« دانلودآموزشگاه راهنمایی و رانندگی در کامپیوتر شما | قرارداد با امام رضا عليه السلام » |
همه چيز دنيا تمام مي شود.
نوشته شده توسطرحیمی 5ام اسفند, 1391یک حرف دیگر که خیلی حرف اصلی است. خیلی اصلی است. آقا همه چیز در این دنیا تمام می شود و می رود؟ همین شصت هفتاد سال است؟ بعدش تمام است؟ نه. من عملا چه می گویم؟ همین است؟ تمام؟ همه کوشش و زحمت و فکر و غصه و همه چیز ما در حول و هوش همین دنیا است. شما اگر درس می خوانید درس خواندید برای دانشگاه. برای کار. برای… همه اش برای این دنیاست. خب نماز هم می خوانیم. دیگر نمی شود نخواند. اینطور باشد، خب آدم به مشکل می خورد. آن آدمی که غیر از این فکر می کند هم کار می کند. نه اینکه کار نکند. بعد از ظهر گرمای مدینه که ممکن است پنجاه درجه گرم باشد آن بنده خدا حضرت باقر علیه السلام را دیده بود. حضرت دارند به سر کار می روند. احتمال می دهم بعد از ظهر بوده. دقیق نمی دانم. حضرت را دید و گفت آقا خلاف شأن شماست. شما فرزند پیغمبر هستید. اینطور دنبال دنیا نرو. فرمودند که اگر من در این حال از دنیا بروم در اطاعت از خدا از دنیا رفتم. چرا؟ چون دنبال کسب و کار می روم تا دستم جلوی مثل تو دراز نشود. کسب بعد از ظهر. آقا بعد از ظهر وقت کار نیست. نه آقا. وقت کار است. من می خواهم بروم زیر آفتاب بیل بزنم. زمین و باغ دارم. چرا؟ کار و کسب عبادت است. این را نمی خواهم بگویم. می خواهم بگویم کار وکسب می شود در راستای آخرت من قرار بگیرد و می شود در آن راستا قرار نگیرد. فقط به همین جا فکر کنم. این اشکال است که فقط به همین جا فکر کنم. دقت کنید. یک حرف اصلی. باید دید غصه من غصه ي چیست؟ دوم. آرزوی من آرزوی چیست؟ آدم یک آرزویی دارد دیگر. آرزوهایش نشان دهنده تمام شخصیتش است. غصه های آدم نشان دهنده تمام شخصیت آدم است. ببینید من صبح فکر می کنم غصه زن، بچه، کسب، کار، خانه، مثلا می خواهم خانه ام چه شود. ماشینم چه. کارم چه. درسم چه. درس برای چیست؟ چه فرقی می کند؟ من فقه می خوانم برای دنیا یا چیز دیگر. هیچ فرقی ندارد. همه اش دنیا. چطور می شود آدم درست فکر کند؟ خب درست کار کن تا درست فکر کنی. إنـَّهُ عَمَلٌ غـَيْرُ صالِح اگر من دارم کار درست انجام می دهم فکر مرا هم کار درست من می سازد. خلق مرا هم رفتار و اعمال درستم می سازد. خلق یعنی چه؟ یعنی اخلاق. رفتار و اعمال درست یا نادرستم اخلاق مرا هم می سازد. همه چیز. سرمایه من. ببینید می فرماید: بَلى مَنْ كـَسَبَ کسب. سرمایه من به عمل من است. تمام شخصیت من به عمل من است. خیال و آرزوی من. آقا به این خیال و آرزو فکر کنید ها. فکر کنید. مدت ها بود می خاستم عرض کنم. فکر کنید. فردا صبح که از خانه بیرون می آیم تا سر کار بروم یا به دانشگاه بروم یا به مدرسه در راه فکر کنم ببینم می توانم آرزوهایم را محاسبه کنم؟ آرزوی شما. مثلا من می خواهم بروم یک پیراهن بخرم که یقه اش فلان طور باشد. آرزویم است. ولو آرزوی دو روزه است. این آرزوی دو روزه نشان دهنده یک آرزوی کلی است. حالا امروز یقه پیراهن است. بعد کاپشنم چطور باشد. کفشم چطور باشد.
روز بیست و هشتم ماه صفر رسول خدا رحلت فرمود. آن روز که ایشان رحلت کردند روز دوشنبه بود. روز دوشنبه سقیفه به پا شد. سقیفه به پا شد. همان روز بیعت اولیه در سقیفه انجام شد. بعد خلیفه را به مسجد آوردند و بیعت ادامه یافت. اما هنوز چندان جدی نبود. روز سه شنبه بیعت جدی انجام شد و مسجد پر شد. جمعیت زیاد مسجد با خلیفه بیعت کردند. تمام شد. رسمیت کامل یافت. روز چهارشنبه به در خانه حضرت زهرا آمدند. ببینید فرض اینکه امیرالمومنین به بیعت نیاید نیست. حتما باید بیاید. دو تا جریان مخالف در برابر این بیعت و حادثه ای که پیش آمده بود وجود داشت. جریان خانه حضرت زهرا سلام الله علیها که امیرالمومنین در راس است و یک جریان دیگر. آن جریان دیگر را حل کردند. با یک فاصله ای آن مخالف دیگر کشته شد و رفت و تمام شد. این جریان هم باید حل شود. خب. چون این جریان خیلی مهم است اگر امروز حل نشود حکومت رسمیت کافی نمی یابد. یک حکومت سست. بنابراین باید حل شود. می دانند که امیرالمومنین به هیچ وجه نمی پذیرد. بیعت نمی کند. از ابتدا با آتش دم در خانه آمدند. نه اینکه اول بیایند صحبت کنند و بعد بحث کنند و بعد اختلاف بالا بگیرد بعد بخواهند وارد شوند و نتوانند و در بسته باشد. نه. از یک نقل هایی به دست می آید از اول که آمدند با آتش آمدند. در نقلیات اهل سنت و شیعه داریم که چرا آتش آورده اید؟ می دانستند در باز نمی شود. در باز نمی شود. امیرالمومنین برای بیعت نخواهد آمد. خب چرا حضرت بی بی پشت در آمده بود؟ به امیرالمومنین حسادت و کینه داشتند. اما حضرت صدیقه یک خانمی بود داخل خانه. آن تجلیل های عظیم پیغمبر هم در مورد ایشان بود. بارها دیده بودند وقتی ایشان به مسجد وارد شد پیغمبر به تمام قامت ایستاد. حتی جای خودش را به دخترش سپرد. گفته بودند پیغمبر خم شد. بعد گفته بودند حضرت زهرا دست را بالا نیاورد. خودش پیغمبر خم شد و دست دخترش را بوسید. اینها دیده شده بود. پیغمبر به همان کسان فرموده بود فی بُیوتٍ أذِنَ اللهُ أن تـُرفـَع این خانه دخترم از افضل این خانه هایی است که یاد خدا در آنجا بزرگ داشته می شود. اینها خانه هایی است که خدا آنها را بزرگ قرار داده است. آتش را به در این خانه آورده بودند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام و المسلمين جاودان
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...