« پاسداری از دانش | هفت خوان زندگى زناشويى » |
چگونه محترم شويم؟
نوشته شده توسطرحیمی 27ام آذر, 1391نـُكـَفـّرْ عَنكمْ سَيّئاتِكمْ شما از آن بزرگترها مواظبت می کنید و اگر این کار را کردید من کوچکترها را می پوشانم. از آنها می گذرم. نـُكـَفـّرْ عَنكمْ سَيّئاتِكمْ تکفير می کنم. در اینجا ترجمه کرده است که گناهان کوچک تان را از شما محو می کنم. برای آنها پای حساب نمی ایستید. اگر گناهان کبیره را انجام می دهید، حتی یکی یا گاهی، وقتی برای حساب و کتاب می ایستید، آن کوچک ها هم حساب است. این یکی. اگر از رفتار و اعمالتان مواظبت کنید، مورد رحمت خدا قرار می گیرید. این رحمت چیست؟ مرحله اولش این است که گناهان صغیره شما بخشیده می شود. یعنی دیگر احتیاجی به توبه ندارد. مثلا زمانی که شما دارید نماز ظهر را می خوانید اگر گناه صغیری در این فاصله از شما سرزده بود آن را می پوشاند. نماز ظهر آن را پاک می کند. وَنـُدْخِلكـُم مُدْخَلا كريمًا شما را جایی می بریم که جای اعیان واشراف است. اعیان و اشراف یک جایی که می روند، محترم اند. اعیان اشراف آن عالم هم جور دیگری هستند و محترم اند. اعیانش آن است که گناه کبیره نمی کند. پول ندارد. می خواهد داشته باشد، می خواهد نداشته باشد. پول ملاک نیست. پدرش امیر و وزیر نیست. باشد یا نباشد. این هم مهم نیست. اعیان و اشراف در آن عالم کسی است که گناه کبیره انجام نمی دهد. مرحوم آقای مشکینی از قول مرحوم آقای آیت الله بروجردی نقل می کردند که ایشان فرموده بودند من در تمام عمرم دروغ نگفتم. خیلی عظیم است. آن آقای بزرگوار را هم عرض کردیم که بعد از اینکه درس هایش را خوانده بود به شهرشان برگشته بود. آنجا به کارهای معمولی یک عالم روحانی مشغول شده بودند. مثلا فرض کنید در مسند قضاوت بود. مردم از ایشان مسئله می پرسیدند. درس می داد. در نماز جماعتی که مثلاً پدرش داشت، بود. برای مردم موعظه می کرد و همه کارهایی که یک عالم روحانی انجام می دهد. مدتی که گذشت احساس کرد شک و شبهه برایش پیش آمده است. عالم و ملای بسیار بزرگی بودند. مثلا فرض کنید 5 تا ورقه اجتهاد داشتند. کاملاً مقبول بودند و شک شبهه معنی نداشت. یعنی چه؟ این شک و شبهه یعنی چه؟ اگر این شک باقی بماند و با این شک و شبهه از دنیا بروم؟ این مساله تکانش داد. باید یک کاری کرد. باید حلش کند. تصمیم گرفت هر روز ظهر زمانی که می خواهد به نماز برود، یک ساعت قبل از آن را فکر کند. در خلوت یک ساعت فکر کرد. ما می توانیم؟ اصلا وقت نداریم فکر کنیم. یا کاسب هستیم. یا درس می خوانیم یا…. چقدر خوشبخت بود؟ خیلی خوشبخت بود. این فکر یک ساعته آمد، اما این فکر سیل شد و ایشان را برد. وقتی سیل شد و برد، سیل که دیگر بر نمی گرداند. دیگر برنگشت. جوان بودند. ایشان در 50 سالگی فوت کردند. حیرت آور شده بود. از یک ساعت فکر حیرت آور شده بود. بعد ایشان فرموده بود من هرچه فکر می کنم در عمرم گناه نکرده بودم. قدیم ها یک وقتی عرض کرده ام. بعضی ها گِل شان خوب است. قدیم ها می گفتند خوش گِل یا بد گِل. اگر از كبائِر اجتناب کنید، صغائر بخشیده می شود. شخصی که از گناه کبیره به آن بزرگی پرهیز میکند، گناه صغیره را هم انجام نمی دهد. حالا اگر یک موقع هم انجام داد ما می بخشیم. اما نمی کند. مطمئن باشید. دومی مهم است در آيه 31 سوره مباركه نسا مي فرمايد: وَنـُدْخِلكـُم مُدْخَلا كريمًاآنجا لفظ نداشتم بگویم، گفتم اعیان و اشراف را می برند. یک وقتی زمان جوانی در مثلا دهه محرم به روضه رفته بودیم. در آن منزل شام می دادند. بعد ما دیدیم اتاقی را جدا کردند و خصوصی ها را بردند در آن اتاق. برای عموم هم غذا آوردند. این برای من یک ذهنیت شد. یک عده خصوصی می شوند. چگونه آدم می تواند خصوصی شود؟ شما از گناه کبیره نکردن خصوصی می شوید. قبلاً هم عرض کردم. کسی که گناه کبیره می کند، احترام خودش را از دست می دهد. نه در این دنیا. شاید در اینجا خیلی جلال و جبروت هم داشته باشد. احترام خودش را در میان اهل آسمان از دست می دهد. جبرئیل خدمت رسول خدا آمده بود و عرض کرد یا رسول الله بلال در سحر چه کاری انجام می داده است؟ آسمان را به هم می ریزد. کسی که در سحر بیدار شود و از دل ناله کند، از دل، این دل کاری میکند که آسمان را به هم می ریزد. اگر این دهان پاک باشد، گناه کبیره از این دهان بیرون نیامده است، از این چشم و گوش بیرون نیامده است، اولا در آن طرف او را می شناسند و دوم اگر ناله کرد، می شنوند. خب البته درجه بلال مهم بود. از جان گذشته بود. خوش به حالش. یک موقع یک آقایی برایش حالت کشف دست داده بود و دیده بود در مجلس روضه ای امیرالمومنین علیه السلام تشریف آورده بودند و پشت سر ایشان هم مرحوم آقای دکتر چمران تشریف آوردند. اینگونه. دوست دیگرمان را که خدا رحمتشان کند، در خواب دیده بود. خودشان برای ما تعریف کردند. اتاقشان إل شکل بود. مریض بودند. در گوشه ای از اتاق خوابیده بودند بعد دیده بودند که اصحاب امیرالمومنین یکی یکی دارند تشریف می آورند داخل. مالک اشتر آمد. أصبغ بن نباتة آمد. امیرالمومنین علیه السلام مردان و اصحاب بسیار بزرگی داشتند. بعضی از اصحاب کربلا هم تربیت شده امیرالمومنین علیه السلام هستند. مربوط موقعی که امیرالمومنین در کوفه بودند. حالا آمده بودند دور تا دور اتاق نشستند. ایشان خدمت آقای امینی هم میرفتند. آقای امینی هم جزء آن افراد آمده بود. فداکاری که طی 50 سال در راه امیرالمومنین علیه السلام کرده بود، به آن عالم هم که رفته جزء محترمین عالم شده است. کسانی که در آن عالم محترم اند، کار بدستشان است. انشاء الله هیچ وقت گرفتار نشوید. حالا اگر حاجتی داشتید با توسل به این اشخاص به حاجت می رسید. من هزار بار با توسل به اینها به حاجت رسیدم. آدم که گناه کبیره نکند محترم می شود. وَنـُدْخِلكـُم مُدْخَلا كريمًا دری را برایتان باز می کنند. همه آنهایی که محترم اند از آن وارد می شوند. کرامت مرکز و بارگاهی است. هر کس به اصل بارگاه راه پیدا کند، آنهایی که در آن بارگاه هستند کسانی هستند که عالم به دستشان می گردد. همه چیزها را می گردانند. اگر می خواهید به آن بارگاه بروید، باید از این راه گناه کبیره نکردن برسید. وقتی گناه نکردید، به این راهرو و مدخل بارگاه کرامت که همه محترمان آنجا جا دارند، وارد می شوید. وَنـُدْخِلكـُم مُدْخَلا كريمًاآقا این قدم اولش است. این قدم اولش است. اگر می گویند مواظب رفتارتان باشید، این چیزی نیست. آدم، آدم مواظب رفتارش است. آدم. و هر چه آدمتر است بیشتر مواظب رفتارش است. این کار برایش سخت است. چون مواظبت از رفتار سخت است. من می خواهم مراقب چشم خودم باشم. خب سخت می گذرد. مواظب نشستن خود باشم، سخت می گذرد. این شخص به خاطر اینکه بتواند این مواظبت را انجام بدهد و این ادب را انجام دهد، به سخت گذراندن عادت می کند. خوش به حالش. این قدم اولش است. آقا در این قدم اول انسان در شمار بندگان محترم خداوند می رود. در آيه 69 سوره مباركه نساء مي فرمايد: وَمَن يُطِع اللهَ وَالرَّسُولَ فـَأولئِكَ مَعَ الذينَ أنعَمَ اللهُ عَليْهم هر کس از خدا و رسولش اطاعت کند، این یک پرده دیگری از آن مواظبت است وَمَن يُطِع اللهَ وَالرَّسُولَ فـَأولئِكَ مَعَ الذينَ أنعَمَ اللهُ عَليْهم مِنَ النـّبيّينَ وَالصّدّيقينَ وَالشُّهَداء وَالصّالِحينَ وَحَسُنَ أولئِكَ رَفيقاپرده دیگری از آن آیه اول است. هرکس از رفتار و اعمالش مواظبت کند این ممکن است مورد رحمت خداوند قرار بگیرد لـَعَلـّكمْ تـُرْحَمُونَ شاید رحمت خدا شامل بشود. این یک شاید دیگر است. در آنجا گفتند شخص محترم می شود. اگر موجودی محترم نباشد او را دور می اندازند. برای کسی هم اتفاقی نمی افتد. اما اگر محترم شد، نمی شود. وَمَن يُطِع اللهَ وَالرَّسُولَ فـَأولئِكَ مَعَ الذينَ أنعَمَ اللهُ عَليْهم هر کس از خدا و رسول او اطاعت کند، هر کس اطاعت کند، هرکس حرف گوش کن باشد، این آدم های حرف گوش کن با انسان هایی که خدا به آنها نعمت داده است، همراه می شوند. نعمت داده است یعنی چه؟ معنا کرده اند که اهل ولایت می شود. اهل ولایت می شود یعنی چه؟ یعنی یک عده ای هستند که خدای متعال مواظبشان است. زمین نخورند. ببینید پدر مواظب بچه اش است. باران که می آید بچه را زیر پر و بال خودش می گیرد تا بچه باران نخورد و سرما بخورد. اگر بچه کوچک تر باشد رویش را هم می پوشاند تا باد هم نخورد چون ممکن است بچه سرما بخورد. از بچه خودش مواظبت می کند. چرا به این صورت است؟ چون بچه تحت ولایت پدرش است. اگر آدم یک ولیّ داشته باشد، از آدم مواظبت می کند. حاج آقای حقشناس مکرر این مطلب را می فرمود که من او را از حلال صافی هم پرهیزش می دهم. نمی گذارم پولی که از اینجا بدست می آید و حلال است، در جایی که کار و پولش ظاهراً مشروع و صحیح است، برود. هر حلالی را هم نمی گذارم. مثلاً می ترسم این حلال، نماز اول وقتش را از او بگیرد. من نمی گذارم. من نمی گذارم خواستگاری خانواده ای که ممکن است مشکل داشته باشند برود. من نمی گذارم. این همانی است که خدای متعال می فرماید: الذينَ أنعَمَ اللهُ عَليْهم هرکس از خدا و رسول اطاعت بکند، اطاعت کند ها، می برم جزء آنهایی که مواظبشان هستم. آنها که مراقب شان هستم چه کسانی هستند؟ بسیار بزرگ است. مِنَ النـّبيّينَ وَالصّدّيقينَ وَالشُّهَداء وَالصّالِحينَ هرکس حرف گوش کن باشد، پیش اینها می رود. کم است؟ در ادامه آیه می فرماید: وَحَسُنَ أولئِكَ رَفيقااینها رفیق های خوبی هستند. مثلاً من و شما با هم رفیقیم و برای هم از روی رفاقت کاری را انجام می دهیم. مثلا فرض کنید یک آقایی یک ظرف حلوا برای ما آورد. به عنوان مثال عرض می کنم. فرض کنید دو ماه بعد آمد و گفت آقا یک خطبه عقد برای ما بخوان. خب اینجا داد و ستدی شد. این آدم هایی که اینجا فرمود خوب رفقایی هستند، هر کاری برای شما بکنند داد و ستدی نیست. از شما چیزی نمی خواهند. رفیق خوب این است. فـَأولئِكَ مَعَ الذينَ أنعَمَ اللهُ عَليْهم هر کس از خدا و رسول اطاعت بکند، درجه خوبی از تقوا است که قبلاً عرض کردیم. اما وقتی آدم حرف گوشکن شد جزء اینها نمی شود. اینکه چگونه جزء اینها می شود را بعدا عرض می کنیم. جزء نمی شود اما مثلاً شما با وزیر رفیقید. خب شما که وزیر نمی شوید. اما با وزیر رفیق هستید. اینگونه. مثال عرض می کنم ها. خوبی هایی دارد. فـَأولئِكَ مَعَ الذينَ اینها مَعَ می شوند. برای درک بهتر مثال عرض کنیم. در این مجمع های بزرگ بین المللی فرض کنید وزرای کشورهای مختلف در صف اول پشت میز نشسته اند. پشت سر هر کدام از این وزرا 4 الی 5 نفر همراهانش هستند. مثلاً معاون وزیر یا معلاون اقتصادی وزیر است. اینها مَعَ هستند. اینها در مجمع سخنرانی نمی کنند. رای نمی دهند. آقای وزیر این کارها را انجام می دهد. این شخص همراه است. فرض کنید رئیس جمهور کشوری که جلسه در آنجا انجام شده است یک روز همه وزرا را دعوت می کند. هر وزیری چندتا همراه داشت که دیگر آنها نمی آیند. فـَأولئِكَ مَعَ الذينَ اینها همراه اند. یک قدم بیشتر از خودش مراقبت کند. آن کسانی که خدا به آنها نعمت داده است، پیامبران و صدیقین و شهدا هستند. منظور از شهدا به معنای کسانی که در راه خدا شهید شدند نیست. بلکه شاهدان بر اعمال است. داستان را چندین بار عرض کردم. یک دوره حاج آقای حق شناس مریض بودند. مشکل کمر داشتند. در منزل نماز را به جماعت می خواندند. ما هم خدمتشان می رفتیم. سه نفر، چهار نفر، پنج نفر. گاهی هم یک نفر. من تنها رفته بودم. پنجاه شصت سال پیش مداحی بنام حاج مرزوق بود. در اواخر عمرش گفته بود یا اباعبدالله ما بیست سال با نالوطی گری، نوکری تو را کردیم. شما یک روز، یک ساعت بیا و آقایی کن. بیست سی سال است که من نوکری کردم اما با نالوطی گری نوکری کردم. این را به حاج آقای حق شناس عرض کردم. هر روز بعد از نماز كه به خدمتشان مي رسيديم ایشان صحبت مي كرد. امروز روز پنجم اردیبهشت فلان سال عمر من را می گفت. فردا یک روز دیگر را می گفت. البته اینگونه نمی گفت که تاریخ بگوید. فقط باید دید. هر شب یک پرده، یک ورق باز میکرد. خب شما از کجا در خاطرتان هست؟ من خودم فراموش کردم. این نامش می شود شاهد اعمال. باور کنید امروز هم صدتا از اینها هستند. نه فقط امام زمان (عج) و فرشتگان اعمال که روی دوش ما نشسته اند. غیر از اینها. ناظر اعمال مان هستند. قدیم ها به فرشتگان می گفتند کرام الکاتبین. ذره ذره اعمالی که از ما سر می زند را می نویسند. البته آنها که در دل است را نمی نویسند. اما اعمال از نظر ظاهری را می نویسند. مثلاً من به نامحرم نگاه کنم، می نویسند یک نگاه به نامحرم کرد. آقا آخر روز حساب کنیم می بینیم هزار بار به نامحرم نگاه کرده است. مثلا. مدام می نویسند. اینها شاهد اعمالند. آنها در روز قیامت شهادت می دهند. بعد صالحین. کسانیکه عیب هایشان برطرف شده است صالحین می شوند. فرد صالح آن بنده ای است که دیگر اشکالی در کارش نیست. پس یک مرتبه ای که انسان از مراقبت به آن می رسد این است که رفیق انبیا و صديقین و شهدا و صالحین می شود. آقا خیلی بزرگ است. راس همه صدیقین امیرالمومنین علیه السلام قرار دارد. با اینها رفیق می شود. رفیق چند روزه؟ مثل رفیق های این عالم؟ نه. رفیق های این عالم دو روزه اند.
انشاءالله با توسل دردهای شما برطرف شود. نه درد های مادی. یک درد هایی هست که انسان در این سینه اش پنهان کرده است. اگر جمع شود فردا مانند کوه می شود که انسان در آن می ماند. یک کوه مذاب از حسد و تکبر و بخل و کینه است که همین طور جمع شده و در آن گرفتار می شوید. اگر انسان برای امام حسین (علیه السلام) خوب گریه کند، انشاءالله این دردها را برطرف می شود.
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...