موضوع: "آیت الله بهجت (ره)"
توصیه برای زیارت امام رضا (ع)
نوشته شده توسطرحیمی 9ام اردیبهشت, 1392
زیارت شما قلبی باشد.
در موقع ورود اذن دخول بخواهید،
اگر حال داشتید به حرم بروید.
هنگامی که از حضرت رضا علیهالسلام اذن دخول میطلبید و میگویید:
«أأدخل یا حجة الله»،به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟
اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیهالسلام به شما اجازه داده است.
آیت الله بهجت(ره)
قلبِ آباد
نوشته شده توسطرحیمی 7ام اردیبهشت, 1392
قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.
قلبِ آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید،
تا برای شما امضا کنیم
که امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف آنجا هست.
آیت الله بهجت _ره)
دانلود نرم افزار چند رسانه ای بهجت دلها(مخصوص کامپیوتر و موبایل)
نوشته شده توسطرحیمی 1ام بهمن, 1391نابینایی که با قرائت سوره حمد شفا یافت.(به روایت آیتالله العظمی بهجت(ره)
نوشته شده توسطرحیمی 28ام دی, 1391
دست روی چشم بچه گذاشتند و مشغول خواندن سوره حمد شده بودند، مقداری که خوانده بودند بچه گفته بود بابا از میان انگشتان آقا را میبینم و …
به گزارش سرویس علمی وفرهنگی خبرگزاری حوزه، مرحوم آیتالله العظمی بهجت در سلسله پندها و اندرزهای خود به مومنین با تاکید بر اهمیت انس با قرآن و عترت، عواقب دوری از این دو بال رسیدن به ملکوت را گوشزد نمودهاند.
گزیدهای از توصیههای این عارف فقید تقدیم میگردد.
1-اگر کتابی بود که عکس اشیا را نشان می داد، آن کتاب همین قرآن است که بهشت و جهنم را نشان می دهد.
2-اگر درست به قرآن عمل می کردیم، با عمل خود دیگران را جذب می کردیم؛ زیرا مردم غالباً - به جز عدّۀ معدود - خواهان و طالب نور هستند.
3-قرآن کتابی پیامبرساز و جامع کمالات همه انبیاء اولوالعزم(ع) است و سزاوار است با گرسنگی و صبر با خرده نان هم شده قرآن کریم را تحصیل و تدریس نمائیم.
*شفای نابینا با قرآن
در احوالات پدر مرحوم شیخ جعفر شوشتری(ره) آوردهاند که پسر نابینائی را نزد ایشان آوردند، ایشان هم دست روی چشم بچه گذاشتند و مشغول خواندن سوره حمد شده بودند مقداری که خوانده بودند بچه گفته بود بابا از میان انگشتان آقا میبینم و وقتی که حمد تمام شده بود، همه جا و همه چیز را کاملا دیده بود.
عدهای از افراد سطحینگر در محضر علامه ملا خلیل قزوینی(ره) بودند، سوال کردند که خداوند در قرآن درباره حضرت داود میفرماید (وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ) «آهن را برای او نرم نمودیم» در واقع خداوند نحوه ساختن کوره آهنگری و ذوب آهن را به حضرت داوود(ع) الهام نمود تا او آهن را در کوره آتش بگذارد تا ملایم و انعطافپذیر باشد. مرحوم قزوینی با رد این توجیه فرمود: او که پیغمبر خدا بود و شما بعید میدانید که آهن در دست او نرم و به اختیار او باشد. این که چیزی نیست از بنده هم که پیغمبر نیستم این کار ساخته است سپس یک مجمعه یا سینی از مس را که در برابرش بود با دو انگشت مثل قیچی از وسط دو نیم کرد و فرمود: این گونه خداوند متعال آهن را در دست حضرت داوود(ع) نرم و ملایم نموده بود.
صفحات: 1· 2
فرمایشات آیت الله بهجت «قدّس سرّه» در خصوص امیرالمومنین
نوشته شده توسطرحیمی 23ام مهر, 1391مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ
عده اى از رواياتى كه عامّه در فضل حضرت امير ـ عليه السّلام ـ نقل كرده اند در درجه ى اوّل و اعلى قرار دارد، نظير:
«أَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى.»(1)
تو نسبت به من مشابه هارون به حضرت موسى ـ عليهماالسّلام ـ هستى، تنها با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى نخواهد بود.
از جمله ى استثنا:
«إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى» استفاده مى شود كه در مستثنى مِنْه همه چيز مندرج است، مگر اين كه اهل تسنن بگويند:
اين سخن باز استثنا دارد و آن اين است كه: «إِلاّ أَنَّ أَبابَكْرٍ أَفْضَلُ مِنْهُ!» جز اين كه ابوبكر از او افضل است!
در هر حال، متن حديث را نقل مى كنند و چه قدر كودكانه به آن جواب مى دهند. و نيز روايت طير مشوىّ:
«أَللّهُمَّ! آتِنى بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مَعِى مِنْ هذَا الطَّيْرِ فَجاءَ عَلِىٌّ.» (2) خداوند، محبوبترين اشخاص در نزد خود را حاضر كن تا اين پرنده را همراه با من بخورد… ناگاه على ـ عليه السّلام ـ فرا رسيد. و نيز روايت:
«أَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بابُها.» (3) من شهر علم هستم و على ـ عليه السّلام ـ درِ آن است.
هم چنين اين روايت كه صاحب صواعق محرقه آن را از كتب خودشان نقل مى كند و سند آن را هم به ابى بكر مى رساند كه حضرت رسول ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ فرمود:
«مَنْزِلَةُ عَلِىٍّ مِنِّى مِثْلُ مَنْزِلَتى مِنْ رِبّى.» (4) مقام و منزلت على ـ عليه السّلام ـ نسبت به من، همانند منزلت من نسبت به پروردگارم مى باشد.
و نيز اين حديث از پيامبر اكرم ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ در روز غدير خم: «أَلَسْتُ أَوْلى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟ قالُوا: بَلى. قالَ ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ:
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ…» (5)
آيا من نسبت به جان شما سزاوارتر نيستم؟ عرض كردند: بله. فرمود: هر كس من به او ولايت دارم و مولاى اويم، اين على ـ عليه السّلام ـ مولاى او است. خداوندا، هر كس كه او را مولاى خود بداند و دوستدارش باشد، دوستش بدار، و هر كس با او دشمنى ورزد دشمنش باش.
همه را نقل مى كنند و درباره ى روايت اخير مى گويند:
«لَوْ أَرادَ الْخِلافَةَ، لَقالَ ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ: عَلِىٌّ خَليفَتى مِنْ بَعْدى.»(اتفاقا همين معنا را نيز كه على ـ عليه السّلام ـ جانشين بعد از من است، در كتاب هاى اهل تسنّن از رسول اكرم ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ نقل شده است: «لايَنْبَغى أَنْ أَذْهَبَ إِلاّ وَ أَنْتَ خَلِيفَتى… أَنْتَ وَلِيّى فِى كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدى.»؛ روا نيست كه من از دنيا بروم و توجانشين من نباشى… تو سرپرست برگزيده ى من بر هر مؤمن بعد از من هستى.(6) اگر مقصود رسول اكرم ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ خلافت بود، قطعا مى فرمود: «على ـ عليه السّلام ـ خليفه و جانشين من است.»
مى گوييم: اگر اين گونه هم مى گفت كه على ـ عليه السّلام ـ خليفه و جانشين من است، باز شما مى گفتيد: بله خليفه است منتهى تنها در كمالات؛ زيرا با درايت و اجماع منافات دارد! و يا مى گفتيد: ما هم على ـ عليه السّلام ـ را خليفه مى دانيم، منتهى خليفه ى چهارم!
و اگر پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ مى فرمود: على ـ عليه السّلام ـ خليفه ى بلافصل است، باز مى گفتيد: فصل به غير خلفا مراد است، يعنى بلافصل اجنبى نسبت به خلفا، زيرا نسبت به خلافت شيخين اجماع قائم است!
1.صحيح مسلم، ج 7، ص 120 و 121؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 302 ـ 304؛ مستدرك حاكم، ج 2، ص 337؛ ج 3، ص 109 و…
2.مستدرك حاكم، ج 3، ص 130 و 132؛ مجمع الزوائد هيثمى، ج 9، ص 125 و 126؛ كنزالعمّال، ج 13، ص 166 و 519 و…
3.مستدرك حاكم، ج 3، ص 126 و 127؛ الفايق زمخشرى، ج 2، ص 16؛ المعجم الكبير، ج 11، ص 55؛ الجامع الصغير، ج 1، ص 415 و…
4.ر.ك: المسترشد، ص 293؛ مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 60؛ بحارالانوار، ج 38، ص 298؛ ميزان الاعتدال ذهبى، ج 3، ص 540؛ الكشف الحثيث، ص 229؛ لسان الميزان ابن حجر، ج 5، ص 161.
5.ر.ك: خصائص نسائى، ص 101؛ المعجم الكبير طبرانى، ج 5، ص 195، 212 و…
6.ر.ك: مسند احمد، ج 1، ص 331؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 134؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 120؛ السنن الكبرى، ج 5، ص 113 و…