دنیا و آخرت با هم منافاتی ندارند

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395

 

وَ مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ[1]

(اما) بعضی از مردم می گویند: پروردگارا! در دنیا به ما نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگهدار.

نکته ها:

یکی از راههای شناخت مردم، آشنایی با آرزوها و دعاهای آنان است. در آیه قبل، درخواست گروه اوّل از خداوند مربوط به دنیا بود و کاری به خیر و شرّ آن نداشتند، ولی در این آیه درخواست گروه دوّم از خداوند، «حَسَنَةً» است در دنیا و آخرت. در دیدگاه گروه اوّل؛ دنیا به خودی خود مطلوب است، ولی در دید گروه دوّم؛ دنیایی ارزشمند است که حسنه باشد و به آخرت منتهی گردد.

در روایات نمونه ها و مصادیقی برای نیکی های دنیا و آخرت نقل شده است [2]، ولی حسنه در انحصار چند نمونه نیست.امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: مقصود خشنودی خدا و بهشت در آخرت و زندگی دنیا و خوش اخلاقی در دنیا می باشد. [3]

در دعاها، هدف های کلّی مطرح شود و تعیین مصداق به عهده خداوند گذاشته شود. ما از خداوند حسنه و سعادت می خواهیم، ولی در اینکه رشد و صلاح ما در چیست؟ آنرا به عهدۀخداوند می گذاریم. چون ما به خاطر محدودیت های علمی و عدم آگاهی از آینده و ابعاد روحی خودمان، نمی توانیم مصادیق جزئی را تعیین بنمائیم. به همین جهت توصیه شده است از خداوند وسیله کار را نخواهید، خودِ کار را بخواهید. زیرا ممکن است خداوند از وسیلۀ دیگری که به فکر و ذهن ما نمی آید، کاری را برای ما محقّق سازد. مثلًا از خداوند توفیق زیارت حج را بخواهید، امّا نگویید: خدایا مالی به من بده تا به مکه بروم. چون خداوند گاهی سبب را به گونه ای قرار می دهد که ما فکر آن را نمی کردیم.

پیام ها:

1- دنیا و آخرت با هم منافاتی ندارند، به شرط آنکه انسان به دنبال حسنه و نیکی باشد. «فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً»

2- هر رفاهی مذموم نیست، بلکه زندگانی نیکو، مطلوب نیز هست. «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً»

3- دوزخ، حساب جدایی دارد. با اینکه از خداوند نیکی آخرت را می خواهند، ولی برای نجات از آتش، جداگانه دعا می کنند.[4] «قِنا عَذابَ النَّارِ»

پی نوشت:

[1] سوره البقرة، آيه 201

[2] تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 199.

[3] كافى، ج 5، ص 71.

[4] در دعاها براى نجات از آتش، اصرار و تكرار عجيبى است. مثلا در دعاى مجير حدود هفتاد بار مى‏خوانيم:« اجرنا من النار يا رب» پروردگارا! ما را از آتش جهنّم نجات بده. ويا در دعاى جوشن كبير كه صد بند دارد در پايان هر بند آن مى‏گوييم:« خلصنا من النار يا رب»

تفسیر نور، ج 1، صفحه 315

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام دوست گرانقدر .
بسیار برایم ارزشمند بود ، به واقع خداوند متعال یکی از سریعترین راه های شناخت انسان ها را در پیش رویمان قرار داده …
سربلند باشید .

1395/12/03 @ 22:30


فرم در حال بارگذاری ...

حقوق رفاقت و معاشرت

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395


حقوق رفاقت و معاشرت

انسان، هنگامی که با معاشری صالح و دوستی پاک نهاد و رفیقی نیک سیرت و مصاحبی شایسته رفاقت و دوستی برقرار کرد، آن دو از نظر اسلام حقوقی بر یکدیگر پیدا می کنند که ادای آن حقوق گاهی لازم و زمانی واجب و وقتی هم مستحب است، مگر این که با اختیار خود، عهده یکدیگر را از اداء حقوق آزاد نمایند. اسلام، در زمینه حقوق دوستی و معاشرت حقایقی را ارائه داده است که انسان از وسعت قوانین این مکتب و برنامه های فراگیرش نسبت به همه امور، به ویژه باب معاشرت شگفت زده می شود. مسلماً تفصیل و توضیح هر حق و بیان تمام آثار، مقتضی این مختصر نیست، به ناچار به بخشی از این حقوق اشاره می شود.

حقوق معاشرت از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنین علی علیه السلام از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت فرمود:

بر عهده مسلمان نسبت به برادر دینی اش سی حق قرار دارد که از آن آزاد نمی شود مگر به ادا کردن یا چشم پوشی طرف مقابل:

لغزشش را گذشت کند، بر گریه و اشک دیده اش رحمت آورد، عیبش را بپوشاند، از خطایش درگذرد، عذر و پوزشش را بپذیرد، از غیبتش جلوگیری نموده و آن را رد کند، خیرخواهی اش را نسبت به او تداوم بخشد، دوستی اش را حفظ نماید، عهد و پیمانش را رعایت کند، در بیماری به عیادتش رود، در تشییع جنازه اش حاضر شود، دعوتش را بپذیرد، هدیه اش را قبول کند، نیکی و عطایش را تلافی نماید، نعمتش را سپاس گزارد، یاری و کمک به او را نیکو انجام دهد، با رعایت عفت و پاکدامنی زوجه اش را حفظ کند، حاجتش را روا نماید، در رسیدن به خواسته اش او را همراهی کند، به هنگام عطسه او دعایش کند، به گم شده اش هدایتش نماید، سلامش را پاسخ دهد، کلامش را دلنشین نماید، بخشش او را نیک شمارد، سوگندش را تصدیق نماید، دوستش را دوست بدارد با او دشمنی نورزد، چه ظالم باشد چه مظلوم او را یاری دهد اما یاری اش در ظالم بودنش به اینکه از ظلمش جلوگیری کند و اما یاری اش در مظلوم بودنش به این که او را در گفتن حقش یاری دهد، او را تسلیم بلا و گرفتاری ننماید و خوارش ندارد، از خیر و خوبی آنچه برای خود دوست دارد برای او هم دوست بدارد و آنچه از بدی برای خود نمی پسندد برای او هم نپسندد.

سپس فرمود:

از رسول خدا شنیدم: یکی از شما چیزی از حقوق برادر دینی اش را وامی گذارد، پس در قیامت آن را از او مطالبه می کند، بر این اساس به نفع صاحب حق حکم داده می شود و بر ضد واگذارنده حق قضاوت می شود[1]

...

حقوق معاشرت از دیدگاه امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام فرمود:

«المُسْلِمُ أخُو المُسْلم، هُوَ عَینُهُ وَمِرآتُهُ وَدَلِیلُهُ، لَایخُونُهُ وَلَا یخْدَعُهُ وَلَا یظْلِمُهُ وَلَا یکذِبُهُ وَلَا یغْتَابُهُ»[2]

مسلمان برادر مسلمان است، او برای برادر مسلمانش چشم و آیینه و راهنماست، به او خیانت نمی کند و نسبت به او خدعه و حیله روا نمی دارد و به او ستم نمی ورزد و دروغ نمی گوید و از او غیبت نمی کند.

معلی بن خنیس می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: حق مسلمان بر مسلمان چیست؟

حضرت فرمود:

بر عهده مسلمان نسبت به برادر مسلمان و دوست الهی اش هفت حق، لازم و واجب است، حقی نیست مگر این که وجوبش بر او حتمی است، اگر یکی از آنها را ضایع کند از ولایت خدا و طاعتش بیرون می رود وهیچ بهره ای از بندگی نسبت به خدا در او نیست!!

به حضرت گفتم: آن حقوق چیست؟

فرمود:

ای معلی! به راستی که من نسبت به تو مهربانم و می ترسم که آنها را ضایع کنی و محافظت ننمایی و آگاه شوی و به کار نبندی.

به او گفتم: «لا حول لا قوّة إلّاباللَّه».

فرمود:

آسان ترین حق از آنها این است که:

1- دوست بداری برای او آنچه را برای خود دوست داری و ناپسند بداری برای او آنچه را برای خود ناپسند می داری.

2- از خشم او خود را کنار بداری و خوشنودی او را دنبال نمایی و از وی فرمان ببری.

3- او را با وجود خود و مال و زبان و دست و پایت یاری رسانی.

4- چشم او و آیینه و راهنمای او باشی.

5- سیر نباشی و او گرسنه باشد، سیراب نباشی و او تشنه باشد، پوشیده نباشی و او برهنه باشد.

6- اگر تو را خدمت کاری است و برادرت را خدمتکاری نیست، خدمت کارت را بفرستی تا جامه او را بشوید و خوراک او را بسازد و بستر خوابش را پهن کند.

7- به سوگندش وفادار باشی، دعوتش را بپذیری، در بیماری اش از او عیادت کنی، در تشییع جنازه اش حاضر شوی و هرگاه بدانی برای او حاجتی است به انجامش پیشدستی کنی و او را وادار ننمایی تا از تو درخواست کند بلکه برای انجام گرفتن حاجتش بشتاب و در برآوردنش بکوش و هرگاه چنین کنی دوستی خود را به دوستی او پیوستی و دوستی او را به دوستی خود پیوند داده ای [3]

امام صادق علیه السلام در بخشی از یک روایت مفصل درباره حقوق دو مسلمان بریکدیگر می فرماید:

وه چه بزرگ است حق مسلمان بر برادر مسلمان خودش.

وفرمود:

دوست بدار برای بردار مسلمانت آنچه را برای خود دوست داری و هرگاه نیازمند شوی از او بخواه و اگر او از تو خواست به او عطا کن، از هیچ کار خوب و خیری درباره او دل تنگ و خسته مشو و او هم از هیچ کار خوبی برای تو دلتنگ و خسته نشود. پشتوانه او باش که او پشتوانه توست چون غایب شود آبرو و شخصیت او را در غیبتش حفظ کن و چون حاضر باشد او را زیارت نما، او را گرامی دار و ارجمند شمار زیرا او از توست و تو از اویی و چون از تو گله مند باشد از او جدا مشو تا گذشت او را خواستار شوی و اگر به او خیری رسد، خدا را سپاس گزار و اگر گرفتار شود، زیر بازویش را بگیر و چون برای او دامی نهادند و سخن چینی کردند، به او کمک کن و اگر انسانی به برادر دینی اش بگوید: اف بر تو، دوستی معنوی میان آنان بریده شود [4]

ابان بن تغلب می گوید: با امام صادق علیه السلام در طواف کعبه بودم، مردی از یارانمان به سویم آمد، او از من درخواست کرده بود که به خاطر حاجتی که دارد با او بروم و به من اشاره کرد، امام صادق علیه السلام او را دید و به من فرمود: ابان این مرد تو را می خواهد؟ گفتم: آری؛ فرمود: با تو هم عقیده است؟ گفتم: آری؛ فرمود: با او برو و طواف خود را قطع کن، گفتم: اگر چه طواف واجب باشد؟ فرمود: آری.

با او رفتم، بعد از آن خدمت حضرت رسیدم و گفتم: از حق مؤمن بر مؤمن به من خبر ده، فرمود: آن را وامگذار، گفتم: من به فدایت! می خواهم و بر آن پافشاری کردم، فرمود: ابان! تا آنجا حق دارد که نیمی از ثروتت را به او بدهی، سپس به من نگاه کرد و دید چه حالی به من دست داده، فرمود: ای ابان! نمی دانی که خدا آنان را یاد کرده که دیگران را بر خود مقدم بدارند، گفتم: آری؛ من به فدایت، فرمود: اگر تو ثروتت را با او تقسیم کنی او را بر خود مقدم نداشته ای، همانا خود را با او برابر داشتی؛ هنگامی او را بر خود مقدم می داری که از آن بخشی که برای خود گذارده ای به او بدهی[5].

امام صادق علیه السلام می فرماید: امام باقر علیه السلام همواره می فرمود:

«عَظِّمُوا أَصْحَابَکمْ وَوَقِّرُوهُمْ وَلَا یتَجَهَّمْ بَعْضُکمْ بَعْضاً وَلَا تَضَارُّوا وَلَا تَحَاسَدُوا وَإیاکمْ وَالْبُخْلَ، کـونُوا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» [6]

یارانتان را بزرگ شمارید و به آنان احترام کنید و به یکدیگر روی ترش نکنید و به همدیگر زیان نرسانید و نسبت به هم حسد نورزید، از بخل بپرهیزید، بندگان با اخلاص خدا باشید.

امام صادق علیه السلام به یارانش می فرمود:

«إتَّقُوا اللَّهَ وَکـونُوا إخْوَةً بَررَةً مُتَحابِّینَ فِی اللَّه، مُتَوَاصِلِینَ، مُتَرَاحِمِینَ، تَزَاوَرُوا وَتَلَاقَوا وَتَذَاکرُوا أمْرَنَا وَأحیوْهُ»[7]

از خدا پروا کنید و برادرانِ نیک رفتاری باشید، به یکدیگر مهر ورزید، یکدیگر را زیارت کنید و با هم برخورد و ملاقات داشته باشید، آیین ما را در جمع یکدیگر یادآوری نمایید و آن را زنده نگه دارید.

امام باقر علیه السلام از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت فرمود:

جبرئیل برایم گفت: خدای عزوجل فرشته ای را به زمین فرستاد و آن فرشته آمد و آغاز رفتن کرد تا گذرش بر دری افتاد که مردی بر آن ایستاده بود و از صاحب خانه اجازه ورود می خواست، آن فرشته به وی گفت:

چه نیازی به صاحب این خانه داری؟ پاسخ داد: برادر دینی من است، برای خدای تبارک و تعالی از او دیدن می کنم، فرشته به او گفت: تو فقط برای همین آمدی؟ گفت: جز برای این کار نیامدم، به او گفت: من پیک خدایم به سوی تو و خدا به تو سلام می رساند و می فرماید: بهشت برای تو واجب است، آن فرشته گفت: خدای عزوجل می فرماید: هر مسلمانی از مسلمانی دیدار کند، او را دیدار نکرده بلکه مرا دیدار کرده و ثواب

و پاداش او بر عهده من؛ بهشت است [8]

امام باقر علیه السلام فرمود:

«تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ أخِیهِ حَسَنَةٌ وَصَرْفُ القَذی عَنْهُ حَسَنَةٌ وَمَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَی ءٍ أحَبَّ إلَی اللَّهِ مِنْ إدْخَالِ السُّرُورِ عَلَی المُؤْمِنِ»[9]

لبخند مرد به روی برادر دینی اش حسنه است و دور کردن خار و خاشاک نیز از وی حسنه می باشد و خدا به کاری محبوب تر از شاد کردن دل مؤمن بندگی نشده.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«لَقَضَاءُ حَاجَةِ امرِی ءٍ مُؤْمِنٍ أحَبُّ إلَی اللَّهِ مِنْ عِشْرِینَ حِجَّةٍ کلَ حِجَّةٍ ینْفِقُ فِیهَا صَاحُبَهَا مِأَةَ ألْفٍ»[10]

برآوردن حاجت یک مرد مؤمن در پیشگاه خدا از بیست حج محبوب تر است که در هر حجّی حاجی صد هزار درهم انفاق کند.

و نیز آن حضرت فرمود:

«مَا قَضی مُسْلِمٌ لِمُسْلِمٍ حَاجَةً إلّانَادَاهُ اللَّهُ تَبَارَک وَتَعَالی: عَلَی ثَوَابُک وَلَا أرْضی لَک بِدُونَ الجَنَّةِ»[11]

هیچ مسلمانی حاجت مسلمان را روا نکند مگر این که خدای تبارک و تعالی او را ندا دهد: پاداش تو بر عهده من است و کمتر از بهشت را برایت نمی پسندم.

پی نوشت ها

[1] عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجِعَابِيِّ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِىِّ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ، عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: لِلْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ ثَلاثُونَ حَقّاً لا بَرَاءَةَ لَهُ مِنْهَا إِلّا بِالْأَدَاءِ أَوِ الْعَفْوِ يَغْفِرُ زَلَّتَهُ وَيَرْحَمُ عَبْرَتَهُ وَيَسْتُرُ عَوْرَتَهُ وَيُقِيلُ عَثْرَتَهُ وَيَقْبَلُ مَعْذِرَتَهُ وَيَرُدُّ غِيبَتَهُ وَيُدِيمُ نَصِيحَتَهُ وَيَحْفَظُ خُلَّتَهُ وَيَرْعَى ذِمَّتَهُ وَيَعُودُ مَرْضَتَهُ وَيَشْهَدُ مَيِّتَهُ وَيُجِيبُ دَعْوَتَهُ وَيَقْبَلُ هَدِيَّتَهُ وَيُكَافِئُ صِلَتَهُ وَيَشْكُرُ نِعْمَتَهُ وَيُحْسِنُ نُصْرَتَهُ وَيَحْفَظُ حَلِيلَتَهُ وَيَقْضِى حَاجَتَهُ وَيَشْفَعُ مَسْأَلَتَهُ وَيُسَمِّتُ عَطْسَتَهُ وَيُرْشِدُ ضَالَّتَهُ وَيَرُدُّ سَلامَهُ وَيُطِيبُ كَلامَهُ وَيَبَرُّ إِنْعَامَهُ وَيُصَدِّقُ إِقْسَامَهُ وَيُوَالِى وَلِيَّهُ وَلا يُعَادِيهِ وَيَنْصُرُهُ ظَالِماً وَمَظْلُوماً فَأَمَّا نُصْرَتُهُ ظَالِماً فَيَرُدُّهُ عَنْ ظُلْمِهِ وَأَمَّا نُصْرَتُهُ مَظْلُوماً فَيُعِينُهُ عَلَى أَخْذِ حَقِّهِ وَلا يُسْلِمُهُ وَلا يَخْذُلُهُ وَيُحِبُّ لَهُ مِنَ الْخَيْرِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ وَيَكْرَهُ لَهُ مِنَ الشَّرِّ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ، ثُمَّ قَالَ عليه السلام: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَدَعُ مِنْ حُقُوقِ أَخِيهِ شَيْئاً فَيُطَالِبُهُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيَقْضِى لَهُ وَعَلَيْهِ». كنز الفوائد: 1/ 306؛ وسائل الشيعة، 12/ 212، باب 122، حديث 16114؛ بحار الأنوار: 71/ 236، باب 15، حديث 36.

[2] الكافى: 2/ 166، باب أخوة المؤمنين، حديث 5؛ وسائل الشيعة: 12/ 204، باب 122، حديث 16094؛ بحار الأنوار: 71/ 270، باب 16، حديث 9.

[3] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى، عَنِ ابْنِ عِيسَى، عَنْ عَلِىِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ الْهَجَرِىِّ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ، عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ؟ قَالَ: «لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلّا وَهُوَ عَلَيْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ وَلايَةِ اللَّهِ وَطَاعَتِهِ وَلَمْ يَكُنْ للَّهِ فِيهِ مِنْ نَصِيبٍ، قُلْتُ: لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَمَا هِىَ؟ قَالَ: يَا مُعَلَّى إِنِّى عَلَيْكَ شَفِيقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَيِّعَ وَلا تَحْفَظَ وَتَعْلَمَ وَلا تَعْمَلَ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، قَالَ: أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَتَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ وَالْحَقُّ الثَّانِى أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَتَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَتُطِيعَ أَمْرَهُ وَالْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِينَهُ بِنَفْسِكَ وَمَالِكَ وَلِسَانِكَ وَيَدِكَ وَرِجْلِكَ وَالْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَدَلِيلَهُ وَمِرْآتَهُ وَالْحَقُّ الْخَامِسُ لا تَشْبَعُ وَيَجُوعُ وَلا تَرْوَى وَيَظْمَأُ وَلا تَلْبَسُ وَيَعْرَى وَالْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَلَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَيَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَيَصْنَعَ طَعَامَهُ وَيُمَهِّدَ فِرَاشَهُ وَالْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ وَتُجِيبَ دَعْوَتَهُ وَتَعُودَ مَرِيضَهُ وَتَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَإِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا وَلا تُلْجِئُهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا وَلَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلايَتَكَ بِوَلايَتِهِ وَوَلايَتَهُ بِوَلايَتك». الكافى: 2/ 169، باب حق المؤمن على أخيه، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 12/ 205، باب 122، حديث 16097؛ بحار الأنوار: 71/ 238، باب 15، حديث 40.

[4] عَنْ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: … «فَمَا أَعْظَمَ حَقَّ الْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِمِ وَقَالَ: أَحِبَّ لِأَخِيكَ الْمُسْلِمِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَإِذَا احْتَجْتَ فَسَلْهُ وَإِنْ سَأَلَكَ فَأَعْطِهِ لا تَمَلَّهُ خَيْراً وَلا يَمَلُّهُ لَكَ كُنْ لَهُ ظَهْراً فَإِنَّهُ لَكَ ظَهْرٌ إِذَا غَابَ فَاحْفَظْهُ فِى غَيْبَتِهِ وَإِذَا شَهِدَ فَزُرْهُ وَأَجِلَّهُ وَأَكْرِمْهُ فَإِنَّهُ مِنْكَ وَأَنْتَ مِنْهُ فَإِنْ كَانَ عَلَيْكَ عَاتِباً فَلا تُفَارِقْهُ حَتَّى تَسُلَّ سَخِيمَتَهُ وَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَإِنِ ابْتُلِىَ فَاعْضُدْهُ وَإِنْ تُمُحِّلَ لَهُ فَأَعِنْهُ وَإِذَا قَالَ الرَّجُلُ لأَخِيهِ أُفٍّ انْقَطَعَ مَا بَيْنَهُمَا مِنَ الْوَلايَةِ وَإِذَا قَالَ أَنْتَ عَدُوِّى كَفَرَ أَحَدُهُمَا فَإِذَا اتَّهَمَهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ فِى قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِى الْمَاءِ». الكافى: 2/ 170، باب حق المؤمن على أخيه، حديث 5؛ وسائل الشيعة 12/ 206، باب 122، حديث 16098؛ بحار الأنوار: 71/ 243، باب 15، حديث 43.

[5] الكافى: 2/ 171، باب حق المؤمن على أخيه، حديث 8؛ وسائل الشيعة 12/ 209، باب 122، حديث 16106؛ بحار الأنوار: 71/ 248، باب 15، حديث 46.

[6] الكافى: 2/ 173، باب حق المؤمن على أخيه، حديث 12؛ وسائل الشيعة: 12/ 15، باب 5، حديث 15519.

[7] الكافى 2/ 175، باب التراحم والتعاطف، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 12/ 22، باب 10، حديث 15539؛ بحار الأنوار: 71/ 401، باب 28، حديث 45.

[8] عَلِىُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِىِّ، عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: حَدَّثَنِى جَبْرَئِيلُ عليه السلام: أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَهْبَطَ إِلَى الْأَرْضِ مَلَكاً فَأَقْبَلَ ذَلِكَ الْمَلَكُ يَمْشِى حَتَّى وَقَعَ إِلَى بَابٍ عَلَيْهِ رَجُلٌ يَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّ الدَّارِ فَقَالَ لَهُ الْمَلَكُ مَا حَاجَتُكَ إِلَى رَبِّ هَذِهِ الدَّارِ، قَالَ: أَخٌ لِى مُسْلِمٌ زُرْتُهُ فِى اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى، قَالَ لَهُ الْمَلَكُ: مَا جَاءَ بِكَ إِلّا ذَاكَ فَقَالَ مَا جَاءَ بِى إِلّا ذَاكَ، فَقَالَ: إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكَ وَهُوَ يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَيَقُولُ: وَجَبَتْ لَكَ الْجَنَّةُ وَقَالَ الْمَلَكُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: أَيُّمَا مُسْلِمٍ زَارَ مُسْلِماً فَلَيْسَ إِيَّاهُ زَارَ إِيَّاىَ زَارَ وَثَوَابُهُ عَلَىَّ الْجَنَّةُ». الكافى: 2/ 176، باب زيارة الاخوان، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 14/ 583، باب 97، حديث 19864.

[9] الكافى: 2/ 188، باب ادخال السرور على المؤمنين، حديث 2؛ بحار الأنوار: 71/ 288، باب 20، حديث 15.

[10] الكافى: 2/ 193، باب قضاء حاجة المؤمن، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 16/ 363، باب 26، حديث 21769.

[11]  الكافى: 2/ 194، باب قضاء حاجة المؤمن، حديث 7؛ بحار الأنوار: 71/ 285، باب 20، حديث 8.


معاشرت، ص: 242 , انصاریان حسین


فرم در حال بارگذاری ...

ماجرای غضب حضرت زهرا سلام الله علیها به کاشف الغطاء

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395

آیت الله مقتدایی بیان کرد:

مرحوم کاشف الغطا پس از تحقیق گسترده و فراوان برای رسیدن به یک نظر واحد در تلاش بود؛ وی مادری عالمه و متدین داشته که در خواب حضرت زهرا سلام الله علیها را با حال نگران و چونان غضب می بیند…

آیت الله  مرتضی مقتدایی امروز در هم اندیشی روسای شوراها و مدیران استانی با حضور اعضای شورای عالی حوزه های علمیه که در قم برگزار شد با تسلیت سوگواری ایام فاطمیه گفت: نواده کاشف الغطا بیان کرد، جد ما می گفت، مناسب نیست دو عزا برای حضرت زهرا سلام الله علیها گرفته می شود، زیرا شان عزای ایشان شکسته می شود.

وی افزود: مرحوم کاشف الغطا با تحقیق گسترده و فراوان برای رسیدن به یک نظر واحد در تلاش بود؛ وی مادری عالمه و متدین داشته که در خواب حضرت زهرا سلام الله علیها را با حال نگران و چونان غضب می بیند که وارد شدند و به آن خانم فرمودند، این چه کاری است که پسر تو می خواهد انجام دهد؟

می خواهد مجالس عزای مرا کم کند.

دبیر دوم شورای عالی حوزه های علمیه تصریح کرد: مادر مرحوم کاشف الغطا از قضیه تلاش فرزندش خبر نداشته، وقتی از خواب برمی خیزد مشاهده می کند، چراغ اتاق مرحوم کاشفا الغطا  روشن و وی بیدار است و در حال تحقیق، در این هنگام بر پسر وارد شده و به او هشدار می دهد که حضرت زهرا سلام الله علیها از این کار شما راضی نیست.

حوزه


فرم در حال بارگذاری ...

شاخصه های چهار جریان نفوذی

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395

حجت الاسلام والمسلمین صدیقی با برشمردن انواع جریان نفوذ در کشور گفت: مبارزه با نفوذ و دارا بودن تفکر انقلابی« ما تا اخر ایستاده ایم» از دروس ماندگار زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها برای همه نسل هاست.

حجت الاسلام والمسلمین کاظم صدیقی، پیش از ظهر امروز در اختتامیه کنگره شهید شاخص سال 95 شهید محمد منتظرقائم که در یزد برگزار شد، سوابقی همچون طلبگی در حوزه، فرماندهی سپاه یزد و کمیته انقلاب اسلامی و شهید مبارزه با نفوذ که در صحرای طبس به شهادت رسید؛ ذکر کرد.

وی با تسلیت شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اظهار کرد:

جبهه حضرت زهرا سلام الله علیها مبارزه با نفوذ و نفاق بود و تا قیامت فرماندهی حضرت سیطره دارد تا جایی که حضرت حجت(عج) فرموده اند: «مادرم هم برای من اسوه است و راهی که مادرم رفته آن راه را می روم» که در می یابیم عمده مشکل حضرت حجت(عج) رویارویی با منافقان است.

این روحانی برجسته کشوری به دوران عصر ظهور اشاره کرد و گفت: حضرت ولی عصر(عج) فرماندهی 13 جنگ را عهده دارخواهند شد و آخرین جنگ های جهانی را پشت سر می گذارند که عمده جنگ های حضرت با منافقان در عراق، قسطنطنیه و عربستان است.

حجت الاسلام والمسلمین صدیقی، «نفوذ» را در عالم دارای انواع متعددی بیان کرد و افزود: نفوذ و نفاق به جبهه توحید ضربه می زند و نوع اول آن وجود جاسوس های دشمن است که اسرار را به دشمن انتقال می دهند و نوع دوم آن وجود نفوذی ها در کنار مسئولان حکومت اسلامی اند که فکر مسئول یا آن رییس جمهور و وزیر را در مسیر حرکت دشمن قرار می دهند.

...

امام جمعه موقت تهران، نوع سوم نفوذی ها را قلم به دست ها، خبرنگاران و روزنامه نگارانی عنوان کرد که با فعالیت در دل حکومت اسلامی دل مردم را خالی می کنند و با بزک کردن دشمن و ایجاد جنگ روانی در صدد بزرگ کردن دشمن هستند.

وی، وجود ماهواره ها با ساخت برنامه های تبلیغی در ظاهر به اسم شیعه و امام حسین(ع) ولی در باطن علیه اسلام و ولایت را نوع دیگر نفوذ بیان کرد و ادامه داد: در این نوع نفوذ دشمن از طریق شبکه های مجازی هم وارد می شود.

حجت الاسلام والمسلمین صدیقی تصریح کرد: نوع چهارم نفوذ «فرهنگی»، «اخلاقی» و «سیاسی» است که با تحصیلات در غرب و نفوذ در حکومت اسلامی به ظاهر حقوقی از دشمن نمی گیرند ولی تربیت شده غرب هستند و با تغییر هویت مواجهند و فکرشان انقلابی و قرآنی نیست و سبک زندگی اینگونه نفوذیها با خط شکنان، شهادت طلب ها و انقلابی ها متفاوت است.

دبیرکل بنیاد بین المللی غدیر افزود: این نفوذی ها عملاً پایبند به ولایت فقیه نیستند و ادبیات گفتمان آنان سکولار است. مصداق این نوع نفوذ بنی صدر بود که با تحصیلات در فرانسه توانست در بدو پیروزی انقلاب اسلامی خودش را به امام در پاریس ملحق کند و پس از ورود به ایران با قرار گرفتن در صف انقلابیون، به اسلام و انقلاب ضربه بزند.

امام جمعه موقت تهران اظهار کرد: دولت بازرگان و جبهه ملی هم در ظاهر حامی امام، ولی در عمل سلطنت طلب بودند و قانون اساسی را بدون ولایت فقیه کافی می دانستند و حتی با آرم جمهوری اسلامی ایران و کلمه الله هم مخالف می کردند که این گونه افراد فرهنگ عاشورا، تعبّد و و لایت پذیری در وجود آنان ریشه نداشت.

حجت الاسلام والمسلمین صدیقی اذعان کرد: در قرآن کریم وضعیت منافق از کفّار بدتر است و در حالی که کفار جهنمی هستند، ولی منافقان در اسفل السافلین قرار می گیرند و در سوره های منافقون، بقره، آل عمران و مائده خطر منافقان بیان شده است.

وی، فتنه 88 را نتیجه نفوذ دانست و گفت: هزینه فتنه 88 به مراتب از هزینه هشت سال دفاع مقدس بیشتر بود، به طوری که در این فتنه دو برادر و یا دو همکار در دو جبهه حق یا باطل قرار گرفتند .

امام جمعه موقت تهران،  وهابیت را محصول نفوذ  دانشت و افزود: وهابیت دهه های متمادی توانست آتش تفرقه را روشن نگه دارد و با ابزار علمی حرکت کند که اخیرا داعش را ایجاد کرد که به دنبال فراموشی مسأله فلسطین و فروپاشی جهان اسلام هستند.

حجت الاسلام و المسلمین صدیقی، وضعیت کنونی انرژی هسته ای و افشای اطلاعات انرژی هسته ای کشور، وجود اسلام آمریکایی و لندنی در جامعه و سم پاشی رسانه های مجازی و ماهواره ای دشمنان را از مصادیق دیگر نفوذ برشمرد.

وی، راه نجات از نفوذ را ولایت پذیری دانست و گفت: راه نجات در قرآن ذکر شده است و بدون ولایت پذیری دین کامل نمی شود و اگر مردم ولایت پذیر باشند نفوذی ها نمی توانند ضربه بزنند.

امام جمعه موقت تهران ادامه داد: اولین تبلیغ علنی اسلام در یوم الدّار مسأله ولایت بود و آخرین حرکت تبلیغی سیاسی پیامبر(ص) در واقعه غدیر هم ولایت حضرت علی(ع) بود که پس از رحلت پیامبر(ص) دچار نفوذ شد.

حجت الاسلام والمسلمین صدیقی، باقی ماندن در جبهه ولایت و حق را با ایجاد رابطه با دشمن، دست دادن با او و لبخند زدن متناقض دانست و گفت: جنگ با کفار جنگ است و جای عقب نشینی و رابطه نیست.

وی در خصوص تأثیر مخرّب خطر نفوذ گفت: نفوذ آن قدر خطرناک است که توانست حضرت علی(ع) که سابقه خیبرشکنی داشت را خانه نشین کند و مبارزه با نفوذ به حرکت فرهنگی و مجالس اشک، تابلو کردن مظلومیت و حتی شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها نیازمند است که حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت محسن(ع) دراین راه به شهادت رسیدند.

دبیرکل بنیاد بین المللی غدیر یادآور شد: ما امروز با انواع نفوذ در کشور مواجهیم و امام خمینی(ره) شعارش این بود که ما تا آخر ایستاده ایم و با کمی اندیشیدن در می یابیم که حضرت زهرا(ره) برای دفاع از ولایت تا آخر ایستاد و مبارزه کرد و مسأله مقاومت در این راه و انقلابی گری از درس های ماندگار حضرت زهرا| سلام الله علیها به شمار می آید.

حجت الاسلام والمسلمین صدیقی، ترور شخصیت شهید بهشتی(ره) ر ا از عوامل مخرّب نفوذ در آن زمان ذکر کرد و گفت: در حالی که شهید بهشتی(ره) یک فیلسوف اندیشمند، یک فقیه جامع الشرایط ، سیاستمدار، استاد حوزه و دانشگاه و آشنا به چند زبان زنده دنیا بود می بینیم که به فرموده امام خمینی(ره) خار چشم دشمنان بود که نفوذ باعث شهادت او و یارانش شد.

وی، فداکاری رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس و در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و شهادت زنان و مردان در این راه را محصول ذوب در ولایت که از دروس دیگر زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها به شمار می آید دانست و تصریح کرد: هم اکنون نیز این مسیر و جریان تفکر فاطمی و تفکر مقاومت « ما تا آخر ایستاده ایم» در ملت ایران به چشم می خورد.

حجت الاسلام والمسلمین صدیقی، استان دارالعباده یزد را در قبل از پیروزی  انقلاب اسلامی و بعد از آن یکی از استان های ولایتمدار خواند و گفت: شهید آیت الله صدوقی(ره) زیر پرچم ولایت بود و ماه در کنار خورشید ولایت امام خمینی(ره) بود .

برپایه این گزارش، اختتامیه شهید شاخص کشوری سال ۹۵ «شهید محمد منتظر قائم»  با حضور خانواده شهید، علما، نماینده ولی فقیه در سپاه، مسئول روابط عمومی کل سپاه پاسدارن، خانواده های معظم شهدای یزد، مسئولان استان، دانشجویان، طلاب و بسیجیان در مجموعه سالن تربیت معلم شهید پاکنژاد یزد با خیر مقدم سردار فتوحی فرمانده سپاه الغدیر استان یزد و سخنرانی امام جمعه موقت تهران و سردار شریف مسئول روابط عمومی کل سپاه آغاز به کار کرد و تا ظهر امروز ادامه داد.

خبرگزاری حوزه

 


فرم در حال بارگذاری ...

مواردی که می‌شود نشسته نماز خواند

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395
 
   نماز نشسته

نشستن در حال نماز احکامی دارد که شایسته است مؤمنین بدان آگاهی داشته و عبادت خود را صحیح انجام دهند 

آنچه در ذیل می آید حکم شرعی درباره نشستن در حال نماز از منظر فقها است.

 

* نماز قضای واجب

نماز قضای واجب را نباید نشسته خواند و اگر نشسته خواندیم، باطل است. بله کسی که عاجز از ایستادن است به طوری که نمازهای یومیه خود را ناچار است نشسته بخواند، نماز قضای خود را نیز نشسته می خواند. (1)

* نشستن بعد از سجدۀ اول

سر از سجده اول که برمی داریم، باید بنشینیم بعد به سجده دوم برویم؛ چه در نماز واجب و چه در نماز مستحب؛ چه به حالت ایستاده نماز می خوانیم و چه به حالت نشسته؛ زیرا نشستن بین دو سجده لازم است. (2)

* نشسته خواندن نماز در دو مورد

تمام نمازهای واجب را باید ایستاده بخوانیم. اصولاً ما نماز نشسته نداریم، مگر در دو مورد: نماز مستحبی و شخص عاجز.

* نشستن بعد از سجدۀ دوم

سر از سجده دوم که بر می داریم، لازم است بنشینیم بعد بلند شویم. (3)

 

پاورقی:

(1)- زیرا فقها فرموده ‏اند: «حکم القضاء حکم الاداء».

(2)- توضیح المسائل محشی، ج1، ص573.

(3)- همان، ص584.

 حوزه/مبلغان- شماره 203  حجت الاسلام سید جعفر ربانی


فرم در حال بارگذاری ...

راز تکرار داستان ابلیس در قرآن

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395
 

چرا قرآن در چند جا داستان ابليس را نقل کرده است؟!

برای اينکه به ما بفهماند که ما بايد خودسازی کنيم. بايد لجوج نباشيم

حضرت آیت الله مظاهری در درس اخلاق خود دربارۀ «رابطۀ انسان با قرآن» به بررسی اصول دین در قرآن و اخلاق در قرآن پرداخته اند.

در بحث ارتباط با قرآن، مطالبی همچون؛ «ارتباط از نظر خواندن و حفظ کردن»، «تدبّر در قرآن (ارتباط با قرآن)» و «عمل به قرآن» بیان شد.

موضوع این جلسه اصول دين قرآن، يعنی اعتقادات است. بايد اعتقادات ما عالی و در سرحد اجتهاد باشد. استدلال ‌های قرآن برای اصول دين، همه فهم امّا پرمحتواست. قرآن از حیث اثبات وجود خدا، وحدانيت با مراتب آن، فضائل،‌ نبوت، امامت و معاد، خيلی خوب بحث کرده است؛ مسلمان بايد از نظر عمل به اصول دين و اعتقاد به آن از قرآن برداشت داشته باشد.

مجتهد در اعتقادات باشیم

اگر به ما بگويند به چه دليل معاد جسمانی وجود دارد؟ فوراً‌ آيه ‌ای را نشان دهيم. اگر به ما بگويند به چه دليل اميرالمؤمنين علیه السلام خليفۀ اوّل و برتر از همه است و اهل ‌بيت سلام‌ الله‌ عليهم امامان ما هستند؟ فوراً‌ بايد از قرآن نشان دهيم و بالاخره بايد در اعتقادات مجتهد باشيم.

اين (اصول دین) واجب ‌تر از صورت اوّل (فروع دین) است. البته صورت اوّل واجب است و معلوم است کسی که متّقی نباشد، جهنّمی است. کسی که آشنا به رسالۀ مرجع تقليد خود نباشد،‌ نمی ‌تواند سعادتمند شود؛ امّا پايه، اصول دين است و اين قسم دوّم از قسم اول خيلی بالاتر است.

قسم اول (فروع دین) تعبّدی بود، امّا قسم دوّم (اصول دین) اجتهادی است و تعبّدی نيست. در اصول دين اجتهاد وجود دارد. اين که شخصی بگويد: پدرم یا جامعه می‌گويند: ائمه دوازده نفرند و اينها اوصيای رسول الله هستند،‌ اين فايده ندارد. بايد با استدلال بگويد: نبوّت و ولایت داريم، اين هم دليلش است. قرآن در اين باره خيلی رسا صحبت کرده و ما بايد ضمن تبعیت از قرآن، آشنايی و تدبر در قرآن دربارۀ اصول دين داشته باشيم.

...

اخلاق در قرآن

اما مهم ‌تر از اين دو اخلاق در قرآن است ما بايد از نظر اخلاق در قرآن کار کرده باشيم. ما بايد دربارۀ اخلاق شبانه ‌روز لاأقل يک ساعت يا دو ساعت جداً کار کنيم. قرآن ضمن مشکل دانستن این امر می ‌فرمايد: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»[1]

و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود، هرگز احدى از شما پاك نمى ‏شد؛ ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى ‏كند و خدا شنوا و داناست!.

فضل خدا و رحمت خدا را می ‌خواهد و الاّ هيچ‌ کس نمی ‌تواند مهذّب شود؛ درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضيلت به جای آن بکارد و بارور کند و از ميوۀ آن هم خود و هم دیگران استفاده کنند.

قرآن می‌ فرمايد: «ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» نمی ‌شود مگر اينکه خدا کمک کند.  لذا کار و دعا و تضرّع و زاری می ‌خواهد: «أَبَى اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُجْرِيَ‏ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ»[2] خداوند اِبا دارد از اين كه چيزها (امور) را جز از طريق اسباب فراهم آورد.

از خدا کمک بگيريد، خدا گفته است من پاکت می‌ کنم، امّا کار از توست. انسان بايد کار کند و درخت رذالت را از دل بکَند، بايد کار کند و درخت فضيلت را به جای آن بکارد، بايد کار کند و درخت فضيلت و شجرۀ طيبه قرآن را بارور کرده و از ميوه ‌اش هم خود و هم ديگران استفاده کنند. کار از انسان و کمک از خداوند است.

* چرایی نقل داستان ابلیس در چند جای قرآن/ وای به مرد و زنی که لجوج باشند!

قرآن می ‌فرمايد: شيطان در زمرۀ ملائکه قرار داشت اما لجوج و متکبر بوده است. اين تکبّر و لجاجتش به آنجا رسید که در مقابل خدا عرض اندام کرد. چرا قرآن در چند جا داستان ابليس را نقل کرده است؟! برای اينکه به ما بفهماند که ما بايد خودسازی کنيم. بايد لجوج نباشيم. وای به خانمی که لجوج باشد، چون با لجاجت زندگی را به هم می‌ ريزد. وای به مردی که لجوج باشد چون با لجاجت محبت خود را در خانه از بين می ‌برد و در نتیجه خود و خانواده ‌اش را از بين می ‌برد.

پروردگار عالم امری به ملائکه و ابلیس کرده که می ‌داند اين امر، مصلحت تامۀ ملزمه دارد. لذا فرمود به اين آدم سجده کنيد: «فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ‌، إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِينَ»‌؛[3] خدا به او گفت: چرا سجده نکردي؟ گفت من بهتر از اين هستم و چون بهتر هستم، تو که گفتی سجده کن، بيخود گفتي! لجاجت و تکبّر به اينجا می ‌رسد. بعد هم اگر توبه کرده بود خدا حتماً ‌توبه ‌اش را قبول می ‌کرد؛ امّا به جای اينکه توبه کند، چندين مرتبه در مقابل خدا درشتی کرد؛ به خدا تشرّ‌ زده و قسم خورده است: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ‌، إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ‌».[4]

ابلیس می گوید: دسترسی به هرکه پيدا کنم او را جهنّمی می ‌کنم؛ چون به افراد مخلَص دسترسی ندارم، ‌بنابراين نمی ‌توانم روی آنها کار کنم. پس مخلص را کنار بگذار، چون نمی ‌توانم، امّا مابقی را بدبخت می ‌کنم.

اگر به راستی به خدا می گفت؛ غلط کردم، پروردگار عالم توبۀ او را قبول می ‌کرد. از گناه سجده نکردن، عذرخواهی می‌ کرد، پروردگار عالم قبول می ‌کرد، امّا لجاجت و تکبّر و خودخواهی او نگذاشت.

اين آياتی که در قرآن وجود دارد، می‌خواهد به ما بگويد ابليس به واسطۀ صفت رذيله بدبخت شد، ‌پس مواظب باش تو هم مثل ابليس با صفات رذيله بدبخت و بيچاره نشوي!.

* احتجاج خداوند با ابلیس

روايتی داريم که چند اشکال به خدا کرد و خدا يک حرف به او زد و فرمود: مرا حکيم می ‌دانی يا نه؟ گفت بله تو را حکيم می ‌دانم. فرمود: پس اگر مرا حکيم می ‌داني: «لاَ يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ»؛[5] هرکاری کرده‌ ام، صددرصد درست کرده ‌ام. شيطان در اين ماند و امّا استغفار نکرد، بلکه بدتر کرد و به دنبال گمراه کردن بندگان خدا رفت.

* خدا بايد از من عذرخواهی کند!!

مرحوم آیت الله العظمی بهجت (ره) روایتی برای من نقل کرده و می‌ گفتند: حضرت عيسی علیه ‌السّلام يک دفعه به خدا التماس کرد و گفت: خدايا تو ارحم الراحمينی، بيا و اين شيطان را قبول کن و با او آشتی کن. خطاب شد توبه کند و وقتی توبه کرد من او را قبول می ‌کنم. حضرت عيسی خيلی خوشحال شد و با شادی نزد شيطان آمد و فرمود: چه قدر عالی شد. من به پروردگار عالم گفتم تو را قبول کند و بنا شد تو را قبول کند. شيطان عصبانی شد و گفت: بدکاری کرده ‌اي. خدا بايد از من عذرخواهی کند که مرا راندۀ درگاه خودش کرده است![6]

اين روايت ‌ها و آيات می ‌خواهند بگويند اگر صفت رذيله ‌ای در ما باشد، رستگارشدن ما مشکل است.

مرحوم علامه مجلسی (ره) روايتی را نقل می ‌کنند که وقتی حساب و کتاب ‌ها تمام شد و جهنّميان به جهنّم و بهشتيان به بهشت رفتند و‌ اگر مجبور شدند شيعه را به جهنّم ببرند تا پاک شود، او را به جهنّم می ‌برند تا اينکه پاک شود. لذا استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) می ‌فرمود: از الطاف خفيۀ خدا جهنّم است.

* لطف پیغمبر اکرم (ص) به شیعیان گنهکار

پيغمبر اکرم صلی الله علیه وآله گاهی سری به جهنّم می ‌زنند. مثل مرغی که دانه برچيند، می ‌‌بينند که می ‌توانند شيعۀ گناهکاری که لياقت شفاعت پيدا کرده شفاعتش کنند و او را در آب کوثر بيندازند و او را بهشتی کنند و به بهشت ببرند.

وقتی پيغمبر اکرم صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله‌ وسلّم وارد جهنّم می ‌شوند، نسيم خنک و دلنشينی در جهنّم پيدا می ‌شود. معلوم است جهنّميان خوشحال می ‌شوند. بعضی از لجوج ‌ها می ‌گويند چه خبر است؟ می‌ گويند پيغمبر آمده است. اين می ‌رود در سلول خود و در سلول را می ‌بندد برای اينکه چشمش به پيغمبر اکرم صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله‌ وسلّم نيفتد!.

قرآن کریم اين قصه ‌ها را می ‌گويد برای اينکه فرعون را به ما بشناساند که خدا را قبول داشت و در بن ‌بست‌ ها خدا خدا می ‌کرد، امّا رياست ‌طلبی کار را رساند به آنجا که نه تنها منکر خدا شد و در صدد کشتن حضرت موسی شد، بلکه ادعای خدايی کرد: «فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»؛[7] يعنی مواظب باش متکبّر و خودخواه نباشي، مواظب باش استکبار جهانی الان فرعون زمان ماست.

قرآن می ‌فرمايد: وقتی آقا امام زمان (ارواحنافداه) بيايد به دست شيعه و به رهبری امام زمان (عج)، ‌هامان زمان و فرعون زمان نابود می ‌شوند: «وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا يَحْذَرُونَ»[8].

يعنی الان هم، فرعون و هامان مثل آن زمان وجود دارند؛ از صفت رذيله مثل هم هستند.

اگر آن هامان و فرعون، صفت رذيله را کنار گذاشته بودند و به حضرت موسی (ع) گرويده بودند، چقدر عالی می شد؛ اگر هامان و فرعون زمان ما دست از استکبار بردارند، چقدر عالی می شد؛ همۀ اين جنگ ‌ها، کُشت و کشتارها و همۀ تبعيض ‌ها از بين می رفت؛ امّا به قول قرآن: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ»[9] دانسته اين کار را می‌ کنند.

قرآن می ‌فرمايد: وعده می ‌دهم که روزی به دست شيعه و به رهبری امام زمان پرچم اسلام روی کرۀ زمين افراشته می ‌شود و فرعون زمان و هامان زمان با خرق عادت نابود می ‌شوند. همۀ اين روايات و همۀ اين آيات قرآن به ما می‌ گويد: صفت رذيله خيلی بد است.

آدم حسود به کجا می ‌رسد؟! برادران يوسف پسران پيغمبر هستند، امّا حسد آنها گل کرد که چرا حضرت يعقوب، يوسف را بيشتر دوست دارد؟ بالاخره برادرها يوسف را در بيابان بردند و در چاه انداختند که او را بکُشند. بعد که خدا او را حفظ کرد، ‌باز دست برنداشتند، بلکه او را فروختند، برای اينکه غلامی بشود تا از دست حضرت يعقوب گرفته شود. با این که برادر او و پسر پيغمبر بودند، حسادت آن ها گل کرد. بايد حسادت را رفع کرد و ريشۀ آن را سوزاند.

* اختلاف عروس و مادرشوهرها

 اختلاف بين عروس و مادرشوهرها وجود دارد؛ ما خيال می ‌کرديم در جمهوری اسلامی اختلاف بين زن و شوهر و عروس و مادرشوهر تمام شده، اما می ‌بينيم بدتر شده است. حسادت، تکبّر و خودخواهی وجود دارد و تا اينها رفع نشود، ‌انسان سالم نمی ‌ماند.

خداوند در سوره شمس يازده قسم می‌ خورد و بعد از يازده قسم با چهار پنج تأکيد می ‌فرمايد: رستگاری فقط و فقط از کسی است که صفت رذيله نداشته باشد و الاّ ‌بدبخت و شقاوتمند است؛ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها، وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[10] متأسفانه عموم مردم روی اخلاق کار نمی ‌کنند. اين از اوجب واجبات است و همۀ مراجع تقليد می‌ گويند: از اوجب واجبات، تهذيب نفس و خودسازی است.

پاورقی:

[1]. النور، 21.

[2]. الکافی، ج 1، ص 183.

[3]. ص‏، 73 و 74: پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند، مگر ابليس [كه‏] تكبّر نمود و از كافران شد.

[4]. ص‏، 82 و 83: [شيطان‏] گفت: پس به عزّت تو سوگند كه همگى را جدّاً از راه به در مى ‏برم، مگر آن بندگان پاكدل تو را.

[5]. الأنبياء، 23: در آنچه [خدا] انجام مى‏ دهد چون و چرا راه ندارد، و[لى‏] آنان [-انسان ‌ها] سؤال خواهند شد.

[6]. انجیل برنابا، ص 103.

[7]. النازعات‏، 24: «و گفت: پروردگار بزرگتر شما مَنَم!»

[8]. القصص‏، 6: و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى‏] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند، بنمايانيم.

[9]. الجاثیه، 23: و خدا او را دانسته گمراه گردانيده‏.

[10]. الشمس، 9و10: كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده، رستگار شده؛ و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است!.

حورزه


فرم در حال بارگذاری ...

اینفوگرافیک آداب زیارت امام رضا

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395
«قبولی زیارت معنایش این است که آن فیضی که از ملاقات این ولیّ خدا به ملاقات‌کننده میرسد، آن فیض به شما برسد؛ این معنای قبولی زیارت است.» برخی آداب زیارت که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار جمعی از پاسداران سپاه حفاظت ولی امر در تاریخ ۸۲/۶/۱ بیان کرده‌اند در اینفوگرافیک زیر منتشر می‌کند.
 
… برای مشاهده و دریافت اینفوگرافیک در سایز بزرگتر بر روی آن کلیک کنید …
 

 
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(1)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
3.0 stars
(3.0)
نظر از: مدیریت استان مازندران [عضو] 
3 stars

با سلام وتبریک میلاد امام رئوف و مهربانیها.
منتظر حضور سبزتان در وبلاگمان هستیم.

1396/05/12 @ 07:41
نظر از: رضوانی [عضو] 

ممنون از وبلاگ خوبتان

1396/01/18 @ 00:45


فرم در حال بارگذاری ...

راهکارهای ائمه علیهم السلام برای تربیت فرزند با حیا

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395
مبناى ترس، والدين و بخصوص پدر را به عنوان منبع قدرت و شايد ظلم ، مطرح مى‏ كند و مبناى طمع ، آنها را به عنوان منبع تأمين خواسته ؛ امّا مبناى حيا ، والدين را به عنوان انسان‏ هاى دوست‏ داشتنى و كانون عشق و احترام ، معرّفى مى‏ كند .
 
درباره روابط همسران با یکدیگر ، بحث کردیم . اکنون روابط میان فرزندان و والدین به بحث گذاشته مى‏ شود و آن را از منظر حیا بررسى مى‏ کنیم. همان گونه که در روابط میان همسران چنین بود، در این جا نیز رابطه مبتنى بر حیا، بهترین الگوى ارتباطى است. مبناى ترس، والدین و بخصوص پدر را به عنوان منبع قدرت و شاید ظلم، مطرح مى‏ کند و مبناى طمع ، آنها را به عنوان منبع تأمین خواسته ؛ امّا مبناى حیا ، والدین را به عنوان انسان‏ هاى دوست‏ داشتنى و کانون عشق و احترام ، معرّفى مى‏ کند .
 
یکى از مسایل دیگر ، این است که : چه باید کرد تا فرزندان باحیایى داشته باشیم ؟ مواردى وجود دارد که مى‏ تواند در باحیا بودن فرزندان ، مؤثّر باشد . در ادامه به برخى از این موارد، اشاره مى‏ کنیم :
 

این امر از ازدواج و مرحله انعقاد نطفه آغاز مى ‏گردد . بر اساس احادیث ، ازدواج پاک ، یکى از عوامل باحیا شدن فرزند است . فرزندى که از راه نامشروع متولّد شود، بى‏ حیا خواهد شد . همچنین فرزندى که نطفه‏ اش در حال ناپاکى مادر منعقد شده باشد، بى‏ حیا خواهد بود . گاهى نیز ممکن است شیطان در انعقاد نطفه، مشارکت کند که نتیجه آن، بى‏ شرمى فرزند است. بنا بر این، رعایت نکاتى که براى هنگام انعقاد نطفه سفارش شده، در حیاى آینده فرزند، مؤثّر خواهد بود .

...

 
دوران باردارى، دوران بسیار حسّاسى است . ریشه‏ هاى باحیایى و بى‏ حیایى را در این مرحله نیز مى‏ توان پیدا کرد. رعایت حیا از جانب مادر، تأثیر زیادى بر جنین خواهد داشت. بى‏ حیایى در گفتار و در ارتباط با نامحرم، شرکت در محافل لهو و لعب، گوش کردن به موسیقى‏ هاى حرام، دیدن تصاویر و فیلم‏ هاى سـکس، خواندن رمان‏ هاى سـکس و کارهایى از این قبیل، مى‏ تواند تأثیراتى منفى بر حیاى جنین داشته باشد و برعکس، رعایت حیا در گفتار و رفتار، شرکت در جلسات مذهبى، خواندن یا گوش کردن به قرآن و مناجات، ذکر خدا را بر لب داشتن، مطالعه کتاب‏ هاى مذهبى و سودمند و … از امورى هستند که مى‏ تواند در حیاى جنین ، تأثیر مثبت داشته باشد .
 
3 از بدو تولّد باید مراقب فرزند بود . امام سجّاد علیه ‏السلام از هنگام به دنیا آمدن فرزند، مراقبت خود را شروع مى ‏کرد . امام باقر علیه‏ السلام نقل مى‏ کند که هر گاه هنگام ولادت فرزندى مى‏ رسید، پدرم همه زنانى را که حضورشان ضرورتى نداشت، از اتاق بیرون مى‏ کرد تا نگاه کسى به عورت او نیفتد . امام صادق علیه‏ السلام نیز فرموده که بهتر است همه چنین کنند .
 
نامگذارى نیز در حیاى فرزندان، تأثیر دارد . فرزندى که نام یکى از اولیاى دین را دارد، رابطه‏ اى بین خود و او حس مى‏ کند و لذا سعى مى‏ کند خود را به آن شخص، نزدیک سازد و به نوعى، خود را در محضر او مى‏ داند. این مى‏ تواند سبب شرم وى شود و او را از انجام دادن کارهاى ناروا ، باز دارد . البته این امر ، متوقّف بر این است که والدین ، فرزند خود را به این نکات، توجّه دهند. در روایتى آمده است که روز قیامت، شخصى را مى‏ آورند که نام او محمّد است. خداوند به وى خطاب مى‏ کند :
تو که همنام حبیب من هستى ! شرم نکردى که عصیان مرا مرتکب شدى، و حال آن که من، شرم دارم تو راکه همنام حبیب منى، عذاب کنم ؟!
در این روایت، خبر به خوبى روشن است که اگر نامگذارى به درستى انجام شود و به فرهنگ همراه آن توجّه گردد، چه تأثیرى مى‏ تواند در زنده کردن حیا داشته باشد و به همین جهت در فرهنگ اسلامى، توجّه زیادى به نامگذارى شده و نام نیک ، یکى از حقوق فرزندان، دانسته شده است
 
5 آشنا کردن نوزاد با روحیه معنوى، نقش مهمّى در پرورش حیا خواهد داشت. با شعر خواندن براى کودک و آشنا کردن او با نواى دلنشین قرآن و … مى‏ توان در این راه قدم برداشت .
 
nini1
 
6جدا کردن محلّ خواب کودک، یکى دیگر از اقدامات مهم در این زمینه است . اطّلاع یافتن کودک از روابط جنسى والدین، عامل مهمّى در انحراف و بى‏ حیا شدن وى دارد. در روایات آمده است فرزندى که شاهد چنین امورى باشد و یا حتّى صداى نفس والدین را در آن حال بشنود، ممکن است به فساد، کشیده شود. بنا بر این، جداسازى محلّ خواب کودکان از والدین و مخفى بودن روابط جنسى آنها نقش مهمّى در حفظ حیاى فرزندان دارد. همچنین رعایت عفّت کلام و پرهیز از شوخى‏ هاى جنسى و به زبان آوردن امور جنسى در حضور فرزندان نیز تأثیرگذار خواهد بود .
 
نکته دیگر ، جداسازى محلّ خواب کودکان است . هنگامى که کودکان به سن تمیز و تشخیص مى‏ رسند ، بهتر است محلّ خواب آنان از یکدیگر جدا باشد و در یک تشک یا تخت نخوابند . این مسئله ، اختصاص به جنس مخالف ندارد ؛ بلکه محلّ خواب دختر از پسر و دختر از دختر و پسر از پسر باید جدا باشد . ۱ این کار ، اقدامى ایمنى بخش است که حیا و عفاف آنان را حفظ مى‏کند .
99788604375191928743
 
7 حیا بر پایه حرمت و کرامت ، استوار است. به همین جهت، احترام قائل شدن براى فرزندان و حفظ حرمت آنان و کریم النفس بار آوردن آنان، از اقدامات اساسى در پرورش حیاست . باید به فرزندان، شخصیت داد و از تحقیر آنان و توهین به آنان، پرهیز کرد، خطاها و لغزش ‏هاى آنان را به رُخ نکشید و از سرزنش بیش از اندازه آنان پرهیز نمود. اگر فرزند از رفتار بد خود، پشیمان و شرمنده شد، باید وى را بخشید و رفتارش را به فراموشى سپرد . حتى بهتر است براى رفتارهاى ناشایست وى، عذرتراشى کرد  و نسبت به اشتباه‏ هاى او تغافل نمود. ممکن است برخى والدین به محض این که خطایى از فرزند خود مشاهده مى‏ کنند، کنترل خود را از دست بدهند و به شدت با وى برخورد کرده، آبروى وى را ببرند. این کار سبب مى‏ شود که وى بیشتر در دامن گناه و فساد بیفتد و راه برگشتى برایش باقى نماند .
 
8 . دوستان نیز در باحیایى فرزند، بسیار نقش دارند . آشنا کردن فرزند با دوستان باحیا و دور کردن وى از دوستان ناباب، مى‏ تواند در ایمنى وى و پرورش حیا در او مؤثّر واقع شود .
 
9 والدین ، الگوهاى عملى کودک‏اند . آنان مى‏ توانند با رفتارهاى صحیح خود، حیا را عملاً به فرزندان خود بیاموزند. نباید انتظار داشت والدینى که حیا را رعایت نمى‏ کنند، فرزندان باحیایى تربیت کنند .
 
10  استحمام والدین با فرزندان ، به نحوى که موجب آشکار شدن شرمگاه آنان شود، بسیار مخرّب است . تا آن جا که ممکن است، باید سعى کرد کودکان، خود، استحمام کنند و یا حتما پوشش مناسب براى هر دو وجود داشته باشد و به هیچ عنوان، دختر با پدر و پسر با مادر ، به حمّام نرود . امام صادق علیه‏ السلام فرموده است : مرد با فرزند خود به حمام نرود که در نتیجه، نگاهش به عورت او بیفتد .
 
برگرفته از کتاب پژوهشی در فرهنگ حیا،  پدیدآورنده : عباس پسندیده
گرد آوری با حجاب


فرم در حال بارگذاری ...

کاش با ناله مادر مادر نفس آخر ما را ببرند

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395

نذر کردیم که در پشت سرش، کوچه کوچه سر ما را ببرند

اگر از کوچه ما این دفعه محمل دلبر ما را ببرند

 

مرغ باغ ملکوتیم ولی یک به یک کنج قفس میمیریم

قصد دارند تعلق هامان آبروی پر ما را ببرند

 

باید آنقدر بسوزیم و بمیریم تا وقت سحر محضر دوست

بادها یا سر ما را ببرند یا که خاکستر ما را ببرند

 

حرف پشت سر دیوانه زدن مایه آبروی دیوانه است

پس از این خانه به آن خانه بگو حرف پشت سر ما را ببرند

 

مثل غارت زده ها زانو را وسط کوچه بغل میگیریم

گر که سرمایه ما را یعنی اشک چشم تر ما را ببرند

 

دوستی با فقرا از دلها میبرد دوستی دنیا را

میتوانند فقیرانت هم میل سیم و زر ما را ببرند

 

هر چه داریم در این خانه همه از دولت مادر داریم

این شب جمعه بگو با زهرا تا حرم مادر ما را ببرند

 

پای شمع ز نفس افتاده تا نفس هست نفس باید زد

کاش با ناله مادر مادر نفس آخر ما را ببرند

 

کاش میشد وسط یک کوچه، کاش میشد وسط یک بازار

معجر دختر ما را بکشند، معجر دختر ما را ببرند

علی اکبر لطیفیان

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: سعادت اگاه [عضو] 
5 stars

سلام دوست عزیز
عالی بود .ممنون از مطالب نابتون
خداقوت .

1395/12/04 @ 18:36
نظر از: حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت [عضو] 

خداقوت
خیلی عالی بود
التماس دعا

1395/12/03 @ 19:51


فرم در حال بارگذاری ...

لنه؛ بانوی دانمارکی که نور حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در قلبش تابید

نوشته شده توسطرحیمی 3ام اسفند, 1395
یک شب که همسرم می خواست به حسینیه برود به من گفت من یک خواهشی از شما دارم. امشب شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. از شما می خواهم همراه من به حسینیه بیایی. چون ایشان «مادر» اسلام است.
هرچند خیلی مایل نبودم اما قبول کردم که همراهش به مراسم عزاداری حسینیه بروم…
 
 
مادرجانم! گفتن و نوشتن برای شما سخت است. این را در همین آغاز راه اعتراف می کنم. که اگر تاکنون قلم را به خدمت گرفته ام تا برای غریبانه های شما بنگارم، بارها ابراز عجز کرده ام و از ناتوانی خود نزد خدایم گله مند، که خدایا! مگر در عروج زهرای مرضیه(س) چه رازی نهفته است که اکنون پس از قرن ها هنوز هم باید برای گزینش تک تک واژگانی که در وصف «ام ابیها» بر روی کاغذ می آیند، تفالی بر عاشقانه های دل زد، تا راه به خطا نبَرد…
مادرم! پیش از این، خطاب ما به شما «مادر سادات» بود و اینک عاجزانه می خواهیم همه ما، شما را مادر بنامیم. این حس عاشقانه را شاید آن دخترتان که چندسالی است به دامان شما پناه آورده بهتر از من که در نعمت برکت نام شما زندگی کرده ام درک کند.
«لنه میته سن» یکی از همان دختران شماست که گرچه دیر اما خوب شما را یافته، وقتی سخن به شما می رسد می گوید«مادرم، فاطمه زهرا» و من سخت دلم می گیرد. نه اینکه به عاشقانه های لنه و مادرش حسادت کنم، نه! دلم برای خودم می سوزد که از بس غرق نعمت بوده ام فراموش کرده ام چه نعمتی هستی«مادر»!
لنه خیلی عاشقانه از شما می گوید، از روزی که فکرش را هم نمی کرد به ماهیت اسلام دست یابد چه برسد به ریشه آن. او که ره صد ساله را یک شبه و در حسینیه ای نوپا درکپنهاگ دانمارک پیموده از فاطمیه ای می گوید که نور ایمان را در دلش تاباندی تا دخترت شود…

 

...

 
می خواهم خانم لنه میته سن را بیشتر بشناسم.
لنه میته سن حالا «سمیرا خادم» است. من  در یکی از شهر های کوچک دانمارک به دنیا آمدم. دریک خانواده مسیحی زندگی کردم. پدرم معلم و مادرم کارمند یکی از ادارات دانمارک بود. من یک خواهر و برادر هم دارم که متأسفانه بعد از مسلمان شدنم با من قطع رابطه کردند.
 
چرا قطع رابطه؟ خانواده شما مسیحی متعصبی بودند؟
نه! خانواده من خیلی مذهبی نبودند اما با اسلام آوردن من مخالف بودند و نتوانستند آن را قبول کنند.
 
اگر گرایش های مذهبی خانواده شما خیلی پررنگ نبوده، چطور به مذهب و اسلام گرایش پیدا کردید؟
مسلمان شدن من لطف خدا بود.
 
ماجرا چه بود؟
من وقتی با همسرم – آقای خادم- ازدواج کردم به ایشان گفتم ازدواجم با شما به معنای این نیست که مسلمان می شوم. البته ما با سنت اسلام ازدواج کردیم. اما با ایشان شرط کردم که مسلمان نمی شوم! چند سال به همین منوال گذشت، همسرم مسلمان بود و من مسیحی. اما اینکه چطور راه اسلام برایم باز شد، به بازگشایی حسینیه ای باز می گردد که همسرم به اتفاق دوستانش در کپنهاگ تأسیس کردند.   تا آن روز هیچ مسجد و حسینیه ای برای شیعیان در دانمارک وجود نداشت. من علاقه ای به حضور در این حسینیه نداشتم چون کلا از گریه کردن خوشم نمی آمد و علاقه ای نداشتم احساساتم را با گریه کردن نشان دهم.
یک شب که همسرم می خواست به حسینیه برود به من گفت من یک خواهشی از شما دارم. امشب شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. از شما می خواهم همراه من به حسینیه بیایی. چون ایشان «مادر» اسلام است. هرچند خیلی مایل نبودم اما قبول کردم که همراهش به مراسم عزاداری حسینیه بروم.
حسینیه یک ساختمان دوطبقه بود که طبقه پایین برای خانمها تدراک دیده شده بود. چراغها را خاموش کردند و نور مجلس خیلی کم شده بود. مراسم شروع شد. نمی توانم برایتان توصیف کنم. اما روحم پرواز کرد. من در آن تاریکی نوری را دیدم که در اتاق چرخید و حس کردم در وجود من نشست. حالت خاصی پیدا کردم اما متوجه نبودم چه اتفاقی افتاد.
به خانه که برگشتیم، همسرم متوجه دگرگونی حالم شد و از من پرسید چه اتفاقی افتاده، ماجرا را برایش تعریف کردم. لبخندی زد و گفت: این طبیعی است، خدا می خواهد برای او باشی.
وقتی این جمله را گفت آرامش خاصی پیدا کردم و تصمیم گرفتم مسلمان شوم، بدون اینکه اطلاعی داشته باشم. همسرم گفت: تصمیم سختی است، فکر کن اگر وارد اسلام شوی دیگر نمی توانی از آن خارج شوی و برگردی. کمی باهم صحبت کردیم و فردای آن روز تصمیم گرفتم در اولین اقدام پوشش اسلامی را تهیه کنم.گفتم من امروز می خواهم شروع کنم. به بازار رفتم و روسری و مانتو خریدم. از همان روز از همسرم خواستم به من نماز خواندن را یاد بدهد.
 
یعنی اصلا شناختی نداشتید؟
ببینید این کاملا طبیعی است که وقتی پیروان دو دین با هم زندگی می کنند، درباره اعتقادات یکدیگر برایشان سؤال پیش بیاید. من وهمسرم نیز از بارها درباره دین و اسلام و مسیحیت باهم بحث کرده بودیم، همچنین همسرم کتابهایی درباره اسلام در خانه داشت که من گاهی آنها را مطالعه می کردم لذا  من شناخت نسبی به اسلام داشتم اما تا آن روز تصمیم نداشتم مسلمان شوم. امروز خدا را شکر می کنم که آن شب در فاطمیه خدا مرا خواند. من خدا را شاکرم که در فاطمیه کامل شدم.
 
آشنایی شما با همسرتان چطور اتفاق افتاد؟
ما یک دوست مشترک داشتیم که زمینه آشنایی ما را فراهم کرد. دوستم به من گفت ما یک دوست خانوادگی داریم که می خواهم با شما آشنا شود. به آقای خادم هم همین را گفته بود. در منزل دوستم همدیگر را ملاقات کردیم بعد از اینکه کمی حرف زدیم از من پرسید شما ازدواج کردید؟ گفتم:نه.
دوباره پرسید: دوست دارید ازدواج کنید؟، جواب دادم تا چه کسی باشد!
گفت: مثلا من!، من هم بلافاصله گفتم: چرا که نه!
همسرم گفت: من مسلمانم و طبق سنت اسلام نمی توانم با شما بدون ازدواج باشم. من هم گفتم: من مشکلی ندارم، فقط مسلمان نمی شوم. خیلی هم زود ازدواج کردیم. فکر می کنم محبت او در دل من نشسته بود وگرنه بعید بود به آن سرعت پاسخ مثبت بدهم! من یقین دارم که این محبت که در جلسه اول بوجود آمد جز لطف خدا چیز دیگری نیست.
 
چند سال است که مسلمان شده اید؟
۱۸ سال است.
 
در این مدتی که مسلمان شده اید، اسلام برای شما چه جاذبه ای داشته است؟
اسلام، انسان را کامل می کند. زندگی قبل از اسلام من ناقص بود. مدام دنبال گمشده بودم اما الان خدا را دارم و به چیزی نیاز ندارم.
 
شما گفتید که در مراسم فاطمیه مسلمان شدید. شخصیت چهره زهرای مرضیه(سلام الله علیها) در گرایش شما به اسلام چقدر مؤثر بود؟
شخصیت حضرت زهرا(س) خیلی به ما کمک می کند که شناخت کاملی نسبت به اسلام پیدا کنیم چون اسلام مجسم است. نکته دیگر اینکه حضرت فاطمه(س)، مادر ماست و رفتار مادر بر فرزند تأثیر می گذارد. حضرت زهرا(س) برای دیندار ماندن ما خیلی سختی کشیدند اما مبارزه و صبوری کردند و در عین تلاش برای احقاق حق حضرت علی(ع) از توجه به خانواده غافل نماندند. درست است که نمی توانیم در آن جایگاه باشیم اما باید مثل ایشان رفتار کنیم.
 
کدام بخش از شخصیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) برای شما جذابیت بیشتری دارد؟
حجاب حضرت فاطمه(س) خیلی برای من جذابیت دارد.
 
انتخاب حجابی که از حضرت زهرا(سلام الله علیها) شنیده اید برای شما سخت نبود؟
من قبل از مسلمان شدن همیشه فکر می کردم حجاب مثل زندان است که زن را محدود می کند و حتی حقوق اولیه او را ازبین می برد. این تفکری است که در غرب برای حجاب رایج است و من هم مثل آنها فکر می کردم. اما روزی که تصمیم گرفتم مسلمان شوم و خواستم با مانتو روسری از خانه خارج شوم خیلی دلهره داشتم. من قبلش با حجاب نبودم و آن روز وقتی از پله ها پایین رفتم، ترسیدم که از خانه خارج بشوم چون نمیدانستم چه برخوردی با من می شود. اما همین که در را باز کردم، سرم را بلند کردم و لبخندی بر لبانم نشست و راه افتادم. حس می کردم با حجاب از زندان آزاد شده ام، احساس آزادی به من دست داده بود. خیلی احساس شادی به من دست داد. برخلاف آنچه تصور می کردم حجاب نه تنها مرا محدود نکرد بلکه علاوه بر آزادی، احترام را نیز درپی داشت.
 
بعد از مسلمان شدن برای شناخت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) چه کردید؟
برای شناخت بیشتر به مطالعه روی آوردم. ولی هرچه خواندم احساس کردم کمتر ایشان را می شناسم.
اینکه بانویی در ۱۸ سالگی که از دنیا رفته توانسته به این مقام معنوی و اجتماعی دست پیدا کند برایم بسیار آموزنده است. رفتار و عمل حضرت در آن سن پایین خیلی مهم است و ما باید سعی کنیم تا مثل ایشان باشیم چون مادرمان عین واقعیت اسلام است.
 
به عنوان یک زن مسلمان چه نگاهی نسبت به جایگاه زن بودن خود دارید؟
اسلام می گوید بهشت زیر پای مادر است. این بهترین توصیفی است که درباره زن شنیده ام. این درحالی است که در فرهنگ کشور من زن و مرد برابر هستند و این برابری حتی در مسایل معنوی هم گفته می شوداما در اسلام این زن است که به این مقام می رسد، مقامی که بهشت پاداش آن است. در اسلام مرد بالاتر از زن نیست و حقوق بسیاری برای زن قایل است. در قوانین اسلام مرد حق ندارد برای کار در خانه به زن دستور بدهد و اگر زن کاری را انجام می دهد از لطف اوست. این یک تفاوت فرهنگی بین فرهنگ اسلام و غرب است. در غرب زن بیرون از خانه کار می کند و پولش را برابر با مرد خرج زندگی می کند اما در اسلام می تواند پولی به همسرش ندهد اما این محبت بین زن و مرد است که به او می گوید برای ساختن زندگی به همدیگر کمک کنید. چون دردین ما ازدواج یعنی یکی شدن زن و مرد.  من از حضرت زهرا زن بودن و مادری را یاد گرفتم.
 
درباره تربیت فرزندان چطور؟
مادر باید منبع محبت و گرمی خانه باشد. مادر نور خانه است. وقتی شوهر و بچه ها از خانه خارج می شوند معلوم نیست چه اتفاقی برای آنها در اجتماع می افتد، زن باید چنان نقش محوری برای همسر و فرزندان ایفا کند که همه مشتاق باشند به خانه برگردند تا به آرامش برسند. من از سیره حضرت زهرا باید گرفتم که با فرزندانم دوست باشم. آنها اصلا ترس ندارند که بگویند چه کاری انجام می دهند. هر روز عصر با بچه نشست می گذاریم و برنامه های روزانه را برای همدیگر تعریف می کنیم و نظر همدیگر را درباره درست و یا استباه بودن کار می پرسیم تا غیر مستقیم آموزه های درست را به آنها منتقل کنیم. این آرامش را باید زن در خانه ایجاد کند.
 
خانم خادم! فعالیت اجتماعی و علمی هم دارید؟
من مترجم کتابهای آستان قدس رضوی هستم. بعضی وقتها هم در محیط دانشگاه با بیان داستان زندگی خودم به تبلیغ اسلام می پردازم.
 
تحصیلات شما؟
لیسانس دارم.
 
چند فرزند دارید؟
من یک دختر دارم و یک پسر و از هرکدام هم سه نوه دارم. پسرم یک شرکت خصوصی دارند. دخترم مسؤول کنفرانس یک شرکت دانمارکی است.
 
در این مدت ۱۸ سال، چه تفاوتی بین زندگی زن مسلمان و زن مسیحی دیدید؟
زندگی زن مسلمان رنگ نور دارد. زیر همیشه زیر نظر خدا و توجه «حضرت مادر؛ فاطمه زهرا» هستید. زندگی بدون گناه در اسلام اصلا قابل مقایسه با زندگی در دنیای مسیحیت نیست. وقتی که خدا در نهایت بزرگی می بینید و حضرت فاطمه را در این بزرگی در قالب نور مشاهده می کنید تمام خوبی های عالم برای رسیدن به این هدف جذب می شود.
 
 
رهیافته


فرم در حال بارگذاری ...