« چند خاطره آموزنده از حجة الاسلام محسن قرائتى | حكايت توبه كردن جوان كفن دزد » |
کفن پوش عشق ( به مناسبت شهادت حضرت مسلم ابن عقيل عليه السلام )
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آبان, 1391عدالت بر خود، لحظه اى غم افزاتر ازآن هنگام تنهايى تو در آن هنگامه خون و آتش ، نديده است . دلهاى همه خدا پرستان ،از ان روز و دقيق تر بگويم از آن شب ، خانه تو شد، (از آن شب ) كه بر درگاه خانه آن زن و در جواب سئوالش ناليد كه : من در اين شهر، خانه اى ندارم .
هنوز و هماره، خون رنگى شفق ، از شرمگينى آن شامگاهان است ، آن شام شوم و آن شب تا ابد سياه كه در كوچه هاى شهر هيجده هزار دعوتنامه اى ، تنها ماندى و از هيچ پنجره اى ، نورى ،هر چند نا چيز، سوسو نمى زد.
هر وقت به آن تنهايى تاريخى ات فكر مى كنم و آن خاطره غم بار را ياد مى آورم به اين نتيجه مى رسم كه غمى كه هر غروب را مى اكند، غم توست و غروب ، آئينه دار غصه هاى توست ، و ابهام راز آلودش از سر گذشت تو نشئت گرفته است .
اى عارف عرفه ، اى شاهد عرصات، اى سفير ثوره واى شهيد عرفات.
اى فرستاده فرزانه حسين عليه السلام ، به تنهائيت در كوچه هاى تنگ وتاريك و مالا مال از آتش و دود كوفه سوگند دلهايمان ، دشتهاى وسيعى است كه در آن ،آلاله هاى سرخ و شقايق هاى ارغوانى عشق تو و مولاى تو، روئيده است . مسلم تو از بام قصر قساوت بر زمين نيفتادى . هرگز، كه در دلهاى ازآزدگان و عدالت دوستان و ظلم ستيزان جاى گرفتى ، تو به ميهمانى دلهاى عاشق رفتى و قلبهاى مومنى كه عرش الرحمان گفته شده اند، جايگاه توست اى عبد صالح رحمان .
مى بينمت بر تارك تاريخ ، بشكوه ايستاده اى و قامت خونينت از زخمهاى كشيده شدن پيكرت بر سنگ فرشهاى كوفه ، ستاره باران است . سنگ فرشهاى كوى و برزن كوفه ، وقتى بابدن مطهرت مماس بودند، بر عرش ، پهلو مى زدند، ديگر سنگ فرش نبودند بلكه سنگ عرش شده بودند.
تمام ابهاى جهان و بى كرانگى اقيانوسهاى زمين ، وآمدار و شرمسار آن لحظه آب خواستن و آب خوردن تو هستند. تا، لب گذاشتى ، ظرف اب ، بحر احمرشد و ظرفيت و گستره وجود تورا به حكايت نشست .
آه چه بگويم ؟ كه مى بينم از بام دارالاماره و از سردار، برسرداران جهان ، امارت مى كنى و هر جا حق طلب و ظلم ستيزى است مسلم تو شده است .
چاه ها چاله هاى انباشته از آتش و شمشير، گواه روشنى است . بر اين حقيقت آفتابى كه تو آفتابى و تسليم ، تسليم توست . اى سلم بزرگ ؛ عزت و شرف ، بندگان مودب استان رفيع تو هستند و در قدمت به خاك ادب افتاده اند.
اى شهيد پيشتاز كربلا، هنوز، عطر دل انگيز ان سلام ملكوتى كه به عنوان حسين عليه السلام فرستادى در فضاى آسمان فتوت ، برادرى و انسانيت ، با مشام جان استشمام مى شود و روح را روحانيت و طور سيناى سينه ها را طراوتى تازه مى بخشد.
به سلام قسم ،… الملك القدوس السلام … سلامى دل انگيزتر از سلام تو در حافظه تاريخ نيست . سلامى از اسلام ناب يك مسلم.
تو از كوه استوا ترى واستوارى عكس برگردان ضايع و كمرنگى است از تو، از همان ايستادن بر بام و به سلام .
آه … باز هم آه … از اين غم ، كه براى عاشقانت ، همين يك غم كافى است تاهيچ گاه به سرور ننشينند، غم جانكاه آن لحظه كه امام نازنين نازدانه ات را بر زانوى مهر نشاند و ديگر دختركان كاروان ، نگاه معنى دار و غم آلودى به يكديگر كردند و لب گزيدند.
دست مهربان و نوازشگر امام كه بر سر دختر تو كشيده مى شد، اعلاميه اى بود، اعلاميه وصال مسلم به ملكوت تو در عرفه شهيد شدى تا دعاى ، عرفه مولى الكونين را تفسير كنى و حماسه مسلم بودن و تسليم نشدن رابيافرينى .
از عاشورا تا غدير/ محمد عسكرى
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...