« احکام اعمال عید نوروز | عصر هر پنج شنبه یادی از اموات و رفتگان مان ۩ طلب غفران و رحمت » |
علی علیه السلام از فتنه می گوید/ چطور ميشود كه پاي خوش سابقهترين افراد هم در مقاطعي بلغزد.
نوشته شده توسطرحیمی 6ام فروردین, 1395استاد«حسن رحیم پور از غدی»متفکر معاصر مسلمان در گفتاری خواندنی به بازشناسی تطبیقی پدیده فتنه از صدر اسلام تا عصر حاضر می پردازد که به عنوان یک الگوی تحلیلی در بررسی حوادث تاریخی می تواند مورد توجه پژوهندگان واقع گردد.کیهان فرهنگی به سبب سالگرد حماسه ماندگار و تاریخی 9 دی و اهمیت آکادمیک و سیاسی بحث در باب فتنه،متن کامل این سخنرانی را به مخاطبان ارجمند تقدیم می کند.
وقتی راه را از چاه نشناسید بازی می خورید
به نظرم آمد قبل از امامزادگان عشق،از امام عشق،امیر المؤمنین سخن بگوییم.
برای حفظ عشق باید به معرفت شناسی آن توجه کرد،که اگر آگاهی نباشد عشق هم نخواهد بود.بنابراین،اگر بخواهیم پرچم عشق را سر دست نگهداریم باید آگاهی را نیز به دست آوریم،که یک راه مهم آن،مطالعات اسلامی حساب شده و متراکم است.بدون کتاب خواندن و زحمت کشیدن،هیچ کس حافظ هیچ فرهنگی نمی تواند باشد و با صرف احساسات،هم خطر افراط و تفریط است و هم اندیشه های صحیح،نهادینه و ریشه دار نمی شود.با وزش یک طوفان،یک بحران و آمدن یک فتنه فرنگی،یک شبه همه چیز زیر و رو می شود؛شما خالص و صادقید؛اما وقتی راه را از چاه نشناسید بازی می خورید.
در اینجا بنده به یک نمونه از بازی خوردگان در تاریخ اشاره می کنم.شما اگر ایمان،عشق ورزی و شهادت طلبی را که بالاترین درجه خلوص یک انسان است داشته باشید ولی از پشتوانه معرفتی درستی برخوردار نباشید هر آینه ممکن است بلغزید،یا اگر هم نغلزید،چون ثبات ندارید،بعد از مدتی دچار تردید،یا پشیمانی خواهید شد.
اگر به دوره چند ساله ولایت و حاکمیت امیر المؤمنین نظری بیندازیم متوجه خواهیم شد، دورانی که حکومت به امیر المؤمنین رسیده به لحاظ زمانی شبیه دوران ماست.
تاریخ را به دو شیوه می توان مطالعه کرد؛هم قصه وار و به قصد آفرین یا نفرین گفتن به افراد،که این شیوه خوبی است،ولی اصلا کافی نیست. روش دومی هم،برای بازخوانی تاریخ و سیره پیامبر(ص)وجود دارد که ما را به این نحوه بازخوانی تاریخ توصیه کرده اند.این بازخوانی فقط قصه خوانی نیست و به قصد اعتبار و عبرت گرفتن است.
عبرت گیری،یعنی جوهر تاریخ را بشناسید و موارد مشابه را در دوران خود پیدا کنید و از سوراخی که افرادی در این دوره گزیده می شوند شما دیگر گزیده نشوید؛عبرت گرفتن از تاریخ،یعنی مواجهه صحیح تجربه اندوزانه با تاریخ؛برخی ممکن ابگویند که این یک نوع شبیه سازی است.اما شبیه سازی غیر از عبرت است و در واقع تحریف تاریخ است.
شبیه سازی،یعنی این که،شما فقط ظواهر و شباهت های صوری این دوره و آن دور را پیدا کنید؛مانند شباهت اسمی،یا یک زمان و یا مکان خاص که یک شباهت ظاهری است و بعد از آن نتیجه ای بگیرید و درباره امروز،یا آن روز،داوری کنید.به این کار شبیه سازی می گویند که غلط است و البته خیلی ها هم این کار را کرده اند اما عبرت گرفتن نوعی شبیه یابی است نه شبیه سازی؛یعنی شما تاریخ را فقط به قصد آفرین یا نفرین گفتن مطالعه نمی کنید بلکه می خوانید تا تکلیف خودتان معلوم شود.این که امروز من چه باید کنم.آن وقت باید خط و ربطهای آن زمان و امروز را بشناسید و به این شکل است که می توانید در فتنه و شبهه،درست موضع بگیرید و باز نخورید.
* حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: شیطان با هیچ کس شوخی ندارد و سراغ همه می رود و از هیچ کس نمی گذرد،سراغ قوی ترین رزمندگان،مجاهدان و شهادت طلبان تاریخ رفته و آنها را فاسد کرده است. *
خوارج صادق بودند ولی بازی خوردند
ممکن است کسی صادق،پرشور و عاشق باشد ولی بازی بخورد،چنان که بخشی از خوارج این گونه بودند.می دانید که خوارج،انسان های منافق و کافر و فاسق نبودند بلکه آدم های بسیار پاکباز و مؤمنی بودند و اهدافشان خالص بود، اهل نماز شب و تهجد بودند.خوارج وقتی برای ترور حضرت امیر علیه السلام و دو نفر دیگر(معاویه و عمر و عاص)در مسجد الحرام پیمان بستند،گفتند: ما باید این سه نفر را در یک شب ترور کنیم و اگر خودمان هم کشته شدیم شهید در راه خدا هستیم و در صورت موفقیت،جهان اسلام از این جنگ های داخلی و اختلافات رها می شود.البته از سه ترور، فقط یک ترور موفق بود و آن ترور علی علیه السلام بود.
برای آگاهی از تاریخ و معرفت اسلامی، آشنایی با قرآن،سنت و عقل لازم است.
هیچ یک از درگیری های زمان علی علیه السلام ،دعوای اسلام و کفر نبود
درگیری هایی که در دهه سوم بعد از رحلت پیامبر(ص)و در دوران زمامداری علی علیه السلام رخ می دهد،هیچ کدام دعوای بین اسلام و کفر نیست. تقریبا لشکرکشی ها و نبردهای جهاد،بین اسلام و کفر در زمان سه خلیفه قبل،در جهان اسلام مدام گسترش می یافت.البته در این زمان، ایران و بخش مهمی از روم فتح شده بود.در زمان علی علیه السلام فتوحات خارجی و جنگ اسلام و کفر،تقریبا وجود نداشته و خیلی کم رنگ شده است.در زمان علی علیه السلام سه درگیری وجود دارد آن هم بین مسلمانان؛در هر سه درگیری(جمل،صفین ونهروان)هر دو طرف جنگ،مسلمانند.یعنی خویشان،اصحاب و بستگان پیامبرند و افرادی اند که سابقه سربازی برای اسلام داشتند،سابقه داران جهاد،افرادی که در راه اسلام شمشیر زده و بارها تا مرز شهادت پیش رفتند.لذا درگیری های سیاسی بود که بعد،
……………………………………………… کیهان فرهنگی » شماره 288 (صفحه 41)
نظامی شد و به این شکل سه جنگ در یک دوره حدودا پنج ساله بر علی علیه السلام تحمیل شد.
جنگ های زمان حضرت علی علیه السلام همگی مصداق فتنه بود
هر سه،دعواهای جناحی بود.اصلا دعوای حق و باطل نبود،لذا از آن،تعبیر به فتنه می شود،فتنه،یعنی مسأله ای که نه فقط عوام بلکه گاهی خواص نیز،در آن به اشتباه می افتند.امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه چند بار خطاب به مسلمانان فرمودند:حق را با آدم ها نسنجید،ملاک تان انسان ها نباشد،چرا که،انسان ها،تغییر می کنند.همه در معرض فسادیم،هیچ کس خائن و فاسد به دنیا نیامده است،همه ما،کم کم فاسد یا خائن می شویم.فردی که علی علیه السلام را ترور کرد کافر نبود جزو سربازان علی بود.شمر که سر حسین علیه السلام را برید مجاهد بود،رزمنده ای بود که 35 سال قبل،جزو افسران حضرت امیر علیه السلام بود امام دو دهه بعد در کربلا،سر امام حسین، علیه السلام را می برید و شد جزو افسران یزید.همه ما در خطریم،هیچ کس نباید به سابقه خود تکیه و اعتماد کند؛باید بدانیم که حتی اگر مرجع تقلید هم شویم در خطریم،ما مرجع تقلیدی داشتیم که می خواست علیه امام خمینی(ره)کودتا کند،مرجع تقلیدی که هم مقلد داشت و هم رساله.
فتنه بروز عملی شبهه است
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:شیطان با هیچ کس شوخی ندارد و سراغ همه می رود و از هیچ کس نمی گذرد،سراغ قوی ترین رزمندگان، مجاهدان و شهادت طلبان تاریخ رفته و آنها را فاسد کرده است.سر کینه، رقابت،جاه طلبی،ریاست طلبی،قدرت طلبی،ثروت طلبی و شهوت طلبی و به همین خاطر،همه ما تا لحظه آخر در خطریم و باید دانست که فتنه، بروز عملی شبیه است.در آیات دوم و سوم سوره عنکبوت آمده است:آیا مردم گمان کرده اند که همینطور رها می شوند و همین که بگویند ما ایمان آوردیم مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟باید امتحان پس دهید و باید معلوم شود که به چه دل بستید؟آیا منافع،جاه طلبی،قدرت و ثروت را زیر پا می گذارید،یا خیر؟باید معلوم شود که حقیقتا خداپرستی یا نه.نام هر کسی را که در تاریخ می خوانید در آزمون قرار داده ایم،بر سر انتخاب قرار دادیم که بین دین و دنیا انتخاب کند.خداوند می فرمایند: نمی گذاریم هیچ کدامتان از دنیا بروید مگر این که بین دین و دنیا، انتخاب کنید.
بعد از پیامبر،جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود
امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:زمانی که این آیات بر پیامبر(ص) نازل شد من خدمت ایشان بودم و سؤال کردم و آیات را تلاوت کردند و فهمیدم عمده فتنه هایی که در این آیات نام برده شده، فتنه هایی است که بعد از پیامبر(ص)اتفاق خواهد افتاد که حق و باطل مخلوط شده است.چرا که زمان پیامبر(ص)جنگ اسلام و کفر صریح بود.اما بعد از پیامبر،جنگ بین اسلام درست و اسلام قلابی بود ولی هر دو اسلام بودند و هر دو طرف می گفتند ما حامی پیامبریم،اصحاب پیامبریم،مجاهد راه قرآنیم.بنابراین دعوا خیلی پیچیده شد و تشخیص حق از باطل سخت شد.البته برای برخی افراد،شرایط سخت و الا اگر کسی دقت می کرد و مبانی را می شناخت باز هم آسان بود.
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:از پیامبر(ص)پرسیدم این چه فتنه ای است؟رسول خدا فرمودند:علی،پس از من،این امت به فتنه خواهند افتاد و دچار انواع امواج آزمون خواهند شد.پیامبر(ص)به علی علیه السلام بشارت داد که تو شهید خواهی شد،اما نه در این جنگ، بلکه در زمانی که مردم دچار فتنه شده اند و با ایمان خود بر خداوند منت می گذارند و براساس شبهات،عمل می کنند و موضع می گیرند و وارد عمل می شوند.امیر المؤمنین علیه السلام در ادامه می فرمایند:از پیامبر(ص)پرسیدم یعنی،از دین برگشتگی؟یعنی،همه کافر می شوند؟پیامبر(ص)فرمودند: نه،بلکه فریفتگی.این افراد بازی می خوردند،البته خود آنها نیز،دلشان می خواهد که بازی بخورند.
مخلوط شدن دوست و دشمن از عوارض چهارگانه فتنه است
طی این سی سال انقلاب در موارد متعددی برای کشورمان فتنه هایی پیش آمد که خود مردم و نیروهای انقلاب گاهی با یکدیگر درگیر شدند و نفهمیدند که حق و باطل چیست.حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در حکمت 3 می فرماید:نگویید خدایا پناه بر تو از فتنه،چون همه شما بی استثنا دچار فتنه خواهید شد،چرا که باید امتحان پس دهید و باید مشخص شود که شما صادقید یا کاذب.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در خطبه دوم نهج البلاغه در خصوص فتنه بحث می کنند و می فرماید:فتنه چون شتری مست،مردم را پی درپی پایمال می کرد و ناخن در ایمان آنها می زد.فتنه مسأله ای است که به ایمان افراد ناخنگ می زند و بعد امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:فتنه که می آید چند چیز نیز به دنبال آن می آید:
اول:تردید:یعنی این که،همه به شک می افتند.
دوم:اختلاف
سوم:بی ثباتی و تزلزل در ایمان
چهارم:گم کردن دوست و دشمن و مخلوط شدن دوست و دشمن
……………………………………………… کیهان فرهنگی » شماره 288 (صفحه 42)
حضرت امیر علیه السلام فرمودند که اینها از عوامل فتنه است.
شروع فتنه از هوای نفس و بدعت نظری در مفاهیم است
امام علی علیه السلام در خطبه 50 نهج البلاغه پیرامون این که فتنه چگونه شرع می شود،صحبت می کنند و می فرمایند که شروع فتنه از دو جاست: یک بعد نفسانی دارد،یعنی خودخواهی.افرادی پیدا می شوند که خود محورند،دیکتاتورند،منفعت طلبند و فقط دنبال قدرت و پیروزی خودشان هستند.دوم این که شروع فتنه از بدعت نظری در مفاهیم است؛یعنی تغییر دادن اصول یا تحریف آن.حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در خطبه 50 این دو عامل را نقطه شروع فتنه می دانند.
سپس گروهی از گروه دیگری کمک می خواهند؛یعنی یک عده انحرافات فکری را تئوریزه می کنند و عده ای هم،برای نفسانیت آنها، هیزم می ریزند و آنها هم،با نفسانیت خود،روی مفاهیم تئوریک آنها نفت می ریزند.
خداوند در زمان فتنه اهل حق را رها نمی کند
یک عده در اصول و مفاهیم،بدعت می گذارند،آن را تحریف می کنند و عده ای هم برای قدرت طلبی و دنیاخواهی پیش می آیند.امام علی علیه السلام فرمودند:فردی او را یاری می کند،دیگری در مفاهیم،بدعت می گذارد. ایشان می فرمایند که اگر باطل با حق در نیامیزد و مخلوط نشود،حق طلبان به راحتی آن را تشخیص می دهند و کار باطل پیش نمی رود ولی در فتنه، فتنه گران اندکی از حق و باطل را می گیرند و با آن مخلوط می کنند؛یعنی زمانی که سخنرانی،یا منبر آنها را گوش می کنید،یا مقاله و کتاب آنها را می خوانید متوجه می شوید که مباحث درستی در آن وجود دارد ولی در واقع مقداری از حق و مقداری از باطل با هم مخلوط و ارائه شده است؛یعنی این مطالب،باطل صریح نیست.حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:اینجاست که بازار شیطان گرم می شود و در جامعه یارگیری می کند.با این حال،این جا هم اگر کسی اهل حق باشد و تقوا داشته باشد،حضرت امیر می فرمایند که خداوند رهایش نمی کند.
در زمان فراگیر شدن شبهه،اگر حق و باطل را تشخیص نمی دهید بر جای خویش بمانید تا حجت پیدا کنید
امام علی علیه السلام در خطبه 151 نهج البلاغه می فرمایند:مردم شما هدف گیری شدید و مورد آماج بلا و امتحان هستید،بیدار شوید و از مستی وفور نعمت و از سختی عقوبت بترسید؛آن گاه که غبار شبهه برانگیزد بر جای خویش بمانید،حرفی نزنید و اقدامی نکنید و اگر نمی توانید حق و باطل را تشخیص دهید،براساس تعصب و احساسات موضع نگیرید.وقتی نمی دانید حق و باطل چیست،اگر تقوای حق طلبی دارید، آرام باشید.زمانی که متوجه نمی شوید و حجت عقلی و شرعی ندارید و بخواهید براساس احتمال،حدس،گمان،تبلیغات و تلقینات موضع بگیرید بیدار باشید و آن گاه که غبار شبهه برمی خیزد،بر جای خویش بمانید تا حجت پیدا کنید.فرمودند:وقتی فتنه ها پیدا شود و راه کج پیش پای هریک از شما بگذارد و آسیایش بچرخد،آغازش چون ابتدای جوانی، دلربا،فریبنده و جذاب است اما وقتی پایان یابد،آثارش شوم و زشت است؛ چون نشانه های ضربت سنگ.
حضرت امیر علیه السلام فرمودند:فتنه وقتی می آید در ابتدا نمی فهمید که فتنه است چرا که همه چیز مرتب،قشنگ،درست و تئوریزه شده است.فرمودند که اینجا جای صبر و دقت است.آغاز فتنه از افرادی است که بر سر قدرت، ثروت و ریاست مسابقه می گذارند و چون سگان این مردار را از دندان یکدیگر می ربایند و همدیگر را می جوند و پس از مدتی پیروان از رهبران اعلام بیزاری و برائت می کنند و رهبرانشان از پیروانشان گلایه می کنند. هریک تقصیر را بر عهده دیگری می گذارد و چون دشمنان از یکدیگر جدا می شوند،هیچ یک مسؤولیت آن چه کردند را بر عهده نمی گیرند و یکدیگر را با لعنت دیدار می کنند.
حضرت امیر به مردم سفارش می کند مبادا امام-حاکم خود-را در این فتنه ها تنها بگذارید
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:وقتی شبهه برمی خیزد بر جای خویش بمانید،آن گاه که شبهه گرد و غبار می کند،فتنه از رهگذرهای پنهان و غیر آشکار درمی آید،سپس به رسوایی و زشتی می گراید.امام علی علیه السلام در خطبه 93نهج البلاغه می فرمایند:فتنه زمانی که می آید از روبرو شناخته نمی شود،وقتی که تمام می شود از پشت سر شناخته می شود،یا در جای دیگری می فرمایند:ای مردم،امام حاکم خود را در این فتنه ها تنها مگذارید تا بعدها خود را سرزنش کنید.خود را در آتش فتنه ای که پیشاپیش آن رفته اید بی اندیشه درمی آورید،همانا من برای شما چراغم در تاریکی،هرکس در تاریکی است و حق را از باطل نمی شناسد به این چراغ بنگرد،به من بنگرد و راه را بیابد.
دشمنان علی علیه السلام در جمل،از خوش سابقه ترین اصحاب پیامبر(ص)بودند
حضرت امیر علیه السلام فرمودند:در فتنه،دل های سست مومن سابقه دار و مردان سالم گمراه می شوند.رای درست و نادرست درهم می آمیزد.پدر و فرزند علیه یکدیگر کینه می ورزند.
در زمان امام علی علیه السلام یکی از مواردی که خود حضرت آن را فتنه نامیدند، شورش جمل بود که منتهی به جنگ جمل شد و این جنگ،اولین جنگی بود،که بر علی علیه السلام تحمیل شد،خود حضرت در نهج البلاغه:شورش طلحه و زبیر را فتنه نامیدند و از مردم خواستند که آن را سرکوب کنند و طی نامه ای به مردم کوفه نوشتند که دیگ آشوب به جوش آمده و فتنه آغاز شده است؛همه به سوی رهبر خود بشتابید و در جهاد علیه فتنه شتاب کنید که تاخیر خطرناک است.
دشمنان حضرت علی علیه السلام در جنگ جمل جزو خوشنام ترین، پرسابقه ترین افراد و اصحاب پیامبر(ص)بودند؛کسانی که حضرت امیر علیه السلام می فرمایند ما از کودکی و خردسالی با هم بزرگ شدیم و در جبهه ها همیشه همه در کنار هم بودیم.
طلحه و زبیر بارها در جهاد در خط مقدم بودند.شخص دیگر کیست؟ عایشه؛ام المومنین و همسر پیامبر(ص).عایشه جزو نزدیک ترین افراد به پیامبر(ص)بود.عثمان خلیفه سوم کشته و پس از آن شورش شروع می شود. این شورش به حدی است که سه روز جنازه خلیفه روی زمین می ماند و هیچ کس حاضر نمی شود که او را دفن کند؛یعنی فضای مدینه این گونه بود.می دانید که جنازه عثمان،خلیفه سوم را در نیمه شب و بعد از سه روز،آن هم با وساطت امیر المؤمنین علیه السلام برای دفن بردند.ابتدا مردم مدینه نگذاشتند که او در قبرستان مسلمانان دفن شود و به همین خاطر،عثمان را در مقبره و باغ کسی دفن و دیوار را روی آن خراب کردند تا کسی نبش قبر نکند.بعدها همان جا،جزو قبرستان بقیع شد.
در واقع قضیه،قتل خلیفه نیز یک فتنه بود و در واقع حق و باطل با یکدیگر مخلوط شده بودند.حضرت امیر علیه السلام هم منتقد روش حکومتی عثمان بودند وهم در عین حال مخالف قتل خلیفه.
آنچه که برای اجرای عدالت پیش رو داریم انواع و اقسام رنگ ها و چهره ها و صداهاست
خلیفه کشته می شود اصحاب،مهاجرین و انصار،همه به سمت
……………………………………………… کیهان فرهنگی » شماره 288 (صفحه 43)
علی علیه السلام هجوم می آورند که باید رهبری را بر عهده بگیرید.در ابتدا حضرت می فرمایند که مرا رها کنید و سراغ افراد دیگری بروید.هستند افرادی که دلشان می خواهد و برای تحویل حکومت آمادگی دارند.از من بگذرید.من اگر در حاشیه باشم و کمک کنم و نظارت داشته باشم بهتر از این است که مسئولیت حکومت را بر عهده بگیرم.آن چه که برای اجرای عدالت پیش رو داریم انواع و اقسام رنگ ها و چهره ها و صداهاست.
بعد از این،خود شما درست تشخیص نخواهید داد و برخی از شما در مقابلم خواهید ایستاد.عده ای از شما کنترل احساسات خود را از دست خواهید داد و ایمان قبلی تان خواهد لرزید و عقل هایتان ثبات نخواهد داشت.
من از همین حالا می بینم که آفاق تیره و نیمه تاریخ و نیمه روشن خواهد بود و این را بدانید اگر من مسئولیت حکومت را قبول کنم دیگر گوشم بدهکار وراجی ها و سرزنش های دیگران نخواهد بود و به آن چه که خودم درست می دانم،عمل خواهم کرد.بنابراین،با چشم باز با من بیعت کنید و به من رای دهید.
بیعت کنندگان با علی علیه السلام سه جنگ را به ایشان تحمیل کردند
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:من نمی خواستم مسوولیت حکومت را قبول کنم ولی چنان جمعیت به سمت من هجوم آورد که لباسم از دو طرف پاره شد،دختران از فرط اشتیاق،حجاب خود را کنار گذاشتند و به سمت من می آمدند و پیرمردهایی که با عصا راه می رفتند چنان به سویم می آمدند که عصای خود را پرت کردند.
من وقتی دیدم مردم این چنین به سمت من آمدند و بیعت عمومی است و همه می گویند که ما پای تو ایستاده ایم،دیگر بهانه ای نداشتم که این مسوولیت را قبول نکنم و حجت بر من تمام شد.با این حال می دانستم که برخی از همین افراد با من چگونه رفتار خواهند کرد و زمانی که خلافت و رهبری را پذیرفتم،گروهی از همین افراد پیمان شکستند(ناکثین)،گروه دیگری از دین خارج شدند(مارقین)و دسته سوم ستم کردند(قاسطین)و همین ها،سه جنگ را به من تحمیل کردند.گویا نشنیده بودند که خداوند در قرآن فرموده اند که آخرت از آن افرادی است که در دنیا،دنبال فساد و برتری طلبی نباشند و این خانه و دار آخرت را مخصوص افرادی قرار دادیم که اراده علو یعنی برتری طلبی،ریاست و قدرت طلبی و اراده فساد نداشته باشند.
حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:…اما دنیا چشم شما را پر کرده است… علتش این است که منافع شما به خطر می افتد.سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید،اگر آن گروه بسیار برای بیعت به من هجوم نمی آوردند و حجت بر من تمام نشده بود و اگر نبود پیمانی که خداوند از عالمان و آگاهان گرفته است که بر گرسنگی ستمدیدگان و شکمبارگی ستمگران آرام نگیرند،به خدا سوگند مسوولیت حکومت را قبول نمی کردم و مهار شتر حکومت را روی کوهان آن می انداختم تا هرجا دلش می خواهد برود و آب پایان آن را به جام آغاز آن می دادم،و می دانید و می دانستید که دنیای شما در نزد من بی ارزش تر است از عطسه بز.
ابن عباس روایت می کند:در دومین روزی که مردم مدینه با علی بیعت کردند.
امام در بخشی از سخنرانی خود خطاب به مردم گفتند:مردم در روز اول حکومت به شما بگویم،ای مردم بدانید که هر زمین و امکاناتی که از بیت المال در دوره قبل گرفتید و به شما داده شده،از اموال خدا و اموال مردم و بیت المال به هرکس دادند،همه آنها بدون استثنا به بیت المال باز خواهد گشت،همه را مصادره می کنم و از شما پس می گیرم،هرکس هر آن چه را که از بیت المال بیش از سهم خود برداشته است به بیت المال باز می گردانم،این اولین قدم حکومت بنده است.
حضرت امیر علیه السلام فرمودند:حقی که زمان بر آن گذشته،باطل نمی شود.حق و حقوق و عدالت مشمول عبور زمان نمی شود.
حضرت فرمودند:در اجرای عدالت،گشایش، سعه و راحتی است برای همه اتفاقا و اگر اجرا شود، همه راحت زندگی می کنند،اگر کسانی فشار عدالت را سخت می دانند،بداننند که فشار بی عدالتی،سختی بیشتری دارد.
حرف هایی را هم که بیان می کنم شعار نیست،گردن من در گرو صحبت هایم است و جانم را در راه صحبت هایم می دهم.افرادی که تقوا داشته باشند در شبهات وارد نمی شوند،چرا که از این به بعد،عده ای در افکار عمومی شبهه ایجاد می کنند،آن هم با عنوان های قشنگ تا مقابل مرا بگیرند،ولی در این میان،افرادی که تقوا داشته باشند بازی نمی خورند ولی افراد که دلشان می خواهد بازی بخورند،بازی می خورند.آگاه باشید که بلا و آزمایش و آزمون بزرگ شروع شد،عین روز اولی که پیامبر(ص)آمد.
مانند 30 سال پیش،آن موقع بین اسلام و کفر،انتخاب کردید،دوباره کاری می کنم که مجبور شوید بین اسلام و کفر،انتخاب کنید،دوباره سر دوراهی قرارتان می دهم،بازی تمام شد.نمی شود روش کفار را پیش بگیرید ولی با ظاهر مذهبی،نمی گذارم،باید بین عدل و ظلم،انتخاب کنید.دوباره باید معلوم شود که چه کسی مومن است،چه کسی کافر و فاسق،غربال می شوید،یا بر من،یا با من،یعنی یا با حق،یا برحق،تصمیم خود را باید بگیرید،انقلاب یا ضد انقلاب،حق یا باطل،عدل یا فساد.
بزرگان اسلام در زمان پیامبر بر سر قدرت با امیر المومنین علیه السلام درگیر شدند
حضرت امیر علیه السلام فرمودند:در دوران حکومت من بر هم زده خواهید شد و کاری می کنم با کف گیر آزمون مجدد انقلاب،آن هایی که پایین هستند بالا و افرادی که بالا هستند،پایین بیایند و به این شکل زیر و رویتان می کنم امام می گویند این گونه نیست یک بار امتحات دهید و تا آخر عمرتان گارانتی شوید.
در این امتحان مجدد،گاهی کسانی که سابقه های درخشان و طولانی از زمان پیامبر(ص)در اسلام داشتند در این مسابقه و آزمون دوباره عقب
……………………………………………… کیهان فرهنگی » شماره 288 (صفحه 44)
می افتند و افرادی که در آن دوره کسی نبودند و کسی آنها را نمی شناخت، جلو می افتند.به خدا سوگند من فریبتان ندادم و نخواهم داد و چیزی را از شما مخفی نکردم.به خدا سوگند هیچ حقیقتی را از شما پنهان نکردم. من حکومتی را تشکیل دادم که در آن با شما مردم،چیزی را مخفی ندارم و هیچ گاه به شما دروغ نگفتم و مرا به این مقام و روز خبر داده اند. جالب این است اول کسی که با علی علیه السلام دست بیعت داد،طلحه بود،بعد زبیر،بیعت می کند و همین جا چند ماه بعد،با امیر المؤمنین آن هم بر سر قدرت درگیر می شوند.حضرت امیر می فرمایند:کسانی که از شما که برادرانم هستید در این سال ها در این دنیا غرق شدند و اموالی را تصاحب کردند.من وقتی مقابل این افراد را بگیرم که خواهم گرفت،فقط حقوق خود آنها را به آنها خواهم داد و از دستم عصبانی خواهند شد،فریاد خواهند زد که پسر ابو طالب،ما را از حقوقمان محروم کرد و به ما ظلم کرد. آگاه باشید هرکس از مهاجرین و انصار و از اصحاب،خویشان و بستگان پیامبر و همه کس خیال و گمان کند که به خاطر سابقه اش،به خاطر همنشینی با پیامبر بر دیگران نسبت به بیت المال برتری دارد،بداند که خطاست.
طلحه و زیبر،سهم بیشتری از بیت المال از امام می خواستند
امام فرمودند:هر کاری انجام دادید برای خدا انجام داده اید،پس پاداش آن را در آخرت از خدا بخواهید.در دنیا همه مساوی اند.شما قدیمی ترین و با سابقه ترین مسلمان، با مسلمانی که همین امروز مسلمان می شود. نزد ما به لحاظ سهمش از بیت المال،مساوی است.هرکس که رو به قبله ما آورد،شایسته برخورداری از حقوق اسلامی و حدود اسلام است. شما همه بندگان خدا هستید و بیت المال،مال خداست و آن را میان همه شما به طور مساوی تقسیم خواهم کرد و هیچ کس بر دیگری،برتری و مزیت ندارد.پرهیزکاران و سابقه داران در فردای قیامت،پاداش خود را از خداوند بخواهند و خداوند دنیا را پاداش پرهیزکاران و مجاهدان قرار نداده است.آن چه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است،فردا بیایید تا اموال را به روش جدید تقسیم کنیم.
روز بعد،طلحه و زیبر به مسجد آمدند.در گوشه ای دور از مسجد، تجمع دیگری شکل گرفت و مردم را به دو بخش تقسیم کردند.مردمی که پشت علی علیه السلام نماز را اقامه می کردند.به افرادی چون طلحه،زبیر، عبد الله ابن زبیر،مروان و جمع دگر از مردان قریش پیوستند و ساعتی آهسته با یکدیگر پچ پچ می کردند.بعد مخالفت خود را آشکار ساختند. عمار پیش علی علیه السلام آمد و گفت:این چه سخنرانی بود که کردید.کمی آرام باشید،همین روز اول،این افراد دارند پرچم برمی دارند و فتنه و خلف وعده می کنند.کمی ملاحظه کنید.دوباره حضرت امیر بالای منبر رفت و به ایراد سخنرانی پرداخت.
حضرت علی علیه السلام روز سوم حکومت،همچنان که شمشیر به کمر بسته بود،خطاب به جمعیت حاضر در مسجد گفت:ای مردم برترین مردم نزد
خداوند از نظر مقام،فردی است که تابع کتاب و سنت باشد و به تکلیفش عمل کند.سپس به عمار گفت:برو به طلحه و زبیر که گوشه مسجد نشسته اند،بگو بیایند اینجا.من با آنها کار دارم.
وقتی آمدند حضرت به آنها گفت:شما را به خدا سوگند،آیا چنین نبود که شما با میل خودتان و با آزادی کامل سراغ من آمدید و با من بیعت کردید؟
آیا من شما را مجبور به بیعت کردم؟من قدرت طلب بودم،یا شما از من خواستید؟گفتند:چرا ما گفتیم.
حضرت امیر گفتند:شما مجبور بودید و زور بالای سرتان بود که با من بیعت کنید،یا خودتان خواستید؟جواب دادند:ما با شما بیعت کردیم و فکر می کردیم که شما روش دیگری دارید،نمی دانستیم که این گونه است.ما بیعت کردیم به شرطی که شما در کارها با ما مشورت کنید و بدون نظر ما کاری نکنید و فکر کردیم اگر ما رهبری شما را تایید کنیم،شما هم هوای ما را دارید و بالاخره سهم و حق ما محفوظ است و فضیلت ما را بر دیگران در نظر می گیرید.
حضرت امیر علیه السلام فرمودند:آیا من حقی از شما سلب کردم،و یا به شما ستمی نموده ام؟گفتند: نه،فرمودند:آیا حقی از مسلمانی ضایع و پایمال کردم،یا حکمی از احکام خدا را زیرپا گذاشتم پاسخ دادند:نه،حضرت فرمودند:پس چرا از من دلگیرید؛اگر من نه حق کسی را پایمال کردم و نه حکمی را زیرپا گذاشتم.پس چرا شما با من مشکل دارید؟گفتند:به خاطر روش حکومت تو و حرف هایی که مطرح می کنی و این که چرا در حکومت نظر ما را نمی پرسی؟حضرت امیر علیه السلام فرمودند:من اگر در جایی نیاز به مشورت داشته باشم،نظر شما را می خواهم، آن چه که تا آلان گفتم،نیاز به مشورت نبود،چرا که نظر صریح خداوند و سنت پیامبر بود.بعد طلحه و زبیر آمدند پیش حضرت امیر و گفتند:،می خواهیم به عمره برویم،حضرت فرمودند:شما قصد عمره ندارید و می دانم شما کجا می خواهید بروید.این اجازه برای عمره نیست.دعوا و درگیری را شروع کردید و حالا می روید،دنبال پیمان شکنی و درگیری.
آنها قسم خوردند که این گونه نیست.حضرت امیر لبخند زدند و گفتند پس دوباره تجدید بعیت کنید.آنها دوباره پیمان بسته و سوگند خوردند و زمانی که رفتند،حضرت امیر علیه السلام فرمودند:به خدا سوگند دیگر، اینها را نخواهید دید الا این که به روی ما شمشیر می کشند و جنگ را بر ما تحمیل می کنند و هر دو کشته خواهند شد.
فتنه گران از همسر پیامبر برای رهبری شورش استفاده کردند
همه همسران پیامبر(ص)برای ما محترمند،حتی عایشه.ما عایشه را ام المؤمنین می دانیم و نباید به او اهانتی شود و علی رغم این که او با علی بن ابیطالب علیه السلام درگیر شده است.حضرت امیر علیه السلام احترام عایشه را نگه داشت.
و امام اجازه نداد کوچکترین اهانتی به وی شود.
طلحه و زبیر نامه ای به عایشه می نویسد و در آن می گویند که به ما ملحق شو تا مقابل علی علیه السلام بایستیم،چرا که علی اوضاع را به هم می ریزد. ام سلمه مکه بود.آن جا از جریان مطلع می شود و می فهمد که طلحه و
……………………………………………… کیهان فرهنگی » شماره 288 (صفحه 45)
زبیر در حال تدارک توطئه ای علیه علی علیه السلام اند اما ام سلمه شروع به افشاگری و سخنرانی به نفع امام علی علیه السلام می کند که ای مردم!خود شما با علی بیعت کردید و نباید با او درگیر شوید؛چرا که حکومت او حق است.خبر به عایشه می رسد که ام سلمه مردم را نسبت به شخصیت حکومت علی علیه السلام آگاه می کند. عایشه به ملاقات ام سلمه می آید و می گوید:ای دختر ابا امیه!تو نخستین زن از زنان مهاجر رسول خدا و از بزرگان اهل بیت پیامبر(ص)هستی.بیشترین آیات الهی در خانه تو بر پیامبر نازل شد و جبرییل بیش از همه در خانه شما بر رسول خدا نازل می شد.
ام سلمه خطاب به عایشه می گوید:شما که جزو مخالفان خلیفه سوم(عثمان)بودید،چطور حالا به عنوان انتقام او،می خواهید در برابر عل علیه السلام بایستید؟و بعد،ام سلمه،شروع می کند به یادآوری برخی مسائل برای عایشه؛این که آیا یادت می آید روزی را که پیامبر در مورد علی چه گفت و…
هرچه می گوید عایشه تایید می کند و می گوید:بله یادم هست.بعد ام سلمه می گوید:پس با این وضع،دیگر این چه قیام و شورشی است که علیه حکومت مشروع به راه انداخته اید.عایشه می گوید:مسائلی وجود دارد که باید اصلاح شود و بعد ام سلمه می گوید که میل خودت است.ام سلمه نامه ای خطاب به علی علیه السلام می نویسد و ماجرا را خبر می دهد و حضرت امیر علیه السلام در جایی سخنرانی می کند و می فرماید:کسانی که به اسم خون عثمان حرف می زنند،و می دانند که برخی از اینها در قتل او دست داشتند و کسی که برای کنترل شورش تلاش می کرد که خلیفه کشته نشود من بودم.عایشه گفته بود:بله من به عثمان معترض بودم ولی شنیدم قبل از این که خلیفه کشته شود توبه کرده بود،پس چرا او را گشتند؟
حضرت توضیح می دهد که من هم منتقد به عثمان بودم و هم در عین حال مخالف قتل او،اما با افراطیونی که عثمان را به قتل رساندند مخالف بودم و در برابر آنها ایستادم.
مقدس مآبانی مثل اشعری برای مقابله با فتنه، حجت شرعی می خواستند
حضرت امیر علیه السلام که به خلافت رسید،قصد داشت ابوموسی اشعری را که از زمان خلیفه قبل،حاکم کوفه بود عزل کند اما مالک اشتر وعده ای به علی علیه السلام گفتند که او هم عده ای مرید در شهر دارد،حالا بگذارید باشد تا ببینیم چه می شود.بعدا حضرت امیر علیه السلام می گویند:من از اول می خواستم ابوموسی اشعری را بردارم،چرا که او را انسان صالحی نمی دانستم،ولی چون گفتند عده ای او را قبول دارند و برای این که مردم نگویند تا علی آمد همه را برداشت،گذاشتم بماند.
حضرت امیر علیه السلام به ابوموسی اشعری که حاکم کوفه بود نامه ای نوشت و گفت که طلحه و زبیر و عایشه،قصد شورش دارند و حق هم با ماست. بنابراین،برایمان نیرو بفرست و مردم را بسیج و کمک کن تا برویم بصره، چرا که آنها آمدند و آن جا را اشغال کرده اند.
بعد از آن،ابوموسی اشعری شروع کرد با ادبیات مقدس مآب صحبت کردن؛این جنگ مسلمانان با مسلمان است و با کدام حجت شرعی، اصحاب در برابر اصحاب بایستند؟بله،شما علی،اولین مسلمان هستید ولی آن طرف هم ام المؤمنین،طلحه و زبیر سیف الاسلام است.این جنگ شبهه شرعی دارد.مردم!آرامش داشته باشید و به هیچ کدام از دو طرف ملحق نشوید،چرا که ما بی طرف هستیم،این جنگ،خلاف شرع است.حضرت امیر علیه السلام گفتند:این جنگ را بر ما تحمیل کرده اند،ما شروع نکردیم،که به من می گوید خلاف شرع است.اینها علیه حکومت شورش کردند و می خواهند حکومت را براندازی کنند.باید به آنها بگویید و شما باید طرف حق را بگیرید و نباید بگویید که کاری نمی کنیم.حضرت امیر دوبار نامه فرستاد ولی ابوموسی اشعری اعتنایی نکرد.بعد از این،حضرت امیر علیه السلام محمد ابن ابوبکر را به کوفه فرستاد و ابوموسی اشعری را عزل کرد.
امام علی علیه السلام شهر را به ابن عباس و محمد بن ابوبکر سپردند و برای جنگ رفتند،اما باز هم،ابوموسی اشعری ضمن مخالفت با امام،شروع به سخنرانی و ایجاد تردید و شبهه در دل مردم کرد تا این که حضرت امیر علیه السلام مالک اشتر را به کوفه فرستادند و او نیز ابوموسی اشعری را به حالت ذلت، بازداشت و از سمتش عزل کرد.
بنای امام در مواجهه با فتنه گران،گفت وگو و نصیحت بود اما آنها بنای دیگری داشتند
ابن عباس روایت می کند:روزی دیدم امیر المؤمنین نشسته و کفش پاره ای را وصله می زنند.گفتم:آقا تو را به خدا،از این کفش دست بردار، شما خلیفه مسلمین هستید،بزرگترین امپراطوری جهان در اختیار شماست.
شما حاکم نصف زمین هستید،این همه عاشق و مرید دارید،این چه کفشی است؟من خجالت می کشم؟حضرت امیر علیه السلام سر خود را بالا کردند و لبخندی زدند و گفتند:ابن عباس،این کفش چقدر می ارزد؟ابن عباس گفت:آقا هیچی.این کفش،ارزشی ندارد.حضرت امیر علیه السلام فرمودند:به خدا سوگند،ارزش این کفش پیش من،از حکومت بر شما بهتر است.به خدا سوگند تمام حکومت بر این جهان را با این کفش،معامله نمی کنم.فقط به یک دلیل،حکومت را قبول کردم و به خاطر آن می جنگم و وارد مبارزه شدم؛من به خاطر عدالت و حق آمده ام،والا حکومت برایم ارزشی ندارد.
حضرت امیر علیه السلام سپس می فرمایند:من از هیچ چیزی نمی ترسم و الان هم،که عده ای به فتنه و آشوب دچار شده اند با اینها می جنگم؛من اهل عقب نشینی نیستم،من نصیحت و موعظه می کنم.حضرت امیر علیه السلام نامه ای را برای حاکم کوفه می فرستند و تا آخر هم می گفتند مصالحه،مذاکره، گفت و گو و نصیحت .به یاران خود سفارش می کردند که به اینها با زبان خوش سخن بگویید و تحریک شان نکنید.ما نمی خواهیم بجنگیم،بلکه می خواهیم با هم باشیم و کوتاه بیایید،اما اینها این کار را نکردند.
وقتی دشمنان حضرت امیر علیه السلام ،بصره را اشغال کردند،عثمان بن حنیف حاکم بصره،منصوب حضرت امیر علیه السلام بود.وی همان کسی است که یک بار حضرت امیر علیه السلام او را توبیخ کردند.حضرت در نهج البلاغه به عثمان ابن حنیف می فرمایند:به من گزارش دادند که شما به یک میهمانی دعوت شدید که ثروتمندان و سرمایه داران سر سفره بوده اند.تو رفتی و سر این سفره نشستی و در کنار اغنیاء شام خوردی،درحالی که فقرا را راه نمی دادند.البته،عثمان ابن حنیف بعدا عذرخواهی کرد و گفت من نمی دانستم که این تخلف است.
دشمنان حضرت آمدند و بصره را گرفتند و حدود7080 نفر از یاران امام در این شهر را اعدام و جنگ را شروع کردند.تمام سر و صورت عثمان ابن حنیف،حاکم کوفه را تراشیدند و بعد با حالت تحقیرکننده ای، او را بیرون انداختند و گفتند،حالا برو پیش علی.وقتی عثمان ابن حنیف، خدمت حضرت امیر علیه السلام رسید،گفت:آقا!من وقتی به کوفه رفتم یک فرد کامل و پیرمرد باوقاری بودم،اما حالا مانند یک پسر بچه برگشته ام؛نه ریشی،نه مویی و 70 نفر را نیز کشتند.حضرت امیر علیه السلام 3 بار آیه«انا لله و انا الیه راجعون»را خواندند.
سران فتنه بر سر رهبری مردم دچار اختلاف شدند
زمانی که سپاه طلحه و زبیر،شهر بصره را گرفتند هنگام نماز شد،طلحه جلو ایستاد،بعد زبیر آمد جلوتر ایستاد.بر سر این که چه کسی امام جماعت
……………………………………………… کیهان فرهنگی » شماره 288 (صفحه 46)
باشد بحث شد،چرا که هریک از این دو می خواستند امامت کنند.
میان آنها اختلاف پدید آمد و سرانجام با میانجیگری عایشه،قرا شد یک وعده،فرزند طلحه امام جماعت باشد و یک وعده دیگر،فرزند زبیر، که دعوا صورت نگیرد.قبل از جنگ جمل،امیر المؤمنین علیه السلام با طلحه و زبیر، همرزمان و سابقه داران اسلام احتجاج می کند.حضرت امیر علیه السلام استدلال می کنند و می فرمایند:ما دنبال خونریزی و خشونت نیستیم.بیایید با هم صحبت کنیم و مسأله را به نحوی حل کنیم.اما اگر هنوز در ذهن شما سوء تفاهمی هست که نیست،ولی اگر هست،می خواهم حجت تمام شود، نمی خواهم درگیری ایجاد شود،خون مسلمانان نریزد،مردم دو دسته نشوند و به جان هم نیفتند؛فتنه راه نیندازید.
امام علی علیه السلام می فرمایند:دوباره به شما می گویم:هرچند می دانید،اما کتمام می کنید،من دنبال بیعت شما و مردم نبودم.من به دنبال حکومت نبودم و بر من تحمیل شد.من با شما بیعت نکردم،بلکه شما سوی من آمدید و شما اولین کسانی بودید که با من بیعت کردید.هیچ کس با من از سر ترس یا به طمع پول بیعت نکرد؛شما خود پیش از دیگران و از روی رضا و رغبت با من بیعت کردید.شما اولین کسانی بودید که آمدید و به من گفتید که شما شایسته ترین فرد برای رهبری هستید و هیچ کس شایسته تر از شما برای رهبری نیست و این را چند با تکرار کردید.
من چند بار خودم را کنار کشیدم،شما اصرار کردید که نه،فقط شما باید رهبر باشید از شما به حق آن برداری ها و ایمان سابق می خواهم که از این فتنه بازگردید و مسلمین را به جان هم نیندازید و زودتر توبه کنید. اگر آن موقع،تظاهر کردید که مایلید با من بیعت کنید و در دل این گونه نبودید؛خوب پس خود را محکوم کرده اید و من علیه شما باید احتجاج کنم که چرا درون و بیرون شما دو شکل بود که آن هم،تازه به نفع شما نیست. شما ظاهرا اظهار اطاعت و بیعت کردید،اما در باطن،از اول هم،رهبری مرا قبول نداشتید و مدام سنگ پیش پایم انداختید.به جان خودم سوگند، بیعت شما از سر ترس و تقیه نبود.شما از مهاجران به تقیه سزاوارتر نبودید، شما اگر رهبری را قبول نداشتید،اگر از اول با من بیعت نمی کردید راحت تر بود،چرا اول بیعت کنید،بعد بشکنید.این که سخت تر است.به راستی شما پنداشته اید که من در خون عثمان،خلیفه سوم،دست داشته ام؟کسانی از مردم مدینه که از بیعت با من و شما سر باز زه اند و بی طرف هستند،آنها میان من و شما حکم کنند که بین من و شما چه کسانی در خون عثمان خلیفه دست داشته اند؟
حضرت سپس رو به طلحه و زبیر کرده،می فرمایند:ای پیرمردان!از این رأی نادرست برگردید.فرصت برای بازگشت من و شما زیاد نیست.از سن ما،دیگر گذشته است.اگر اکنون برگردید عیبی ندارد و بپذیرید پیش از آن که نار و عار در قیامت سراغ شما بیاید.اگر الآن عقب بروید ممکن است علیه شما بگویند ترسیدند،درحالی که این ترس نیست،بلکه این عقل است؛اما اگر با من بجنگید هم ننگ دنیاست و هم عذاب آخرت.
عایشه حاضر به بحث و مناظره با علی علیه السلام نشد
بعد،حضرت امیر،افرادی را پیش عایشه می فرستند تا با او صحبت کنند؛و سخنان رسول خدا را به وی یادآور شوند که مگر پیامبر به شما نگفت از خانه بیرون نیایید و وارد این مسایل و دعواها نشوید.این افراد به عایشه گفتند که امیر المؤمنین می خواهد بیایند و با شما صحبت کنند. عایشه گفت:من پاسخی برای علی ندارم و در احتجاج،بحث و مناظره من حریف او نیستم.
ابن عباس به عایشه می گوید:شما که با مخلوق خدا حاضر نیستی بحث و مناظره کنی،در قیامت جواب خداوند را چگونه خواهی داد؟
حضرت امیر علیه السلام به مردم فرمودند:ای مردم!من با این گروه مدارا کردم تا شاید متنبه شوند و برگردند.آنها را به پیمان شکنی هایشان توبیخ کردم. ستمی را که کردند و می کنند را دوباره یادآوری کردم.ولی باز به من پیغام رساندند که آماده درگیری با نیزه ها و شمشیرهایشان باشم.
من پیوسته تا بوده ام هرگز کسی نتوانسته مرا به جنگ تهدید کند و هرگز از هیچ جبهه ای نگریخته ام.من از 16 سالگی تا الآن که 60 ساله ام در خط قدم جبهه بوده ام.از دوران نوجوانی به استقبال شهادت رفته ام و تا الآن که سر و صورتم پر از آثار تیر و ترکش است.مرا از جنگ نترسانید.
کسانی که ما را تهدید می کنند،ما بدون رعد و برق که بارانی ندارد بر سر آنها نازل خواهیم شد.
امام فرمودند:اینها اهل شعارند اما ما عمل می کنیم.این جماعت،گذشته مرا دیده اند،صلابت مرا دانسته اند،چگونگی مرا دیده اند، منم«ابو الحسن»که قدرت مشرکان را در جنگ ها در هم شکستم؛منم کسی که آنها را پراکنده می ساختم؛با همان قلب محکم امروز نیز با دشمنان روبرو خواهم شد و در کار خود یقین دارم و هرگز تردیدی ندارم.
حضرت خطاب به جوانان فرمودند:ای مردم!به راستی که مرگ چیزی است که کسی نمی تواند از آن فرار کند و همه خواهند مرد.کسی فکر نکند که اگر به جبهه نرود زنده می ماند.همه خواهیم مرد،منتها به دو شکل؛یک عده در راه حق کشته می شوند و بقیه هم می میرند؛بهترین مرگ ها کشته شدن در راه خداست.
اطرافیان زبیر اجازه گرفتن تصمیم درست را از او گرفتند
بالاخره فتنه گران جنگ با امیر المؤمنین را راه انداختند.در تاریخ نقل شده است که تعداد نیروهای امیر المؤمنین 20 هزار و نفرات نیروهای جمل به 30 هزار نفر می رسید.در این جنگ 80 نفر از بدریون و 1500 نفر از اصحاب رسول الله در صف علی بن ابیطالب علیه السلام قرار داشتند.موقع جنگ،حضرت خطاب به یاران خود فرمودند که اگر شکست خوردند، زنانشان را آزار ندهید،گرچه به شما دشنام بگویند و به هیچ شخصی هم توهین نکنید.در تاریخ طبری،نقل شده:افرادی که در جبهه مقابل بودند با صحبت های حضرت امیر علیه السلام قانع نشدند.
گفتنی است که زبیر و طلحه هیچ کدام به دست نیروهای امیر المؤمنین کشته نشدند.حضرت امیر علیه السلام ،قبل از جنگ به زبیر گفتند بیا با هم صحبت کنیم؛زبیر جلو آمد و حضرت امیر علیه السلام گفته:زبیر ما با هم در یک صف و در کنار پیامبر بودیم؛یادت می آید که روزی پیامبر از تو پرسید که نظرت درباره علی چیست؟تو گفتی،علی را دوست دارم.بعد رسول خدا فرمودند، ولی با علی می جنگی.
زبیر یک مرتبه یادش آمد و برگشت.با وقوع این صحنه،پسر زبیر خطاب به وی گفت:چه شد ترسیدی؟گفت:نه،علی جمله ای را از پیامبر نقل کرد که فراموش کرده بودم و حدیثی را به یادم آورد که ترسیدم.زبیر برگشت تا جبهه را ترک کند،او یک لحظه به خودش آمد و گفت این جنگ درست نیست،ما اشتباه کردیم،حق با علی است.پسرش و برخی از اصحاب گفتند،فلانی را ببین!رفت و چشمش به شمشیر علی افتاد و ترسید.بعد زبیر شمشیر کشید و به سمت نیروهای امیر المؤمنین حمله کرد.
حضرت امیر تلاش کرد به هر ترتیب،زبیر را بازگرداند
حضرت امیر فهمیدند که زبیر پشیمان شده،خودش این نیروها را به میدان جنگ کشانده،حال نمی تواند بگوید که نمی جنگم و در واقع گیر
……………………………………………… کیهان فرهنگی » شماره 288 (صفحه 47)
افتاده است.
حضرت امیر فوری پیغام دادند،رزمنده ها مقابل زبیر نایستند،بلکه وانمود کنند،که او خیلی قوی است و ما ترسیدیم و عقب رفتیم.حضرت امیر فرمودند:اگر به جناح چپ سپاه حمله کرد به او راه دهید؛بیایید عقب و بگذارید او جلو بیاید،بگذارید رجز بخواند و برگردد و اگر به سمت راست آمد با او نجنگید.زبیر چند دور زد تا شجاعت خود را به رخ بکشاند تا معلوم شود نترسیده است.بعد برگشت و گفت:دیدید من نترسیدم و بحث مرگ نیست؟گفتند:بله،شما خیلی شجاع هستی؛گفت:ولی من نمی جنگم،چون جنگ با علی درست نیست.
بالاخره زبیر جبهه را ترک کرد.در پشت جبهه یکی از نیروهایش به او گفت: شما کجا می روید؟گفت:من پشیمان شدم چون جنگ با علی درست نبود.او گفت:این لشگر را آوردی خط مقدم و حالا که جنگ شروع شده،نمی شود که شما سر بزنگاه تشریف ببرید؟بعد از پشت زبیر را زد و او کشته شد.در روایات آمده، حضرت امیر علیه السلام موقع شنیدن خبر مرگ زبیر،برای او اشک ریخت،چون همرزم یکدیگر بودند و سالیان سال در جبهه،در کنار یکدیگر،جنگیده بودند.طلحه هم به دست نیروهای علی کشته نشد،بلکه می گویند مروان از پشت تیری به طلحه زد. بنابراین،هیچ کدام از این دو تن را نیروهای امیر المؤمنین علیه السلام نکشتند.
ماجرای شهادت جوانی که جنگ با فتنه گران را ناگزیر کرد
بعد،حضرت امیر علیه السلام یک قرآن برداشت و آمد طرف سپاه خود و اعلام کرد که چه کسی حاضر است این قرآن را در دستش بگیرد و به سمت سپاه دشمن برود و آنها را برای آخرین بار به قرآن دعوت کند تا بین مسلمین جنگ راه نیفتد و بداند که قطعا کشته خواهد شد.جوانی بلند شد و گفت:،من حاضرم بروم.حضرت امیر فرمودند:می خواهم وقتی قرآن را در دست گرفتی،اگر دست تو را قطع کردند برنگردی و با دست دیگرت قرآن را برداری و بدانان عرضه کنی، گفت:باشد.بعد،حضرت گفتند:اگر دست دیگرت را هم قطع کردند،باز هم برنگردی.
این جوان به میدان جنگ رفت و دو دستش را قطع کردند و قرآن را به دندان گرفت و با دو دست بریده،رو به سپاه جمل کرد که به حق این قرآن، بین مسلمانان درگیری و جنگ راه نیندازید و برای براندازی حکومت مشروع،مردم را تحریک نکنید که او را شهید کردند.
پس از این واقعه،حضرت امیر فرمودند:الآن دیگر نبرد واجب شد و ما برای جنگیدن،حجت شرعی داریم.به نام خدا،شمشیرها را بکشید و عملیات را شروع کنید.در این جنگ،چند هزار نفر از مسلمانان و حتی اصحاب پیامبر(ص)از دو طرف کشته شدند و در پایان،این جنگ به نفع جبهه حق پایان یافت.
** حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:فتنه زمانی که می آید از روبرو شناخته نمی شود، وقتی که تمام می شد از پشت سر شناخته می شود،یا در جای دیگری می فرمایند: ای مردم،امام حاکم خود را در این فتنه ها تنها مگذارید تا بعدها خود را سرزنش کنید.خود را در آتش فتنه ای که پیشاپیش آن رفته اید بی اندیشه درمی آورید،همانا من برای شما چراغم در تاریکی.
پس از جنگ،حضرت امیر علیه السلام دستور دادند تا عایشه را با احترام برگردانید.در روایات آمده،که عایشه،ابراز پیشمانی کرد و حضرت او را با 40 مأمور محافظ فرستادند.عایشه گلایه کرد و گفت:چطور همسر پیامبر(ص)،را با 40 مرد نامحرم می فرستید؟حضرت امیر علیه السلام فرمودند که شما با چند هزار مرد نامحرم به جبهه آمدی!با این نفرات اندک مشکل دارید؟اینها،خانم هستند و فقط لباس مردانه پوشیده اند و بعد دیدند هر 40 نفر،جزو شیعیان و سربازان حضرت امیر علیه السلام بودند.
این خانم ها،شبیه مردان،لباس رزم پوشیده بودند که از دور تصور می شد این ها مرد هستند.معلوم شد این گروه،جزو نیروهای گارد ویژه امیر المؤمنین بودند،حضرت به آنان تأکید کردند که مراقب عایشه باشید و او را با احترام کامل به مدینه برگردانید.
در صدر اسلام،بزرگان گرفتار شدند؛ کسانی که باید بارها شهید می شدند،از نزدیک ترین خویشان،اصحاب و دوستان پیامبر(ص)و امیر المؤمنین علیه السلام بودند که گرفتار شدند.
حق را نباید با اشخاص سنجید
حضرت امیر علیه السلام فرمودند:حق را با آدم ها نسنجید،بلکه آدم ها را با حق مقایسه کنید. ملاک حق و باطل را بشناسید تا بفهمید چه کسی حق است و چه کسی باطل وگرنه،اگر ملاک شما اشخاص باشند،باید بدانید که اشخاص لغزش دارند.
قرآن،سنت،عقل و ضوابط را بشناسید و بفهمید که چه کسانی تابع اصول هستند نه این که از روی افراد متوجه شوید اصول چیست.اگر فردی بخواهد از روی اشخاص و سوابق خود،حق و باطل را تشخیص دهد باید بداند که دچار اشتباه خواهد شد.باید تقوا، معنویت و خلوص داشته باشید و به دنبال برتری نباشید و اگر با عیار توأمان معرفت و خلوص،به امام حق نگاه کنید امام می فرمایند به اشتباه نمی افتید.
حضرت امیر علیه السلام فرمودند:در فتنه هرکجا دچار شبهه شدید و نتوانستید حق و باطل را تشخیص دهید بر اساس تعصب،احساسات و دنیا خواهی موضع نگیرید و عمل نکنید و از رهبری صالح تبعیت کنید.
حضرت امیر علیه السلام شخصا تا جایی که می توانستند مدارا می کردند و فقط در جایی که دیگر واقعا امکان مدارا نبود و احساس می کرد که دیگر همه چیز از دست می رود وارد جنگ می شدند.حضرت امیر علیه السلام طرفدار اصالت جنگ و درگیری نبودند؛اساس بر حداکثر مدارا،استدلال و رحمت بود و اگر به این شکل کار پیش نمی رفت،وارد جنگ می شدند.
حضرت امیر علیه السلام خطبه ای دارند که در آن 40 50 مورد را می شمارند و می گویند که اینها خلاف و باطل است،اما من می توانم آنها را اصلاح کنم چون جامعه ظرفیت آن را ندارد و جامعه و افکار عمومی در مقابل اصلاح مقاومت می کنند.بنابراین،مجبورم مدارا کنم تا بعد.
امام به خاطر وحدت مسلمین گفتند که استخوان در گلو و خار در چشم، را تحمل کردم.همه این مطالب را گفتم تا متوجه شوید چطور می شود،که پای خوش سابقه ترین افراد هم در مقاطعی بلغزد.
منبع: فارس/ رحیم پور ازغدی، حسن
مجله کیهان فرهنگی « آذر و دی 1389 - شماره 288 و 289 »
با سلام و احترام
کاربر گرامی ضمن تبریک به مناسبت فرا رسیدن سال جدید
مطلب شما در منتخب ها درج گردید
موفق باشید.
————-
http://farakhan.kowsarblog.ir/noruz
فرم در حال بارگذاری ...