« نرم افزار چند رسانه ای کیمیای ناب ( نماز)+ دانلود رایگان | غرور و ياس دو بيمارى خطرناك اخلاقى » |
کلام امیر/شرح و تفسير حکمت 126 نهج البلاغه
نوشته شده توسطرحیمی 2ام شهریور, 1394
عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَيَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ؛ وَيُحَاسَبُ فِي الاْخِرَةِ حِسَابَ الاَْغْنِيَاءِ؛ وَعَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالاَْمْسِ نُطْفَةً، وَيَكُونُ غَداً جِيفَةً؛ وَعَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِي اللَّهِ، وَهُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ؛ وَعَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ، وَهُوَ يَرَى الْمَوْتَى؛ وَعَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الاُْخْرَى وَهُوَ يَرَى النَّشْأَةَالاُْولَى وَعَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَتَارِکٍ دَارَ الْبَقَاءِ.
امام علیه السلام فرمودند:
1. از بخيل تعجب مىكنم كه به استقبال فقرى مىرود كه از آن گريخته و غنايى را از دست مىدهد كه طالب آن است. در دنيا همچون فقيران زندگى مىكند ولى در آخرت بايد همچون اغنيا حساب پس دهد.
2. و تعجب مىكنم از متكبرى كه ديروز نطفهاى بىارزش بوده و فردا مردار گنديدهاى است.
3. و از كسى كه در خدا شك مىكند در شگفتم در حالى كه خلق او را مىبيند (و مىتواند از هر مخلوق كوچك وبزرگ، ساده و پيچيده به ذات پاك آفريدگار پى برد).
4. و تعجب مىكنم از كسى كه مرگ را فراموش مىكند با اين كه مردگان را با چشم خود مىبيند.
5. و تعجب مىكنم از كسى كه جهان ديگر را انكار مىكند در حالى كه اين جهان را مىبيند.
6. و تعجب مىكنم از كسى كه دار فانى را آباد مىكند ولى دار باقى را به فراموشى مىسپارد.
شرح و تفسير
از اين شش گروه در شگفتم!
امام(عليه السلام) در اين كلام حكمت آميزش به شش رذيله اخلاقى اشاره فرموده كه سرچشمه غالب بدبختى هاى انسان است و اگر بتواند از آن ها فاصله بگيرد دنيا و آخرت خود را آباد كرده و سامان بخشيده است.
نخست اشاره به مسئله «بخل» و آثار شوم آن مى كند و مى فرمايد: «از بخيل تعجب مى كنم كه به استقبال فقرى مى رود كه از آن گريخته و غنايى را از دست مى دهد كه طالب آن است. در دنيا همچون فقيران زندگى مى كند ولى در آخرت بايد همچون اغنيا حساب پس دهد»;
(عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَيَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ; وَيُحَاسَبُ فِي الاْخِرَةِ حِسَابَ الاَْغْنِيَاءِ).
امام(عليه السلام) چه تعبير زيبا و دلنشينى در اينجا فرموده است; افراد بخيل تنها نسبت به ديگران بخيل نيستند. بسيار مى شود كه نسبت به خويشتن هم بخيل اند با اين كه داراى ثروت اند زندگى سخت و فقيرانه اى براى خود فراهم مى كنند و همان گونه كه امام(عليه السلام) فرموده است براى فرار از فقر آينده فقر امروز را براى خود ترتيب مى دهند. آنها همچنين به دنبال غنا و ثروت بيشتر در آينده اند در حالى كه غناى امروز را از دست مى دهند. چرا كه از ثروت خود بهره اى نمى برند. از سويى ديگر در روز قيامت بايد در صف اغنيا بايستند و حساب اموال خود را پس دهند در حالى كه در دنيا از نظر زندگى در صف فقيران بودند; يعنى مشكلات غنا را دارند; ولى از مواهب آن بى بهره اند. آيا زندگى چنين اشخاصى شگفت آور و تعجب برانگيز نيست؟ آيا مى شود اين گونه افراد را در زمره عاقلان دانست؟ نه تنها امام(عليه السلام)كه عقل كل است از زندگى آنان تعجب مى كند، بلكه هر انسان عاقلى گرفتار شگفتى مى شود. ممكن است كسانى بگويند: اين درباره بخيلانى است كه حتى درباره خود بخل مىورزند; اما بخيلانى كه بخلشان متوجه ديگران است و خودشان زندگى مرفهى دارند مشمول اين سخن نيستند; ولى تجربه نشان داده كه غالب بخيلان به خويشتن نيز بخيل اند. بخل از صفات بسيار زشتى است كه در آيات و روايات اسلام نكوهش فوق العاده اى از آن شده از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
«اَلْبَخيلُ بَعيدٌ مِنَ اللهِ، بَعيدٌ مِنَ النّاسِ، قَريبٌ مِنَ النّارِ;
بخيل از خدا دور است و از مردم دور و به آتش دوزخ نزديك است».
در كتاب فقه الرضا آمده است: «إيّاكُمْ وَالْبُخْلُ فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا يَكُونُ فى حُرّ وَلا مُؤمِن إنَّهُ خِلافُ الاْيمانِ;
از بخل بپرهيزيد كه نوعى آفت است كه نه در افراد آزاده و نه در صاحبان ايمان است زيرا بخل مخالف ايمان است. (شخص بخيل ايمان محكمى به جود و سخا و عطاى خداوند ندارد)».
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ بَرِءَ مِنَ الْبُخْلِ نالَ الشَّرَفَ; كسى كه از بخل دورى كند به شرافت و بزرگى نائل مى شود».
>امام(عليه السلام) در دومين مورد شگفتى مى فرمايد:
«از متكبرى كه ديروز نطفه اى بى ارزش بوده و فردا مردار گنديده اى است (به راستى) تعجب مى كنم»;
(وَعَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالاَْمْسِ نُطْفَةً، وَيَكُونُ غَداً جِيفَةً).
تكبر كه همان خودبزرگ بينى است نشانه روشنى از غفلت به مبدأ و منتهاى وجود انسان در اين دنياست و اگر انسان به مبدأ و منتهاى خويش بنگرد اين خودبزرگ بينى از او زايل مى شود. اگر امروز در اوج قوت و قدرت است نبايد فراموش كند كه ديروز نطفه بى ارزشى بود و نبايد از ياد ببرد كه چند روزى مى گذرد و مبدل به جيفه گنديده اى مى شود كه مردم از نزديك شدن به او تنفر دارند و مى گويند:
هرچه زودتر او را دفن كنيد تا فضاى خانه يا كوچه و بازار آلوده نشود. در واقع امام(عليه السلام) با اين سخن، درمان كبر را نيز نشان داده است كه هرگاه حالت كبر و غرور به شما دست داد براى زايل كردن آن به گذشته و آينده خويش بنگريد. سرى به قبرستان هاى خاموش بزنيد كه گاه بعضى از آنها شكاف برداشته و بوى آزار دهنده جيفه از آن بيرون مى آيد، آن را تماشا كنيد و در آينده خويش نيز بينديشيد.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
«إيّاكُمْ وَالْكِبْرَ فإنَّ إبْليسَ حَمَلَهُ الْكِبْرُ عَلى أنْ لا يَسْجُدَ لاِدَمَ;
از تكبر بپرهيزيد كه تكبر ابليس را وادار به سرپيچى از فرمان خدا نسبت به سجده براى آدم كرد».
امير مؤمنان على(عليه السلام) نيز در خطبه «قاصعه» (خطبه 192) در همين رابطه فرموده بود:
«فَاعْتَبِرُوا بِما كانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإبْليسَ إذ أهْبَطَ عَمَلَهُ الطَّويلَ، وَجَهْدَهُ الْجَهيدَ … عَنْ كِبْرِ ساعَة واحِدَة;
از كارى كه خداوند با ابليس انجام داد عبرت بگيريد آن گاه كه خداوند عبادات طولانى و تلاش فوق العاده او را (در عبادت) هبط و نابود كرد به علت ساعتى تكبر».
و به دنبال آن مى افزايد:
«فَمَنْ ذا بَعْدَ إبْليسَ يَسْلَمُ عَلَى اللهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ;
بنابراين چه كسى بعد از ابليس به سبب معصيتى همانند او مى تواند سالم بماند؟». قرآن مجيد نيز تكبر را سرچشمه كفر و مجادله در آيات پروردگار معرفى كرده مى فرمايد:
«(إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِى آيَاتِ اللهِ بِغَيْرِ سُلْطَان أَتَاهُمْ إِنْ فِى صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ مَّا هُمْ بِبَالِغِيهِ); كسانى كه در آيات خداوند بدون دليلى براى آنها آمده باشد ستيزه جويى مى كنند، در سينه هايشان فقط تكبّر (و غرور) است و هرگز به خواسته خود نخواهند رسيد».
همچنين، تكبر سرچشمه گناهان زياد ديگرى مى شود كه بحث پيرامون آن به درازا مى كشد. و شبيه همين فراز از كلام حكمت آميز در كلام 454 نيز خواهد آمد.
سپس امام(عليه السلام) در سومين موضوعى كه از آن در شگفتى فرو رفته مى فرمايد:
«از كسى كه در خدا شك مى كند در شگفتم در حالى كه خلق او را مى بيند (و مى تواند از هر مخلوق كوچك و بزرگ، ساده و پيچيده به ذات پاك آفريدگار پى ببرد)»;
(وَعَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ، وَهُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ).
آرى عالم هستى سراسر آيينه وجود حق است و مخلوقات بديع و عجيب و اسرارآميز و جالب هر كدام به تنهايى براى پى بردن به وجود آن مبدأ عالم و قادر كافى است. به ويژه در عصر و زمان ما كه علوم گسترش پيدا كرده و شگفتى هاى بسيار بيشترى از عالم خلقت نمايان گشته، خدا شناسى از هر زمانى آسان تر است. در هر گوشه و كنار از جهان، در گياهان، حيوانات وحش، پرندگان، ماهيان درياها، ساختمان بدن انسان و گياهان ذره بينى آثار عظمت او به روشنى ديده مى شود و راه را براى خداشناسى هموار مى سازد. گاه در گوشه و كنار جهان موجوداتى به چشم مى خورد كه اگر انسان روزها و ماه ها درباره آن بينديشد و از آن پى به عظمت آفريننده اش ببرد بجاست. مناسب است در اينجا دو سه نمونه از آن را طبق نقل بعضى از دائرة المعارف هاى معروف جهان ذكر كنيم. در دائرة المعارفى به نام فرهنگ نامه مى خوانيم: «هيچ گلى در گل فروشى ها زيبايى «گل ثعلبى» را ندارد و كمتر گلى است كه پس از چيده شدن به اندازه گل ثعلبى دوام داشته باشد. اين گل ها در زمين نمى رويند بلكه روى شاخه هاى درختان و قارچ ها پرورش پيدا مى كنند و آب و غذاى خود را از آنها مى گيرند. جالب اين كه دانه گل ثعلبى به قدرى كوچك است كه تنها با ميكروسكوپ ديده مى شود. باد اين دانه ها را در هوا پراكنده مى سازد. هر گاه روى قارچ ها بنشينند مى توانند آب و غذا از آنها جذب كرده و رشد كنند. گل فروشى ها ثعلبى ها را در گرم خانه روى قارچ هاى كمك كننده پرورش مى دهند و اگر تعجب نكنيد چهار تا هشت سال طول مى كشد تا دانه ثعلبى به ثمر بنشيند». در همان كتاب مى خوانيم «آگاو» گياهى است كه در ايالت هاى مكزيك و ايالت ها جنوبى آمريكا مى رويد. برگ هاى بسيار ضخيمى دارد بعضى آن را گياه صد ساله مى نامند وقتى اين گياه آماده گل دادن مى شود ساقه بلندى پيدا مى كند به قطر سى سانتى متر و طول شش متر و صدها گل بر آن ظاهر مى شود و گياه بعد از پژمرده شدن گل ها مى ميرد و در عمرش فقط يك بار گل مى دهد. در بيابان هاى مكزيك ده سال طول مى كشد تا گل دهد ولى در گرم خانه ها گهگاه ممكن است صد سال طول بكشد تا گل دهد! اين عمر طولانى براى آن است كه در اين مدت گياه آب و غذاى كافى در خود ذخيره مى كند تا بتواند آن ميله بلند و قطور و آن همه گل را ظاهر سازد. در همان كتاب و دائرة المعارف ديگرى آمده است كه در روى زمين درختان عظيمى وجود دارد كه طول بعضى از آنها به پنجاه متر مى رسد و قطرشان به دوازده متر. اگر بخواهند از چوب آنها خانه چوبى بسازند براى يك دهكده مى توانند خانه سازى كنند! فراموش نكنيم كه اين درخت عظيم روزى يك دانه كوچكى بوده اما دست قدرت پروردگار نيرويى در آن ذخيره كرده بود كه مى توانست اين گونه رشد كند و به اين عظمت برسد. كوتاه سخن اين كه در اطراف ما و همه جهان آثار عظمت و قدرت او نمايان است; چشم بينا و گوش شنوا مى خواهد تا آثار توحيد را در جبين آنها ببيند و پيام تسبيح آنها را بنشنود. سپس امام در چهارمين جمله مى فرمايد:
«تعجب مى كنم از كسى كه مرگ را فراموش مى كند با اين كه مردگان را با چشم خود مى بيند»;
(وَعَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ وَهُوَ يَرَى الْمَوْتَى).
مرگ يعنى پايان همه چيز در دنيا و جدا شدن از تمام مقام ها و اموال و ثروت ها و تعلقات دنيوى و از همه مهم تر بسته شدن پرونده عمل انسان به گونه اى كه نمى تواند حسنه اى بر حسنات يا سيئه اى بر سيئات خود بيفزايد. در يك عبارت كوتاه، مرگ مهم ترين حادثه زندگى انسان است; ولى عجب اين كه بسيارى از افراد آن را به دست فراموشى مى سپارند در حالى كه بستگان و عزيزان و دوستان و همشهريان خود را بارها مى بينند كه آنها را به سوى ديار اموات مى برند. اين غفلت و فراموش كارى راستى حيرت انگيز است. به خصوص اين كه بسيارى از مردگان كسانى هستند كه از ما جوان تر يا قوى تر و سالم تر و گاه حتى بدون سابقه يك لحظه بيمارى راه ديار فنا را پيش گرفتند و به سوى بقاى آخرت رفتند. به همين دليل در يكى از خطبه هاى پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:
«يا أيُّهَا النّاسُ إنَّ أكْيَسَكُمْ أكْثَرُكُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ;
اى مردم باهوش ترين شما كسى است كه بيش از همه به ياد مرگ و پايان زندگى باشد».
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است:
«ما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ يَقيناً لا شَكَّ فيهِ أشْبَهُ بِشَكّ لا يَقينَ فيهِ مِنَ الْمَوْتِ;
خداوند عزّوجلّ هيچ يقينى را كه ابداً شكى در آن نيست همانند شكى كه ابدا در آن يقين نيست همچون مرگ نيافريده است». اين حديث از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز با كمى تفاوت نقل شده است. سپس در پنجمين جمله حكيمانه اش مى فرمايد:
«تعجب مى كنم از كسى كه جهان ديگر را انكار مى كند در حالى كه اين جهان را مى بيند»;
(وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ فالنَّشْأَةَ الاُْخْرَى وَهُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الاُْولَى).
قرآن مجيد نيز مى فرمايد:
«(وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الاُْولَى فَلَوْلاَ تَذكَّرُونَ);
شما عالَم نخستين را دانستيد، پس چرا متذكّر نمى شويد (كه جهانى بعد از آن است)؟!».
در اين دنيا صحنه هاى معاد و زندگى پس از مرگ پيوسته ديده مى شود; درختان در فصل زمستان مى ميرند يا حالتى شبيه به مرگ دارند، هنگامى كه باد بهارى مىوزد و قطرات حيات بخش بارانِ بهار فرو مى افتد تولد تازه اى پيدا مى كنند و آثار حيات همه جا نمايان مى شود. بعد از شش ماه فصل پاييز كه شبيه خزان عمر است فرا مى رسد و بار ديگر دوران مرگ و سپس حيات تكرار مى شود. اين صحنه را بارها و بارها در عمر خود ديده ايم و بازگشت به زندگى پس از مرگ را آزموده ايم. چرا بيدار نمى شويم؟ در عالم جنين پيوسته تطورات زندگى يكى پس از ديگرى نمايان مى گردد كه شبيه حيات پس از مرگ است. وانگهى خدايى كه در آغاز، جهان را آفريد باز گرداندن حيات پس از مرگ براى او چه مشكلى دارد؟ از همه اينها گذشته خداوند را حكيم مى دانيم و از سويى نه نيكوكاران در اين دنيا غالباً به جزاى خود مى رسند و نه بدكاران. چگونه ممكن است خداوند حكيم و عادل در جهان ديگرى نتيجه اعمالشان را به آنها ندهد؟ در ششمين و آخرين جمله حكيمانه مى فرمايد:
«تعجب مى كنم از كسى كه دار فانى را آباد مى كند ولى دار باقى را ترك مى نمايد و به فراموشى مى سپارد»;
(وَعَجِبْتُ لِعَامِر دَارَ الْفَنَاءِ وَتَارِك دَارَ الْبَقَاءِ).
همه با چشم خود مى بينيم اين جهان دار فانى است; همه روز گروهى مى ميرند و گروهى به دنيا مى آيند و جاى آنها را مى گيرند. سپس همين گروه جاى خود را به گروه هاى ديگر مى دهند. كاخ هاى زيبا بر اثر گذشت زمان به ويرانه اى مبدل مى شود و باغ هاى پر از گل و گياه روزى پژمرده خواهند شد. همه چيز در گذر است و همه چيز رو به فنا مى رود. آيا عقل اجازه مى دهد كه انسان در آبادى اين دار فانى بكوشد; اما سراى آخرت را كه در آن حيات جاويدان است فراموش كند و گامى در طريق عمران و آبادى آن از طريق ايمان و اعمال صالح بر ندارد؟ اين موارد شش گانه اى كه امام(عليه السلام) از همه آنها در شگفتى فرو مى رود بخشى از تناقض هايى است كه انسان در زندگى گرفتار آن است و گاه زندگى يك انسان را مجموعه اى از اين تناقض ها و تضادها تشكيل مى دهد و عامل اصلى آن پيروى از هواى نفس و گوش فرا ندادن به فرمان عقل است. قرآن مجيد درباره دنيا و آخرت تعبيرات بسيار پر معنايى دارد از جمله در آيه 64 سوره عنكبوت مى خوانيم:
«(وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ);
اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است، اگر مى دانستيد».
در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم:
«الدُّنْيا مُنْتَقَلَةُ فانِيَةٌ إنْ بَقِيَتْ لَكَ لَمْ تَبْقَ لَها;
دنيا منتقل مى شود و فانى مى گردد اگر (فرضا) براى تو باقى بماند تو براى او باقى نمى مانى».
درباره حقيقت دنيا و جلوه هاى فريبنده و ناپايدار آن ذيل حكمت 103 بحثى داشتيم. ذيل خطبه 203 بحث ديگرى درباره دنيا آمده و در ذيل حكمت 133 نيز بحث بيشترى خواهيم داشت.
منبع: مبلغان سایبری چهارده خورشید
سلام مطالب جالبيه. اما شايد خلاصه تر باشه بهتر بشه. ممنون موفق باشيد.
فرم در حال بارگذاری ...