« درانتخابات چه كسى را انتخاب كنيم؟در ميان دو مسؤوليت بزرگ »

شتاب در توبه

نوشته شده توسطرحیمی 6ام مرداد, 1394

در كـتـاب ريـاض السـالكـيـن آمـده اسـت كـه اهل دلى گويد:

مـردم در تـوبـه چند گروهند: كسى كه توبه را به پيش اندازد و از آن دورى گزيند، و فـريـفـتـه شـود بـه فـراوانـى آرزو و امـل ، و غـافـل مـانـد از مـرگ و اجل ، چنين كسى چون مرگ او را دريابد، بر اصرار باشد، پس هالك و نابود است .

ديـگـر آن كـه مـادام كـه شهوتى نيايد، تائب است و چون آن را بايد، بر مركب هوا و هوس سوار شده ، محاسبه نفس را ضايع كند. پس اين نيز مستوجب عقوبت خداوند است . سه ديگر آن كـه تـائب اسـت ، ليك نفس ، او را به آنچه نمى خواهد، خواند، پس اين را نيز نياز به ادب نـفـس بـاشـد كـه هـر قدر مجاهدت كند، او را فايده رساند؛ ديگر آن كس كه همواره در حساب است و چون دشمن از خويش حساب كشد؛ پس اين شخص ، مستوجب عصمت از جانب خداوند است …

علامه شيخ بهائى قدس سره مى فرمايد:
كـسـى كه در توبه اهمال ورزد و آن را از وقتى به وقتى ديگر پيش اندازد، ميان دو خطر عـظيم باشد كه اگر به فرض از يكى از آنها جان سالم به در برد، از ديگرى نتواند به در برد:

اول آن كـه اجـل بـدو مـهـلت نـدهد و از غفلت خويش آگاه نگردد جز هنگامى كه مرگش فرار رسد و فرصت تدارك از دست رود و درهاى تلافى گذشته بسته شود و وقتى فرا رسد كـه خداى سبحان بدان اشارت فرموده : و (امروز) ميان آنها و آرزوهايشان (كه به دنيا بـرگردند يا توبه و ايمانشان را بپذيرند تا از عذاب رهايى يابند) به كلى دورى و مباينت افتاد و چنان شود كه روزى يا ساعتى مهلت طلبد ليك سوالش ‍ اجابت نـشـود؛ چـنـانـكـه حـق تـعـالى فرمود:

پيش از آن كه مرگ يكى از شما فرا رسد در آن حـال (به حسرت ) گويد:

پروردگارا! اجل مرا اندكى به تاخير انداز

يكى از مفسرين در تفسير اين كريمه گفته است : چون محتضر را پرده كنار رود، گويد:

اى مـلك المـوت ! مـرا روزى مهلت ده تا به خدايم عذر آورم و توبه كنم و عملى صالح انجام دهم .

ليك ، ملك الموت او را گويد: روزها را تباه ساختى ؛

پس گويد: يك ساعت مهلتم ده و بـه تـاخـيـر انـداز.

مـلك المـوت گـويـد: سـاعـات را بـر بـاد داده اى و حال ، ساعتى مهلت خواهى؟

پس در توبه بر او بسته شود و به روح خود، آتش را مزمزه كـنـد و شربت حسرت و ندامت بنوشد بدان سبب كه عمر خويش را ضايع ساخته است و چه بسا اصل ايمانش نيز در اثر صدمات اين اهوال از دست رود.دوم آن كـه ظـلمـت و تـيـرگـى گـنـاهـان بـر قـلبـش تـراكـم يـابـد تـا بـر آن ، شكل يابد، و زنگار شود به طورى كه ديگر محو نشود، چه در اثر هر معصيتى كه انسان مـرتـكـب شود، ظلمتى بر قلب پديد مى آيد؛ چنانكه در آيينه به واسطه دم انسان ، ظلمتى پـديـد مـى آيـد. پـس چـون ظلمت گناهان ، بر روى هم انباشته شوند، به صورت زنگار، درآيـنـد؛ چـنـانكه بخار نفس انسان آيينه را چنين كند. هنگامى كه اين زنگار بسيار شوند و مـدتـى طـولانـى بـاقـى بـمـانـنـد، در قـلب انسان چنان فرو روند كه ديگر به هيچ وجه صيقل نپذيرد.

گـاه از ايـن ، بـه قـلب منكوس و سياه تعبير كنند؛ چنانكه از (امام ) باقر عليه السلام را تـبـاه نـكـنـد.

قلب همچنان بر گناه اصرار ورزد تا گناه بر آن غالب آيد و آن را وارونه كـنـدو نـيـز فرمود:

بنده اى نيست جز آن كه در قلبش نقطه اى است سفيد. چون گناه كند؛ در آن ، نقطه اى سياه پديد آيد. چنانچه توبه كند، اين نقطه سياه برود، و چـنـانـچـه در گـنـاهـان پيش رود، نقطه افزون گردد تا روى سفيدى را بپوشاند و به طـورى كـه ديـگـر صـاحـبـش ‍ بـه هـيـچ روى ، بـه خـيـز بـاز نـگـردد، و ايـن مـراد خـداى عـزوجـل اسـت كـه فـرمايد: چنين نيست ؛ بلكه ظلمت بدكارى و ظلمشان بر دلهاى آنان غلبه كرده است
ايـن كـه فرمود: صاحبش به هيچ روى ، به خير باز نگردد، گواه است بر آن كه دارنـده چـنـيـن قـلبـى ابـدا از گناهان روى نگرداند و توبه نكند؛ حتى چنانچه به زبان بـگـويد كه به سوى خداوند توبه كردم ، صداقتى در آن نباشد و تنها زبان خويش را بـه حـركـت در آورده اسـت ؛ بـدون آن كـه قـلبش را با آن موافقتى باشد، پس آن را اصلا اثـرى نـيـسـت ، چـنـانـكـه مـجـرد سـخـن غـسال كه بگويد: لباس را شستم ، لباسها را از پليديها پاك نكند.
و چـه بـسا صاحب چنين قلبى نسبت به اوامر و نواهى شرعى بى مبالات شود و امر دين در نـظـرش آسـان آيـد و وقـع احـكـام الهـى از قـلبـش رخـت بـربـنـدد و طـبـعـش از قـبـول آنـهـا سـربـاز زنـد، و ايـن بـه اخـتـلال در عـقـيـده اش ‍ مـنـجـر شـود و ايـمـانـش زايـل گـردد و در نـتيجه بر غير دين بميرد؛ و اين حالت همان است كه از آن به عاقبت شر تعبير كرده اند - نعوذ بالله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا.

بعضى از ارباب علم گفته است :

توبه را مغتنم بدار پيش از آن كه نزديك به مرگ تائب گردد و مقيم رهسپار شود، و پيش از آن كـه نتيجه پشيمانى باشد و موجود عدم گردد (يعنى سرمايه عمر از كف بدر رود) و پـيـش از آن كه ادبار بر مصرت به گناه سراپرده زيان زند كه در آنگاه نه اقاله عثار است و نه توفيق انابه و اعتذار.
همچنين در اواخر كتاب كشكول شيخ بهائى قدس سره است :

در حـديـث اسـت كـه چـون پـيـرى كـهـنـسـال تـوبـه كـنـد، مـلايـك گـويـنـد: حـال كـه حـواست به سستى و ناتوانى رسيده و نفست به سردى گراييده (توبه مى كنى ؟

عـطـبى نقل كرده است كه مردى را هنگام مرگ گفتند:

بگو: لا اله الا الله

مرد گفت : آه ! افـسـوس بـر جوانى !

در چه زمانى عنفوان جوانى را از دست داده ام ، و در حينى كه غيرتمند مرد و كابين ارزان شد و حجاب از هر باب بر كنار رفت :
همچنين ، مردى در حال مرگ بود و چيزى نمانده بود كه جان به جان آفرين تسليم كند. او را گـفتند:

لا اله الا الله .

گفت : اندوه من بر زمان است و در چه زمانى روزگار نـاگـوار اصـابـت كـرد؛ در حـيـنـى كـه زمـستان پشت كرد و تابستان روى آورد و شراب و ريحان خوشمزه و پاك و پاكيزه است .

و بـه شـخـص ديـگـر در حـال احـتضارش گفتند: بگو لا اله الا الله

گفت : شب سـرد شد و آب خوشمزه و شراب گوارا، از ما حزيران و تموز و آب گذشت . پس در همان وقت جان تسليم كرد.

حـكـايـت اسـت مـردى مـنـزلش در نـزديكى حمام منجاب بغداد بود، روزى زنى از او پرسيد:

اى مـرد! حـمـام مـنـجـاب كـجـاست ؟ مرد، او را به جايى ديگر راهنمايى كرد، مكانى مـخـروبـه كـه زن را راه گـريـخـتـن از آن نـبـود. مـرد بـه دنـبـال او رفـت و در هـمـان جـا به او تجاوز كرد. مدتها بعد هنگامى كه مرد در بستر مرگ افتاد، او را گفتند: بگو لا اله الا الله مرد در پاسخ اين بيت را خواند و مرد:

يا رب قائلة يوما و قد تعبت :
اين الطريق الى حمام منجاب

سؤ خاتمه اين گونه روى مى آورد و مخذول را از راه عاقبت مى اندازد، پناه مى بريم به خدا از سؤ خاتمه .

از صاحب دلى است كه گفته است :

تـائبـان مـنـيـب را انواعى است : كسى كه توبه از گناهان و بديها مى كند، و كسى كه از لغزشها و غفلتها، و سه ديگر آن كه از رؤ يت حسنات و مشاهده طاعات خويش .

و بـر ايـن مـنـوال كـسـى را پـرسـيـدنـد كـه ثـواب كـدام عمل بيشتر است ؟ در پاسخ ، اين بيت را بسرود:

اذا مـحـاسـنـى اللاتـى ادل بـهـا
كـانـت ذنـوبـى فقل لى كيف اعتذر

ادل از مـاده الدلال بـه مـعـنـاى التغنج است كه در فارسى همان مـعـنـاى نـاز كـردن را دارد. گـويى اين بيت اشارت است به حديث مشهورى كه مى فرمايد:

حسنات ابرار، سيئات مقربان است .

توبه - حـسـن حـسـن زاده آمـلى.12 ذى الحـجه 1419 ه‍ ق10/1/1378 ه‍ ش.


فرم در حال بارگذاری ...