« آوازخوانی پر سر و صدای کودکان فقیر در فضای مجازی | بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیر شدم... » |
روضه و توسل جانسوز سیدالشهدا علیه السلام با نوای حاج حیدر خمسه
نوشته شده توسطرحیمی 6ام دی, 1398
دانلود روضه 3,544 KB
اللهمَّ صلِّ علی صاحبِ الدَّعوَةِ النَّبَویَّةِ، والصّولَةِ الحَیدَریّةِ، والعِصمَةِ الفاطِمیَّةِ، والحِلمِ الحسَنیَّةِ، والشُّجاعَةِ الحُسَینیَّةِ
دم تو گرم نَبُوَد آدمی نمی ماند
نه آدمی که ملک هم دمی نمی ماند
نیازمند دو عالم به یک اشارۀ تو ست
*این یعنی چی؟ یعنی کربلام دستِ توِ … یعنی اربعینجا نمونم … این یعنی عاقبت بخیریم با تو …من اینُ خیلی وقته فهمیدم ، سرِ همینم هست دیدی قبلِ محرم شدم روز شمارِ مُحَرَمت … از اولِ محرمم پا به پایِ تو و بچه هات اومدم … من ده اولی نبودما … من از شبی که خواهرت گرفتار شد منم گرفتار شدم …. آقا قولت میدم پایِ کارت وایسادم … اربعینم اگه اسیریِ خواهرت تموم میشه من تازه میخوام برا امام حسن گریه کنم ….*
نیازمند دو عالم به یک اشارۀ تو ست
اگر تو ناز عالمی نمی ماند
به گریۀ شب هجران کشیدگان سوگند
اگر دمی تو بخندی غمی نمی ماند …
حسین … دلم یه کربلا می خواد ….
حسین … یه گنبدِ طلا می خواد ….
(راست میگم آقا … من تا حالا به تو دروغ نگفتم …. آقا روم حساب کن ، به دردت میخورم … اگه زرنگ باشی همین الان اربعینتُ می گیری … گفت تو این بازارِ تهرون دیدید دسته ها و هیئتا میان غوغاییِ شهادتا ، محرم و صفر خیلی شلوغ میشد از همۀ شهر میومدن ؛ یه قانونی گذاشتن فقط هیئتایِ محلۀ بازار بیان اوضاع نظم گرفت ، یه هیئت بود گفتن ما بازار نیایم میمیریم … گشتن دنبالِ خونه ای جایی برا این که پا ثابتشون بشه ، یه خونه بزرگ پیدا کردن اومن پیشِ صاحبش ، حاجی سالی چند شب ما مهمونِ خونت باشیم … بازار اعلام کنیم ما جامون بازارِ … بعدِ روضه بیایم یه غذایی بدیم و یا علی …
گفت اصلا ، من جوونیمو تو این خونه گذاشتم، باغچه و باغُ وگل …. هر کاری کردن حریف نشدن ، رفتن ، فردا صبح دو سه نفر رو اجیر کرد ، اینا رو پیدا کنید بیان …. این ور اون ور پیداشون کردن تا رسیدن دم در افتاد رو پاشون غلط کردم ….. دیشب شما از اینجا رفتید یه خانمی رو دیدم تو عالم رویا ، گفت ایوالله ، نگرانِ چهارتا گل هاتی ؟؟ انگار خبر نداری کربلا ، یه گل برا من نزاشتن …. دونه دونه گل هامو سر بریدن ….)
آرامِ جانِ خسته دلان پیکرت کجاست …
(وداعِ آخر رو که کرد این طور اومده تو مقاتلُ و روایات گفت خواهرم اینا که منو کشتن آب رو آزاد میکنن … اگه تو نخوری بچه ها هم نمی خورن … گفت برو خیالت راحت … لذا آب رو که آوردن همه رو جمع کرد گفت ببینید من عمۀ شمام ، من آب میخورم همتون بخورید … همه خوردن …. رباب هم خورد …
شب اومد بره گودال دوسه قدم رفت یه وقت دید صدایِ ضجۀ یه زنی بالا گرفت … برگشت … کیه بچه هامو بیدار کرد ؟ …. خانم ، ربابه … اومد بالاسرش ، رباب عوضِ اینکه کمکم کنی بچه هام بیدار شدن …
گفت خانم تقصیرِ من نیست ، گفتی آب بخور ، آب خوردم الان یادِ بچه م افتادم … آخ لباش بهم میخورد ….
آرام کرد ربابُ … اومد گودال … شبِ جمعه ست همه اموات ، پدر ، مادرامون ، امام و شهدا و مدافعانِ حرمِ زینبی فیض ببرن … اومد گودال … )
آرامِ جانِ خسته دلان پیکرت کجاست …
جانم به لب رسید برادر سرت کجاست ؟
از ما هر آنچه بود به تاراج برده اند
(من دیگه نگم چی بردن .. کار به جایی رسید امام سجاد فریاد زد ، با اسب تو خیمه نرو … اون خیمۀ زن هاست … زن ها بیرون دویدن … نجمه ، رباب ، سکینه ….)
از ما هر آنچه بود به تاراج برده اند
خاکم به سر عمامۀ پیغمبرت کجاست …
حسین … صدات کربلا برسه … ان شالله وعدۀ منُ و تو اربعین حرمش … میریم ان شالله … برا اینهمه آدم جا داری …
گفت داداش :
ما را میان این همه نامحرمان ببین
دیگر مگو که خواهرِ من معجرت کجاست؟
یه جور ناله بزن دلِ امام زمان آرام بشه … حسین …
سرمایه سری هست فدایِ سر ارباب
چیزی که ندارم ببرم محضر ارباب
از کودکی ام یاد گرفتم که بگویم
مادر پدرم نذرِ پدر مادر ارباب ….
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ….
فرم در حال بارگذاری ...