« دانلودآموزشگاه راهنمایی و رانندگی در کامپیوتر شماقرارداد با امام رضا عليه السلام »

همه چيز دنيا تمام مي شود.

نوشته شده توسطرحیمی 5ام اسفند, 1391
بَلى مَنْ كـَسَبَ سَيّئـَة کسی که فقط آشغال جمع می کند. اگر کسی کارش فقط سیاهی و آتش و وزر و بال است، به حدی می رسد که آن بدی ها او را احاطه می کند. آقا این قانون است. اینهایی که می گویند قانون است. خدای متعال با هیچ کسی پسرخالگی ندارد. اگر من همینطور از صبح حرف زدم و هرچه به دهانم آمده گفتم و هرجا ممکن بوده نگاه کرده ام خب نمی شود. این می شود وَأحاطـَتْ بـِهِ خَطيئـَتـُهُ بدی او را پر کرده است. آن کسب او را پر کرده است. او را احاطه کرده است. اگر احاطه کرده باشد، فـَأولئِكَ أصْحابُ النـَّار کارش تمام است. اگر نتوانسته ای و راهی پیدا نکردی که لغزش هایت را جبران کند، آقا این بدی ها تو را پر می کند و اگر تو را پر کرد، تمام است. فـَأولئِكَ أصْحابُ النـَّارهُمْ فيها خالِدونَ سر به کفر می زند. حضرت زینب سلام الله علیها وقتی آن حرف ها را به یزید زد، فرمود که نتیجه عمل بد این است که آدم آیات خدا را تکذیب می کند. در آیه 10 سوره مبارکه روم می فرماید: ثـُمَّ كانَ عاقِبَة الـَّذينَ أساءُوا السّوءَى عاقبت کسانی که بدی می کنند، بدی، بدی، ثـُمَّ كانَ عاقِبَة الـَّذينَ أساءُوا السّوءَى عاقبت کسانی که فقط بدی می کنند أنْ كـَذبُوا این است که تکذیب می کنند. او شعر خوانده بود که لـَعِبَت هاشِم بـِالمُلک یک بازی بود. یک بازی بود. جریان نبوتی نبود. رسالت خدا و وحی نبود. بازی بود. می خواست ریاست بدست آورد. این را که گفت حضرت فرمودند نتیجه کارهای بدی که روی هم انبار می شود این است که فرد به تکذیب می رسد. این فقط مربوط به یزید است؟ نه قانون است. ببینید خدا یک مرحمتی در رابطه با ما کرده که مرحمت بسیار بزرگی است. باید کمی قدر بدانیم. ماه رمضان و ماه محرم مرحمت خداست. ما در هر دو ماه به یک نوعی به مرحمت خدا شست و شو می شویم. خب یک ذره هم ما با این شست و شو همراهی کنیم. اگر بشود آدم یک مرتبه شست و شو می شود. آن وقت دیگر گناه نمی کند. اگر آدم خیلی پاک شود، دیگر گناه نمی کند. دقت کنید. در روایات زیارت حضرت حسین علیه السلام آمده. معنایش این است. زیارت حضرت حسین علیه السلام می تواند خیلی بزرگ باشد. می تواند. زیارت حضرت حسین علیه السلام می تواند خیلی بزرگ باشد. می تواند. نه اینکه هربار که شما به زیارت رفتید اینگونه است. می تواند خیلی بزرگ باشد. از جمله اینکه می تواند گناهان گذشته و آینده شما را بیامرزد. گناهان آینده یعنی چه؟ یعنی از الان به بعد دیگر گناه نمی کنی. یک جور پاک می شوی گه دیگر گناه نمی کنی. می شود. اینگونه می شود. ممکن است یک ماه رمضان بر شما بگذرد که در اثر آن ماه رمضان دیگر گناه برایت قطع شود و تمام شود. یک محرم بگذرد. ما متاسفانه مدام خرابش می کنیم. مثلا محرّم مان را به رفیق بازی می گذرانیم. می رویم در جلسه می نشینیم و نیم ساعت سه ربع صحبت می کنیم. یک جلسات بزرگ و مهمی در تهران هست. مثلا آن گوینده و روضه خوان ساعت چهار بعد از ظهر می آید. بچه ها از صبح ساعت هشت می آیند و می نشینند. خب. آدم از ساعت هشت می نشیند تا چهار بعد از ظهر نماز قضا می خواند؟ امسال دوستان اهل علم ما رفتند آنجا در آن مجلس نشستند. آقا شما این چهار ساعت، پنج ساعت شش ساعتی که آنجا نشسته ای لا اقل بیا از ایشان دو تا مساله بپرس و یاد بگیر. تعدادش را گفتند. مثلا دوستمان می گفت در طول دهه صد و چهل نفر به من مراجعه کردند. خب نباید صد و چهل نفر باشد. از صبح ساعت هشت می آیند می نشینند. البته همه اینطور نیستند. اما خب. اگر شما از صبح ساعت هشت همینطور حرف زده باشی، ساعت چهار بعد از ظهر اصلا امکان ندارد گریه کنی. اعمال و رفتار ما سازنده شخصیت ماست. اعمال و رفتار شما و من سرمایه ماست. کسب ماست. کسب. من امروز چه کاسبی کردم؟ همه کارهایی که کردی، کاسبی شماست. جمع می شود. الک می کنند. جمع و تفریق می کنند. در مورد پسر نوح در آیه 46 سوره مبارکه هود می فرماید: إنـَّهُ عَمَلٌ غـَيْرُ صالِح مدام عرض می کنم. آقا این فقط مربوط به پسر حضرت نوح نیست. پسر حضرت هادی علیه السلام. ائمه ما از همه انبیاء و اولیاء بزرگ تر هستند. حالا چون بزرگ تر هستند امکان ندارد که پسر آنها اینگونه باشد؟ نه. پسر حضرت هادی هم می شود. آقا رفیق بد داشته. رفیق بد هرکسی را خراب می کند. هرکس باشد با رفیق بد خراب می شود. من ممکن است از روزنامه خواندن خراب شوم. از فیلم دیدن. از کتاب خواندن. از معلم. و برعکس. یکی از نعمت های خدای متعال به بنده این بود که اساتید خیلی خوبی داشتم. خیلی خوب بودند. آقا استاد خوب در خوبی آدم موثر است. رفیق خوب در خوبی آدم موثر است. می گویید آقا رفیق خوب پیدا نمی شود. خب. بی رفیق زندگی کن. سلام. علیک. حال شما چطور است؟ خوبم. دیگر می روم. دیگر نمی ایستم. به محض اینکه ایستادی بدی های او به تو می چسبد. درست بالعکس خوبی هایش هم می چسبد.

یک حرف دیگر که خیلی حرف اصلی است. خیلی اصلی است. آقا همه چیز در این دنیا تمام می شود و می رود؟ همین شصت هفتاد سال است؟ بعدش تمام است؟ نه. من عملا چه می گویم؟ همین است؟ تمام؟ همه کوشش و زحمت و فکر و غصه و همه چیز ما در حول و هوش همین دنیا است. شما اگر درس می خوانید درس خواندید برای دانشگاه. برای کار. برای… همه اش برای این دنیاست. خب نماز هم می خوانیم. دیگر نمی شود نخواند. اینطور باشد، خب آدم به مشکل می خورد. آن آدمی که غیر از این فکر می کند هم کار می کند. نه اینکه کار نکند. بعد از ظهر گرمای مدینه که ممکن است پنجاه درجه گرم باشد آن بنده خدا حضرت باقر علیه السلام را دیده بود. حضرت دارند به سر کار می روند. احتمال می دهم بعد از ظهر بوده. دقیق نمی دانم. حضرت را دید و گفت آقا خلاف شأن شماست. شما فرزند پیغمبر هستید. اینطور دنبال دنیا نرو. فرمودند که اگر من در این حال از دنیا بروم در اطاعت از خدا از دنیا رفتم. چرا؟ چون دنبال کسب و کار می روم تا دستم جلوی مثل تو دراز نشود. کسب بعد از ظهر. آقا بعد از ظهر وقت کار نیست. نه آقا. وقت کار است. من می خواهم بروم زیر آفتاب بیل بزنم. زمین و باغ دارم. چرا؟ کار و کسب عبادت است. این را نمی خواهم بگویم. می خواهم بگویم کار وکسب می شود در راستای آخرت من قرار بگیرد و می شود در آن راستا قرار نگیرد. فقط به همین جا فکر کنم. این اشکال است که فقط به همین جا فکر کنم. دقت کنید. یک حرف اصلی. باید دید غصه من غصه ي چیست؟ دوم. آرزوی من آرزوی چیست؟ آدم یک آرزویی دارد دیگر. آرزوهایش نشان دهنده تمام شخصیتش است. غصه های آدم نشان دهنده تمام شخصیت آدم است. ببینید من صبح فکر می کنم غصه زن، بچه، کسب، کار، خانه، مثلا می خواهم خانه ام چه شود. ماشینم چه. کارم چه. درسم چه. درس برای چیست؟ چه فرقی می کند؟ من فقه می خوانم برای دنیا یا چیز دیگر. هیچ فرقی ندارد. همه اش دنیا. چطور می شود آدم درست فکر کند؟ خب درست کار کن تا درست فکر کنی. إنـَّهُ عَمَلٌ غـَيْرُ صالِح اگر من دارم کار درست انجام می دهم فکر مرا هم کار درست من می سازد. خلق مرا هم رفتار و اعمال درستم می سازد. خلق یعنی چه؟ یعنی اخلاق. رفتار و اعمال درست یا نادرستم اخلاق مرا هم می سازد. همه چیز. سرمایه من. ببینید می فرماید: بَلى مَنْ كـَسَبَ کسب. سرمایه من به عمل من است. تمام شخصیت من به عمل من است. خیال و آرزوی من. آقا به این خیال و آرزو فکر کنید ها. فکر کنید. مدت ها بود می خاستم عرض کنم. فکر کنید. فردا صبح که از خانه بیرون می آیم تا سر کار بروم یا به دانشگاه بروم یا به مدرسه در راه فکر کنم ببینم می توانم آرزوهایم را محاسبه کنم؟ آرزوی شما. مثلا من می خواهم بروم یک پیراهن بخرم که یقه اش فلان طور باشد. آرزویم است. ولو آرزوی دو روزه است. این آرزوی دو روزه نشان دهنده یک آرزوی کلی است. حالا امروز یقه پیراهن است. بعد کاپشنم چطور باشد. کفشم چطور باشد.

روز بیست و هشتم ماه صفر رسول خدا رحلت فرمود. آن روز که ایشان رحلت کردند روز دوشنبه بود. روز دوشنبه سقیفه به پا شد. سقیفه به پا شد. همان روز بیعت اولیه در سقیفه انجام شد. بعد خلیفه را به مسجد آوردند و بیعت ادامه یافت. اما هنوز چندان جدی نبود. روز سه شنبه بیعت جدی انجام شد و مسجد پر شد. جمعیت زیاد مسجد با خلیفه بیعت کردند. تمام شد. رسمیت کامل یافت. روز چهارشنبه به در خانه حضرت زهرا آمدند. ببینید فرض اینکه امیرالمومنین به بیعت نیاید نیست. حتما باید بیاید. دو تا جریان مخالف در برابر این بیعت و حادثه ای که پیش آمده بود وجود داشت. جریان خانه حضرت زهرا سلام الله علیها که امیرالمومنین در راس است و یک جریان دیگر. آن جریان دیگر را حل کردند. با یک فاصله ای آن مخالف دیگر کشته شد و رفت و تمام شد. این جریان هم باید حل شود. خب. چون این جریان خیلی مهم است اگر امروز حل نشود حکومت رسمیت کافی نمی یابد. یک حکومت سست. بنابراین باید حل شود. می دانند که امیرالمومنین به هیچ وجه نمی پذیرد. بیعت نمی کند. از ابتدا با آتش دم در خانه آمدند. نه اینکه اول بیایند صحبت کنند و بعد بحث کنند و بعد اختلاف بالا بگیرد بعد بخواهند وارد شوند و نتوانند و در بسته باشد. نه. از یک نقل هایی به دست می آید از اول که آمدند با آتش آمدند. در نقلیات اهل سنت و شیعه داریم که چرا آتش آورده اید؟ می دانستند در باز نمی شود. در باز نمی شود. امیرالمومنین برای بیعت نخواهد آمد. خب چرا حضرت بی بی پشت در آمده بود؟ به امیرالمومنین حسادت و کینه داشتند. اما حضرت صدیقه یک خانمی بود داخل خانه. آن تجلیل های عظیم پیغمبر هم در مورد ایشان بود. بارها دیده بودند وقتی ایشان به مسجد وارد شد پیغمبر به تمام قامت ایستاد. حتی جای خودش را به دخترش سپرد. گفته بودند پیغمبر خم شد. بعد گفته بودند حضرت زهرا دست را بالا نیاورد. خودش پیغمبر خم شد و دست دخترش را بوسید. اینها دیده شده بود. پیغمبر به همان کسان فرموده بود فی بُیوتٍ أذِنَ اللهُ أن تـُرفـَع این خانه دخترم از افضل این خانه هایی است که یاد خدا در آنجا بزرگ داشته می شود. اینها خانه هایی است که خدا آنها را بزرگ قرار داده است. آتش را به در این خانه آورده بودند.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام و المسلمين جاودان

صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...