« نرم افزار امام هادی علیه السلام + دانلود مخصوص کامپیوتر و موبایلهدف‌دار بودن زندگي در بينش‌ الهي »

فکر ریاست

نوشته شده توسطرحیمی 8ام آبان, 1391

      (سعدى) گويد:

     يكى از دوستان كه از رنج روزگار خاطرى پريشان داشت نزدم آمد و از درآمد اندك و عيال بسيار و فقر گله كرد و گفت : قصد دارم براى حفظ آبرو به شهر ديگرى  بروم تا كسى از نيك و بدكار من باخبر نشود.
     
بعد گفت : تو مى دانى كه در علم حسابدارى  اطلاعاتى دارم ، اكنون نزد شما آمده ام تا از مقام ارجمندشما كارى در دستگاه دولتى برايم معين شود و باقيمانده عمر را با خاطرى آسوده بگذارنم و از شما تشكر كنم !
     
به او گفتم : اى برادر! كارمند حسابدارى شدن براى  پادشاه دو بختى است ، از يك سوء اميدوار كننده است و از سوى ديگر ترس  دارد، و به خاطر اميدى خود را در معرض ترس قرار نده.

     دوستم گفت : مناسب حال من سخن نگفتى و جواب مرا درست ندادى .

    من گفتم: تو قطعا داراى  دانش و تقوا و امانت دارى هستى ولى حسودان عيبجو در كمين هستند، مصلحت آن است كه زندگى را با قناعت بگذرانى و رياست راترك كنى .

     دوستم از حرفهايم ناراحت شد و گفت : اين چه عقل و تدبير است ، دوستان در گفتارى  به كار آيند وگرنه در كنار سفره نعمت همه دشمنان دوست نما خواهندبود.

     ديدم از پندم آزرده خاطر شد ناچار او را نزد صاحب ديودن (وزير دارايى ) كه سابقه آشنائى داشتم بردم، و وضع حال او را گفتم. او دوستم را سرپرست به كار سبكى گماشت .

     زمانى گذشت ، او را مردى خوش اخلاق و با تدبير يافتند و درجات او رابالا برند.

     مدتى گذشت ، اتفاقا با كاروانى از ياران به سوى مكه سفر كردم. موقع بازگشت  در دو منزلى وطنم همين دوستم را ديدم به پيشواز من آمد با ظاهرى پريشان و به شكل فقيران بود!

     پرسيدم : چرا چنين شده اى ؟

     گفت : همانگونه كه تو گفتى طايفه اى بر من حسد بردند و به خيانت متهم كردند؛ شاه بدون تحقيق مرا زندان كرد و آزار داد،تا خبر آمدن حاجيان رسيد مرا از زندان آزاد كردند؛ كارم به جائى رسيده كه شاه حتى ارث  پدرى مرا  هم مصادره كرد.

     سعدى گويد به او گفتم: قبلا تو را نصحيت كردم كه كار براى شاهان مانند سفر دريا، هم خطرناك است و هم سودمند، يا گنج برگيرى  يا در طلسم بميرى ، ولى نصحيت مرا نپذيرفتی.1

1.       حكايتهاى گلستان ص 65.

يكصد موضوع 500 داستان/ سيد على اكبر صداقت


فرم در حال بارگذاری ...