« تأثیرنگاه ناپاک | آل سقوط » |
سيره سبز
نوشته شده توسطرحیمی 3ام مرداد, 1394سرور فقيهان كربلا آیت الله محمد باقر بهبهانى(ره) لباسهاى ساده مى پوشيد،(1) همنشينى با تهيدستان را دوست داشت و در برآورده ساختن نياز ناتوانان جامعه از هيچ كوششى دريغ نمى كرد.
بسيار اتفاق مى افتاد كه استاد بزرگ بهبهان عبادت استيجارى انجام مى داد و در آمد آن را به شاگردان تنگدستى چون ميرزاى قمى مى سپرد تا در راه دانش اندوزى به كار گيرد.([2])
ميرزا محمد تنكابنى مى نويسد:
زوجه آن جناب در ايام زمستان جبه اى بر او درست كرد. آن بزرگوار جبه را پوشيد و چون وقت مغرب شد به مسجد رفت. در راه يكى از او باش كلاه از سر بر داشته، برهنه پاى نزد آقا شتافت و عرض كرد: آقا، سرم برهنه است و كلاهى ندارم، هوا سرد است، فكرى برايم كنيد.
آن جناب فرمود: چاقو همراه دارى؟
مرد پاسخ داد: آرى.
استاد با چاقو يك آستين جبه را بريد به مرد تهيدست داد و فرمود: اين آستين را بر سر بگذار و شب را بگذران تا صبح فكرى برايت شود.
چون به خانه بازگشت همسرش جبه وى را بى آستين ديد و بسيار ناخشنود شد و گفت: من مدتها زحمت كشيده، جبه اى آماده ساختم شما آن را ناقص كرديد.([3])
علاوه بر اين فقيه يگانه روزگار زندگى فرزندانش را نيز زير نظر داشت تا در استفاده از نعمتهاى جهان زياده روى نكنند و پا برهنگان جامعه را از ياد نبرند. روزى حضور زنى با پيراهن رنگارنگ در خانه توجه اش را جلب كرد. از اطرافيان پرسيد: اين زن كيست؟
گفتند: عروستان است آقا عبدالحسين لباس تازه برايش خريده.
استاد خشمگينانه به چهره فرزندش نگريسته، وى را از تكرار اين كردار باز داشت. آقا عبدالحسين اين آيه را تلاوت كرد: قُل مَن حَرَّمَ زينَةَ اللهِ التى اَخرَجَ لِعِبادِهِ …([4])
وحيد دوران فرمود: من نيز اين آيه را شنيده ام ولى بسيارى از فقيران پيرامون ما زندگى مى كنند كه به نادارى ما تسلاى خاطر مى جويند.([5])
نوه گرانقدر آن فقيه فرزانه درباره دنيا گريزى پدر بزرگ ارجمندش چنين نوشته است:
در همه عمر به گردآورى زخارف دنيوى همت مصروف نفرموده، بلكه اصلا به سكه هاى مختلفِ دينار و درهم و فرق انواع آنها مطلع نبود. عزلت از اهل دول بر مزاج آن بزرگوار به غايت استيلا داشت و از معاشرت آنها دامن كشيده، مصاحبت با فقرا را خوش داشت.([6])
استاد يگانه بهبهان از كسى هديه نمى پذيرفت بر اين سيره نيك پاى مى فشرد و از شاگردانش مى خواست كه به جاى پرداختن به اين مسايل به درس و تحقيق روى آورند. يكى از شاگردان وى در اين باره خاطره اى شنيدنى دارد:
هنگامى كه در كربلا از محضر آقا، فيض مى بردم تاجرى به زيارت آمد و پارچه اى براى آقا هديه آورد. او شنيده بود كه آقا از پذيرفتن هديه سرباز مى زند پس درپى چاره اى بود تا هديه اش پذيرفته شود.
… او نزد من آمد و از من خواست در اين راه اقدامى كنم ولى نپذيرفتم. مرد برخواسته اش پاى فشرد و گفت: اگر كارى كنى آقا اين پارچه قبايى را بپذيرد يك قبا نيز به شما مى دهم…
پارچه را از تاجر گرفتم و در گرماى هوا به خانه استاد رفتم و بر در كوفتم. آقا با پيراهن عربى و شب كلاه تشريف آورده، در را گشود و چون مرا ديد، فرمود: چه شده است؟
گفتم: آقا مرد مؤمنى هديه اى برايتان آورده تا جامه خود سازيد. آقا دگرگون شد و خشمگينانه فرمود: گمان كردم در اين هواى گرم، آمده اى تا مسأله اى علمى بپرسى يا يكى از مشكلات علمى ات را حل كنى.
بعد در را بست و برگشت. من عرض كردم: آقا، عرض ديگرى نيز دارم.
آقا در گشود و فرمود: چه چيز است؟
عرض كردم: اين مرد وعده داده اگر شما پارچه را قبول كنيد، يك پارچه قبايى هم به من دهد. راضى نشويد اين فرصت از دستم برود.
آقا خنديد و فرمود: فرزندم، درس بخوان، وقت خويش را در اين كارها تلف نكن.
پس پارچه را پذيرفت و فرمود: به اين شرط مى پذيرم كه ديگر هرگز از اين كارها نكنى([7])
البته اين رفتار مرجع پاك رأى كربلا تنها به مردم عادى اختصاص نداشت آن بزرگمرد درباريان و شاهزادگان را نيز نوميد مى كرد و از پذيرش هدايايشان سر باز مى زد. در كتاب فردوس التواريخ چنين مى خوانيم:
قرآنى به خط ميرزاى نيريزى، كه جلد آن به ياقوت والماس و زبرجد و ساير سنگهاى گرانبها آراسته بودند، از سوى سلطان آقا محمد خان براى آقا فرستاده شد. آورندگان قرآن به منزل آقا رفته، در كوفتند. آقا در را باز كرد و در حالى كه قلم به دست مباركش بود به فرستادگان دربار نگريست و فرمود: چه كار داريد؟
گفتند: حضرت سلطان قرآنى برايتان فرستاده است.
آن حضرت نگاهى به قرآن آراسته كرده، فرمود: اين زينتها چيست كه بر جلد آن فرار گرفته؟
پاسخ دادند: سنگهاى گرانبهاست.
استاد فرمود: چرا كلام خدا را چنين كرده، سبب حبس و تعطيل آن مى شويد. آنها را از جلد قرآن جدا كرده، بفروشيد و قيمتش را ميان دانشجويان علوم دينى و تهيدستان قسمت كنيد.
فرستادگان دربار گفتند: قرآن را بپذيريد، به خط ميرزاى نيريزى است و بهاى بالايى دارد.
استاد فرمود: هر كس قرآن را آورده، آن را نزد خويش نگهدارد و پيوسته تلاوت كند.
يگانه روزگار با اين سخن در را بست و پى كار خويش رفت.([8])
****************
[1]- فردوس ,,,التواريخ، باب دوم.
[2]- قصص العلماء، ص159.
[3]- همان.
[4]- بگو چه كسى زيورهاى خدا را كه براى بندگانش پديد آورده حرام كرده است…؟
[5]- همان.
[6]- وحيد بهبهانى، ص140.
[7]- دارالسلام، عراقى، ص561 و 562.
[8]- فردوس ,,,التواريخ، باب دوم.
فرهیختگان شیعه
فرم در حال بارگذاری ...