موضوع: "سبک زندگی"
توکّل
نوشته شده توسطرحیمی 16ام اسفند, 1396
يعني لازمۀ موفّقيت در هر كاري، توكّل است و بدون آن، رسيدن به موفّقيت امكانپذير نيست. اگر انسان در امور زندگی خداوند را وكيل قرار دهد، به مطلوب خود دست خواهد يافت. توكّل به اين معني است كه انسان به جايي برسد كه به جز خداوند تبارك و تعالي به هيچ كس اميد نداشته باشد و خداوند را پناه خود بداند. پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم» اين حالت را صد در صد در خود بهوجود آورده بودند. نمونهاي از توكّل آن حضرت در يكي از جنگها تجلّي پيدا كرد.
زمینهسازان پرواز
نوشته شده توسطرحیمی 15ام اسفند, 1396
به وعده خود وفا کنید...
نوشته شده توسطرحیمی 13ام اسفند, 1396رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند :
بهکودکان محبت کنید
و به آنها رحم کنید
و هر وقت به آنها وعده دادید به آن وفا کنید،
چون آنها شما را روزی رسان خود میدانند.
کافی جلد 6 صفحه 49 حدیث 3
کثرت صلوات، ریشه گناه را می خشکاند
نوشته شده توسطرحیمی 13ام اسفند, 1396
هنگامىكه درباره ذكر خدا سخن به ميان مىآيد و مثلاً، در وصف دوستان خدا گفته مىشود كه دائماً به ذكر خداوند مشغولند و هيچ كارى آن ها را از ذكر خدا باز نمى دارد، در آغاز چهره افرادى در ذهن انسان تصوير مى شود كه پيوسته لب هايشان در حركت و به ذكر خداوند گويا است و زبانشان مشغول خواندن اذكار و اوراد است؛ يعنى در ابتدا، عرف مردم ذكر را منحصر در ذكر لفظى مىدانند؛ در صورتى كه طبق آنچه از روايات و قرآن كريم استفاده مىشود، گستره و شمول و عمق ذكر فراتر از اين است و انواع و مراتبی برای آن ذکر کرده اند.
در یک تقسیم بندی ذکر دو نوع است؛ لفظی و عملی.
عمل انسان چون سايه دنبالش هست، پس مقصود آثار عمل است كه يا مستتبع عقاب است و يا ثواب و همواره با آدمى هست تا در روز « تُبْلَى السَّرائِرُ» خود را نمايان كند
در این فرصت بر آن هستیم که در مورد یکی از اذکار لفظی که خواص فراوانی برای آن بیان شده صحبت کنیم؛ ذکری که به تعبیری هم پاک کن است و هم مداد است؛ یعنی هم قدرت دارد که گناهان را پاک کند و هم خاصیت جایگزینی حسنات به جای بدی ها را دارد و آن: صلوات بر محمد و آل محمد می باشد.
شاید با شنیدن خواصی که برای ذکر صلوات گفته شد، تعجب کرده و البته برایتان هم سؤال پیش آید که چگونه می شود که سیئات به حسنات تبدیل می شوند؟
در ادامه نکاتی را در این باب عرض می کنیم:
علامه طباطبایی رحمه الله علیه در این رابطه می فرمایند:
«تبديل سيئات به حسنات به معناى تبديل آثار است.» (1)
مسئولی که تخصص ندارد بی تقوا است
نوشته شده توسطرحیمی 13ام اسفند, 1396
از شهيد گرانقدر دکتر چمران پرسيدند تعهد بهتر است يا تخصص؟ وي در جواب گفت ميگويند تقوا از تخصص لازمتر است، آن را ميپذيرم. اما ميگويم آن کس که تخصص ندارد و کاري را ميپذيرد، بيتقواست.
در دنیایی که روابط جایگزین ضوابط شده اند شاید طرح این سوال مسخره به نظر بیاید که تخصص مهم تر است یا تعهد؟
متاسفانه سال هاست که شاهد پدیده ای ابتذالی در دنیای سیاست و اقتصاد و ادارات هستیم؛ یک نفر را منصوب به کاری می کنند که اصلا در آن تخصص ندارد. لازم نیست از ضرر این کار چیزی بگوییم هر عاقلی این واقعیت را درک می کند که کار را باید به کار دانش سپرد.
همچنین یک اشتباه دیگری که در چند دهه گذشته به وجود آمده و آن اینکه تعهد به یک نظریه و یا یک جریان را ملاک اولی و اصلی برای انتخاب مدیران ارشد قرار داده اند. یعنی اگر شخصی از لحاظ فکری با ما می ساخت حالا چه اهمیتی دارد که کار بلد باشد؟
اما براستی کدامیک مهم ترند؟
تخصص گرایی در احادیث
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
«کُلُّ ذیصَناعَةٍ مُضطَرًّ اِلی ثَلاثِ خِصالٍ یَحْتلِبُ بِها الْکَسْبَ: و هُوَ اَن یَکُونَ حاذِقاً بِعِلْمٍ مُؤَدّیاً لِلْاَمانَةِ فیهِ، مُسْتَمیلاً لِمَنِ اسْتَعْمَلَهُ؛ هر اهل فنی برای موفقیت در کسب و کار خود (که کارش بگیرد) به سه مطلب نیازمند است: 1- تخصص و باهوشی در فن و حرفه مورد نظر. 2- امین باشد و در کار و مال مردم، امانت و درستی را حفظ کند. 3- با کارفرما و صاحب کار، خوشبرخورد و خوشقلب باشد.»[1]
طبق این روایت هم تخصص ملاک انتخاب مدیر یا کارمند است و هم تعهد و امین بودن شرط است.
در آن دوران که اين بحث در جامعه پررنگ بود، شهيد چمران معتقد بود کسي که عهدهدار مقام و مسندي ميشود ولي تخصص لازم براي مديريت در آن مسند را ندارد، در واقع تعهد هم ندارد. زيرا انسان متعهد، هيچگاه به خودش اجازه نميدهد کاري را قبول کند که از علم و توانش خارج است.
بیهقی از ابن عباس نقل کرده که رسول خدا(ص) فرمود: «من استعمل عاملاً من المسلمین و هو یعلم ان فیهم اولی بذلک منه و اعلم بکتاب الله و سنة نبیّه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین؛ کسي که کارگزار و مديري را بهکار گمارد درحاليکه ميداند در ميان مسلمانان فردي وجود دارد که براي آن مسئوليت شايستهتر و به قرآن و سنت آگاهتر است در اين صورت قطعا به خدا و رسول خدا و همه مومنان خيانت کرده است.»[2]
قطعا منظور از شایسته تر توانا تر در مدیریت است. پس با این حساب اهمیت تخصص از دیدگاه روایت قابل خدشه نیست.
مگر نمی گویید خدا عادل است؟
نوشته شده توسطرحیمی 13ام اسفند, 1396عالم از خداوند ناشی شده است و خداوند بر اساس صفاتش که لطف بی نهایت و قدرت بی نهایت و حکمت بی نهایت و … است آفریده است. بنابراین عالم بر اساس ذات خدا بوجود آمده است.
یکی از سوالات رایج در ذهن انسانها اینست که اگر خداوند عادل است پس چرا هنگامی که اقوام و طوایف مختلف را در طول تاریخ عذاب کرده است کودکان، نوزادان و حتی حیوانات آنان نیز گرفتار عذاب شدند؟
پاسخ به این سوال و سوالات مشابه آن با بیان و دقت در هدف و چگونگی خلقت، قابل تبیین است.
هدف خدا از خلقت
سوال مبنایی آن است که خداوند چرا عالم و انسان را خلق کرده است؟ جوابی که معمولاً به این سوال داده میشود اینست که هرکسی هر کاری انجام می دهد برای رسیدن به کمالی بالاتر یا رفع یک نقصی است. اما خب خدا که دارای کمالات بی نهایت است و کمالی نیست که خدا نداشته باشد پس در حقیقت، خلق کردن خدا نه برای به کمال رسیدن خودش، بلکه برای به کمال رساندن مخلوقاتش است.
مصائب دنیوی برای افراد گناهکار باعث زدودن گناه و برای افراد متقی باعث ارتقای مقام آنها میگردد. بنابراین بلا و سختی دنیوی لزوماً به دلیل گناه کردن نیست و یک نعمت می تواند باشد. احادیث مختلفی در این زمینه وجود دارند که بیان می کنند خدا بندهاش را به یک مصیبتی امتحان میکند تا همین امر باعث امر خیری برای وی شود.
همچنین به دلیل آنکه همه مخلوقات با هم به نحوی ارتباط داشته و در یک نظام کلی وجود دارند پس هر مخلوقی در به کمال رسیدن انسان تأثیر دارد.
در واقع عالم مثل فیلمی است که خدا برای به کمال رسیدن ما از جلوی چشمانمان میگذراند.
کمال مخلوقات چیست؟
سوال بعدی این است که کمال یا همان هدف خلقت چیست؟ هرچقدر محدودیت ها بیشتر باشد آن موجود محدودتر شده و از کمال که در واقع نداشتن نقص است دورتر می شود. بنابراین کمال به معنای وجود بدون محدودیت است. خداوند وجودی است که هیچ گونه محدودیتی ندارد. پس هر چقدر که انسان از دنیا و تعلقات دنیایی که محدودیت های دنیایی هستند فاصله بگیرد به کمال نزدیک تر شده است.
بر این اساس زندگی در دنیا و لذت های دنیایی کمال محسوب نمی شود؛ زیرا ممکن است همراه با تعلق به دنیا باشد که در واقع نقص است نه کمال و چه بسا ممکن است اذیت شدن در دنیا همراه با به کمال رسیدن باشد همانگونه که از پیامبر(صلی الله و علیه وآله) اینگونه نقل شده است که هیچ پیامبری مانند من اذیت نشد. (1) و یا حادثه عاشورا که از بزرگترین مصائب بود. مگر امام حسین(علیه السلام) بهترین بنده خدا نبود؟
در حقیقت مصائب دنیوی برای افراد گناهکار باعث زدودن گناه و برای افراد متقی باعث ارتقای مقام آنها میگردد. بنابراین بلا و سختی دنیوی لزوماً به دلیل گناه کردن نیست و یک نعمت می تواند باشد. احادیث مختلفی در این زمینه وجود دارند که بیان می کنند خدا بندهاش را به یک مصیبتی امتحان میکند تا همین امر باعث امر خیری برای وی شود.
باید توجه کنیم که آباد کردن دنیا هیچ کمالی محسوب نمی شود مگر اینکه بر اساس دستور خداوند و برای عمل به آن باشد. بنابراین نابود شدن دنیا و اجسام دنیوی انسانها نیز عدم کمال نیست. چه آنکه اگر خدا می خواست می توانست دنیا را با پیشرفته ترین فنّاوری ها و مثلاً با بهترین شهرها بیافریند و جسم انسان ها بسیار قوی تر از این باشد اما اینها کمال نیستند. حتی عمر بیشتر در دنیا به معنای کمال بیشتر نیست. چه بسا افرادی عمر طولانی داشته اما به کمال نرسیدند و یا افرادی عمر کوتاهی داشتند اما به بالاترین درجات نائل آمدند.
به اسم آزادی، به کام اسارت
نوشته شده توسطرحیمی 13ام اسفند, 1396
موضوع مد و مدگرايي، غالباً ريشه در زيبايي جويي و تنوع طلبي دارد، اگر در چهارچوپ موازين شرعي و عرفي باشد و مورد تأييد عقل باشد، اشكالي ندارد. بحث اشکال دار قضیه آن جا است که مدگرایی ناشی از تقليد كوركورانه ای می شود که به اسم آزادی، در اسارت قرار گیرند؛ یک روز لباس تنگ، یک روز لباس گشاد. یک روز لباس کوتاه، یک روز لباس بلند. یک روز لباس پاره و یک روز …
|
آزادی، واژه ای است که حرف و حدیث هایی را هر از چندگاهی با خود به همراه دارد؛ مثل همیشه گروهی مسیر افراط و گروهی راه تفریط را در این موضوع پیش گرفته و برای عنوان آزادی تعریف هایی را مطرح می کنند.
در این میان عده ای به اسم آزادی خود را اسیر مد و مد گرایی کرده اند، باید گفت که آن ها فکر می کنند که آزاد هستند چرا که در حقیقت آنان هم به نوعی اسیر خواسته و تمایلاتشان هستند، با دقت و وسواس زیاد، چشم به راه مدهای جدید هستند تا با تمام وجود، به قول خودشان تمام زندگی شان را «به روز» کنند. این در حالی است که این پیروی بی چون و چرا، هیچ حد و مرزی نمی شناسد؛ از رنگ و نوع لباس و مدل مو و نوع آرایش گرفته تا نوع گفتار روزمره و محاوره و معاشرت اجتماعی و حتی طرز راه رفتن و غذا خوردن.
در حقیقت این دسته از افراد آزاد نیستند و خیال می کنند که در آغوش آزادی قرار دارند؛ تلاش این گروه از آدم ها یا در راستای این است که همرنگ جماعت شوند و یا می خواهند که از دیگران متفاوت تر باشند … بنابر این همه ی زندگیشان اسیر این گونه خواسته ها و افکار است. به نظر شما کجای این مسیر آزادی وجود دارد؟!
هر چند گرایش به بعضی از مظاهر زیبایی در فطرت و ذات انسان نهفته است، ولی به روشنی پیداست هر نوع گرایش به زیبایی و یا مُد و برند مطرح جهان را نمی توان جلوه ای از گرایش فطری به زیبایی دانست؛ باید مراقب دستان شیطان باشیم، نقش شیطان در عدم تشخیص صحیح مورد توجه قرآن قرار داشته، به این معنا که شیطان نازیبایی ها را برای انسان زیبا جلوه می دهد:
«وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم؛
شیطان اعمالشان را براى آنان آراسته بود.»
آیا غیر از این است که آنها دچار بی هویتی شده اند؛ به این معنا که بسیاری از رفتارها و هنجارهایی که تحت عنوان مد از آن پیروی می کنند را از الگوهای فرهنگی بیگانه و غیر خودی که برای آن ها دیکته شده دریافت می کنند که این خود باعث تقویت تسلط فرهنگ غیر دینی بر جامعه اسلامی شده و می شود. این در حالی است که خدای متعال از این چنین تسلطی نهی نموده است:
« وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً؛
و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است.» (1)
در جایی دیگر می توان رفتار و عملکرد این دسته از انسان ها را در این آیه قرآن کریم نتیجه گیری کرد؛ که به تعبیر قرآن کریم در زندگی و رفتار خود مذبذب هستند;” مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَ َلِکَ لاَ َّ إِلَیَ هَـََّؤُلاَءِ وَلاَ َّ إِلَیَ هَـََّؤُلاَ َّءِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُو سَبِیلاً؛ بین خدا و غیر خدا سرگردان اند نه با گروه مؤمنان و نه با گروه کافران [یک سو و یک دل] اند و هر که را خدا گمراه کند برایش راهی نیابی.” (2)
ناگفته نماند که این موضوع مد و مدگرايي، غالباً ريشه در زيبايي جويي و تنوع طلبي دارد، اگر در چهارچوپ موازين شرعي و عرفي باشد و مورد تأييد عقل باشد، اشكالي ندارد.
بحث اشکال دار قضیه آن جا است که مدگرایی ناشی از تقليد كوركورانه ای می شود که به اسم آزادی، در اسارت قرار گیرند؛ یک روز لباس تنگ، یک روز لباس گشاد. یک روز لباس کوتاه، یک روز لباس بلند. یک روز لباس پاره و یک روز … اینان منتظر هستند تا در آزادی حصر شده ی خود، برایشان تصمیم گرفته شود که چه لباسی بپوشند، چه نوع آرایشی داشته باشند و چه اصطلاحاتی به کار ببرند.
اینان از آزادی فاصله دارند و آزاد نیستند، چرا که از ترس اینکه آن ها را عقب مانده نخوانند هر لباس و هر نوع آرایش و ظاهری را به خود می گیرند حتی اگر خودشان تمایل نداشته باشند.
کلام آخر
یادمان باشد هر چند گرایش به بعضی از مظاهر زیبایی در فطرت و ذات انسان نهفته است، ولی به روشنی پیداست هر نوع گرایش به زیبایی و یا مُد و برند مطرح جهان را نمی توان جلوه ای از گرایش فطری به زیبایی دانست؛ باید مراقب دستان شیطان باشیم، نقش شیطان در عدم تشخیص صحیح مورد توجه قرآن قرار داشته، به این معنا که شیطان نازیبایی ها را برای انسان زیبا جلوه می دهد:
«وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم؛
شیطان اعمالشان را براى آنان آراسته بود.» (3)
پی نوشت:
1- سوره نساء، آیه 141
2- النسأ:143
3- سوره عنکبوت، آیه 38
آبروی مومن
نوشته شده توسطرحیمی 12ام اسفند, 1396
اگر کسی از آبروی مؤمنی دفاع کرد،
بهشت بر او واجب میشود
رهبرانقلاب:
«مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ الْبَتَّةَ»*
حالا معنای واجب شدن بهشت این نیست که دیگر در هر صورت هر کار کردیم و نشدو هر جور شد این یک تعهد الهی است که آدم را به بهشت ببرد؛ نه، همه چیز دست خود ما است…
بههر حال آنچه در این روایت مورد توجه است و مورد اهتمام است، #آبروی_مسلمان است.
شایعه درست کردن علیه مسلمان، #شایعه را بازگو کردن علیه یک مسلمان، که گاهی یک حرفی علیه کسی زده میشود که آبروی او را به خطر میاندازد و ما [هم] میشنویم آن را - و خب، گاهی خود ما هم ابتداکننده نیستیم اما همان را نقل میکنیم، نقل ما را هم دیگری نقل میکند و همینطور این شایعه گسترش پیدا میکند علیه یک مسلمانی؛ در حالی که بعد معلوم میشود که هیچ چیز نبوده یا اگر هم چیزی هم باشد نباید منتشر کرد و نبایستی آبروی یک مسلمانی را در خط انداخت؛ چه برسد به اینکه در موارد متعددی هم خلاف واقع است.۱۳۸۳/۱۰/۲۱
*ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۱۴۵
رازداری کلید حفظ کرامت انسان
نوشته شده توسطرحیمی 12ام اسفند, 1396اگر کسی عاقل است، رازش را به کسی نمی گوید؛ چون قاعدتا وقتی که انسان رازش را می گوید، اطمینان می کند که طرف مقابل آن را فاش نکند؛ اگر ما توقع داریم که یک کسی راز ما را نگه دارد، چرا خودمان آن را نگه نمی داریم؟
نهج البلاغه صرفا یک کتاب تاریخی نیست، بلکه نقشه راه است کتاب زندگی است. همچنین بخش حکمت های نهج البلاغه گرچه مملو از جملات کوتاه از امیرالمومنین است اما برای نوشتن عظمتش باید درخت ها قلم شوند و دریا ها مرکب.
در حکمت ششم از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که فرمودند: صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ؛ سينه خردمند، صندوق راز اوست و خوشرويى وسيله دوست يابى، و شكيبايى، گورستان پوشاننده عيب هاست .
در این حدیث گهربار حضرت سه دستورالعمل برای بهبود سبک زندگی تقریر فرموده اند که در ادامه به شرح آن می پردازیم.
رازداری
گاهی انسان راز را به دیگری می سپارد؛ اعتماد می کند به یک نفر و رازش را به او می گوید. امیرالمومنین(علیه السلام) می گویند: اگر کسی عاقل است، رازش را به کسی نمی گوید؛ چون قاعدتا وقتی که انسان رازش را می گوید، اطمینان می کند که طرف مقابل آن را فاش نکند، از او تقاضا می کند که این را به کسی نگو، ولی در نامه 31 نهج البلاغه داریم که امیرالمومنین(علیه السلام) فرمودند:«وَ الْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّه»؛ یعنی هر انسانی بهتر از دیگران، حافظ سِرّ خودش است.
اگر ما توقع داریم که یک کسی راز ما را نگه دارد، چرا خودمان آن را نگه نمی داریم؟ کسی که عرضه ندارد رازش را نگه دارد، چطور از دیگران توقع دارد که راز او را نگه دارند؟! بهترین جا سینه خود آن فرد است؛ صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ.
حضرت در حکمت 381 می فرمایند:«الْکَلَامُ فِی وَثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِی وَثَاقِهِ»؛ یعنی سخن تا چیزی نگفته ای اسیر توست، وقتی سخنی را گفتی، تو اسیر آن می شوی. مثل تیری که در خشاب است؛ تیری که در خشاب است تا نزدیم در اختیار ماست، وقتی زدیم ما گرفتار آن می شویم، چون آن تیر عوارضی ایجاد می کند و ما باید پاسخگو باشیم.
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «إِظْهَارُ الشَّيْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ؛[1] آشکار کردن چيزى پيش از استوار شدن آن سبب تباهى آن مى گردد».
مرد باید قدردان باشد
نوشته شده توسطرحیمی 8ام اسفند, 1396
مرد باید قدردان باشد.