« صدقه دادن را شما به ما یاد داده اید...هان ای دل عبرت گیر! »

دفاع جانانه از حريم ولايت

نوشته شده توسطرحیمی 18ام دی, 1392


محمود بن لبيد از جمله كسانى است كه سخن فاطمه عليهاالسلام را ضمن ملاقاتى با وى در كنار قبر حمزه براى ما نقل كرده است ، او مى گويد: روزى فاطمه عليهاالسلام را در كنار قبر حمزه سيدالشهدا ديدم كه به شدت مى گريست ، كمى صبر كردم تا آرام گرفت ، از او پرسيدم : اى سيده من ! مى خواهم از شما چيزى بپرسم كه پيوسته فكر مرا به خود مشغول داشته است .
فاطمه عليهاالسلام فرمود: بپرس .
گفتم : آيا پيامبر صلى الله عليه و آله پيش از رحلت خود سخنى در مورد جانشينى و امامت على عليه السلام فرموده است ؟
فاطمه عليهاالسلام فرمود: واعجباه !!! انسيتم يوم غدير خم ؟؛ بسى جاى تعجب است ! آيا روز غدير خم را به فراموشى سپرده ايد؟
محمود بن لبيد گويد: در تاييد سخن حضرت فاطمه عرض كردم : آرى ! بياد دارم و مطلب همان است كه شما مى فرماييد.


3- گام در گام على عليه السلام در مجالس انصار
حمايت فاطمه عليهاالسلام هرگز به نقل حديث و روايت درباره شخصيت والاى على عليه السلام و تكيه كردن بر امامت و جانشينى او خلاصه نمى شد، بلكه آن يكى از شيوه هاى بود كه فاطمه عليهاالسلام در دفاع از حريم ولايت در پيش گرفته بود.
شيوه ديگر اين كه فاطمه عليهاالسلام همراه امام خود به مجالس انصار مى رفت ، تا شايد آنان را از خواب غفلت بيدار كرده و حق على عليه السلام را بازستاند.
ابن قتيبه مورخ بزرگ مى نويسد: على فاطمه را سوار بر مركب مى كرد و همراه خود شبانه به مجالس انصار مى برد تا به دفاع از حق على عليه السلام پرداخته و از آنان يارى بطلبد اما انصار در پاسخ مى گفتند: اى دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله ! ما با اينان بيعت كرديم و اگر شوهر و عمو زاده تو زودتر به نزد ما مى آمد، هرگز به سراغ شخص ديگرى نمى رفتيم .
حضرت عليهاالسلام در پاسخ مى فرمود: آيا سزاوار بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله را دفن نكرده در خانه اش رها مى ساختيم و بخاطر اين موضوع با مردم به نزاع مى پرداختيم ؟!

4- فرياد بر حريم شكنان
فاطمه عليهاالسلام در برابر عده اى حرمت شكن كه به حريم خانه اش حمله ور شده بودند تا به خيال خود على عليه السلام ابرا به زور شمشير از خانه بيرون كشيده ، براى بيعت به مسجد ببرند، آن چنان فرياد زد و از عمق جان ناله كشيد كه قلب هر بيننده را جريحه دار ساخت . صحنه غريبى بود و منظره عجيبى ، على عليه السلام تنهاى تنها مانده بود، با يك مدافع آن هم فاطمه .
راستى او چه كارى مى توانست انجام دهد، خود را از شر آنها حفظ كند، يا فرزندان خردسالش را آرام نمايد يا از امام خويش دفاع بنمايد؟ و مانع بردنش شود؟
فاطمه كه اين وضعيت نگران كننده برايش غير قابل تحمل بود، يك مرتبه فرياد زد و از آن ها خواست تا از خانه بيرون روند و گفت : در غير اين صورت آن ها را نفرين خواهد كرد.
فاطمه عليهاالسلام فرياد زد: سوگند به خدا، از خانه بيرون مى رويد يا اين كه موهاى خود را پريشان كرده ، به درگاه خدا شكايت كنم و نفرين تان بنمايم ؟

5- دفاع از على عليه السلام و شلاق قنفذ
آه و ناله فاطمه بر دل آن مردم حرمت شكن هيچ اثرى نكرد، آنان همچنان بر بردن ولى خدا به مسجد اصرار مى ورزيدند و فاطمه عليهاالسلام به سختى جلوگيرى مى كرد و مى فرمود: به خدا سوگند هرگز نمى گذارم كه پسر عمويم را از روى ظلم از خانه بيرون بكشيد… چه زود سفارش پيامبر خدا را در باره ما اهل بيت فراموش كرديد و از خدا نترسيديد.. در حالى كه به شما سفارش كرده بود، از ما پيروى نموده و ما را دوست داشته باشيد و به ريسمان ما چنگ بزنيد…

فاطمه همچنان از ولى خدا دفاع مى كرد و على را محكم گرفته بود كه به وسيله شلاق قنفذ او را از على جدا كردند.


6- حفاظت از جان امام
على را كشان كشان به سوى مسجد بردند، اما مگر فاطمه دست از حمايت امام خود برداشت ؟ او بلافاصله بدنبال ولى خدا به راه افتاد و در پى او تمام زنان بنى هاشم حركت كردند.
فاطمه آمد و خود را به نزد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله رساند، بار ديگر آن ها را مخاطب قرار داد و فرمود: عمو زاده ام را آزاد كنيد، به خدايى كه پدرم را به حق فرستاد، اگر آزادش نكنيد، موهاى خودم را پريشان مى كنم ، پيراهن پيامبر را بر سرم مى گذارم و به سوى پروردگارم فرياد مى كشم ، چرا كه نه صالح پيامبر در نزد خدا از پدرم عزيزتر بود و نه شترش عزيزتر از من ، و نه بچه اش از فرزندانم .
آرى اين فاطمه بود كه دست و صورت و پهلوى خود را سپر امام خويش ‍ قرار داد و آن گونه از على بن ابى طالب عليه السلام دفاع كرد كه حاضر بود در اين راه كشته شود اما به امامش آسيبى نرسد، او به دنبال على راه افتاد تا نقشه قتل او را خنثى كند، او پيراهن رسول خدا را بر سر گذارد و آماده نفرين كردن بود تا دست از جان ولى خدا بر دارند.

7- سكوت فاطمه عليهاالسلام براى حفظ اسلام
همچنانكه فاطمه به همراه حسنين ، تود را به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك مى كرد تا به وسيله يك نفرين ، مدينه زير و رو شود، على موقعيت بسيار دشوار را در يافته به سلمان فرمود:
اى سلمان دختر پيامبر را درياب، چرا كه مى بينم دو پهلوى مدينه دهان باز كرده است، به خدا سوگند اگر نفرين كند به كسى در مدينه مهلت داده نمى شود و بيم آن مى رود شهر مدينه و هر چه در آن هست به زمين فرو رود.
سلمان گويد به فرمان اميرمؤ منان عليه السلام به سرعت خود را به فاطمه عليهاالسلام رسانده عرض كردم ، اى دختر پيامبر! خداى تبارك و تعالى پدرت را به عنوان رحمت براى امت فرستاد به خانه ات برگرد.
فاطمه عليهاالسلام فرمود: اى سلمان ! ديگر صبرم لبريز شده، مرا رها كن تا به سوى قبر پدرم بروم و آن جا فرياد بزنم و به خدا شكايت كنم .
سلمان گويد گفتم على عليه السلام مرا به سوى تو فرستاده و به شما دستور برگشت داده است .
فاطمه عليهاالسلام فرمود: حال كه على دستور داده گوش مى كنم و فرمان مى برم و بدين ترتيب حضرت به خانه برگشت .
آرى فاطمه عليهاالسلام به خانه برگشت تا به ديگران بفهماند كه اگر قيام او در برابر حريم شكنان براى حفظ و دفاع از ولايت و ولى خدا بود، سكوتش ‍ نيز به خاطر فرمان امام و حفظ اسلام بود.

8- رد بيعت ابوبكر
از موارد ديگر حمايت فاطمه عليهاالسلام از ولايت اين بود تا وقتى كه زنده بود، هرگز با خليفه اول بيعت نكرد و نه تنها بيعت نكرد بلكه با او هم چنان در حال خشم و غضب و قهر بود تا اين كه از دنيا رفت. حال سؤ ال ما اين است كه چرا فاطمه با ابوبكر بيعت نكرد در حالى كه روايات زيادى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه : من مات و ليس له امام فموتته موتة جاهلية.
آيا فاطمه عليهاالسلام العياذ بالله بوسيله بيعت نكردن با ابوبكر به مرگ جاهلى از دنيا رفته و يا حقيقتا ابوبكر امام نبوده تا فاطمه به مفاد اين روايت ملزم به بيعت با او باشد و يا حديث قابل استناد نيست ؟
در پاسخ مى گوييم : شكى نيست كه فاطمه عليهاالسلام با ابوبكر بيعت نكرد و نه تنها در ملاقاتى كه آنان با فاطمه عليهاالسلام داشتند، حضرت زهرا عليهاالسلام از آن دو روى گردانيد، بلكه فرمود: اگر پدرم را ملاقات كنم از شما دو نفر شكايت خواهم كرد و در پايان همين ملاقات بود كه فرمود: به خدا سوگند در هر نماز تو را نفرين مى كنم.
و گوياتر از همه ادله و شواهد اين كه در صحيح بخارى و مسلم و ديگر صحاح آمده كه زهراى مرضيه از دنيا رفت در حالى كه بر ابوبكر خشمناك بود.
از جهت ديگر حديث من مات و لم يعرف امام زمانه آن قدر صحتش روشن است كه نيازى به بررسى اسناد ندارد، چرا كه اين حديث را شيعه و سنى به اتفاق نقل نموده اند و اين حديث با اسناد فراوان و با تعبيرهاى مختلف از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل گرديده مثلا:
طيالسى در مسند از ابن عمر نقل كرده كه : من مات بغير امام مات ميتة جاهلية .
و همچنين به تعبيرهاى ديگرى از قبيل : من مات و لا طاعة عليه مات ميتتة .. من مات و ليس له امام .. من مات و لا بيعة عليه .. و من مات ليس عليه امام فميتتة ميتة جاهليه .. در كتاب هاى اهل سنت فراوان به چشم مى خورد.
و در منابع شيعه نيز مرحوم كلينى قريب به يقين مضمون از فضيل بن يسار از امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود: من مات و ليس عليه امام فميتته ، فقلت قال ذلك رسول الله ؟ فقال اى و الله قد قال .
قلت : فكل من مات و ليس له امام ، فميتته جاهليه ؟! قال : نعم .
هر كه بميرد و پيشوايى نداشته باشد، به مردن جاهليت مرده است ، عرض كردم اين سخن پيامبر است ؟
فرمود: آرى به خدا او فرموده است .
عرض كردم پس هر كه بميرد و پيشوايى نداشته باشد مرگش مرگ جاهليت است ؟!
فرمود: آرى
و با در نظر گرفتن دو مسئله مسلم فوق : علت عدم بيعت فاطمه با ابوبكر كاملا روشن مى گردد كه او هرگز امام نبوده ، تا فاطمه اقدام به چنين كارى كند.

9- انتقاد شدديد از زنان مهاجر و انصار
و اين بار نوبت زنان است كه فاطمه عليهاالسلام مى بايد از آن ها سخت انتقاد كند، چرا كه آنان نيز در ضايع كردن حقوق اهل بيت و ناديده گرفتن سفارش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بويژه كوتاهى در حق امير مؤ منان عليه السلام سهم بسزايى داشتند. آنان با سكوت خود بر كارهاى خلاف شوهران خود صحه گذاشتند، و اين كار كه مورد خشم فاطمه عليهاالسلام قرار گرفته بود، در عيادتى كه زنان مهاجر و انصار از او داشتند، ضمن خطبه اى طولانى به آنان گوشزد كرد.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه از عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه دختر امام حسين عليه السلام نقل كرده : زمانى كه بيمارى فاطمه شدت يافت عده اى از زنان مهاجرين و انصار به نزد وى رفته ، گفتند: اى دختر رسول خدا چگونه اى ؟
فاطمه عليهاالسلام فرمود: به خدا سوگند شب را به صبح رساندم در حالى كه از دنياى شما ناخشنود، و از مردان شما خشمگين و ناراحت هستم . واى بر آن ها چگونه خلافت را از پايگاه استوار رسالت و از پايه هاى نبوت و از محل نزول جبرئيل امين و از كسى كه حاذق و آگاه به امور دين و دنيا است منحرف كردند و دور ساختند؟!
آگاه باشيد اين همان خسران آشكار است ! چه شده كه اينان از ابوالحسن انتقام گرفتند و به علت استوارى قدم هاى او بر روى باطل و از بين بردن آن و به خاطر تسليم ناپذيرى اش در راه خدا بود كه چنين كردند، به خدا سوگند اگر زمام امرى كه رسول خدا به على سپرده بود دست بر مى داشتند، آن حضرت مهار شتر رهبرى و خلافت را كاملا در دست مى گرفت و به راحتى و آسانى آنان را رهبرى مى كرد، به طورى كه بر شتر خلافت نه جراحتى در بينى اش ايجاد مى شد و نه اضطراب و ناآرامى بر سوار كارش دست مى داد.
آنان را به سرچشمه اى زلال جوشان و وسيع مى رساند، تشنگى را برطرف مى كرد، در آب غوطه ور شده و شراره تشنگى و گرسنگى را خاموش ‍ مى نمود…
آنچه بيان شد گوشه اى بود از دفاع فاطمه زهرا عليهاالسلام از ولايت و رهبرى على بن ابى طالب عليه السلام ، اما سخن در اين باره فراوان است و درد دل بسيار كه خود به آن ها آگاهتريد.
حال سؤ ال ما اين است اگر مولا در فرمايش پيامبر صلى الله عليه و آله در ماجراى غدير خم به معناى دوستى و محبت بود و نه به معناى ولايت و خلافت و سرپرستى امت ، چرا فاطمه عليهاالسلام به ماجراى غدير استدلال كرده و چرا خود را به اين همه دردسر و مشقت انداخته و تا سر حد جان از حريم ولايت دفاع مى كند. مگر ولايت به معناى دوستى آن همه مشكل آفرين بوده است ؟ مگر امت اسلامى نمى دانستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله اهلبيت را دوست داشته و مسلمانان را به اين دوستى فرا مى خوانده ؟!
مگر قرآن مجيد مردم را به محبت و دوستى اهل بيت پس از نزول آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى موظف نكرده بود؟


پس چه لزومى داشت كه پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر سه روز مردم را در آن بيابان سوزان نگه داشته و خطبه بخواند و مردم را براى دوستى اهل بيت فرا بخواند.
وانگهى آيه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا چه هدفى را دنبال مى كرد و چه چيزى در روز غدير كامل شد كه پيش از اين هنوز گفته نشده بود؟ آيا دوستى بود كه قبلا آيه اش نازل گرديده بود؟!
هم چنين مگر مسلمانان در آن روز به على عليه السلام تبريك نگفتند، مگر در آن روز عمر نگفت :
بخ لك يابن ابى طالب اصبحت مولاى و مولى كل مسلم.
و اگر مولا به معناى دوستى و محبت بود، ديگر چه نيازى داشت كه عمر بن الخطاب به او تبريك بگويد: خوشا به حال تو اى پسر ابو طالب كه امروز مولاى من و هر مسلمانى شدى .
آرى اين تبريك بخاطر سمت جديد على عليه السلام بود كه در روز غدير خم توسط پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان خليفه و جانشين آن حضرت اعلام شده بود. و فاطمه عليهاالسلام دقيقا از همين موضع جانانه دفاع كرده و بر آن ايستادگى نمود.

فاطمه عليها سلام الگوى حيات زيبا/محمد جواد مروجى طبسى

صفحات: · 2

نظر از: یادگاری [عضو] 

سلام علیکم دوست بزرگوار و پر تلاشم. حضور سبزت را در وبلاگم گرامی می دارم و من هم شهادت امام حسن عسگری علیه السلام رو به شما تسلیت عرض می کنم.ان شاءالله از پیروان واقعی حضرت باشیم.

1392/10/19 @ 23:26
نظر از: احمدپور [عضو] 

شهادت، عشق است، فرزند غایبش را سر سلامت بگویید و باران اشکتان را در بی ‏شکیبی انتظار، بهانه سازید…
شهادت مظلومانه يازدهمين پيشواي شيعيان جهان؛ حضرت امام حسن عسكری عليه السلام را به پيشگاه فرزند غائبشان؛امام عصر؛ حضرت مهدي صاحب الزمان عجل الله تعالي ظهوره و شيعيان آن امام همام تسلیت عرض مي كنم.

1392/10/19 @ 23:17


فرم در حال بارگذاری ...