لذت بخشش

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394


پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) فرموند:

إذا قَدَرْتَ عَلى عَدُوِّكَ فَاْجعَلِ الْعَفْوَ شُكْراً لِلِقُدْرَةِ عَلَيْهِ(كتاب سخن محمّد صلى الله عليه وآله)

هنگامى كه بر دشمنت پيروز شدى، عفو و بخشش را (زكات) اين پيروزى قرار بده.

شرح كوتاه

از نظر اسلام هر نعمت و موهبتى - بدون استثنا - زكات دارد و زكات قدرت عفو است. پيروزى هاى ظاهرى در صورتى ريشه دار خواهد شد كه دل دشمن از كينه شستشو گردد، و ريشه اصلى مخالفت قطع شود، و اين موضوع راهى بهتر از پرداختن زكات قدرت يعنى عفو ندارد، در اين هنگام است كه او از دل و جان منقلب مى گردد، و دشمن ديروز دوست امروز مى شود و پيروزى از نظر ظاهر و باطن تكميل مى گردد، امّا به عكس كسانى كه به هنگام قدرت دست به انتقامجويى مى زنند نه تنها از يك فضيلت بزرگ انسانى محروم شده اند بلكه پيروزى خود را نيز به خطر مى افكنند.

یکصدو پنجاه درس زندگی/آیت الله مکارم شیرازی

 


فرم در حال بارگذاری ...

صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394

شنیدم زیر لب

خادمت می گفت :

منو جدایی از آستانت خدا نکند ……….


فرم در حال بارگذاری ...

راز خانه مجلل ملا علی کنی

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394

امروزه بسیار می‌بینیم که افرادی در خانه،‌ خیابان یا محل کار پشت سر دیگری حرف می‌زنند و کم نیستند کسانی که گمان می کنند اگر آنچه می گویند واقعیت باشد گناهی نکرده اند، در حالی که بدگویی درباره دیگران، اگر راست باشد غیبت و اگر دروغ باشد تهمت است.

خداوند متعال در قرآن می فرماید:

لاَّ يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ نساء/148

خداوند علنى كردن سخن در باره‏ بدى ديگران‏ را دوست ندارد.

حکایت؛

آیت الله بهجت فرمود: روزی چند نفر از بازاریان تهران به نجف اشرف مشرف شدند و جهت پرداخت خمس خدمت شیخ مرتضی انصاری(قدس سره) رسیدند، وقتی وضع ساده و بی آلایش خانه شیخ را دیدند، خیلی تعجب کردند از مرجعی با این عظمت که خانه ای محقر و ساده دارد و آهسته به یکدیگر می گفتند: این است معنی پیشوا و مقتدا، یعنی علی گونه زیستن، نه مانند ملا علی کنی با خانه بیرونی، اندرونی و با تشکیلات و تشریفات آن چنانی!

شیخ که در حال نوشتن بود، کاملاً به سخنان آنان توجه داشت و با اینکه صحبت های آنها تعریف و تمجید از شیخ بود بشدت از حرف آنان ناراحت شد و فرمود: چه می گویید؟ چرا پشت سر ملا علی کنی سخن ناروا می گویید؟

من با چند نفر طلبه سروکار دارم و کارم تدریس و تربیت شاگرد است، نیازی به تشریفات بیش از این ندارم، اما آخوند ملا علی کنی با امثال ناصرالدین شاه سر و کار دارد، لازمه کارش این است که آنگونه زندگی کند، اگر آن گونه نباشد امثال ناصرالدین شاه به خانه اش نمی روند، آخوند ملا علی این کارها را برای حمایت از دین خدا انجام می دهد.

نکویی کن که دولت بینی از بخت

مبر فرمان بدگوی بدآموز 

با اقتباس و ویراست از کتاب برگی از دفتر آفتاب
                                                                      سعدی

منبع: خبرگزاری حوزه

نظر از:  
زهره مانده گاری اندانی

سلام.ممنون که به وبلاگ این بنده حقیر سری زدید.
با نام نبی بکن مزین سخنت
تا خالق تو بیمه کند جانوتنت
ای انکه زعاشقان قرآن هستی
خوشبوی کن از نام محمد دهنت
التماس دعا.

1394/05/23 @ 13:13
نظر از: حسيني [عضو] 

وبلاگتون عاليه.احسنت…بازم به ما سر بزنين.

1394/05/22 @ 23:11


فرم در حال بارگذاری ...

گوشه هایى از اسرار و مسائل اخلاقى حج

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394

عده اى از اصحاب و شاگردان ائمه ـ علیهم السلام ـ به كشف و شهود راه یافته اند و باطن كسانى را كه در سرزمین عرفات و غیر عرفات بسر مى بردند دیده اند. زائر بیت الله باید با باطنى روشن این سفر را طىّ كند و گرنه ممكن است خداى ناكرده باطن حیوانى داشته باشد و اهل باطن با چشم ملكوتى واقعیت آنها را ببینند.

امام سجّاد ـ علیه السلام ـ از زهرى پرسید: به نظر تو جمعیت زائر امسال چقدر است؟

زهرى عرض كرد: چهارصد هزار یا پانصد هزار.

حضرت با اشاره اى، گوشه هایى از ملكوت را بر وى روشن ساخت و او باطن بسیارى از افراد را دید كه بصورت حیوان بودند.

آنگاه فرمود: حج گزار كم است و سر و صدا و ناله زیاد. این سر و صداها، سر و صداى حاجیان راستین نیست. حاجیان راستین بسیار كم هستند كه به صورت آنان را انسان مى بینى كسانى هستند كه به قرآن و عترت و وحى و رسالت معتقدند و به تمام چیزهایى كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره اصول و فروع دین، بخصوص امامت و ولایت آورده اند معتقدند و عمل مى كنند.

باطن این گروه همانند ظاهرشان انسان است. و دین وجودشان را احاطه كرده است. اما كسانى كه بسیارى از مسائل را نپذیرفته اند و مى گویند رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در تعیین رهبرى اجتهاد كرده و این تعیین رهبرى بدستور خداوند متعال نبوده است! اینها قائل به جدایى قرآن و عترتند، در حالى كه قرآن و عترت یك نور و از هم جدایى ناپذیرند. اگر كسى به قرآن تمسك كند و عترت را نپذیرد در حقیقت قرآن منهاى قرآن را برگزیده است. نمى شود كه انسان بخشى از حقیقت را بپذیرد و بخشى دیگر را رها سازد; «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» نمى شود. كسانى كه «یریدون أن یتخذوا بین ذلك سبیلا»;(نساء /150) خواسته اند راه نزدیك ترى انتخاب كنند، بیراهه رفته اند و در حقیقت باطن اینها، جحود و انكار حقّ است و جحود و انكار حقّ به صورت حیوانیت و درنده خویى ظهور مى كند.

اگر انسانى حیوان شود بد است و گرنه حیوانى كه انسان نبوده و خودش در حدّ حیات حیوانى خلق شده است، مذموم و معاقب نیست و او را به جهنّم نمى برند زیرا مكلّف نبوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایت لبیک

 


فرم در حال بارگذاری ...

عوامل تقویت عواطف در خانواده از منظر اهل بیت علیهم السلام

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394

جایگاه خانواده

هدف اساسی دین اسلام، تربیت انسان ها و تامین سعادت بشر در تمام ابعاد وجود و در سرتاسر مراحل زندگی است. پیامبران الهی، به ویژه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله برای این هدف مقدس مبعوث شده و در این راه نهایت سعی خود را مبذول نموده اند و در انجام این ماموریت به نیازها و ویژگی ها و علایق فطری بشر به عنوان یك اصل مسلم توجه فراوان داشتند. به همین جهت دستورات تربیتی اسلام و فرهنگ حیاتبخش اهل بیت علیهم السلام دقیقا در راستای پرورش فطری انسان ها تدوین شده است.

خداوند متعال برای تربیت افراد بشر كانون پر مهر خانواده را بهترین محیط تربیتی انسان قرار داده و خانواده را آیه ای از آیات خود دانسته و می فرماید:

«ومن آیاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا الیها و جعل بینكم مودة و رحمة ان فی ذلك لآیات لقوم یتفكرون»(1)

«از نشانه های او این است كه برای شما از (جنس) خودتان همسرانی آفرید تا به وسیله آنان آرام گیرید و میان شما دوستی و مهربانی قرار داد، البته در این امر برای كسانی كه بیاندیشند نشانه ها و عبرت هایی وجود دارد» براساس این آیه، خانواده آیتی الهی و جلوه ای از عظمت خداوند متعال می باشد.

پیروی از فرهنگ غنی اسلام و معارف حیاتبخش اهل بیت علیهم السلام بهترین راه برای تقویت و استحكام خانواده است. ارتباط قلبی بین زن و شوهر كه اساسی ترین اركان یك خانواده هستند، براساس رهنمودهای معصومین علیهم السلام تداوم می یابد.

در این مقاله به بررسی راه های تقویت عواطف اعضای خانواده در پرتو سیره و سخن اهل بیت علیهم السلام می پردازیم.

راه های تقویت عواطف در خانواده

1 - گفت وگوهای محبت آمیز
یكی از راه های استحكام بنیان خانواده توجه به ارتباط كلامی است. سخنان عاطفی و بهره گیری از كلمات دلنشین و خطاب های شایسته و محبت آمیز مخاطب را جذب می كند. خواسته یا ناخواسته از گوینده راضی شده و در دلش نوعی احساس محبت سبت به او ایجاد می شود.

اگر در خانواده ای مرد یا زن با عبارات زیبا و دلپذیر همسرش را صدا كند، علاوه بر اینكه به فرزندان چگونه سخن گفتن را می آموزد، در قلب او جایگاه ویژه ای خواهد یافت. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «اجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب؛ (2) زیبا سخن بگویید تا سخن زیبا بشنوید.»

خطاب های ملاطفت آمیز و دلربا روح و جسم را نوازش داده، همسر را تحت تاثیر قرار می دهد. بعضی از عبارات، آن قدر قشنگ و دوست داشتنی است كه هرگز تا آخر عمر فراموش نمی شوند.

رسول گرامی اسلام با توجه به این نكته فرمود: «قول الرجل للمراة انی احبك لا یذهب من قلبها ابدا؛ (3) مردی كه به زنش بگوید: من ترا دوست دارم، [اثر این سخن] هرگز از دل زن بیرون نمی رود.» اساسا مرد و زن مسلمان باید زبان خویش را به سخن نیك عادت دهند، زیرا انسان فطرتا از عبارت های جذاب و مهرافزا استقبال می كند و نسبت به انسان های نیكو سخن، در دل خویش احساس محبت می نماید.

...

امام علی علیه السلام در گفتار نغز و حكیمانه خویش فرمود: «عود لسانك لین الكلام و بذل السلام یكثر محبوك و یقل مبغضوك؛ (4) زبانت را به سخنان ملایم و لطیف و سلام كردن به دیگران عادت بده تا دوستانت زیاد و دشمنانت كم شوند.»

البته سخن گفتن محبت آمیز به ویژه در میان زن و شوهر باید با ادب خاصی همراه باشد. چرا كه به زبان آوردن كلمات مهرانگیز و عاطفه آمیز كه محترمانه در محیط خانواده ادا می شود با عبارات سبك و شخصیت شكن كاملا متفاوت است، به ویژه در میان فرزندان و بیگانگان شدیدا مذموم بوده و تاثیر منفی در دیگران خواهد داشت. از سوی دیگر از گفتار زشت در روایات نهی شده است. بعضی از كلمات مستهجن و نامناسب به ویژه آن كه زمان و مكان هم در آن رعایت نشده باشد، در دیگران ایجاد خشم و تنفر می كند. مولای متقیان در سخن دیگری به این گفتارهای زشت و مستهجن اشاره كرده و می فرمایند: «ایاك و مستهجن الكلام فانه یوغر القلب (5) ؛ از گفتن سخنان مستهجن و ناپسند بپرهیز كه دل را پر از خشم و كینه می كند.»

تاثیر بعضی از كلمات زشت و گزنده در روح انسان سال ها بلكه تا آخر عمر باقی می ماند، چنانكه شاعر عرب گفته است:

جراحات السنان لها التیام // و لا یلتام ما جرح اللسان
زخم های نیزه و شمشیر كه به جسم انسان وارد می شود بعد از مدتی خوب می شود و بهبود می یابد اما زخم ها و صدماتی كه توسط زبان و عبارات گزنده بر روح انسان فرود می آید، مرهم پذیر نبوده و جبران نمی شود.»

2 - صدا كردن با بهترین نام
صدا كردن همسر با نامی كه بیشتر دوست دارد، در ایجاد انس و الفت در میان زوجین تاثیر به سزایی خواهد داشت. پیامبر گرامی اسلام توصیه فرموده است كه برای افزایش مهر و صفا در میان مسلمانان، همدیگر را با نام زیبا و محترمانه صدا بزنند: «ثلاث یضفین ود المرء لاخیه المسلم یلقاه بالبشر اذا لقیه و یوسع له فی المجلس اذا جلس الیه و یدعوه باحب الاسماء الیه؛ (6) سه چیز دوستی و محبت بین دو مسلمان را افزایش داده [و صفا و صمیمیت را در میان آن ها تقویت می كند.] 1. هنگام ملاقات، با خوشرویی و چهره ای گشاده برخورد كند. 2. اگر می خواهد در كنار او بنشیند برایش جا باز كند. 3. به بهترین نامی كه دوست دارد او را صدا بزند.»

3 - سلام كردن به همدیگر
طبق آموزه های اسلام، سلام كردن با صدای رسا و واضح و با آهنگی عاطفی و جذاب موجب تقویت روابط بین زن و شوهر خواهد شد. سلام با لحنی عاطفی، كینه ها را از بین برده، روحیه ها را تقویت كرده و دل ها را به هم نزدیك می نماید. سلام دادن به جمع خانواده و به ویژه زن و شوهر به یكدیگر، نشاط آور و فرح بخش است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «یسلم الرجل اذا دخل علی اهله (7) ؛ وقتی شوهر به خانه وارد می شود باید به اعضای خانواده (به ویژه همسرش) سلام كند.»

4 - اظهار علاقه و ابراز محبت
زوج جوانی كه با هم پیمان زناشویی می بندند، معمولا بر مبنای علاقه درونی و عشق پاكی است كه به یكدیگر دارند. اما آنچه كه در اسلام تاكید شده و بنیان خانواده را تقویت می كند و محبت و الفت را میان زوج جوان افزایش می دهد اظهار و ابراز آن است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «اذا احببت رجلا فاخبره بذلك فانه اثبت للمودة بینكما؛ (8) هرگاه شخصی را دوست داشتی، دوستی خود را به او اعلام كن، زیرا این عمل انس و الفت را بین شما پایدارتر می كند.»
البته ابراز محبت از طرف خانم ها نسبت به شوهرشان از ویژگی خاصی برخوردار است. امام صادق علیه السلام در روایتی به خانم های مسلمان توصیه می كند كه نه تنها به شوهران خود اظهار محبت نمایند، بلكه اظهار علاقه آنان، همراه با دلربایی باشد.
«ولا غنی بالزوجة فیما بینها و بین زوجها الموافق لها عن ثلاث خصال… و اظهار العشق له بالخلابة والهیئة الحسنة لها فی عینه؛ (9) زن برای موفقیت در زندگی مشترك با همسر خویش از مراعات سه چیز ناگزیر است… [كه از جمله آن ها] اظهار عشق و محبت به همراه طنازی و دلربائی و جلوه گری برای شوهر محبوب خویش است.»

5 - دلجویی، استقبال، بدرقه
خانواده كانون آرامش و راحتی بخش انسان است. مردی كه در بیرون منزل با انواع مشكلات درگیر است و با ناملایمات فراوانی برخورد می كند و گاهی در راه كسب حلال و تهیه معیشت خانواده خود سخنان ناروا شنیده و لطمه های روحی را متحمل می شود؛ دوست دارد هنگام برگشت به خانه كسی از او دلجوئی كند، حرف دلش را بشنود و با سخنان آرامبخش خود مرهم دردهای انباشته دل او باشد. دلش می خواهد هنگامی كه در منزل را باز می كند، كسی با چهره ای گشاده و لبی خندان و لحنی عاطفی از او استقبال نموده و آنچه را كه در دست دارد با تكریم و رضایتمندی از او تحویل بگیرد و این فرد جز همسر صالح و مهربان او فرد دیگری نخواهد بود. در این صورت چنین زنی از دوستان خدا بوده و پاداش بزرگی خواهد داشت. این همسر مهربان با عمل خود شوهر خود را راضی نموده، پاداش معنوی كسب كرده و رضایت و خشنودی پروردگار متعال را بجان خریده است.
* مردی به محضر رسول خداصلی الله علیه وآله آمده و عرضه داشت: «ان لی زوجة اذا دخلت تلقتنی و اذا خرجت شیعتنی و اذا راتنی مهموما قالت لی: ما یهمك؟ ان كنت تهتم لرزقك فقد تكفل لك به غیرك و ان كنت تهتم لامر آخرتك فزادك الله هما.
فقال رسول الله صلی الله علیه وآله: ان لله عمالا و هذه من عماله، لها نصف اجر الشهید؛ (10)
یا رسول الله! من همسری دارم كه هرگاه وارد خانه شوم به استقبالم می آید و چون می خواهم از منزل بیرون روم مرا بدرقه می كند. هر گاه مرا اندوهگین ببیند می گوید: چه چیز تو را اندوهگین كرده؟ اگر برای مخارج زندگی ات ناراحتی، مطمئن باش كه دیگری (خداوند) عهده دار آن است (و با داشتن چنین ضامن معتبری كه روزی تو را تضمین كرده، تو نباید اندوهگین باشی) و اگر برای آخرت [و گرفتاری های قبر و قیامت] غصه می خوری، خداوند اندوهت را زیاد كند. (و باید چنین باشی.) رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: خداوند [در روی زمین] كارگزارانی دارد و این زن یكی از آن ها است. برای او نصف پاداش شهید می باشد.» به خدا سوگند بعد از ازدواج با فاطمه علیها السلام بر او خشمگین نشدم و او را به كاری مجبور نكردم تا زمانی كه خداوند متعال او را گرفت. و او مرا ناراحت نكرد و هیچگاه با من مخالفت ننمود، و به او نگاه می كردم و با نگاه كردنم به او تمام غم و اندوه های دلم برطرف می شد

* علی علیه السلام در مورد بانوی بانوان و همسر نمونه تاریخ می فرماید: «فوالله ما اغضبتها و لا اكرهتها من بعد ذلك علی امر حتی قبضهاالله عزوجل الیه و لا اغضبتنی و لا عصت لی امرا، و لقد كنت انظر الیها فتكشف عنی الغموم و الاحزان بنظری الیها؛ (11) به خدا سوگند بعد از ازدواج با فاطمه علیها السلام بر او خشمگین نشدم و او را به كاری مجبور نكردم تا زمانی كه خداوند متعال او را گرفت. و او مرا ناراحت نكرد و هیچگاه با من مخالفت ننمود، و به او نگاه می كردم و با نگاه كردنم به او تمام غم و اندوه های دلم برطرف می شد.»

حضرت فاطمه علیها السلام در خانه علی علیه السلام با عشق و صفا و صمیمیت زندگی كرد و در آخرین لحظات زندگی به شوهر وفادار خویش صادقانه اظهار داشت: «یابن عم ما عهدتنی كاذبة ولا خائنة ولا خالفتك منذ عاشرتنی؛ ای عموزاده! هیچ گاه دروغ و خیانتی در زندگی از من ندیدی و از وقتی كه با من زندگی مشترك آغاز نمودی، هرگز با دستورات تو مخالفت نكردم.» علی نیز در جواب او فرمود: «معاذالله انت اعلم بالله و ابر و اتقی و اكرم و اشد خوفا من الله من ان اوبخك بمخالفتی؛ (12) پناه به خدا. [ای دختر پیامبر!] تو نسبت به خدا داناتر و نیكوتر و پرهیزكارتر و بزرگوارتر و هراسناك تر از آنی كه بخواهم در مورد مخالفت با خود، تو را سرزنش و توبیخ نمایم.

* ابوطلحه انصاری از اصحاب بزرگ پیامبرصلی الله علیه وآله بود. او پسری داشت كه بسیار مورد علاقه وی بود، اتفاقا این طفل مریض شد. مادرش ام سلیم از زنان با شخصیت صدر اسلام بود، و چون به محبت و علاقه بیش از حد ابوطلحه به پسر آگاه بود، هنگامی كه فهمید بچه از دست خواهد رفت، ابوطلحه را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله فرستاد و بعد از بیرون رفتن شوهر از منزل، بچه از دنیا رفت. ام سلیم او را در جامه ای پیچیده در كنار اطاق گذاشت و فورا غذای مطبوعی برای شوهر تهیه كرد و خودش را برای پذیرایی شوهر با عطر و وسائل آرایش آراست.

وقتی ابو طلحه بازگشت و حال فرزند خویش را پرسید، او جواب داد: خوابیده است. سؤال كرد: غذایی هست؟ ام سلیم خوراكی را كه تدارك دیده بود آورد… و سپس در حالی كه مرد آرامش خود را باز یافته بود، ام سلیم به وی گفت:ای ابوطلحه! چندی پیش امانتی از شخصی نزد ما بود، حال اگر ما آن را به صاحبش بازگردانیم نارحت می شوی؟ مرد گفت: چرا باید ناراحت بشوم؟ نه!.

زن گفت: پسر تو نزد ما یك امانت خدایی بود، خداوند امروز او را از ما گرفت.
ابوطلحه بدون تغییر حالت گفت: در این صورت من به صبرو شكیبایی (از تو كه مادرش هستی) سزاوارترم!. آنگاه دو ركعت نماز خوانده و دوباره به حضور پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله رسید و ماجرا را بازگو نمود.
پیامبر گرامی اسلام ضمن سخنانی فرمود: «الحمدلله الذی جعل فی امتی مثل صابرة بنی اسرائیل؛ سپاس خدای را كه در امت من نیز مانند زن صابره و شكیبای بنی اسرائیل قرار داد.» (13) در اثر دعای پیامبر، خداوند به آن زوج با ایمان و خوشبخت فرزندی عنایت كرد كه او را عبدالله نامیدند. ابوطلحه صاحب نه پسر شد كه همه قاری قرآن بودند. (14)

6 - همدلی در انتخاب نوع غذا
هماهنگی و همدلی در انتخاب نوع غذا از جمله عواملی است كه ارتباط زن و شوهر را تقویت كرده و بنیان خانواده را استحكام می بخشد. اگر زوجین در مساله غذا و خوراك تفاهم داشته باشند و شرایط همدیگر را مراعات كنند، بسیاری از مشكلات و اختلافات خانواده ها حل می شود. اگر مرد غذایی را دوست دارد وانتظار دارد كه در منزلش تهیه شود، می تواند علاوه بر اینكه لوازم مورد نیاز را تهیه می كند، همسر خویش را از آن آگاه سازد. ولی اگر برای او فرقی نمی كند كه معمولا هم شوهران مسلمان و متعهد چنین اند و در مورد غذای روزانه خویش سخت گیری و موشكافی نمی كنند، در این صورت از غذای تهیه شده استفاده كرده و با كمال متانت و بزرگواری از همسر هنرمند خویش قدردانی و تشكر می نماید و با بهانه های مختلف زحمات وی را نادیده نمی گیرد. رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «المؤمن یاكل بشهوة عیاله والمنافق یاكل اهله بشهوته؛ (15) انسان با ایمان، مطابق میل و خواسته عیالش غذا می خورد و خانواده انسان منافق، مطابق میل و خواسته وی غذا می خورند.»

در سیره و روش پیامبرصلی الله علیه وآله آمده است كه آن حضرت هیچگاه در مورد انتخاب نوع غذا سختگیری نمی كرد و با خانواده اش همراه می شد: «كان رسول الله صلی الله علیه وآله یاكل كل الاصناف من الطعام و كان یاكل ما احل الله له مع اهله و خدمه اذا اكلوا؛ (16) رسول خداصلی الله علیه وآله از هر نوع غذا می خورد و غذایی كه خداوند آن را برایش حلال نموده است به همراه خانواده و خدمتگزارش تناول می كرد.»
آنچه در این مورد لازم است مورد توجه بانوان مسلمان قرار گیرد این است كه تهیه خوراك لذیذ و پختن غذاهای خوشمزه در جلب رضایت شوهر و تمایل قلبی وی به سوی همسرش تاثیر بسزایی دارد. كدبانوی شایسته با هنرنمایی خویش، در آفریدن دست پخت های لذیذ و نشاط آور، بذر محبت را در قلب شوهر خویش كاشته، و صفا و صمیمیت را به كانون پر مهر خانواده به ارمغان می آورد.

امام صادق علیه السلام هنگامی كه می خواهد زن خوب و شایسته را معرفی نماید، به دو ویژگی مهم كه از هنرمندی و شایستگی های زنان پسندیده نشات می گیرد اشاره كرده و می فرماید: «خیر نسائكم الطیبة الریح، الطیبة الطبیخ؛ (17) بهترین زنان شما زنی است كه خوشبو بوده و در آشپزی، خوش دست پخت باشد.»
پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمود: «خیر نسائكم الطیبة الطعام؛ (18) بهترین زنان شما زنی است كه غذای پاكیزه و دلپسند درست كند.»

7 - فراهم نمودن مخارج خانواده
مهم تر از فراهم نمودن سفره های پاكیزه و غذاهای لذتبخش كه از هنرهای اساسی بانوان مسلمان بوده و به پاكیزگی و آرایش ظاهری مربوط می شود، تهیه آذوقه و خوراك حلال از سوی مرد است كه به عنوان مدیر خانواده، مسؤولیت فراهم كردن خوراك اعضای خانواده به عهده اوست. در این مورد اگر مردان با ایمان وظیفه خویش را در مورد به دست آوردن روزی حلال و پاكیزه به خوبی انجام دهند مقام بس بلندی را در پیشگاه خداوند متعال كسب خواهند نمود. آنان روز قیامت رو سفید و با چهره ای گشاده و نورانی همچون ماه شب چهارده به محشر وارد خواهند شد.
امام باقرعلیه السلام می فرماید: «من طلب الرزق فی الدنیا استعفافا عن الناس و سعیا علی اهله و تعطفا علی جاره لقی الله عزوجل یوم القیامة و وجهه مثل القمر لیلة البدر؛ (19) هر كس در دنیا به دنبال روزی حلال برود به قصد اینكه نیازمند و محتاج دیگران نباشد و مخارج زن و فرزندش را تامین نماید و به همسایه ها [و هم نوعان مستمند خود] یاری رساند، چنین فردی در روز قیامت با سیمایی [نورانی] مانند ماه شب چهارده با خداوند ملاقات خواهد كرد.» و امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:
«الكاد علی عیاله من حلال كالمجاهد فی سبیل الله؛ (20) مرد تلاشگری كه برای تهیه روزی حلال و مشروع برای خانواده اش می كوشد، مانند مجاهدی است كه در راه خدا جهاد می كند.» امام رضا علیه السلام نیز فرمود: «الذی یطلب من فضل الله عزوجل ما یكف به عیاله اعظم اجرا من المجاهد فی سبیل الله عزوجل؛ (21) كسی كه از فضل و عنایت پروردگار به دنبال روزی حلال می رود به اندازه ای كه مخارج خانواده خود را تامین كند، از رزمنده ای كه در راه خداوند متعال جهاد می كند پاداش افزونتری دارد.»

8 - تقویت محبت علی علیه السلام
به تجربه ثابت شده است كسانی كه با دین و شعائر دینی و محبت اهل بیت بزرگ می شوند معمولا انسان هایی با كمال و منضبط بوده و سعی می كنند در معاشرت خود با دیگران حقوق آنان را مراعات كرده و از ظلم و بی عدالتی بپرهیزند. آنان در اثر علاقه ای كه به كامل ترین انسان ها دارند، خواسته یا ناخواسته به سوی كمال قدم بر می دارند و می خواهند اهل بیت علیهم السلام را اسوه و الگوی خویش در زندگی قرار دهند.
در مورد نقش سازنده و الفت آفرین عشق اهل بیت علیهم السلام در میان انسان ها، در زیارت جامعه كبیره چنین می خوانیم: «بموالاتكم علمنا الله معالم دیننا و اصلح ما كان فسد من دنیانا و بموالاتكم اتلفت الفرقة؛ خداوند به سبب دوستی شما نشانه های دینمان را به ما آموخت و آنچه از دنیایمان تباه شده بود اصلاح كرد و به سبب موالات و دوستی شما تفرقه ها به همدلی گرائید.»

9 - هدیه دادن به همسر
احترام به شخصیت افراد، در وجود آنان عشق و محبت می آفریند. هدیه دادن نوعی احترام به طرف مقابل محسوب می شود و انسانی كه هدیه را می گیرد بی اختیار و از روی فطرت خدادادی خویش، مهر و محبت هدیه دهنده را در دل خود جای می دهد. این نكته در روابط زناشویی از اهمیت خاصی برخوردار است و عامل مهمی در ایجاد انس و الفت و همگرایی نسبت به زن و مرد به شمار می رود تا آن جا كه پاداش هدیه دادن مرد به همسر خویش مانند نیكی به نیازمندان است.

پیامبر عظیم الشان اسلام در این مورد می فرماید:

«من دخل السوق فاشتری تحفة فحملها علی عیاله كان كحامل صدقة الی قوم محاویج؛ (22) مردی كه وارد بازار شود و تحفه ای برای خانواده اش بخرد، اجر و پاداش او برابر با كسی است كه نیازهای نیازمندان را برآورد.»

هدیه، دل ها را پر از صفا و صمیمیت كرده و غبار كدورت را از دل ها پاك می كند. به ویژه آن كه اهدای تحفه در مناسبت های خاصی باشد كه خاطرات خوش آن روز با شادمانی اهدای تحفه عجین گردیده و تاثیر نشاط آور آن را چندین برابر نموده و در خاطره ها، ماندگار و همیشگی می سازد. به همین خاطر برای روزهای نشاط و سرور و عیدها، دستورات مخصوصی از طرف پیشوایان دینی در مورد رفاه و آسایش و توسعه اقتصادی خانواده به ما رسیده است.

امام صادق علیه السلام در ضمن شمارش وظایف مرد نسبت به همسرش در خانه می فرماید: «ولا یكون فاكهة عامة الا اطعم عیاله منها ولا یدع ان یكون للعید عندهم فضل فی الطعام ان ینیلهم من ذلك شیئا مما ینیلهم فی سائر الایام؛ (23) هر میوه ای كه همه مردم از آن می خورند، باید به خانواده اش بخوراند و خوراكی هایی كه مخصوص ایام عید است و در غیر ایام عید به آن هانمی رساند، در روزهای شادی و عید به آنان برساند.»

1) روم/ 21.
2) غررالحكم، ص 436.
3) وسائل الشیعه، ج 20، ص 23، الكافی، ج 5، ص 569.
4) غررالحكم، ص 435؛ عیون الحكم و المواعظ، ص 340.
5) همان، ص 214.
6) اصول كافی، ج 2، ص 643.
7) بحارالانوار، ج 76، ص 2.
8) اصول كافی، ج 2، ص 644.
9) بحارالانوار، ج 75، ص 237 و تحف العقول، ص 323.
10) وسائل الشیعه، ج 20، ص 32.
11) مناقب خوارزمی، ص 354.
12) بحارالانوار، ج 43، ص 191.
13) بحارالانوار، ج 79، ص 15.
14) صحیح بخاری، ج 2، ص 104، مسكن الفؤاد، ص 68.
15) جامع السعادات، ج 2، ص 145.
16) مكارم الاخلاق طبرس، ص 26، چهل حدیث تغذیه، ص 5.
17) المهذب البارع، ابن فهد حلی، ج 3، ص 17.
18) الكافی، ج 5، ص 325.
19) التحفة السنیة جزایری، ص 227.
20) من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 124؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 67.
21) الكافی، ج 5، ص 88.
22) امالی صدوق، ص 672؛ وسائل الشیعه، ج 21، ص 514.
23) جامع المدارك، ج 4، ص 485؛ وسائل الشیعه، ج 21، ص 513.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره26

 


فرم در حال بارگذاری ...

شفایی برای همه دردها...

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394

قصص و نام دیگرش «موسی و فرعون» بیست و هشتمین سوره قرآن است که مکی و ۸۸ آیه دارد.

شفایی برای همه دردهاوارث: قصص و نام دیگرش «موسی و فرعون»(1) بیست و هشتمین سوره قرآن است که مکی و ۸۸ آیه دارد.

از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله روایت شده است:

اگر کسی سوره قصص را قرائت کند ده برابر تعداد کسانی که حضرت موسی علیه السلام را تصدیق یا تکذیب کرده اند به او حسنه داده می شود و تمامی فرشتگان آسمان و زمین در روز قیامت، به سود او شهادت می دهند که او راستگو و درستکار بوده است. ۲

آثار و برکات سوره

۱) شفای همه دردها
در آثار و خواص سوره از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده: اگر سوره قصص را بنویسند و آنگاه با آب آنرا بشویند، همه دردها و ناراحتی ها از آنها برطرف می شود. ۳

۲) درمان درد شکم و کبد و طحال
از امام صادق علیه السلام نقل شده: اگر نوشته سوره قصص را بر کسی که درد شکم یا بیماری طحال یا درد کبد یا هر گونه درد دیگری در درون بدن دارد بیاویزند، بهبود می یابد. ۴

۳) برای ترس از حاکم و شخص قدرتمند
از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده: برای ترس از سلطان و حاکم ۷ بار بگویید: (آیه ۳۵) « بسم الله و بالله قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ » ؛ گفت: تو را به برادرت قویدست خواهیم کرد و برایتان حجتی قرار می دهیم به سبب نشانه هایی که شما را داده ایم، به شما دست نخواهند یافت شما و پیروانتان پیروز خواهید بود

و این دستور را در کنار نهر آبی جاری بگو و هر گاه از نماز شب فارغ شدی پیش از آن که نماز صبح را بخوانی ۷ بار این دستور را انجام بده. إن شاءالله هیچ چیزی به تو زیان نخواهد رساند. ۵

۴) رویارویی با ظالم
در رویارویی با ظالمان گفته شده که آیات ۷۰-۶۸ سوره قصص را هنگامی که بر حاکم ستمگری وارد می شود ۷ بار بخواند و آنگاه ۳ بار بگوید:« اللهُ غالبُ أمْرِهِ» از شر ستمهای او در امان می ماند. ۶

(۱)درمان با قرآن، ص۶۸
(۲) مجمع البیان،ج۷، ص۴۱۲
(۳)تفسیرالبرهان، ج۴،ص۱۹۹
(۴)المصباح کفعمی، ص۴۵۶
(۵) طب الائمه، ص۳۵
(۶) خواص القرآن و فوائده، ص۷۲
منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی محسن آشتیانی، سید محسن موسوی؛ و درمان با قرآن،محمدرضا کریمی»

منبع: جام نیوز


فرم در حال بارگذاری ...

حجاب، ارزش‌ یا روش؟

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394

عفت، پدید آمدن‌ حالتی‌ برای‌ نفس‌ است‌.

كسانی‌ كوشیده‌اند از طریق‌ فاصله‌ انداختن‌ میان‌ ارزشها با روش‌ تحقق‌ عینی‌ آنها، میان‌ حجاب‌ با عفاف، تفكیك‌ نموده‌ و حجاب‌ را غیر ضروری‌ می‌خوانند و حفظ‌ عفت‌ را بدون‌ حجاب‌ نیز ممكن‌ می‌دانند. اینك‌ ما این‌ تلاش‌ را ارزیابی‌ می‌كنیم:

تحلیل‌ واژه:

1 - معنای‌ لغوی:

عفاف‌ با فتح‌ حرف‌ اول، از ریشه‌ “عفت” است‌ و راغب‌ اصفهانی‌ در مفردات خود، عفت‌ را معنی‌ می‌كند:

«العفة‌ حصول‌ حالةٍ‌ للنفس‌ تمتنع‌ بها عن‌ غلبة‌ الشهوة».

(عفت، پدید آمدن‌ حالتی‌ برای‌ نفس‌ است‌ كه‌ به‌ وسیلة‌ آن‌ از فزون‌ خواهی‌ شهوت‌ جلوگیری‌ شود).

طریحی‌ نیز در مجمع‌ البحرین می‌آورد:

«عَفَّ‌ عن‌ الشیِء ای‌ امتنع‌ عنه‌ فهو عفیفٌ».

(عفاف‌ از چیزی‌ ورزید یعنی‌ از آن‌ امتناع‌ ورزید پس‌ او عفیف‌ است).

و ابن‌ منظور در لسان‌العرب می‌نویسد:

«اللفة: الكف‌ عما لا یحل‌ و لایجمل».

(عفت: خویشتن‌ داری‌ از آنچه‌ حلال‌ و زیبا نیست).

شرتونی‌ لبنانی‌ نیز در اقرب‌ الموارد می‌نویسد:

«عَفٍّ‌ الرجل: كَفَّ‌ عما لا یحل‌ و لا یجمل‌ قولاً‌ او فعلأ وامتنع».‌ ‌ (عفاف‌ ورزید یعنی‌ در گفتار و كردار از آنچه‌ حلال‌ نیست‌ دوری‌ جست‌ و خویشتن‌داری‌ نمود).

پایه‌ عفاف، خویشتن‌داری‌ است‌ و ردپایی‌ از جنسیت‌ یا اختصاص‌ به‌ جنس‌ خاص‌ (زن) در معنی‌ لغوی‌ عفاف، وجود ندارد.

...

2 - معنای‌ عرفی:

در ادب‌ پارسی، “عفاف” از نظر معنا و گویش، تفاوت‌ یافته‌ است.

در لغت‌نامة‌ دهخدا چنین‌ آمده‌ است:

«عفاف: پارسایی‌ و پرهیزگاری، نهفتگی، پاكدامنی، خویشتن‌ داری».

دكتر معین‌ در فرهنگ‌ فارسی‌ معین آورده‌ است:

«عفاف: پارسایی، پرهیزگاری، پاكدامنی، در تداول‌ غالباً‌ به‌ كسر اول‌ تلفظ‌ می‌كنند.

بنابراین‌ در گویش‌ فارسی، عفاف‌ به‌ كسر اول‌ و به‌ معنی‌ “پاكدامنی” به‌ كار می‌رود.

3 - معنای‌ اصلاحی:

در تفكر اسلامی، عفاف، واژه‌ای‌ با بار معنایی‌ خاص‌ برگرفته‌ از آیات‌ و روایات، و گونه‌ای‌ منش‌ است‌ همراه‌ با كُنِش‌ رفتاری‌ و گفتاری.

عفاف‌ در قرآن:

در قرآن‌ چهار بار از ریشة‌ عفاف، استفاده‌ شده‌ است:

1 - سورة‌ بقره‌ 273 -: «یحسبهم‌ الجاهل‌ اغنیاًء من‌ التعفف»؛

(نا آگاه‌ گمان‌ می‌برد كه‌ اینان‌ توانگرند زیرا عفاف‌ می‌ورزند). در این‌ آیه، كنش‌ بزرگ‌ منشانه، عفاف‌ است، خویشتن‌داری، عزت‌ نفس‌ و امتناع‌ از دست‌ نیاز دراز كردن.

2 - سورة‌ نسأ 6 -: دربارة‌ شناخت‌ زمان‌ رشد و بلوغ‌ یتیمان، به‌ سرپرستان‌ سفارش‌ می‌كند كه‌ از دست‌ یازی‌ به‌ اموال‌ یتیمان‌ خودداری‌ كنند و عفاف‌ ورزند. این‌ آیه‌ نیز خویشتن‌داری‌ را عفاف‌ را خوانده‌ است.

3 - سورة‌ نور 32 -: «ولیتعفف‌ الذین‌ لا یجدون‌ نكاحاً‌ حتی‌ انعمهم‌ الله‌ من‌ فضله»؛ (و كسانی‌ كه‌ اسباب‌ زناشویی‌ نمی‌یابند، پاكدامنی‌ ورزند تا آنكه‌ خداوند از بخشش‌ خویش‌ توانگرشان‌ گرداند). در این‌ آیه‌ خویشتن‌داری‌ (استعفاف) را به‌ رام‌ كردن‌ قوة‌ جنسی‌ اطلاق‌ فرموده‌ است.

4 - سورة‌ نور 60 -: «و القواعد من‌ النسأ اللا‌ تی‌ لا یرجون‌ نكاحأ فلیس‌ علیهن‌ جناحُ‌ ان‌ یضعن‌ ثیابهن‌ غیر متبرجات‌ بزینةٍ‌ و ان‌ یستعففنَ‌ خیرٌ‌ لهن‌ والله‌ سمیعٌ‌ علیمٌ.»؛ (و زنان‌ یائسه‌ای‌ كه‌ امید زناشویی‌ ندارند، گناهی‌ نیست‌ كه‌ جامه‌ها (چادرها)یشان‌ را فروگذارند به‌ شرط‌ آنكه‌ زینت‌ نمایی‌ نكنند و اگر پاكدامنی‌ بورزند (و چادر را فرو نگذارند) بهتر است‌ و خداوند، شنوای‌ داناست.

در زبان‌ پارسی، از خویشتن‌داری‌ در امور جنسی‌ و شره‌ نبودن، به‌ پاكدامنی‌ تعبیر می‌كنند كه‌ بخشی‌ از گسترة‌ معنایی‌ “عفاف” است‌ زیرا عفاف، مطلق‌ خویشتن‌داری‌ را گویند همان‌گونه‌ كه‌ در آیات‌ یاد شده، از خویشتن‌داری‌ در امور اقتصادی‌ و مالی‌ نیز با كلمة‌ استعفاف‌ و تعفف، یاد شده‌ است.
اینك‌ آیا می‌توان‌ گفت: عفاف، صرفاً‌ همان‌ حالت‌ درونی‌ و نفسانی‌ است‌ و به‌ بروز خارجی‌ و اجتماعی‌ آن‌ حالت‌ نفسانی، ربطی‌ ندارد؟! از منظر قرآن، چنین‌ نیست‌ بلكه‌ به‌ دلیل‌ اهمیت‌ نحوة‌ بروز عفاف، این‌ واژه، به‌ «ظهور خویشتن‌داری» نظر دارد. در آیة‌ نخست، حالت‌ رفتاری‌ مسلمان‌ فقیر را به‌ نمایش‌ می‌گذارد كه‌ چگونه‌ خود را بی‌نیاز جلوه‌ می‌دادند، با رفتاری‌ عفیفانه‌ و بزرگ‌ منشانه.

در آیة‌ دوم، دست‌ یازی‌ به‌ اموال‌ یتیمان‌ را غیر عفیفانه، معرفی‌ می‌كند. در سومین‌ آیه، خویشتن‌داری‌ و مراقبت‌ از فرو رفتن‌ در شهوات‌ جنسی‌ را استعفاف‌ می‌داند و آیة‌ چهارم، زنان‌ سالخورده‌ را سفارش‌ می‌كند كه‌ عفاف‌ ورزند و چادر از سر فرو نگذارند، یعنی‌ عفاف‌ را برابر با «حجاب» گرفته‌ است. بنابراین‌ عفاف‌ از منظر تفكر اسلامی، هم‌ رویة‌ درونی‌ دارد كه‌ حالتی‌ نفسانی‌ جهت‌ كنترل‌ و جهت‌دهی‌ به‌ شهوت‌ (كشش‌ و اشتیاق) است‌ و هم‌ رویه‌ای‌ بیرونی‌ كه‌ نشانه‌هایش‌ در رفتار و گفتار هویدا می‌شود تا حالت‌ درون‌ را به‌ نمایش‌ گذارد. در روایات‌ اسلامی‌ نیز “عفاف” به‌ معنی‌ “خویشتن‌داری” است‌ كه‌ در كردار و گفتار آشكار باشد.

مرحوم‌ شیخ‌ عباس‌ قمی‌ در سفینه‌ البحارآورده‌ است:

«و یطلق‌ فی‌ الاخبار غالباً‌ علی‌ عفة‌ الفرج‌ و البطن‌ و كفها عن‌ مشتهیاتهما المحرمه».‌ ‌ (در روایات، عفاف، بیشتر به‌ معنی‌ خویشتن‌داری‌ نسبت‌ به‌ شكم‌ و شهوت‌ به‌ كار می‌رود، و بازداشتن‌ ایندو از فزون‌ خواهی‌ حرام).

علی(ع) می‌فرمایند:

«العفاف‌ زهادة»؛ (عفاف‌ زهد ورزی‌ و خویشتن‌داری‌ است).

و «العفة‌ تضعف‌ الشهوة»؛ (خویشتن‌داری‌ شهوت‌ را ناتوان‌ می‌سازد).

رابطة‌ “عفت” با “شهوت": در روایات‌ و آیات، میان‌ «شهوت‌پرستی» و «عفت»، تقابل‌ جد‌ی‌ برقرار شده‌ و به‌ دینداران، آموزش‌ داده‌ می‌شود كه‌ شهوت‌پرستان، عفیف‌ نیستند ولی‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ معمولاً‌ تنها بخشی‌ از گسترة‌ معنایی‌ شهوت‌پرستی، مورد نظر برخی‌ دینداران‌ واقع‌ شده‌ است.

معنای‌ لغوی‌ “شهوت":

راغب‌ در مفردات می‌نویسد:

«اصل‌ الشهوه‌ نزوعُ‌ النفس‌ الی‌ ما تریده‌ و ذلك‌ فی‌ الدنیا ضربان، صادقة‌ و كاذبة. فالصادقة‌ ما یختل‌ البدن‌ من‌ دونه‌ كشهوة‌ الطعام‌ عند الجوع‌ و الكاذبة‌ ما لا یختل‌ من‌ دونه».‌ ‌ (اصل‌ شهوت، كه‌ كشش‌ و اشتیاق‌ نفس‌ است‌ به‌ آنچه‌ اراده‌ كند، در دنیا بر دو گونه‌ است: حقیقی‌ و غیرحقیقی؛ اشتیاق‌ حقیقی‌ آنست‌ كه‌ بدن‌ بدون‌ تأمین‌ آن‌ آسیب‌ می‌بیند؛ همانند اشتیاق‌ به‌ غذا هنگام‌ گرسنگی. و اشتیاق‌ به‌ كاذب‌ آنست‌ كه‌ بدن‌ بدون‌ تأمین‌ آن‌ آسیب‌ نمی‌بیند).

طریحی‌ در مجمع‌ البحرین می‌آورد:

«الشهوات‌ بالتحریك‌ جمع‌ شهوة، و هی‌ اشتیاق‌ النفس‌ الی‌ شییء».‌ ‌ (شهوات‌ جمع‌ شهوت، به‌ معنی‌ اشتیاق‌ نفس‌ به‌ چیزی‌ است).

دهخدا در لغت‌نامه می‌نویسد:

«شهوت: آرزو و میل‌ و رغبت‌ و اشتیاق‌ و خواهش‌ و شوق‌ نفس‌ و حصول‌ لذت‌ و منفعت»

و فرید وجدی در دائرة‌ المعارف‌ تعریف‌ می‌كند:

«الشهوه‌ حركة‌ النفس‌ طلباً‌ للملائم»؛ (شهوت‌ حركت‌ نفس‌ است‌ در جستجوی‌ آنچه‌ موافق‌ و سازگار است).

این‌ معنی، جنبة‌ عملی‌ «شهوت» را نیز دربردارد در نتیجه، شهوت، معنایی‌ عام‌ دارد.

در اصطلاح‌ قرآن نیز شهوت‌ به‌ معنی‌ عام‌ به‌ كار می‌رود:

«زین‌ للناس‌ حب‌ الشهوات‌ من‌ النسأ و البنین‌ و القناطیر المقنطرة‌ من‌ الذ‌هب‌ و الفضة‌ و الخیل‌ المسومة‌ و الانعام‌ و الحرث‌ ذلك‌ متاعٌ‌ الحیوة‌ الدنیا…»؛
(عشق‌ به‌ خواستینها از جمله‌ زنان‌ و فرزندان‌ و مال‌ هنگفت‌ اعم‌ از زر و سیم‌ و اسبان‌ نشاندار و چارپایان‌ و كشتزاران، در چشم‌ مردم‌ آراسته‌ شده‌ است: اینها بهرة‌ زندگانی‌ دنیاست).

معنای‌ اصطلاحی‌ شهوت: غالباً‌ به‌ خواهش‌ و اشتیاق‌ جنسی‌ انسان، شهوت‌ گفته‌ می‌شود و شهوترانی‌ را در بخش‌ كوچكی‌ از گسترة‌ امیال‌ نفس‌ به‌ كار می‌برند حال‌ آنكه‌ در تحلیل‌ قرآن‌ و روایات، «شهوت‌ به‌ معنی‌ عام» در برابر «عفت‌ به‌ معنی‌ عام» قرار دارد.

خواهش‌ نفس‌ و تلاش‌ برای‌ برآوردن‌ آن‌ میل، در برابر خویشتن‌داری‌ در طاعت‌ خواهشهای‌ نفسانی‌ است. انسان‌ شهوت‌پرست‌ از كردار و گفتارش‌ پیداست. از كوزه، همان‌ برون‌ تراود كه‌ در اوست. انسان‌ عفیف‌ و با اصالت‌ نیز از سخن‌ و كنش‌ او هویدا است. عفاف، تنها پاكدامنی‌ جنسی‌ نیست. شهید مطهری‌ در “تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام” می‌گویند:

«عفاف‌ یعنی‌ آن‌ حالت‌ نفسانی‌ یعنی‌ رام‌ بودن‌ قوه‌ شهوانی‌ تحت‌ حكومت‌ عقل‌ و ایمان. عفاف‌ و پاكدامنی‌ یعنی‌ تحت‌ تأثیر قوة‌ شهوانی‌ نبودن، شره‌ نداشتن. یعنی‌ جزو آن‌ افرادی‌ كه‌ تا در مقابل‌ یك‌ شهوتی‌ قرار می‌گیرند بی‌اختیار می‌شوند، و محكوم‌ این‌ غریزة‌ خود هستند، نبودن. این‌ معنی‌ عفاف‌ است.»

‌ ‌ویژگی‌های‌ مفهوم‌ عفاف:

عفاف‌ و خویشتن‌داری، در برابر فزون‌ خواهی‌ شهوانی‌ و كشش‌ نفسانی، چه‌ ویژگی‌هائی‌ دارد:

1 - خصلتی‌ انسانی‌ است. ‌ ‌‌ ‌2 - حالتی‌ درونی‌ است.

3 - نشانه‌های‌ بیرونی‌ دارد. 4 - در رفتار و گفتار بروز می‌كند.

5 - با رفتار و نشانه‌های‌ متناقض، سازگار نیست.

6 - نه‌ از موضع‌ ناتوانی‌ بل‌ از بلندای‌ عزت‌ و اقتدار، صورت‌ می‌بندد.

عفاف، خویشتن‌داری‌ با علائم‌ و نشانه‌های‌ رفتاری‌ و گفتاری‌ است‌ و وجود آن‌ بستگی‌ به‌ وجود نشانه‌های‌ آن‌ دارد پس‌ حفظ‌ عفاف‌ بدون‌ رعایت‌ نشانه‌های‌ آن‌ ممكن‌ نیست. عفت‌ نمی‌تواند یك‌ امر صرفاً‌ درونی‌ باشد و هیچ‌ علامت‌ بیرونی‌ نداشته‌ باشد. بخشی‌ از تفاوت‌ در نشانه‌های‌ خویشتن‌داری‌ زن‌ و مرد، از تفاوت‌ در خلقت‌ آنها سرچشمه‌ می‌گیرد و یكی‌ از نشانه‌های‌ عفاف، پوشش‌ است. عفاف‌ بدون‌ رعایت‌ پوشش، قابل‌ تصور نیست. نمی‌توان‌ به‌ زن‌ یا مردی، «عفیف» گفت‌ در حالی‌ كه‌ عریان‌ یا نیمه‌ عریان‌ در انظار عمومی‌ ظاهر می‌شود گرچه‌ تفاوت‌ رفتارهای‌ انسانی‌ و حیوانی، ریشه‌ در تفاوت‌ خلقت‌ و فطرت، گرایشها و منش‌ها دارد. در اسلام‌ از نشانه‌های‌ برجستة‌ «عفاف» می‌توان‌ به‌ پوشش‌ اسلامی‌ (حجاب) اشاره‌ نمود.

شهید مطهری‌ در مسئله‌ حجاب‌ می‌نویسد:

«وقتی‌ زن‌ پوشیده‌ و سنگین‌ از خانه‌ بیرون‌ رود و جانب‌ عفاف‌ و پاكدامنی‌ را رعایت‌ كند افراد فاسد و مزاحم‌ جرأت‌ نمی‌كنند متعرض‌ آنها شوند.(»).
ایشان‌ در ذیل‌ آیة‌ 61 سورة‌ نور چنین‌ می‌نویسد:

«از جملة‌ «ان‌ یستعففن‌ خیرٌ‌ لهن» می‌توان‌ یك‌ قانون‌ كلی‌ را استنباط‌ كرد و آن‌ اینست‌ كه‌ از نظر اسلام‌ هر قدر زن‌ جانب‌ عفاف‌ و ستر (پوشش) را مراعات‌ كند پسندیده‌تر است‌ و رخصتهای‌ تسهیلی‌ و ارفاقی‌ كه‌ به‌ حكم‌ ضرورت‌ دربارة‌ وجه‌ وكفین‌ و غیره‌ داده‌ شده‌ است، این‌ اصل‌ كلی‌ اخلاقی‌ را نباید از یاد برد.»
نشانه‌ بودن‌ «حجاب» برای‌ «عفاف» گریزناپذیر است. پوشش، نشان‌ عفاف‌ است.

«عفت‌ و حیا، خصلتی‌ انسانی‌ است‌ كه‌ تاریخ‌ بر نمی‌تابد و مورد پذیرش‌ تمامی‌ انسانها بود، و هست. و انسانهای‌ بزرگ‌ و ادیان‌ آسمانی‌ نیز بدان‌ توصیه‌ كرده‌اند. در شریعت‌ اسلامی‌ نیز بر آن‌ تأكید فراوان‌ شده‌ است. همین‌ خصلت‌ انسانی‌ یكی‌ از فلسفه‌های‌ اصلی‌ پوشش‌ آدمی‌ بوده‌ است»

در خصوص‌ اندازة‌ وابستگی‌ پوشش‌ با حجاب، استاد مطهری‌ می‌نویسند:

«حیا و عفاف‌ از ویژگیهای‌ درونی‌ انسان‌ است‌ و حجاب‌ به‌ شكل‌ و قالب‌ و نوع‌ و چگونگی‌ پوشش‌ بر می‌گردد. تفاوت‌ باطن‌ و ظاهر یا روح‌ و جسد و یا گوهر و صدف‌ را می‌توان‌ به‌ عنوان‌ تمثیل‌ در این‌ زمینه‌ به‌ كار برد. به‌ گمان‌ ما اینها دو حقیقت‌ هستند و میزان‌ وابستگی‌ این‌ دو نیاز به‌ تأمل‌ دارد»
استاد حجاب‌ و پوشش‌ را نشانة‌ عفاف‌ می‌داند:

1 - ایشان‌ در تحلیل‌ آیة‌ 59 سورة‌ احزاب، خداوند به‌ پیامبر دستور می‌دهد كه‌ به‌ همسران‌ و دختران‌ و زنان‌ مؤ‌من‌ فرمان‌ دهید جلباب‌ (پارچه‌ای‌ كه‌ تمام‌ بدن‌ را بپوشاند) به‌ خود گیرند، می‌نویسند:

«بنابراین‌ در این‌ فراز قاعده‌ای‌ كلی‌ بیان‌ شده‌ كه‌ زن‌ مسلمان‌ چنان‌ رفت‌ و آمد كند كه‌ علائم‌ وقار و عفاف‌ از او هویدا باشد.

2 - و نیز: «حجاب‌ و پوشش‌ تنها یك‌ تكلیف‌ است‌ و نشانة‌ یك‌ خصلت‌ انسانی‌ یعنی‌ عفاف

3 - و: «حجاب‌ و پوشش‌ نشانگر عفت‌ است»

4 - و نیز: «قرآن‌ عفت‌ دختران‌ شعیب‌ را در حال‌ چوپانی‌ و آب‌ دادن‌ به‌ گوسفندان‌ در جمع‌ مردان‌ بازگو می‌كند. عفت‌ مریم‌ را در معبدی‌ كه‌ همگان‌ چه‌ زن‌ و چه‌ مرد به‌ پرستش‌ می‌آیند، می‌ستاید». آیا عفت‌ دختران‌ شعیب‌ و عفت‌ مریم(س) همان‌ رعایت‌ خویشتن‌داری‌ و دارابودن‌ نشانه‌های‌ آن‌ در كردار و گفتارنیست؟‌ ‌ 5 - و: «متانت‌ در سلوك‌ ظاهری‌ و در انتخاب‌ پوشش‌ از عفاف‌ درونی‌ خبر می‌دهد.»

اگر وابستگی‌ حجاب‌ با عفاف‌ قطعی‌ نشود نمی‌توان‌ در استدلال‌ برای‌ حجاب، از ارتباط‌ «نشانه» و «واقعیت» سخن‌ گفت.

‌ ‌تفكیك‌ “عفاف” از “حجاب"!

گفتیم‌ كه‌ پوشش، ارتباط‌ بنیادی‌ با عفاف‌ داشته‌ و نمی‌شود كسی‌ طرفدار حیا و عفاف‌ باشد ولی‌ با اصل‌ پوشش‌ مخالف‌ باشد. پوشش‌ اسلامی‌ كاملترین‌ گونة‌ رعایت‌ عفاف‌ است. اگر بین‌ حجاب‌ و عفاف، جدایی‌ اندازیم‌ دو مشكل‌ عمده‌ رخ‌ می‌نماید:

1 - جدایی‌ بین‌ عفاف‌ و حجاب‌ تا كجا می‌تواند پذیرفتنی‌ باشد؟ ملاك‌ و معیار تبیین‌ این‌ جدایی‌ و اندازه‌ و شكل‌ رعایت‌ پوشش‌ برای‌ حفظ‌ عفاف‌ چه‌ چیزی‌ خواهد بود؟ و نیز می‌پذیریم‌ كه‌ ممكن‌ است‌ افرادی‌ عفیف‌ و پارسا باشند اما حجاب‌ را به‌ گونه‌ای‌ كه‌ مورد توصیة‌ شارع‌ است‌ دارا نباشد ولی‌ به‌ این‌ امر هم‌ باید توجه‌ كرد كه‌ این‌ جدایی‌ تا كجا می‌تواند ادامه‌ یابد؟»

2 - با پذیرفتن‌ جدایی‌ عفاف‌ از حجاب‌ تنها دلیل‌ لزوم‌ حجاب‌ بر زنان‌ هرزگی‌ و هوسبازی‌ مردان‌ خواهد بود: «اگر زنان‌ بدون‌ حجاب، عفیف‌ و پاك‌ هستند، آیا مردان‌ نیز چنین‌اند، و هوسبازی‌ نمی‌كنند و از هرزگی‌ دست‌ برمی‌دارند.»

قانونگذار ضمن‌ توجه‌ به‌ حال‌ و روانشناسی‌ مردان، برای‌ زنان‌ در باب‌ پوشش‌ بدن، قانونگذاری‌ می‌كند و با همه‌جانبه‌نگری‌ و نگاهی‌ متعالی‌ به‌ زن‌ و مرد، خویشتن‌داری‌ را برای‌ هردو توصیه‌ می‌كند حجاب‌ از مسلمات‌ احكام‌ اسلام‌ است‌ و با توجه‌ به‌ آیات‌ و روایات، جدایی‌ حجاب‌ و عفاف، قابل‌ تصور نیست.

‌ ‌خودنمائی‌ و تحریك‌ مردان‌ (تبرج)

آیا حضور زنانة‌ زن‌ در جمع‌ مردان‌ با تشدید دیدگاه‌ جنسیت‌مدار و تأكید بر تفاوت‌ جنسی‌ از طریق‌ آرایش‌ و زینت‌ نمایی‌ می‌تواند باعث‌ نگاه‌ انسانی‌ به‌ زن‌ باشد؟ آیا تمایل‌ و گرایش‌ به‌ زیبا نمایی‌ در جمع‌ مردان‌ و بی‌میلی‌ در زیبا نمایی‌ در كانون‌ گرم‌ خانواده، می‌تواندنشانة‌ عفت‌ باشد؟! این‌ دیدگاه‌ كه‌ بدون‌ حجاب‌ و با آرایش‌ و جلوه‌گری‌ می‌توان‌ حضوری‌ انسانی‌ (و نه‌ جنسی) در جامعه‌ داشت‌ و عفیف‌ بود، به‌ شوخی‌ بیشتر شبیه‌ است‌ تا سخنی‌ قابل‌ دفاع.
امكان‌ ندارد كسی‌ با تمام‌ توان، دیدة‌ دیگران‌ را به‌ زنانگی‌ و صفات‌ جنسی‌اش‌ فرابخواند و در همان‌ حال‌ از آنها بخواهد كه‌ به‌ ظاهر من‌ ننگرید و به‌ درون‌ من‌ بنگرید كه‌ انسانی‌ عفیف‌ و خویشتن‌دار هستم!! خود او نیز اگر در وجدان‌ خود لختی‌ بیاندیشد، خود را عفیف‌ نخواهد دانست‌ زیرا ظاهر، نشان‌ باطن‌ است‌ و حق‌ و باطل، نشانه‌های‌ متفاوت‌ دارند. نمی‌توان‌ نشانة‌ باطل‌ بر پیشانی‌ حق‌ زد و یا حق‌ را در باطل‌ جست.

‌ ‌فریبكاری‌ مردانه، بردگی‌ زنانه‌
روزگاری‌ نه‌ چندان‌ دور، زن‌ را به‌ جرم‌ زن‌ بودن‌ در خانه‌ حبس‌ می‌كردند و شاید سخت‌گیری‌ آنچنانی‌ در گذشته، سهل‌انگاری‌ این‌ چنین‌ در روزگار جدید را فرا روی‌ بشر قرار داده‌ و زنان‌ را در انظار عمومی‌ به‌ حراج‌ گذارده‌ است. در گذشته، جسم‌ زن، دربند خشونت‌طلبی‌ مرد بود و این‌ بار، روح‌ زن‌ در اسارت‌ فریبكاری‌ او است، مردان‌ تمامت‌ خواهی‌ كه‌ آزمندی‌ و شهوت‌پرستی‌ آنان‌ غرب‌ را فراگرفت‌ و شرق‌ را تهدید می‌كند امروز اگر هم‌ جسم‌ زن، در حبس‌ نباشد اما در آغوش‌ هوس‌ بازی‌ مردان‌ تبه‌كار و آزمند اسیر است‌ و روح‌ و فكر زن، زندانی‌ زندانهای‌ بزرگتر برای‌ التذاذ مردان‌ فاسد.

چه‌ طرفه‌ حدیثی‌ كه‌ اسارتی‌ این‌ چنین‌ را «آزادی‌ زن» بنامیم. فمینسیم، تهمتی‌ است‌ بر تارك‌ رنج‌كشیدة‌ زن‌ غربی‌ كه‌ زنان‌ شرقی‌ را نیز به‌ خود فرا می‌خواند. چه‌ زمانی‌ مرد حاضر می‌شود از همة‌ مزایای‌ جنسی‌ خود در طول‌ تاریخ‌ دست‌ بردارد؟ مگر همین‌ مرد مدرن‌ نبود كه‌ نیروی‌ كار مردان‌ را برای‌ فن‌ آوری‌ و صنعت‌ پیشرفته‌اش‌ كافی‌ نمی‌دید و با فریب‌ كاری‌ و نیرنگ‌ نیروی‌ كار زنان‌ و مصرف‌ بی‌اندازة‌ استعدادهای‌ زنانة‌ آنان‌ دست‌ یافت.
«امروزه‌ كه‌ مردان‌ موفق‌ شده‌اند با نامهای‌ فریبندة‌ آزادی‌ و تساوی‌ و غیره‌ این‌ حائل‌ را بردارند، زن‌ را در خدمت‌ كثیف‌ترین‌ مقاصد خویش‌ گرفته‌اند. بردگی‌ زن‌ امروز بیشتر به‌ چشم‌ می‌خورد

‌ ‌بنیانهای‌ فلسفی‌ “عفاف”

1 - نگاهی‌ انسانی‌ به‌ انسان: انسان، موجودی‌ آزاد و انتخاب‌گر است‌ و قادر است‌ با نیت‌ و اراده‌ به‌ اعمالی‌ دست‌ می‌زند كه‌ انگیزه‌ آنها حس‌ عشق‌ و پرستش، خداخواهی‌ و خداجویی‌ فطری‌ و حس‌اخلاقی‌ و دگرخواهی‌ می‌باشد. این‌ موجود آزاد، تحت‌ تأثیر نیروهای‌ درونی‌ و برونی‌ قرار دارد كه‌ در تصمیم‌گیریهای‌ وی، نقش‌ اساسی‌ و حیاتی‌ بازی‌ می‌كند. در او، قوة‌ عاقله، قوه‌ شهوانی‌ و قوة‌ غضبیه‌ نهاده‌ شده‌ است‌ كه‌ با روشی‌ هوشمندانه‌ با میانه‌ روی‌ و اعتدال‌ می‌تواند از همة‌ نعمتهای‌ خدایی‌ و استعدادهای‌ انسانی‌ نهفته‌ در خود استفادة‌ بهینه‌ كند. انسان‌ می‌تواند تعالی‌ پیدا كند و خردگرای‌ فرهیخته‌ شود یا سقوط‌ كند و به‌ لذت‌گرای‌ نابخرد، تبدیل‌ گردد و یا در نهایت‌ به‌ حیوانی‌ خشونت‌طلب، تغییر هویت‌ دهد. نگاه‌ اسلام‌ به‌ انسان، نگاهی‌ متعالی‌ است‌ و از منظر خردگرایی‌ شرافت‌مندانه‌ و خداجویی‌ عزت‌ مدارانه، انسان‌ را می‌نگرد و می‌خواهد كه‌ نگاه‌ من‌ به‌ تو، تحت‌ تأثیر مؤ‌لفه‌های‌ دیگری، غیر از برابری‌ انسانی‌ و تقوا، قرار نگیرد. هرگز نباید به‌ دیگری‌ (انسان‌ دیگر) از زاویة‌ جنسیت، ملیت‌ و رنگ‌ و… نگریست. اسلام‌ هر نوع‌ ابزاری‌ كه‌ اغلب‌ در خدمت‌ منافع‌ دیدگاه‌ لذت‌گرایانه‌ افراطی‌ یا خشونت‌طلبانه‌ یا برتری‌ نژادی‌ قرار گیرد به‌ چالش‌ فرامی‌خواند و آن‌ را غیر انسانی‌ می‌داند. عفاف، هوشمندانه‌ترین‌ حالت‌ كنترل‌ نفس‌ و اعمال‌ قدرت‌ در حوزة‌ شخصیت‌ خویش‌ است‌ كه‌ تلاش‌ در برجسته‌ و شفاف‌ كردن‌ انسانیت‌ انسان‌ دارد و از جلوه‌گری‌ و عشوه‌گری‌ جنسیت‌مدار جلوگیری‌ می‌نماید.

2 - كمال‌گرایی‌ انسان: خصلت‌ انسانی‌ “خویشتن‌داری"، باید حفاظت‌ شود و اساسی‌ترین‌ فلسفة‌ معنوی‌ “پوشش” در میان‌ اقوام، ملل، تمدنها و ادیان، حفظ‌ همین‌ خصلت‌ انسانی‌ حیا و عفت‌ است. اسلام، طرفدار این‌ ویژگی‌ انسانی‌ است‌ و زن‌ و مرد را به‌ رعایت‌ آن‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ كمال‌ و فضیلت‌ فرامی‌خواند، در كانون‌ خانواده‌ نیز زن‌ و شوهر را توصیه‌ به‌ رفتاری‌ انسانی‌ می‌كند و كُنِش‌ جنسی‌ میان‌ زن‌ و شوهر و لذت‌گرایی‌ مشروع‌ و قانونمند را نیز در همین‌ راستا توصیه‌ می‌كند. اسلام، از نگاه‌های‌ غیرانسانی، جلوگیری‌ كرده‌ و به‌ زن‌ و مرد مؤ‌من‌ سفارش‌ می‌كند كه‌ چشم‌چرانی‌ نكنند و نگاهی‌ عفیفانه‌ داشته‌باشند:

«قل‌ للمؤ‌منین‌ یغضوا من‌ ابصارهم؛ (به‌ مردان‌ بگو دیدگان‌ (از نظر بازی) فروگذارند)‌ ‌ «و قل‌ للمؤ‌منات‌ یغضضن‌ من‌ ابصار هن»؛ (به‌ زنان‌ مؤ‌من‌ (هم) بگو دیدگانشان‌ را فرو گذارند).

‌ ‌آثار “عفاف”

«خویشتن‌داری»، توانایی‌ برجستة‌ روحی‌ به‌ انسان‌ می‌دهد تا وی‌ در برابر هجوم‌ سركش‌ هوی‌ و هوس‌ پایداری‌ كند و در فراز و فرود زندگی، به‌ كمال‌ رسد. انسانی‌ كه‌ اعتقاد به‌ اصول‌ و ارزشها دارد؛ در واقع، به‌ سرچشمة‌ همة‌ مهربانی‌ها، لطافت‌ها، عاطفه‌ها، عشق‌ها، زیبائی‌ها و هنرمندی‌ها و ابداع‌ها ایمان‌ دارد و چنین‌ ایمانی، چونان‌ بنیان‌ مرصوص‌ است كه‌ هیچ‌ تندبادی، از آزمندی، فزون‌ خواهی‌ و خشونت‌ طلبی‌ نمی‌تواند وی‌ را آشفته‌ سازد. وی‌ را وقار و عزت‌ و بلندای‌ كوه‌ ماند كه‌ دلی‌ شفاف، و پاك‌ دارد چونان‌ پاكی‌ آب‌ زلال‌ در چشمه‌های‌ رسته‌ از دل‌ كوهساران.

این‌ آرامش‌ درونی‌ و برونی، به‌ خویشتن‌داری‌ انسانی‌ می‌انجامد. برخی‌ دیگر از بركات‌ عفاف‌ عبارتند از:

1 - آرامش‌ روحی‌ فرد و جامعه‌ (بهداشت‌ روانی): با عفاف‌ و خویشتن‌داری‌ می‌توان‌ از هرز رفتن‌ استعدادها، توان‌ها و امكانات‌ جلوگیری‌ نمود و به‌ بالندگی‌ هنجارها و ارزشها یاری‌ نمود:

«از نظر اسلام‌ محدودیت‌ كامیابی‌ جنسی‌ به‌ محیط‌ خانوادگی‌ و همسران‌ مشروع‌ از جنبه‌ روانی‌ به‌ بهداشت‌ روانی‌ اجتماع‌ كمك‌ می‌كند
پایبند نبودن‌ به‌ حجاب، آرامش‌ خانواده‌ و جامعه‌ را برهم‌ زده‌ و به‌ التهاب‌ دامن‌ می‌زند:

«فلسفة‌ پوشش‌ و منع‌ كامیابی‌ جنسی‌ از غیر همسر مشروع‌ از نظر اجتماع‌ خانوادگی‌ اینست‌ كه‌ همسر قانونی‌ شخص‌ از لحاظ‌ روانی‌ عامل‌ خوشبخت‌ كردن‌ او به‌ شمار می‌رود؛ در حالی‌ كه‌ در سیستم‌ آزادی‌ كامیابی، همسر قانونی‌ از لحاظ‌ روانی‌ یك‌ نفر رقیب‌ و مزاحم‌ و زندانبان‌ به‌ شمار می‌رود. و درنتیجه‌ كانون‌ خانوادگی‌ بر اساس‌ دشمنی‌ و نفرت‌ پایه‌گذاری‌ می‌شود.

2 - پایداری‌ نظام‌ “خانواده": رعایت‌ عفاف‌ در رفتار و گفتار، خانواده‌ را سالم‌ و آسیب‌ناپذیر نگه‌ می‌دارد. آیا آنان‌ كه‌ با فریب‌كاری، شعار آزادی‌ زن‌ را سر دادند و حجاب‌ را از عفت، تفكیك‌ كردند، توانستند با ولنگاری‌ زنان‌ در غرب‌ و تشویق‌ مردان‌ هوس‌باز، نظام‌ خانواده‌ را حفظ‌ كنند؟
3 - اصلاح‌ زن‌ “شییء شده": امام‌ خمینی، در توضیح‌ نگرش‌ غربی‌ به‌ زن‌ را نگرش‌ به‌ یك‌ كالا، تعبیر زیبائی‌ دارند: «در خصوص‌ زنان، اسلام‌ هیچگاه‌ مخالف‌ آزادی‌ آنها نبوده‌ است. به‌ عكس، اسلام‌ با مفهوم‌ “زن‌ شیی‌ شده” و به‌ عنوان‌ شیی، مخالفت‌ كرده‌ است‌ و شرافت‌ و حیثیت‌ وی‌ را به‌ وی‌ باز گردانده‌ است.

4 - عفاف، منشأِ‌ فرهنگ‌ و ادبیات: همه‌ زیبایی‌ و شكوه‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ انسان‌ را در یك‌ كلمه‌ می‌توان‌ خلاصه‌ كرد و آن‌ عشق‌ است. استواری‌ عشق‌ به‌ اسطوره‌های‌ كمتر دست‌ یافتنی‌ است. زبان‌ عاشقان، زبان‌ شعر است‌ كه‌ چون‌ دل‌ پرسوز عاشق، درون‌ سوز است. زبان‌ سرخ‌ و آتشینی‌ كه‌ تن‌ نمی‌شناسد و سر بر باد می‌دهد ولی‌ مهربان‌ و ترحم‌برانگیز است‌ و حتی‌ دل‌ معشوق‌ سنگ‌ دل‌ را می‌سوزاند و به‌ تحسین‌ وامیدارد. این‌ بلندای‌ شكوهمند فرهنگ‌ و ادب‌ شرقی، عرفانی‌ و ایرانی، دست‌مایة‌ یك‌ نسل‌ سرفراز اصیل، خویشتن‌دار و متمدن‌ است‌ كه‌ از منظر عفاف‌ به‌ یكدیگر می‌نگریستند. زن‌ در حشمت‌ و جلال‌ می‌زیسته‌ است‌ و مرد همواره‌ در پی‌ این‌ حشمت‌ و جلال‌ می‌رفته‌ است‌ كه‌ به‌ سادگی‌ و آسانی، دست‌ یافتنی‌ نبوده‌ است. كمتر بازیچة‌ دست‌ هوسران‌ مردان‌ بوده‌ و بیشتر ارزش‌ و اعتبار داشته‌ است.

«آیا آنجا كه‌ سلسله‌ مقررات‌ اخلاقی‌ به‌ نام‌ عفت‌ و تقوی‌ بر روح‌ مرد و زن‌ حكومت‌ می‌كند و زن‌ به‌ عنوان‌ چیزی‌ گرانبها دور از دسترس‌ مرد است‌ این‌ استعداد بهتر به‌ فعلیت‌ می‌رسد یا آن‌جا كه‌ احساس‌ منعی‌ به‌ نام‌ عفت‌ و تقوی‌ در روح‌ آنها حكومت‌ نمی‌كند و اساساً‌ چنین‌ مقرارتی‌ وجود ندارد. وزن‌ در نهایت‌ ابتذال‌ در اختیار مرد است.

اما زن‌ بدون‌ عفت‌ و پوشش، این‌ جمال‌ مرموز و شاعرانه‌ را نیز از كف‌ می‌دهد و به‌ زباله‌دانیِ‌ شهوت‌ مردانِ‌ بی‌اصول‌ بَدَل‌ می‌گردد، مردانی‌ كه‌ نه‌ شاعر، بلكه‌ تبهكارند.

پی نوشته ها:
1 - راغب‌ اصفهانی‌ - معجم‌ مفردات‌ الراغب‌ - ص‌ 350
2 - طریحی‌ - مجمع‌ البحرین‌ - جلد 5 - ص‌ 101
3 - این‌ منظور - لسان‌ العرب‌ - جلد 9 - ص‌ 253
4 - شرتونی‌ لبنانی‌ - اقرب‌ الموارد - جلد 2 - ص‌ 803
5 - لغت‌ نامة‌ دهخدا - جلد 10 - ص‌ 14081
6 - معین‌ - فرهنگ‌ فارسی‌ معین‌ - جلد 2 - ص‌ 2319
7 - ترجمه‌ بهأالدین‌ خرمشاهی‌ از قرآن‌ مجید
8 - شیخ‌ عباس‌ قمی‌ - سفینه‌ البحار - جلد 2 - ص‌ 207
9 - میزان‌ الحكمه‌ - جلد 6 - ص‌ 359 - حدیث‌ 12824
10 - میزان‌ الحكمه‌ - جلد 6 - ص‌ 363 - حدیث‌ 12861
11 - راغب‌ اصفهانی‌ - معجم‌ مفردات‌ الراغب‌ - ص‌ 276
12 - طریحی‌ - مجمع‌ البحرین‌ - ج‌ 1 - ص‌ 252
13 - لغت‌ نامه‌ دهخدا - جلد 9 - ص‌ 13894
14 - فرید وجدی‌ - دائرة‌ المعارف‌ القرن‌ العشرین‌ - جلد 6 - ص‌ 515
15 - قرآن‌ - سورة‌ آل‌ عمران‌ - آیه‌ 14
16 - شهید مطهری‌ - تعلیم‌ و تربیت‌ در اسلام‌ - ص‌ 106 - انتشارات‌ الزهرأ
17 - شهید مطهری‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 177
18 - شهید مطهری‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 168
19 - حجاب‌ - مهریزی‌ - ص‌ 39
20 الی‌ 29 - شهید مطهری‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 52 الی‌ 57
30 - سورة‌ نور 30 - - ترجمه‌ خرمشاهی‌
31 - سورة‌ نور 31 - - ترجمه‌ خرمشاهی‌
32 - سورة‌ صف‌ / 4
33 - شهید مطهری‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 83
34 - شهید مطهری‌ - مسئله‌ حجاب‌ - ص‌ 89
35 - امام‌ خمینی‌ - زن‌ و آزادی‌ در كلام‌ امام‌ خمینی‌ (قدس‌ سره) - ص‌ 32 - سازمان‌ چاپ‌ و انتشارات‌ وزارت‌ ارشاد
36 - شهید مطهری‌ - اخلاق‌ جنسی‌ - ص‌ 84

منبع: سایت تبیان

 


فرم در حال بارگذاری ...

ذکری برای مغلوب نشدن برابر شیاطین

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394

اولیاء خدا می‌گویند: این ذکر «أعوذ بالله السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و أعوذ بالله أن یحضرون إنّ اللّه هو السّمیع العلیم» را دائم بگویید، برای اینکه انسان دچار جنگ نرم شیاطین جنّ و انس نشود.

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» با تکیه بر هیچ‌کس از خواطر نفسانی و شیطانی، در امان نیست، پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*خواطری که همه، گرفتار آن هستیم

در خواطر نفسانی، آنچه که از ذهن به قلب انسان، ورود پیدا می‌کند، عمده، به این علّت است که مراقبه حقیقی نسبت به افعال و کردار ما به وجود نیامده است.

بیان کردیم: ما در مرحله خواطر، از خواطر نفسانی به خواطر شیطانی ورود پیدا می‌کنیم، امّا اگر خواطر نفسانی را کنترل کنیم؛ یعنی آنچه را اولیاء خدا در مبارزه با خواطر نفسانی بیان فرمودند، بدانیم و موفّق به مجاهده با این خواطر شویم؛ طبعاً به خواطر شیطانی گرفتار نمی‌شویم.

علّت العلل خاطر نفسانی - که بعضی از اعاظم، آن را به واسطه این که احاطه آن، از خلف و جنبین و روی انسان است، به «خواطر» هم تبیین کردند، همان‌طور که خواطر شیطانی هم همین حال را دارد - اعتماد انسان به خود، است که این، نکته بسیار مهمّی است.

اولیاء خدا، اعاظم و بزرگان، علماء اخلاق و عرفای عظیم‌الشّأن تبیین می‌کنند: جولان خواطر بر ذهن - که تا ظواهر دنیا را دید، به ظواهر دل بست - عامل می‌شود که این دل‌بستگی و حبّ به ظواهر دنیا، بر قلبش بنشیند و او را گرفتار کند. برای هر کسی هم نوعی است. به قدری خطرناک است که اولیاء خدا بیان کردند: هیچ‌کس إلّا مخلَصین (نه مخلِصین) در امان نیست و همه گرفتار هستند.

حتّی گاهی یک عابد به ذکرش گرفتار می‌شود. مثلاً به ذهن او می‌‌آید که تو این اذکار و اوراد را بلد هستی و … که این، همان خواطر نفسانی است. اولیاء خدا بیان فرمودند:

حتّی گاهی یک عالم هم به علمش گرفتار می‌شود که تو ره‌گشا هستی، می‌توانی دست دیگران را بگیری، تو باید جلو بروی و هدایت کنی و … .

یعنی این‌طور بر نفس او می‌تازد، طوری که او بالجد تصوّر می‌کند که هادی است. نعوذبالله یک لحظه تصوّر می‌کند که خودش خوب است و این همان «ولو به یک لحظه‌ای است» که بارها بیان کردیم.

در یکی از جلسات بیان کردم: هر کس ولو در مقام شکسته‌نفسی بگوید: دیگران بهتر از ما هستند؛ یعنی خود را «به» دیده است که دیگران را «بهتر» می‌پندارد.

...


*«الحمدلله‌»های بعضی، از گناه، بدتر است!

لذا این خواطر نفسانی به قدری خطرناک است که جز پناه بردن به ذات احدیّت، هیچ‌کس در امان نیست. حرکات و سکنات این نفس دون، به قدری خطرناک است که اولیاء خدا بیان فرمودند که گاهی انسان باید از استغفارهایش، استغفار و از توبه و انابه‌هایش، توبه کند. اگر لحظه‌ای تصوّر کند من خوبم، من توانستم پیش بروم، من در خطم و …، باخته است.

خدا آیت‌الله نجابت، آن مرد عظیم‌الشّأن و الهی را رحمت کند. ایشان فرمودند: آیت‌الله قاضی می‌فرمودند: گاهی «الحمدلله‌»های بعضی، از گناه، بدتر است!

بعد توضیح دادند و فرمودند: یک دلیل و برهان آن، این است که آن شخص به خودش غرّه رفته و فکر کرده کسی شده است (الحمدلله ما که در خط هستیم، الحمدلله خدا این توفیق را به ما مرحمت کرد و …). لذا خود این، از ورود به گناه، بدتر است.

این حمد، حمودیّت نیست. این حمد، جمودیّت است. حمد جمودی و حمد حمودی متفاوت است. حمد جمودی، این است که انسان تصوّر به شیء می‌کند و در همان می‌ماند و جامد می‌شود؛ لذا تصوّر می‌کند که این عمل من، عمل خوبی است. وقتی می‌گوید: بحمدلله موفّق شدم؛ یعنی پذیرفته که عمل من، عمل مقبول عندالله تبارک و تعالی است. در حالی که اولیاء دائم به حال خود، ظنّ و گمان دارند. یک آن از خودشان راضی نیستند، حال اولیاء خدا این حال است.

لذا یکی از خطورات نفسانی همین است که تصوّر شیء برای خودش داشته باشد، یعنی با خود بگوید من چیزی شدم. حتّی اولیاء خدا که گاهی به تبیین ذکر و حتّی دادن این اذکار به اغیار مأمور می­‌شدند؛ آن را به عنوان این که مأمورند و دارند مأموریت خود را انجام می­‌دهند و وسیله هستند، انجام می‌دادند. تازه بعد هم ناله می­زدند، فغان می­‌کردند و به خصوص در دل شب گریه می­کردند که نکند ما آن چیزی که باید خودمان عمل کرده باشیم، ندادیم؛ یعنی ذکر خالی دادیم، نه ذکر عاملی. ذکر عاملی، این است که انسان خود اوّل اهل عمل باشد، نه فقط تبیین کننده اذکار باشد. لذا با اینکه مأمور بودند ذکر بدهند، امّا از این موضوع وحشت داشتند. مثل آیت‌الله بها الدینی، آیت‌الله مولوی قندهاری، آیت‌الله خوشوقت، آیت‌الله نجابت(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و امثالهم که مأمور به دادن اذکار بودند، امّا وحشت درونی داشتند.

یک موقعی آیت‌الله مولوی قندهاری نکته بسیار عجیبی را بیان فرمودند و آن نکته، این است: ما می‌ترسیم یک موقع ذکرهایی را که می‌دهیم، عاملان به آن عمل کنند، ولی ما عامل نباشیم. لذا فردای قیامت، خود ذکر بما هو ذکر (نه عامل ذکر) جلوی ما را بگیرد و به ما اعتراض کند و این یک نکته بسیار هشداردهنده است.

*خواطر نفسانی و تصوّر چیزی بودن!

لذا یکی از دلایلی که خواطر نفسانی بر قلب ورود پیدا کرده و ما را احاطه می­‌کند و بعد، خواطر شیطانی، فتح الفتوح راه می‌­اندازد و همه وجود انسان را می‌گیرد؛ این است که انسان تصور به شیء داشته باشد که من موفّق هستم و … .

اولیاء خدا اگر توفیقی برای خود بدانند که نمی­‌دانند، بیان می­‌کنند: «وَمَا تَوْفِیقِى إِلَّا بِاللّه». من توفیقی نداشتم، مگر از ناحیه خدا بوده باشد. لذا معنی «وَمَا تَوْفِیقِى إِلَّا بِاللّه» یعنی این که من به هیچ عنوان موفّق نیستم، هر چه است، از اوست و آن چیزی است که پروردگار عالم مقرّر کرده است.

به قول بزرگان و اعاظم، ما از همین ابتدای امر، باید جلوی نفس دون را بگیریم و دائم در ذهنمان بگذرانیم: «وَمَا تَوْفِیقِى إِلَّا بِاللّه» و این را مدام به لسان هم بگوییم. البته نه اینکه مدام بگوییم: «وَمَا تَوْفِیقِى إِلَّا بِاللّه»، تا بقیّه بدانند من موفّق هستم. چون بعضی می­گویند: «وَمَا تَوْفِیقِى إِلَّا بِاللّه» تا از این طریق بگویند: ببینید من موفّق هستم. عجبا! أسفا!

اولیاء خدا وقتی می­‌گویند: «وَمَا تَوْفِیقِى إِلَّا بِاللّه»؛ یعنی اینکه من به هیچ عنوان، بدون عنایت او، کاری نکردم؛ پس هیچ مزد و اجری هم ندارم، إلّا کرم، لطف، جود و محبّت او. هر آنچه که هست، اوست و لا غیر.

لذا عزیزان من! اگر انسان بخواهد موفّق بشود، دائم باید بداند که یک تکلیفی بر گردن دارد و دارد آن تکلیف را انجام می­دهد. تازه اگر هم دارد آن تکلیف را انجام می­دهد، باز پروردگار عالم توفیق آن را داده، نه این که خودش موفّق شده باشد. وقتی این را بداند، بعد از انجام تکالیف - که تکالیف هر کسی، بالنّسبه خودش، مدام بالاتر می­رود - هیچ موقع، ولو به لحظه­‌ای، خود را نسبت به دیگران برتر نمی­‌بیند. بلکه می‌گوید: من تکلیف‌گرا هستم و فقط تکلیفم را انجام دادم. پس هیچ موقع هم برای مزد کار نمی­کند.

لذا اولیاء خدا، از جمله آیت‌الله قاضی، آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی و … بالصّراحه بیان کردند که اگر کسی، ذکر را برای این بگوید که مثلاً طیّ الارض کند و …؛ نفهمیده ذکر، قداست دارد. ذکر برای خود ذکر است، نه برای اینکه من طیّ الارض کنم. برای همین است که حالا وقتی عنایت کرد و طیّ الارض هم داد، تازه می­ترسند که نکند این، عامل حجاب باشد. برای همین وحشت می‌کنند که نکند من به یک شکلات و حلوه‌­ای که در راه به من دادند، دلخوش باشم و به آن، مشغول گردم و همین، من را گرفتار کند. نکند می‌خواستند به من بگویند: تو با همین بازی کن! مثل بچّه‌­ای که به او، عروسکی بدهند، بازی کند. یعنی به من بگویند: حدّ تو همین است.

لذا عزیزان! بدانید که حدّ انسان، این‌ها نیست. حدّ انسان، طیّ الارض و طیّ الجو و دانستن خیلی از مسائل علوم غریبه و علوم جدیده و … نیست. حدّ انسان، انسانیّت، عبودیّت و بنده خدا شدن است. برای همین است که کسی که عبدالله شد، اصلاً از خدای متعال هیچ چیزی نمی‌­خواهد إلّا آنچه که او بپسندد و می‌گوید: پسندم آنچه را که جانان پسندد.

امّا خواطر نفسانی، این اجازه را به انسان نمی­‌دهد. لذا اولیاء می‌­گویند: همین مسأله هم یک حظّ ظاهری برای انسان به وجود می‌آورد که دلخوش به آن حظّ بشود و آن، چیست؟ حظّ به اینکه من هادی هستم. امّا کجا هادی هستیم؟! ما که هیچ چیزی را تشخیص نمی­دهیم. هادی، حضرات معصومین(ع) هستند.

شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز (أخ السّدید امام هماممان، آن که با حضرت مولا، آقا، سیّد، صاحب و سالارمان، حضرت حجّت‌بن‌الحسن‌المهدی(عج) برادر شده است)، به سیّد مرتضی، آن آیت عظمی بیان می­‌فرمایند: آسیّد مرتضی! اگر کسی تصوّر کند به واسطه اعمال، مقاماتی کسب کرده؛ نه فهمیده اعمال یعنی چه و نه فهمیده مقامات یعنی چه. اعمال، تکلیف به عهده تو است که باید انجام بدهی و تو اگر اعمالت را انجام بدهی، فقط تکلیف‌گرا هستی. منتها تکلیف یک کسی که تازه به او چیزی یاد دادند، نسبت به تکلیف تو که تو را در این وادی آوردند، فرق می‌کند و معلوم است که تکلیف تو، بیشتر می­شود.

لذا وقتی تو را در این وادی آوردند، خوشحال نباش که دیگر تکلیفی بر تو نیست، اتّفاقاً حتماً تکلیف تو بیشتر است. لذا باید عمل تو بیشتر باشد. پس به این معنی نیست که تو خیلی خوب هستی که تو را در این وادی آوردند. بلکه دارند تو را امتحان می‌کنند. «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»، امّا برای ابراهیم خلیل و انبیاء، یک نوع امتحانات است، برای اولیاء خدا هم یک نوع امتحان است و برای من و تو هم نوعی دیگر.

وقتی اولیاء خدا اذکار را تبیین می‌کنند، می‌گویند: این ذکر «أعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و أعوذ باللّه أن یحضرون إنّ اللّه هو السّمیع العلیم» را دائم بگویید و سعی کنید هر روز، غیر از ده مرتبه قبل از طلوع و غروب آفتاب، حداقل صد مرتبه بیان کنید؛ برای همین است که انسان دچار جنگ نرم شیاطین جنّ و انس - که در ابتدا دچار خواطر نفسانی شده و بعد به خواطر شیطانی ورود پیدا خواهد کرد - نشود

شیخنا الاعظم در ادامه به سیّد مرتضی می‌فرمایند: لذا اگر به تو مأموریّت دادند که به کسی بگویی در این راه بیاید، تو وسیله‌ای شدی که تکلیفت را انجام دهی و إلّا هادی، خود خداست، هادی، انبیاء هستند، هادی، معصومین هستند. یک موقع به خودت غرّه نروی.

*به عدد نفوس خلق، خواطر نفسانی است!

لذا گاهی خواطر نفسانی این‌طور است. یعنی همیشه خواطر نفسانی انسان را به گناهانی که معلوم و مشهود خلق است (مثلاً نعوذبالله غیبت کردن یا غیبت گوش دادن، تهمت زدن، زخم زبان زدن، چشم بد کار کردن، نامحرم دیدن، کثافات روحی را تبیین به لذّت کردن، وورد به بستر حرام و …)، نمی‌کشاند. لذا عندالاولیاء خواطری که انسان را فریب می‌دهد، یکی همان است که مدام انسان را وسوسه می‌کند که در بستر این گناهان می‌افتد، امّا یکی دیگر هم این است که وسوسه کند تا تصوّر کنی جنابت، جناب خوبی هست و خیلی آقایی! یعنی انسان گرفتار شود و تصوّر کند که موفّق شده است مراحلی را طی کند.

آن‌ها که طی مراحل کردند و متّصل و دائم الاتّصال بودند؛ ولو به لحظه‌ای مدّعی نبودند که اگر مدّعی بودند، متّصل نبودند. آن انسانی که گرفتار خواطر نفسانی بشود، بیچاره می‌شود. لذا اولیاء خدا، از جمله آن مرد الهی، آیت‌الله العظمی ادیب تبیین فرمودند که به عدد نفوس خلق، خواطر نفسانی است. این هم یکی از آن هشدارهای بسیار مهم است.

یعنی بنده یک نوع خاطر نفسانی دارم، جناب شما یک نوع خواطر نفسانی دارید، زید یک نوع دارد، عمرو یک نوع دارد، لذا اگر دقّت نکنیم گرفتار و بدبختیم. یک عمر عبادت می‌کند، نماز می‌خواند، ذکر می‌گوید و حتّی ذکر هم می‌دهد، امّا خبر ندارد گرفتار خواطر نفسانی است. این، خیلی درد است. اگر انسان، این‌طور شود، بدبخت است.

*ذکری برای مغلوب نشدن در جنگ نرم شیاطین

لذا علّت‌العللی که وقتی اولیاء خدا اذکار را تبیین می‌کنند، می‌گویند: این ذکر «أعوذ باللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و أعوذ باللّه أن یحضرون إنّ اللّه هو السّمیع العلیم» را دائم بگویید و سعی کنید هر روز، غیر از ده مرتبه قبل از طلوع و غروب آفتاب، حداقل صد مرتبه بیان کنید؛ برای همین است که انسان دچار جنگ نرم شیاطین جنّ و انس - که در ابتدا دچار خواطر نفسانی شده و بعد به خواطر شیطانی ورود پیدا خواهد کرد - نشود.

ما یک خواطر نفسانی، قبل از گناه و یک خواطر نفسانی، بعد از گناه داریم. همان‌طور که یک خواطر شیطانی، قبل از گناه و یک خواطر شیطانی، بعد از گناه داریم. لذا بعد از انجام گناه، خواطر شیطانی بعد از گناه می‌آید و به انسان می‌گوید: تو دیگر گناه کردی، محال است بتوانی خروج پیدا کنی و آدم شوی. مگر می‌شود کسی که - نعوذبالله - در بستر حرام رفت، دیگر آدم شود؟! بیهوده زحمت نکش، تو آدم نمی‌شوی. لذا شیطان این‌طور انسان را فریب می‌دهد. یعنی یک کسی آن طور دچار خواطر نفسانی و شیطانی می‌شود و یکی هم این‌طور. پس حالات و وضعیّت با هم متفاوت می‌شود و انسان، گرفتار است.

زمانی من (در آن صده‌ای که بنده را به محضر مبارکشان پذیرفته بودند و فشرده در شب‌ها نکاتی را مرحمت می‌فرمودند و مسائلی را به ما القا می‌کردند) به ابوالعرفا عرضه داشتم: اگر این‌طور باشد که ما گرفتار هستیم، پس به چه اعتماد کنیم؟ فرمود: فقط و فقط به این که خدا ناظر است و می‌بیند. لذا تو تا آخر عمر از هیچ‌کدام از اعمال خودت، راضی نباش و امید به هیچ‌کدام از آن‌ها نداشته باش. نگو: نماز امشب من، نماز دیگری بود، من اشکی ریختم، حالی کردم، وضعم متغیّر شد. چون اگر این‌طور بگویی، همان نمازی که تو تصوّر کردی حالت را عوض کرده و مدام فکرت به دنبال آن رفت، همان، خواطر نفسانی می‌شود.

چون نفست، حال می‌آید، می‌گویی: عجب نمازی بود! امشب، عجب شبی بود، وضع خاصّی پیدا کردم، چه نماز شب خوبی خواندم و … . مدام این افکار به ذهنت می‌آید و می‌خواهد تو را گرفتار کند.

*تنها نمازی که سبب بهشتی شدن شد!

لذا فرمودند: باید از آن نماز شبی که تصوّر کردی عجب نماز خوبی خواندم، استغفار کرد. امّا گاهی نمازی که خودت اصلاً امیدی به آن نمی‌بری، عندالله تبارک و تعالی پذیرفته می‌شود. البته آن را هم باید اصلاح کنی. پس اشتباه نشود، چون گاهی خواطر نفسانی همین را به انسان می‌گوید که اگر آن نماز پذیرفته می‌شود، پس همیشه با همان حال بخوانیم.

چون مطالبی داریم که اولیاء خدا خواب‌هایی را دیدند که بعضی رؤیای صادقه بوده و برخی هم به عینه دیدند و در خواب نبوده، بلکه مکاشفه کردند و با آن کسی که از این دنیا رفته، صحبت کردند، او هم گفته: وضع من خراب بود و متأسّفانه جنب بودم، امّا یک موقعی دیدم نماز صبحم دارد قضا می‌شود، رفتم تیمّم کردم و دو رکعت نمازم را خواندم، امّا خودم از خودم بدم آمد، از حالم بدم آمد، از نمازم بدم آمد، از وضعم متنفّر شدم که این چه نمازی بود، با این وضع جنابت! خاک بر سرت! درست است که گفتند اگر وقت نبود تیمّم کنید، امّا آخر، این نماز بود؟! بعد از اینکه غسل کردم، قضای آن نماز را هم به جا آوردم، امّا از آن نماز بدم آمده بود. وقتی پرونده من را دادند، به من گفتند: اتّفاقاً همان دو رکعت نمازت را پذیرفتیم و مابقی را نپذیرفتیم! لذا همان دو رکعت نمازی که با آن حال خواندم، مرا بهشتی کرده و مابقیش، هیچ نبود. اولیاء خدا چنین کسی را دیدند و با او هم‌صحبت شدند.

امّا اگر یک موقعی من و شما همین را شنیدیم، بعد نعوذ بالله برای من و شما هم به وجود آمد - که خدا برای کسی نیاورد - بعد مغرور شویم و بگوییم: نکند همین دو رکعت، من را هم بهشتی کند، این دیگر از وساوس شیطان و خواطر نفسانی است. پس باید مراقب باشیم که این خواطر خیلی خطر دارد. اصلاً هر قدم که برمی­داریم، باید مراقب باشیم.

*اولیاء خدا، تا لحظه رفتن، دائم به خود، ظنّ و گمان داشتند!

آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، استاد عظیم‌الشأنمان می­‌فرمودند: آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی بارها می­‌فرمودند: اینکه گفتند پل صراط از شمشیر، برنده­‌تر و از مو، باریک‌تر است؛ منظور همین­ جاست. یعنی امکان دارد یک عملی که شما انجام می­‌دهید، به قدری تیز و باریک باشد که وجود و روح شما را ببرد و شما را به جهنّم پرتاب کند و إلّا آن پل، این‌طور نیست. لذا اصلاً نباید این خواطر را بر خود غالب کنی که در این‌جا، این‌چنین و آن‌چنان اعمال را دارم و … . انسان هیچ نمی­‌داند و باید همه را به پروردگار عالم بسپارد و یک لحظه به خودش، خوش­بین نباشد و دائم در ظنّ و گمان باشد.

اولیاء خدا، تا لحظه رفتن، دائم به خود، ظنّ و گمان داشتند و ولو به یک لحظه به خودشان امیدوار نبودند. مگر نبود آیت‌الله العظمی بروجردی؟ وقتی داشتند می‌رفتند، اشک می­‌ریختند، گفتند: آقا! شما چرا؟! این همه شاگرد پرورش دادید که همه بالقوّه مرجع هستند و بعضاً به خاطر شما احترام گذاشتند و مرجعیّت نگرفتند، این همه خدمات داشتید و …!

فرمودند: من هیچ‌ کدام از این‌ها را نمی­‌بینم. من در عمل خودم، هیچ نمی­‌بینم. من هراسانم که چگونه می­‌خواهم با پروردگار عالم ملاقات کنم! یعنی با اینکه مرجع یکّه‌تاز و زعیم حوزه‌­های علمیّه و تشیّع بودند، باز هم وحشت داشتند.

آیت الله مولوی قندهاری می­‌فرمودند: این مطلب را که بعد از وفات آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی نقل شده، از ناحیه خود بنده بوده که در عالم مکاشفه به آقا گفتم: آقا! چه شد؟ آقا فرمودند: هیچ چیز، فقط آن سلام‌­هایی که بعد از هر درس می­‌دادم، نجاتم داد.

حال، چه کسی دارد این را می­‌گوید؟ آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی! کسی که از وجود مقدّس آقا جانمان حضرت حجّت(اروحنا فداه) توقیع دارد. مرجع عظیم‌الشّأنی که این همه مراجع یکّه‌تاز به ید مبارک ایشان، پرورش یافت.

لذا آیت‌الله العظمی بروجردی هم فرمودند: من به هیچ یک از این اعمالم اتّکا نکردم. همه اولیاء خدا این‌گونه بودند و به اعمال خود اتّکا نمی‌­کردند.

*ای نفس! مرده‌شورت را ببرم!

این جولان خواطر نفسانی از ذهن است. لذا تا به ذهن آمد، باید استغفار کنیم. حتّی اگر به ذهنمان آمد که این‌بار نماز من فلان بود، فوری استغفار کنیم و طبق فرمایش اولیای خدا، عیبی ندارد که به خودمان عتاب هم بکنیم.

بنده، زمانی نزد یکی از اولیاء خدا بودم که اعجازهایی عجیبی از ایشان دیدیم. یکی از اعجازهای ایشان از این قرار بود که عروسشان در زمستان، ویار طالبی کرد. در مشهد مقدّس بودیم، به بازار سرشور رفتیم. ایشان به خانواده خود گفتند: من می­‌روم می­گیرم. من هم با ایشان رفتم، ایشان چند عدد طالبی گرفتند و برگشتیم. طالبی­‌ها هم بسیار تازه بودند.

من همان موقع متوجّه نشدم که قضیّه چیست. امّا بعداً به ذهنمان رسید که یعنی چه؟! طالبی در زمستان! در سفر بعدی به آنجا رفتم. مغازه‌ای نبود. به روبرویی گفتم: اینجا قبلاً مغازه میوه‌فروشی بوده؟ گفت: خیر، من بیست سال است که اینجا هستم، اصلاً مغازه میوه‌فروشی اینجا نبوده، این، وهم است. گفتم: آقا! ما آمدیم و خودمان از آقایی با این خصوصیّات که یک عرقچین داشت، محاسن سفیدی مثل پنبه داشت، طالبی خریدیم. یک نگاه عاقل اندر سفیه به ما کردند که این آقا مغزش عیب پیدا کرده، گفت: آقا! من می­‌گویم بیست سال است اینجا هستم و شما مدام اصرار می­‌کنید که اینجا مغازه میوه‌­فروشی بوده؟! ما اینجا لبنیّات می­‌فروشیم!

این ولیّ خدا معتقد بودند که با نفس دون و خواطر نفسانی باید برخورد کرد. لذا یک موقع که می­‌خواستند به خودشان عتاب کنند، در خلوت خودشان به خودشان می­‌گفتند: ای مرده شورت را ببرم!

اولیای خدا می‌­فرمایند: انسان نباید از عبادت خود لذّت ببرد و اگر چنین باشد، دچار خواطر نفسانی و شیطانی شده و آن لذّت حقیقی که بندگی پروردگار عالم است، از او دور می­شود. عند الاولیاء، لذّت بردن از ذکر، معنا ندارد. فقط لذّت بردن از خود بندگی پروردگار عالم است که مزه دارد.

*مصداقی از تکبّر شیطان در وجود ما

یعنی همه این اذکار و اعمال و تکالیف الهی باید عامل بشود که ما به بندگی پروردگار عالم برسیم. لذا اگر این‌طور نشود، دچار خواطر شیطانی می­شویم. وقتی نفس، حظّ اوّلیّه را برد و از خودش احساس رضایت کرد، درب را برای شیطان باز کرده و شیطان هم همان‌طور که پروردگار عالم در سوره اعراف فرموده؛ قسم خورده که انسان را گمراه کند.

خداوند در ابتدای این آیات می‌فرماید: «قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین‏»، دلیل شیطان مانند همین است که بگوییم: خوش به سعادت ما که الحمدلله اهل نمازیم، ما الحمدلله در بستر گناه که دیگر نمی­رویم و … . این غرّه رفتن به نفس دون و یک نوع «خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین‏» است. حالا او «خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ» گفت و ما طور دیگری می‌گوییم. «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» در مورد ما، همین است که به خودمان می­‌گوییم: من که یک عمر در عبادت و نماز و دعا هستم. تازه به خاطر همین موضوع، از پروردگارعالم طلب­کار هم می­شویم.

نکته‌ای بگویم که خیلی زیبا است. یکی از اولیاء الهی فرمود: آیت‌­الله مسبط کاشانی، گرفتاری‌هایی شدید و متعدّدی از فرزندش گرفته تا اینکه شاگردانش علیه او بودند و …، داشت. منتها همیشه نکته­‌ای که داشت، این بود که قلباً (نه لساناً) می­‌گفت: الحمدلله علی کلّ حال، الحمدلله علی کلّ نعم. یعنی این‌ها را نعمت می­‌دانست.

این مرد عظیم الشأن می‌­فرمود: آیت‌­الله کاشانی بعد از این که از این مراحل گذشت، بدون اینکه اذکاری بگوید، یا اعمالی را انجام بدهد، به محضر مبارک حضرت حجّت(اروحنا فداه) مشرّف شد و از آن‌جا به بعد توفیق شرف­یابی پیدا کرد.

آقا به ایشان فرمودند: علّت تشرّف تو این است که پروردگار عالم تو را امتحان کرد و تو آن را به خوبی پشت سر گذاشتی. این امتحان برای این بود که تو تصوّر نکنی حالا که من خوبم، پس چرا این همه بلا بر سرم می‌آید. بعضی از ملائکه تصوّر می­‌کردند که آخر، صدایت درمی‌­آید که خدا من که کاری نکردم، دیگران را ببین، آخر من چه کار کردم که این‌قدر بلا باید ببینم؟! امّا صدای تو درنیامد و علّت تشرّف تو، همین است.

امّا اگر کسی وقتی مبتلا شد، بگوید: ما دیگر چرا؟! حالا اگر بر سر کفّار، این بلایا بیاید، مهم نیست، امّا چرا برای ما این‌طور است؛ این همان است که خودش را خیر می­داند و «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ» می­گوید.

لذا خداوند به شیطان خطاب می‌کند: «فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها»، همین گفتن «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»، تکبّر است. تکبّر اقسام دارد و همین هم که شما تصوّر کنی ما که الحمدلله اهل نماز و مسجد و جماعت و درس اخلاق و این مباحث هستیم، از تکبّر است.

انسان باید دائم بگوید: «وَمَا تَوْفِیقِى إِلَّا بِاللّه» هیچ توفیقی نیست مگر از خدا؛ یعنی من موفّق نشدم و پروردگار عالم توفیقش را داده، پس من نباید مدّعی باشم.

در ادامه می‌فرماید: « فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرین» خارج شو که تو خیلی پستی. لذا آن کسی که تصوّر کند کسی شده است، آن کسی که تصوّر کند من اهل عبادتم، من اهل نجاتم، من اهل ذکرم، من که یک عمر دارم راجع به امام زمان صحبت می­‌کنم، پس چرا برای من مشکلات پیش می‌آید؛ پست و خیلی کوچک است.

لذا باید بسیار دقّت کرد. به نوعی از خود راضی بودن، انسان را به این مرحله می‌کشاند. پس کسی که معترض می­‌شود، حالا چه بر ذهنش بیاید و یا چه بر لب بیاورد که خدا! چرا من؟! یعنی اظهار خوددوستی، اظهار به اینکه من بهتر از دیگرانم، از مؤمنین هم بهتر نباشم، حداقل از یک عدّه که به تو دهن‌کجی می‌کنند، فحش می­‌دهند و علیه تو و دینت کار می‌کنند و گروه راه می­‌اندازند، بهتر هستم، بهتر نیستم؟!

بعد شیطان عرضه می­‌دارد: «أَنْظِرْنی‏ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُون‏» به من تا آن روز برانگیخته شدن، مهلت بده. پروردگار عالم هم می‌فرماید: «إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرین‏»، حالا تصوّر شیطان را ببینید، می‌گوید: «فَبِما أَغْوَیْتَنی‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم‏» این یک کد است که وقتی کسی با پروردگار عالم از دید خواطر نفسانی معامله کند، در آخر هم پروردگار عالم را متّهم می­‌کند. شیطان هم می‌گوید: پس به تحقیق (فاء هم می­‌تواند به معنای پس و هم فاء تحقیقیه باشد) تو مرا گمراه کردی، حالا به خاطر این که مرا گمراه کردی، من هم بندگان تو را از راه راست که راه بندگی توست، گمراه می­‌کنم.

لذا در ادامه گفت: «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرین‏»، من هم از پیش‌رو، هم از عقب، هم از راست و چپ این­ها را احاطه می­کنم.

اصلاً خصوصیّت خواطر همین است و برای همین اولیاء خدا می‌­گویند: ما باید بترسیم؛ چون از همه طرف احاطه شدیم، الّا سجده کردن و اینکه دستمان را بالا می­بریم و دعا می­‌کنیم. در روایت هم آمده که چون شیطان گفته: از چهار طرف احاطه می‌کنم، لذا دستتان را بالا ببرید و دعا کنید و یا به سجده بیفتید و إلّا خدا که همه جا هست.

لذا خواطر نفسانی و خواطر شیطانی انسان را احاطه کرده و فکر نکنیم فقط از یک طرف است. باید مواظب باشیم. حالا راه مبارزه با او چیست؟ خواطر شیطانی چطور می­آید؟ خواطر نفسانی چه؟ حالا یک مقدار از خواطر نفسانی را بیان کردیم، إن­شاءالله جلسات بعد هم نکات بسیار عالی و بکری را از اولیاء خدا بیان خواهیم کرد و راه برون رفت از این خواطر نفسانی را عرض می‌کنیم.

*راه­‌های برون‌رفت از خواطر نفسانی

البته یکی از راه‌های برون رفت از خواطر نفسانی را بیان کردیم که تا به ذهنت آمد، بلافاصله استغفار کن. ماه رجب‌المرجّب که گذشت و بارها بیان کردم که این ماه، ماه شستشوی گناهان است. ماه شعبان‌المعظّم هم ماه پوشیدن لباس تقواست. لذا در این ماه لباس تقوا را داشته باشیم. به خصوص این مناجات شعبانیه را خیلی بخوانید و در آن تأمّل کنید. یکی از راه­‌های برون‌رفت از خواطر نفسانی، پناه بردن حقیقی به ادعیّه است، نه اینکه فقط دعا را بخوانید، بلکه ببینید محتوای دعا چه می­‌گوید و هر فرازی از این ادعیّه نوارنی چه چیزی را به ما تبیین می­‌کند و ما داریم چه می‌خوانیم؟ یک موقع فقط کسی دعا می‌خواند، امّا یک کسی دعا را می‌داند، نه می‌خواند. می‌داند دعا از او چه می‌خواهد و لذا خودش را، نفسش را، وجودش را با این دعاها تطبیق می‌دهد. اگر توانستیم خودمان را، نفسمان را با این ادعیّه تطبیق بدهیم، خوب است، نه این که فقط بخوانیم. آیا وقتی گفتیم: «الهی من لی غیرک»، جدّی «من لی غیرک» داشتیم؟ و … . انسان باید بتواند حالش را با دعا عوض کند.

یکی دیگر از راه‌های برون‌رفت از خواطر نفسانی، اتّصال دائمی به حضرات معصومین(ع) و ولایت‌الله است. این ولایت الله یکی از راه‌های برون رفت از خواطر نفسانی و شیطانی است. دائم متّصل باشیم و اتّصالمان، اتّصال دائمیّه باشد.

لذا عرض کردم و باز بیان می‌کنم که علاوه بر صحبتی که در آخر شب با آقا دارید، هر ساعت از روز هم به یاد ایشان باشید. چون الان امام زمان ما، وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّت‌بن‌الحسن‌المهدی(عج) است. هرساعت، ساعت هفت، ساعت هشت، ساعت نه، ده و …، همین‌طور کوک کنیم یا یک علامتی بگذاریم تا آرام آرام متوجّه شویم که هر ساعت حدّاقل دعای سلامتی آقاجان، حضرت حجّت را بخوانیم - این، حدّاقل است، بتوانی طور دیگری هم باشی که خوشا به سعادتت - ما از خدا می‌خواهیم او را در هر ساعتی محافظت کند «فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة»، لذا من و تو هم باید همه ساعات یاد آقا باشیم.

یکی دیگر از راه‌ها هم این است که دعای توسّل را حدّاقل در روز یک بار بخوانیم. این راه برون رفت از نفس دون است. جدّی بخوانیم. توسّلمان حقیقی باشد و بخواهیم.

*هیچ کس در ایمنی نیست، مگر در پناه ولایت الله!

هیچ کس خودش را در حصن ایمن نبیند، إلّا حصن حصین ولایت که به آن‌ها پناه ببرد. همه ما در معرض خطر هستیم. هیچ کس خودش را ایمن نبیند. هیچ کس لباس ایمنی نپوشیده است، همه گرفتاریم. نفس دون دائم دارد کار می‌کند. شیاطین جنّ و انس هم دائم دارند کار می‌کنند.

یک روایتی است که إن‌شاءالله بعدها بیان می‌کنم که شیطان به ابراهیم خلیل گفت و بعد هم پشیمان شد. گفت: بنی‌آدم باید بدانند که من لحظه‌ای غافل نیستم، همان‌طور که پروردگار عالم لحظه‌ای از من غافل نیست. یعنی چه؟ یعنی اگر شما بخوابید، در خوابت هم می‌آید، اگر پناه به ولایت‌الله نبری. خواب‌های شیطانی یعنی همین. «وسواس الخنّاس الّذی یوسوس فی صدور النّاس من الجنّة و النّاس». برای هر کسی هم از یک راهی وارد می‌شود. عابد و زاهد را از طریق عبادت ظاهری و زهد ظاهری و نشان دادن دو مکاشفه و … که تصوّر کند کسی شده است، فریب می‌دهد و او را این گونه در خواطر نفسانی و شیطانی گرفتار می‌کند. دیگری را هم یک طور دیگر!

با ولیّ خدایی در حرم حضرت ثامن‌الحجج(ع) بودیم، به ایشان گفتم: من برای تجدید وضو می‌روم. ایشان تصوّر کردند که من می‌خواهم بیت‌الخلاء بروم و کارم طول می‌کشد. امّا من وضو گرفتم و سریع آمدم. خدا گواه است، دیدم همین‌طور رو به ضریح می‌گویند: ما خوب هستیم به لطف شما، عنایت شما، شما دعا کنید، ما شما را اذیّت می‌کنیم و همین‌طور اشک می‌ریختند. من هم حالم تغییر کرده بود و گریه می‌کردم که یک‌باره متوجّه شدند. گفتند: شما آمدید؟! گفتم: بله، فقط وضو گرفتم. ایشان سرشان را پایین انداختند و به یک گوشه‌ای برای زیارت رفتند.

بعدها به ایشان گفتم: آقا! خیلی راحت صحبت می‌کنید. برای این که بفهمانند این‌ها هم اگر نفسانی باشد، به درد نمی‌خورد، فرمودند: مرده‌شور این صحبت کردن‌ها را ببرد، اگر بنا باشد ما نفهمیم. یعنی حتّی به این هم إن‌قلت داشتند که اگر بنا باشد این صحبت کردن هم نفسانی باشد، به درد نمی‌خورد.

بعد تشر زدند و فرمودند: شما حواست به خودت باشد، نه دیگران. با خودت چه کردی؟ چند مرده حلّاجی؟ نفست را چطور کنترل می‌کنی؟ دنبال چه هستی؟ دنبال خدایی یا دنبال مکاشفه و دیدن چیزی هستی؟ این‌ها را بیرون بریز، دنبال خدا برو، بنده شو، عبد شو. دنبال این نباش که ببینی او چه طور است، این چطور است. بعد هم گفتند: الحمدلله که به تو ندادند و متوجّه نیستی. می‌دادند که بدبخت می‌شدی؛ چون تصوّر می‌کردی کسی شدی. یعنی مثل یک بچّه کوچک با ما برخورد کردند!

لذا اولیاء خدا این‌ها را نمی‌بینند، او را می‌بینند که ببینند قبول کرده یا خیر. شب خوش یعنی آن که او بپذیرد، نه این که من امشب از نماز شبم لذّت بردم. این عندالاولیاء شب خوش نیست. قبول کرد یا نه، امضاء کرده یا نه، پذیرفته یا نه، حالا هزاری هم گریه کنم. گریه‌ای که او نپذیرد، به درد نمی‌خورد. نفسم حال آمده است. این‌ها خیلی مهم است. نگاه اولیاء چیست، نگاه ما چیست؟

*پناه بردن به دلسوز عالم!

با آقاجان حرف بزن، بخواه. حصن حصین است. بگو: آقاجان! عنایت کن من عوض شوم، درست شوم، آدم شوم. آن که تو می‌خواهی، آن که خدا می‌خواهد بشوم، نه آن که خودم دلم می‌خواهد که در آن، شیطان و نفسم هم مرا هل بدهند. گاهی خودم به ظاهر در عبادت می‌خواهم یک چیزی بشوم، امّا باید آنچه را بخواهم که تو می‌خواهی.

لذا عزیز دلم! هر شب، هر شب، موقعی که دیگر می‌خواهی بخوابی، به تعبیری دیگر مسواکت را هم زدی، برق خاموش است، دو سه دقیقه با آقا حرف بزن. به خصوص این شب‌ها. بگو: آقاجان! ماه مبارک رمضان دارد می‌آید. قربانت بروم رجب المرجّب را که مفت از دست دادم. رجب نهر است، بنا بود در رجب المرجّب گناهانم را بشویم که نشستم. وای وای! قربانت بروم گناهانم چند برابر هم شده. آقاجان! اگر شعبان را هم از دست بدهم وای بر من! آقاجان! چشم بر هم بزنم، شعبان هم تمام می‌شود، من می‌مانم و ماه مبارک رمضان. «دعیتم فیه الی ضیافت اللّه» بعد می‌ترسم وارد شده باشم، امّا نگاه می‌کنم می‌بینم خارجم، وارد نیستم. من وارد ضیافت الله نشدم. آقاجان! یک عنایت کن. نمی‌خواهی من بنده خوب بشوم قربانت بروم؟

چه بگویم؟ در جلسه گذشته اشاره‌ای کردم، خیلی هم نمی‌خواهم رنج‌های آقا را بگویم، امّا ما خیلی آقا را اذیّت می‌کنیم. ما بد مردم‌آزاری هستیم. آن هم چه کسی را؟ حجّت خدا را! گاهی بزرگان و اعاظمی که محضر آقا بودند (مثل شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز، مثل ابوالعرفا و …)، دیدند که آقا گاهی مثل کسی که مضطرّ است، زانوهایش را بغل می‌گیرد و اشک می‌ریزد. ناراحت است که چرا ما نمی‌خواهیم آدم شویم. دل حجّت خدا برای ما می‌سوزد ولی خودمان برای خودمان، دلمان نمی‌سوزد. قربانت بروم، ای حصن حصین! ای دلسوز عالم!

با آقا حرف بزن، بگو: کاری کن من بنده شوم. کاری کن نفس دست از سرم بردارد. کاری کن شیطان دست از سرم بردارد. می‌دانم قسم خورده و گفته: «فبعزتک لاغویّنهم اجمعین» امّا آقاجان! کسی که بیاید دستش را به دست تو بدهد، معلوم است تو عنایت می‌کنی. آقاجان! ما نمی‌خواهیم راه برویم. تاتی تاتی هم نمی‌کنیم. اولیاء خدا گفتند: دستتان را به دست آقاجان بدهید. دیدید بچّه کوچک اگر دستش را در بازار و کوچه که راه می‌رود، از دست بابا بگیرد، امکان دارد گم شود. آقاجان! دست ما را بگیر. اگر دست ما را رها کنی، گم می‌شویم. ما بلد راه نیستیم، عنایت کن قربانت برو.

ولادت جدّ مکرّمت، ابی‌عبدالله(ع) است. آن آقایی که گفت: «لو ادرکته لخدمته مادام حیاتی» اگر درکش می‌کردم، تا زمانی که زنده بودم، خادمش می‌شدم. به جدّ مظلومت یک عنایتی کن قربانت بروم.

در این شب‌های مولود و با عظمت، توسّل به آقا کنیم و عیدی بگیریم. عیدی ما این باشد که بتوانیم در پناه شما بندگی کنیم. هیچی نمی‌خواهیم آقا! خودت بیایی آقاجان! خودت که بیایی، همه چیز هست. می‌شود بیایی آقا؟

آقا! این را هم بدان، قربانت بروم، من وضعم را که نگاه می‌کنم، می‌بینم اگر قرار باشد به امید این که من خوب بشوم بیایی، خوب نمی‌شوم قربانت بروم. مگر عنایت کنی، مگر کرامت کنی، مگر دم مسیحایی تو کاری کند. تو عین‌الله الناظره هستی، مگر این که یک نگاه عمیقت من را تکان دهد و وضعم درست شود وإلّا آقاجان من تا به حال که نگاه کردم، تمام شد، خرابم، روز به روز خراب‌تر هم می‌شوم قربانت بروم. دیگر در محضر شما که باید اقرار کنم، وضعم خراب است. اگر به من باشد که تو بگویی: تا خوب نشوی، نمی‌آیم، خوب نمی‌شویم. عنایت کن قربانت بروم. بیا آقا، بیا، قربانت بروم. عیدی بده.

«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ»

منبع: وب سایت حوزه علمیه امام مهدی(عج)

 

 

 


فرم در حال بارگذاری ...

امت باید نهی از منکر بکند!

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394

امام خمینی(ره):
امت باید نهی از منکر بکند؛امر به معروف بکند.
من مراعات همه ی شما را بکنم؛شما هم هر یک مراعات همه را.یک همچو برنامه است که همه را وادار کرده که به همه«چرا»بگوییم،همه را.به هر فردی،لازم کرده به اینکه امر به معروف کند.

الآن مکلفیم ما،مسئولیم همه مان،همه مان مسئولیم،نه مسئول برای کار خودمان؛مسئول کارهای دیگران هستیم«کلّکم راع و کلّکم مسول عن رعیته» همه باید نسبت به هم رعایت بکنند.همه باید نسبت به دیگران.مسئولیت من هم نسبت به دیگران.مسئولیت من هم گردن شماست؛شما هم گردن من است.اگر من پایم را کج گذاشتم ،شما مسئولید اگرنگویید چرا پایت را کج گذاشتی؟ باید هجوم کنید،نهی کنید که چرا؟

اگر خدای نخواسته یک معمّم در یک جا پایش را کج گذاشت،همه روحانیون باید به او هجوم کنند که چرا بر خلاف موازین؟ سایر مردم هم باید بکنند. نهی از منکر اختصاص به روحانی ندارد؛مال همه است.امت باید نهی از منکر بکند؛امر به معروف بکند.صحیفه امام؛ج8،ص487

مسئولیم در مقابل خدا و در مقابل وجدان. وهمه مان باید مراعات بکنیم؛یعنی نه اینکه مراعات خودمان را؛من مراعات همه ی شما را بکنم؛شما هم هر یک مراعات همه را.یک همچو برنامه است که همه را وادار کرده که به همه«چرا»بگوییم،همه را.به هر فردی،لازم کرده به اینکه امر به معروف کند.اگر یک فرد خیلی به نظر مردم مثلاً پایین یک فردی که به نظر مردم خیلی اعلا رتبه هم هست،اگر از او یک انحرافی دید،بیاید(اسلام گفته برو به او بگو نکن)باستد در مقابلش بگویداین کارَت
انحراف بود نکن.صحیفه امام؛ج10،ص110


فرم در حال بارگذاری ...

دانلود و معرفی کتاب "معرفت حجت خدا"شرحی بر دعای اللهم عرفنی نفسک / مخصوص موبایل و کامپیوتر+pdf

نوشته شده توسطرحیمی 22ام مرداد, 1394

در این نوشتار معرفی کتابی را معرفی میکنیم که شرح دعاي اللهم عرفني نفسک…است

يكى از دعاهاى معروفى كه مؤمنان و منتظران ظهور در عصر غيبت آن ولىّ اعظم خدا، عجل الله تعالى فرجه، بر آن مواظبت داشته و در آن از خدا معرفت خودش و معرفت پيامبرش و معرفت حجتش را مسئلت مى‌نمايند دعاى معروف “اَلّلهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ” است.

اين دعا را ثقة الاسلام “محمد بن يعقوب كلينى” قدّس سرّه كه هم زمان با حضرات نواب اربعه،رضوان الله تعالى عليهم، مى‌زيسته و در سال 328 يا 329 رحلت فرموده است، در جامع بزرگ و شريف كافى كه اقدم جوامع اربعه شيعه است، از حضرت ابى عبدالله امام جعفر صادق عليه السلام به دو سند در باب غيبت از كتاب حجت روايت كرده است.

“اَلّلهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبيَّكَ

اَلّلهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ

اَلّلهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني

معرفت حجت خدا (شرح دعای اللهم عرفنی نفسک)
مشخصات کتاب:
عنوان قراردادی: دعای غیبت امام زمان.فارسی - عربی.شرح
عنوان: معرفت حجت خدا: شرح دعای اللهم عرفنی نفسک
نام پدیدآور:لطف الله صافی گاپایگانی، 1297
مشخصات نشر: قم: مسجد مقدس جمکران 1389‌
مشخصات ظاهری: 124 ص‌
فروست: سلسله مباحث امامت و مهدویت؛ 4
شابک: 12000ریال‌ ‌‮‌978-964-973-298-5‌
وضعیت فهرست نویسی: فیپا
یادداشت: فارسی- عربی
موضوع: دعای غیبت امام زمان - نقد و تفسیر
رده بندی کنگره: BP270‌‌ ‌/غ90422ص2 1389 ‌
رده بندی دیویی: ‌‮‌297/774
شماره کتابشناسی ملی: 2 1 9 3 1 1 0
عناوین اصلی کتاب شامل:
پیشگفتار؛ مقدمه؛ اعتبار سند دعاء؛ «الله» جل جلاله؛ عرفان و معرفت؛ نفس؛ نفس لوامه؛ نفس مطمئنه؛ نبی و نبوت؛ رسول؛ حجت؛ ضلال و ضلالت؛ دین؛ تفسیر دعاء؛ اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم أعرف نبیک؛ نتیجه؛ اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم أعرف حجتک؛ اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی؛ نتیجه؛ بحث کلی پیرامون دعا

خدمات:


مشاهده در کتابخانه


Marefate hojjate khoda.zip        دریافت فایل حجم: 373kB 

fa-Marefate hojjate khoda.apk     دریافت فایل حجم: 414 kB

FA-Marefate hojjate khoda.pdf      دریافت فایل حجم: 767 kB

FA-Marefate hojjate khoda.epub      دریافت فایل حجم: 185 kB

منبع:سایت اطلاع رسانی “منجی دوازدهم”

 

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: حبیبه [بازدید کننده]
حبیبه
5 stars

سلام علیکم
بسیار سپاسگذارم
صلوات

1395/12/01 @ 23:39


فرم در حال بارگذاری ...