« نسبت به قبل بس که تو تغییر کردهای/حضرت زینب در مسیر کوفه و شام | هشدار امام صادق علیه السلام » |
چارچوب اصلاح جامعه چیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1395
پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه باید مردم را تزکیه کند؟ درس اخلاق به آنها بدهد؟ خُب درس اخلاق که در همان عملیات اول یعنی «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ» بود! و اگر عمیقترش را هم بخواهید، در «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ» هست. اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله ) بخواهد کتاب(قرآن) را آموزش بدهد، مگر حجم فراوانی از آیات قرآن، مواعظ الهی و معنوی نیست؟! اگر بخواهد اخلاق بگوید و با اخلاق گفتن، مردم را تزکیه کند، مگر در قرآن اخلاق نیست؟! پس «یُزَکِّیهِمْ» یا «اینها را تزکیه کن» یعنی چه؟
حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در شام غریبان امام حسین(علیه السلام) و در پنجمین شب مراسم سوگواری حسینیۀ امام خمینی(ره) که با حضور مقام معظم رهبری برگزار شد، با موضوع «چارچوب اصلاح جامعه» سخنرانی کردند. متن کامل این سخنرانی را در ادامه میخوانید:
- پی دی اف: A5 | A4
- صوت: دانلود | بشنوید
- فیلم: ببینید(دانلود کنید)
«چهار عمل اصلی» برای اصلاح جامعه، بر اساس آیۀ قرآن چیست؟
پیامبر صلی الله علیه و آلهچگونه مردم را پاک میکند؟
*بیانیۀ مأموریت انبیاء در 4 بند
«چهار عمل اصلی» که در «بیانیۀ مأموریت انبیاء در #قرآن» بیان شده، را میتوان چارچوب اصلاح یک جامعه دانست: «هوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ؛ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ، وَ يُزَكِّيهِمْ، وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ، وَ الْحِكْمَةَ»(جمعه/2)
مرحلۀ اول: تلاوت (يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ)
تلاوت، کارِ عمیق تعلیمی نیست، مواجه کردن مردم با آیات قرآن است. بعضیها همینکه حقایق را بشوند، بیدار میشوند و پرواز میکنند. تلاوت، نفوس مستعد را بیدار میکند و پرواز میدهد. تلاوت محدود به آیات قرآن نیست؛ دیدن «خوبان عالم» و یا بیان بسیاری از حقایق #تاریخ_اسلام، آثار تلاوتگونه دارد و میتواند در انسان تحول ایجاد کند. آشنایی با تاریخ اسلام یعنی در معرض تابش #قرآن_ناطق قرار گرفتن که متاسفانه در جامعه و حوزه کمتوجهی میشود. تلاوت یعنی مرور خوبیها و آیات حق. برای دلهای بیدار، تلاوت کفایت میکند؛ به شرطی با #جامعیت و #زیبایی اجرا شود.
تلاوت به مثابۀ یک روش، کار فرهنگیای است که مدیران جامعه باید انجام دهند
مرحلۀ دوم: تزکیه (و يُزَكِّيهِمْ)
پیامبر صلی الله علیه و آلهچگونه باید مردم را تزکیه کند؟ درس اخلاق بدهد؟ خُب درس اخلاق که در همان عملیات اول یعنی «تلاوت» بود! و اگر عمیقترش را هم بخواهید، در «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ» هست.
پس پیامبر صلی الله علیه و آلهچگونه مردم را تزکیه و پاک میکند؟ دست میبرد در قلبشان، و قلبشان را تزکیه میکند؟! خیر، پیامبر صلی الله علیه و آلهبرای تزکیۀ آدمها راهی جز دست بردن در #اندیشه یا #رفتار آدمها ندارد. «تعلیم» که در همین آیه آمده، پس يزَكِّيهِمْ چیزی غیر از تعلیم معارف دینی و اخلاقی است. چیزی که به اثرگذاری بر #رفتار ربط دارد، نه بر #اندیشه. يُزَكِّيهِمْ یعنی جامعه را مدیریت کن و قوانینی بگذار که #رفتارهای مردم بهصورتی هدایت شود که باعث تزکیۀ آنها بشود.
«يُزَكِّيهِمْ» کار حاکمیتی و قانونگذاری است نه معلمان اخلاق / حکومت و سیاست است که میتواند اخلاق را آباد یا نابود کند!
«يُزَكِّيهِمْ» اصلش با با قانونگذاران است/ بسیاری از «مشکلات اخلاقی» جامعۀ ما، ناشی از شباهت قوانین ما با «قوانین غربی» است/ داستان نحوۀ تصویب یک قانون غربی دربارۀ خانواده، در #شورای_نگهبان (شرح ماجرا درلینک انتهای پست)
رسول خدا صلی الله علیه و آله : اجرای یک حدّ -یعنی اجرای قانون الهی و اجرای عدالت-، از 60سال عبادت پاککنندهتر است! / اجرای قانون و عدالت، کار حکومت است نه علمای اخلاق/اگر مردم در دولتمردان تبعیض ببینند، هزاران معصیت خواهد شد وگناهش بر گردن همان دولتمردان است
يتْلُوا عَلَيْهِمْ: کار فرهنگی، يُزَكِّيهِمْ : #کار_حاکمیتی
مرحلۀ سوم: تعلیم کتاب (وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ)
بعد از پیامبر بعضیها اجازۀ تفسیر قرآن هم نمیدادند!/ «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ» نیاز به حکومت دارد
مرحلۀ چهارم: تعلیم حکمت (وَ الْحِكْمَةَ)
پیامبر صلی الله علیه و آلهباید به مردم حکمت هم بیاموزد تا جامعه سعادتمند شود/ حکمت یعنی بصیرت و خوب فهمیدن/ آیا دانش آموزان ما حکمت فرا میگیرند؟
مهمترین بخش حکمت، حکمت سیاسی است که باعث سعادت یک جامعه میشود. حکیم اولویتها را تشخیص میدهد: امیرالمؤمنین علیه السلام درمقابل پافشاری مردم بر برخی بدعتها درنماز کوتاه آمد، اما درمقابل فشار برخی برای تقسیم نامساوی بیتالمال، به قیمت جنگ داخلی هم کوتاه نیامد! یعنی: نماز را اگر غلط خواندند، اشکال ندارد، ولی پول باید درست تقسیم شود/ اگر حکمت نداشته باشیم، از امیرالمؤمنین علیه السلام هم ایراد میگیریم!/ اگر حکمت و بصیرت نباشد، کربلا پیش میآید
حکمت و بصیرت سیاسی حضرت زینب سلام الله علیها این بود که فرمود: آیندگان بدانند کسی حسینِ ما را کُشت- عمر سعد- که ما از او چشم یاری داشتیم! یعنی آدمخوبها حسین علیه السلام را کشتند! ای خوبان جامعه؛ ما کربلا دیدهایم! عمر سعد هم برای حسین علیه السلام گریه میکرد! پس عمر سعد، #عاطفه هم داشته و قبلا آدم خوبی بوده! عصر عاشورا، عمر سعد میگفت: خیمهها را غارت نکنید.. اما اراذل گوش نمیکردند. شباهت فتنهگرها و عمرسعد: وقتی کار را خراب کردند، اراذل واوباش کار را از دستشان گرفتند. درحالیکه اگر آدمخوبها جلو نمیافتادند که 30هزار نفر راه نمیافتادند بروند کربلا!
چارچوب اصلاح جامعه در بیانیۀ مأموریت انبیاء (سورۀ جمعه، آیۀ2)
سؤال اصلی بحث: راه اصلاح یک جامعه چیست؟ / چارچوب کلی اصلاح یک جامعه بر اساس آیۀ قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم. آقا اباعبداللهالحسین علیه السلام در وصیتنامۀ خودشان مرقوم فرمودهاند: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص»(مثیرالاحزان/4) قیام اباعبداللهالحسین علیه السلام برای اصلاح امت پیامبر صلی الله علیه و آله بود. البته در همین وصیتنامۀ کوتاه فرمودهاند: «أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی»(همان) به سیرۀ جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل خواهم کرد.
سؤالی که در این جلسه سعی میکنم به پاسخ آن بپردازم، این است که راه اصلاح یک امت یا جامعه چیست؟ و اگر بخواهیم یک جامعهای را به سعادت برسانیم، چگونه باید برای آن جامعه برنامهای را طرحریزی کنیم؟ چه اقداماتی را باید انجام دهیم؟ میخواهیم یک چارچوب کلی برای اصلاح جامعه بهدست بیاوریم، که اگر اباعبداللهالحسین علیه السلام موفق میشدند و مردم کوفه مانع نمیشدند، حضرت طبیعتاً بر اساس این چارچوب برای اصلاح امت جدشان اقدام میکردند. ما به بهانۀ همین وصیتنامۀ شریف امام حسین علیه السلام میخواهیم آن چارچوب را بهدست بیاوریم، چارچوبی که برای اصلاح یک جامعه لازم است.
طبیعتاً چون این یک مسألۀ بسیار اساسی، اصولی و مهم است، باید در آیات قرآن، صریحاً به این موضوع پرداخته شده باشد و مطلب مهمی مثل این مطلب، باید در آیات قرآن کریم، نه یکبار بلکه مکرر در کلیدیترین آیات، آمده باشد. و همینطور هم هست. بنده از یکی از آیات قرآن استفاده میکنم که مضمون آن لااقل چهارمرتبه–باشباهت بسیار زیاد-تکرار شده و بعضاً هم عیناً تکرار شده است، تاچارچوب اصلاح جامعه بر این اساس، معین شود.
چهار عمل اصلی در بیانیۀ مأموریت انبیاء، چارچوب اصلاح یک جامعه است
در آیهای از قرآن کریم-در سورۀ جمعه- میفرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»(جمعه/2) در جاهای دیگری از قرآن هم شبیه همین فرمایش تکرار شده است. به تعبیری میتوان گفت بیانیۀ مأموریت انبیاء الهی-که جز اصلاح جامعه نبوده- همین چهار عمل اصلی است که ذکر شده است. چون این آیۀ کریمه، کمی غریب است و به معانی آن خوب توجه نمیشود، سعی میکنم با تأمل با این آیه برخورد کنم تا ببینید که آیا میشود این آیه را مبنایی برای روش اصلاح جامعه قرار داد یا نه؟
مرحلۀ اول: تلاوت (یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ)
تلاوت، کارِ عمیق کردن نیست، مواجه کردن مردم با آیات قرآن است/ «تلاوت» نفوس مستعد جامعه را بیدار میکند و پرواز میدهد
«یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ» یا تلاوت آیات قرآن قدم اولی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای اصلاح یک جامعه برمیدارد. تلاوت آیات قرآن یعنی چه؟ یعنی رسول من! در مرحلۀ اول، تو برای اصلاح جامعه، آیات قرآن را برای آنها تلاوت کن و آنها را در معرض آیات قرآن قرار بده. در تاریخ هم همینطور بود. پیامبر صلی الله علیه و آله در ده سال بلکه سیزده سالِ اول، فقط به تلاوت آیات میپرداختند و مردم را در معرضِ تابش نور آیات قرآن قرار میدادند. بدون اینکه کار تعلیمی عمیقی صورت بگیرد، و بدون اینکه به مراحل بعدی بپردازند.
این فایدهاش چیست؟ فایدهاش این است که نفوس مستعدهای که در جامعه هستند، با همین تلاوت، برایشان بیداری حاصل میشود، با همین تلاوت، ایمان در آنها حاصل میشود، با همین تلاوت حتی حاضرند در راه رسول خدا صلی الله علیه و آله جان بدهند، مانند پدر و مادر عمار یاسر!
تلاوت، کارِ عمیق کردن نیست، بلکه مواجه کردن مردم با آیات قرآن است. بعضیها همینکه حقایق را بشوند، پرواز میکنند. بعضیها همینکه در معرض حقایق نورانی قرآن قرار بگیرند، در همان برخورد اول برایشان بیداری حاصل میشود. گرایش عمیق در آنها ایجاد میشود و ایمان میآورند. در قرآن کریم هم، یکی از آثار تلاوت «افزایش ایمان» برشمرده شده است.
بیایید تلاوت را یک روش تلقی کنیم/ روضه هم-از نظر روش- نوعی تلاوت است
بیایید تلاوت را یک روش تلقی کنیم، که بشود این روش را در جای دیگر هم تعمیم داد. این یک رفتار عقلانی است. آدم وقتی یک زیبایی را ببیند، گاهی از اوقات نیاز به استدلال ندارد برای اینکه آنرا بپذیرد. تصور برخی چیزها، تصدیقش را لازم میآورد. مثل روضۀ اباعبداللهالحسین علیه السلام ! چرا میگوییم که روضۀ امام حسین علیه السلام سازنده است؟ روضه هم-از نظر روش- نوعی تلاوت است، زیاد نیاز ندارد کسی را متقاعد کنی که به این دلایل، کار اباعبداللهالحسین علیه السلام عالی بوده و یک حماسۀ باشکوه بوده است! دلهای فراوانی در عالم هستند که وقتی با عاشورا و ذکر مصائب اباعبداللهالحسین علیه السلام مواجه میشوند، به دلیل فطرت پاکشان، گرایش پیدا میکنند، ارادت پیدا میکنند و همین عاملی میشود که بروند تحقیق و بررسی کنند.
تلاوت محدود به آیات قرآن نیست؛ بیان بسیاری از حقایق تاریخ اسلام، آثار تلاوتگونه دارد
تلاوت را میشود محدود به آیات قرآن نکرد، بسیاری از حقایقی-مثل روضهها- که در تاریخ اسلام اتفاق افتاده است، بیان آنها هم آثار تلاوتگونه دارد. در تهران یک جوانی بود که در مسیر لاابالیگری افتاده بود، او را پیش حضرت آیتالله خوانساری بزرگ، آوردند و گفتند: شما برادر ما را نصیحت کن(من نام نمیبرم؛ از مشهورین تهران بودند و هستند) ایشان فرموده بودند: مگر برادر شما چهجوری است؟ گفته بود: برادر ما در خط چاقوکشی و قمهبرداری و اینها افتاده است و اهل مسکرات هم شده است. شما ایشان را نصیحت کنید. ایشان فرموده بودند: احتمالاً از من-در نصیحت او- کاری برنیاید، کسی که اینطوری لذت گناه را چشیده است، با نصیحت من چطوری میخواهد درست شود؟ آن برادر، اصرار میکند، و ایشان میفرماید: او را به کربلا ببر؛ ببین متاثر میشود؟ برای امام حسین علیه السلام گریه میکند یا نه؟ اگر متاثر شد، امیدی در او هست، بعد بیاور من با او صحبت کنم.
برادرش با یک بهانهای، میگوید: حالا بیا برویم، هم فال است و هم تماشا! و او را به کربلا میبرد. میگوید: تا آنجا هم در عالم خودش بود. وقتی دم درِ حرم امام حسین علیه السلام رسیدیم، به او گفتم: بایست، میخواهم اذن دخول بخوانم. «اَ اَدخُلُ یا مولای…» دیدم برادرم دارد قطره قطره اشک میریزد. وارد صحن حرم اباعبداللهالحسین علیه السلام شدم، دیدم با صدای بلند دارد گریه میکند. او هیچ کاری هم نکرده بود، فقط در معرض آیات الهی-از نوع عترت- قرار گرفته بود. وقتی کنار ضریح رسیدیم، دیدم مثل مادر بچهمرده روی زمین افتاده است، میگوید: «ارباب! غلط کردم، اشتباه کردم…» او واقعاً عوض شده بود.
دیدن «خوبان عالم» هم مثل تلاوت آیات، میتواند در انسان تحول ایجاد کند
آیات خدا، خوبیها و خوبان عالم، همینطوری روی آدم اثر میگذارند و میتوانند انسان را بیدار کنند و در انسان تحولی ایجاد کنند. اجازه بدهید یک کلامی از امام سجاد علیه السلام را بخوانم و بعد، غرضم را از این نوع توضیح دادن، عرض خواهم کرد. از امام سجاد علیه السلام نقل شده است: «کنّا نُعَّلِمُ مَغَازِی رَسُولِ اللَّهِ کما نُعَّلِمُ السُّورَةَ مِنَ الْقُرْآنِ»(البدایه و النهایه/3/242) ما جنگهای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را مطالعه میکردیم، مانند اینکه قرآن را مطالعه میکردیم.
جامعه و حتی حوزههای علمیه، کمی یکسویه شده و به تاریخ اسلام کمتوجهی میشود/ تاریخ اسلام یعنی در معرض تابش قرآن ناطق قرار گرفتن
جامعۀ ما یککمی یکسویه شده است؛ حتی حوزههای علمیه هم همینطور هستند. خیلی برای من عجیب است که گفته میشود، مثلاً در حوزههای علمیه-که علیالقاعده منشأ تبلیغ دین باید آنجا باشد- هر هفته درس اخلاق باشد، خُب درس اخلاق چه میخواهد به ما بگوید؟ عامل صفای باطن ما باشد. یا گفته میشود که «قرآن باید بیشتر بخوانند» خُب اینها که لازم است و در آن شکی نیست. اما وقتی به تاریخ اسلام میرسیم، نگاه امام سجاد علیه السلام دربارۀ تاریخ اسلام، در آنجا نیست و مثلاً گفته میشود: خودتان بخوانید بروید امتحان بدهید. آیا ما، همانطوری که نیاز داریم قرآن را تلاوت کنیم و مرور کنیم و در معرضش قرار بگیریم، نیاز نداریم که با تاریخ اسلام آشنا شویم، مرور کنیم؟ آنها که قرآن ناطق بودند و تجلی کردند، نباید در معرض تابش نورِ آنها قرار بگیریم؟
البته امام حسین علیه السلام و روضههایش نجاتبخش است، در این میانه، این قطعه از تاریخ که روضههای امام حسین علیه السلام هستند از همان جنس است که انشاء الله دست ما را برگیرد.
تلاوت به مثابۀ یک روش، کار فرهنگیای است که مدیران جامعه باید انجام دهند / تلاوت یعنی مرور خوبیها و آیات حق
این «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ» را میشود کار فرهنگی تلقی کرد. ما هم اگر خواستیم خودمان را اصلاح کنیم، باید این کار را در زندگیمان انجام دهیم، یعنی به تلاوت قرآن بپردازیم. حتی در سفارشات ائمۀ هدی علیه السلام هست که روزی 14 مرتبه قرآن خواندن یکروزۀ خودشان را تقسیم کنند. در سفارشات ائمۀ هدی علیه السلام هست که لااقل روزی 50 آیه قرآن بخوانند. البته نه اینکه همه را یکدفعه بخوانند و کنار بگذارند و بگویند «تکلیف امروز را انجام دادیم!» این 50 آیه را تقسیم کنند؛ مثلاً ده آیهاش را الان بخواند، پنج تا را بعدش بخواند؛ یعنی انسان مکرر به قرآن مراجعه کند.
تلاوت یعنی مرور خوبیها و آیات حق. و این آیات، گاهی اوقات به تعابیر یا به تفسیری، برای ائمۀ هدی علیه السلام ذکر شده است. علی علیه السلام میفرماید: من آیت بزرگ الهی هستیم(أَنَا الْحُجَّةُ الْعُظْمَى وَ الْآیَةُ الْکُبْرَى؛ امالی صدوق/39) یا در برخی دیگر از آیات که میفرماید: وقتی برخی آیات ما ظاهر شود، آنموقع دیگر ایمان آوردن فایده ندارد(یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ… ؛ انعام/158) امام صادق علیه السلام تفسیر میفرماید: آن آیهای که وقتی ظاهر بشود، ایمان دیگر فایده ندارد، ظهور آخرین امام است که آخرین آیه است و قبل از آن باید ایمان بیاورید (فَقَالَ الْآیَاتُ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الْآیَةُ الْمُنْتَظَرَةُ هُوَ الْقَائِمُ ع، فَیَوْمَئِذٍ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ قِیَامِهِ بِالسَّیْفِ وَ إِنْ آمَنَتْ بِمَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ آبَائِهِ ع؛ کمالالدین/1/18)
تلاوت را اگر به مثابه یک روش بگیریم(روش مواجهه با آیات حق) کاری است که در زندگی باید انجام دهیم، کار فرهنگیای است که مدیران جامعه باید انجام دهند، البته این فقط موجب اصلاح «نفوسِ مستعد» خواهد شد. خیلیها هستند که با خواندن یک آیۀ قرآن برایشان، متحول نمیشوند، باید مراحل بعدی هم برای اینها انجام بگیرد. ولی نفوس مستعد میآیند به پیامبر صلی الله علیه و آله کمک میکنند و پیامبر صلی الله علیه و آله آیات قرآن را برایشان میخواند و یکعدهای جمع میشوند.
برای دلهای بیدار، تلاوت کفایت میکند؛ به شرطی با جامعیت و زیبایی اجرا شود/ این یک بحث فرهنگی است!
از تلاوت آیات قرآن توسط پیامبر صلی الله علیه و آله هم یک نمونۀ تاریخی عرض کنم. یکی از برجستگان قریش-که از بنیامیه بود- بهظاهر آدم منصف و عاقلی میآمد، گفت: من میروم با رسول خدا صلی الله علیه و آله صحبت میکنم و او را متقاعدش میکنم دست از این دعوتش بردارد! آمد و مفصلاً با پیامبر صلی الله علیه و آله صحبت کرد و حرفهای مشرکین قریش را گفت، مثلاً گفت: اگر امکانات میخواهی ما به شما میدهیم، همسر خوب، اموال میخواهی، به شما میدهیم، ما شما را دوست داریم، مشکلاتی که شما دارید ایجاد میکنید اینهاست… او بهظاهر خیلی منطقی با پیامبر صلی الله علیه و آله صحبت کرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: حرفهایت را گفتی؟ خُب حالا گوش کن تا من برایت بگویم. و بعد، شروع کردند، سورۀ صاد را قرائت کردند. و بعد گفتند: این آیات را شنیدی؟ بلند شو برو!
یعنی تلاوت خودش انگار یک سنگ محکی است! یعنی آیات قرآن را مطرح کن که ببینی چه کسی اهلش است؟ خیلی از اوقات در کارهای فرهنگی هم انگار باید همینکار را رانجام دهیم. خوبیها و زیباییها و در صدرش قرآن کریم، ثقل اکبر و ثقل اصغر را بیان کنیم و ببینیم، کدام دلها بیدار است؟ خیلی از این کتابهایی که نوشته شده است برای دلهای بیمار است، برای دلهای بیدار، تلاوت کفایت میکند؛ به شرطی که این تلاوت، جامع باشد و به زیبایی تمام اجرا شود. که این یک بحث فرهنگی است.
مرحلۀ دوم: تزکیه (و یُزَکِّیهِمْ)
مرحلۀ دوم عملیات اصلاح جامعه «یُزَکِّیهِمْ» است/ یُزَکِّیهِمْ یعنی چه؟ پیامبر چگونه مردم را تزکیه کند؟
حالا به سراغ مرحلۀ دوم عملیات اصلاح جامعه یا عملیات رسالت انبیاء الهی برویم که «یُزَکِّیهِمْ» است. «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»(جمعه/2) در واقع اینها چهارتا عمل اصلی هستند. غرض اصلی بحث بنده این مجلس شریف، عملیات دوم(یُزَکِّیهِمْ) و عملیات چهارم(یُعَلِّمُهُمُ الْحِکْمَةَ) است عملیات اول و سوم یکمقدار روشنتر بهنظر میرسد.
عملیات دوم چیست؟ میفرماید: «پیامبر من! آنان را تزکیه کن» پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه مردم را تزکیه کند؟ درس اخلاق به آنها بدهد؟ خُب درس اخلاق که در همان عملیات اول یعنی «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ» بود! و اگر عمیقترش را هم بخواهید، در «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ» هست. اگر پیامبر صلی الله علیه و آله بخواهد کتاب(قرآن) را آموزش بدهد، مگر حجم فراوانی از آیات قرآن، مواعظ الهی و معنوی نیست؟! اگر بخواهد اخلاق بگوید و با اخلاق گفتن، مردم را تزکیه کند، مگر در قرآن اخلاق نیست؟! «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ» نوبتش خواهد رسید، «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ» هم خودش آثار اخلاقی و معنوی دارد، پس «یُزَکِّیهِمْ» یا «اینها را تزکیه کن» یعنی چه؟
مشهور است -حالا اینکه این چگونه جاافتاده، نمیدانم- یا اینطور برداشت میشود که «یُزَکِّیهِمْ» یعنی اینها را بااخلاق باربیاور! بله، اینها را بااخلاق بار بیاور و نفسشان را پاک کن، اما چگونه؟ چگونگی عملیات تلاوت را فهمیدیم که یعنی آنها را در معرض آیات الهی قرار بده، تا ببینیم چه کسانی مستعد هستند؟ و این نفوس مستعد بیایند و حرکت را شروع کنیم، اما «یُزَکِّیهِمْ» یا اینکه «اینها را پاک کن» یعنی اینها را چگونه پاک کن؟ پیامبر صلی الله علیه و آله چهکار باید انجام دهد تا اینها پاک شوند؟
پیامبر کسی را پاک کند یعنی چه؟ یعنی دست ببرد در قلبش و قلبش را تزکیه کند؟!
اگر بنا باشد، من به اینها آگاهی بدهم تا اینها بروند و پاک بشوند، اینکه خودشان-باتوجه به آیۀ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»(شمس/9) -خودشان را پاک کردهاند؛ در اثر شنیدن کلمات الهی، یا در اثر تعلیم آیات خدا. ولی اینجا فرموده است: «تو آنان را پاک کن!» مگر پیامبر صلی الله علیه و آله میتواند کسی را پاک کند؟ کسی را پاک کند یعنی چه؟ یعنی دست ببرد در قلب او-که محل تزکیه، قلب انسان است- و قلب او را تزکیه کند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که دست نمیبرد در قلب کسی تصرف کند(البته غیر از آثار تصرفات معنوی خاصی که اگر کسی لایق باشد دریافت کند؛ این مسألۀ علیحدهای است)
خداوند میفرماید: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»(غاشیه/22) و میفرماید: «إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْت»(قصص/56) یعنی ای پیغمبر! تو نمیتوانی هر کسی را هدایت کنی! گاهی اوقات تزکیه کردن به عهدۀ خودِ آدم است و خودِ او باید خودش را پاک کند. گاهی نیز خداوند در قرآن میفرماید: اصلاً کار من است، من میتوانم دلها را پاک کند یا پاک نکند(بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ؛ نساء 49)
پیامبر مستقیماً قلب کسی را تغییر نمیدهد/ پیامبر صلی الله علیه و آله برای تزکیۀ آدمها راهی جز دست بردن در «اندیشه» یا «رفتار» آدمها ندارد
پس وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله میخواهد مردم را تزکیه کند، چهکار باید کند؟ راهی ندارد جز اینکه یا به اندیشۀ آدمها دست بیندازد، یا به عمل آدمها دست بیندازد. مستقیماً که رسول خدا صلی الله علیه و آله قلب کسی را تغییر نمیدهد و نمیگوید: «تو بیا من قلبت را تغییر بدهم، تو پاک بشوی!» اگر اینطور بود که دیگر اینهمه جنگ و دعوا نداشت! یکی یکی میرفتند پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت یک دست میبردند در قلب آنها و تصرف میکردند و تغییر میدادند!
یُزَکِّیهِمْ چیزی غیر از تعلیم معارف دینی و مواعظ اخلاقی است/ یُزَکِّیهِمْ معمولاً با «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» اشتباه گرفته میشود
«یُزَکِّیهِمْ» یعنی چه؟ از آنجایی که کلمۀ «یُزَکِّیهِمْ» از تزکیه گرفته شده است، و تزکیه یک عملیات اخلاقی برای پاک کردن نفس است، یُزَکِّیهِمْ معمولاً با «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها»(شمس/9) اشتباه گرفته میشود و گفته میشود: پیغمبر صلی الله علیه و آله حتماً باید یک کار اخلاقی بکند تا ما تزکیه بشویم! در حالیکه به حکم برخی آیات قرآن و احکام اسلام و روایات-که برای شما خواهم خواند- «یُزَکِّیهِمْ» چیزی غیر از تعلیم دادن معارف دینی و اخلاقی است. چیزی غیر از موعظه کردن است. بله؛ موعظهها در قرآن هست؛ اصلاً قرآن کتاب موعظه است. تذکرات اخلاقی در قرآن هست. اما تعلیم کتاب(قرآن) را در عملیات بعدی، خواهد فرمود «…وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»(جمعه/2) حتی بعضیها آن حکمت را بیشتر، اخلاق میدانند. شما حکمتهای اخلاقی زیادی را از اولیاء خدا میشنوید.
شاید یُزَکِّیهِمْ یعنی جامعه را مدیریت کن و قوانینی بگذار که رفتارهای مردم بهصورتی هدایت شود که باعث تزکیۀ آنها بشود
اما این «یُزَکِّیهِمْ» در اینجا معنایش چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله یا با اندیشۀ ما کار دارد، یا با قلب ما ، یا با رفتار ما. انسان که چیز دیگری ندارد؛ اینها سه بُعد وجود انسان هستند. اگر با اندیشۀ ما کار داشته باشد، میشود «تعلیم» یا میشود «تلاوت» یعنی بخواند و من بشنوم و انشاء الله آدم بشوم. یا تعلیم بدهد که حسابی یاد بگیرم. یا با اندیشۀ ما کار دارد، یا با قلب ما کار دارد، که گفتیم بنا نیست پیامبر صلی الله علیه و آله در قلب ما تصرف مستقیم کند! یا با رفتار ما کار دارد. شاید معنای «یُزَکِّیهِمْ» این باشد، شاید اصل معنایش این باشد که «پیامبر! جامعه را مدیریت کن و قوانینی بگذار که رفتارهای مردم بهصورتی کنترل و هدایت بشود و این باعث تزکیۀ آنها بشود.»
وقتی «یُزَکِّیهِمْ» را میشنوم، یاد «حکومت و سیاست» میافتم، نمیدانم چرا برخی یاد «اخلاق و معنویت» میافتند؟!/ آیات قرآن را ببینیم
من وقتی «یُزَکِّیهِمْ» را میشنوم، یاد حکومت و سیاست میافتم، نمیدانم چرا بعضیها یاد اخلاق و معنویت میافتند؟! نمونهای از آیات قرآن را بخوانم، ببینید شما هم همین برداشت را میکنید یا نه؟ خداوند میفرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ»(توبه/103) از اموال اینها صدقه بگیر. یعنی همین زکات و همین نظام معیشتی، نظام معیشتیای که کار حاکمان جامعه است، نه کار مربیان اخلاق! باید قدرت داشته باشی، باید برای این قدرت، قبلاً شمشیر زده باشی، برای حفظ این قدرت، باید نهضهها در مرزها وجود داشته باشد و دشمنان را تار و مار کند. باید قدرت در امنیت باشد، تا بشود زکات گرفت.
میفرماید قانون بگذار، رفتار مردم را در معیشت، تنظیم کن، از آنان زکات بگیر، وقتی زکات گرفتی، بحث توزیع زکات به میان میآید، و شیوۀ توزیع به میان میآید. این همه قانون میخواهد! آدم مورد اعتماد میخواهد که بگذاری زکات بگیرد، و زکات را توزیع کند. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ» قانون بگذار، و حکومت کن، تا پاک بشوند و تزکیه بشوند.
بنده در قرآن بر اساس این آیه متوجه شدم که وقتی میفرماید «یُزَکِّیهِمْ؛ ای پیامبر! اینها را تزکیه کن!» لااقل یک مصداق برجستهاش زکات گرفتن است، قانون اقتصادی بگذار! و این مربوط به چه موقعی بود؟ بعد از اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شدند، قانون گذاشتند؛ نه فقط قانون اقتصادی، بلکه قانونهای حقوقی گذاشتند، آنها هم باعث تزکیه مردم است. همچنین در روابط با دیگر ملل و امتها قوانینی گذاشتند، همۀ قوانین باعث تزکیه است.
یَتْلُوا عَلَیْهِمْ: کار فرهنگی، یُزَکِّیهِمْ : کار حاکمیتی/سیاست است که میتواد اخلاق را آباد یا نابود کند!
«یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ» به تعبیر ما یعنی «کار فرهنگی کن»، اما «یُزَکِّیهِمْ» غالباً مصداقاً نتیجهاش این است که «حکومت کن». مثلاً شما به این سخن حضرت زهرا صلی الله علیه و آله نگاه کنید. این سخنان ائمه علیه السلام گاهی اوقات در سر و صداهای اخلاقی گُم میشود. گاهی صدای اخلاق بلندتر از صدای سیاست است؛ این خوب نیست! سیاست است که میتواند اخلاق جامعه را نابود کند و هزاران موعظۀ اخلاقی اثر نداشته باشد. سیاست است که میتواند اخلاق جامعه را آباد کند، و کمترین موعظهها کار آن جامعه را راه بیندازد! دین را نباید خراب کنیم، باید همان چیزی که در دین هست را بگوییم. حضرت زهرا علیه السلام میفرماید: «جَعَلَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، خدا ایمان را قرار داد برای اینکه مشرک نباشیم، وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، و نماز را قرار داد برای اینکه از کبر بیرون بیاییم، وَ الزَّکَاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْس، و خدا زکات را قرار داد تا تزکیه شویم. (احتجاج طبرسی/1/99)
اگر سیاست را محل پاک کردن جامعه ندانیم، آن را به کسانی واگذار میکنیم که شایستگی لازم را ندارند
من خیلی از جاها میگویم «زکات عامل تزکیه است، پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی میخواهد تزکیه کند، با زکات است، لااقل یک اصل مهمش این است» مردم میگویند: «ما داریم حرفهای تازه میشنویم، ما فکر کردیم وقتی میفرماید «آنها را تزکیه کن» یعنی برای آنها بحث اخلاقی مطرح کن!» همین است دیگر! انتظار از عرصۀ سیاست، پایین میآید، و عرصۀ سیاست را زیاد محل پاک کردن جامعه نمیدانید، آنوقت سیاست را احیاناً به کسانی واگذار میکنید که شایستگی لازم را ندارند! اینطوری میشود که جامعه خراب میشود.
کسی که انقلابی باشد، اما سیاسی نباشد، مثل خوارج شورشی میشود
ما اگر میخواهیم انقلابی باشیم، اول باید سیاسی باشیم. انقلابی یعنی چه؟ یعنی کسی که اصرار دارد اهداف سیاسی را تعقیب کند، مصر است که آرمانهای سیاسی محقق شود. اقدامات سیاسی را با بصیرت انجام میدهد. پایۀ انقلابی شدن این است که سیاسی باشی. اگر سیاسی نباشی و انقلابی باشی، اصلاً خطرناک است؛ داری شورشی میشوی! مثل خوارج که شورشی شدند. آنها سیاسی نبودند اما انقلابی بودند. پایه این است که تو سیاسی باشی. برای اینکه سیاسی باشی اول باید ببینی انتظارات خدا از تو در عرصۀ سیاست چیست؟
بسیاری از «مشکلات اخلاقی» جامعۀ ما، ناشی از شباهت قوانین ما با «قوانین غربی» است/ داستانی از نحوۀ تصویب یک قانون غربی دربارۀ خانواده، در شورای نگهبان
بسیاری از مشکلات جامعۀ ما که در مسائل اخلاقی هست، ناشی از شباهت قوانین ما با قوانین غربی است. وقتی یک نمایندۀ مجلسی-در قدیم- میگوید: من در قوانین فرانسه و انگلستان بررسی کردم و دیدم که فلان قانون خانواده جالب است، خوشم آمده است-البته من نمیدانم، زیاد خبر ندارم که یک نمایندۀ مجلس میتواند از یک قانونی خوشش بیاید و سعی کند بقیه را راه بیندازد یا نه؟!- و بعد میگوید: رفتم مجلس شورای اسلامی را متقاعد کردم که این قانون را تصویب کنند، شورای نگهبان گفت نه! رفتم اصرار کردم، با کمی تعدیل، قبول کردند!
حالا فرانسه و انگلستان خودشان در موضوع خانواده موفق شدهاند که تو رفتهای قانون آنها را گرفتهای برای ما گذاشتهای؟! آنها که در امر خانواده بیچاره شدهاند! عزیزان شورای نگهبان، همینکه یک قانونی در مخالفت با اسلام، صراحت نداشته باشد، آیا باید آن قانون را در طراحی نظام اسلامی قبول کنند؟!
اصلاً حکومت اسلامی برای چیست؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله برای چه آمده است؟ «یُزَکِّیهِمْ» با قانون، با مدیر، با حکومت و زکات-که شأن حکومت است- انجام میشود. مثلاً تصور کنید که پیامبر صلی الله علیه و آله در این مورد بخواهند اخلاقی رفتار کنند، چگونه میشود؟ مثلاً بگویند: «من نمیدانم مردم! بالاخره شما باید زکات بدهید، بروید ببینید به چه کسی میتوانید زکات بدهید، خواهش میکنم! ما فقط موعظه میکنیم!» آیا اینطوری است؟!
زکاتی که پیامبر از مردم میگرفتند، شأن حکومتی دارد/ امام صادق علیه السلام : چیزی سنگینتر از زکات برای این مردم واجب نشد!
مواردی بوده که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای مدیریت، حکم میدادند، یک حکم دیگر هم میدادند برای زکات؛ یعنی دوقبضه میکردند! طرف میگفت: شما که مرا برای آن قوم رییس کردید، من میخواهم بروم زکات بگیرم، زکات چیزی مهمتر از حکومت کردن است، میترسم به من زکات ندهند، لذا یک حکم جداگانهای برای زکات گرفتن به من بدهید، تا دوقبضه شود، من بتوانم زکات بگیرم. زکات، شأن حکومتی دارد. زکات یک مفهوم قدیمی نیست، یک نمادی است برای اقتصاد اسلامی که معیشت مردم را درست میکند.
یک روایت از امام صادق علیه السلام بخوانم که توجهتان بیشتر به این موضوع جلب شود. حضرت میفرماید: «واجب نشد بر این امت، چیزی سنگینتر از زکات؛ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ شَیْئاً أَشَدَّ عَلَیْهِمْ مِنَ الزَّکَاةِ»(کافی/3/497) چیزی سنگینتر از زکات برای این مردم وضع نشد!
وقتی علیبنابیطالب علیه السلام آمد و فرمود: «این زکاتی که از مردم گرفته میشود و غنیمتها را مساوی بین مردم تقسیم میکنم» که حکومت ایشان را به جنگهای داخلی کشاندند. طلحه و زبیر، یار وفادارشان هم از ایشان جدا شدند. میخواست «یُزَکِّیهِمْ» را اجرا کند.
مگر سیرۀ علی علیه السلام و پیغمبر صلی الله علیه و آله چه بود که بهخاطرش 30هزار نفر جمع شدند و حسین علیه السلام را کشتند؟ / «یُزَکِّیهِمْ» را اجرا میکردند!
اینکه میخواهم بگویم در واقع روضه است، اگر هم گریه نکردی «آه بکش» فرمود: نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا تَسْبِیحٌ(کافی/2/226) خوشا به سعادت کسی که بتواند برای این روضه، اشک بریزد. قرار ما روز قیامت! بسوز و در شام غربیان، میان خیمههای نیمسوخته راه برو و برای این روضه گریه کن!
تا حسین علیه السلام اعلام کرد که من میخواهم به سیرۀ پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام و جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کنم «أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی»(مثیرالاحزان/4)، مگر سیرۀ علی علیه السلام و سیرۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله چه بود که 30هزار نفر ریختند او را قطعه قطعه کردند؟ هیچ چیز؛ میخواست بیتالمال را مساوی تقسیم کند.(..یُقْسَمُ بَیْنَکُمْ بِالسَّوِیَّة؛ امالی طوسی/729) گفتند: «باز هم علی علیه السلام دارد برمیگردد؛ برویم حسین علیه السلام را بکشیم!» و الا-نعوذ بالله- مگر آنها از قیافۀ امام حسین علیه السلام بدشان میآمد؟! اتفاقاً خوششان هم میآمد!
اتفاقاً آنها زیاد با امام حسین علیه السلام مشکل نداشتند. یکی از آنها داشت از پای دختر حسین علیه السلام خلخال میکَند، نامرد گریه میکرد! گفت چرا گریه میکنی؟ گفت: میدانم تو دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله هستی، و من دارم ظلم میکنم! گفت: پس چرا خلخال میکَنی؟ گفت: خُب چهکار کنم؟ اگر من اینرا نبَرم، یکی دیگر میبَرد! (…فَقَالَ کَیْفَ لَا أَبْکِی وَ أَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ؟ …؛ امالی صدوق/165)
شما از کجا میگویی که آنها میخواستند اباعبداللهالحسین علیه السلام را به قتل برسانند تا مبادا حکومت عادلانۀ علی علیه السلام تکرار شود؟ امام حسین علیه السلام روز عاشورا وقتی صدا میزد: «مگر من پسر فاطمه سلام الله علیها دختر پیامبر شما نیستم؟» سرهایشان را پایین میانداختند، اما وقتی صدا زد: مگر من پسر علیبنابیطالب علیه السلام نیستم؟ صدا زدند: بهخاطر نفرتی که از پدرت داریم، میخواهیم تو را بکُشیم.(إنا نقتلک بغضا لأبیک؛ ینابیع المودّة/3 /80)
مگر امیرالمؤمنین علیه السلام چهکار کرده بود؟ ایشان داشت «یُزَکِّیهِمْ» را اجرا میکرد. آن مردم «یُزَکِّیهِمْ» را از علی علیه السلام نپذیرفتند. تقسیم مساوی بیتالمال و بین مردم تبعیض قائل نشدن، میشود «یُزَکِّیهِمْ»!
اگر مردم در دولتمردان تبعیض ببینند، هزاران منبر اخلاقی بیاثر، هزاران ایمان به باد فنا، و هزاران معصیت خواهد شد و گناهش بر گردن همان دولتمردان است
خدا شاهد است که اگر مردم در دولتمردان، تبعیض ببینند، هزاران منبر اخلاقی بیاثر خواهد شد، هزاران ایمان به باد فنا خواهد رفت، هزاران معصیت خواهد شد، و گناهش هم گردن دولتمردانی است که دارند تبعیض نشان میدهند!
گاهی اوقات اینطوری است که وقتی یک تبعیضی در کشور، صورت میگیرد، من وقتی دارم منبر میروم، میگویم: «اصلاً نروم دیگر! فایده ندارد. من چه میخواهم بگویم؟» گاهی یک قانون غلط تصویب میشود، یک آییننامۀ غلط تصویب میشود، یا وقتی سیستم اقتصادی غلط باشد، من بروم چه بگویم؟!
«یُزَکِّیهِمْ» اصلش با با قانونگذاران است/ نمایندۀ مجلس نباید در رودربایستیهای سیاسی قانون تصویب کند
«یُزَکِّیهِمْ» اصلش با با قانونگذاران است. اما مردم اصلاً چنین انتظاری-از قانونگذاران- ندارند؛ چون اینطوری تبیین نشده است. وقتی میخواهند قانونگذار به مجلس بفرستند، باید ببینند «چه کسی را دارند به مجلس میفرستند؟» باید کسی باشد که بداند جامعه با کدام قانون، تزکیه میشود؟ نه اینکه در رودربایستیهای سیاسی قرار بگیرد!
رسول خدا صلی الله علیه و آله : اجرای یک حدّ(قانون الهی، عدالت)، از شصت سال عبادت پاک کنندهتر است!/ اجرای قانون و عدالت، کار حکومت است نه علمای اخلاق
مثلاً در این روایت ببینید که «یُزَکِّیهِمْ» یعنی چه؟ رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میفرماید: «حَدٌّ یُقَامُ فِی الْأَرْضِ أَزْکَى مِنْ عِبَادَةِ سِتِّینَ سَنَة»(مستدرکالوسائل/ 18/9) یک حدّ، یک قانون خدا اجرا شود-که اینها کار حاکمیت است، کار علمای اخلاق که نیست بروند حدّ اجرا کنند! این کار قانونگذار و قوۀ قضاییه است- یک عدالت اجرا شود، از شصت سال عبادت بهتر است!
حالا بنده بروم در مصلی و در جمع دوستان، بنشینیم و شب تا صبح گریه کنیم و بحث اخلاقی داشته باشیم، یکدانه حدّ، درست و حسابی در قوۀ قضاییه اجرا شود، از شصت سال عبادت اینطوری بالاتر است! اینها یعنی تزکیۀ جامعه! اینها که حرفِ ما نیست؛ کلام پیامبر صلی الله علیه و آله است.
جامعهای از نظر معنوی و مادی اصلاح میشود که معارف «سیاسی» دین را بیابد/ دینی که ما در مدرسه به بچهها یاد میدهیم، بچهها را با حقیقت اسلام آشنا نمیکند!
وقتی «یُزَکِّیهِمْ» گفته میشود، صرفاً به یاد مباحث اخلاقی نیفتید! بله، نتیجهاش آن حالِ خوشی است که آدم دست میدهد. «یُزَکِّیهِمْ» در سیرۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم بود. عملیات مربوط به «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ» حدوداً سیزده سال طول کشید. البته بعدش هم تلاوت ادامه پیدا کرد. ولی از زمان هجرت «یُزَکِّیهِمْ» شروع شد. پیامبر صلی الله علیه و آله تا هجرت فرمودند، قانونگذاری کردند. این قانونهایی که پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه گذاشتند، یعنی «یُزَکِّیهِمْ»!
یکی از ناراحتیها همین است. جامعهای از نظر اخلاقی و معیشتی، از نظر معنوی و مادی اصلاح میشود که معارف سیاسی دین را پیدا کند. و البته این به آموزش و پرورش برمیگردد. من اصلاً برداشتم این نیست که دینی که ما در مدرسه به بچهها یاد میدهیم، بچهها را سیاسی بار بیاورد! کلمۀ «سیاسی بار بیاورد» را پس میگیرم و اصلاح میکنم و میگویم «با حقیقت اسلام، آشنا بشوند» که حضرت امام(ره) فرمود: «و اللَّه اسلام تمامش سیاست است»(صحیفه امام/1/270) بنده در یک جلسهای اینرا گفتم، یکی از رفقای اهل علم گفت: آقا، مبالغهآمیز صحبت نکن! گفتم: این سخن حضرت امام(ره) است. وقتی اینرا شنید، کمی آرامتر شد. گفتم: البته برای اینکه شما ناراحت نشوید، امام(ره) یکجای دیگری هم فرموده است: «اسلام دین سیاست است قبل از اینکه دین معنویات باشد»(صحیفه امام/6/467) و «مسائل اسلام، مسائل سیاسى است و سیاستش غلبه دارد بر چیزهاى دیگرش»(صحیفه امام/13/323) ولی آنرا قبلاً فرموده بودند که «اسلام تمامش سیاست است».
در تعلیم و تربیت، «اسلام سیاسی» باید آموخته شود تا کسی مردم را فریب ندهد/ اغلب متدینین از این اقدام سیاسی مهم پیامبر خبر ندارند!
در تعلیم و تربیت، این اسلام سیاسی باید آموخته شود، تا کسی مردم را فریب ندهد. بنده یک مدتی است که در مجالس معنوی این سؤال را-از مخاطبینم- میپرسم، و تقریباً قریب به اتفاق مخاطبین متدین و مذهبی بنده، از این مطلب خبر ندارند. شاید ما طلبهها در شیوۀ تبلیغ، اشتباه کردهایم. آن سؤال این است: رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در پیمان عقبۀ دوم، بعد از اینکه هفتاد نفر از مردم مدینه با ایشان بیعت کردند و عهد بستند که ما از شما حمایت میکنیم، به مدینه هجرت بفرمایید… این پیمان هم بهطور مخفیانه انجام شد. در درهای بین منا و مکه بود. حمزه سیدالشهدا و علی علیه السلام با شمشیر آماده دمِ دره ایستاده بودند که دشمنان نیایند. البته برخی از دشمنان هم آمدند، حمزه سیدالشهدا آنها را رد کرد و فرمود: خبری نیست! (وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ نَازِلًا فِی دَارِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ حَمْزَةُ وَ عَلِیٌّ وَ الْعَبَّاسُ مَعَهُ فَجَاءَهُ سَبْعُونَ رَجُلًا مِنَ الْأَوْسِ وَ الْخَزْرَجِ فَدَخَلُوا الدَّارَ…؛ اعلامالوری/60)
این پیمان در یک وضعیت بسیار مخفیانه بسته شد. آنها مسلمان شده بودند و از مدینه آمده بودند، 12 نفرشان سال قبل آمده بودند و حالا هفتاد نفر آمده بودند و میگفتند: ای رسول خدا! شما را میخواهند در اینجا(مکه) بکشند! بیا ما از شما حمایت میکنیم. (فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! عَلَى مَا نُبَایِعُکَ؟… ؛ دلائل النبوه/2/443) چند نفر از مردم مدینه آنموقع مسلمان شده بودند؟ هفتاد نفر! و شاید کمی بیشتر. در شهر مدینه یهودیان بودند و برخی دیگر که تا آخرش هم درست نشدند.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این شرایط پیمان بستند؛ در اوج غربت! حالا رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از اینکه این پیمان بسته شد، اولین کاری که بعد از پیمان انجام دادند چه بود؟ بنده تا حالا در بسیاری از مجالس معنوی این سؤال را پرسیدهام و گفتهاند که «نمیدانیم!» برخی میگفتند: اولین اقدام این بود که مسجد ساخت! در حالیکه مسجد را بعد از اینکه به مدینه رفتند، ساختند. من نمیدانم کتابهای تاریخ اسلام را چه کسانی مینویسند و آموزش میدهند و چطور برنامهریزی میشود؟!
اولین اقدام پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از پیمان عقبه، تعیین رئیس برای اقوام مدینه بود؛ یک اقدام کاملاً سیاسی! نه اخلاقی!
رسول خدا صلی الله علیه و آله تا پیمان بستند، فرمودند: الان اولین اقدام این است که 12 نفر رییس برای 12 ناحیه مدینه باید تعیین کنیم. و این یک اقدام صد در صد سیاسی است. و بعد فرمودند: شما این دوازده نفر را تعیین میکنید یا من تعیین کنم؟ گفتند: شما رییس هستید، شما تعیین کنید. (فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَخْرِجُوا إِلَیَّ مِنْکُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً یَکْفُلُونَ عَلَیْکُمْ بِذَلِکَکَمَا أَخَذَ مُوسَى مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً فَقَالُوا اخْتَرْ مَنْ شِئْتَ، فَأَشَارَ جَبْرَئِیلُ ع إِلَیْهِمْ فَقَالَ هَذَا نَقِیبٌ وَ هَذَا نَقِیب؛ اعلامالوری/60)
من میخواهم عرض کنم که یا رسولالله! حالا مشکل مردم مدینه هم رییس نبود. نیامده بودند که به شما بگویند که ما رییس میخواهیم! تازه هنوز همۀ آنها هم مسلمان نشده بودند! حالا شما بروید آنجا کار فرهنگی کند، بعداً انشاءالله رییس تعیین خواهید کرد. چه عجلهای است که الان رییس تعیین کنید؟ پیغمبری اینطوری است؟ ما فکر میکردیم که پیغمبر بیشتر موعظهکنندۀ اخلاقی است! یک برداشت دیگری از شما پیدا کردیم.
برخی نقبایی که جبرائیل تعیین کرده بود، خراب شدند!/ پس اگر «شورای نگهبانِ خدا» هم کسی را تأیید کند، در پستهای سیاسی بعضیها خراب میشوند
جبرئیل امین، اسم آن دوازده نفر را آورد و یک افرادی را تعیین کردند. پس-بهتعبیری- شورای نگهبان آن تعیین وضعیت، جبرئیل امین بود و اسمها از آسمان آمد. و بعد هم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ناراحت نشوید و نگویید که چرا این شخص را گذاشتی و آن را نگذاشتی؟ اسمها از آسمان آمده است. و آنها گفتند: ما تسلیم هستیم. (و لا یجدن أحد منکم فی نفسه أن یؤخذ غیره فإنما یختار لی جبرئیل؛ طبقاتالکبری/3/452)
حالا به شما خبر بدهم، بعضی از این دوازده نفری که تعیین شدند، بعدها آدمهای خوبی باقی نماندند. توضیح نمیدهم که بعضی از اینها در کوچه بنی هاشم چهکار میکردند وقتی که امیرالمؤمنین علیه السلام را میبردند!
پس اگر «شورای نگهبانِ خدا» هم کسی را تأیید کند، بعضیها در پستهای سیاسی خراب میشوند؟ مسائل اجتماعی همینطوری است دیگر! باید اینها را بدانی! از کسانی که جبرائیل تعیین کرده بود، شش نفرشان پای رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله شهید شدند، یک نفرشان هم به نام «ابن تیّهان» بود که پای رکاب علی علیه السلام در صفین شهید شد که امیرالمؤمنین علیه السلام در رثای او و عمار، گریه کرد و فرمود: «أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ»(نهجالبلاغه/خطبه 181) بالاخره از میان آن دوازده نفر، آدمهای مختلفی درآمدند.
اگر پیامبر صلی الله علیه و آله هم باشد، بدون قانون و مسئولان خوب، نمیتواند «یُزَکِّیهِمْ» را اجرا کنند
پیامبر صلی الله علیه و آله کار سیاسی کردند، برای اینکه میخواستند «یُزَکِّیهِمْ» را اجرا کنند. اما با چه وسیلهای و با چه کسی میشود یُزَکِّیهِمْ را اجرا کرد؟ با قانون خوب و با مسئولان خوب. وگرنه اگر پیامبر خدا هم باشد، بدون قانون خوب و بدون مسئولان خوب نمیتواند «یُزَکِّیهِمْ» را اجرا کنند.
مرحلۀ سوم: تعلیم کتاب (وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ)
بعد از پیامبر بعضیها اجازۀ تفسیر قرآن هم نمیدادند!/ «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ» نیاز به حکومت دارد
خُب حالا به سراغ قسمت بعدی برویم. عملیات بعدیای که پیامبران باید انجام دهند «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»(جمعه/2) بعد از قانونگذاری و بعد از ایجاد کردن زمینۀ تزکیۀ مردم، این است که بنشینند و با آرامش، کتاب را تعلیم دهند.
حرفهایی دربارۀ تعلیم کتاب هست، که دیگر عرض نکنم. یک کسانی بعدها روی کار آمدند که اگر کسی تفسیر قرآن میگفت اعدامش میکردند. پس دیدید که «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ» نیاز به حکومت دارد! جزئیات داستانش را نمیشود گفت. یک کسی در یک گوشهای میگفت: «وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً» یعنی چه؟ به مرکز گزارش دادند که «یک نفر پرسیده است «وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً» یعنی چه؟» گفتند: آناً او را بفرستید بیاید مرکز! او را به مرکز بردند. دم درِ شهر، او را نگه داشتند و گفتند: در کاروان بمان تا برگردیم. بعد پیش رییسشان رفتند و گفتند: آن کسی که گفتید را آوردهام. گفت: یکوقت فرار نکند، چطوری او را رها کردی؟! گفت: او دنبال پاسخ سؤال آمده، برای چه فرار کند؟ مگر چهکار میخواهید بکنید؟ گفت: زود برو او را بیاور که اگر فرار کرده بود، بلایی که میخواهیم بر سر او بیاوریم، بر سر خودت میآوریم. او را آوردند، و خواباندند، شلاق زدند؛ البته شلاق که نه! با شاخۀ درخت سیب، او را زدند. و بعد گفتند: یک مدتی برود تا مجروحیت او خوب شود، بیاید دوباره بزنند! تا سه مرتبه این تکرار شد. چرا؟ برای اینکه پرسیده بود «وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً» یعنی چه؟! (…کَانَ یُخْرِجُهُ کُلَّ یَوْمٍ فَیَضْرِبُهُ مِأَةً؛ شرح نهج البلاغۀ ابن ابیالحدید/12 /102 و با اندکی تفاوت: المسترشد/542)
مرحلۀ چهارم: تعلیم حکمت (وَ الْحِکْمَةَ)
پیامبر صلی الله علیه و آله باید به مردم حکمت هم بیاموزد تا جامعه سعادتمند شود/ حکمت یعنی بصیرت و خوب فهمیدن
«یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ» نیاز به حکومت دارد. خُب، ما میخواستیم دربارۀ این قست صحبت نکنیم، پس اینرا کنار میگذاریم و به سراغ قسمت بعدی میرویم: «یُعَلِّمُهُمُ الْحِکْمَةَ»(جمعه/2) یعنی پیامبر من! به اینها حکمت هم باید بیاموزی تا جامعه سعادتمند شود.
حکمت یعنی چه؟ یعنی نخوانده ملّا بشوی، تولید اندیشه کنی، بصیرت داشته باشی، مصادیق را بشناسی، تحلیل داشته باشی، و الا کسی که «ملّا لغتی» باشد، اینطوری میشود: «کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً»(جمعه/5) ظاهر کتاب را میگیرد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ لَا بِالرِّوَایَاتِ»(کنزالفوائد/2/31) یعنی کلام ما-اهلبیت علیه السلام - را که میشنوید و نقل میکنید، درک هم بکنید، نه اینکه فقط نقل کنید. نقّال نشوید، تحلیلگر هم باشید.
پیغمبر من! دین یک جوری است که باید به اینها حکمت یاد بدهی! اینها باید خوب بفهمند، باید بصیرت داشته باشند، باید مطلب را بگیرند. و الا کسی که حکمت نداشته باشد، خودش را نابود میکند با علمِ سطحیای که نمیتواند مصادیق را تشخیص دهد، نمیتواند زمانه را تحلیل کند. کسی حکمت دارد که زمانهاش را میشناسد، کسی حکمت اخلاقی دارد که حال خودش را میشناسد. کسی حکمت دارد که میداند کدام آگاهی را کجا باید مصرف کند؟ کسی حکمت دارد که میفهمد الان کدام گناه سنگینتر است؟ کدام گناه الان سبکتر است. از کدام گناه باید گذشت و از کدام گناه نباید گذشت؟
مهمترین بخش حکمت، حکمت سیاسی است که باعث سعادت یک جامعه میشود/ حکیم اولویتها را تشخیص میدهد
باز اینجا عرض میکنم که مهمترین بخش حکمت، حکمت سیاسی است که باعث سعادت یک جامعه میشود، اگر ماها دور امیرالمؤمنین علیه السلام بودیم گاهی به حضرت اعتراض میکردیم. آقا به مسجد آمدند دیدند که نماز مستحبی را دارند به جماعت میخوانند! فرمودند: نماز مستحبی را که نباید به جماعت خواند! ولی مردم شلوغ کردند و به حضرت اعتراض کردند. لذا حضرت فرمود: اشکالی ندارد، بخوانند! (…فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قُلْ لَهُمْ صَلُّوا؛ تهذیب الأحکام/3/70)
ولی از اینطرف، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: بیتالمال که قبلاً نامساوی تقسیم میشد، باید مساوی تقسیم شود. گفتند: آقا، اینطوری حکومت شما شکست میخورَد، جنگ راه میافتد! حضرت فرمود: «هرچند جنگ راه بیفتد.» ببینید! آنجا عدهای یک تظاهرات اعتراضی کردند برای اینکه نماز مستحبی را به جماعت بخوانند و حضرت کوتاه آمد، ولی در اینجا کوتاه نمیآید. این حکمت سیاسی است. یعنی میگوید: نماز را اگر غلط خواندند، اشکال ندارد، ولی پول باید درست تقسیم شود.
یک حکیم است که اولویتها را تشخیص میدهد، الاهم فالاهم میکند. گاهی در روایات فرمودهاند: حکمت یعنی همان فقه! (إِنَّ الْحِکْمَةَ الْمَعْرِفَةُ وَ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْکُمْ فَهُوَ حَکِیم؛ تفسیر عیاشی/1/151) یکدفعهای مرحوم آیت الله شیرازی بزرگ میگوید: «الیوم توتون و تنباکو حرام است!» در حالی که توتون و تنباکو، فینفسه حرام نیست. این همان فقهی است که حکمت است.
اگر حکمت نداشته باشیم، از امیرالمؤمنین علیه السلام هم ایراد میگیریم!
حضرت امام(ره) میفرمود به سراغ فقهای زمانشناس بروید. این زمانشناسی، در واقع مربوط به همان بخش «حکمت» میشود. اگر حکمت نداشته باشی و یکدفعهای همۀ خوبیها یا همۀ بدیها را مساوی ببینی، فاجعه میشود.
بنده یکبار تصادف کرده بودم. دست و بینی من خونآلود شده بود و کتفم آمده بود روی سینه! خیلی درد داشت. در بیمارستان به آقای دکتر گفتم: این کتف مرا درست کن که مرا داغون کرده! گفت: کتف مهم نیست، اول باید ببینم که ضربه مغزی شدهای یا نه؟! گفتم: ضربه مغزی نشدهام. گفت: حرف شما حجت نیست، من باید نتیجۀ امآرآی را ببینم! هرچه به این طبیبِ حکیم التماس کردیم، گوش نکرد. گفت: سر مهمتر است! بعد از آزمایش، دکتر گفت: خیالم از سرِ شما راحت شد، شما ضربۀ مغزی نشدهای، حالا با خیال راحت، دست شما را درست میکنیم. حکیم این است! باید بداند که اول چه چیزی را درست کند؟
گاهی اوقات اگر ما حکمت نداشته باشیم، از امیرالمؤمنین علیه السلام هم ایراد میگیریم! و عجیب هم هست. اصلاً آدمها در شهر ما یکجوری هستند که دنبال حکمت نمیگردند!
شاید نظام آموزشی «نمرهای» مایۀ تزکیه و پاکی نشود، بلکه مایۀ آلودگیِ نفس بشود!
ما در سیستم آموزش و پرورش، «یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ»(جمعه/2) داریم. الحمدلله و المنّه. «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ» هم تا حدی داریم، الحمدلله و المنّه! اما از آنطرف، آیا این ساختار تعلیم و تربیت مایۀ تزکیه میشود؟ شاید نظام نمرهای مایۀ تزکیه نشود، بلکه مایۀ آلودگیِ نفس بشود!
آیا دانش آموزان ما حکمت فرا میگیرند؟ / اگر حکمت و بصیرت نباشد، کربلا پیش میآید
بیاییم جلوتر؛ آیا این دانشآموز، حکمت فراگرفت یا نه؟ دوستان من! اگر حکمت و بصیرت نباشد، وضع کربلا پیش میآید! میدانید این داغ امام حسین علیه السلام چرا به دلهای شما اینقدر آتش میزند؟ یکی از دلایلش این است که نمازخوانها دور حسین علیه السلام را گرفتهاند! یک نمونه از نفهمیهای آنها را به شما بگویم: بلافاصله بعد از شهادت امام حسین علیه السلام چهارهزار نفر قیام کردند که «چرا حسین علیه السلام کشته شد؟ چرا حسین علیه السلام را تنها گذاشتید؟» باید از آنها پرسید: «شما ده روز پیش کجا بودید؟ شما که امام حسین علیه السلام را دوست داشتید، پس روز عاشورا کجا بودید؟ هزار نفر از شما اگر به یاری حسین علیه السلام میرفتید، شاید وضع کربلا عوض میشد! فرماندۀ شما اباالفضلالعباس علیه السلام میشد!» همۀ آن چهارهزار نفر هم شهید شدند. بنده به آنها احترام میگذارم، نمیخواهیم به آنها بد و بیراه بگویم، ولی این حکمت عجب چیزی است!
داستان عبرت آموز سلیمان بن صرد، نمونۀ تاریخی یک آدم خوبِ «بیحکمت» است
یک نمونه را تاریخ برای ما رسوا کرده تا عبرت ما بشود، البته خیلی آدم خوبی بود. سلیمان بن صرد، یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بود. حضرت وقتی فعالیت خودشان را در جنگ جمل شروع کردند، به او پیغام فرستادند که «شما هم به یاری ما بیایید» ولی او نیامد. مثل اینکه جنگ خیلی داخلی بود، و میدانید که نخبگان زیاد توی درگیریهای داخلی وارد نمیشوند! آبروی خودشان را یکمقدار حفظ میکنند! حالا نمیدانم چیست؟ بالاخره این مسائل هست.
سلیمان بن صرد، نیامد. بعداً امیرالمؤمنین علیه السلام به کوفه آمدند و سلیمان بن صرد که از دوستان حضرت بود، به دیدار ایشان رفت. حضرت فرمود: سلیمان، نیامدی! گفت: آقا بالاخره نشد! ولی من پای رکاب شما هستم. حضرت فرمود: آنموقعی که لازم داریم باید بیایید! گفت: حالا شما ببخشید، ما پای رکاب شما هستیم. حضرت فرمود: بالاخره آنموقع نیامدی! سلیمان یک مقدار دلگیر شد و پیش امام حسن علیه السلام رفت و گفت: به امیرالمؤمنین علیه السلام بگویید: ایشان دشمن زیاد دارد، حالا یکدانه دوست هم مثل من دارد، او را سرزنش نکند. امام حسن علیه السلام به او فرمود: سلیمان! برو خوشحال باش، پدرم هر کسی را سرزنش نمیکند! تو را خصوصی دانسته که سرزنش کرده است.( …َقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَرُدَّنَّ الْأُمُورَ عَلَى أَعْقَابِهَا؛ وقعة الصفین/6)
سلیمان در تمام جنگها پای رکاب علی علیه السلام بود و خدمت کرد. تا امام حسن علیه السلام آمد صلح کند، سلیمان جزء کسانی بود که آمد به امام حسن علیه السلام گفت: «یا مذلالمؤمنین!»() آدم به امامش اینطوری نمیگوید! سلیمان پیش امام حسین علیه السلام رفت و گفت: شما قیام کن! حضرت فرمود: شخص که با شخص فرق نمیکند، جریان امامت مهم است، الان مصلحت همین است که برادرم امام حسن علیه السلام فرموده است.(الإمامةوالسیاسة/ج1/185) وقتی امام حسن علیه السلام به شهادت رسید، سراغ امام حسین علیه السلام آمد و گفت: «شما قیام کن!» فرمود: امام عوض شده، وضعیت که عوض نشده! اینکارها که به شخصیت افراد نیست! ما فعلاً با معاویه قرارداده بستهایم؛ اگرچه او رعایت نمیکند. (إنی لأرجو أن یکون رأی أخی؛ انساب الاشراف/3/ 152)
وقتی نوبت یزید رسید، سلیمان جزء اولین نویسندگان نامه بود که گفت: یا اباعبدالله! الان دیگر همان وقتی است که من خودم را برای این لحظه هلاک کردهام، قیام کنید و تشریف بیاورید. (…اجْتَمَعُوا فِی دَارِ سُلَیْمَانَ بْنِ صُرَد؛ مناقب ابن شهرآشوب/4/ 89) اما وقتی امام حسین علیه السلام در کربلا محاصره بود، سلیمان بن صرد تازه داشت بررسی میکرد که چگونه برود؟ کِی برود؟ آیا برود یا نرود؟! دیگر وقتی میخواست برود، دید که سر مطهر امام حسین علیه السلام را بالای نیزه به کوفه آوردهاند!( طبقات الکبری/6 / 102) آقای سلیمان بن صرد! شما شهید شدید، اما نه در کربلا! در کربلا هر کسی شهید میشد، حسین فاطمه، سرش را روی زانو قرار میداد.
حکمت و بصیرت سیاسی حضرت زینب سلام الله علیها : آیندگان بدانند کسی حسینِ ما را کُشت که ما از او چشم یاری داشتیم!
میخواهم از بصیرت سیاسی حضرت زینب کبری سلام الله علیها برایتان روضه بخوانم. زینب کبری سلام الله علیها بالای تلّ زینبیه قرار دارند. حسین علیه السلام را محاصره کردهاند. زینب سلام الله علیها عقیلۀ بنیهاشم است، در میان زنان بنیهاشم به عاقل مشهور است، زینب سلام الله علیها از همهچیز خبر دارد.
در مقتل میگوید: «دیدم که زینب سلام الله علیها خارج میشد و میگفت، ای کاش آسمان به زمین میافتاد (فکأنّى بزینب أخته و هو على تلک الحال، قد خرجت و هی تقول: لیت السماء انطبقت على الأرض»(تجارب الامم/2 /80) در همین حال عمر سعد داشت به گودی قتلگاه نزدیک میشد، یکدفعهای زینب سلام الله علیها رو کرد به عمر سعد و فرمود: عمر سعد! حسین فاطمه را میکشند و تو نگاه میکنی؟! أَ یُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟! (ارشاد مفید/2/112)
چرا زینب سلام الله علیها این جمله را میفرماید؟ مگر زینب سلام الله علیها نمیداند که عمر سعد فرماندۀ قاتلین حسین علیه السلام است؟ میداند اما چرا این را فرموده؟ برای شما گریهکنها فرموده! میخواهد به شما بگوید: «ای گریهکنهای حسین علیه السلام ! کسی حسینِ ما را کُشت که ما چشم یاری از او داشتیم!»
ای خوبان جامعه؛ ما کربلا دیدهایم! /عمر سعد هم برای حسین علیه السلام گریه میکرد!
و بعد در مقتل آمده: «کأنی انظر الى دموع عمر و هی تسیل على خدّیه و لحیته»(وقعهالطف/252) راوی میگوید: انگار دارم میبینم که وقتی زینب سلام الله علیها این نهیب را زد، عمر سعد شروع کرد به گریه کردن! پس عمر سعد، عاطفه هم داشته و آدم خوبی بوده! چه کسانی حسین فاطمه را کشتند؟ اگر اینها جلو نمیافتادند که 30هزار نفر شمشیر بهدست راه نمیافتادند! ای خوبان جامعه؛ ما کربلا دیدهایم! من از خوبیهای عمر سعد بگویم؟ شما که به روضه میروید، همهاش از جنایتهای او میگویند ولی بگذارید من از خوبیهایش بگویم، تا آن حکمت سیاسی و آن بصیرت در جان تو قرار بگیرد.
شباهت فتنهگرها و عمرسعد: وقتی کار را خراب کردند، اراذل واوباش کار را از دستشان گرفتند/ عمر سعد میگفت: خیمهها را غارت نکنید..
عمر سعد آمد به خیمهها رسید و دید که دارند خیمهها را غارت میکنند. گفت «نامردها، خیمهها را غارت نکنید!» به به! عمر سعد، عاطفی هم که هستی! تو حسین فاطمه را کُشتی؟! البته دیگر کسی به حرفش گوش نکرد.( لَا یَدْخُلْ أَحَدٌ مِنْکُمْ بُیُوتَ هَؤُلَاءِ النِّسْوَةِ…؛ ارشاد مفید/2/ 133) فتنهگرهای احمق همینطوری هستند. کار را خراب میکنند، بعد اراذل و اوباش، کار را از دستشان در میآورند، و وقتی که کار از دستشان در رفته، آن وسط میایستند و گریه میکنند! در حالی که تو خودت این بساط را راه انداختی!
خیمهها را غارت کردند و هرچه عمر سعد فریاد زد، چیزی را برنگرداندند. حالا چه چیزهایی را بردند؟ بچهها چه شدند؟ نمیدانم؛ فقط وقتی این کاروان را به کوفه آوردند، یک خانمی بالای پشت بام ورودی شهر، گفت: شما را از کدام کشور گرفتهاند و آوردهاند؟ از کدام ملت هستید؟ زینب سلام الله علیها فرمود: ما بچههای پیغمبر هستیم! تا اینرا فرمود، من نمیدانم وضع این بچهها چطور بود که آن خانم آمد درِ خانۀ همسایهها را میزد و میگفت: برای بچههای پیغمبر صلی الله علیه و آله لباس بیاورید…
فرم در حال بارگذاری ...