« دانلود كتاب " گنجينه هاي معنوي " | دعای حضرت خضر علیه السلام » |
زندگینامه آیت الله میرزا عبدالکریم حق شناس (ره)
نوشته شده توسطرحیمی 14ام آذر, 1391آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس تهرانی در سال 1298 شمسی در خانواده ای متدین در تهران متولد شدند. نام پدرشان علی و نام خانوادگیشان صفاکیش بود، و پدر در فرمانداری آن روز تهران صاحب منصب بود و به همین جهت به علی خان شهرت داشت. او سه فرزند داشت ولـّی،کریم و رحیم. منزل مسکونی پدریشان در خیابان عین الدوله یا ایران کنونی قرار داشت که جزء محلّات نجیب تهران بود. پدر در ایّام صباوت فرزندان خویش وفات یافت ؛ ولی مادرشان تا آن زمان که ایشان به سن پانزده شانزده سالگی برسند در قید حیات بود.
از مادر بزرگوارشان یاد و برای او طلب مغفرت می کردند، و خود را وامدار او می دانستند، و می فرمودند : مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتیح را می خواند، و حتی آیات مبارکه قرآن را در میان کلمات دیگر تشخیص می داد، و این را به خوابی که از امام امیر المومنین علیه السلام دیده بود مربوط می دانست. در آن رویا ایشان امام را دیده بود که به او دو قرص می دهند. یکی از آنها را شیطان می دزدد؛ اما او موفق می شود که دیگری را بخورد. بعد از اینکه صبح از خواب برخاسته بود دیگر می توانست قرآن را بشناسد و بخواند. در مورد دقت و مواظبت او در امر تربیت فرزندان می فرمودند: روزی ناظم مدرسه مشق نوشته های مرا دید، عادت من این بود که مشق های مدرسه را ،کج می نوشتم. او با تَشَر به من گفت چرا نردبان درست کرده ای؟ دستت را بیاور. آنوقت با چوب آلبالوئی که به دست داشت، ده بار بر کف دست من زد. دستم ورم کرده بود . ظهر در خانه دست ها را به مادر مرحومه ام نشان داده و شکایت کردم ،گفتم : مادر ببین دستم مثل نان تافتون شده است. فرمود: اگر ناظم با من محرم بود ، دست او را می بوسیدم ، و تشکر می کردم. اینقدر باید از این چوب ها بخوری تا آدم شوی. در مورد پدر نیز می فرمودند: روزی با برادر بزرگترم در کوچه بازی می کردم که پدر رسید. برادر بزرگتر به یک سو و من به یک سو رفتم، و در آخر خاله ام مرا به آغوش گرفت، و به دفاع از من برخاست، و گفت : نمی گذارم بچه ام را تنبیه کنید. این نوع برخورد از نوع تربیت های قدیمی بوده و امروزه منسوخ شده است؛ اما ایشان از پدر و مادرشان که این قدر به سرنوشت فرزند خود می اندیشیدند، تقدیرکرده، و می فرمودند: زحمات ایشان مایه ی تربیت ما بود.
فرم در حال بارگذاری ...