موضوع: "شهدا"

کلیپ گریه کودک شهید مدافع حرم برای عکسی از پدر + دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 27ام فروردین, 1394

حتماً ببیند

کلیپ گریه کودک شهید مدافع حرم برای عکسی از پدر

دانلود فایل

حجم 351Mb

خدایا از این بی خبری ها به تو پناه می برم

یادی از شهید مهدی باکری

نوشته شده توسطرحیمی 25ام اسفند, 1393

خواهر منو بگیر!

نوشته شده توسطرحیمی 8ام اسفند, 1393
مهدی باکری

اومده بود مرخصی بگیره، آقا مهدی یه نگاهی بهش کرد و گفت:
«میخوای بری ازدواج کنی؟»

گفت: «بله میخوام برم خواستگاری.»

– «خب بیا خواهر منو بگیر!»

– «جدی میگی آقا مهدی؟!»

– «آره، به خانواده ت بگو برن ببینن اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!»

اون بنده خدا هم خوشحال دویده بود مخابرات تماس گرفته بود!

به خانواده ش گفته بود: «فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید!»

بچه های مخابرات مرده بودن از خنده!

پرسیده بود: «چرا می خندید؟ خودش گفت بیا خواستگاری خواهر من!»

گفته بودن: «بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه!»

از کتاب: ستاره ی دنباله دار

بچه های قلم

شهید گمنام

نوشته شده توسطرحیمی 11ام بهمن, 1393

چه کسی به تو گفت گمنام

نام تو عشق است….

به یاد شهدای گمنام / دفاع مقدس

مداح: مجتبی رمضانی

دانلود صوت با لینک مستقیم

دانلود ویدئو کلیپ

 

متن شعر:

شبهای جمعه که میشه دلها بهونه میگیره / هر کی میاد سر یه قبر ازش نشونه میگیره
یکی سر قبر پدر، یکی کنار مادرش / یکی کنار خواهر و یکی پیش برادرش
اما یه مادر غمگین و آرام / میاد کنار شهید گمنام
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا
یه جعبه خرما برای فاتح خونی میاره / آروم میاد میشینه و سر روی سنگش میذاره
میگه تو جای بچه می ، گوش بده به حرفای من / از بس که اینجا اومدم درد اومده پاهای من
آخر نگفتی کسی رو داری؟ / یا که مثل من بی کس و کاری
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا
مگه تو مادر نداری برای تو گریه کنه / غروب پنج شنبه بیاد به قبر تو تکیه کنه
غصه نخور من مادرت. منم همیشه باورت / نمیذارم تنها بشی. مدام میام بالا سرت
از تو چه پنهون یه بچه دارم / چند ساله از اون خبر ندارم
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا
آخ که دلم برات بگه از پسرم یه خاطره / لحظه ی جبهه رفتنش، ساعتی که می خواست بره
از اون لباس خاکی و از اون کلام آخرش / هر قدمی میرفت جلو نگاه می کرد پشت سرش
دیگه نیومد، رفت ناپدید شد / چشام به درب خونه سفید شد
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا
دیگه از اون روز تا حالا منتظر زنگ درم / بس که دلم شور میزنه نصف شب از خواب می پرم
بسه دیگه خسته شدی دوباره خیلی حرف زدم / با این که قول داده بودم اما بازم گریه شدم
خدا نگهدار پسرم فعلا ازت جدا میشم / شاید مسافرم بیاد، زشته تو خونه نباشم….
با صد امید و آرزو مادر مفقود الأثر / بلند شد از کنار قبر، شاید براش بیاد خبر
چند ساله مادر کارش همینه / خبر نداره بچه ش همینه
چند ساله مادر کارش همینه / خبر نداره بچه ش همینه
آه و واویلا، آه و واویلا ، آه و واویلا ، آه و واویلا

بچه های قلم

فرزند امام

نوشته شده توسطرحیمی 2ام بهمن, 1393

تصویری از شهید جهاد مغنیه -فرزند سردار شهید حاج عماد مغنیه- در دیدار با حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای


«همین شهدای برجسته‌ی دنیای اسلام،

همین شهید عزیزی که به وسیله‌ی صهیونیستها به شهادت رسید،

اینها افتخار می کردند که بچه‌های امامند؛

خودشان را فرزند امام می دانستند.

این شهید حاج عماد خودش را فرزند امام میدانست». ۱۳۸۶/۱۱/۲۸


پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR

کسی برای علی اکبر مقاومت شمع روشن نکرد

نوشته شده توسطرحیمی 30ام دی, 1393

ژست آزادی خواهی فقط برای شرلی:

کسی برای علی اکبر مقاومت شمع روشن نکرد

تشییع جهاد مغنیه

کجایند آن ها که تا دیروز شارلی بودند و لابد فردا می خواستند به رنگ دیگری دربیایند، رنگی که فرمانش از اتاق فکرهای اروپایی بیرون می آید؟

نه به خاطر مقاومت، نه به خاطر اشک یتیمان لبنانی، نه به خاطر انقلاب، نه به خاطر حتی حاج رضوان که حالا مدت‌ها است با مولایش همنشین است. اینبار فقط به خاطر دل خون حاج قاسم سلیمانی، علی اکبر مقاوت، جهاد مغنیه .

جهاد تنها 20 سال سن داشت، هم‌نام عموی شهیدش که 30 سال پیش توسط اشغالگران صهیونست کشته شد. حالا جهاد مغنیه علی اکبر مقاومت است، سمبل جوانانی که پا جای پای شهید بزرگوار مصطفی چمران گذاشته‌اند تا دماغ اشغالگران را به خاک بمالند.

امروز مقاومت عزادار “جهاد” است. جوانی که می توانست آقا زاده ای به دور از جنجال ها باشد و مقاومت هم انقدر مدیون حاج رضوان بود که “جهاد” را به حال خود بگذارد در تهران، بیروت یا یکی از شهرهای اروپایی مثل بسیاری دیگر از آقازاده های داخلی. تنها پسر چگوارای خاورمیانه اما راه دشوار پدر را به راه آقازاده های ایرانی ترجیح داد.

تهدیدهای اخیر سید حسن نصرالله هنوز روح و روان صهیونیست ها را آرام نگذاشته بود که واکنش رهبر حزب الله به ترور “جهاد” و همرزمانش خوابشان را آشفته تر کرد. “پناهگاه هایتان را آماده کنید” می گویند “جهاد” خودخواسته پای در این راه گذاشته. اولین بار در مراسم ختم مادر حاج قاسم سلیمانی بود که جوانی دست در دست حاج قاسم توجه رسانه ها و عکاسان خبری را به خود جلب کرد.

جوانی که می گفتند حاج قاسم او را از فرزند عزیزتر می دارد که یادگار همرزم و همسنگر دیروز او است. حالا عکس هایش با رهبر حزب الله هم منتشر شده. شباهتش به حاج عماد بیش از حد تصور بود و معصومیت چهره اش از پیش شهادتش را نوید می داد اما چه کسی فکر می کرد علی اکبر مقاومت اینقدر زود راهی دیدار حاج رضوان شود. کجایند آن ها که تا دیروز شارلی بودند و لابد فردا می خواستند به رنگ دیگری دربیایند، رنگی که فرمانش از اتاق فکرهای اروپایی بیرون می آید؟

کجایند که بگویند من حاج رضوانم، من جهادم، من مغنیه هستم؟ کجایند که بدانند این شبها در دل حاج قاسم چه می گذرد؟ تن پاره پاره شیر بچه مقاومت چند تکه شده است؟ حالا این صهیونست ها هستند که باید منتظر بمانند، در پناهگاه هایشان، نه به خاطر جنایت های هر روزه، نه به خاطر پرونده سیاه آدم کشی و تجاوز. اینبار فقط به خاطر دل خون حاج قاسم. به خاطر قول سید حسن نصرالله. خودشان می دانند هزار گنبد آهنین پاسخگوی خشم حزب الله نیست.

منبع: افکار نیوز

چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید ...

نوشته شده توسطرحیمی 21ام دی, 1393

شهید مهدی زین الدین(ره):

چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید از آن کانون فرماندهی چه دستوری صادر می شود.

در زمان غیبت امام زمان (عج) چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید از آن کانون فرماندهی چه دستوری صادر می شود.

خاطره: نزدیک عملیات بود. تازه دختردار شده بود. یک روز دیدم سر پاکت از جیبش زده بیرون. گفتم: چیه؟ گفت:عکس دخترمه. گفتم:بده ببینم. گفت:خودم هنوز ندیدمش. گفتم:چرا؟ گفت: الان موقع عملیاته ،می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه بعد.

 

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین علیه السلام  است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین علیه السلام نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین علیه السلام است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب - بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.

مهدی زین الدین

برگرفته از سایت ساجد و سایت شهید زین الدین

روحمان با یادش شاد با ذکر سه صلوات

کرامت شهید به مادرش

نوشته شده توسطرحیمی 17ام آذر, 1393

به مناسبت ورود پیکر 75 شهید دفاع مقدس از مرز شلمچه + دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 21ام آبان, 1393


آي شهدا دلاي ما تنگ براتون
زندگي بي حضورتون ننگ برامون
شلمچه و هويزه و فکه و مجنون
از دوري شما شديم دلخونه دلخون
هستي ما ولايته
آرزومون شهادته
ما سينه زن هاي اهالي الستيم
ما غصه دار روي سيلي خورده هستيم
اي آن که خون کردي دل سيد علي را
برگرد که تا سربند يا زهرا(س) نبستيم
هستي ما ولايته
آرزومون شهادته


مداح: مجتبی رمضانی

دانلود با لینک مستقیم:
کیفیت عالی.
کیفیت خوب

حضرت امام سید علی خامنه ای پیشوای شهادت طلب

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مهر, 1393

من به شما بگویم و به زیان بیاورم، هر وقت من فکر این را می کنم، از تصور این فکر خدا شاهد است آن چنان قلبم فشار می آید.و این دعایی است که از قلب ما برمی آید ای کاش که مرگ ما هم، مثل مرگ بچه های شما باشد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، به مناسبت عید سعید غدیر، قطعه صوتی منتشر نشده ای را از «مقام عظمای ولایت، حضرت آیت الله خامنه ای» به همه ی ولایت مداران تقدیم می کند.

اطلاعات دقیقی درباره زمان ایراد این سخنان وجود ندارد، به جز آن که در سال 1361 شمسی و در دیدار با جمعی از خانواده های شهدا و در نهاد ریاست جمهوری بیان گردیده. امید آن که سایه سارِ وجود این پیشوای شهادت طلب، تا ظهور دولت یار، بر سر همه ی پیروانش مستدام باشد و خداوند متعال، توفیق شهادت در رکاب حضرت حجت(ارواح العالمین له الفدا) را روزی همه ی ما قرار دهد:

صوت/ فکری که قلب «آقا» را می فشارد

تصاویر فوق، برگرفته از نوار ویدئویی همین سخن‌رانی است

[متن قطعه صوتی]
من به شما بگویم و به زیان بیاورم، هر وقت من فکر این را می کنم که این جنگ و این شهادت و این میدان های شرف و خون تمام بشود و ما بمانیم و بعد یک وقتی مثلا به تصادف بمیریم -که خیلی می میرند - به تب بمیریم، از تصور این فکر خدا شاهد است آن چنان قلبم فشار می آید.

یک میدان مسابقه افتخار ابدی و الهی، یک میدان مسابقه بهشت، از این آدم گرفته بشود و آدم همین طور بمیرد. و این دعایی است که از قلب ما برمی آید ای کاش که مرگ ما هم، مثل مرگ بچه های شما باشد (گریه آقا و حضار) و من گمان نمی کنم که کسی باشد که حقیقت این جور مردن را بداند و این آرزو را نکند.

بنده همیشه در دوران اختناق، در سخنرانی هایی که می کردیم، برای آن کسانی که در آن روزگار در این خط بودند، درباره مسائل گوناگون، همیشه می گفتم شهادت یک مرگ تاجرانه است، یک مرگ سود آور. حقیقت هم همین است. هیچ مردنی مثل شهادت نیست.

إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ.

از این روشن تر هیچ چیز نمی شود، هیچ سندی در دنیا نیست.

خدا جان و مال مومنین را معامله می کند در مقابل بهشت.

بعد بازش می کند:

يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ که در راه خدا مقاتله می کنند و جنگ می کنند فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ. می کشند و کشته می شوند. ببینید چقدر این خوب است؛ مثل همین ها [اشاره می کنند به تصاویر شهدا]، مثل بچه های شما.