« بوسه وداع | بررسی اندیشه استراتژیک مقام معظم رهبری(مردی برای فصل های بحران)،سخنرانی استاد حسن عباسی » |
شیطان و اهل تقوا
نوشته شده توسطرحیمی 2ام آذر, 1391متقين، در اختيار مولا
مطلب دوم اين است: روزگارى كه همه جا بازارى به نام بازار برده فروشان بود ، مردى در بازار برده فروشان به برده فروش مىگويد : من بردهاى مىخواهم . او نيز چند غلام و بردهاى كه داشت ارائه مىدهد .
او نگاهى به چهره اين چند نفر مىكند و يكى از آنها را انتخاب مىكند . مىگويد : من اين غلام را بخرم ، اما با او كمى مىخواهم حرف بزنم . به برده مىگويد : چه مىپوشى ؟ برده مىگويد : لباس پشمى . چه مى خورى ؟ آبگوشت . چقدر كار مىكنى ؟ ده ساعت .
گفت : نه ، اين به درد من نمىخورد . به مغازه برده فروش ديگرى مىرود ، آنجا نيز بردهاى را مىبيند و مىپسندد و همين سؤالات را مىكند و او نيز جوابهايى مىدهد و او دوباره مىگويد : نه ، اين نيز به درد من نمىخورد .
به سومين مغازه مىرود . بردهاى را انتخاب مىكند . از او همين سؤالها را مىكند . مىگويد : هر چه مولاى من به من عنايت كند . گفت : من اين برده را مىخواهم .
بعد او مىگويد : تقوا يعنى خدايا ! هر چه بگويى انجام مىدهم ، روزى مرا آنچه مقرر كردى قبول دارم ، اين حال شخص باتقواست .(529) اين تقوا وقتى حاصل شود ، شجره طيبهاى است كه دوازده ميوه بر اين شجره طيبه روييده مىشود .
اثر ششم تقوا: گشايش در زندگى
قرآن مجيد بيان فرموده است:
» وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا × وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ «(530)
اين آيه خيلى عجيبى است . اين آيه را لا اقل چهل روز در زندگى خود امتحان كنيد .
پروردگار دارد وعده قطعى مىدهد : كسى كه تقوا را مراعات كند ، من به خاطر تقوا ، بن بستهايى كه براى او به وجود آمده است را باز مىكنم . گرههايى كه به زندگى او خورده باز مىكنم و مشكلاتى كه براى او پديد آمده ، برطرف مىكنم ؛
درب روزى را از جايى كه خيال نمىكند به روى او باز مىكنم .
در اين زمينه مطلب خيلى است . در همين يك آيه:
» إِنَّ اللَّهَ بَلِغُ أَمْرِهِقَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَىْءٍ قَدْرًا «(531)
خدا كارى كه مىخواهد بكند ، مىكند و آن كار را به سامان مىرساند . براى هر چيزى در اين عالم اندازه قرار داده است .
سرگذشتى از سيد محمد باقر شفتى
منطقهاى بين رشت و زنجان به نام » شفت « است . خانواده بسيار فقيرى از سادات در آنجا زندگى مىكردند . پسر اين خانواده - سيد محمد باقر شفتى(532) - علاقه شديدى پيدا مىكند كه روحانى شود .
خانوادهاش موافقت مىكنند . اين نوجوان به رشت مىآيد ، مقدارى در آنجا درس مىخواند و بعد از آنجا راه مىافتد و پياده به نجف مىرود و در آنجا درس مىخواند و بعد به اصفهان مىآيد .
به قدرى فقير بود كه گاهى به كوچهها مىرفت ، نان خشك ، پوست هندوانه يا خربزه كه مردم دور مىريختند ، اينها را جمع مىكرد و مىخورد . نزديك آن مدرسهاى كه درس مىخواند ، مغازهاى بود كه گاهى طلبهها از او خريد مىكردند ، يكى از آنها نيز ايشان بود .
اين بقّال كه سرمايهاى نداشت ، به او مىگويد : سيد محمد باقر ! آيا ازدواج كردهاى؟ گفت : ما نان نداريم بخوريم ، چه كسى به ما زن مىدهد ؟ او مىگويد : اگر ميل به ازدواج دارى ، من دختر خوبى دارم ، به تو مىدهم . خانه مخروبهاى هست و صاحبش كارى به كارش ندارد ، بالاخره تعميرش مىكنيم و عروس را به آنجا مىآوريم .
عروسى مىكنند . خداوند بعد از چند ماه ، فرزندى مىخواهد به او بدهد ، مادرزنش مىگويد : مواظب دختر باش ! موقع زاييدن كنارش باش ! عروس حامله و در حال زاييدن ، احتياج به آرد و روغن دارد . چون توان و قدرت او كم مىشود .
خداوند به حضرت مريم عليها السلام دستور خوردن خرما را داد كه آن ضعف زاييدن را با آنها جبران كنند .
او به مادرزن مىگويد : چشم . از خانه بيرون مىآيد ، هيچ چيزى نداشت و چيزى نيز نمىتوانست بخرد و زمينه نسيه كردن نيز براى او فراهم نبوده است .
هنوز هوا روشن بوده ، نزد قصاب مىآيد ، مىبيند او نيز رفته است . چيزى در آنجا نيست مگر يك دست جگر و دل و قلوه كه در زبالهها افتاده است . گويا اين جگر و دل و قلوه خيلى خوب نبوده كه قصاب دور انداخته است .
دستمالش را پهن مىكند و جگر و دل و قلوه را درون دستمال مىاندازد و راه مىافتد . سر پل مىرسد ، ديگر غروب بود و كسى نبود ، در حال رد شدن ، مىبيند صداى زوزه دلخراش سگ از زير پل مىآيد .
به زير پل مىرود ، مىبيند نزديك آب ، يك سگ و چند توله سگ ، اينها به هم چسبيدهاند و سينه اين سگ مادر را گرفتهاند ، سگ مادر نيز گرسنه است و شير ندارد و ناله مىكند .
مىنشيند ، دستمال را باز مىكند ، جگر را تكه تكه مىكند و در دهان سگ مىگذارد ، كل اين جگر و دل و قلوه را به سگ مىدهد و دستمال خون آلود را دور مىاندازد و به خانه مىآيد .
رشد مالى و معنوى مرحوم شفتى
چند روز بعد ، كسى به مدرسه مىآيد و به مدير مدرسه مىگويد : شما طلبهاى به نام سيدمحمد باقر داريد ؟ مىگويد : اهل كجاست ؟ مىگويد : اهل شفت است . او را صدا مىزنند و او مىآيد . وقتى سيد را مىبيند و مطمئن مىشود ، به او مىگويد : يكى از اقوام دور شما كه تاجر بوده و فرزندى نداشته ، از دنيا رفته و وصيت نامهاش كه علماى آن منطقه نيز مهر كردهاند درآمده است كه من چون وارث ندارم ، در اقوام دورمان ، سيد محمد باقرى بوده كه رفته و طلبه شده است . كل ثروت مرا به او بدهيد . ما نيز اسناد آن را آوردهايم .
ايشان اسناد ثروت را مىگيرد و وكيل مىگيرد و به آنجا مىفرستد و همه را مىفروشند . خودش ديگر مجتهد شده بود ، ولى به خاطر فقر ، مطرح نشده بود . پول آن املاك را در اصفهان ، زمينهاى كشاورزى خريده و گندمكارى مىكند، سال به سال چند صد تن غلّه مىفروخت و با پول آن غلّه اين مسجد دوازده هزار مترى اصفهان را كه معروف به مسجد سيد است ، با پول فروش آن غلّه مىسازد و بعد تبديل به خاندان علمى عظيمى مىشود كه دويست سال در اصفهان خود و اولادش رياست علمى داشتند .
او از نظر تقوا ، زهد و مقامات علمى ، تا حدّى اوج مىگيرد كه فتحعلى شاه از تهران كه به اصفهان مىرفت ، به ديدن ايشان مىرفت و دست ايشان را مىبوسيد .
در مقام عبادت نيز چيزهايى كه نوشتهاند واقعاً شگفت آور است . من خودم خواندم كه اين مرد الهى ، هيچ نماز مستحبى را نخواند ، مگر اين كه ذكر ركوع و سجودش را سه بار مىگفته است . مقامات معنوى بالايى پيدا كرد كه من يكى از آنها را مىگويم تا معنويت ويژهاى نصيب شما شود .
صعود اهل تقوا بر قله كرامت
مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ ابراهيم كلباسى(533) در زمان مرحوم سيد محمد باقر شفتى در حسين آباد اصفهان ، آن طرف رودخانه زندگى مىكرد و مرجعيت آن زمان را داشت .
مرحوم سيد محمد باقر در اين طرف زاينده رود و اين بخش شهر ، در بيد آباد ، همانجايى كه مسجد را ساخته است مرجعيت داشت . مرحوم كلباسى مىفرمايد : من در مسأله بسيار مهمى كه نمىدانم فقهى بوده ، يا فلسفى و يا عرفانى ، گير كرده بودم و براى من حل نمىشد . هر چه كتابهاى علمى را مى ديدم ، نمىفهميدم .
در شبى چون كه خيلى ناراحت بودم ، در خواب نيز اين مسأله مشكل به سراغم آمد . داشتم در خواب فكر مىكردم كه ناگهان ديدم مجلسى برپا شده است و رسول خدا و ائمه طاهرين و حضرت زهرا عليهم السلام نشستهاند ، سيد محمد باقر شفتى نيز كنار حضرت زهرا عليها السلام نشسته است .
گفتم : عجب مجلسى است . بروم و اين مسأله مشكل را از حضرت فاطمه عليها السلام بپرسم . گفت : آمدم و زانو زدم . گفتم : خانم ! من در اين مسأله مشكل دارم . حضرت فرمودند : از فرزندم سيد محمد باقر بپرس .
من در فكر فرو رفتم كه دانش سيد محمد باقر تا كجاست كه ما خبر نداريم . سؤال كردم ، ايشان نيز حل كرد . از خوشحالى حلّ مسأله از خواب پريدم . ديدم نصف شب است . نماز شب و قرآن و دعايم را خواندم ، بعد نماز صبح را خواندم ، آفتاب تازه مىخواست بيرون بزند ، بلند شدم و سوار بر مركب ، به بيد آباد رفتم .
حدود ساعت هشت بود . به خانه سيد محمد باقر رفتم ، ديدم طلبهها دارند براى درس مىآيند . ايشان خيلى از من استقبال و احترام كرد ، بعد گفتم : جناب سيد محمد باقر ! من مشكل علمى دارم ، مطرح كنم ؟ فرمودند : ديشب در كنار مادرم زهرا عليها السلام كه جواب شما را دادم .
تقوا انسان را اين گونه مىكند . تاريكىها ، بنبستها از بىتقوايى است . سند اين حرف ما طبق اين آيه است :
» وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ «
مرد مؤمنى در محل داشتيم ، به او آميرزا مىگفتند . روزهاى جمعه روضه داشتند . من بچه بودم و به روضهاش مىرفتم . هيچ وقت او در روضهاش در ميان مردم نيامد ، چون صبح كه روضه شروع مىشد ، بيرون اتاق ، كنار كفشها ، پارچهاى انداخت و آنجا مىنشست .
مىگفت من لياقت آمدن درون اين اتاق را ندارم . وقتى گريه مىكرد ، تمام شركت كنندگان با گريه او گريه مىكردند . اين قضيهاى كه من مىگويم ، براى پنجاه سال قبل است . مغازه مختصرى داشت.
روزى از خانواده دكترى كه مطب داشت ، نزد ميرزا مىآيند و مىگويند : اين دكتر مرده است ، بچه نيز ندارد ، اين وصيت نامه او است ، وصيت كرده است كه مجموع ثروتش را كه در آن روزها ، شش ميليون تومان بود ، به شما بدهند .
ايشان قبول كرده بود . آن پول را گرفت و تا ريال آخرش را با خدا معامله كرد و هيچ چيزى از آن را در زندگى خود نياورد . مىگفت : بالاخره دكتر مرده است و او نسبت به ثروتش حق دارد ، اين كارهاى خير را مىكنم و براى خودش مىفرستم . اين نيز يكى از آثار تقواست .
اثر هفتم تقوا: اصلاح نفس و خودسازى
هفتم از آثار تقوا :
» يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا × يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَلَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيًما «(534)
اين امر است ؛ اى اهل ايمان ! تقوا پيشه كنيد ! يعنى ترك گناه را رعايت كنيد . حرف كه مىزنيد ، حرف بىربط نزنيد .
در نتيجه اگر تقوا پيشه كنيد و گفتار شما نيز گفتار درستى باشد ، خداوند منش ، رفتار و كردار شما را به اصلاح مىكشاند . كارى مىكند كه انسانى وزين ، با ادب و اعمال درستى داشته باشيد .(535)
اثر هشتم تقوا: آمرزش گناهان
» وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ «
اگر قبل از تقوا ، انبارى از گناه پر كرده باشيد ، بعد از اين كه با تقوا شديد و رابطه خود را با گناهان قطع كرديد ، من از همه گناهان گذشته شما مىگذرم . اين جزا و پاداش شما و هديه خدا به شماست .(536)
اثر نهم تقوا: محبت خدا
نهمين اثر تقوا كه خيلى با ارزش است :
» فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ «(537)
خدا يقيناً دوست دارنده اهل تقواست .(538)
اين آيه :
» إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَيكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «(539)
برخى از مفسرين مىگويند درباره بلال نازل شده است .
علاقه خدا به بلال در روايات نيز آمده است :
جبرئيل نازل شد و گفت : يا رسول الله ! خدا مىفرمايد : سلام مرا به بلال برسان و بگو : بهشت زيباى من مشتاق جمال زيباى تو است .(540)
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
526) تفسير ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن: 101/1، ذيل آيه 2 سوره بقره.
527) بحار الأنوار: 136/46، باب 8، حديث 26؛ »قَالَ ابُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: إِنَّ سَعِيدَ بْنَ جُبَيْرٍ كَانَ يَأْتَمُّ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَكَانَ عَلِيٌّ يُثْنِي عَلَيْهِ وَ مَا كَانَ سَبَبُ قَتْلِ الْحَجَّاجِ لَهُ إِلَّا عَلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ كَانَ مُسْتَقِيماً وَ ذَكَرَ أَنهُ لَمَّا دَخَلَ عَلَى الْحَجَّاجِ بْنِ يُوسُفَ قَالَ أَنْتَ شَقِيُّ بْنُ كَسِيرٍ قَالَ أُمِّي كَانَتْ أَعْرَفَ بِي سَمَّتْنِي سَعِيدَ بْنَ جُبَيْرٍ قَالَ مَا تَقُولُ فِي أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ هُمَا فِي الْجَنَّةِ أَوْ فِي النَّارِ قَالَ لَوْ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَنَظَرْتُ إِلَى أَهْلِهَا لَعَلِمْتُ مَنْ فِيهَا وَ لَوْ دَخَلْتُ النَّارَ وَ رَأَيْتُ أَهْلَهَا لَعَلِمْتُ مَنْ فِيهَا قَالَ فَمَا قَوْلُكَ فِي الْخُلَفَاءِ قَالَ لَسْتُ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ قَالَ أَيُّهُمْ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ أَرْضَاهُمْ لِخَالِقِي قَالَ فَأَيُّهُمْ أَرْضَى لِلْخَالِقِ قَالَ عِلْمُ ذَلِكَ عِنْدَ الَّذِي يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ قَالَ أَبَيْتَ أَنْ تُصَدِّقَنِي قَالَ بَلْ لَمْ أُحِبَّ أَنْ أُكَذِّبَكَ.«
528) الكافى: 374/2، بَابُ مُجَالَسَةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي، حديث 1؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَجْلِسَ مَجْلِساً يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَى تَغْيِيرِهِ.«
الكافى: 378/2، بَابُ مُجَالَسَةِ أَهْلِ الْمَعَاصِى، حديث 12؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ ثَلَاثَةُ مَجَالِسَ يَمْقُتُهَا اللَّهُ وَ يُرْسِلُ نَقِمَتَهُ عَلَى أَهْلِهَا فَلَا تُقَاعِدُوهُمْ وَ لَا تُجَالِسُوهُمْ مَجْلِساً فِيهِ مَنْ يَصِفُ لِسَانُهُ كَذِباً فِي فُتْيَاهُ وَ مَجْلِساً ذِكْرُ أَعْدَائِنَا فِيهِ جَدِيدٌ وَ ذِكْرُنَا فِيهِ رَثٌّ وَ مَجْلِساً فِيهِ مَنْ يَصُدُّ عَنَّا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ قَالَ ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام ثَلَاثَ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ كَأَنَّمَا كُنَّ فِي فِيهِ أَوْ قَالَ فِي كَفِّهِ وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ.«
529) روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن: 82/1، ذيل آيه 5 سوره فاتحه.
530) طلاق (3 - 2 : (65؛ »و هر كه از خدا پروا كند ، خدا براى او راه بيرون شدن ] از مشكلات و تنگناها را [ قرار مىدهد . × و او را از جايى كه گمان نمىبرد روزى مىدهد ، و كسى كه بر خدا توكل كند ، خدا برايش كافى است.«
531) طلاق (3 : (65؛ »] و [ خدا فرمان و خواستهاش را ] به هر كس كه بخواهد [ مىرساند ؛ يقيناً براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است .«
532) حجة الاسلام شفتى، سيد محمدباقر (1260 - 1180 ق( فرزند محمدتقى شفتى، فقيه، اديب و نويسنده ايرانى. مقدمات علوم را در زادگاهش شفت گيلان فرا گرفت. در 1192 ق براى ادامه تحصيل به عتبات رفت و در كربلا نزد محمدباقر بهبهانى و سپس در نجف پيش سيد على طباطبايى صاحب رياض و سيد مهدى بحر العلوم طباطبائى بروجردى و شيخ جعفر نجفى )كاشف الغطاء(، در كاظميننزد سيد محسن اعرجى درس خواند و در فقه و اصول و ديگر دانشهاى دينى به ويژه علم رجال استادى يافت و به درجه اجتهاد رسيد. آن گاه به قم سفر كرد و محضر ميرزا ابوالقاسم قمى را دريافت. پس از آن رهسپار كاشان شد و چندى نزد ملا مهدى نراقى به تلمذ پرداخت. سرانجام در 1206 ق در اصفهان نشيمن گزيد. در آغاز در نهايت فقر و تنگدستى و نيز گمنامى به سر مىبرد اما رفته رفته در پى كوششهاى وى براى انجام امر به معروف و نهى از منكر و همچنين پشتيبانى روحانيان برجستهاى مانند سيد محمد مجاهد و حاج محمد ابراهيم كرباسى آوازه فراوان يافت. يكى از ثروتمندان شفت كه تقوا و ديانت سيد را شنيده بود مالى فراوان به اصفهان براى سيد فرستاد تا وى آن مال را در داد و ستد به كار برد و منافع آن را سيد بردارد و سرمايه اصلى را پس از مرگ ثروتمند شفتى در راههاى خير صرف نمايد. اين كار كه چندين سال طول كشيد ثروت فراوانى براى سيد به بار آورد. گويند دارايى هيچ يك از علماى اماميه تا آن زمان به اندازه ثروت او نبوده است. گذشته از آن از شهرهاى مختلف ايران و هندوستان و قفقاز و تركستان مبالغى به نام سهم امام براى وى فرستاده مىشد.
معروفترين شاگردان شفتى، محمد مهدى كرباسى )پسر بزرگتر محمدابراهيم كرباسى(، محمد ابراهيم قزوينى، ميرزا محمد تنكابنى صاحب قصص العلماء و عده بسيار ديگرى را مىتوان ياد كرد.
كتابخانه سيد محمدباقر در روزگار خود داراى كتب نفيس و به داشتن نسخههاى قيمتى معروف بوده است. شفتى در ادبيات عرب و فارسى استادى داشت و به شاعرانى كه اشعارى در ستايش وى مىسرودند صلاتى گران مايه مىبخشيد. تذكره المآثر الباقريه سيد محمدعلى وفاى زوارهاى در احوال و آثار كسانى است كه در ستايش حجة الاسلام شفتى و يا تعريف و توصيف مسجد سيد شعر سرودهاند، از حجة الاسلام شفتى آثار فراوانى بيشتر به عربى، در علوم گوناگون دينى به جاى مانده است كه از جمله بيش از سى رساله به عربى در تحقيق و شرح حال هر يك از رجال حديث اماميه، مانند ابان بن عثمان، احمد بن محمد بن عيسى، اسحاق بن عمار و عدهاى ديگر است. )دائرة المعارف تشيع: 95 - 94/6)
533) شرح حال ايشان در كتاب ارزشها و لغزشها، جلسه 21 آمده است.
534) احزاب (71 - 70 : (33؛ »اى اهل ايمان ! از خدا پروا كنيد و سخن درست و استوار گوييد . × تا ] خدا [ اعمالتان را براى شما اصلاح كند و گناهتان را بر شما بيامرزد . و هركس خدا و پيامبرش را اطاعت كند ، بىترديد رستگارى بزرگى يافته است .«
535) بحار الأنوار: 359/47، باب 11، حديث 68؛ »قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام لِعَبَّادِ بْنِ كَثِيرٍ الْبَصْرِيِّ الصُّوفِيِّ وَيْحَكَ يَا عَبَّادُ غَرَّكَ أَنْ عَفَّ بَطْنُكَ وَ فَرْجُكَ إِنَّ اللَّهَ U يَقُولُ فِي كِتَابِهِ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ U مِنْكَ شَيْئاً حَتَّى تَقُولَ قَوْلًا عَدْلًا.«
بحار الأنوار: 346/75، باب 26، ذيل حديث 4؛ »مواعظ الرضاع: وَ اعْلَمُوا أَنَّ رَأْسَ طَاعَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ التَّسْلِيمُ لِمَا عَقَلْنَاهُ وَ مَا لَمْ نَعْقِلْهُ فَإِنَّ رَأْسَ الْمَعَاصِي الرَّدُّ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّمَا امْتَحَنَ اللَّهُ U النَّاسَ بِطَاعَتِهِ لِمَا عَقَلُوهُ وَ مَا لَمْ يَعْقِلُوهُ إِيجَاباً لِلْحُجَّةِ وَ قَطْعاً لِلشُّبْهَةِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ لَا يَفُوتَنَّكُمْ خَيْرُ الدُّنْيَا فَإِنَّ الآْخِرَةَ لَا تُلْحَقُ وَ لَا تُنَالُ إِلَّا بِالدُّنْيَا.«
نهج البلاغه: خطبه 189؛ »فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهدَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِكُمْوَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُم.«
536) بحار الأنوار: 281/73، باب 51، حديث 7؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ كَانَ إِذَا وَدَّعَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله رَجُلًا قَالَ أَسْتَوْدِعُ اللَّهَ دِينَكَ وَ أَمَانَتَكَ وَ خَوَاتِيمَ عَمَلِكَ وَ وَجَّهَكَ لِلْخَيْرِ حَيْثُ مَا تَوَجَّهْتَ وَ زَوَّدَكَ التَّقْوَى وَ غَفَرَ لَكَ الذُّنُوبَ.«
مصباح المتهجد: 585؛ »روى أبو حمزة الثمالي قال: كان علي بن الحسين سيد العابدين صلى الله عليه وآله يصلي عامة الليل في شهر رمضان فإذا كان السحر دعا بهذا الدعاء إلهي لا تؤدبني بعقوبتك .. لَسْنَا نَتَّكِلُ فِي النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِكَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنَا لِأَنَّكَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ تَبْتَدِئُ بِالْإِحْسَانِ نِعَماً وَ تَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ كَرَماً فَمَا نَدْرِي مَا نَشْكُرُ أَ جَمِيلٌ مَا تَنْشُرُ أَمْ قَبِيحٌ مَا تَسْتُرُ أَمْ عَظِيمٌ مَا أَبْلَيْتَ وَ أَوْلَيْتَ أَمْ كَثِيرٌ مَا مِنْهُ نَجَّيْتَ وَ عَافَيْتَ يَا حَبِيبَ مَنْ تَحَبَّبَ إِلَيْهِ وَ يَا قُرَّةَ عَيْنِ مَنْ لَاذَ بِهِ وَ انْقَطَعَ إِلَيْهِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَنَحْنُ الْمُسِيئُونَ فَتَجَاوَزْ يَا رَبِّ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ.«
537) آل عمران (76 : (3؛ »يقيناً خدا تقوا پيشگان را دوست دارد .«
538) الكافى: 68/8، باب، حديث 24؛ »أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَالَ كَانَ يَقُولُ إِنَّ أَحَبَّكُمْ إِلَى اللَّهِ U أَحْسَنُكُمْ عَمَلًا وَ إِنَّ أَعْظَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَمَلًا أَعْظَمُكُمْ فِيمَا عِنْدَ اللَّهِ رَغْبَةً وَ إِنَّ أَنْجَاكُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ أَشَدُّكُمْ خَشْيَةً لِلَّهِ وَ إنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنَ اللَّهِ أَوْسَعُكُمْ خُلُقاً وَ إِنَّ أَرْضَاكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَسْبَغُكُمْ عَلَى عِيَالِهِ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عَلَى اللَّهِ أَتْقَاكُمْ لِلَّهِ.«
539) حجرات (13 : (49؛ »بىترديد گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست . يقيناً خدا دانا و آگاه است .«
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...