« بوسه وداعبررسی اندیشه استراتژیک مقام معظم رهبری(مردی برای فصل های بحران)،سخنرانی استاد حسن عباسی »

شیطان و اهل تقوا

نوشته شده توسطرحیمی 2ام آذر, 1391

  متقين، در اختيار مولا

      مطلب دوم اين است: روزگارى كه همه جا بازارى به نام بازار برده فروشان بود ، مردى در بازار برده فروشان به برده فروش مى‏گويد : من برده‏اى مى‏خواهم . او نيز چند غلام و برده‏اى كه داشت ارائه مى‏دهد .

      او نگاهى به چهره اين چند نفر مى‏كند و يكى از آنها را انتخاب مى‏كند . مى‏گويد : من اين غلام را بخرم ، اما با او كمى مى‏خواهم حرف بزنم . به برده مى‏گويد : چه مى‏پوشى ؟ برده مى‏گويد : لباس پشمى . چه مى‏ خورى ؟ آبگوشت . چقدر كار مى‏كنى ؟ ده ساعت .

       گفت : نه ، اين به درد من نمى‏خورد . به مغازه برده فروش ديگرى مى‏رود ، آنجا نيز برده‏اى را مى‏بيند و مى‏پسندد و همين سؤالات را مى‏كند و او نيز جواب‏هايى مى‏دهد و او دوباره مى‏گويد : نه ، اين نيز به درد من نمى‏خورد .

 به سومين مغازه مى‏رود . برده‏اى را انتخاب مى‏كند . از او همين سؤال‏ها را مى‏كند . مى‏گويد : هر چه مولاى من به من عنايت كند . گفت : من اين برده را مى‏خواهم .

 بعد او مى‏گويد : تقوا يعنى خدايا ! هر چه بگويى انجام مى‏دهم ، روزى مرا آنچه مقرر كردى قبول دارم ، اين حال شخص باتقواست .(529) اين تقوا وقتى حاصل شود ، شجره طيبه‏اى است كه دوازده ميوه بر اين شجره طيبه روييده مى‏شود .

  اثر ششم تقوا: گشايش در زندگى

 قرآن مجيد بيان فرموده است:

  » وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا × وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ «(530)

  اين آيه خيلى عجيبى است . اين آيه را لا اقل چهل روز در زندگى خود امتحان كنيد .

 پروردگار دارد وعده قطعى مى‏دهد : كسى كه تقوا را مراعات كند ، من به خاطر تقوا ، بن بست‏هايى كه براى او به وجود آمده است را باز مى‏كنم . گره‏هايى كه به زندگى او خورده باز مى‏كنم و مشكلاتى كه براى او پديد آمده ، برطرف مى‏كنم ؛

 درب روزى را از جايى كه خيال نمى‏كند به روى او باز مى‏كنم .

 در اين زمينه مطلب خيلى است . در همين يك آيه:

  » إِنَّ اللَّهَ بَلِغُ أَمْرِهِ‏قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدْرًا «(531)

 خدا كارى كه مى‏خواهد بكند ، مى‏كند و آن كار را به سامان مى‏رساند . براى هر چيزى در اين عالم اندازه قرار داده است .

  سرگذشتى از سيد محمد باقر شفتى

 منطقه‏اى بين رشت و زنجان به نام » شفت « است . خانواده بسيار فقيرى از سادات در آنجا زندگى مى‏كردند . پسر اين خانواده - سيد محمد باقر شفتى(532) - علاقه شديدى پيدا مى‏كند كه روحانى شود .

 خانواده‏اش موافقت مى‏كنند . اين نوجوان به رشت مى‏آيد ، مقدارى در آنجا درس مى‏خواند و بعد از آنجا راه مى‏افتد و پياده به نجف مى‏رود و در آنجا درس مى‏خواند و بعد به اصفهان مى‏آيد .

 به قدرى فقير بود كه گاهى به كوچه‏ها مى‏رفت ، نان خشك ، پوست هندوانه يا خربزه كه مردم دور مى‏ريختند ، اين‏ها را جمع مى‏كرد و مى‏خورد . نزديك آن مدرسه‏اى كه درس مى‏خواند ، مغازه‏اى بود كه گاهى طلبه‏ها از او خريد مى‏كردند ، يكى از آنها نيز ايشان بود .

 اين بقّال كه سرمايه‏اى نداشت ، به او مى‏گويد : سيد محمد باقر ! آيا ازدواج كرده‏اى؟ گفت : ما نان نداريم بخوريم ، چه كسى به ما زن مى‏دهد ؟ او مى‏گويد : اگر ميل به ازدواج دارى ، من دختر خوبى دارم ، به تو مى‏دهم . خانه مخروبه‏اى هست و صاحبش كارى به كارش ندارد ، بالاخره تعميرش مى‏كنيم و عروس را به آنجا مى‏آوريم .

 عروسى مى‏كنند . خداوند بعد از چند ماه ، فرزندى مى‏خواهد به او بدهد ، مادرزنش مى‏گويد : مواظب دختر باش ! موقع زاييدن كنارش باش ! عروس حامله و در حال زاييدن ، احتياج به آرد و روغن دارد . چون توان و قدرت او كم مى‏شود .

 خداوند به حضرت مريم عليها السلام دستور خوردن خرما را داد كه آن ضعف زاييدن را با آنها جبران كنند .

 او به مادرزن مى‏گويد : چشم . از خانه بيرون مى‏آيد ، هيچ چيزى نداشت و چيزى نيز نمى‏توانست بخرد و زمينه نسيه كردن نيز براى او فراهم نبوده است .

 هنوز هوا روشن بوده ، نزد قصاب مى‏آيد ، مى‏بيند او نيز رفته است . چيزى در آنجا نيست مگر يك دست جگر و دل و قلوه كه در زباله‏ها افتاده است . گويا اين جگر و دل و قلوه خيلى خوب نبوده كه قصاب دور انداخته است .

 دستمالش را پهن مى‏كند و جگر و دل و قلوه را درون دستمال مى‏اندازد و راه مى‏افتد . سر پل مى‏رسد ، ديگر غروب بود و كسى نبود ، در حال رد شدن ، مى‏بيند صداى زوزه دلخراش سگ از زير پل مى‏آيد .

 به زير پل مى‏رود ، مى‏بيند نزديك آب ، يك سگ و چند توله سگ ، اين‏ها به هم چسبيده‏اند و سينه اين سگ مادر را گرفته‏اند ، سگ مادر نيز گرسنه است و شير ندارد و ناله مى‏كند .

 مى‏نشيند ، دستمال را باز مى‏كند ، جگر را تكه تكه مى‏كند و در دهان سگ مى‏گذارد ، كل اين جگر و دل و قلوه را به سگ مى‏دهد و دستمال خون آلود را دور مى‏اندازد و به خانه مى‏آيد .

 رشد مالى و معنوى مرحوم شفتى

 چند روز بعد ، كسى به مدرسه مى‏آيد و به مدير مدرسه مى‏گويد : شما طلبه‏اى به نام سيدمحمد باقر داريد ؟ مى‏گويد : اهل كجاست ؟ مى‏گويد : اهل شفت است . او را صدا مى‏زنند و او مى‏آيد . وقتى سيد را مى‏بيند و مطمئن مى‏شود ، به او مى‏گويد : يكى از اقوام دور شما كه تاجر بوده و فرزندى نداشته ، از دنيا رفته و وصيت نامه‏اش كه علماى آن منطقه نيز مهر كرده‏اند درآمده است كه من چون وارث ندارم ، در اقوام دورمان ، سيد محمد باقرى بوده كه رفته و طلبه شده است . كل ثروت مرا به او بدهيد . ما نيز اسناد آن را آورده‏ايم .

 ايشان اسناد ثروت را مى‏گيرد و وكيل مى‏گيرد و به آنجا مى‏فرستد و همه را مى‏فروشند . خودش ديگر مجتهد شده بود ، ولى به خاطر فقر ، مطرح نشده بود . پول آن املاك را در اصفهان ، زمين‏هاى كشاورزى خريده و گندم‏كارى مى‏كند، سال به سال چند صد تن غلّه مى‏فروخت و با پول آن غلّه اين مسجد دوازده هزار مترى اصفهان را كه معروف به مسجد سيد است ، با پول فروش آن غلّه مى‏سازد و بعد تبديل به خاندان علمى عظيمى مى‏شود كه دويست سال در اصفهان خود و اولادش رياست علمى داشتند .

 او از نظر تقوا ، زهد و مقامات علمى ، تا حدّى اوج مى‏گيرد كه فتحعلى شاه از تهران كه به اصفهان مى‏رفت ، به ديدن ايشان مى‏رفت و دست ايشان را مى‏بوسيد .

 در مقام عبادت نيز چيزهايى كه نوشته‏اند واقعاً شگفت آور است . من خودم خواندم كه اين مرد الهى ، هيچ نماز مستحبى را نخواند ، مگر اين كه ذكر ركوع و سجودش را سه بار مى‏گفته است . مقامات معنوى بالايى پيدا كرد كه من يكى از آنها را مى‏گويم تا معنويت ويژه‏اى نصيب شما شود .

  صعود اهل تقوا بر قله كرامت

 مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ ابراهيم كلباسى(533) در زمان مرحوم سيد محمد باقر شفتى در حسين آباد اصفهان ، آن طرف رودخانه زندگى مى‏كرد و مرجعيت آن زمان را داشت .

 مرحوم سيد محمد باقر در اين طرف زاينده رود و اين بخش شهر ، در بيد آباد ، همانجايى كه مسجد را ساخته است مرجعيت داشت . مرحوم كلباسى مى‏فرمايد : من در مسأله بسيار مهمى كه نمى‏دانم فقهى بوده ، يا فلسفى و يا عرفانى ، گير كرده بودم و براى من حل نمى‏شد . هر چه كتاب‏هاى علمى را مى‏ ديدم ، نمى‏فهميدم .

 در شبى چون كه خيلى ناراحت بودم ، در خواب نيز اين مسأله مشكل به سراغم آمد . داشتم در خواب فكر مى‏كردم كه ناگهان ديدم مجلسى برپا شده است و رسول خدا و ائمه طاهرين و حضرت زهرا عليهم السلام نشسته‏اند ، سيد محمد باقر شفتى نيز كنار حضرت زهرا عليها السلام نشسته است .

 گفتم : عجب مجلسى است . بروم و اين مسأله مشكل را از حضرت فاطمه عليها السلام بپرسم . گفت : آمدم و زانو زدم . گفتم : خانم ! من در اين مسأله مشكل دارم . حضرت فرمودند : از فرزندم سيد محمد باقر بپرس .

 من در فكر فرو رفتم كه دانش سيد محمد باقر تا كجاست كه ما خبر نداريم . سؤال كردم ، ايشان نيز حل كرد . از خوشحالى حلّ مسأله از خواب پريدم . ديدم نصف شب است . نماز شب و قرآن و دعايم را خواندم ، بعد نماز صبح را خواندم ، آفتاب تازه مى‏خواست بيرون بزند ، بلند شدم و سوار بر مركب ، به بيد آباد رفتم .

 حدود ساعت هشت بود . به خانه سيد محمد باقر رفتم ، ديدم طلبه‏ها دارند براى درس مى‏آيند . ايشان خيلى از من استقبال و احترام كرد ، بعد گفتم : جناب سيد محمد باقر ! من مشكل علمى دارم ، مطرح كنم ؟ فرمودند : ديشب در كنار مادرم زهرا عليها السلام كه جواب شما را دادم .

 تقوا انسان را اين گونه مى‏كند . تاريكى‏ها ، بن‏بست‏ها از بى‏تقوايى است . سند اين حرف ما طبق اين آيه است :

 

 » وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ «

 مرد مؤمنى در محل داشتيم ، به او آميرزا مى‏گفتند . روزهاى جمعه روضه داشتند . من بچه بودم و به روضه‏اش مى‏رفتم . هيچ وقت او در روضه‏اش در ميان مردم نيامد ، چون صبح كه روضه شروع مى‏شد ، بيرون اتاق ، كنار كفش‏ها ، پارچه‏اى انداخت و آنجا مى‏نشست .

 مى‏گفت من لياقت آمدن درون اين اتاق را ندارم . وقتى گريه مى‏كرد ، تمام شركت كنندگان با گريه او گريه مى‏كردند . اين قضيه‏اى كه من مى‏گويم ، براى پنجاه سال قبل است . مغازه مختصرى داشت.

 روزى از خانواده دكترى كه مطب داشت ، نزد ميرزا مى‏آيند و مى‏گويند : اين دكتر مرده است ، بچه نيز ندارد ، اين وصيت نامه او است ، وصيت كرده است كه مجموع ثروتش را كه در آن روزها ، شش ميليون تومان بود ، به شما بدهند .

 ايشان قبول كرده بود . آن پول را گرفت و تا ريال آخرش را با خدا معامله كرد و هيچ چيزى از آن را در زندگى خود نياورد . مى‏گفت : بالاخره دكتر مرده است و او نسبت به ثروتش حق دارد ، اين كارهاى خير را مى‏كنم و براى خودش مى‏فرستم . اين نيز يكى از آثار تقواست .

 

 اثر هفتم تقوا: اصلاح نفس و خودسازى

 هفتم از آثار تقوا :

 

 » يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا × يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَلَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيًما «(534)

 اين امر است ؛ اى اهل ايمان ! تقوا پيشه كنيد ! يعنى ترك گناه را رعايت كنيد . حرف كه مى‏زنيد ، حرف بى‏ربط نزنيد .

 در نتيجه اگر تقوا پيشه كنيد و گفتار شما نيز گفتار درستى باشد ، خداوند منش ، رفتار و كردار شما را به اصلاح مى‏كشاند . كارى مى‏كند كه انسانى وزين ، با ادب و اعمال درستى داشته باشيد .(535)

  اثر هشتم تقوا: آمرزش گناهان

  » وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ «

  اگر قبل از تقوا ، انبارى از گناه پر كرده باشيد ، بعد از اين كه با تقوا شديد و رابطه خود را با گناهان قطع كرديد ، من از همه گناهان گذشته شما مى‏گذرم . اين جزا و پاداش شما و هديه خدا به شماست .(536)

  اثر نهم تقوا: محبت خدا

 نهمين اثر تقوا كه خيلى با ارزش است :

  » فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ «(537)

 خدا يقيناً دوست دارنده اهل تقواست .(538)

 اين آيه :

 » إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَيكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «(539)

 برخى از مفسرين مى‏گويند درباره بلال نازل شده است .

 علاقه خدا به بلال در روايات نيز آمده است :

 جبرئيل نازل شد و گفت : يا رسول الله ! خدا مى‏فرمايد : سلام مرا به بلال برسان و بگو : بهشت زيباى من مشتاق جمال زيباى تو است .(540)

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

پی نوشت ها:

 526) تفسير ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن: 101/1، ذيل آيه 2 سوره بقره.

527) بحار الأنوار: 136/46، باب 8، حديث 26؛ »قَالَ ابُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: إِنَّ سَعِيدَ بْنَ جُبَيْرٍ كَانَ يَأْتَمُّ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَكَانَ عَلِيٌّ يُثْنِي عَلَيْهِ وَ مَا كَانَ سَبَبُ قَتْلِ الْحَجَّاجِ لَهُ إِلَّا عَلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ كَانَ مُسْتَقِيماً وَ ذَكَرَ أَنهُ لَمَّا دَخَلَ عَلَى الْحَجَّاجِ بْنِ يُوسُفَ قَالَ أَنْتَ شَقِيُّ بْنُ كَسِيرٍ قَالَ أُمِّي كَانَتْ أَعْرَفَ بِي سَمَّتْنِي سَعِيدَ بْنَ جُبَيْرٍ قَالَ مَا تَقُولُ فِي أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ هُمَا فِي الْجَنَّةِ أَوْ فِي النَّارِ قَالَ لَوْ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَنَظَرْتُ إِلَى أَهْلِهَا لَعَلِمْتُ مَنْ فِيهَا وَ لَوْ دَخَلْتُ النَّارَ وَ رَأَيْتُ أَهْلَهَا لَعَلِمْتُ مَنْ فِيهَا قَالَ فَمَا قَوْلُكَ فِي الْخُلَفَاءِ قَالَ لَسْتُ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ قَالَ أَيُّهُمْ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ أَرْضَاهُمْ لِخَالِقِي قَالَ فَأَيُّهُمْ أَرْضَى لِلْخَالِقِ قَالَ عِلْمُ ذَلِكَ عِنْدَ الَّذِي يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ قَالَ أَبَيْتَ أَنْ تُصَدِّقَنِي قَالَ بَلْ لَمْ أُحِبَّ أَنْ أُكَذِّبَكَ.«

528) الكافى: 374/2، بَابُ مُجَالَسَةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي، حديث 1؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَجْلِسَ مَجْلِساً يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَى تَغْيِيرِهِ.«

 الكافى: 378/2، بَابُ مُجَالَسَةِ أَهْلِ الْمَعَاصِى، حديث 12؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ ثَلَاثَةُ مَجَالِسَ يَمْقُتُهَا اللَّهُ وَ يُرْسِلُ نَقِمَتَهُ عَلَى أَهْلِهَا فَلَا تُقَاعِدُوهُمْ وَ لَا تُجَالِسُوهُمْ مَجْلِساً فِيهِ مَنْ يَصِفُ لِسَانُهُ كَذِباً فِي فُتْيَاهُ وَ مَجْلِساً ذِكْرُ أَعْدَائِنَا فِيهِ جَدِيدٌ وَ ذِكْرُنَا فِيهِ رَثٌّ وَ مَجْلِساً فِيهِ مَنْ يَصُدُّ عَنَّا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ قَالَ ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام ثَلَاثَ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ كَأَنَّمَا كُنَّ فِي فِيهِ أَوْ قَالَ فِي كَفِّهِ وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ.«

529) روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن: 82/1، ذيل آيه 5 سوره فاتحه.

530) طلاق (3 - 2 : (65؛ »و هر كه از خدا پروا كند ، خدا براى او راه بيرون شدن ] از مشكلات و تنگناها را [ قرار مى‏دهد . × و او را از جايى كه گمان نمى‏برد روزى مى‏دهد ، و كسى كه بر خدا توكل كند ، خدا برايش كافى است.«

531) طلاق (3 : (65؛ »] و [ خدا فرمان و خواسته‏اش را ] به هر كس كه بخواهد [ مى‏رساند ؛ يقيناً براى هر چيزى اندازه‏اى قرار داده است .«

532) حجة الاسلام شفتى، سيد محمدباقر (1260 - 1180 ق( فرزند محمدتقى شفتى، فقيه، اديب و نويسنده ايرانى. مقدمات علوم را در زادگاهش شفت گيلان فرا گرفت. در 1192 ق براى ادامه تحصيل به عتبات رفت و در كربلا نزد محمدباقر بهبهانى و سپس در نجف پيش سيد على طباطبايى صاحب رياض و سيد مهدى بحر العلوم طباطبائى بروجردى و شيخ جعفر نجفى )كاشف الغطاء(، در كاظمين‏نزد سيد محسن اعرجى درس خواند و در فقه و اصول و ديگر دانش‏هاى دينى به ويژه علم رجال استادى يافت و به درجه اجتهاد رسيد. آن گاه به قم سفر كرد و محضر ميرزا ابوالقاسم قمى را دريافت. پس از آن رهسپار كاشان شد و چندى نزد ملا مهدى نراقى به تلمذ پرداخت. سرانجام در 1206 ق در اصفهان نشيمن گزيد. در آغاز در نهايت فقر و تنگدستى و نيز گمنامى به سر مى‏برد اما رفته رفته در پى كوششهاى وى براى انجام امر به معروف و نهى از منكر و همچنين پشتيبانى روحانيان برجسته‏اى مانند سيد محمد مجاهد و حاج محمد ابراهيم كرباسى آوازه فراوان يافت. يكى از ثروتمندان شفت كه تقوا و ديانت سيد را شنيده بود مالى فراوان به اصفهان براى سيد فرستاد تا وى آن مال را در داد و ستد به كار برد و منافع آن را سيد بردارد و سرمايه اصلى را پس از مرگ ثروتمند شفتى در راههاى خير صرف نمايد. اين كار كه چندين سال طول كشيد ثروت فراوانى براى سيد به بار آورد. گويند دارايى هيچ يك از علماى اماميه تا آن زمان به اندازه ثروت او نبوده است. گذشته از آن از شهرهاى مختلف ايران و هندوستان و قفقاز و تركستان مبالغى به نام سهم امام براى وى فرستاده مى‏شد.

      معروف‏ترين شاگردان شفتى، محمد مهدى كرباسى )پسر بزرگتر محمدابراهيم كرباسى(، محمد ابراهيم قزوينى، ميرزا محمد تنكابنى صاحب قصص العلماء و عده بسيار ديگرى را مى‏توان ياد كرد.

      كتابخانه سيد محمدباقر در روزگار خود داراى كتب نفيس و به داشتن نسخه‏هاى قيمتى معروف بوده است. شفتى در ادبيات عرب و فارسى استادى داشت و به شاعرانى كه اشعارى در ستايش وى مى‏سرودند صلاتى گران مايه مى‏بخشيد. تذكره المآثر الباقريه سيد محمدعلى وفاى زواره‏اى در احوال و آثار كسانى است كه در ستايش حجة الاسلام شفتى و يا تعريف و توصيف مسجد سيد شعر سروده‏اند، از حجة الاسلام شفتى آثار فراوانى بيشتر به عربى، در علوم گوناگون دينى به جاى مانده است كه از جمله بيش از سى رساله به عربى در تحقيق و شرح حال هر يك از رجال حديث اماميه، مانند ابان بن عثمان، احمد بن محمد بن عيسى، اسحاق بن عمار و عده‏اى ديگر است. )دائرة المعارف تشيع: 95 - 94/6)

533) شرح حال ايشان در كتاب ارزشها و لغزشها، جلسه 21 آمده است.

534) احزاب (71 - 70 : (33؛ »اى اهل ايمان ! از خدا پروا كنيد و سخن درست و استوار گوييد . × تا ] خدا [ اعمالتان را براى شما اصلاح كند و گناهتان را بر شما بيامرزد . و هركس خدا و پيامبرش را اطاعت كند ، بى‏ترديد رستگارى بزرگى يافته است .«

535) بحار الأنوار: 359/47، باب 11، حديث 68؛ »قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لِعَبَّادِ بْنِ كَثِيرٍ الْبَصْرِيِّ الصُّوفِيِّ وَيْحَكَ يَا عَبَّادُ غَرَّكَ أَنْ عَفَّ بَطْنُكَ وَ فَرْجُكَ إِنَّ اللَّهَ U يَقُولُ فِي كِتَابِهِ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ U مِنْكَ شَيْئاً حَتَّى تَقُولَ قَوْلًا عَدْلًا.«

 بحار الأنوار: 346/75، باب 26، ذيل حديث 4؛ »مواعظ الرضاع: وَ اعْلَمُوا أَنَّ رَأْسَ طَاعَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ التَّسْلِيمُ لِمَا عَقَلْنَاهُ وَ مَا لَمْ نَعْقِلْهُ فَإِنَّ رَأْسَ الْمَعَاصِي الرَّدُّ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّمَا امْتَحَنَ اللَّهُ U النَّاسَ بِطَاعَتِهِ لِمَا عَقَلُوهُ وَ مَا لَمْ يَعْقِلُوهُ إِيجَاباً لِلْحُجَّةِ وَ قَطْعاً لِلشُّبْهَةِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ لَا يَفُوتَنَّكُمْ خَيْرُ الدُّنْيَا فَإِنَّ الآْخِرَةَ لَا تُلْحَقُ وَ لَا تُنَالُ إِلَّا بِالدُّنْيَا.«

 نهج البلاغه: خطبه 189؛ »فَإِنَّ تَقْوَى اللَّه‏دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِكُمْ‏وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُم.«

536) بحار الأنوار: 281/73، باب 51، حديث 7؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ كَانَ إِذَا وَدَّعَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله رَجُلًا قَالَ أَسْتَوْدِعُ اللَّهَ دِينَكَ وَ أَمَانَتَكَ وَ خَوَاتِيمَ عَمَلِكَ وَ وَجَّهَكَ لِلْخَيْرِ حَيْثُ مَا تَوَجَّهْتَ وَ زَوَّدَكَ التَّقْوَى وَ غَفَرَ لَكَ الذُّنُوبَ.«

 مصباح المتهجد: 585؛ »روى أبو حمزة الثمالي قال: كان علي بن الحسين سيد العابدين صلى الله عليه وآله يصلي عامة الليل في شهر رمضان فإذا كان السحر دعا بهذا الدعاء إلهي لا تؤدبني بعقوبتك .. لَسْنَا نَتَّكِلُ فِي النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِكَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنَا لِأَنَّكَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ تَبْتَدِئُ بِالْإِحْسَانِ نِعَماً وَ تَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ كَرَماً فَمَا نَدْرِي مَا نَشْكُرُ أَ جَمِيلٌ مَا تَنْشُرُ أَمْ قَبِيحٌ مَا تَسْتُرُ أَمْ عَظِيمٌ مَا أَبْلَيْتَ وَ أَوْلَيْتَ أَمْ كَثِيرٌ مَا مِنْهُ نَجَّيْتَ وَ عَافَيْتَ يَا حَبِيبَ مَنْ تَحَبَّبَ إِلَيْهِ وَ يَا قُرَّةَ عَيْنِ مَنْ لَاذَ بِهِ وَ انْقَطَعَ إِلَيْهِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَنَحْنُ الْمُسِيئُونَ فَتَجَاوَزْ يَا رَبِّ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ.«

537) آل عمران (76 : (3؛ »يقيناً خدا تقوا پيشگان را دوست دارد .«

538) الكافى: 68/8، باب، حديث 24؛ »أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ كَانَ يَقُولُ إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَى اللَّهِ U أَحْسَنُكُمْ عَمَلًا وَ إِنَّ أَعْظَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَمَلًا أَعْظَمُكُمْ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ رَغْبَةً وَ إِنَّ أَنْجَاكُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَشَدُّكُمْ خَشْيَةً لِلَّهِ وَ إنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنَ اللَّهِ أَوْسَعُكُمْ خُلُقاً وَ إِنَّ أَرْضَاكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَسْبَغُكُمْ عَلَى عِيَالِهِ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عَلَى اللَّهِ أَتْقَاكُمْ لِلَّهِ.«

539) حجرات (13 : (49؛ »بى‏ترديد گرامى‏ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست . يقيناً خدا دانا و آگاه است .«

پایگاه عرفان

صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...