« چکیده پایان نامه: غيبت از ديدگاه آيات و روايات | یک آیه، یک تفسیر » |
نتيجه مهر و نامهرى رهبر به ملت
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مهر, 1391در مسجد جمعه شهر دمشق، در كنار مرقد مطهر حضرت يحيى پيغمبر عليه السلام به عبادت و راز و نياز مشغول بودم ، ناگاه ديدم يكى از شاهان عرب كه به ظلم و ستم شهرت داشت براى زيارت قبر يحيى عليه السلام به آنجا آمد و دست به دعا برداشت و حاجت خود را از خدا خواست .
درويش و غنى بنده اين خاك و درند
آنان كه غنى ترن محتاجترند
پس از دعا به من رو كرد و گفت : «از آنجا كه فيض همت درويشان (مستمندان ) عمومى است آنها رفتار درست و نيك دارند (تقاضا دارم ) عنايت و دعايى براى من كنند، زيرا گزند دشمنى سرسخت ، ترسان هستم .»
به شاه گفتم : «بر ملت ناتوان مهربانى كن ، تا از ناحيه دشمن توانا نامهربانى و گزند نبينى .»
به بازوان توانا و فتوت سر دست
خطا است پنجه مسكين ناتوان بشكست (1)
نترسد آنكه (2) بر افتادگان نبخشايد؟
كه گر ز پاى در آيد، كسش نگيرد دست
هر آنكه تخم بدى كشت و چشم نيكى داشت
دماغ بيهده پخت و خيال باطل بست (3)
زگوش پنبه برون آر و داد و خلق بده
و گر تو مى ندهى داد، روز دادى هست (4)
بنى آدم اعضاى يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت ديگران بى غمى
نشايد كه نامت نهند آدمى
1. يعنى : با داشتن بازوهاى توانا و سرپنجه قوى ، شكستن سر پنجه مسكين ناتوان كارى نادرست تو غلط است .
2. يعنى : نمى ترسد كسى كه …؟
3. دماغ بيهده : پختن …: فكر بيهوده و باطل كردن ، پندارى احمقانه است .
4. اگر اكنون به عدل و داد رفتار نكنى ، در روز قيامت بر اساس عدل و داد كيفر گردى
فرم در حال بارگذاری ...