« دانلودآموزشگاه راهنمایی و رانندگی در کامپیوتر شماقرارداد با امام رضا عليه السلام »

همه چيز دنيا تمام مي شود.

نوشته شده توسطرحیمی 5ام اسفند, 1391

رفیق بد هرکسی را خراب می کند.هرکس باشد با رفیق بد خراب می شود.من ممکن است از روزنامه خواندن خراب شوم. از فیلم دیدن. از کتاب خواندن. از معلم. و برعکس،رفیق خوب در خوبی آدم موثر است…

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

ما یک وقتی در زمان جوانی خدمت یک بزرگی رسیدیم. اولین بار که من نزد ایشان رفتم یکی از دوستانم یک نامه داده بود که من ببرم و به ایشان بدهم. آن آقا هم به من گفته بود که چه زمانی بروم. من بی فکری کرده بودم. فکر می کنم ساعت هشت یا نه بود که رفتم. ایشان خواب بود. رسمش این بود که بعد از نماز مغرب و عشا دو سه ساعتی می خوابید و بعد تا صبح بیدار بود. ما وقتی رفتیم که ایشان وقت خوابش بود و هنوز ساعت خوابشان تمام نشده بود. من دیدم یک جوری مرا نگاه کرد. بعدها فهمیدم معنای اینطور نگاه کردن چیست.

خب. خدمت بزرگان رسیدن هم خودش یک مقدماتی نیاز دارد. ایشان این حدیث الدُّعاء مُخُّ العِبادَة را یک طوری معنا کرد که من نمی دانم چند سال گیج بودم. الان هم فراموش کرده ام و نمی توانم برایتان بگویم. حیرت کردم. البته یک شب دیگر با یکی از دوستان که خدمت ایشان ارادت داشت نزدشان رفتیم و او سر وقت رفت و خب دیگر مناسب پذیرایی شد و دیر وقت شده بود و من گرسنه شده بودم و اعصابم ناراحت بود. ایشان چای درست کرد. یک چای به ما داد که من بعد از خوردن آن چای اعصابم راحت شد. آدم، بیهوده چیز فهم نمی شود. باید زحمت کشیده باشد تا چیز فهم شود. این بنده خدا گرسنه است و اعصابش ناراحت است. یعنی واقعا اعصابم ناراحت بود. تحت فشار بود. الان هم گاهی اینگونه می شود. بعد آن شب شام داد. یک نفر تکی بدون زن و بچه به ده نفر شام داد. یک آقای طلبه جوانی خدمت ایشان را می کرد. همین دو نفر بودند. در چنین خانه ای به اندازه ده نفر غذا پیدا نمی شود. درست شد. غذا درست شد. رفتیم سر سفره. اصلا سفره انداخت. به همان مناسبت گرسنگی بنده سفره انداخت. خدا رحمتش کند. ایشان جوجه پرورش می داد. در همان خانه قدیمی کهنه اش جوجه پرورش می داد. جوجه ها را به یک حدی می رساند و بعد به دوستانش می فروخت. زندگی اش از این راه می گذشت. پرورش جوجه. دستگاهش را هم خودش اختراع کرده بود. حالا یک چیزهایی شنیدم که چون دقیق نیست تعریف نمی کنم. آن دوستمان گفت می خواهی ببینی ایشان چه کاره است؟ ببین در این خانه گربه هست و با آن جوجه ها با هم زندگی می کنند. جوجه با گربه نمی سازد. چون تحت نظر ایشان است گربه به جوجه کاری ندارد. جوجه ها به سلامت بزرگ می شوند. حالا. چه عرض می کردیم؟ همه شخصیت ما به اعمال ماست. این را عرض می کردم. در رابطه با کسب. این آیه را یک وقت هایی برایتان عرض کرده ایم. در آیه 81 سوره مبارکه بقره می فرماید:

بَلى مَنْ كـَسَبَ سَيّئـَة وَأحاطـَتْ بـِهِ خَطيئـَتـُهُ ببینید کسی که بدی کسب کرد، بدی کسب کرد. قرآن از این آیات پر است. حالا این در خاطر من بود. آقا این بدی کسب می کند و هیچ جبران کننده ای انجام نمی دهد. من از صبح تا شب که به اینجا آمده ام همینطور از چشمم آتش ریخته است. اگر خیلی باشد که به اینجا نمی آیم. یعنی دیگر نمی توانم بیایم. اگر گاهی لغزیده باشد، می تواند بیاید. آن وقت این چشم که گاهی لغزیده، شما به این زودی که نمی توانی گریه کنی. اگر چشم در طول روز ده بیست تا لغزش داشته باشد، آدم نمی تواند گریه کند. حالا اگر روضه یک مدتی طول بکشد ممکن است کم کم اشکی بیاید. چون وقتی شما دارید روضه می خوانید ذکر اولیاء بزرگ خداست دیگر. پس رحمت خدا نازل می شود و رحمت ممکن است شما را شست و شو کند. اگر شست و شو کرد حالا دلت می سوزد. بعد می بینی اواخر روضه دارد گریه ات می گیرد. حالا به این کاری نداریم.

صفحات: 1·


فرم در حال بارگذاری ...