موضوع: "نکات اخلاقی"
آرامش عمیق و واقعى
نوشته شده توسطرحیمی 5ام اسفند, 1394استاد پناهیان:
آرامش به این نیست که گناهان گذشته را فراموش کنى
و یا به مرگ و مجازات آینده فکر نکنى!
غفلت از گذشته و آینده تنها یک آرامش سطحى و کاذب مىآورد،
آرامش عمیق و واقعى در این است که درباره گذشته و آیندهات بارها با خدا حرف بزنى و مناجات کنى؛
آنگاه این خداست که به تو آرامش میدهد و تو را نوازش مىکند.
مهمترین حرف انبیاء علیهم السلام
نوشته شده توسطرحیمی 29ام بهمن, 1394در یکی از سورههای قرآن،[1] آیات زیادی پشت سر هم از قول انبیا علیهم السلام نقل میکند که آن پیغمبر آمد و گفت:
«يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ»[2]
پیغمبر دیگر هم آمد و گفت:
«يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ».[3]
در آن سوره، چند تا از انبیا علیهم السلام را نقل میکند که همه حرفشان این است:
«يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ».
حرفشان این بود که در برابر بت و خورشید و آب و ماه و ستاره، بندگی و بردگی نکنید؛ فقط در برابر خدا که آفریدگار شماست، بندگی و اطاعت فرمان کنید.
سخن انبیا علیهم السلام از اول تا آخر همین مسأله بندگی در برابر خداست.
قرآن کریم این مسأله را مُتقَنتر، محکمتر، مُبیَّنتر و مبتنی بر فلسفه وجود بیان کرده است که فطرت هر انسانی میپذیرد. در هیچ شریعتی- با اینکه همه شرایع دعوت به بندگی در برابر خداست - این گونه که قرآن کریم توضیح داده، تفسیر فرموده و تبیین کرده، نیامده است. در هیچکدام از کتابهای آسمانی به این صراحت و روشنی و وضوح که از راه، تعبیر به صراط مستقیم فرموده، نیامده است.
خود خدا هم صراط مستقیم را تفسیر فرموده به بندگی در برابر خدا یعنی همان «اُعْبُدُوا اللَّهَ».
برگرفته از مجموعه بیانات معلم اخلاق و معرفت حضرت آیت الله خوشوقت ره درکتاب طریق بندگی
[1]. اعراف، 59 و 65 و 73 و 85 ؛ هود، 50 و 61 و84
[2]. اعراف، 59
[3]. أعراف،
صدقه زبان
نوشته شده توسطرحیمی 28ام بهمن, 1394حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمودند:
با صدقه دادن، روزی را به سوی خدا نازل کنید و کسی که به گرفتن عوض از جانب خداوند تعالی، باور داشته باشد، به بخشیدن و عطا کردن، سخی و جوانمرد است و در آن بخل نمیورزد.
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند:
با فضیلتترین صدقه، صدقه زبان است.
عرض کردند: یا رسولالله صدقه زبان چیست؟
صدقه بر پنج قسم است:
اول: صدقه مال، که همان بذل و تصدق و انفاق است.
دوم: صدقه جاه و مقام، که شجاعت و واسطه شدن است (برای رفع حوائج و مشکلات دیگران).
سوم: صدقه عقل و نظر، که همان مشورت و شور دادن است.
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: صدقه بدهید بر برادرانتان با علمی که او را راهنمایی کند و رأی و نظری که او را استوار سازد و آموزش را اصلاح نماید.
چهارم: صدقه علم، و آن بذل علم به اهلش و نشر و گسترش آن بذل علم به اهلش و نشر و گسترش آن بر مستحق آن است.
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) در این رابطه فرموده اند: از صدقه اینکه آدمی علم را به مردم تعلیم دهد و فرمود: زکات علم، یاد دادن آن به کسی که نمیداند.
پنجم: صدقه زبان، که همان اصلاح و وساطت بین مردم و کوشش در خاموش کردن چیزهایی که موجب افروختن کینهها و خصوصیاتهاست و اصلاح و آشتی دادن میان افراد.
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: با فضیلتترین صدقه، صدقه زبان است.
عرض کردند: یا رسولالله صدقه زبان چیست؟
فرمودند: شفاعتی که به واسطه آن، اسیری(بیچاره و مظلومی) را آزاد کند و از ریختن خونی مانع گردد و به برادر خویش خیری رساند و بدی و ناخوشایندی را از او دفع نماید.
باشگاه خبرنگاران
منابع:
1-نهجالبلاغه، ص 494، حکمت 137 و 138
2-بحارالانوار، ج 75، ص68
3-کافی، ج 4، ص 3
4-مشکاةالانوار، ص 70
5-آموزههای اخلاقی در کلام معصومین، ص 260 – 249 – 250
6-بحارالانوار ، ج 73 ، ص 138
7-عدةالداعی، ص 71 – 72
8- بحارالانوار ، ج 93، ص 137
اولیای خدا آن کُن فَیَکُون را با بسم الله دارند.
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1394حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی جاودان در جلسه اخلاق هفتگی مطرح کردند:
می گویند اولیاء خدا آن کُن فَیَکُون را با بسم الله دارند.
کُن فَیَکُون یعنی بی حدی.
یک قدرت بی حد در یک زمان بی انتها.
این خیلی فضل بزرگی است که خدای متعال به بندگان خودش مرحمت کرده است.
"می گوییم مگر شما چقدر کوشیدی؟ چقدر زحمت کشیدی؟ هفتاد سال. آدمی نداریم که هفتاد سال.. مگر صاحبان عصمت. صاحبان عصمت همه هفتاد سال شان در راه خدا بوده. آنهای دیگر تا بزرگ شوند و دوره بچگی بگذرانند و به عقل برسند و به ثمر برسند و چیز فهم شوند و بعد خدا را انتخاب کنند و بعد به وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ برسند طول می کشد. آدم به این زودی که به اینجا نمی رسد. زحمت دارد. طول می کشد.
خب؟ می گوییم شصت سال می شود. من شصت سال زحمت کشیدم. خب شصت سال زحمت.
خب بفرمایید یک بهشتی داریم خیلی خوب. شصت سال در مقابل شصت سال دیگر. شما به یک سلطنت می رسی. سلطنت یعنی به یک بی حدی. لا حدی. حد از تو برداشته می شود. اینجور اختیاردار می شوی. هرچه بخواهی می شود. هرچه بخواهی می شود. کُن فَیَکُون چگونه است؟ می گویند اولیاء خدا آن کُن فَیَکُون را با بسم الله دارند. تو به یک کُن فَیَکُون می رسی. کُن فَیَکُون یعنی بی حدی. در چه زمانی؟ زمان هم حد ندارد. زمانش هم حد ندارد. به یک قدرت بی حد در یک زمان بی انتها. خب این را در مقابل چقدر به آدم می دهند؟ چقدر؟ چه عرض کنیم؟ این فضل نیست؟ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ. این خیلی فضل بزرگی است. خدای متعال به بندگان خودش مرحمت کرده است.” آنچه در ادامه می آید برگزیده ای از بیانات حجت الااسلام و المسلمین محمدعلی جاودان در آخرین نشست اخلاقی خود در جمع علاقمندان مباحث اخلاقی به نقل از پایگاه خبری ایشان است.
طلبه باید به این باور برسد که متعلق به امام زمان(عج) است
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1394حجت الاسلام و المسلمین صدیقی در جمع طلاب اهواز:
طلبه باید به این باور برسد که متعلق به امام زمان(عج) است
اگر حضرت امام خمینی(ره) تکیهگاهشان به آقا امام زمان(عج) نبود، در آن دورانی که شرق و غرب علیه ایران آتش میریختند، با صراحت و قدرت هرچه تمام اعلام نمیکردند که «جنگ جنگ تا رفع کامل ظلم».
حجتالاسلاموالمسلمین صدیقی، امامجمعه موقت تهران، امروز در جلسه اخلاق طلاب مدرسه علمیه امام خمینی(ره) اهواز، بابیان اینکه طلاب، افسران، سنگر نشینان، مرزداران و زمینهسازان ظهور حضرت ولیعصر(عج) هستید، اظهار داشت:
طلبگی یعنی حرکت در مسیر خلیفه الهی! و از آنجاییکه محیط مدارس امام زمان(عج) و حوزههای امام صادق علیه السلام ، محیط انسانسازی بوده، یک طلبه باید در این صراط گام بردارد.
دبیرکب بنیاد بین المللی غدیر افزود: یک طلبه در قدم اول، باید ظرفیت الهی خویش را با نور خدا پر کند تا در مسیر خلیفه الهی قرار گیرد.
الفبای طلبگی مناعت طبع و عزتنفس است
این استاد اخلاق حوزه علمیه، الفبای طلبگی را مناعت طبع و عزتنفس نامید و تصریح کرد: طلبه واقعی فردی است که اگر خواست از گرسنگی بمیرد، نباید چشمش به دست این و آن باشد، بلکه فقط نگاهش را به امام زمان(عج) معطوف کند.
حجتالاسلاموالمسلمین صدیقی افزود: طلبه باید به این باور برسد که متعلق به آقا امام زمان(عج) است و بدون اذن ایشان، برای دریافت مساعده و کمک، حق مراجعه به هیچ فردی را ندارد؛ چراکه طلبه پشتیبان و صاحب دارد و آن حضرت حجت(عج) است.
وی در ادامه بابیان اینکه اقتدار امام خمینی(ره) برگرفته از مناعت طبشان بود، اظهار داشت: اگر امام(ره) تکیهگاهشان به آقا امام زمان(عج) نبود، در آن دورانی که شرق و غرب علیه ایران آتش میریختند، با صراحت و قدرت هرچه تمام اعلام نمیکرد که «جنگ جنگ تا رفع کامل ظلم»، پس لزوم مناعت طبع از واجبات طلاب و روحانیون است.
دنیا پارک موقت است!
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1394پیامبر اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَالِهِ وَ سَلَّمَ می فرماید:
الدُّنْیا دَارُ مَنْ لَا دَارَ لَهُ وَ مَالُ مَنْ لَا مَالَ لَهُ لَهَا یجْمَعُ مَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ عَلَیهَا یعَادِی مَنْ لَا عِلْمَ لَهُ وَ عَلَیهَا یحْسُدُ مَنْ لَا ثِقَةَ لَهُ وَ لَهَا یسْعَی مَنْ لَا یقِینَ لَهُ[مجموعه ورام، جلد1، صفحه 130]
رسول اکرم صلّی الله علَیه و آله و سلَّم فرمودند:
دنیا خانه کسی است که خانه ندارد و ثروت و مال کسی است که ثروت و مال ندارد. کسی که عقل و خرد ندارد، دنیا را برای خودِ دنیا جمع می کند و کسانی که علم و آگاهی ندارند، برای دنیا، نزاع و دشمنی میکنند. کسانی که به خداوند اعتماد ندارند، بر سر دنیا حسد می ورزند و کسانی برای خودِ دنیا و به دست آوردن آن سعی و تلاش می کنند که معاد و آخرت را باور ندارند.
شرح حدیث
انسانی که خانۀ آخرت را از دست داده است، دنیا را به عنوان خانۀ خود قرار داده و از آن بیرون نمی رود. کسی که خانۀ آخرت را دارد، در خانۀ اجاره ای دنیا نمی نشیند و انسانی که دستش از سرمایه و ثروت اخروی خالی است، امور مادی دنیایی را سرمایه خود می داند که می گذارد و می رود و کسی که از عقل و خرد بی بهره است، به دنبال جمع کردن همین امور دنیایی برای خود دنیا است، نه برای بهره بردن از امور دنیایی برای روزی که باید حساب آن را پس بدهد که از کجا آورده و در چه راهی خرج کرده است. انسان هایی که نادان هستند، بر سر همین امور دنیایی با یکدیگر به نزاع و دشمنی می پردازند اما هر دو آنها دنیا را می گذارند و میروند. آن هم برای کسانی که برایشان فاتحه هم نخواهند خواند. اینها بر سر همین دنیا حسد، یعنی آرزوی زوال نعمت برای دیگران را دارند. این انسان ها اعتماد و اتکای به خداوند نداشته و باور و یقین به معاد و آخرت هم ندارند.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی
آزمون سید بحرالعلوم از مرحوم نراقی(ره)
نوشته شده توسطرحیمی 25ام بهمن, 1394هر انسانی برای رسیدن به درجات عالیه نیاز به فراگیری علم دارد،
اما آن علمی که در اسلام بر آن تأکید شده است، علم همراه با عمل است
و الا عالمی که فقط مردم را نصیحت کند و خودش به علمش عمل نکند،
هیچ ارج و قربی نزد خداوند متعال ندارد.
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
« کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللَّهِ انْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ » صف/3
نزد خدا بسیار خشم آور است که سخنى بگویید و بدان عمل نکنید.
آینه:
حکایت؛ مرحوم ملا مهدی نراقی که در اکثر علوم متبحر و استاد بود، وقتی کتاب جامع السعادات را که در علم اخلاق و تزکیه نفس است تالیف کرد یک نسخه از خدمت مرحوم سید بحرالعلوم ارسال کرد تا آنکه پس از مدتی خود به زیارت عتبات عالیات رفته و وارد نجف اشرف شد، علماء برای احترام و تجلیل از این عالم ربانی به دیدن او آمدند، فقط مرحوم بحرالعلوم از آمدن به ملاقات ایشان خودداری کرد و تشریف نیاورد تا آنکه پس از چند روز مرحوم نراقی به دیدار سید بحرالعلوم رفت، اما باز سید به مرحوم نراقی چندان و توجهی نکرد و مرحوم نراقی خاشعانه پس از چندی باز بقصد زیارت مرحوم بحرالعلوم به منزل ایشان تشریف آورد و ساعتی در خدمت ایشان بود ولی این دفعه هم مانند مرتبه اول سید به ایشان اعتنائی نکرد، مرحوم نراقی برگشت، مجدداً پس از چند روز قصد زیارت سید را کرد بدون آنکه فکر کند، من تازه وارد و مهمانم و میبایست سید به دیدن من بیاید یا آنکه دو مرتبه است من به زیارت سید رفته ام و او بمن اعتنائی نکرده و احترام نگذاشته است.
پس بلند شد و بسوی منزل سید روانه شد در مرتبه سوم تا مرحوم نراقی به در خانه سید رسید، سید با پای برهنه به استقبال او آمد و او را به آغوش کشیده و بوسید و با احترام و تجلیل زیاد وارد منزل کرده و خود هم با کمال گرمی و محبت مشغول پذیرائی و احوال پرسی شد، پس از ادای احترام فرمود: شما کتابی در اخلاق و تزکیه نفس نوشته اید و یک نسخه ای هم برای من فرستاده اید و من هم آن کتاب را از اول تا آخر با دقت خوانده ام الحق کتاب خوبی است و در اخلاق و خودسازی کم نظیر است.
علت آنکه در این مدت که شما به نجف اشرف تشریف آورده اید و چند مرتبه هم به منزل من آمده اید و من در این مدت به دیدن شما بلکه به بازدید شما هم نیامده ام، این بود که میخواستم ببینم همان طوری که در کتاب خود راجع با اخلاق اسلامی و تزکیه نفس و کشتن هوا و نفس نوشته اید در مقام عمل و در میدان مبارزه با نفس و هوا هم عملاً به آن مقام رسیده اید، یا مانند بعضی از نویسندگان و گویندگانی که خوب می نویسند و خوب میگویند، اما خود از گفته و نوشته های خود عملاً بیگانه و اجنبی هستند میباشید؟! (با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل)
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانى(سعدی)
حوزه
عروسی که از امام قول شفاعت گرفت
نوشته شده توسطرحیمی 25ام بهمن, 1394از مصادیق رأفت و رحمت الهی این است که اجازه می دهد بعضی از اولیاء الله بعض دیگر از بندگان را شفاعت کنند، چه خوب است که مومن اگر نمی تواند شفیع کسی باشد، حداقل لیاقت این را داشته باشد که شفاعت شود.
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى انبیا/28
آنان، جز کسانی که خداوند از آنها رضایت دارد، شفاعت نمی کنند
آینه:
حکایت؛ آقای مصطفی زمانی نقل میکند هر روز تعداد زیادی از مردم برای اجرای صیغه نکاح بدست امام خمینی نوبت میگرفتند، حضرت امام هم با کمال ملاطفت و مهربانی با آنها برخورد میکرد و در پایان نصیحت میفرمود که باهم بسازید و باهم خوب باشید، معمولاً در جریان خطبه یکی از آقایون طرف قبول و وکیل از جانب مرد می شد و امام هم از طرف دختر وکیل می شد.
روزی جریان جالبی در این ارتباط پیش آمد، هنگامی که از دختری سوال کردند که آیا به بنده وکالت می دهید تا شما را به ازدواج این مرد درآورم؟
دختر در جواب امام عرض کرد: من شما را وکیل کردم در دنیا بشرط آنکه شما در آخرت از من شفاعت کنید، امام مقداری مکث و تأمل کرده و آنگاه فرمودند:
معلوم نیست که من در آخرت بتوانم شفاعت کنم ولی اگر خداوند متعال به من اجازه شفاعت داد، از تو شفاعت خواهم کرد.
مسلما این توفیق جالبی بود برای آن دختر خانم که توانست از حضرت امام قول شفاعت در آخرت را بگیرد.
خشوع مومن
نوشته شده توسطرحیمی 14ام بهمن, 1394کسی که در هر امتحانی بر جای خودش می ماند، در آن امتحان آخری که لحظه مرگ پیش می آید، آنجا هم می ماند. به سلامت از لحظه مرگ می گذرد. که این خیلی مهم است…
أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ.[ آیه 1 و 2 سوره مومنون] یکی از نشانه های مومن این است که او در نماز خاشع است. مومن که می گوییم یعنی مومنی که نصاب ایمان را دارد. نصاب ایمان را دارد یعنی ایمانش مقبول است. مشکلی در ایمانش نیست. جایی از ایمانش عیب ندارد. کمبود ندارد. خدای متعال او را مومن می داند. کسی که اینچنین مومنی هست… ببینید به عنوان اولین نشانه فرمودند که این کسان به فلاح و رستگاری می رسند. دیگران به فلاح و رستگاری نمی رسند؟
چرا ممکن است دیگران هم برسند اما اینها حتما می رسند. کسی که نصاب لازم از ایمان را دارد، نصاب لازم از ایمان را دارد و ایمانش مشکلی ندارد و جایی از ایمانش کم نیست. اگر جایی از ایمانش کم باشد، ناگزیر در آن بخش، منافق است. این حرف مشکلی است ها. وقتی ایمان کافی نیست، آدم کمبود دارد. ظاهر من هم مومن است. اما یک جاهایی کمبود دارم. واقعا آدم می ترسد آن لفظ را بگوید. خب. الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. نشانه آنها این است که در نماز خاشع اند.
خب تکلیف ما زود روشن می شود دیگر. در نماز خاشع نیستیم. پس ما آن مومنی که خدای متعال او را به عنوان ایمان می پذیرد و نصاب ایمان را دارد، نیستیم. دودوتا چهارتا دیگر. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. من ندارم. خشوع در صلاة را ندارم. پس آن مومنی که اینجا فرمودند نیستم.
نشانه دوم، [در آیه بعد می فرماید:] وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. ما می خواهیم بگوییم بین این سه بخش یک پیوند جدی هست. مومنان کسانی هستند که از لغو اعراض می کنند. در زندگی شان لغو نیست. حرف لغو نمی زنند. من گاهی می بینم بعضی از دوستان بین دوتا نماز، مدتی یا همه اش را دارند با پهلو دستی حرف می زنند. خب. اگر آدم از لغو اعراض داشته باشد، نمازش هم درست می شود. نماز درست مال آدمی است که از لغو اعراض دارد.
گناه ترك احسان عظيم است.
نوشته شده توسطرحیمی 6ام بهمن, 1394من از وضع او كمترين اطلاعى نداشتم،
سيد گفت اگر آگاهى داشتى و كمك نميكردى يهودى بلكه كافر بودى!!
فقيه بزرگ سيدجوادعاملى مؤلف كتاب باعظمت مفتاح الكرامة ميگويد: شبى در حال غذا خوردن بودم كه دق الباب كردند، به نظرم رسيد كوبنده در خادم جناب سيدمهدى بحرالعلوم است، با عجله در را باز كردم، خادم سيد گفت غذاى سيد را آماده و در برابرش نهاده ايم و ايشان منتظر شما هستند به شتاب حركت كنيد!
همراه خادم به خانه سيد رفتم، همين كه خدمت سيد رسيدم و چشم او به من افتاد گفت: از خدا نميترسى كه مراقب او نيستى، آيا از حضرت حق حيا نميكنى؟!
پرسيدم چه اتفاقى افتاده؟ گفت، مردى از برادران هم كيش تو براى خانواده اش هرشب خرماى زاهدى نسيه ميگرفت و وضع مالىاش اجازه نميداد غير خرما تهيه كند، اينك يك هفته بر آنان گذشته كه گندم و برنج نچشيده اند و جز خرماى زاهدى چيزى نيافته اند، امروز رفته از بقال همان خرما را بخرد، بقال به او گفته: بدهى و قرض شما از فلان مبلغ بيشتر شده و من خرما به شما نميفروشم، آن مرد آبرودار شرمنده شده و چيزى نخريده و به خانه برگشته و امشب خود و خانواده اش بدون شام و غذا شب را به روز ميآورند ولى تو خوب ميخورى و با اين كه او را ميشناسى و همسايه توست و نامش فلانى است به او توجه ندارى!!
به سيد گفتم: من از وضع او كمترين اطلاعى نداشتم، سيد گفت اگر آگاهى داشتى و كمك نميكردى يهودى بلكه كافر بودى!!
اين خشم و درشتى من براى اين است كه چرا از وضع و حال برادران دينى ات تجسس نميكنى و از همسايه احوال نميپرسى، اكنون اين ظرفهاى غذا را خادمم برميدارد با او در خانه آن مرد برو و بگو:
علاقه داشتم امشب باهم غذا بخوريم و اين كيسه را كه مقدارى پول در آن است زير حصير او بگذار و ظرفهاى غذا را نيز برمگردان.
خادم ظرفهاى پر از غذا را كه در سينى بزرگى بود برداشت و تا درب خانه آن مرد آورد، آنجا از او گرفتم و در را كوبيدم، آن مرد در را باز كرد من وارد شده گفتم:
ميل داشتم امشب باهم غذا بخوريم، پذيرفت، هنگامى كه سينى را جلو كشيد ملاحظه كرد از غذاها بوى خوشى استشمام ميشود و اين غذا غذاى ثروتمندان و ارباب نعمت است.
به من گفت: سيدجواد اعراب نميتوانند چنين غذائى تهيه كنند، بايد اين غذا مربوط به شخص متمكنى باشد، داستانش را بگو تا بخورم، آنقدر بر خواسته خود پافشارى كرد تا حكايت را شرح دادم.
سوگند ياد كرد و گفت: جز خدا احدى تا الآن از حال من آگاهى نداشت، حتى همسايگان نزديك نميدانستند زندگى من چگونه ميگذرد چه رسد به كسانى كه دورند و اين پيش آمد را از سيد بسيار عجيب و شگفت آور شمرد.
مرد تهيدست شيخ محمد نجم عاملى نام داشت، پولى كه در كيسه قرار داشت شصت عدد شوش بود كه واحد پول آن زمان است و هر شوشى دو ريال و اندى ميشد.
منبع:انصاریان،تفسير حكيم، ج3، ص: 290