« مداحی شب 20 محرم 93 با نوای "حاج محمدرضا طاهری" و "کربلایی حسین طاهری" + دانلودطلبه های جوان! »

گونه شناسی سلفیه+ درختواره سلفیه

نوشته شده توسطرحیمی 24ام آبان, 1393

3. سلفیه اصلاحی

مهم­ترین رویکرد این جنبش مسائل سیاسی و اجتماعی مسلمانان است. آنان در پی طرحی نو در برپایی حکومت اسلامی هستند و در معرفت شناسی آنان عقل جایگاه خویش را حفظ کرده است . آنان عموما در فقه شافعی و سرسپرده «الازهر» و یا حنفی هستند. بسیاری از مصلحان معاصر در این حلقه گرد آمده اند و نام سلفیه بر خود نهاده اند. این جنبش رابطه خوبی با سلفیان سنتی و تقلیدی ندارد و عربستان در سالهای گذشته تلاش وافری کرد که این نحله فکری را با انواع ترفندها به خود نزدیک کند ولی از تلاشهایش طرفی نبست. این جنبش فراگیرترین حرکت را در جهان اسلام بوجود آورد و در چند مرحله تکامل پیدا کرد و برخی از انشعابات آن دست به خشونت زدند.

در طي سدة 13ق، برخي عالمان پرنفوذی برآمدند كه نقشي تعيين‌كننده بر جاي نهادند؛ برخي چون شوكاني (1173-1250ق) كه به جد بر فتح باب اجتهاد پاي مي‌فشرد، مذهب پيشين خود -يعني زيديه- ‌را وانهاد. پايبندي شوكاني به حب اهل بيت(علیهم السلام) و طيفي از باورهاي شيعي، فاصلة او را از ابن تيميه و ابن عبدالوهاب نشان مي‌دهد و گواهي بر تنوع مشرب‌ها در محافل سلفيه است. به هر روي، شرايط زمانه گويا به نحوي بود كه جريان‌هاي معتدل‌تر در ميان سلفيه را به حاشيه راند؛ در حالي كه جريان‌هاي معتدل همواره در سرزمين‌هاي مختلف اسلامي چون هند، مصر، سودان و مغرب باقي ماندند و بيشتر هم خود را به نشر حديث نبوي، اصلاحات اجتماعي گماشتند و در عمل فعاليت‌هايي محفلي داشتند. صالح بن محمد فلاني (م 1218ق) از عالمان سرزمين سودان نوعی از این گونه سلفیه را ترویج می کرد که بر نفی تقلید استوار بود و بناي جنگ‌هاي فاتحانه در داخل افريقا را گذارد، اين جنگ‌ها كه مشهور به جهاد فلاني بود به رهبري عالمي سلفي به نام عثمان دان فوديو از حدود 1223ق آغاز شد و حاصل آن گسترش اسلام در بخش‌هايي از سرزمين‌هاي هنوز اسلامي نشده آفريقا بود. در منطقه سودان همچنين بايد از محمد احمد مشهور به مهدي سودان (م1302ق)، ياد كرد كه گفته مي‌شد نسب حسيني داشت؛ وي با وجود گرايش به سلف، مشربي صوفيانه داشت و پيروانش به دراويش شهرت داشتند. او در رساله تطهير البلاد من مفاسد الحكام، بر ضرورت يك حكومت ديني پاي فشرد و با دعوت مهدويت كوشش داشت تا حكومتي ديني در سودان برپا سازد. در جانب الجزاير و مغرب، بايد به شخصيت محوري محمد بن علي سنوسي (م1276ق) بنيان‌گذار طريقه سنوسيه اشاره كرد كه بر بازگشت به نصوص تأكيد داشت و كتاب ايقاظ الوسنان في العمل بالحديث و القرآن را در همين خصوص نوشته بود. او خود فردي صوفي بود، اما برخي از رفتارهاي صوفيانه مانند سماع را بدعت مي‌شمرد و از آن نهي مي‌كرد. وي فعالي اجتماعي بود كه دعوتش در پهنه وسيعي از شمال آفريقا هوادار يافت و آرمان تأسيس حكومتي ديني را دنبال مي‌كرد كه تا حدودي در زمان فرزندش مهدي تحقق يافت؛ فرزندي كه او نيز با عنوان مهدويت تشكيل حكومت داده بود. با بر آمدن موج اصلاح طلبي دوم در جهان اسلام از اواخر سده 13ق كه رجال شاخص آن سيد جمال الدين اسد آبادي (د1314ق) و شيخ محمد عبده (د1323ق) بود، موجي از تقليد ستيزي و بازگشت به نص همراه با عقل پديد آمد كه به زودي كفه نص در آن بر كفه عقل سنگيني گرفت و زمينه پيوند اصلاح‌طلبي ديني با سلفي‌گري را فراهم آورد. اسد آبادي و عبده با وجود تأكيدشان بر فهم قرآن و سنت، با توجه به جايگاهي كه براي كاركرد عقل و رابطه دين با مقتضيات عصري داشتند،‌ در فضاي نبودند كه بتواند در شمار سلفيه مرسوم شمرده شوند؛ اما شاگرد عبده، محمد رشيد رضا (م1354ق) نمودي از يك اصلاح طلب سلفي بود. باورهاي شاخص سلفيان، مانند نفي تقليد، نفي توسل به درگذشتگان از يك سو و تكيه او بر پويايي اجتماعي، جهاد و امر به معروف از سوي ديگر، نشان دهنده تعلق خاطر او به انديشه‌هاي سلفي است. در نسل پس از عبده، محور بحث بر اصلاحات ديني و تقابل با سكولاريسم بود كه از سران ‌آن در مصر مي‌توان رشيد رضا و در شبه قاره از ابوالكلام آزاد (1305ـ 1379ق) به عنوان شاخص ياد كرد. همزمان با آنان بايد از جمال‌ الدين قاسمي (م1332ق) از علماي شام نام برد كه در شمار اصلاح طلبان و پيروان افكار اسد آبادي بود و ضمن نفي تقليد، به صورت شاخص‌تري به مشرب سلفي گرايش داشت. وي كه هم چون عبده و رضا به تأليف در تفسير پرداخت، اصلاح المساجد من البدع و العوائد را نيز در مبارزه با آنچه بدعت مي‌خواند، تأليف كرد.

جريان اخوان المسلمين در مصر در سال 1928م توسط حسن البناء (م 1949م) پي‌ريزي شد. اخوان المسلمين برنامه اصلاحي خود را در جامعه اسلامي با الهام از آموزه‌هاي ديني بر سه اصل بنيان نهادند:

  1. جامعيت اسلام در تمام شئون زندگي؛
  2. تأكيد بر قرآن و احاديث نبوي به‌عنوان منبع اصلي انديشه‌هاي اسلامي؛
  3. قابل اجرا بودن احكام و مقررات اسلامي در همه زمان‌ها و مكان‌ها.

حسن البنا خود را تلفيقي از سيد جمال، عبده و رشيدرضا مي‌داند. آن‌چه در روايت بنّا درخور توجه مي‌نمايد، نقد «خشونت» و نفي ضرورت كاربرد آن براي تحقق آرمان‌هاي ديني است كه به گمان وي كاربرد زور را بسيار تحديد و تابع شرايط خاص مي‌سازد. مطابق نگرش بنّا، قدرت داراي سه چهره اصلي است:

قدرت ناشي از ايمان و عقيده (كه مي‌توان از آن به قدرت دين تعبير كرد)؛

قدرت ناشي از همبستگي و وحدت (كه مي‌توان از آن به قدرت نرم تعبير كرد)؛

قدرت ناشي از سلاح و زور (كه مي‌توان از آن به قدرت سخت تعبير كرد.).

به گمان بنّا در ميان اين سه‌گونه قدرت، اولويت با قدرت دين، سپس قدرت نرم و در نهايت قدرت سخت است؛ و از اين حيث او تصويري متمايز از سلفي‌گري را ترسيم مي‌نمايد كه به خلاف الگوي مودودي، بر اصالت خشونت استوار نيست. در مقابل، او سياست‌هاي اصلاحي و تدريجي را براي بازگشت به اصول اوليه، پيشنهاد داده كه طيفي از فعاليت‌هاي سياسي و غير خشونت‌آميز را شامل مي‌شود. تأسيس سازمان «اخوان المسلمين» و مشي سياست آن، مؤيد اين تفكر سلفي است كه در ميانه دو ديدگاه «اسلام‌گرايي راديكال مودودي» و «تفكر سكولاري» كه خواهان «معنوي شدن» كامل اسلام و دوري از عالم سياست بود؛ توانست براي خود اعتبار و قدرتي ايجاد نمايد. البته «حسن بنّا» به گرايش‌هاي جهادي نيز توجه داشته و در رساله «الجهاد» به بررسي تحليلي فلسفه تشريع جهاد به منظور پاسخ‌گويي به صاحبان ديدگاه‌هاي راديكال، پرداخته است. بررسي او حكايت از آن دارد كه جهاد داراي فلسفه‌اي غير خشونت‌بار در اسلام است كه با دفاع از خود، استقرار و صيانت از صلح و امنيت، مجازات پيمان‌شكنان و مساعدت به مظلومان وضع شده؛ مقولاتي كه ماهيت «رحمتي» جهاد تا «خشونتي» آن را براي ما روشن مي‌سازد. نتيجه آ‌ن‌كه جهاد اسلامي به هيچ‌وجه مؤيد كاربرد و ترويج خشونت (و براساس آن ترور) در عرصه عمل سياسي - اجتماعي نيست. برداشت مذكور كه توسط بنّا بر آن تأكيد شده، در روش علمي او نيز تجلي يافته است. بنّا به رابطه متقابل عوامل اجتماعي با نهضت اخوان المسلمين معتقد بود و همين امر اولويت روش‌هاي آموزشي و تربيتي را بر روش‌هاي سخت‌افزارانه و اجباري مشخص مي‌سازد. البته مرحوم عنايت بر اين اعتقاد است كه خود بنّا به اين اصل روشي چندان پاي‌بند نبوده و پس از گسترش ايده‌ها و افزايش پيروانش، نظرش نسبت به كاربرد روش‌هاي غير مسالمت‌آميز تغيير كرده است. در اين ميان مسئله فلسطين و مخاصمات اعراب و اسراييل نقش برجسته‌اي را در راديكاليزه كردن مشي غير خشونت‌آميز اولية بنّا (و نهضت اخوان المسلمين) ايفا نموده است.

در ادامه این روند سلفیه اعتدالی باید از محمد غزالي (1917-1996) ، عبدالسلام ياسين، سليم العوا و طارق البشري ياد ‌شود. در واقع، مهم‌ترين ثمره بروز اين فكر، خالي نمودن «سلفي‌گري» از «راديكاليزم» - به ويژه آموزه‌هاي بيان شده از سوي مودودي و قطب- است. او كه از سابقه ديرينه مؤثري در جنبش اخوان برخوردار بود، در پي ترور «حسن البناء» و جانشيني «هضيبي» نتوانست با افكار و سياست‌هاي هضيبي همراه شود و اختلافات و مشاجراتي بين آن دو درگرفت كه در نهايت - به دليل تأكيد وي بر سياسي بودن اخوان در سال 1953م - از اخوان خارج شد. غزالي برگرفته از مطالعات ديني و تجربه‌هاي عملي حاصل آمده، رويكردي اعتدالي را در بحث از بناي حكومت اسلامي پيشه كرد. او اگرچه سياسي بودن اسلام و ضرورت بناي حكومت را متأثر از الگوي اصيل اسلامي (حكومت نبوي(صلّی الله علیه وآله وسلّم)) امري ضروري مي‌پنداشت  اما معتقد بود كه اين مهم جز از طريق فهم مجدد اصول ديني در  فضاي معاصر ميسر نيست. لذا نگاه سلفي او به ضرورت شورا و استقرار دموكراسي، و نفي «خشونت» منتهي مي‌شود.

اگرچه اين نگرش به صورت اقليت مانده، اما از ارزش روشي و محتوايي بسياري براي الگوهاي تقريبي برخوردار است:

«غزالي خود سلفي است، اما سلفي‌بودن را نه به معناي تعصب به مذهب خاص، بلكه به معناي حركت در مسير صحابه و تابعان پيامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مي‌داند. سلفيت از نظر وي گرايش عقلاني، و عاملي است كه ريشه در قرون گذشته اسلام دارد و به كتاب خدا و سنت رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) پاي‌بندي كامل دارد.»

با اين تفسير، غزالي را بيشتر مي‌توان به تفكر اصلاحي انديشه‌گراني چون سيد جمال‌الدين اسدآبادي نزديك دانست. سيد جمال به دليل اصول معرفتي و عملي‌اي كه بدان‌ها معتقد و عامل بود،[i]اصولاً از فضاي بنيادگرايي سلفي‌نگر خارج بوده و مصلحي بزرگ به‌شمار مي‌آيد كه روايت خاصي از «سلفيت» را در دستور كار داشت.

در يك جمع بندي می توان نفي تقليد و فتح باب اجتهاد را به عنوان مهم ترین شاخصه این جریان جستجو کرد.

در سدة 14ق، گسترش فعاليت وهابيت و كاستي پديد آمده در محافل ديگر سلفي، همگرا شدن محافل سلفيه و نزديك‌تر شدن آن‌ها به افكار وهابيه را فراهم آورد و موجب شد كه گاه نام وهابي به جاي سلفي به كار برده شود؛ هر چند اين نزديكي تا امروز نيز قطعي نشده و همواره برخي هويت‌هاي فكري، مانند افزودن قيد تصوف به سلفي‌گري در ميان سلفيان سرزمين‌هاي مختلف برجاي ماند.

4. سلفیه جهادی

بنیادی ترین مفاهیم آنان تاکید بر پاکدامنی و پیروی از قرآن و سنت، آرمان رهایی از استعمار، مبارزه با اسرائیل، مبارزه با حاکمان فاسد

این جنبش هر دو نوع سلفی اول و دوم را مردود می داند و بر این باور است که تفکرات و مشی فکری سلفیه سنتی و اصلاح طلب هیچ گاه به هدف مطلوب نمی رسد.

اولین جنبش های جهادی تکفیری سابقه در حرکت ابن عبدالوهاب در جزیره العرب دارد که بر اساس مفاهیمی همچون جهاد و امربه معروف و نهی از منکر پیگیری می­شد. در ادامه جنبش های اسلامی در آفریقا نظیر جنبش سنوسیه، مهدی سودانی نیز در این مسیر گام نهادند با این تفاوت که رویکردی ضد استعماری دنبال می شد ولی در حرکت ابن عبدالوهاب مسلمانان به دلیل اعتقاداتشان مورد هجوم قرار گرفتند.

در سده 14ق گروه‌های سلفی تکفیری در مصر، که گاهی گرو‌های «رفض» اسلامی خوانده می‌شوند، ظهور پیدا کردند. اهداف عمده این گرو‌ه‌ها را، که بعدها در دیگر کشور‌های عربی ونیز مناطقی مثل پاکستان و افغانستان هوادارانی پیدا کردند، باید در این موارد خلاصه کرد:‌ اصلاح جوامع مسلمان، احیای عظمت مسلمین، اتحاد سرزمین‌های عربی و بازگشت به خلافت عثمانی از طریق تمسک به قدرت و در مواردی به خشونت. اولین گروهی که از اخوان المسلمین جدا شد و رویه خشونت آمیز اختیار کرد، سازمان «شباب محمد» بود. این سازمان، که به صورت مستقل از نیمه دوم دهه چهل وارد عمل شده بود، نقراشی‌ پاشا را ترور کرد. سپس در همان دهه، گرو‌ه‌های دیگری ظهور کردند که همگی متکی بر حربه «تکفیر و جهاد» و پیرو اندیشه‌های اخوان المسلمین بودند. در 1958 نبیل برعی از اعضای اخوان گروه «شباب مسلم» را تشکیل داد.در 1973 «تنظیم الجهاد» را علوی مصطفی، و «تنظیم الفنیة العسکریة» را صالح سّریه بنا نهادند. یحیی هاشم نیز در 1975سازمانی تأسیس کرد که معتقد به جهاد مسلحانه علیه حکومت بود. سپس «تنظیم التکفیر و الهجرة» به رهبری شکری احمد مصطفی در 1977، و «جماعة الجهاد السلامی» به دست محمد عبدالسلام فرج در 1979 ایجاد شد.

«جماعه المسلمين» (التكفير و الهجره) به رهبري شكري احمد مصطفي، «منظمه التحرير الاسلامي» به رهبري صالح سريه و «الجهاد» به رهبري عبدالسلام فرج سه شاخه عمده منشعب‌شده از اخوان المسلمين در مصر هستند. شاخة اصلي اخوان در مصر در سال‌هاي اخير مشي اعتدال و ميانه‌روي پيشه كرده و سعي در پرهيز از اقدامات پيكارجويانه با دولت حاكم در مصر و مشاركت در قدرت سياسي و فعاليت‌هاي ديني سياسي مسالمت‌آميز داشته است.

سيد قطب (1906-1966) را بايد مهم‌ترين و اثرگذارترين چهره اسلام سني در دوره معاصر خواند وبه عنوان عضو برجسته اخوان المسلمين، انديشه‌هاي انقلابي او را زمينه ساز انشعاب‌هاي گوناگون در درون اخوان المسلمین دانست. اعضاي جوان اخوان المسلمين به‌تدريج از رهبران ارشد فاصله گرفتند و براساس برداشت‌هاي گوناگون از تعاليم سيد قطب در اواخر دهه 1960م تشكل‌هاي ديگري را كه در واقع تشكل‌هاي بنيادگرا و پيكارجوي سلفي است، در ميان اهل سنت به‌وجود آوردند. اين تأثير تا بدانجا است كه از كتاب معالم في الطريق قطب، به‌عنوان مانيفست جهادگرايي نيز می توان تعبير کرد. جنبش‌هايي كه رهبران و هواداران آنان به ندرت در نهادهاي علمي ديني سنتي پرورش يافته و گاه حتي فاقد تحصيلات كلاسيك ديني هستند. از ديدگاه قطب جامعه به دوگونه است: اسلامي يا جاهلي، و در ميانه اين دو، حد وسطي را نمي‌توان سراغ گرفت. بر اين اساس، ضعف عقيده و زوال اصول ديني، جامعه را جاهلي مي‌كند و مستحق برخورد مي‌سازد.

آنچه زمینه شکل گیری جنبش های فراگیر جهادی همچون القاعده را بوجود آورد، بازتاب بحران جنگ خلیج فارس در 1991م بود. پس از حمله عراق به کویت و درخواست عربستان از ناتو برای خارج کردن کویت از اشغال، نیروهای نظامی آمریکا در جزیره العرب مستقر شدند. محافل مذهبی عربستان بر اساس آموزه لزوم اطاعت از حاکم و عدم خروج بر او و تحریم حضور اهل کتاب در جزیره العرب ملتهب گردید، صدام از دید آنان حاکمی مسلمان بود که کسی حق خروج بر او را نداشت تا چه رسد بر اینکه از کفار و اهل کتاب برای مبارزه علیه او استفاده شود. در همین راستا عده ای از عالمان سلفی مانند سفر الحوالی و سلمان العوده خطابه های تندی در نقد آل سعود ایراد کردند و جنبشی با نام «سلفیه سروریه» شکل گرفت.

در مقابل گروهی از عالمان سلفی به شدت از آل سعود حمایت می کردند که از آنها با نام «سلفیه جامیه» یاد می شد. در این میان نقش «بن باز» مفتی اعظم عربستان قابل توجه است که در تلویزیون حاضر گردید و حضور آمریکایی ها در عربستان را توجیه مذهبی کرد و به شدت از آل سعود حمایت کرد.

دگرگونی در محافل مذهبی عربستان را برآمده از حضور محمد قطب و محمد غزالی می دانستند که به جای گفتمان رسمی سلفیان تقلیدی «توحید القبور » به «توحید القصور» دعوت می کردند و در پی آن بسیاری از جوانان راه خود را از حکومت آل سعود و سلفیه تقلیدی جدا کردند و از عربستان خارج شده و هسته های اولیه جنبش های جهادی را شکل دادند که القاعده مهم ترین آنهاست.

افغانستان در این سالها به میعادگاه فعالیت گروه‌های اسلام گرای جهان عرب تبدیل شد و شاید برای نخستین بار در تاریخ قرن بیستم زمینه‌ای را فراهم ساخت تا گرایشهای گوناگون اسلام‌گرای عربی، به ویژه جهادیان مشرق و مغرب عربی، با یکدیگر ملاقات کنند. این آشنایی، بعدها نتیجه مهمی به بار آورد و آن ترکیب دیدگاههای ایدئولوژیک و مهارتهای سازمانی بود. در واقع پدیده افغانهای عرب که در اوایل سالهای دهه 1990 به یکی از مسایل مهم کشورهای عرب تبدیل شد، محصول همین ظهور اسلام گرایان در افغانستان و ترکیب تجربه‌های فکری و سازمانی آنها بود. در واقع، افغانستان شاهد حضور برخی از رادیکال ترین چهره‌های جنبشهای اسلامی نظیر عبدالله عزام،  رهبر شاخه رادیکال اخوان المسلمین اردن، و دکتر ایمن‌الظواهری، مرد شماره یک سازمان الجهاد مصر و همچنین طلعت فواد قاسم، رهبر تندروی گروه الجماعة الاسلامیة مصر بود. از سوی دیگر، عمده ترین چهره‌های سازمانی و فعال جنبش اسلامی شرق عربی، به ویژه وهابیون عربستان سعودی، یا چهره‌هایی نظیر اسامه بن لادن در این سالها در افغانستان به سر می‌بردند. هدف تمامی این گروهها، کمک به جهاد مسلمانان افغانستان علیه شوروی بود. بیشتر چهره‌های رادیکال جنبشهای اسلامی جهان اسلام، به افغانستان راه پیدا کردند تا در این محل امن به فعالیت بپردازد. در واقع، این گروهها با حضور در افغانستان به چند هدف اساسی مورد نظر خود دست یافتند: از یک طرف آزادانه به فعالیت سازمانی و جذب اعضای جدید مشغول می شدند و از طرف دیگر، از طریق مبارزه با شوروی‌ها هم به وظیفه مذهبی مورد نظر خود یعنی جهاد در راه خدا عمل می کردند و هم از این راه آموزشهای نظامی لازم را برای آینده می‌دیدند.

از شکل گیری اخوان‌المسلمین تا حال حاضر، می توان سه نوع اقدامات خشونت بار را در جنبش های تکفیری از یکدیگر متمایز کرد: 1. خشونتهای واکنشی؛ 2. خشونت ایدئولوژیک؛ 3. خشونت فرقه‌ای. به لحاظ سلسله مراتب دامنه خشونت و تلفات ناشی از آن، نوع نخست را می توان در پایین‌ترین و نوع سوم را در بالاترین درجه سلسله مراتب قرار داد. نوع نخست خشونت، به اقداماتی اشاره دارد که گاه به گاه و در واکنش به اقدامات خشونت بار و سر‌کوبگر حکومتها، از سوی اعضای جنبشهای اسلامی مثل اخوان المسلمین صورت گرفته است و اقدامی برنامه ريزي ‌شده محسوب نمیشود. نوع دوم بر خلاف نوع نخست، خشونت سازمان یافته ای است که در چارچوب راهبرد کلی جنبشهای اسلامی برای سرنگونی رژیمهای سیاسی به کار گرفته شده است و جنبشهای اسلامی از سالهای 1960 به بعد از این نوع خشونت ایدئولوژیک استفاده می کردند که بارزترین آنها القاعده است. نوع سوم خشونت که آن را به خشونت فرقه ای تعبیر کردیم، بر خلاف دو نوع نخست، هم به لحاظ اهداف مورد نظر و هم به لحاظ دامنه تلفات، بسیار گسترده‌تر از آنها بوده است. در واقع در دو نوع خشونت واکنش و خشونت ایدئولوژیک، جنبشهای اسلامی مقامات غربی و رژیمهای عربی و یا مراکز امنیتی بالا را هدف قرار می دادند و از کاربرد خشونت علیه مردم عادی پرهیز می کردند، اما در نوع سوم که نوعی اقدام کو‌رکورانه و تروریستی است، مردم عادی و غیر نظامی نیز هدف عملیات خشونت بار گروههای اسلامی تندرو قرار گرفته‌اند. به همین لحاظ می‌توان آن را خشونت فرقه‌ای ناشی از تعصبات قبیله‌ای، هر چند در چارچوب ابزار نوین، قلمداد کرد که بارزترین آن داعش است.

هجومهای وهابیون در پایان قرن 18 و اوایل قرن 19 به مکان های مقدس شیعه در عراق و کشتار شیعیان و تخریب مزار امامان شیعه سرآغاز این نوع تعصب و خشونت فرقه ای است.  این خشونت فرقه ای در قرن 20 میلادی نیز علیه مکانهای مقدس شیعه در جزیرة العرب و سایر نقاط منطقه تداوم پیدا کرد. عملیات خشونت بار گروههای وهابی پاکستان(سپاه صحابه) علیه شیعیان در سالهای دهه 1980 و 1990،  کشتار دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران در مزار شریف(1997) و سایر اقدامات گروههای تحت تأثیر ایدئولوژی وهابی، نمونه هایی از اعمال خشونت فرقه ای در دوران کنونی است. حوادث دو دهه آخر قرن بیستم از یک سو، و توان مالی و تبلیغاتی دولت عربستان سعودی که حامی وهابیت بوده است از سوی دیگر، باعث گسترش عقاید وهابی به سایر نقاط جهان اسلام شده است. این گسترش بیش از هر جای دیگر در جنوب آسیا، یعنی در شبه قاره هند و سپس افغانستان و بعدها در مناطق دیگری نظیر سوریه، عراق و لبنان مشاهده شده است.

برخی جنبش های تکفیری

  • القاعده افغانستان (افغان العرب)
  • طالبان
  • القاعده پاکستان
  • القاعده  عراق (زرقاوی )
  • االقاعده یمن
  • حزب التحریر(آسیای مرکزی)
  • القاعده سودان
  • القاعده مغرب اسلامی
  • القاعده سوریه : جبهة النصره
  • القاعده سومالی (مرکز القاعده شرق آفریقا)
  • حزب جماعت اسلامی (القاعده جنوب شرق آسیا)
  • بوکوحرام (نیجریه)
  • القاعده جزیره العرب
  • جبهة تحرير مورو الإسلامية
  • حركة التوحيد والجهاد (غرب أفريقيا)
  • داعش
  • سپاه صحابه
  • لشکرجنگهوی
  • سپاه طیبه
  • جند الله و جندالعدل


5. سلفیه صوفی:

مصلح اجتماعی سیاسی،  سرسپرده طریقت، تاکید بر پیروی از شریعت، ستیز با شیعه.

سلفيان متقدم بسياري از افكار و اعمال صوفيه را ناشي از بدعت مي‌شمارند و بزرگ‌ترين شيوخ صوفيه را به انتقاد مي‌گيرند. بدين ترتيب مي‌توان تصور كرد كه در شرايط همجواري، رقابت ميان مبلغان صوفيه و سلفيه، بالقوه و گاه بالفعل رقابتي خصمانه است.

همزمان با ابن‌‌عبدالوهاب و حتي با اندك تقدمي نسبت به فعاليت‌هاي او، كوشش‌هاي مشابهي در شبه قاره هند و شمال شرق آفريقا وجود داشت كه بر مبناي تلفيقي از سلفي‌گري با تصوف بود؛ در هند، شاه ولي الله دهلوي (م 1176ق) از شيوخ نقش‌بندي  در آن‌جا موجي از سلفيه را پديد آورد كه با وجود اشتراك با ابن‌تيميه در شيعه‌ستيزي، در زمينه نفي مذاهب و فتح باب اجتهاد بسيار محتاط‌تر بود. آموزه دهلوي در هند دوام يافت و پيروان او در شبه قاره، كساني چون حكيم بلگرامي، محمد عبدالرحمن مباركفوري و صديق محمد خان قنوجي به راه او دوام دادند. ديگر نمونه مهم از تحركات اجتماعي نقش‌بندي، پاي‌گيري نهضت معروف به «مريديسم» از حدود 1200ق در قفقاز شمالي است كه هدف تشكيل حكومتي اسلامي و مقابله با استيلاي دولت روسيه را دنبال مي‌كرده است. سرچشمه اين حركت، جرياني صوفيانه است كه در اواخر قرن 12ق/ 18م در شروان سرچشمه گرفته، و به شيوه‌اي شناخته از نقشبنديان، بر اهميت شريعت نيز تأكيد داشته است. در دهه 1820م اين افكار در داغستان ترويج شد و گروندگان بدين دعوت، جهادي گسترده را براي نجات سرزمين خود از بيگانگان آغاز كردند. اين نهضت به ايجاد حكومتي ديني با عنوان «امامت» در داغستان انجاميد كه نخست در 1830م قاضي محمد در رأس آن قرار گرفت و حمزت بيك (1832-1834م) دو شيخ شامل (1834-1859م) جانشينان او در امامت داغستان بودند.در جانب تاتارهاي ولگا هم بايد از كساني چون عبدالنصير قورصاوي (م1227ق) ياد كرد كه داعيه‌دار سلفي‌گري در سرزميني با سنت صوفيانه بودند.

در میان سلفیان صوفی از جمله بايد به محمد مكي ابن عزوز (م1334ق) عالم تونسي مهاجر به استانبول، اشاره كرد كه خود از خانداني صوفي مشرب بود و صوفيان را بزرگ مي‌داشت. وي از دوري مردم عصرش از قرآن و احكام اصيل اسلام و مظلوم بودن دين شكوه داشت و در رساله‌اي با عنوان عقيده الاسلام كوشش داشت تا تصويري ناب از عقايد اسلامي ارائه كند. در مغرب نيز در شمار داعيه داران آن كساني چون ابو شعيب دكالي (م1357ق)، محمد طيب انصاري (د1363ق) و مختار سوسي (د.1383ق) ديده مي‌شدند.

دیوبندیه با تاثیر از شاه ولی‌الله دهلوی و احمد سرهندی از مهم‌ترین جریان‌های فکری سلفیه صوفی  است که در جریان مبارزه‌هاي ضد استعماری مردم شبه قاره با سلطه انگلیس به وجود آمد، اما با گسترش روزافزون مراکز آموزشی دیوبندیه، این جریان به مهم‌ترین و تاثیرگذارترین مکتب فکری- سیاسی اهل‌سنت در شرق جهان اسلام تبدیل گردید. يكي از مهم‌ترين دلايل رشد جنبش ديوبنديه در هند بي‌طرف ماندن در مسايل سياسي بود.

برخی از مطالب برگرفته است از کتاب بنياد گرايي و سلفيه بازشناسي طيفي از جريان‌هاي ديني، به كوشش دكتر حسين هوشنگي و دكتر احمد پاكتچي، انتشارات دانشگاه امام صادق، 1390ش.


[1] . أزمة السلفية التقليدية.. في تصوّر العلاقة بين الحاكم والمحكوم، فيصل العليوي، (مقاله اینترنتی)

[2] . السلفية التقليدية في معارك الأمة ودينها، ياسر الزعاترة، كاتب أردني(مقاله اینترنتی)

[3] . برای مشاهده زندگینامه  و جایگاه بیش از 20نفر از اعلام اینان بنگرید: السعودیه سیره دوله و مجتمع، عبدالعزیز الخضر، شبکه العربیه لابحاث و النشر، بیروت، 2010م

کاری از پایگاه پژوهشی - تخصصی وهابیت شناسی
منبع: مکر تکفیر شماره 2؛ کنگره بین المللی خطر جریان های تکفیری برای اسلام، مسلمین و جهان بشریت؛ سردبیر حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی فرمانیان؛ تابستان 93

صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...