« چگونه از ماه مبارک رمضان بهره مند شویم؟ | اذن و انواع آن در شرح دعای افتتاح ؟ ( شرح دعای افتتاح (5)) » |
چگونه مشکلات بر انسان آسان میشود؟!( شرح دعای افتتاح (6))
نوشته شده توسطرحیمی 23ام خرداد, 1395
انسان وقتی خودش را در مشکلات تنها ندید، مشکل بر او آسان میشود، که دنبال راهحل این مشکل باشد نه اینکه این مشکل را تثبیت کند و عزا بگیرد.
استاد محمدباقر تحریری در شرح فراز دیگری ازدعای افتتاح به لوازم عالم ماده و طبیعت و مشکلات آدمی در طی مسیر کمال او اشاره میکند و در ادامه به راهحل برونرفت از این مسائل و مصائب میپردازد.
فَكَمْ يَا إِلَهِي مِنْ كُرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَهَا وَ غُمُومِ [وَ هُمُومٍ] قَدْ كَشَفْتَهَا وَ عَثْرَةٍ قَدْ أَقَلْتَهَا وَ رَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَهَا وَ حَلْقَةِ بَلَاءٍ قَدْ فَكَكْتَهَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيرا
در شرح فقرات قبل این دعای شریف بیان شد که این قسمت از دعا، برای ایجاد ارتباط بیشتر با حقتعالی، تعبیرات خاصی را به ما تعلیم میدهد که انسان در خودش احساس نزدیکی به حقتعالی نماید، و به تعبیری باب گفتگو باخدای متعال برای انسان باز میشود، لذا به خدای متعال با این تعبیر عرضه میداریم که خدایا خودت برای خواندن و سؤال کردن از خودت به ما اجازه دادهای، این اجازه توابعی هم دارد، هم اجازه در وجود انسان نقش دارد و هم توابع آن، توابع اجازه حقتعالی در خواندن او این است که آثار دعا در روح او ظهور پیدا کند، برای اینکه این رابطه با حقتعالی عمیقتر بشود، چیزهایی که در این قسمت از دعا از خداوند متعال خواسته میشود به گونه دیگری ابراز میشود که خدایا الآن تنها من نیستم که این مسئله را از تو طلب میکنم و تو این امور را محقق میکنی، بلکه این امور را نسبت به دیگران و نسبت به خودم درگذشته هم محقق کردهای و اجابت کردهای، که بیانگر این است که اولاً تقاضای من نسبت به کمالات تو که ابراز بشود بیجا نیست، و ثانیاً این کمالات محدودیتی ندارد، که هر دو امر باید برای انسان دعاکننده حاصل بشود، این دیدگاه را باید نسبت به حقتعالی داشته باشیم تا خواندن دعا نسبت به حقتعالی برایمان حاصل بشود، در حقیقت با این تحلیل بعضی از شرایط خواندن دعا را برای ما بیان میکند، ولی در قالب لفظ.
فَكَمْ يَا إِلَهِي مِنْ كُرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَهَا [وَ هُمُومٍ] قَدْ كَشَفْتَهَا
انسان در طول زندگانیش به گرفتاریهای گوناگونی مبتلا میشود یا با دست ردی از انسانها در روابط اجتماعی و خانوادگی و امور مختلف برخورد میکند، این امور طبیعت این عالم است و انسان نباید توقع داشته باشد که در روابط اجتماعی و دنیای اش، آنچه را که میخواهد صد در صد محقق بشود بلکه اولاً باید خواستههایش را بهصورت معقول و مشروع قرار بدهد، و ثانیاً اگر معقول و مشروع هم بود، بنا نیست که همه خواستههایش محقق بشود انسان همواره مورد امتحان است لذا انسان قهراً به ناراحتیهایی برخورد میکند و ناراحتیهای او هم ازاینجا شروع میشود که نیتهایی دارد و به ایدآل ها و امیدهایش نمیرسد اما باید بداند که برای برطرف شدن این ناراحتیها ملجأ و پناهگاهی در عالم هست و اینطور نیست که انسان این هموغمها را در جانش نگه دارد و آنقدر به آنها فکر کند تا نابود بشود بلکه باید دست التجا به درگاه الهی بزند که خدای متعال راهکاری را در وجود انسان پیاده کند راهکارها هم مختلف است یکوقت تکوینا این هموغم از بین میرود و یکوقت هست که حاجت انسان برآورده نمیشود ولی خدای متعال سکونتی به انسان میدهد که این برخوردهای روانی برای او آسان میشود، این نکته مهم است که انسان این حالات را پیدا کند که ظرفیت وجودیش گشایش پیدا کند و بهگونهای نباشد که از هر چیزی آسیب ببیند حتی نسبت به امور مشروع اینچنین است
باید عقلانیت انسان در زندگی حاکم باشد
بههرحال ناراحتی باید باشد و انسان مؤمن نمیتواند ناراحت نباشد و باید به فکر برطرف کردن آنها از راههای مناسب باشد اما اینطور هم نباید باشد که این ناراحتی و در فکر راهحل بودن، او را از کارهای دیگر دور کند. چنین دیدگاهی جامعیت و ظرفیت روحی لازم دارد و ما در دعاها اینها را از خدای متعال طلب میکنیم که خدایا تو چه مشکلاتی را برطرف کردی.
البته این تحولات عالم طبیعت و فراز و نشیبهای آن و غم و شادیهایش بهگونهای نعمت است لذا در روایات آمده است وقتی مصیبتی بر انسان وارد میشود خدای متعال ملائکه را میفرستد تا نسیانی در نفس این شخص ایجاد کنند تا آن مصیبت بر او آسان بشود، در مسئله موت نیز اینچنین است، کسی که عزیزش را از دست میدهد، روزهای اول بیقراری میکند بعد کمکم این احساسات فروکش میکند البته روحیات مختلف است و برخی افراد خیلی لطیف هستند و کمظرفیت، لکن فرمودهاند: باید عقلانیت انسان در زندگی حاکم باشد و زمام زندگی را به احساسات و عواطف ندهیم، لذا بررسی امور و تحلیل امور یکی از جنبههایی است که مسائل را در ما آسان میکند، اینکه به خدای متعال عرضه میکنیم این اولین باری نیست که تو مشکل من را حل میکنی، این نکته را برای ما بیان میکند که خدای متعال رحمتش وسیع است، و این دیدگاهها را هم به ما میدهد تا خیال نکنیم که در این مشکلی که قرارگرفتهایم همه عالم در این مشکل خلاصه میشود بلکه آن مشکل قابلحل است.
چگونه مشکلات بر انسان آسان میشود؟!
انسان وقتی سادهاندیش و کوتهبین باشد، خیال میکند که همه مشکلات همین است، و هیچکسی مشکلی ندارد و غم و غصه عالم به دل او مینشیند، اینها جنبههای روانی دارد، برای اینکه این جهت از بین برود، خدای متعال حتی به نبی مکرمش همچنین تسکینهایی میدهد و میفرماید: ای نبی ما، تو در مسئله رسالت با برخوردهای ناگوار مواجه شدی که این قهری است، مسئله رسالت مسئله مهمی است و دعوت به توحید از اموری است که واکنشهای سرسختی در برابر آن میشود، اما تو اولین کسی نیستی که با او این برخوردها صورت میگیرد، دیگران هم بودهاند آنها این راهکارها را به کار بستند و امورشان آسانتر شد تو هم این کارها را انجام بده «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل» و حق متعال پیامبر اکرم را امر به صبر میکند و شاید جهتش همین است که انسان وقتی خودش را در مشکلات تنها ندید، مشکل بر او آسان میشود، که دنبال راهحل این مشکل باشد نه اینکه این مشکل را تثبیت کند و عزا بگیرد، عزا گرفتن که مشکلی را حل نمیکند.
وَ عَثْرَةٍ قَدْ أَقَلْتَهَا
لغزش ها نباید انسان را از رحمت خدا مایوس کند
در مسئله گناهان هم اینچنین است «وَ عَثْرَةٍ قَدْ أَقَلْتَهَا» در مسئله گناه هم اگر انسان لغزشی نمود نباید با خود بگوید این لغزش مرا بهطورکلی نابود کرد و من دیگر از چشم خدا بهطورکلی افتادهام و این دیدگاه نباید به انسان دست بدهد، این دیدگاهی است که وسوسه آن را شیطان در دل انسان میاندازد و اگر این وسوسه در دل جا گرفت آن را تقویت میکند و بعد راههای خلاف دیگر را هم جلوی پای انسان میاندازد که آب ازسرت گذشته است آنوقت دست به جنایتهای مهمتر میزند، یکی از علل اینکه کسانی دست به جنایتهای وسیع و مهمتری در طول زمان میزنند که از اول اینگونه نبودند همین است و خدای متعال از اول خلقت فرموده که ای انسان شیطان دشمن توست، در ابتدا یک راهحل منفی جلوی پای تو میگذارد و بهحسب ظاهر اول مسئله کوچکی پیشنهاد را میدهد و بعد مسائل بعدی پیش آمد، البته این دیدگاه نباید باعث بیتفاوتی در وجود ما بشود، این دیدگاه میخواهد به ما امید بدهد که مسئله قابل جبران است لذا انسان درحرکت تکاملیاش اگر به مشکلات عملی برخورد کرد باید همواره به این نکات توجه بکند که خدای متعال اقاله میکند و من درصدد رفع این گناه بربیایم و تصمیم بگیرم که دیگر به دنبال گناه نروم، این تصمیم را باید همواره تجدید کرد، نه اینکه توقع داشته باشیم که روزهای اول تصمیمی بگیریم که دیگر از بین نرود، خیر، تکامل انسان تدریجی است، تقویت انسان تدریجی است.
همانگونه که کودکی که تازه راه رفتن را یاد میگیرد در مسیر آموختن راه رفتن ضعفهایی دارد و به زمین میخورد و برمیخیزد تا راه رفتن را بیاموزد در مسیر تقویت روحی نیز ما این ضعفها راداریم و از طرف دیگر به این ضعفها زیاد توجه نداریم لذا گاهی برنامهریزیهایمان اشتباه است باید برنامهریزی کنیم و به شرایط مسائل کمالی روحی و به موانع آن توجه کنیم و متوجه باشیم که هم شرایط همیشه قابلاجرا نیست و هم موانع همواره از انسان دور نمیشود، بلکه تدریجاً کمالات اتفاق میافتند.
وَ رَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَهَا
از رحمت الهی مایوس نشوید
خدایا! چه رحمتهایی است که تو منتشر کردهای، در اوج ناامیدی ناگاه برای انسان گشایشی قرار میدهد و فرمودهاند: آنجایی که یأس میآید، گشایش میآید، گاهی آدمی در حل مشکلاتش متوجه قدرتهای محدود این سویی است و از حل آن مشکل مأیوس میشوید اما باید متوجه این مطلب بود که همراه قدرت محدود، قدرت نامحدود هست، همراه علم محدود، علم نامحدود هست و شما از آن موجودی که با این موجودات اوصاف کمالیه نامحدودی دارد غافل هستید، گاهی انسان بهطور آگاهانه در مقام یأس از محدودها به نامحدودها میرسد و گاهی هم بهطور ناآگاهانه چشمههایی را به انسان نشان میدهند که وقتی انسان از قدرتی مأیوس شد، دری به روی او گشوده میشود، و انسان باید از این امور پند بگیرد و در صفحه قلبش به خاطر بسپرد که چه وقایعی اتفاق افتاده و پیوندش را با آن امر نامحدود قطع نکند «وَ رَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَهَا» چه رحمتهایی که تو نسبت به خودم و نسبت به دیگران منتشر کردی برخی افراد از اموری محروم میشوند اما به اموری که بهحسب ظاهر بسیار مهم است میرسند، مثلاً در کودکی پدر و مادر را از دست میدهد اما مگر پدر و مادر مدیر و مربی واقعی انسان هستند؟ برخی اوقات میبینیم چنین کسانی به چه موقعیتی از معنویت و علم راه پیدا میکنند، این رحمتهای الهی است.
وَ حَلْقَةِ بَلَاءٍ قَدْ فَكَكْتَهَا
خدایا چه حلقهها و زنجیرهای بلایی است که تو آنها را بازکردهای، اینیک رابطه خاصی است که انسان به خدای متعال عرضه میدارد که خدایا این امور، تو را محدود نمیکند، تو را قدرت و رحمت و غفاریت و کاشف الکربیت نامحدود است، و من هم در این مقام قرارگرفتهام، با این حالت انسان تقاضای خودش و آمادگی ظرفیتش را برای دستگیری خدای متعال ابراز میکند.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيرا
در ادامه دعا، چند حمد بیانشده است و این فقرات حمد ستایش خدای متعال است به جهت کمالات ذاتی و فعلی که ظهور میدهد، مسئله حمد مسئله خیلی مهمی است و در دعاها گاهی معارف عمیقی را در قالب حمد پروردگار متعال بیان کردهاند، معارف بلندی را دعای اول صحیفه سجادیه ذکر کردهاند که مختص حمد است و خدای متعال کمالات ذاتیه اش بینهایت است چراکه عین ذات مقدسش است و چون ما نمیتوانیم مستقیماً کمالات ذاتیه حقتعالی را آنطور که هستند درک کنیم، در این قسمت از دعا با اوصاف سلبیه ذاتی شروع میکند، چراکه اوصاف خدای متعال در یک تقسیم اوصاف ذاتی و اوصاف فعلی است و هرکدام از اینها به اوصاف ایجابی ثبوتی و سلبی تقسیم میشود، ستایش مطلق برای خدایی است که همراه نگرفته است، فرزند نگرفته است، و شریکی برای او در حاکمیت نیست، که هر یک از اینها یک نحو حمد است، خدای متعال در اداره عالم و در وجودش، مصاحب و همراه که در رتبه او باشد ندارد، موجودات هیچگاه در رتبه حقتعالی نیستند، موجود در هر درجهای از کمال هم که باشد، مخلوق خدای متعال است، لذا نمیتوان گفت در وجود مصاحب حقتعالی است و در ایجاد هم خدای متعال مصاحب ندارد، یعنی به کسی نیاز ندارد که کمکش کند، اگر انسان در مسیر زندگی نیاز به مصاحب و همراه دارد به خاطر این است که نیاز به کمککار و همراه دارد انسان از ابتدای وجودش در یک بستر مصاحبی به وجود میآید و رشد میکند، در بستر زندگی خانوادگی یا اجتماعی، اگر خانواده و پدر و مادر را از دست بدهد اجتماع متکفل انسان است اما خداوند متعال غنی مطلق است و اگر در ایجاد و اداره عالم وسایطی را ایجاد میکند به خاطر این است که عالم نیاز به وسایط دارد نه خدای متعال، پس خدای متعال نه در هستی و نه در شئون هستی مصاحب ندارد که یکی از این مصاحبها بهطور جزئیتر و خاصتر فرزند داری است که یکی از جهات فرزند آوری این است که شخص میخواهد از تنهایی خارج بشود و مصاحبی داشته باشد، جهات دیگر هم دارد و آن اینکه فرزند برای بقاء نسل قرار دادهشده است و خداوند متعال برای اینکه نسل باقی بماند و جایگزین داشته باشد فرزند را عطا میکند که هم ازنظر شخص و هم ازنظر نوع انسان بقاء داشته باشد حقیقت فرزند داری این است که چیزی از چیز دیگر جدا میشود و یکچیزی از بین میرود و یکچیزی جایگزین میشود و این مسئله در حیوانات و نباتات هم قابلمشاهده هست این هستهای که برای نباتات است بهگونهای فرزند نبات است که خداوند متعال بهعنوان نسل و جایگزین او قرار داده است که اینکه از بین رفت باقی بماند پس روال فرزند آوری هم برای مصاحب بودن است و هم نشاندهنده این حقیقت است که چیزی از بین میرود و چیز دیگری جایگزین آن میشود اما خدای متعال غنی مطلق است و در ایجاد موجودات هیچگاه او زیاد نمیشود، و در انعدام موجودات او هیچگاه از بین نمیرود و کم نمیشود، رابطه موجودات باخدای متعال را نباید مانند رابطه زاد و ولدی بگیریم که خدای متعال این مطلب را در سوره توحید میفرماید که حقیقت بسیار بالایی است که البته توضیح بیشتری میطلبد که در جای خود باید به آن پرداخت.
فرم در حال بارگذاری ...