« خدا و رسولش از مشرکين بيزارند/ تبلیغ و تشویق و تنبیهیاران انتظار »

شرح دعای صباح امیر المؤمنین علی علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 22ام شهریور, 1395

 

شرح دعای صباح امیر المؤمنین علی علیه السلام

دانلود دعای صباح امیر المؤمنین علی علیه السلام

مقدمه مصحح

از ویژگیهای این شرح:

اولا، به تقاضای دوستان آن را به فارسی شرح کرده اند و نکات دقیق و ظریف عرفانی را برای مشتاقان سهل الوصول نموده اند استفاده های بجائی که از متون قرآنی و روائی کرده اند شایان توجه است. ذوق سرشار ایشان که در فراز و نشیبهای این دعا بوضوح مشهود است در خور فهم همه طبقات می باشد در حقیقت عرفان عام و عرفان خواص و عرفان خاص الخاص است. هر کس بقدر فهمش فهمید مدعا را هر خواننده ای را با خود به پیشگاه علی علیه السلام برده و به دو زانوی ادب در حضور ایشان نشانده و همگام با مولای خود به سفر روحانی ادامه داده و تا «دنی فتدلی و قاب قوسین او ادنی » پیش رفته و جز او را نمی بیند.

 

مقدمه مؤلف

بسم الله الرحمن الرحیم

سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است. سپس درود و سلام بر محمد (ص) و اهل بیت پاک و مطهرش .

و اما بعد می گوید: بنده حقیر کمترین حسن بن حسین خراسانی قوچانی که عده ای از برادران ایمانی از من درخواست کردند که یک شرح فارسی بر این دعای شریف که نامیده شده است به صباح و در ابتدای این دعا آمده است، بنویسم که به تحقیق پرتوی است از نورافشانی های ولایت و منبع فصاحت و خورشید آسمان وصایت و ستاره قطب هدایت شیر خدا علی ابن ابی طالب علیه السلام هرچند که من سوارکار این میدان نیستم با وجود اشتغالات زیاد فکری و دل مشغولیهایی که دارم نمی توانم به اصل این دعا پی ببرم لکن این خواسته را رد نمی کنم آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید شاید در روزی که همه حسرت می خورند به درد من بخورد و کمک حال و شفیع من در نزد خدا باشد و امورات مرا اصلاح کند همانا خدا امید کسی را ناامید نمی کند و دعای کسی را رد نمی کند.

بسم الله الرحمن الرحیم

« یا من دلع لسان الصباح بنطق تبلجه » (1)

یا حرف ندا، من موصوله یا موصوفه و اولی اولاتر است تا آنکه اشاره باشد به اینکه باری تعالی معروف به این صلات است. دلع، به معنی بیرون کردن زبان است. لسان الصباح مفعول است اضافه لامیه است، به نطق، باء از برای ملابسه است یا مصاحبت، و اضافه نطق بیانیه است یا به تقدیر لام یا از قبیل اضافه مشبه به مشبه به است. مثل لجین الماء و ذهب المیل. و تبلج و بلج به معنی روشنی و وضوح است و ضمیر راجع به صباح است و تشبیه صباح در نفس به متکلم استعاره بالکنایه (2) است و اثبات لسان که از لوازم مشبه به است استعاره تخییلیه (3) است و ذکر دلع ترشیح است (4) و مراد از صبح وقت قرب شمس به افق شرقی است از تحت الارض به حدی که مایل شود ظل مخروطی شب از فوق الارض به جانب مغرب .

ظهر: یعنی ای آنچنان کسی که بیرون نمود زبان صبح را که سپیده و روشنی مستطیل اول فجر باشد به گفتگو کردن که عبارت از تلالؤ اوست که اشیاء مخفیه و غیر متمیزه در ظلمت لیل را ظاهر و آشکار کند چنانکه تکلم کردن، معانی و مضمره در ضمیر انسان را آشکار کند.

منظور امام از صبح، بعثت رسول اکرم است بطن: مراد از صبح بعثت حضرت ختمی مرتبت است که قبل از او ظلمت کفر و اباطیل زمان جاهلیت همه عالم را فراگرفته بود، اهل حقی نبود الا عیسویان آنها هم از جاده مستقیم توحید به وادی ضلالت قدماء ثلاثه افتادند. و مراد از لسان صبح وجود مبارک آن حضرت است. و مراد از نطق شریعت غراء او است که به روشنی خود ظاهر ساخت حق و نوامیس الهیه را از ظلمت کفر و تمیز داد حق در هر چیزی را از باطل او.

«وتنزه عن مجانسته مخلوقاته » (5)

معرکه آراء حکما «اتحاد عاقل و معقول »

«یا من قرب قربا من خواطر الظنون » (6) خواطر جمع خاطرها واو چیزی است که وارد برقلب می شود بدون فکر ورویه و هو بالقسمة الاولیه چهار قسم است. (7)

چون آن چیز یا امر ربانی است پس وحی نامیده می شود، یا امری است ملکی پس الهامش گویند ،یا امری است نفسی پس او را هاجس خوانند ویا امری است شیطانی پس او را وساوس گویند و معلوم گردد به میزان شرع. پس اگر چیزی است که در شرع موجب قرب به خدا است، پس از دو قسم اول است و اگر از مکروهات شرع است، پس از دو قسم آخر است و مراد از ظنون قلوب است که ظان باشد پس اضافه خواطر به او لامیه است و مؤید این است اضافه ملاحظه به عیون در فقره آتیه چون آن هم لامیه است پس در اطلاق ظن بر ظان اشاره است به اتحاد العاقل و المعقول که معرکه آرای حکما است (8) و ملخص معنی صحیح آن دو معنی است که در حقیقت راجع به یکی است و فرقشان اعتباری است یکی آنکه عاقل جامع تمام معقولات است همچو اجمال و بساطت پس به تعلم یا به غیر آن تفصیل در آن اجمال حاصل شود، کل بحسبه نه آن که صورت ذهنیه ای است که با عاقل وجودا مغایر باشند و دیگر آن که معقولات از شئون و تطورات عاقل است و ظهور و اشراق اوست واصح در نظر، معنی اولی است و کیف کان مراد از ظن، علم است چنان که در قرآن بسیار اطلاق بر علم شده است و از مجازات شایعه است ووجه قرب حق به واردات قلبیه شده دلالت آنها است بروجود حق به جهت مجرد بودن وجود آنها از ماده و قلت وسایط چون واسطه یا ملک است یا شیطان و قدورد: «ان قلب المومن بین اصبعی الرحمن » (9) فافهم.

شناخت حق تعالی بی معرفت ائمه الطاهرین میسر نیست

«صل اللهم علی الدلیل الیک فی اللیل الالیل » (10)

چون کمال انقطاع حاصل بود بین این جمله و فقرات سابقه و این مقتضی ترک عطف است لهذا ترک عطف نمود. صل در مورد دعا است به معنی طلب رحمت است. اللهم در اصل یا الله بوده، حرف ندا حذف شده است عوض آن میم مشدده در آخر آن زیاد شده است و لهذا جمع بین هر دو نشود و وجه تقدیم صل بر اللهم اقتضاء مقام توسل است .کثرت اهتمام به اورا .علی الدلیل متعلق است به صل و دلیل به معنی رهنما است و اختیار صفت دلالت را نمود بر اسم لاقتضاء مقام التوسل و تا آنکه اشاره باشد به علت بودن مبدا صفت دلالت را نمود بر اسم لاقتضاء مقام التوسل و تا آنکه اشاره باشد به علت بودن مبدا از برای اسناد صل . الیک و فی الیل، هر دو متعلقند به دلیل. الالیل صفت لیل است و مشتق از اوست به جهت اراده مبالغه، مثل ظل الظلیل و عرب عربا و دهیه دهیا و مراد از دلیل حضرت نبوی است و مراد از لیل زمان جاهلیت است که شمس معرفت از میان برخاسته بود و کثرت معاصی و بدعتها و کفریات آن زمان چون ظلمت معنوی دارند کانه آن زمان را مثل شب تاریک نموده بودند.

ایضاح اکملیت دین و دوام شریعت بدان که حقیقت حضرت نبوی صلوات الله علیه اول صادر و اول مخلوقی است که از حضرت حق صادر شده چنانچه فرمود:« اول ما خلق الله نوری » (11) و حدیث «اول ما خلق الله العقل » (12) و «اول ما خلق الله القلم » (13) منافات ندارد چون آن نور مبارک به اعتبار تجردش از ماده ذاتا و فعلا عقل نامیده شود و به اعتبار آن که به واسطه او نقش وجود همه موجودات در صفحه کائنات کشیده شد، قلم گویند چون آن نور بعد از آن که صادر اول شد، باید اشرف واکمل همه موجودات باشد بلکه فعلیة اخیره باشد نسبت به قوس صعود حالت منتظره در او نیست و وجود ممکن فوق او متصور نشود بلکه فوق او نباشد اولا وجود واجب «زاحمد تا احد یک میم فرق است » (14) یعنی میم امکان و قوام عالم طبیعت به چهل چیز است تقدیس اعداد (15)

1 - هیولی، 2 - صورة اتصالیه، 3 - جسمیه ،4 - آب، 5 - خاک ،6 - باد ،7 - آتش ،8 - صورت معدنی، 9 - صورت نباتی، 10 - صورت حیوانی، 11 - نفس، 12 - عقل با سبعه سیاره و بروج دوازده گانه و افلاک نه گانه، چهل می شود «جهانی اندرین یک میم غرق است » (16) و جمیع ماسوی الله از نبی مرسل و ملک مقرب تماما از صدر تاساقه در مرتبه دون او هستند چنانچه فرمود: « لی مع الله حالات لا یسعها ملک مقرب و لا نبی مرسل » (17) و اوست واسطه فیض و وجود و کمال هر موجودی از ناحیه اواست «لو لاک لما خلقت الافلاک » (18) از این جا معلوم می شود که فایده صلوات یک معنی عامه مصلی گردد پس همچون شخصی دین و شریعت و کتاب او اکمل شرایع و کتب باشد که مافوق او بلکه مثل او دین و کتابی تصویر نشود، چون هر شرعی مناسب صاحب آن باشد. کما قال: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » (19) و از این جا معلوم شود وجه آنی که او خاتم انبیاء است و دین او خاتم ادیان است کما آن که از ضروریات دین است «در پس پرده هر چه بود، آمد» (20) و «لیس وراء العبادان قریه » (21) و شخص فطن از این جا مستشعر شود به سر «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل » (22) و چون این مطالب خارج از مقصود است، تفاصیل آن موقع ندارد .

مراتب فتح (23)

بطن: (24) مراد از صباح انوار الهیه است که وارد برقلوب سالکین راه حقیقت شود به واسطه فتوحات قلبیه که یکی فتح قریب باشد «نصر من الله و فتح قریب » (25) و یکی فتح مبین «انا فتحنا لک فتحا مبینا» (26) و دیگری فتح مطلق «اذا جاء نصرالله و الفتح » (27) و مراد از مصراعین بنابراین علم و عمل است و مفتاح رحمت و قوت بر طاعت است و مفتاح فلاح حول از معصیت است «لا حول و لاقوة الا بالله » پس کلام کنایه است از طلب کردن توفیق علم و عمل به جهت حصول فتح انوار الهیه بر قلب - رزقه الله لنا و للمومنین .

نفس سعید و نفس شقی (28)

یعنی: تادیب و اصلاح کن بارالها جستن جهالتی و نادانی را از نفس من که مثل اسب سرکش ماند به افسارهای قناعت یعنی صفت قناعت ده تا به او رام کنم به حول و قوه تو این حیوان را که مرکب من قرار داده تا مرا به هلاکت نیندازد و عطای این مرکب به انسان از نعم الهی است اگر رام شود و از چموشی بیفتد که بواسطه این مرکب به مقاماتی رسد که رشک ملک شود و به اوج قاب قوسین او ادنی رسد که جبرئیل بگوید: «لو دنوث انملة لاحترقت » (29)

هان رها کن خویش را از نفس خر (30)

عقل اگر غالب شود پس شد فزون از ملائک این بشر در آزمون (31)

و اگر که این مرکب مؤدب و افسار کرده نشد، عقل را اسیر خود نمود «اولئک کالانعام بل هم اضل » (32).

ای که بخشیدی بما در ابتدا دست ما گیر و ببر تا انتها (33)

«الهی ان لم تبتدئنی الرحمة منک بحسن التوفیق فمن السالک بی الیک فی واضح الطریق » (34) الهی منادا یعنی: ای خدای من! چون تو مسبب الاسبابی و ولی توفیقی، اگر ابتدا نکند رحمت از قبل تو به جمع نمودن اسباب وصول من به سوی تو پس کیست کشاننده من به سوی تو در این طریق واضح که شرع انور باشد؟پس توفیق یافتن در اعمال صالحه نعمتی است که ابتدائا و بلاواسطه سبب، به بندگان عطا شود، ذلک فضل الله یوتیه من یشاء و این یکی از معانی نعم است که در دعاست «یا مبتدئا باالنعم قبل استحقاقها» کما آن که اصل وجود یکی از معانی اوست و اما قولهم: العطیات بقدر القابلیات (35) بعد از عطیه اولی و کمال اول است نسبت به عطیات لاحقه و کمالات ثانویه، پس قول به این که و او حق (36) را قابلیت شرط هست یا شرط نیست، هر یک به وجهی صحیح خواهد بود.

مراحل چهارگانه نفس و قوای خامسه و خواص ثانیه و محل آن (37)

اما در بیان نفس اکتفا شود به مضمون بعض اخباری که از حضرت امیر علیه السلام وارد شده است; بدان که نفس از برای او مراتب چهارگانه است بعض مراتب فوق بعضی در تجرد و بساطت و معنی اینکه در انسان چهار نفس است، به حسب مراتب است نه چهار نفس در عرض هم باشد. گفت کمیل :از امیر علیه السلام سؤال نمودم که بشناسان به من نفس خودم را؟ فرمود: کدام نفست را می خواهی که به تو بشناسانم ؟عرض نمود: مگر غیر یک نفس، نفس دیگری هم هست ؟فرمود: از برای انسان چهار نفس است.

تولای اهل بیت تریاق اعظم است

«و علقت باطراف حبالک انامل و لائی » (38) ، عطف است بر قرعت، علقت به معنی چسبانیدن و آویختن، و حبال جمع حبل، به معنی ریسمان و در این جا مراد اسباب توسلات بحق است که مثل ریسمان آویخته شده است از جانب خالق به طرف مخلوق تا بلکه از چاه طبیعت بیرون شوند و جمعیت به اعتبار کثرت اسباب است، آنامل جمع انمله به معنی سر انگشت است و در اینجا مراد تمام دست است مجازا، و ولاء به معنی دوستی است تشبیه شده است، به انسان به طور استعاره باالکنایه و اثبات انامل از برای او استعاره تخییلیه (39) است و چون داعی در مقام استرحام و استغفار باشد.

یعنی: بارالها چنگ زدم و آویختم به اسباب توسلات تو دست دوستی خود را چون ایشان شهداء دار فنا و شفعاء دار بقا هستند و تولای به آنها تریاق (40) اعظم است از برای دفع سم گناهان چون دعای نبی اکرم مردود نخواهد بود. «اللهم و ال من والاهم و عاد من عاداهم ». (41)

رد سائل یا به بخل یا به نقصان است که در هر حال برای باریتعالی محال است.

یعنی: حاشا که تو رد و منع بکنی گرسنه و تشنه را و حال آنکه حوضها و خزانه های تو مملو است در وقت تنگی و قحطی تا چه رسد به وقت فراوانی، چون رد محتاجین یا به واسطه بخل محتاج الیه و معطی است یا به واسطه کم شدن و یا تمام شدن معطی به است و چون توهم بخل در آن ذات مقدس خیلی نادر و وقوعش در اذهان بسیار خفی است و توهم کمی و نقص خزائن در نظر متعارف کوته نظران اجلی و روشنتر است، لهذا در مقام رد توهم ثانی برآمد و اولی را به وضوحش واگذار نمود و تخصیص داد، پری خزائن را به وقت قحطی به جهت مبالغه در راه نیافتن نقص بر خزائن او، بل «لا تزیده کثرة العطاء الا جودا و کرما» (42) و سر این کلمه (43) این که در ادعیه ماه مبارک واقع است، این است که آنچه افاضه کمال کنند به عبد ، استعداد او زیادتر شود، چون استعداد پیدا شد بخل هم در ساحت او راه ندارد باز ثانیا افاضه فیض کنند. پس کثرت عطای او متعقب شود زیادتی جود و کرم را .

«و بابک مفتوح للطلب و الوغول » . (44)

طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید همچنان در عمل معدن و کان است که بود (45)

الوغول به معنی الدخول.

یعنی: و در خانه تو باز است برای چیزطلب کردن و داخل شدن، کسی مانع و رادع نخواهد شد، بلی اگر مانع باشد مسامحه و طول امل خود عبد و مسکین است و هوای سرکشی او است که وا می دارد او را از رفتن به آن درگاه والا آن در، علاوه بر اینکه باز است، همیشه جارچیان حق آواز می کنند و می خوانند مردم را به سوی آن در، قال امیرالمؤمنین س: «ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان » (46) دو چیز است که من از آن دو چیز بر شما ترسانم : «اتباع الهوی و طول الامل ». (47)

و این دو کنده و زنجیر انسان است از اینکه عبد به در این خانه رود. پس خوب است که شخص قدری مستشعر و مستبصر شود که تا کی این کنده و زنجیر را از خود دور نمی کند و از کعبه مقصود وامانده.

رئوس ثلاثه عدالت و اطراف آن (48)

«و مسائی جنة من کید العدی و وقایة من مردیات الهوی » (49)

عطف است بر صباحی، جنة به ضم میم به معنی مکر و خدعه، عدی جمع عدو و وقایة عطف است بر جنة به معنی نگهداری. مردیات جمع مردی به معنی مهلک، و مهلکات هوی بسیار است عمده آنها اطراف ششگانه رؤسای ثلاثه است، یعنی اطراف عفت و شجاعت و حکمت که مجموع اینها عدالت است و دو طرف عفت یعنی طرف افراط و تفریط، شره و خمود است و دو طرف شجاعت جبن و تهور است و دو طرف حکمت، جربزه و بلاهت است و این اطراف ششگانه اصول مهلکات است که باقی صفات ذمیمه و اخلاق رذیله راجع به اینها است کما آنکه آن سه حد وسط از منجیات است و کلیه اخلاق حسنه و صفات حمیده راجع است به اینها و مجموع این سه را عدالت گویند. (50)

یعنی: وقرار بده شب مرا سپر دشمنان و نگهداری از مهلکات هوی چنانچه نگهدار قرار داده ای از هوام وحشرات الارض .

فضیلت و علت تکرار صلوات چون در اخبار وارد است که صلوات از دعاهای مستجاب است از هر که باشد و در فقه و شریعت الهی جائز نیست تبعیض در صفقه (51) یعنی مشتری نمی تواند بعضی از مبیع را رد کند به عیب و بعضی را قبول کند یا باید همه را قبول کند، یا باید همه را رد کند چون این خلاف قانونی است که بین بندگان خود قرار داده است و این نکته تکرار صلوات است در بین ادعیه و در اول و آخر آنها و یکی از نکات «ایاک نعبد و ایاک نستعین » (52) است و الا قاعده اقتضا می کرد که گفته شود ایاک اعبدو ایاک استعین و معانی الفاظ ظاهر است .

غرض از دعا ذکر معشوق است و برآمدن حاجت تبعی و عرضی (53)

«بک انزلت حاجتی » (54) یعنی به تو به تنهایی نه به تو و غیر تو پس قصر افراد است یا به تو نه به غیر تو فرود آوردم حاجت خودم را پس قصر قلب باشد چون تقدیم ماحقه التاخیر یفید الحصر و القصر، و قصر یا قصر افراد است یا قصر قلب و هر دو این مقام رواست اگر چه انسب قصر قلب است (55) بدان که عمده غرض در ادعیه وارده به جهت رسیدن به مطالب و حاجات و فرودآوردن حاجات به درگاه او تذکر اسماء و صفات اوست و کثرت تذکر است تا قلب مزین به اسماء و صفات او گردد و اسم و رسم غیر او در او راه نیابد پس تذکار اسماء و صفات او مطلوب بالذات است و غرض اقصی است از این ادعیه، و ذکر حوائج و مطالب و طلب کردن آنها را از او چون وسیله است برای ذکر او و بهانه است پس نیل به مطالب مطلوب تبعی است نه آنکه امر به عکس باشد مثل دعا خواندن امثال حقیر که غرضی اقصی نیل مراد است یا دنیوی یا اخروی و ذکر حق به اسمائه و صفاته باالتبع می شود. لکن غرض ائمه علیه السلام همان نحو اول است که انزال حوائج به درگاه او بهانه ذکر اوست و به یاد او بودن است .

فهرست مدارک، پی نوشتها، منابع و مآخذ

قرآن مجید .

نهج البلاغه، صبحی صالح.

اتحاد عاقل و معقول، جوادی آملی.

بحار الانوار، مجلسی.

جامع الاصول فی حدیث الرسول.

جامع السعادات، نراقی، ملامهدی.

جامع الصفیه، فخرالدین رازی.

حدیقة الحقیقه، سنایی غزنوی.

دعای شریف افتتاح، سید بن طاووس.

دعای شریف کمیل، علی علیه السلام.

دعای صباح ترجمه آقای کلانتری دامغانی.

دعای صباح ترجمه مهدی الهی قمشه ای.

دعای صباح نسخه خطی احمد نیریزی.

دعای صباح نسخه خطی سید جواد بنان مدنی.

خطی دیوان حافظ انجوی شیرازی سلامان و ایصال، جامی، عبدالرحمن.

شرح دعای صباح خطی نسخه حاجی سبزواری.

شرح دعای صباح، عطایی، محمدرضا.

شرح دعای صباح، محمدباقر مجلسی.

شرح نهج البلاغه، خویی، حبیب الله.

علم الیقین فی فضایل امیر المؤمنین، فیض کاشانی.

عیون المسائل النفس، جوادی آملی.

کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی.

کنز العمال، متقی هندی.

گلشن راز، شیخ محمود شبستری.

مثنوی معنوی مولوی، چاپ سنگی.

مراة العقول، علامه مجلسی.

معراج السعادة، نراقی، ملا احمد.

منیة المرید فی آداب المفید و المستفید، شهید ثانی.

مکارم الاخلاق، فلسفی، محمدتقی .

مکاسب، شیخ انصاری .

منتهی آمال، محدث قمی نور الثقلین ، تفسیر.

پی نوشت ها:

1) ای خدایی که صبح روشن را با نطق فصیح اشراق و زبان گویای نور هویدا ساختی، در هفت نسخه دیگر که مقابله شد پس از بسم الله عبارت اللهم آمده است .

ای خدائی که صبح روشن را به فصاحت نموده ای گویا صبح روشن استعاره مکنیه است و اثبات گویایی برای صبح تخییلیه است .

2) در صورتی که مشبه به “مستعارمنه” محذوف و تنها مشبه “مستعارله” در کلام ذکر شود، استعاره را بالکنایه یا مکنیه گویند.

ماه تب کرده گرفته ماتم بدتر از روز هبوط آدم ماه استعاره مکنیه و اثبات تب کردن یا ماتم گرفتن برای ماه - استعاره تخییلیه است .

3) در صورتی که مستعارمنه حذف شود و یکی از لوازم آن را برای مستعارله آورند، استعاره را تخییلیه گویند، مانند: انشبت المنیة اظفارها .

تا ببندم پای این اسب چموش اسب چموش استعاره از نفس - استعاره مصرحه مرشحه 4) هر گاه قرینه ملایم و ملازم مستعارمنه در کلام ذکر شود، آن را مرشحه گویند چون باعث ترشیح و تقویت استعاره می گردد، مانند: اشتروا الضلالة بالهدی.

5) و منزه است از مجانست با مخلوقات خویش مجانست اتحاد در جنس است چون انسان واسب در هر دو جنسشان حیوان است 2 - مماثلت: اتحاد در نوع است 3 - مساوات: اتحاد در مقدار 4 - مشابهت: اتحاد در چگونگی 5 - مناسبت :اتحاد در اضافه 6 - موازات :اتحاد در وضع 7 - محازات: اتحاد در مکان 8 - حمل: اتحاد در وجود.

6) ای آنکه از اندیشه ها بدل نزدیکتر است. در بعضی از کتب ادعیه کلمه قربا نیامده وبه جای خواطر، خطرات آمده است. و در نسخه ترجمه آقای کلانتری دامغانی و نسخه خطی احمد نیریزی و ترجمه آقای مهدی الهی قمشه ای یا من قرب من خطرات الظنون آمده و آقا نجفی و حاجی سبزواری بیک سیاق است و نسخه خطی حاج سید جوادبنان مدنی خواطر آمده است ص 24 .

7) اقسام خواطر به قسم اول الف - ربانی مثل وحی ب - ملکی مثل الهام ج - نفسی هوا جس د - شیطانی وساوس

8) بهترین مرجع بحث اتحاد عاقل و معقول و شرح دلایل آن، کتاب «دروس اتحاد عاقل و معقول » از آیت الله جوادی آملی است .

9) جامع الصغیر، ج 1/83، عبارت چنین است «قلب المومن بین اصبعین من اصابع الرحمن ان شاء لاثبته وان شاء لازاغه ».

10) درود بفرست خداوندا بر راهنمایان بسویت در تاریکترین شبها «شب ضلالت گمراهی و شرک ».

11) مرحوم مجلسی در مراة العقول ذیل حدیث عقل می نویسد: «خبر اول ما خلق الله العقل را در اخبار معتبر ندیدم، این حدیث از عامه است. آری در اخبار ما آمده است: عقل، اول مخلوق روحانی است و منافاتی با خلق بعضی اجسام قبل از آن ندارد. «بعد می افزاید»: آنچه آنان برای عقول گفته اند در اخبار متواتر، برای ارواح پیامبر و ائمه س ثابت شده است زیرا آنان عقل را قدیم می دانند در حالی که اخبار ما تقدم، خلقت ارواح مقدس پیامبر و ائمه س را بر همه مخلوقات ثابت می کند» اما احادیث مبنی بر اینکه نور پیامبر (ص) اولین مخلوق است، در کتب معتبره فراوان است از جمله در بحار الانوار، جلد 1/97، باب بدة خلقه و ماجری و همچنین در کتاب الحجه کافی، باب مولدالنبی چندین حدیث با عبارات مختلف نقل شده است .

12) همان ماخذ .

13) نورالثقلین، ج 5/389، حدیث 9 و علم الیقین، ج 1/154 .

14) محمود شبستری، گلشن راز، بیت 1008 در بعضی نسخه ها بیت 19 است وبیت بعدی چنین است ; احد در میم احمد گشت ظاهر، دراین دور آمد اول عین آخر .

15) تقدیس اعداد از جمله عدد 40، 7، 12 که برای هر یک از اینها حقیر حدود 40 مورد تحقیق کرده ام که از حوصله این گفتار خارج باشد و خود مقوله دیگری را می طلبد لذا چند مورد را به اختصار ذکر می کنم.

الف - 7 موضوع سجده، طواف، رجم شیطان، روزهای هفته، مراتب نفس ب - کمال آدمی در 40 سالگی، بعثت پیامبران، تکرار لفظ صراط مستقیم در قرآن ج - تعداد ماههای سال، ائمه معصومین، حروف ” لااله الا الله، حواریون حضرت عیسی.

16) محمود شبستری، گلشن راز، بیت 1008 در بعضی نسخه ها بیت 19 است و بیت بعدی چنین است ; احد در میم احمد گشت ظاهر، دراین دور آمد اول عین آخر.

17) آیت الله جوادی آملی ، کتاب عیون مسائل النفس، ص 562 : «لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل » با آنچه در متن آمده اندکی متفاوت است. شعر ذیل نیز به این حدیث اشاره دارد:

فرشته گرچه دارد قرب درگاه نگنجد درمقام لی مع الله.

18) بحار الانوار، ج 6، باب بدء خلقه و ماجری له .

19) کنز العمال: 11/420 و جامع الاصول فی حدیث الرسول، 4/4.

20) حدیقة الحقیقه حکیم سنایی: ” در پس پرده هرچه بود آمد ، اسدالله در وجود آمد “

21) ضرب المثلی است در مورد چیزی که بالاتر از آن ممکن نباشد «یعنی بالاتر از شهر آبادان، شهری نیست ».

22) حدیث نبوی است در منیة المرید فی آداب المفید و المستفید، ص 61 چنین آمده است: «علما امتی کانبیاء بنی اسرائیل ».

23) مراتب فتح عبارتند از :

الف - فتح قریب ب - فتح مبین ج - فتح مطلق د - فتح الفتوح «خواری نفس ».

24) منظور از بطن، باطن و معنایی ماورای معنی ظاهری است. مرحوم مولف «ره » در مواردی به بطن البطن یعنی ماورای باطن نیز پرداخته است .

25) صف / 13 نصرت و یاری از طرف خداست و پیروزی نزدیک است .

26) فتح / 1 - ما برای تو پیروزی آشکار فراهم ساختیم .

27) نصر / 1 - هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرار رسد.

28) یاریم کن تا که باشم هوش و گوش تا ببندم پای این اسب چموش ……………

نفس را چوبش زنی رامت شود نفس را چون وانهی دامت شود ……………

نفس چون رامت شود عالی شوی نفس گر دامت شود دانی شوی ……………

چون رهانی خویش را از نفس خر می شوی از عالم علوی خبر ……………

نفس حیوانی خود را رام کن آنزمان خود را مسیحا نام کن ……………

تا که در دام هوایی ای عزیز کی شوی از فیض حق تو مستفیض ……………

نفس را می باید این تا مرغ روح راه یابد تا مقام سرو روع

29) از جملات حدیث معراجیه است که پیامبر (ص) فرمود: جبرئیل همراه من بود تا به جایی رسیدیم که گفت: اگر بند انگشتی نزدیکتر شوم خواهم سوخت. کنایه از این که مرتبه ای از قرب حق مخصوص انسان کامل و خاص مقام خاتمیت است .

30) هان رها کن خویش را از نفس خر تا شوی از عالم علوی خبر.

31) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 204، سطر 3.

32) اعراف/ 179: آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهترند.

33) ای که بخشیدی بما در ابتدا دست ما گیر و ببر تا انتها دست ما گیر و ببر تا انتها چون بلی گفتیم ما درابتدا «و ایضا هبنی لا بتدا کرمک و سالف برک بی » «دعای شریف کمیل ».

34) خداوندا اگر رحمتت در آغاز مرا به حسن توفیق شامل نمی شد پس که مرا به سویت می رهانید در راه روشن .

35) به قول لسان الغیب :

طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید همچنان در عمل معدن و کان است که بود

حافظ انجوی شیرازی، ص 108، سطر 8 .

فیض خداوند علی الدوام ساری و جاری می باشد.

36) احتمال دارد عبارت «راه حق » باشد اگر نه بی مفهوم است .

37) مراتب چهارگانه نفس قوای آنها و خواص و استقرار آن الف - نامیه نباتیه 1 - جاذبه 2 - ماسکه 3 - هاضمه 4 - دافعه 5 - مربیه که بر آمده از کبد می باشد و خواص آن نقصان زیادت ب - الحسیة الحیوانیه 1 - سمع 2 - بصیر 3 - شم 4 - ذوق 5 - لمس برانگیخته از قلب خواص غضب شهوت ج - الناطقة القدسیه 1 - فکر 2 - ذکر 3 - علم 4 - حلم 5 - نباهه خواص النزاهة الحکمة د - الکلیه الالهیه 1 - بقافی الفنا 2 - نعیم فی شقا 3 - عز فی ذل 4 - غنی فی الفقر 5 - صبرفی البلاء خواص التسلیم رضا.

38) و به اطراف رشته های عنایتت بدست دوستی چنگ می زنم .

39) به پاورقی شماره 3 صفحه 12 مراجعه شود.

40) پادزهر .

41) در حدیث غدیر به صورت مفرد آمده است:«اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه…» یعنی: خدایا دوستان او «علی » را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار به صورت جمع بنده ندیده ام، شاید تاویل حدیث مورد نظر مؤلف «ره » بوده است .

42) این فقره از دعای شریف «افتتاح است که در شبهای ماه مبارک رمضان خوانده می شود و درکتاب مفاتیح الجنان از سیدبن طاووس نقل کرده است ». یعنی: کثرت عطا و بخشش جز بر جود و کرمش چیزی نیفزاید.

43) مجازی لغوی است، از ” کلمه ” علاقه جزء و کل، ” کلام ” بلکه فرازی را اراده کرده است، از این رو مجازی استعاری است .

44) درهای رحمت برای هر کسی چه جوینده چه ناخوانده باز است .

45) حافظ فیض خداوند علی الدوام می باشد ما باید گیرنده های خودمان را «دل » تنظیم کنیم تا محل تجلی انوار حق تعالی گردد. حافظ انجوی، ص 108، بیت 8 .

46) هر دو فقره از جمله خطبه 42 نهج البلاغه، ص 83«صبحی صالح » است که امیر المومنین علیه السلام هشدار می دهد و می فرماید: ای مردم! بیش از هر چیز بر شما از دو - فت خطرناک - می ترسم: پیروی از هوای نفس و ارزوی زیاد و به دنبال آن می فرماید: اما پیروی از هوای نفس «شمارا» از حق باز می دارد و اما آرزوی زیادباعث فراموشی از آخرت و روز جزا می گردد.

47) همان .

48) عدالت بر سه قسم است الف - عدالت میان بندگان و مخلوق ب - عدالت میان مردم که 30 بخش است ج - میان روی در صفات ظاهره و باطنه معراج السعاده / نراقی/51 تا 47 ص عدالت بر سه پایه استوار است الف - عفت

تفریط یعنی خمودافراط یعنی شره ب - شجاعت

تفریط - جبن افراط - تهور ج - حکمت

تقریط - بلاهت افراط - جربزه

49) در مفاتیح از بعضی نسخ «الاعداء» نقل شده است در 7 نسخه ای که من مقابله کردم عین متن بود و شامگاهانم را سپر از مکر و دشمنان و نگهبان از هواهای مهلک نفس قرار بده چنانچه که در زمین از وحوش .

50) راجع به این سه قوه رئیسه یعنی عفت و شجاعت و حکمت و همچنین اطراف و خدم و حشم و جنود و سپاهیان آنها به کتاب شریف جامع السعادات و یا معراج السعاده نراقیین رحمهماالله مراجعه فرمایید.

51) شرح دعای مکارم الاخلاق استاد محمدتقی فلسفی، ج 1، ص مکاسب شیخ انصاری بیع، ص ، شرح نهج البلاغه خوئی، حبیب ا…، «برای اطلاع بیشتر ر، ج، ک به » .

52) فاتحه / 5: پروردگارا تنها تو را می پرستیم و از توی یاری می جوییم .

53) گفت شرح حسن لیلی می دهم خاطر خود را تسلی می دهم نیست جز نامی از او در دست من زان بلندی یافت قدر پست من عبدالرحمان جامی، سلامان و ابصال.

54) نیاز و حاجتم را بسوی تو آورده ام باراللها خالق ارض و سما در نبرد نفس یاریم نما ………………

چاره چون سازم اگر باز اجل بال بگشاید بگیرد در بغل با چنین روح عفن جان علیل من چگونه باریابم بر جلیل ………………

باراللها گر بفردوسم بری حنظل است فردوس با قهر علی قهر او همپایه قهر خدا عاشق از معشوق کی باشد جدا.

55) قصر، عبارت است از تخصیص چیزی به چیزی که اولی را مقصور و دومی را مقصورعلیه گویند که به لحاظ واقع و حقیقتش دو قسم است: حقیقی و اضافی و به اعتبار طرفین نیز بر دو قسم است: قصر صفت بر موصوف و قصر موصوف بر صفت و اما قصر اضافی در هر دو صورتش بر حسب حال مخاطب بر سه قسم است: قصر افراد که بر رد اعتقاد مخاطب بر شرکت می آورند، مثل: انما الله اله واحد، قصر قلب که بر رد حکم مخاطب می آید، مثل: ما سافر الا علی در مقابل کسی که معتقد است خلیل مسافر است نه علی، قصر تعیین که در برابر مخاطب مردد می آورند، مثل: الارض متحرکة لاثابتة، در صورتی که مخاطب در بین متحرک و ثابت بودن زمین مردد بوده است. در متن همان طوری که نظر مؤلف «ره » است، قصر قلب مناسبتر است .

منبع : شرح دعای صباح امیر المؤمنین علی علیه السلام , حسن خراسانی قوچانی

نظر از: سیده فوزیه موسوی [عضو] 

با سلام
عیدتون مبارک ممنون از متن زیباتون التماس دعا

1395/06/23 @ 08:24


فرم در حال بارگذاری ...