شاعران با زبان شعر، عشق و ارادت خود را به بهترین بانوی عالم حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) به تصویر می کشند. ما نیز به مناسبت شهادت آن یگانه بانوی بزرگوار بخشی از اشعاری که در وصف ایشان سروده شده را در این گزارش آورده ایم.
افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است
برکت این زندگی از روضه های فاطمه است
درس توحیدم بوَد زهرا شناسی، زین سبب
می پرستم آن خدایی که خدای فاطمه است
منکر این روضه ها! بشنو که گفته رهبرم
روزیِ یک سالِ کشور، در عزای فاطمه است
چشمِ دل وا کردم و دیدم که قرآنِ خدا
آیه هایش یک به یک مدح و ثنای فاطمه است
هیچ کس با پای خود در مجلس روضه نرفت
هرکجا روضه بوَد، مهمانسرای فاطمه است
گرچه باشد قبر او بین قلوب شیعیان
عالم امکان ولی دولتسرای فاطمه است
خلقت جنت برای شیعه ی حیدر بود
نار، جای منکرین بی حیای فاطمه است
بین قبرم دو ملک تا سینه ام را بو کنند
پیش خود گویند: «به به، این گدای فاطمه است»
روزِ محشر سینه زن هایش شفاعت می کنند
این شفاعت، برکتِ شال عزای فاطمه است
نیست ذکری برتر از ذکر شریفِ فاطمه
افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است
مهدی علی قاسمی
یکبار نفس کوته و صد بار کشیده
حتما شده این سینه به مسمار کشیده
تصویر تو مبهم شده ی دست کسی نیست
تحلیل من این است به دیوار کشیده
از مرگ طلب کردن تو لحظه به لحظه
پیداست که خیلی دلت آزار کشیده
جارو مزن آنقدر، کمی فکر خودت باش
از دست شکسته چه کسی کار کشیده؟
از قرمزی رخت تو پیداست که راحت
بالا نرسیده آه به اجبار کشیده
نه سال؟ همین؟ ماندن تو راه ندارد
کار تو به انگار و نه انگار کشیده
یک بار علی گفتیو صد بار علی جان
یک بار نفس کوته و صد بار کشیده
علی اکبر لطیفیان
از مشتِ خاک آدم و حوا که آفرید
فردوس وعرش و فرش و ثریا که آفرید
ادریس و شیث و نوح و مسیحا که آفرید
همچون نبی پیمبر عظما که آفرید
مثل علی امیر معلا که آفرید
بعدش که یازده گل زیبا که آفرید
از خاک پایشان گِل ما را که آفرید
وقتی تمام ارض و سما را که آفرید
گفت ای نبی هرآنچه درعالم به پا شده
تنها به عشق حضرت زهرا بنا شده
بعدش به نام نامیه او کوثر آفرید
او را خدا برای خودش دلبرآفرید
محشرنمود و فاطمه را محشر آفرید
ازآسیه، زِ هاجر و مریم، سر آفرید
بر بانوان هر دو جهان سرور آفرید
او را برای امت خود مادر آفرید
اصلا به عشق فاطمه پیغمبر آفرید
تنها برای فاطمه او حیدر آفرید
اینگونه شد که فاطمه قلب خدا گرفت
آری به لطف فاطمه هستی بنا گرفت
حالا گدای اوشده ایم وخوشا به ما
عبدِ عطای او شده ایم و خوشا به ما
مستِ ولای او شده ایم و خوشا به ما
غرق دعای او شده ایم و خوشا به ما
دل مبتلای او شده ایم و خوشا به ما
عمری فدای او شده ایم و خوشا به ما
اصلا برای او شده ایم و خوشا به ما
چون بچه های او شده ایم وخوشا به ما
وقتی که مادرِ همه ی ماست، فاطمه
پس زیرِ پاش جنت الأعلاست، فاطمه
هستی اگر چه عبد وغلام ائمه است
جن و پری اگر چه که رام ائمه است
هر دو جهان اگر چه به نام ائمه است
این بهترین سخن ز کلام ائمه است:
او حجت خدا به تمام ائمه است
ریحانه النبی و امام ائمه است
شأنش بلندتر ز مقام ائمه است
او مادر پیمبرو مام ائمه است
مدحش همین قدر، که خودش یک قیامت است
فضه کنیزِ او به مقامِ شفاعت است
محمد کابلی
بهشت جلوه ی نورِ جلالی زهراست
پر ملائکه در خانه، قالی زهراست
دخیل بسته به نخ های چادرش مریم
همین دلیل مقامات عالی زهراست
مقام خادمه اش آرزوی هر مَلَک است
خدیجه، خادمه ی خردسالی زهراست
ملیکه ای که علی نیز سرورش خوانده
علی که شاه حجاز است و والی زهراست
نگاه فاطمه از خاک، فضه می سازد
طلا غبار ظروف سفالی زهراست
دوشنبه می رسد از راه و باز مژگانم
غبار روب ضریح خیالی زهراست
برای جلوه مهتاب روز او شب شد
ظهور نورِ علی در لیالی زهراست
شکست پهلوی زهرا، شکسته شد حیدر
علی که آینه ی لایزالی زهراست
هنوز شانه دیوار می زند فریاد
که داغدیده قدِّ هلالی زهراست
محسن حنیفی
دیر است ای اجل به نجاتم شتاب كُن
جانم بگیر و خانه ی غم را خراب كُن
چشم انتظارِ مرگِ من اهلِ مدینه اند
یا رب دعایِ شهرِ مرا مستجاب كُن
با التماس گفت بمان خوب می شوی
ای زخم سینه ام تو علی را جواب كُن
دستِ شكسته ام كه تكانی نمی خورَد
زینب بیا و ظرفِ حُسینم پُر آب كُن
سر را نمی شود كه گذاری به سینه ام
جایی برایِ خُفتنِ خود انتخاب كُن
سنگینیِ دری كه مرا پشتِ خود شكست
از زخم هایِ سرخ و كبودم حساب كُن
حسن لطفی
و گفت فاطمه جان خانه ات دو چیز نداشت
حسن نداشت غمت را حسین نیز نداشت
در این نداشتنی ها چه چیزها که نبود
نداشت…نه٬ مثلا بستر مریض نداشت
برای شانه زدن زحمتت زیاد شده ست
هزار شُکر که طفل تو سینه ریز نداشت
تمام روز به این فکر کرده ام اصلا
درِ ورودی این خانه میخ تیز نداشت!!!
و سیلی از دو طرف صورت تو را می بُرد
مدینه بود ولی کوچه ی عریض نداشت
حسن نبود اگر با تو توی آن کوچه
به کوچه روضه ی تو این قدر گریز نداشت
حسن نبود اگر با تو بعدِ این همه سال
به تشت٬ خونِ حسن لخته ی غلیظ نداشت
و خاک کرب و بلا این بضاعتِ مزجات
بدون فاطمه٬ یا ایها العزیز نداشت
شلوغ بود چنان وقت نیزه دورِ حسین
که دست موقع پرتاب٬ دور خیز نداشت
ولایت علی و کربلا و دولت یار
بدون فاطمه٬ شیعه هزار چیز نداشت
مهدی رحیمی
آورده دستی را کمی بالا به زحمت
دستی گرفته زیر دستی را به زحمت
دست دعای دختری هم رفته بالا
بلکه نیوفتد مادرش زهرا به زحمت
سخت است درد بازویش را از عزبزش
پنهان کند صدیقه ی کبری به زحمت
زینب نکن اینگونه گیسو را پریشان
مویت مرتب میشود حالا به زحمت
برخواسته از جای خود قطعاً به سختی
خوابیده در بستر اگر شبها به زحمت
خون جگر از زخم پهلویش پیداست
می ایستد وقتی که روی پا به زحمت
از تاول پایش مشخص میشود که
یا با مَشقَّت راه رفته یا به زحمت
پیراهنش هم زار خواهد زد برایش
آن شب که غسلش میدهد مولا به زحمت
مظلوم عالم بیش از الان خواهد افتاد
با رفتن انسیة الحورا به زحمت
حاج منصور حسینه صنف لباس فروشان