« برنامه اندروید دانشنامه مهدویتمسیر رسیدن به لذت ایمان »

یهود، مسیحیت و شکسپیریسم؛ سندرومی آمیخته که از نای شیرشاه غرش می کند.

نوشته شده توسطرحیمی 24ام تیر, 1395

سفری خیال‌انگیز به دهه‌ی ۹۰ قرن بیستم میلادی (دهه‌ی ۷۰ شمسی) برای کسانی که در این برهه دوران کودکی و نوجوانی خود را سپری کرده‌اند با خاطرات کارتون‌های دیزنی همراه خواهد بود. شیر شاه، دیو و دلبر، علاء الدین، پوکوهانتس، هرکولس، مولان و تارزان از جمله آثار شناخته شده‌ی این دوره‌اند.

disney-renaissance

اواسط دهه‌ی ۹۰ بود که شیر شاه با غرشی بلند به پاخاست تا ضمن ارائه‌ی تلفیقی از داستان‌های اقتباسی و دیرین‌گونه‌های دینی و تاریخی و برخی مفاهیم فلسفی نظر مخاطبان را به سوی خود جلب نموده و به دنبال آن بذر جهان بینی خود را در باور آن‌ها بکارد.

the lion king poster

دیزنی شیر شاه را با بودجه‌ی ۴۵ میلیون دلاری روانه تولید ساخت و در سال ۱۹۹۴ میلادی به اکران عمومی رساند. درآمدهای حاصله از فروش این انیمیشن ۹۶۸٫۵ میلیون دلار برآورد شده که در طول بیش از یک دهه به خزانه‌ی سازندگان این اثر ریخته شد. شیرشاه در کنار فروش مطلوب از کسب جوایز سینمایی شاخص نیز به نصیب نماند و توانست جایزه‌ی اکادمی در موسیقی و جایزه‌ی گلدن گلوب در بهترین موشن پیکچر (تصویر متحرک)  را از آن خود کند.

the lion king awards

در مسیر ساخت شیرشاه روجر آلر و راب مینکاف در نقش کارگردان ظاهر شدند و هانس زیمر آهنگساز معروف به آهنگسازی اثر پرداخت. ایرن میچی، جاناتان روبرتز و لینداز وولورتن نیز فیلمنامه را برای شیرشاه آماده کردند.

IMG_2491RT-web

شیر شاه همچنین توانست نظر بسیاری از منتقدان را به سوی خود جلب نماید. کسب امتیاز ۸۳ درصد از متاکریتیک، ۹۱ درصد از راتن تومیتوز و ۸٫۵ (از ۱۰) از IMDb شیرشاه را در فهرست آثار شاخص و قابل تحسین سینما قرار می‌دهند که نمی‌توان به سادگی از کنار آن‌ها عبور کرد.

از سوی دیگر شیرشاه شامل مفاهیم عمیق و مبتنی بر دیرین‌گونه‌های دینی و تخیل ساخته قابل تاملی است که در ادامه به مهم‌ترین آن‌ها اشاره خواهد شد.

نقد و بررسی:

شیرشاه با همنوایی حیوانات و تعظیم آن‌ها بر شاه شیر آغاز می‌شود. در صخره‌ی شیرها، سلطان بر فراز ایستاده و نظاره گر حیواناتی است که برای قدم نو رسیده جمع شده‌اند. میمون دانا که با وردهایش نقش دستیار هدایتگر سلطان را ایفا می‌کند، فرزند نو رسیده‌ی شاه شیر و همسرش را روی دست گرفته و از فراز صخره به حیوانات جنگل نشان می‌دهد. سلطان زاده از همان بدو تولد فرا می‌گیرد که دستی فراتر از سایرین داشته باشد و اوست که سلطنت را به ارث خواهد برد. پس باید بر فراز باشد و در این اندیشه که روزی همچون پدرش شاه خواهد شد.

simba and light

شاه شدن در شیر شاه از دروازه‌ی فرزند شاه بودن می‌گذرد. این اصل را دشمنی‌های برادر شاه (اسکار) و تمرکز قصه بر به قدرت رسیدن سیمبا (فرزند شیرشاه) به اثبات می‌رساند؛ که اگر برادر هم باشی نمی‌توانی شاهی را به ارث ببری. کینه توزی‌های اسکار و نفرت‌های عمیق و ریشه دار او نسبت به موفاسا (شیرشاه) از همان ابتدای داستان گویای عدم تبعیت او از این اصل است. حب قدرت اسکار را به جایی می‌کشاند تا در مقابل برادر خویش بایستد و او را به نابودی بکشاند.

scar vs mufasa

اسکار نقشه‌ی شوم برادر کشی را در سر می‌پروراند تا بدین واسطه برادر را از قدرت حذف کند و خود بر مسند حکومت تکیه زند. او برادر کشی را از قابیل فرا می‌گیرد. قابیل فرزند آدم، دست به قتل برادر خویش هابیل می‌زند تا جایگاه خود را ارتقا دهد دریغ از این که کرامت و تعالی جایگاه نزد خدا و نبی او تقوای الهی و تبعیت از دستورات پروردگار است نه صرفاً حذف مادی انسان مؤمن و تسخیر جایگاه او.

scar kills mufasa in the lion king

آدم علیه السلام به دوران پیری رسیده بود که خداوند دستور داد که یکی از پسرانش را به عنوان جانشین و پیامبر بعد از خود انتخاب کند. آدم می‌پرسد کدام پسر را؟ خداوند هابیل را بر می‌گزیند. خبر جانشینی هابیل به خانواده می‌رسد و قابیل ضمن تمرد از این دستور با نخوت و حسادت تمام از عمل بدان سر باز می‌زند. در پی این اتفاق جدال و گفت و گوی شدیدی در خانواده سر می‌گیرد. سرانجام آدم علیه السلام راهکاری را پیش روی قابیل می‌نهد. اینکه دو برادر هدیه ای (قربانی) نزد خداوند ببرند و قربانی(هدیه) از هر کدام پذیرفته شد او جانشین آدم خواهد بود. خداوند قربانی هابیل را می‌پذیرد. قابیل که آتش حسادت تمام وجودش را فراگرفته با اغواگری‌های شیطان کمر به قتل برادر می‌بندد. قابیل هابیل را می‌کشد اما نمی‌تواند راه هابیل‌ها را متوقف سازد. خداوند به آدم علیه السلام فرزندی هدیه می‌دهد تا ادامه دهنده‌ی راه او باشد.

cain-murdering-abel

اسکار قابیلی است که چشم دیدن برادرش موفاسا را ندارد. پس او را می‌کشد تا خود بر تخت حکومت تکیه زند و پای کفتارها (که دشمن دیرینه‌ی موفاسا و قومش بودند) را به قلمرو پادشاهی باز کند. اسکار قتل پدر را به گردن سیمبا فرزند خلف سلطان می‌اندازد. سیمبا که اکنون در حال سپری کردن دوران کودکی خویش است، از مرگ پدر به شدت غم زده و حیران است. او محکوم القائات عمویش اسکار شده و خانواده و قلمرو پدری‌اش را به جرم قتل پدرش ترک می‌گوید. سیمبا به سمت بیابان فرار می‌کند و در گرمای طاقت فرسا از هوش می‌رود. تیمون و پامبا، سیمبا را یافته و با خود به محل زندگی خویش می‌برند. او به هوش می‌آید اما کماکان مغموم غم پدر است. زوج تیمون و پامبا با دیدن حال زار سیمبا نوای «هکونا متاتا» (hakuna matata) سر می‌دهند. آن‌ها به فرزند شاه یاد می‌دهند که گذشته را فراموش کند. گذشته‌ها گذشته و نمی توان کاری کرد. هر چه بادا باد …

the lion king timon and pumbaa

آن‌ها سیمبا را ترغیب می‌کنند تا سبک زندگی جدیدی را آغاز کند و نگاهی دیگر به حیات داشته باشد. آنچه در گذشته دیده را فراموش کند، از ماهیت خود فاصله گیرد و به دور از هیاهوهای موجود صرفاً به خود و وضع فعلیش مشغول باشد و به جایگاه واقعی و مسئولیتی که بر دوش اوست نیندیشد. «هکونا متاتا» نوعی سرخوشی بی هدف، عدم توجه به پیرامون و استیصال در مواجهه با مشکلات را فریاد می‌زند. سیمبا به دوران جوانی می‌رسد اما همچنان هر چه بادا باد لقلقه‌ی زبان اوست. هکونا متاتا جز دور کردن سیمبا از واقعیت چیزی برایش به همراه ندارد. او به بحران هویت و دور شدن از ماهیت خود رسیده است. نیرویی درونی البته وی را به سویی دیگر می‌کشاند اما ندای بادا باد چندسالی است که زندگی سیمبا را فراگرفته و دل کندن از آن دشوار به نظر می‌رسد. شیر قصه در تعلیقی هویتی گرفتار است.

سیمبا با دیدار نالا و راهنمایی‌های میمون پیر دانا بازگشت به سوی قوم و سرزمین را برمی‌گزیند و جایگاه واقعیش را از عمویش اسکار بازپس گیرد. زمانی تنها پسر موفاسا (شیرشاه پدر) از پدر، خانواده، قوم و سرزمینش فاصله می‌گیرد و راهی را می‌رود که فرزندی مسرف و عیاش پدری در انجیل طی کرد. انجیل لوقا سرگذشت این فرزند را اینگونه روایت می‌کند:

Luke

« شخصی را دو پسر بود. روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ای پدر، رصد اموالی که باید به من رسد، به من بده. پس او مایملک خود را بر این دو تقسیم کرد. و چندی نگذشت آن پسر کهتر، آنچه داشت جمع کرده، به ملکی بعید کوچ کرد و به عیاسی ناهنجار، سرمایه خود را تلف نمود. و چون تمام را صرف نموده بود، قحطی سخت در آن دیار حادث گشت و او به محتاج شدن شروع کرد…

آخر به خود آمده، گفت، چقدر از مزدوران پدرم نان فراوان دارند و من از گرسنگی هلاک می شود! برخاسته، نزد پدر خود می‌روم و بدو خواهم گفت، ای پدر به آسمان و به حضور تو گناه کرده‌ام، و دیگر شایسته‌ی آن نیستم که پسر تو خوانده شوم؛ مرا چون یکی از مزدوران خود بگیر.

در ساعت برخاسته، به سوی پدر خود متوجه شد. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، ترحم نمود و دوان دوان آمده، او را در آغوش خود کشیده و بوسید… »

prodigal_son

فرزند گناهکار به آغوش گرم پدر و خانواده باز می‌گردد و از کرده‌ی خود پشیمان شده و توبه می‌کند. پدر در انجیل نماد خداست و فرزند نماد بنده‌ی متمرد از دستورات الهی. بازگشت سیمبا البته یادآور بازگشت مسیح در تلقی مسیحیت است. پیامبری که در باور ترسایان (مسیحیان) به صلیب کشیده شد (بر خلاف نگاه اسلام) و آخرالزمان بازگشته و جهان را از تباهی نجات خواهد داد.

Christ_at_the_Cross_-_Cristo_en_la_Cruz

اسکار با به دست گرفتن سکان قدرت، راه را برای جولان کفتارها باز کرد و سرزمین پدری سیمبا را که در صحت به سر می‌برد به سیاهی، فقر و قحطی کشاند. نالا مأمور می‌شود تا پیام نابودی سرزمین و ساکنان آن را به گوش یک ناجی برساند. ناجی کسی نیست جز سیمبا! سیمبا باز می‌گردد همچون مسیح که در آخرالزمان بازخواهد گشت و با بازگشت او تیرگی‌ها کنار می‌روند و گشایش حاصل می‌شود.

blessed-hope-jesus-return

حال جای طرح این پرسش است که چرا قصه‌ی انبیاء و رابطه‌ی آن‌ها با خدا یا تمثیل‌های آن‌ها از زبان حیوانات و در کالبدهایی حیوانی بیان می‌شود؟ چه می‌شود که موفاسا گاه خدا می‌شود و گاه هابیل یا سیمبا که گاه عیسی است و گاه فرزند گناهکار و توبه‌کار؟ چرا شیر باید سلطان باشد و دیگر حیوانات پیرو او؟

شکل قصه‌گویی و روایت داستان شاید نظرها را به این سو جلب کند که شیرشاه قصه‌ای است برای کودکان که از در هم آمیختن (ترکیب) تخیل و دیرین‌گونه‌های دینی و غیر دینی شکل یافته است؛ اما حقیقت این است که در کنار چالش برانگیز بودن اساس این نوع داستان پردازی، در شیر شاه شأن هر آنچه که در عالم ملکوت و ماوراء است به ماده تقلیل و فروکاست پیدا کرده است. غرض از این سخن نفی جسم مادی نیست بلکه تقلیل جایگاه روح و معنا در گزاره‌هایی مادی است که قادر به حمل حقایق نیستند. در شیرشاه موفاسا در کسوت خدا ظاهر می‌شود و با نصیحت سیمبا مسیرهایی به ظاهر درست را پیش پای او می‌گشاید. این در حالی است که شاه شیر حیوانی است به نام شیر. مگر می‌شود و می‌توان شأن و جایگاه الهی را تا حد یک شیر تقلیل داد؟ شیرشاه از تمثیل عبور می‌کند و به تصویرگری خدا می‌پردازد. نه حتی تصویری انسانی از خدا که در یهود و مسیحیت رایج است بلکه تصویری حیوانی از او.

شیرشاه البته مرگ مادی خدا را رقم می زند در حالی که خدا مبرای از ماده است. با این حال صوت و صورت خدای فروکاست یافته در کالبد موفاسا، در قلب و جان سیمبا حضور دارد و به راهنمایی او می‌پردازد.

mufasa as god

موفاسا البته شیری است که نقش هابیل را نیز ایفا می‌کند. در اینجا روح انسانی شریف که نفخه‌ی الهی است در کالبدی حیوانی تنزل پیدا می‌کند. همین اتفاق برای سیمبا نیز رقم می‌خورد. سیمبا گاه نقش فرزند گناهکار را به دوش می‌کشد و گاه عهده دار نقش مسیح است. در نقش فرزند گناهکار پیرو مکتب هر چه باداباد (هکونا متاتا) می‌شود و مصرانه تلاش می‌کند گذشته‌ی خود و مسئولیت پذیری‌اش را به فراموشی بسپرد. در ادامه توبه می‌کند و در نقش مسیح به سوی قومش باز می‌گردد تا جهان تباه شده را نجات دهد.

simba returns

سیمبا باز می‌گردد اما در طول مواجهه با تیمون و پامبا و گذران زندگی در جنگل تا به هنگام جوانی در تعلیقی هویتی به سر می‌برد. تعلیقی هستی شناختی که کیستی و چیستی او را نشانه رفته بود. تعلیقی که زندگی پر شور کودکی او را ستانده بود و به جای آن فراموشکاری، عدم توجه به وقایع پیرامون و بی توجهی با سنت‌ها و باورها پیشینی کاشته بود. سیمبا دچار بحران هویت شده بود. او به درستی نمی‌توانست کدامین راه را انتخاب کند. نمی‌دانست باید در کنار زوج تیون و پامبا بماند یا به گذشته‌اش رنسانس کند و باورهای پیشینیانش را در پیش گیرد. سیمبا بین پذیرش مسئولیت و عدم آن مستأصل و درمانده بود. او از سویی خود را مقصر اصلی مرگ پدر می‌دانست از سویی دیگر نمی‌توانست برای همیشه خانواده‌اش را ترک گوید تا در تیرگی‌های اسکار تلف شوند. با حضور اتفاقی و ناگهانی نالا و راهنمایی‌های میمون دانا و رویت موفاسا سیمبا موفق به انتخاب می‌شود. انتخاب او البته در راستای مسئولیت پذیری او بود. مسئولیتی که جامعه بر دوش او نهاده بود. در تلقی اگزیستنسیالیستی (وجودگرایی) سیمبا به تصمیم رسیده بود و جامعه نظر، چارچوب‌ها و اهداف خود را بر او تحمیل کرده بود. سیمبا به باوری بد (bad faith – سوء نیت) رسیده بود و این انتخاب نه از روی ارزش‌های تعریف شده توسط شخص وی، بلکه توسط جامعه‌ی او بود. در نظر ژان پل سارتر و سیمون دو بوار در صورتی که آزادی‌های شخصی و خواسته‌های درونی انسان تحت الشعاع باورها و ارزش‌های اجتماعی و بیرونی قرار گیرد، باور به وجود آمده، باوری بد است. چرا که بر خلاف خواسته‌های شخصی و نفسی او بوده است. با این حال سیمبا می‌پذیرد جامعه را نجات دهد تا در دام تفردگرایی هکونا متاتایی (هر چه بادا باد) و اگزیستنسیالیستی گرفتار نیاید.

satre and de beauvoir

از منظر سارتر و دوبوار باوری خوب است که به تشخیص و خواست فرد باشد. از این رو انتخاب آزاد مطرح می‌شود که مبتنی بر ارزش‌های فردی است نه ارزش‌های اجتماعی، عرفی یا دینی. هیچ نهاد یا گزاره‌ی فرادستی نباید در تعیین ارزش‌ها، تشخیص، تصمیم گیری و انتخاب دخالت داشته باشد بلکه این فرد است که فارغ از هر سرمشقی برای زندگیش تصمیم می‌گیرد. با این توصیف، مبتنی بر باور بد سیمبا باید فکر بازگشت به جامعه و نجات را از مخیله‌اش دور می‌کرد و اجازه می‌داد تا همه چیز تباه شود. از رو تلقی اگزیستنسیالیستی بر مسئولیت پذیری اجتماعی و فراتر از آن تکلیف و مسئولیت پذیری دینی وقعی نمی‌نهد.

نکات پایانی:

– شیر نماد بسیار مهمی در یهود و مسیحیت به شمار می‌آید. شیر یهودا سمبل قبیله یهودا یکی از دوازده قبیله‌ی اسرائیل است. یهودا چهارمین فرزند یعقوب بود که این قبیله را ایجاد کرد. داوود و عیسی نیز هر دو به این قبیله تعلق داشتند. در کتاب مکاشفه یوحنا شیر قبیله‌ی یهودا به عیسی اطلاق شده است. بنابراین برتری شیر در انیمیشن شیر شاه به معنی برتری قوم یهود بر سایر اقوام و ملل است. این قوم یهود و در ادامه مسیحیت است که بر سایرین حکمرانی می‌کنند و جهان را از نابودی نجات خواهند داد.

jesus and lion

– بخشی از داستان شیرشاه از نمایش‌نامه‌ی تراژیک «هَملِت» اثر ویلیام شکسپیر اقتباس شده است (برادرکشی در هملت ریشه در دیرین‌گونه‌ی برادرکشی قابیل دارد). داستان این نمایش‌نامه از آنجا آغاز می‌شود که هملت شاهزاده دانمارک از سفر آلمان به قصر خود در هلسینبورگ دانمارک بازمی‌گردد تا در مراسم خاک سپاری پدرش شرکت کند. پدرش به گونه مرموزی به قتل رسیده‌است. کسی از چندوچون قتل شاه آگاه نیست. در همان حین هملت درمی‌یابد که مادر و عمویش باهم پیمان زناشویی بسته و هم بستر شده‌اند. وسوسه‌ها و تردیدهای هملت هنگامی آغاز می‌شود که روح شاه مقتول بر او نمودار می‌گردد. روح بازگو می‌کند که چگونه به دست برادر خود به قتل رسیده‌است و از هملت می‌خواهد انتقام این قتل مخوف و ناجوانمردانه را بازستاند. هملت در این اثنا اشتباهاً پدر معشوقه‌اش اوفلیا را به قتل می‌رساند، که پشت پرده مشغول جاسوسی بود و هملت اشتباهاً او را کلادیوس پنداشته بود. اوفلیا از مرگ پدرش مجنون می‌گردد و خود را در رودخانه‌ای غرق می‌کند. سرانجام پس از درگیری با لرتیز، برادر اوفلیا که به خونخواهی خواهر و پدرش برخاسته بود، هملت انتقام پدر را از عمو می‌گیرد و در پایان نمایش هر دو آنها، به همراه گرترود و برادر اوفلیا کشته می‌شوند.

اشتراکات-هملت-و-شیرشاه

نتیجه گیری:

شیرشاه تلفیقی از دیرین‌گونه‌های دینی و شخصیت‌های تخیل پرداخته شکسپیر (هملت) به همراه برخی تلقی‌های فلسفی و ماورائی‌ است که با برخی روایت‌های کتاب مقدس در هم آمیخته و اثری قابل تأمل را پدید آورده است. شیرشاه قدرت را ارثی قلمداد می‌کند و با به راه انداختن برادر کشی، جایگاه انسانی هابیل و قابیل را در کسوتی حیوانی فروکاست می‌دهد. این اثر دیزنی پا را فراتر نهاده و جایگاهی مادی و حیوانی برای مسیح قائل می‌شود و بدتر از آن شأن الوهیت را نه در تمثیل که در تصویر به کالبد شیر شاه فروکاست می‌دهد. سیمبا (شیرشاه جوان) پس از مرگ پدر فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد و همچون روایت انجیل به مانند فرزند عیاش و مسرف به جریان هر چه بادا باد (هکونا متاتا) می‌پیوندد. او در تعلیقی هویتی و هستی شناختی گرفتار می‌آید. اینکه کیست و کدامین راه را باید برای آینده‌ی خویش برگزیند. سیمبا بر خلاف باور بدِ (bad faith) سارتر، بازگشت به سوی قوم و نجات سرزمینش را ارجح می‌داند و مسئولیت را امری از پیش تعیین شده و چارچوب مند می‌پندارد. سیمبا باز می‌گردد تا به مثابه مسیح نجات بخش باشد و جهان را از بند اسکار و کفتارهایش برهاند؛ شیر داستان، نجات دهنده ای نه از جنس انسان که از جنس حیوان است. از این رو سیمبا نه تنها مروج نجات دهنده ای ملکوتی و الهی نیست بلکه نجات بخشی حیوانی است. بنابراین شیرشاه نافی ایمان به خدا، غیب و انبیاء است.

منبع: پویا نقد


فرم در حال بارگذاری ...