موضوع: "آيتالله محمدتقي مصباح يزدي"
مقام اهل ذكر در كلام اميرالمؤ منين عليه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391امير مؤ منان عليه السلام به هنگام تلاوت آيه 37 سوره نور ِ«جَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يخَافُونَ يوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»كه ترجمه آن چنين است : و صبح و شام در آن خانه ها تسبيح مى گويند، مردانى كه تجارت و معامله اى آنها را از ياد خدا غافل نمى كند فرمود:
همانا خداى سبحان و بزرگ ياد خود را روشنى بخش دل ها قرار داد تا بدان پس از ناشنوايى بشنوند و پس از كم نورى بنگرند، و پس از دشمنى و عناد رام گردند. همواره خدا را كه - نعمت هاى او بى شمار است - در روزگارى پس از روزگارى و در دوران جدايى از رسالت (تا آمدن پيامبرى پس از پيامبر ديگر) بندگانى است كه از راه انديشه با آنان در راز است و در درون عقلشان با آنان سخن گفته است
آنان چراغ هدايت را با نور بيدارى در گوش ها و ديده ها و دل ها بر افروختند، ايام خدا را به ياد مردان مى آورند و آنان را از بزرگى و جلال او مى ترسانند؛ چون رهمنايان در بيابان ها، آن كه راه ميانه را پيش گرفت ، ستودند و به نجات مژده دادند، و آن كه راه انحرافى راست يا چپ را پيش گرفت ، روش وى را زشت شمردند و از تباهى بر حذرش داشتند. اين چنين چراغ ظلمت ها و راهنماى پرتگاه ها بودند.
صفحات: 1· 2
آثار اعراض از ياد خدا
نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391خود فراموشى
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...(الحشر/19)
و چون كسانى مى باشيد كه خدا را فراموشكردند و او نيز آنان را دچار خود فراموشى كرد.
بيمارى خود فراموشى يكى از بيمارىها و آفت هاى خطرناك روحى است .كسى كه به اين بيمارى روحى مبتلا گردد، حقيقت انسانىخويش را از ياد مى برد و فراموش مى كند كه در زنجيره جهان هستى ذره اى ناچيز است كهبراى تداوم حيات هر لحظه نيازمند فيض و عطاى الهى است.
چنين كسى خود را مستقل وبى نياز از غير خود مى پندارد و در دام غرور و خود بزرگ بينى گرفتار مى آيد و تصورمى كند كه ديگران بايد در خدمت او باشند. ريشه اين بدبختى و گرفتارى اين است كه اوخدا را فراموش كرده و در نتيجه از حقيقت انسانى بى بهره مانده است . همان حقيقتى كه در زبان قرآن ، قلب ناميده شده است و ظرف ادراك حقايق الهى و صفات عالى انسانى مى باشد.
زندگى مشقت بار و نابينايى در آخرت
وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمَى(طه/124)
و هر كس از ياد من روى بر گرداند ، درحقيقت ، زندگى تنگ سخت خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم.
كسى كه از ياد خداوند اعراض كند هدف آفرينش و حيات پس از مرگ را نيز فراموش مىكند و همه چيز را خلاصه در دنيا مى بيند لذا هيچ گاه از دنيا سير نمى شود. از اينرو حتى اگر در دنيا دارا و توانمند بوده از ثروت و امكانات مادى فراوان برخوردارباشد، هم چنان عطش دنيا خواهى در وجودش زبانه مى كشد و هيچ گاه ارضا و سيراب نمىشود.مشكل اصلى اين گونه افراد اين است كه روح آنها تشنه است و تشنگى روح را نمىتوان با ماديات از بين برد. اين تشنگى تنها با خنكاى ياد و ذكر خداوند از بين مى رود.
هم چنين كسانى كه نشانه هاى بى شمار قدرت و حكمت الهى را نا ديده مى گيرندو غرق در ماديات هستند و از ياد خداوند و سرچشمه حيات مادى و معنوى غافلند، درحقيقت از بصيرت و بينايى محرومند.
همين انتخاب آنها در اين دنيا، تاءثير نهايى خودرا در آخرت مى گذرد و باعث مى گردد كه نابينا محشور شوند و نتوانند نشانه هاى لطف وكرم الهى را نظاره كنند. در آن روز آنها آثار رحمت و لطف الهى را كه سخت به آننيازمندند، نمى بينند؛ آثار لطف و رحمتى كه شامل مؤ منان مى گردد و به آنها آرامش مى بخشد.
صفحات: 1· 2
دامهاى شيطان
نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1391
نيكى كردن به برادران دينى، خصوصاً شيعيان، از جمله مواردى است كه ائمه اطهار(عليهم السلام) روى آن تأكيد فراوان كردهاند و روايات متعددى در اين زمنيه وجود دارد. امام صادق(عليه السلام) نيز در ادامه اين روايت شريف مىفرمايد: يا بْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلشَّيطانِ مَصائدَ يَصْطادُ بها فَتَحامُوا شِباكَهُ و مَصائِدَهُ قلتُ يا بْنَ رسولِ اللّهِ و ما هِىَ؟ قال: اما مَصائِدُهُ فَصَدٌّ عَنْ بِرِّ الاِخوانِ، و اَمّا شِباكُهُ فَنَوْمٌ عَنْ قَضاءِ الصّلَواتِ الّتى فَرَضَهَا اللّهُ، اَما اِنَّهُ ما يُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِ نَقْلِ الاَقْدامِ اِلى بِرِّالاِخْوانِ و زِيارَتِهِمْ، وَيْلٌ لِلسّاهينَ عَنِ الصَّلَواتِ، النّائِمينَ فِى الْخَلَواتِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِاللّهِ وَ آياتِهِ فىِ الفَتَراتِ.
شيطان دامهايى دارد كه به وسيله آنها انسانها را صيد مىكند. از بزرگ ترين، عمومىترين و مؤثرترين دامهايى كه شيطان براى آدميزاد مىگستراند، يكى اين است كه انسان را از خدمت كردن به ديگران، به ويژه برادران دينى خود باز مىدارد، دوم آن كه كارى مىكند تا انسان نمازهايش را به موقع نخواند.
انسان ممكن است با انجام دادن واجبات و فرايض دينى خود فكر كند كه به طور كامل به وظيفه اش عمل كرده است، در حالى كه رفع نيازهاى مادى و معنوى برادران ايمانى نيز در حد توان از جمله وظايف دينى مسلمانان مىباشد. خصوصاً افرادى كه فعاليت خاصى مثل تحصيل، تدريس، نويسندگى و… را انجام مىدهند، بايد بدانند كه وظايفى هم نسبت به ديگران، از جمله اقوام، همسايه ها، هم حجره اىها و دوستان دارند، اما متأسفانه اين گونه افراد به دليل تمركز روى يك فعاليت خاص، كم تر به اين نكته توجه دارند و از انجام اين وظيفه مهم غافل اند. اين غفلتى است كه اولا، مقدمات آن را شيطان فراهم مىكند؛ ثانياً، به ما القا مىكند كه اصلا چيزى ندارى كه بخواهى به ديگران كمك كنى؛ ثالثاً، ما را نسبت به نيازهاى ديگران بى تفاوت مىكند؛ يعنى حالتى را در ما ايجاد مىكند كه با خود بگوييم به من ربطى ندارد كه ديگران نياز دارند يا ندارند، يا مىگوييم من زحمت كشيدهام و به اندازه رفع نياز خودم چيزى را به دست آورده ام، آنها هم بروند زحمت بكشند تا محتاج ديگران نباشند.
صفحات: 1· 2
سقیفه نقطه آغاز سکولاریسم
نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1391به بهانه بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره سکولاریزم، مقاله آیتالله مصباح یزدی با عنوان «سقیفه، نقطه آغاز سکولاریسم"، به شرح زیر می باشد:
در زمینه مخالفت با امیرالمؤمنین عامل بسیار مهم دیگری نیز مطرح است که جنبه اجتماعی دارد و می توان آن را مهم ترین و اساسی ترین عامل نیز به حساب آورد. این عامل امروزه به خصوص برای جامعه ما بسیار مهم است و باید کمال توجه را نسبت به آن داشته باشیم. مردم زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عموماً و به جز تعداد معدودی از آنها، نسبت به اسلام آشنایی عمیق و همه جانبه نداشتند. از سال سوم بعثت دعوت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) علنی شد و در طول بیست سال پس از آن، با مشقت های فراوان، عده ای از مردم مسلمان شدند که عمده آن نیز بعد از هجرت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به مدینه و آن هم در سه، چهار سال آخر عمر پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود. بدیهی است که هم به لحاظ محدودیت امکانات اطلاع رسانی و هم به لحاظ وضعیت بسیار ضعیف سواد و تمدن و پیشرفت خود مردم جزیره العرب، پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمی توانست در این مدت محدود آنها را به صورت عمیق و گسترده با معارف اسلام آشنا سازد. از این رو جامعه زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) مبتلا به عقب ماندگی فرهنگی شدیدی بود، در حدی که ما نمی توانیم آن را به درستی درک کنیم. آنان مردمی بودند که از خرما بت هایی را درست می کردند و آنها را به عنوان خدایان خود می پرستیدند و هر زمان که گرسنه می شدند همان خداها را می خوردند! سطح فرهنگی مردم آن زمان در این حد بود. حال تصور کنید که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) چه اندازه باید خون دل بخورد تا آنها را با توحید آشنا کند و خدایی را که جسم و قابل رؤیت نیست به ایشان معرفی کند و معارف بلند اسلام را به آنان بیاموزد. برای چنین مردمی با این سطح پایین فرهنگی بسیار مشکل بود که بپذیرند بعد از وفات پیغمبر(صلی الله علیه وآله) اطاعت شخص دیگری که پیغمبر نیست، مانند اطاعت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) واجب باشد. آنان در نهایت اگر از ایمان قوی برخوردار بودند و با خودشان کنار می آمدند، فقط می توانستند: النّب یّ أولی ب المؤم ن ین م ن أنفس ه م1 و اطاعت از شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بپذیرند، اما وجوب اطاعت کسی غیر از پیامبر(صلی الله علیه وآله) ، به سادگی برایشان قابل هضم نبود.
«دموکراسی»، ره آورد باطل سقیفه
مردم آن زمان با چنین سطح پایین فرهنگی، پس از تلاش های فراوان پیامبر(صلی الله علیه وآله) فقط اطاعت آن حضرت را بر خود واجب می دانستند.
صفحات: 1· 2
قرب خدا چگونه ؟
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مهر, 1391منظور از قرب خداى متعال، كه مطلوب نهايىِ انسان است و بايد در اثر حركت اختيارىِ خود به آن نايل گردد، كم شدن فاصله زمانى و مكانى نيست؛ زيرا پروردگار متعال، آفريننده زمان و مكان، و محيط بر همه زمانها و مكانها است و با هيچ موجودى نسبت زمانى و مكانى ندارد:
«هُوَ الاَوَّلُ وَالاخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ.» ( حديد/ 3) او است اول و آخر و ظاهر و باطن.
«هُوَ مَعَكُمْ اَيْنَما كُنْتُمْ.»( حديد/ 4) هر جا باشيد او با شما است.
«فَاَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ.»( بقره/ 115) به هر سو روى آوريد، همان جا روى خدا است.
به علاوه، كم شدن فاصله زمانى و مكانى به خودىِ خود، كمالى محسوب نمىشود. پس منظور از اين قرب چيست؟
البته خداى متعال بر همه بندگان و آفريدگان، احاطه وجودى دارد:
«اَلا اِنَّهُ بِكُلِّ شَىء مُحيطٌ.»( فصلت/ 54) هان، تحقيقاً خدا بر هر چيز احاطه دارد.
و هستى و همه شؤون وجودىِ موجودات در قبضه قدرت و وابسته به اراده و مشيت او است، بلكه هستىِ هر چيز، عين ارتباط و تعلق به او است. بنابراين، او به هر چيز، از هر چيز، نزديك تر است:
«وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»( ق/ 16) ما از رگ گردن به او نزديك تريم.
«وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ.»( واقعه/ 85) ما به او از شما نزديك تريم؛ ولى نمىبينيد.
صفحات: 1· 2