اعمال شب 27 رجب + صوت دانلود دعای شب بیست و هفتم ماه رجب
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395شیخ در مصباح فرموده روایت شده از حضرت ابو جعفر امام جواد علیه السلام که فرمود همانا در رجب شبى است که بهتر است از آنچه که می تابد برآن آفتاب و آن شب بیست و هفتم رجب است که در صبح آن پیغمبرخدا صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله به رسالت مبعوث گردید و بدرستى که از براى عامل در آن شب از شیعه ما اجر عمل شصت سال است بخدمت آنحضرت عرض شد که عمل در آن شب چیست فرمود چون بجا آوردى نماز عشا را و به رختخواب رفتى پس بیدار مى شوى هر ساعتى که خواستى از شب تا پیش از نیمه آن و بجا مى آورى دوازده رکعت نماز مى خوانى در هر رکعتى حمد و سوره اى از سوره هاى کوچک مفصّل ومفصّل ازسوره محمّد است تا آخرقرآن پس چون سلام دادى درهر دو رکعتى وفارغ شدى ازنمازها مى نشینى بعدازسلام و مى خوانى حمد را هفت مرتبه و مُعَوَّذَتَین را هفت مرتبه وقُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ و قُلْ یا اَیها الْکافِرُونَ هرکدام را هفت مرتبه و اِنّا اَنْزَلْناهُ و آیة الکرسى هر کدام را هفت مرتبه و بخوان در عقب همه این دعا را :
«اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ»
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یکنْ لَهُ شَریک فى الْمُلْک وَلَمْ یکنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ
ستایش خاص خدایى است که نگیرد فرزندى و نیست براى او در فرمانروایى شریکى و نیست برایش یاورى از
الذُّلِّ وَکبِّرْهُ تَکبیراً اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُک بِمَعاقِدِ عِزِّک عَلَى اَرْکانِ
خوارى و به بزرگى کامل بزرگش شمار خدایا از تو خواهم به حق چیزهایى که موجبات عزتت برپایه هاى
عَرْشِک وَمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کتابِک وَبِاسْمِک الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ
عرشت مى باشد و به حق سرحد نهایى رحمتت از کتابت و به نام بزرگتر بزرگتر
الاْعْظَمِ وَذِکرِک الاْعْلىَ الاْعْلىَ الاْعْلى وَبِکلِماتِک التّامّاتِ اَنْ
بزرگترت و به حق ذکرت که والاتر و برتر و اعلى است و به کلمات تام و تمامت که
تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاَنْ تَفْعَلَ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ پس بخوان هر دعائى
درود فرستى بر محمد و آلش و انجام دهى درباره من آنچه را تو شایسته آنى * * * * * * *
که خواستى و مستحبّ است غسل در این شب و گذشت در شب نیمه نمازیکه در این شب نیز خوانده مى شود.
...
دوّم : زیارت حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام که افضل اعمال این شب است و از براى آنحضرت در این شب سه زیارت است که در باب زیارات به آن اشاره خواهد شد انشاءالله و بدان که ابو عبدالله محمد بن بطوطه که یکى از علماء اهل سنت است و در ششصد سال پیش از این زمان بوده در سفرنامه خود که معروفست برحله ابن بطوطه در بیان وُرود خود از مکه معظمه به نجف اشرف ذکر کرده روضه و قبر مبارک مولایمان امیرالمؤ منین علیه السلام را و گفته اهل این شهر تمامى رافضى هستند و از براى این روضه مبارکه کراماتى ظاهر شده از جمله آنکه در شب بیست و هفتم ماه رجب که نام آن شب نزد اهل آنجا لَیلَةُ الْمَحْیا است مى آورند از عراقین و خراسان و بلادِ فارس و رُوم هر شَل و مفلوج و زمین گیرى که هست و جمع مى شود از آنها قریب سى چهل نفر در آنجا پس بعد از عشا مى آورند این مبتلایان را نزد ضریح مقدّس و مردم جمع مى شوند و منتظرند خوب شدن و برخاستن آنها را و این جماعت مردم بعضى نماز مى خوانند و بعضى ذکر مى گویند و بعضى قرآن تلاوت مى کنند و بعضى تماشاى روضه مى کنند تا آنکه بگذرد نصف یا دو ثلث از شب آن وقت جمیع این مبتلایان و زمین گیران که حرکت نمى توانستند بکنند برمیخیزند در حالیکه صحیح و تندرست مى باشند وعلّتى در آنها نیست و مى گویند لا اِلهَ اِلا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ عَلَىُّ وَلی ُّ اللّهِ و این امریست مشهور و مُسْتَفیض و من خودم آنشب را در آنجا درک نکردم لکن از مردمان ثقه که اعتماد بر قول آنها بود شنیدم و هم دیدم در مدرسه اى که مهمانخانه آن حضرت است سه نفر زمینگیر که قادر بر حرکت نبودند یکى از اهل روم و دیگرى از اهل اصفهان و سیمى از اهل خراسان بود از آنها پرسیدم چگونه شما خوب نشده اید و اینجا مانده اید گفتند ما به شب بیست و هفتم نرسیده ایم و همین جا مانده ایم تا شب بیست و هفتم آینده که شفا بگیریم و از براى این شب مردم زیاد از شهرها جمع مى شوند و بازار بزرگى اقامه مى شود تا مدّت ده روز فقیر گوید: مبادا استِبْعاد کنى این مطلب را همانا معجزات و کراماتى که از این مشاهد مشرّفه بروز کرده و
به تواتر رسیده زیاده از آن است که احصا شود و در ماه شوّال گذشته سنه هزار و سیصد و چهل و سه در حرم مطهّر حضرت ثامن الا ئِمّة الهُداة و ضامِنُ الاَمَّةِ العُصاةِ مَوْلانا اَبُو الْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُمُوسى الرِّضا صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ سه نفر زن که هر کدام به سبب مرض فلج و نَحْو آن زمین گیر شده بودند و اطبّاء و دکترها از معالجه آنها عاجز شده بودند شفا یافتند و این معجزات از آن قبر مطهّر بر همه واضح و آشکارا گردید مانند نمودار شدن خورشید در سماء صاحیه مثل باز شدن دَرِ دروازه نجف اشرف برروى عربهاى بادیه وبحدِّى این مطلب واضح بودکه نقل شد دکترهایى که مطلّع بر مرضهاى آن زنها بودند تصدیق نمودند با آنکه در این باب خیلى دقیق بودند بلکه بعضى از آنها تصدیق خود را بر شفاء آنها نوشتند و اگر ملاحظه اختصار و عدم مناسبت محل نبود قصّه آنها را نقل مى نمودم وَلَقَدْ اَجادَ شَیخُنا الحُرُّ العامِلى فى اُرْجُوزَتِهِ:
وَما بَدا مِنْ بَرَکاتِ مَشْهَدهِ | فی کلِّ یوْمٍ اَمْسُهُ مِثْلُ غَدِهِ |
وَکشِفَا الْعمى وَالمَرْضى بِهِ | اِجابَةُ الدُّعاءِ فی اَعْتابِهِ |
دانلود دعای شب بیست و هفتم ماه رجب «ااَللّـهُمَّ اِنّى اَسئَلُکَ بِالتَّجَلِىِ الاَْعْظَمِ فى هذِهِ اللَّیْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ» با صدای نورایی (7:52)
سوّم : شیخ کفعمى در بلد الا مین فرموده که در شب مبعث این دعا را بخوانند :
اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُک بِالتَّجَلِىِ الاْعْظَمِ فى هذِهِ اللَّیلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَالْمُرْسَلِ
خدایا از تو خواهم به حق بزرگترین تجلى (تو) در این شب از این ماه بزرگ و به حق آن فرستاده
الْمُکرَّمِ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاَنْ تَغْفِرَ لَنا ما اَنْتَ بِهِ مِنّا اَعْلَمُ
گرامى که درود فرستى بر محمد و آلش و بیامرزى براى ما آنچه را تو بدان از ما داناترى
یا مَنْ یعْلَمُ وَلا نَعْلَمُ اَللّهُمَّ بارِک لَنا فى لَیلَتِنا هذِهِ الَّتى بِشَرَفِ
اى که مى دانى و ما نمى دانیم خدایا مبارک گردان بر ما در این شبى که به واسطه شرافت
الرِّسالَةِ فَضَّلْتَها وَبِکرامَتِک اَجْلَلْتَها وَبِالْمَحَلِّ الشَّریفِ اَحْلَلْتَها
رسالت آن را فضیلت دادى و به کرامت خویش بزرگش کردى و به جاى باشرافتى درش آوردى
اَللّهُمَّ فَاِنّا نَسْئَلُک بِالْمَبْعَثِ الشَّریفِ وَالسَّیدِ اللَّطیفِ وَالْعُنْصُرِ
خدایا پس از تو خواهیم به آن بعثت شریف و آن آقاى بالطف و عنصر
الْعَفیفِ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَ اَنْ تَجْعَلَ اَعْمالَنا فى هذِهِ
پارسا که درود فرستى بر محمد و آلش و قرار دهى اعمال ما را در این
اللَّیلَةِ وَفى سایرِ اللَّیالى مَقْبُولَةً وَذُنُوبَنا مَغْفُورَةً وَحَسَناتِنا
شب و در سایر شبها پذیرفته درگاهت و گناهانمان را آمرزیده و نیکیهایمان را مورد
مَشْکورَةً وَسَیئاتِنا مَسْتُورَةً وَقُلوُبَنا بِحُسْنِ الْقَوْلِ مَسْرُورَةً
قدردانى و بدیهایمان را پوشیده و دلهامان را به گفتار نیک خرسند
وَاَرْزاقَنا مِنْ لَدُنْک بِالْیسْرِ مَدْرُورَةً اَللّهُمَّ اِنَّک تَرى وَلا تُرى
و روزیهایمان را از نزد خود به آسانى فراوان ، خدایا تو مى بینى ولى خودت دیده نمى شوى
وَاَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الاْعْلى وَاِنَّ اِلَیک الرُّجْعى وَالْمُنْتَهى وَاِنَّ لَک
و تو در بلندترین دیدگاهى و بطور مسلم بازگشت و پایان بسوى توست و
الْمَماتَ وَالْمَحْیا وَاِنَّ لَک الاْخِرَةَ وَالاُْولى اَللّهُمَّ اِنّا نَعُوذُ بِک اَنْ
مرگ و زندگى بدست تو است و انجام و آغاز از آن تو است خدایا ما به تو پناه مى بریم از
نَذِلَّ وَنَخْزى وَاَنْ نَاءتِىَ ما عَنْهُ تَنْهى اَللّهُمَّ اِنّا نَسْئَلُک الْجَنَّةَ
خوار شدن و رسوایى و دست زدن به کارى که تو آنرا قدغن کرده اى خدایا ما از تو درخواست بهشت را
بِرَحْمَتِک وَنَسْتَعیذُ بِک مِنَ النّارِ فَاَعِذْنا مِنْها بِقُدْرَتِک وَنَسْئَلُک مِنَ
به رحمتت داریم و پناه جوییم به تو از آتش دوزخ پس ما را به قدرت خویش از آتش پناه ده و از تو
الْحُورِ الْعینِ فَارْزُقْنا بِعِزَّتِک وَاجْعَلْ اَوْسَعَ اَرْزاقِنا عِنْدَ کبَرِ سِنِّنا
حور العین درخواست کنیم پس به عزت خویش روزیمان گردان و وسیعترین روزى ما را در هنگام پیرى ما قرار ده
وَاَحْسَنَ اَعْمالِنا عِنْدَ اقْتِرابِ اجالِنا وَاَطِلْ فى طاعَتِک وَما یقَرِّبُ
و بهترین اعمال ما را هنگام نزدیک شدن مرگمان مقرر دار و طولانى کن عمر ما را در طاعت خود و در آنچه موجب تقرب
اِلَیک وَیحْظى عِنْدَک وَیزْلِفُ لَدَیک اَعْمارَنا وَاَحْسِنْ فى جَمیعِ
درگاهت شود و سبب بهره مندى نزد تو و نزدیکى تو گردد و در تمام
اَحْوالِنا وَاُمُورِنا مَعْرِفَتَنا وَلا تَکلْنا اِلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِک فَیمُنَّ عَلَینا
احوال و کارهاى ما معرفتمان را کامل و نیکو گردان و ما را به هیچیک از خلق خود وامگذار که بر سر ما منت گذارد
وَتَفَضَّلْ عَلَینا بجَمیعِ حَوایجِنا لِلدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَابْدَاْ بِاباَّئِنا وَاَبْناَّئِنا
وبرما تفضل فرما به برآوردن تمام حاجتهاى دنیاوآخرت ما و آغاز کن در تمام آنچه ما براى خودمان از توخواستیم براى پدران و فرزندانمان
وَجَمیعِ اِخْوانِنَا الْمُؤْمِنینَ فى جَمیعِ ما سَئَلْناک لاِنْفُسِنا یا اَرْحَمَ
و همه برادران مؤ من ما اى مهربانترین
الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اِنّا نَسْئَلُک بِاسْمِک الْعَظیمِ وَمُلْکک الْقَدیمِ اَنْ
مهربانها خدایا از تو خواهیم به حق نام بزرگت و فرمانروایى دیرینه ات که
تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَغْفِرَ لَنَا الذَّنْبَ الْعَظیمَ اِنَّهُ لا
درود فرستى بر محمد و آل محمد و اینکه بیامرزى براى ما گناه بزرگ ما را که براستى
یغْفِرُ الْعَظیمَ اِلا الْعَظیمُ اَللّهُمَّ وَهذا رَجَبٌ الْمُکرَّمُ الَّذى اَکرَمْتَنابِهِ
نیامرزد بزرگ را مگر شخص بزرگ خدایا این ماه رجب است که گرامى است و همان ماهى است که ما را بدان گرامى داشته
اَوَّلُ اَشْهُرِ الْحُرُمِ اَکرَمْتَنا بِهِ مِنْ بَینِ الاُْمَمِ فَلَک الْحَمْدُ یا ذَاالْجُودِ
نخستین ماه محترمى است که ما را از میان همه امتها بدان گرامى داشتى پس ستایش خاص تو است اى صاحب جود
وَالْکرَمِ فَاَسْئَلُک بِهِ وَبِاسْمِک الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْجَلِّ الاْکرَمِ
و بزرگوارى پس از تو خواهیم بدین ماه و به حق نام اعظم و …… و اجل اکرم تو
الَّذى خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فى ظِلِّک فَلا یخْرُجُ مِنْک اِلى غَیرِک اَنْ تُصَلِّىَ
که آنرا آفریدى و در سایه ات مستقر گردید و آن نام از تو به دیگرى نرسد که درود فرستى
عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیتِهِ الطّاهِرینَ وَاَنْ تَجْعَلَنا مِنَ الْعامِلینَ فیهِ
بر محمد و خاندان پاک او و قرار دهى ما را از کسانى که در این ماه
بِطاعَتِک وَالاْمِلینَ فیهِ لِشَفاعَتِک اَللّهُمَّ اهْدِنا اِلى سَواَّءِ السَّبیلِ
به طاعت تو عمل کنیم و آنانکه در این ماه آرزوى شفاعت تو را دارند خدایا ما را به راه راست راهنمایى فرما
وَاجْعَلْ مَقیلَنا عِنْدَک خَیرَ مَقیلٍ فى ظِلٍّ ظَلیلٍ وَمُلْک جَزیلٍ فَاِنَّک
و قرار ده جایگاه ما را در نزد خود بهترین جایگاه در سایه همیشگى رحمتت و سلطنت باعظمتت زیرا که تو
حَسْبُنا وَنِعْمَ الْوَکیلُ اَللّهُمَّ اقْلِبْنا مُفْلِحینَ مُنْجِحینَ غَیرَ مَغْضُوبٍ
ما را کافى هستى و نیکو وکیلى هستى خدایا ما را برگردان به حال رستگارى و کامیابى که نه در زمره غضب شدگان باشیم
عَلَینا وَلا ضاَّلّینَ بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسئَلُک
و نه از جمله گمراهان به رحمتت اى مهربانترین مهربانان خدایا از تو خواهم
بِعَزاَّئِمِ مَغْفِرَتِک وَبِواجِبِ رَحْمَتِک السَّلامَةَ مِنْ کلِّ اِثْمٍ وَالْغَنیمَةَ
به حق وسائل حتمى آمرزشت و به آن رحمتت که بر خویش واجب کردى که مرا از هر گناهى سالم دارى
مِنْ کلِّ بِرٍّ وَالْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ وَالنَّجاةَ مِنَ النّارِ اَللّهُمَّ دَعاک الدّاعُونَ
و از هر نیکى بهره مند سازى و به بهشتم برسانى و از آتش دوزخ نجاتم بخشى خدایا خوانندگان تو را خواندند
وَدَعَوْتُک وَسَئَلَک السّاَّئِلُونَ وَسَئَلْتُک وَطَلَبَ اِلَیک الطّالِبُونَ
و من نیز خواندمت و درخواست کنندگان از تو خواستند و من نیز از تو خواستم و جویندگان از تو جویا شدند
وَطَلَبْتُ اِلَیک اَللّهُمَّ اَنْتَ الثِّقَةُ وَالرَّجاَّءُ وَاِلَیک مُنْتَهَى الرَّغْبَةِ فِى
و من هم تو را جویا شدم خدایا تویى مورد اعتماد و امید و بسوى تو است آخرین مرحله میل و اشتیاق در
الدُّعاَّءِ اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَاجْعَلِ الْیقینَ فى قَلْبى
دعاء خدایا درود فرست بر محمد و آلش و بنه یقین را در دلم
وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالنَّصیحَةَ فى صَدْرى وَذِکرَک بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ
و روشنى در دیده ام و خیرخواهى در سینه ام و ذکر خود را در شب و روز
عَلى لِسانى وَرِزْقاً واسِعاً غَیرَ مَمْنُونٍ وَلا مَحْظُورٍ فَارْزُقْنى
بر زبانم و روزى وسیع بى منت و بى مانعى روزیم گردان
وَبارِک لى فیما رَزَقْتَنى وَاجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَرَغْبَتى فیما
و در آنچه نصیبم کرده اى برکت ده و بى نیازى مرا در نفس خودم قرار ده و اشتیاقم را بدانچه
عِنْدَک بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
نزد تو است به رحمتت اى مهربانترین مهربانان
پس به سجده برو وبگو:
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِمَعْرِفَتِهِ وَخَصَّنا بِوِلایتِهِ
ستایش خاص خدایى است که ما را به معرفت خویش راهنمایى کرد
وَوَفَّقَنا لِطاعَتِهِ شُکراً شُکراً صد مرتبه
و به دوستى خویش مخصوص گردانید و به طاعتش موفق داشت خدا را شکر…
پس سر از سجود بردار و بگو:
اَللّهُمَّ اِنّى قَصَدْتُک بِحاجَتى وَاعْتَمَدْتُ
خدایا من براى حاجتم تو را قصد کردم و در مورد
عَلَیک بِمَسْئَلَتى وَتَوَجَّهْتُ اِلَیک بِاَئِمَّتى وَسادَتى اَللّهُمَّ انْفَعْنا
خواسته ام بر تو اعتماد کردم و به وسیله پیشوایان و سرورانم بسوى تو روآوردم خدایا
بِحُبِّهِمْ وَاَوْرِدْنا مَوْرِدَهُمْ وَارْزُقْنا مُرافَقَتَهُمْ وَاَدْخِلْنَا الْجَنَّةَ فى
به دوستى ایشان مارا سودمند کن ودر جایگاه آنها واردمان کن و همنشینى ایشان را روزى ما گردان و در زمره آنان ما را داخل بهشت گردان
زُمْرَتِهِمْ بِرَحْمَتِک یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
به رحمتت اى مهربانترین مهربانان
منبع:
فرم در حال بارگذاری ...
نگاهي اجمالي به برخي از اسرار نماز
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
مراتب اسرار نماز
- سحر، مناسب ترين زمان براي رازيابي نماز
- نماز عصارۀ اسفارچهرگانه
- خرق حجاب ظلماني و نوراني توسط نماز
- سيري در كتاب «سرّ الصلوة» حضرت امام خميني(قدس سرّه)
- هماهنگي شريعت و طريقت و حقيقت از نظر امام خميني(قدس سرّه)
- مهمترين ركن معراج حقيقي دو چيز است
- سرّ اباحه مكان نمازگزار و اقسام فتح
- سرّ تكرار تكبير
- سرّ تسليم در پايان نماز
بحث پيرامون راز هر چيزي، فرع وجود آن است، زيرا معدوم بيراز است. نماز از آن جهت كه داراي وحدت اعتباري بوده و وحدت مساوق هستي است، از وجود حقيقي بهرهاي نداشته، قهراً رازي هم نخواهد داشت؛ ليكن از آن حيث كه داراي ريشه تكويني است، و آن مبدأ تكويني و موجود حقيقي، در منطقه اعتبار به صورت مجموع حركتها و سكونها و گفتارهاي جارحه و جانحه ظهور كرده است، حتماً داراي سرّي خواهد بود؛ چنانكه قرآن داراي ظاهري اعتباري است، چون مجموع حروف و حركات است، و داراي باطني حقيقي است؛ نظير ﴿اُم الكتاب﴾ [1] كه ﴿علي حكيم﴾ [2] است.
تمثّل ملكوتي نماز در برزخ نزولي در معراج نبي اكرمص، و در برزخ صعودي در قبر مؤمن،نشانه وجود حقيقيداشتن آن قبل از اعتبار دنيايي، و نيز بعد از آن خواهد بود، و آن اعتباري كه محفوف به دو حقيقت بوده و مسبوق به وجود حقيقي و ملحوق به آن است، داراي زير بناي حقيقي بوده و رمز رازيابي او انس با سابق و لاحق او است، و چون اين سبق و لحوق زماني نيست كه با معيّت زماني سازگار نباشد، بنابراين، هرجا نماز باشد، آن سابق و لاحق ملكوتي، با اين امر اعتبار ملكي همراه خواهند بود.
آنچه در قلمرو اعتبار قرار دارد، مانند احكام و آداب نماز، به عهده فقه و دعا و اخلاق است، و آنچه از مرحله وجوب و ندب اعتباري گذشته به حالت نفساني و شهود عيني رسيده است، در محدوده سرّ نماز و مانند آن واقع ميشود؛ از اين جهت، ميتوان همه اسرار نماز را كه براي نماز شخص حاضر است، در نماز كوتاه مسافر يافت، و همه آنها را در نماز اَخرس بيماري كه قادر بر هيچ رفتار و گفتار نميباشد، جستوجو كرد، بلكه بر نماز غريقي كه فقط با اشاره مژه و انبعاث دل انجام ميشود، مترتب دانست؛ چنانكه آثار فقهي آن، از قبيل سقوط قضا بر آن مترتب است.
...
pan style="color: #000080; font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;"> مراتب اسرار نمازبنابراين، اساس راز نماز در شهود عيني نمازگزار نهفته است و چون شهود قلبي درجاتي دارد، براي اسرار نماز نيز مراتبي است كه هر درجه بالا نسبت به پايين، باطني است مستور، و هر رتبهپايين نسبت به بالا، ظاهري است مشهور، و نمازگزار سالك، هماره با جان و دل، از مشهوري به مستور سفر ميكند، تا نه از شهرت نامي باشد و نه از سُترت اثري، و نه از راز نشاني و نه از نماز عياني و نه از نمازگزار اسمي، بلكه تنها معبود ديده ميشود و بس.
اين مطلب عميق، مراد راهيان راستين كوي بندگي است، نه آنكه سالك به جايي ميرسد كه معاذ الله نماز نخواند[3]، وگرنه اين پندار خام همان و سقوط در جهنم همان؛ «نياز ورز ولي منكر نماز مباش». عبادتِ عارفِ منقطع، با مجاري ادراكي و تحريكي حق انجام ميشود، نه عبد[4]؛ لذا رسد آدمي به جايي كه عبادت را نبيند، نه عبادت نكند كه اولي سعادت است و دومي شقاوت.
اوج راز نماز در شهود خداوند نهفته است: ﴿واعبد ربّك حتي يأتيك اليقين﴾ [5] و از محدوده «لا حول و لا قوة إلاّ بالله» گذشتن و مرحله «لا إله إلاّ الله» را پيمودن، به ذروه «لا هو إلاّ هو» رسيدن است، و معناي توحيد تامّ، «قطعِ» توجه به غير خدا نيست، زيرا قطع توجه، خود توجه و التفات است، بلكه «انقطاعِ» توجه به غير است، و براي اينكه اين «انقطاع» هم ديده نشود، كمالِ انقطاعْ مطلوب موحدان ناب ميباشد؛ به طوري كه نه تنها غير حق ديده نشود، بلكه اين نديدن هم ديده نشود، و اين فقط در متن عبادت، مخصوصاً نماز تعبيه شده است.
فرق بين «قطع» و «انقطاع» يا «كمال انقطاع»، همان امتياز بين مقام «فنا» و «فناي از فنا» است كه مايه «بقاي بعد از فنا» و «صحو بعد از محو» است؛ چنانكه برخي ركوع را «فنا»، و سجود را «فناي از فنا» دانستند، و چنين سرودهاند:
در خدا گم شو كمال اين است و بس (فناي اول) ٭٭٭٭ گم شدن گم كن وصال اين است و بس (فناي دوم)[6]
سرّ هر چيزي را بايد در نحوه هستي او يافت. نماز يك نحوه حركت خاص است، نه تنها در مقوله كيف و…، بلكه در جوهر نمازگزار، زيرا صحت آن به «نيت» است كه «نيت» همان انبعاث روح از خلق به حق است و آنچه رايج بين غافلان ميباشد، نيّت به حمل اولي و غفلت به حمل شايع است؛ يعني «تصور» بعث است، نه «تحقق» انبعاث، و با تخيّل بعث، نيل به مقصد مستحيل و شهود مقصود ممتنع ميباشد؛ بنابراين، نماز حقيقي آن است كه واجد اين حقيقت كه همان «سرّ صلات» است باشد، و براي نيل به اين هدف، احكام و شرايط و نيز آداب و سنني وضع شده است كه همه آنها علتهاي اِعدادي و اِمدادياند.
سحر، مناسب ترين زمان براي رازيابي نماز
مناسبترين حال براي رازيابي نماز، همانا سَحَر است كه نه محذور اشتغال روز را دارد و نه مشكل رنجوري سرِشب در آن است؛ لذا خداوند درباره نماز شب چنين فرموده است: ﴿إن ناشئة الّيل هي أشدّ وطأً و أقوم قيلاً ٭ إن لك في النهار سبحاً طويلاً﴾.[7]
نتايج فراواني بر اينگونه نمازهاي واجد سرّ مترتب است كه نمونه آن نيل به «مقام محمود» است؛ چنانكه درباره پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)وارد شده است: ﴿ومن الّيل فتهجد به نافلةً لك عسي أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً﴾ [8]، و اين معنا اختصاصي به نماز شب يا به حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم)ندارد، بلكه هم در غير نماز شب وجود دارد و هم براي غير آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم)ميسور است؛ تفاوت بين آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم)و ديگران در درجه كمال وجودي است، نه در اصل تكامل در پرتو نماز؛ چه اينكه اختصاص فقهي كه نماز شب بر آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم)لازم بود و براي ديگران مستحب، مايه اختصاص سير و سلوك توسط نماز شب نخواهد شد.
اصل جامع اين مطلب را ميتوان از سخنان عارفانه حضرت امام حسن عسكري(عليهالسلام) استظهار نمود: «الوصول إلي الله عزّوجلّ سفر لايدرك إلاّ بإمتطاء الليل… » [9]؛ يعني رسيدن به لقاي خداوند سفري است كه تنها مركوب راهوار آن شب زندهداري است؛ گرچه اين حصر اضافي است نه حقيقي، ليكن نكاتي كه از اين حديث شريف كه از غرر روايات اهل بيت وحي است، استفاده ميشود، عبارت است از:
يك. وصول به لقاي حق ممكن است، نه ممتنع.
دو. وصول به لقاي خدا با حركت و سلوك است، نه با سكون و تحجّر.
سه. راه وصول طولاني است و مركب راهوار ميطلبد.
چهار. چون خدا همه جاست و با همه چيز است، وصول به لقاي او هجرت از همه جا و ترك همه چيز است.
پنج. نماز شب نيرومندتر از نماز روز بوده و جهش آن در اين سير دراز ميسور است.
شش. «سرّ صلات» همانا وصول به معبود است؛ چنانكه بعضي از بزرگان فرمودهاند كه «صلات مشعر به وصل است».[10]
گرچه اخذ رفيق قبل از طي طريق است؛ «الرفيق ثمّ الطريق» [11]، ليكن خود اخذ رفيق سفري است بيرفيق، چون مقدمه سفر راستين است، نه سفر اصلي، و نماز ظاهري همان سير ابتدايي است براي اخذ رفيق، تا سفرهاي بعدي در صحابت آن رفيق آغاز گردد؛ البته بعد از رسيدن به رفيق، معلوم ميشود كه حضرت دوست همراه با نمازگزار بود و او را همواره همراهي ميكند، ولي نمازگزار «نميديدش و از دور خدايا ميكرد»؛ چنانكه در همه موارد، استدلال بر وجود حق اين چنين است كه بعد از رسيدن به هستي مطلق، معلوم ميشود، آن كه مستدل را راهنمايي ميكرد و رابطه دليل و مدلول را برقرار مينمود و به همه امور ياد شده از همه نزديكتربوده، همان هستي مطلق بوده و هست.
بنابراين، در تمام سفرهاي معنوي، اعم از سير ابتدايي يا انتهايي، همسفر خداست: «مرا همراه و هم راه است يارم»، چون جز خدا، هرچه باشد ضلالت است؛ ﴿…ماذا بعد الحقّ إلاّ الضلال… ﴾.[12] كسي كه اهل نماز نيست، سير صعودي نداشته، بلكه هماره مبتلا به تيه و حيرت است؛ ﴿…يتيهون في الأرض… ﴾.[13]
سير در خدا كه سفر دوم از «اسفار چهارگانه» سالكان الهي است، مهمتر از سير به سوي خداست؛ لذا واصلان به حق كه با زمزمه «…ما كنتُ أعبد ربّاً لم أره» [14]، او را ديده و ميپرستند، از كمي زاد ناله و از طول راه لابه، و از دوري سفر و بزرگي منزل هراسناكاند؛ «آه من قلة الزاد، و طول الطريق، و بُعد السفر، و عظيم المورد».[15]
نماز اسراري دارد كه برخي از آنها «مَطِيّه» رهوار سفر اول است، تا لقاءالله حاصل گردد، و بعضي ديگر از آنها مركب راهواري است كه با استمداد از ساير مراتب، پيمودن سفر دوم تا چهارم انجام شود.
تذكر: گرچه مفاد حديث مزبور وصول به خداست و اين وصول با سفر اول تمام ميشود؛ ليكن به نظر حضرت امام خميني پايان سفر اول همانا حق مقيد است، نه حق مطلق، و آغاز سفر دوم حق مقيد است، و انجام آن حق مطلق[16] كه در اين حال سفر دوم به پايان ميرسد؛ از اين جهت، وصول به خداي مطلق با سفر ثاني حاصل ميشود، نه با سفر اول. اما سرّ آنكه سفر سوم و چهارم هم جزء اسرار نماز آمده و از حديث مزبور استظهار شد، براي آن است كه در دو سفر اخير، جنبه حقي خلق كه همان تعينهاي خدايي است، ملحوظ است، نه صرف جنبه خلقي آنها؛ از اين لحاظ، همواره سالك واصل، همراه با شهود حق و با ديد حق، تعينهاي الهي را مينگرد.
نماز عصاره اسفارچهرگانه
نشانه آنكه نماز عصاره اسفار چهارگانه ميباشد، اين است كه اركان و افعال و اذكار و تحليل و تحريم آن، گاهي از كثرت به وحدت سوق ميدهد، و زماني در همان وحدت سرگرم است، و گاهي از وحدت به كثرت برميگردد، و سرانجام با ديد وحدت در كثرت ميتند كه اين همان «اسفارچهارگانه» است؛ يعني به سوي خدا نيت كردن، و در اوصاف خدا تأمل نمودن، و به رسالت پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) شهادت دادن، و سرانجام رو به همه بندگان صالحكردن و به آنها درود فرستادن نشانه سلوكهايچهارگانه ميباشد.
اسرار نماز را ميتوان از آياتِ ناظر به آن و رواياتِ شارحِ آن و ادعيه افتتاحي يا تعقيبي آن و احوال معصومين(عليهمالسلام) در هنگام امتثال آن، و نيز شواهد عيني شاگردان آنان در حالت نماز اثبات كرد.
هر مرتبهاي از نماز، اثر مناسب آن مرحله را داراست؛ مثلاً نمازِ نشأه اعتبار، نهي اعتباري از فحشا و منكر جعلي دارد و صورت ملكوتي آن در برزخ، مانع آسيب رساني صورت برزخي فحشا و منكر ميباشد، و سيرت عقلي آن در قلمرو عقل تام، دافعِ نفوذِ صورت مثالي معاصي به بالا است؛ يعني در نشأه اعتبار و نيز مرتبه برزخ، تأثير نماز به صورت «دفع» يا «رفع» نسبت به فحشا و منكر قابل توجيه است، ولي در مرحله نهايي، عقل فقط جنبه «دفعي» دارد، نه رفع؛ نظير «رجم شيطان» و طرد آن از منطقه وحي يابي كه ﴿…فمن يستمع الان يجد له شهاباً رصداً﴾.[17]
ليكن نسبت به خرق حجابهاي نوري جنبه «رفع» دارد، چون همه اين امورِ ناظر به عالم مثال و عقل، تكويني محضاند و عهدهدار آنها سرّ نماز است نه ظاهر آن كه امري است اعتباري، زيرا اعتباريها را بايد باهم سنجيد و حقيقيها را لازم است، باهم ارزيابي نمود؛ مثلاً از آيه ﴿…و اتخذوا منمقام إبراهيم مصلّي… ﴾ [18]، گذشته از آنكه اعتبار مكان خاص براي نمازِ طواف استفاده ميشود، توجه به مكانت خليل الرحمن و نيل به منزلت نسبي آن حضرت(عليهالسلام) نيز استنباط ميشود كه يكي ناظر به صورت نماز است، و ديگري راجع به سيرت آن.
سرّ نماز، همه مجاري ادراكي و تحريكي نمازگزار را مظهر درك و فعل حق ميكند؛ لذا ممكن است، نوك شكسته تيري را از پاي نمازگزار، در حالت سجده بيرون آورند و او احساس نكند، و ناله مستمندي را در حال ركوع بشنود و انگشتر خويش را به او صدقه دهد، زيرا جمع اين دو حال از لحاظ ظاهر بسي دشوار است، ولي از جهت راز نماز، كاملاً سهل است، چون اگر عبدِ سالك در پرتو قرب نوافل، به جايي رسيد كه همه كارها را با مجاري ادراكي و تحريكي خداوند، در مقام ظهور فعلي انجام ميدهد و فعل خداوند حق است و باطل در آن راه ندارد، همه شئون جذب و دفع، [و] ارسال و امساك او حق خواهد بود، و لازمه آن اين است كه بيرون آوردن تير احساس نشود، چون احساس آن خلاف حضور قلب است و باطل، ولي صداي مستمند را شنيدن و انگشتر به او صدقه دادن حق است و موافق آن؛ غرض آن است كه سرّ نماز با علن آن همتا نيست، و با راز نماز، مسائلي قابل تحليل است كه با علن آن ميسور نيست.
راز نماز كه در شهود جمال معبود نهفته است، همه مجاري ادراكي نمازگزار را متوجه آن جمال محض ميكند و از ساير امور بازميدارد؛ لذا هيچ رنجي را احساس نميكند. مرحوم حكيم سبزواري ميفرمايد: «جايي كه جمالِ صوري يوسفي محدود، زنان را فاني كند، به نص كلام الهي ﴿…فلمّا
رأينه أكبرنه و قطّعن أيديهن… ﴾،[19] جمال مطلق كه هر جمال ظلّ جمال او است، چه خواهد كرد؛ خاصه نسبت به عارفين در حال استغراق در ذكر و عبادت».[20]
راه وصول به اين مقام منيع، نه تنها به صرف تحصيل شرايط و آداب و احكام نماز حاصل نميشود، بلكه با اكتفا به جهاد مستمر با نفس نيز حاصل نخواهد شد، چون جهاد اكبر هم لازم است، و هرگز با اكتفا به جهاد اوسط كه نبرد با نفس باشد، ميسر نميشود، و جهاد اكبر، همانا نبرد عشق و عقل است كه اگر سالك از قيد عقل مصطلح برهد و به عقل ناب كه همان عشق به عبادت و سپس حصر آن در معبود است برسد، در جهاد اكبر پيروز شده است، و آنچه در شرايط و آداب گفته ميشود، نمونه چيزهايي است كه تحصيل آن در اسرار نماز لازم است؛ يعني اگر مثلاً نماز در گورستان مكروه است، نماز دلمردگان بيكراهت نيست.
اشتغال به غير خدا، روح را از فروغ حيات محروم ميكند، و نماز بيروح، هرگز واجد سرّ نخواهد بود، و خسارت عظيم، همانا تبديل ياد خدا به غير او است.
شيء كجا و فيء كجا، نائي كجا و ني كجا ٭٭٭٭ دوام كجا و دم كجا، يَم كجا و نَم كجا[21]
و از كراهت نماز در آتشكده و تون و مطبخ، ميتوان به كيفيت نماز در حال خشم بر مظلومان و غضب بر مؤمن و سخط از قضا و كينه برادر ايماني و… پيبرد، و با طي راه جهاد اوسط، راهِي جهاد اكبر شد تا به راز نماز رسيد.
بنابراين، راه وصول به راز نماز، گذراندن همهمراحل جهاد است، چون نماز رهآورد وحي الهي است و حقيقت وحي داراي وحدت تشكيكي بوده، از ﴿اُم الكتاب﴾ [22] كه ﴿علي حكيم﴾ [23] است تا ﴿عربي مبين﴾ [24] وحي خداست، و نماز از بارزترين نمونههاي وحي قرآني است؛ داراي عرض عريض بوده، از مرحله قرائت تا اوج معارف آن كه از كسوت هرگونه كثرتي مبرّا و از تقمّص هرگونه جامه عاريه اعتبار منزّه است كه انجام هر مرتبه آن زمينهنيل مرحله برتر را فراهم مينمايد.
از اين راه، اول حجابهاي ظلماني دريده شده، آنگاه حجابهاي نوراني برطرف ميگردد تا خداوند بدون حجاب مشهود شده و مخاطب شود؛ سپس نوبت به خرق حجاب هستي خود نمازگزار فرا ميرسد و اين خرق هستي محدودِ بنده واصل، به وسيله نگاه خاص و نجواي مخصوص الهي صورت پذير است كه در آن حال خدا با بنده ندا و نجوا دارد، و اين نگاه جانكاه، چيزي از عبد سالك باقي نميگذارد[25] مگر عبوديت او.
همانطور كه ربوبيت خداوند عين ذات او است، نه زايد بر ذات، و در آنجا مشتق عين مبدأ و مبدأ عين مشتق است، درباره عبد واصل نيز چنين خواهد شد كه هيچ چيزي جز عبوديت وي نميماند و عبوديتِ محض «ذات ثبت له الربط» نيست، بلكه «عين ربط» است، و ربط محض جز نگاه تام، چيز ديگري نيست، و هرگز نگاه ربطي به خود نگاه تعلق نميگيرد، و در اين حال، نه نگاه ديده ميشود و نه نگاه كننده، چون خود اين نگاه به حق، حجابِ نوري است و فرض آن است كه اين حجابِ نوري، همانند هستي مجردِ خودِ نگاه كننده دريده شد؛ و اصل خرق حجاب هم خود حجاب نوري است و رخت بربست، و در اين حال هم او ميگويد: ﴿لمن الملك﴾ و هم او ميسرايد: ﴿لله الواحد القهار﴾ [26] و آنچه ديگران بعد از گذراندن عقبه كئود مرگ طبيعي و برزخ و شدايد آن مينگرند، نمازگزار راستين كه به سرّ آن بار يافت، هماكنون ميبيند.
خرق حجاب ظلماني و نوراني توسط نماز
كليد مطلب آن است كه صحنه قيامت در باطن اين جهان موجود است، و مرحله ظهور آن مستلزم برچيدن بساط نظام كيهاني كنوني است كه همراه آن، تاريخ رخت برميبندد، و چيزي كه منزه از زمان است، هماره موجود بوده و هست و خواهد بود؛ گرچه ما در قوس صعودي بعداً به او ميرسيم، و اگر كسي با مرگ ارادي و پشتسر گذاشتن نشئه برزخ، هماكنون آن همه حجابهاي نوراني را خرق كند، ميتواند همه آن صحنهها را الآن ببيند، در حالي كه داراي جسم است و همه شرايط جسماني را داراست؛ چنانكه در «معراج» رخ داد؛ لذا نماز، نه تنها حرص و هَلَع را كه حجابهاي ظلمانياند، برطرف ميكند؛ ﴿إن إلانسن خلق هلوعاً ٭ إذا مسّه الشرّ جزوعاً ٭ و إذا مسّه الخير منوعاً ٭ إلاّ المصلّين﴾ [27]، بلكه سخاوت و شجاعت را كه حجابهاي نورياند، برطرف مينمايد؛ ﴿و يطعمون الطعام علي حبّه مسكيناً و يتيماً و أسيراً﴾.[28]
زيرا ارجاع ضمير «حبه» به طعام، شرح حال «ابرار» است، نه حال «مقربين»، چون «ابرار» كسانياند كه غيرخداوند محبوب آنان هست، ولي آنها محبوب امكاني را نثار محبوب وجوبي مينمايند؛ ﴿لن تنالوا البرّ حتّي تنفقوا مما تحبّون… ﴾ [29]، ليكن «مقربينِ» محض كه خود روح و ريحان هستياند، محبوبي غير از خدا ندارند و ندانند؛ حتي توجه به ايثار و سخا را از ميان برداشتند.
بنابراين، ضمير «حبه» درباره «مقربين» به «حق» برميگردد و هر دو معنا درست است، چون در طول هماند؛ آنگاه چهره ﴿إنّما نطعمكم لوجه الله… ﴾[30]. به خوبي جلوه ميكند، و چون هرگونه كثرتي هماكنون هالك استوچيزي جز ﴿وجه الله﴾ موجود نيست و نخواهد بود، رازداران و سرّدانان نماز، هم اكنون به اين مرحله بار مييابند. ﴿طوبي لهم و حسن مآب﴾.
«سرّ نماز» در خرق همه حجابهاي ظلماني و نوري است و معناي «خرق» نديدن است، نه نبودن، و خرق نهايي عبارت از خود را نديدن است، نه نابود شدن، چون نابودي كمال نيست، بلكه نديدن هنر است. سالك كه به مقام فناي تام راه يافت، چيزي جز خدا نبيند؛ نه خود را و نه غير را و نه نديدن غير را و نه ديدن حق را. در اين حال، تمام حجابها خرق شد، مگر حجاب خدا ديدن كه اين قابل خرق نيست، چون نيستي است و نقص؛
آنچه نيك از خصايص قدم است ٭٭٭٭ آنچه بد از خسيس عدم است
چون خود شهود حقْ تعيّن است، پس خداوند به كنه معروف نخواهدشد، و در نتيجه، كنه ذات معبودِ احدي قرار نميگيرد، زيرا عبادت فرع معرفت است؛ وقتي كه كنه ذات مشهود هيچ شاهدي نميشود، معبود هيچ عابدي نيز واقع نخواهد شد؛ چنانكه امام خميني در تعليقه بر شرح فصوص قيصري چنين فرمودهاند: «فإنّ الحق بمقامه الغيبي غيرمعبود؛ فإنّه غيرمشهود و لا معروف، و المعبود لابد و أن يكون مشهوداً أو معروفاً، و العبادة دائماً تقع في حجاب الأسماء و الصفات، حتي عبادة الإنسان الكامل، إلاّ أنّه عابد اسم الله الأعظم، و غيره يعبدونه حسب درجاتهم» [31]، و اصل اين سخن را ميتوان در نوشتارهاي اصيل اين فن مشاهده كرد؛ چنانكه در شرح فصوص قيصري آمده است: «و أمّا الذات الإلهية، فحار فيها جميع الأنبياء و الأولياء» [32]؛ وقتي همه انبيا در برابر ذات نامحدود الهي حيران باشند، ديگران يقيناً راه به كنه نخواهند يافت.
اكنون كه روشن شد، مرز راز نماز كنه ذات خدا نيست، بلكه در پرده حجاب است، اين سؤال مطرح ميشود كه خداوند درباره نحوه «تكلّم» خود با بشر فرمود: ﴿و ما كان لبشر أن يكلّمه الله إلاّ وحياً أو من وراء حجاب أو يرسل رسولاً فيوحي بإذنه ما يشاء انّه علي حكيم﴾ [33]؛ يعني براي بشر امكان ندارد كه مخاطب خدا شود، مگر از سه راه (منفصله مانعة الخلو)؛
يكم. راه وحي؛ يعني بدون هرگونه حجاب.
دوم. از پشت حجاب؛ خواه حجاب شجر، چنانكه درباره موساي كليم(عليهالسلام) واقع شد، خواه در حجابهاي ديگر.
سوم. از راه فرستادن پيك.
مقتضاي تقابل اين راهها آن است كه قسم اول بدون حجاب باشد؛ همان طور كه درباره نزول برخي از آيات قرآني آمده كه شفاهاً دريافت شد؛ مانند دو آيه پاياني سوره بقره؛ بنابراين، حضور بدون حجاب و خطاب بيپرده و شهود بيحاجب ميسر، بلكه واقع شده است؛ پس ذات حق مشهود و در نتيجه معبود ميشود.
پاسخ اين سؤال آن است كه «حجاب»، مانند اضافه دو قسم است؛ قسم اول، حجاب بين دو چيز؛ همانند اضافه بين دو چيز، [و] قسم دوم، حجاب يكطرفه؛ مانند «اضافه اشراقي» يكطرفه كه شيء سومي در وسط حاجب نيست، بلكه خود شيء در اثر داشتن تعيّن محدود، در حجاب است؛ يعني همين تعين او حجاب ميشود، و در آيه مورد استشهاد، گرچه مقتضاي تقابل راههاي ياد شده آن است كه وحي بدون حجاب باشد، ليكن خود وحي در اثر تعينِ خاصِ به خود حاجب است؛ چه اينكه گيرنده وحي در اثر محدوديت مخصوص به خود محجوب ميشود؛ وگرنه در اين حال، بيگانهاي وجود ندارد تا حاجب گردد، بلكه تعين هر چيزي حجاب همان شيء است؛ لذا سالك فاني در بوته فنا هم محجوب است، چون تعين او باقي است؛ گرچه مرئي او نيست.
بنابراين، محدوده سرّيابي نماز به كنه ذات خدا راه ندارد و بايد آن را در اسما و صفات جستوجو نمود، و چون ذات حق بسيط محض است، نميتوان گفت: انسانِ سالك ذات خداوند را به مقدار خود مشاهده ميكند؛ همين كه سخن از «حد» به ميان آمد، پرده اسما و اوصاف آويخته ميگردد؛ «…لايدركه بُعد الهمم و لايناله غوص الفطن… »[34]. اوصاف الهي گرچه اكتناه پذير نيست، ولي تعينپذير است، ولي ذات حق هويتِ مطلقه لاتعيّنِ صرف است، نه وجود بشرط لا؛ همان طور كه حضرت امام خميني در شرح دعاي سحر به آن اشاره كردهاند.[35]
اساس نماز بر «تسبيح» و «تنزيه» ذات حق شروع ميشود و به آن نيز ختم ميگردد، زيرا گذشته از تسبيحهاي فراوان كه در ركوع و سجود و ركعتهاي سوم و چهارم ادا ميشود، بيشترين ذكري كه به عنوان افتتاح و به عنوان مقارن و همراه، و سپس به عنوان تعقيب نماز گفته ميشود، همانا «تكبير» است و «تكبير»، گرچه نشانه «جمال» حق است، ولي «جلال» الهي در آن مستتر است، زيرا خود «تكبير» عين «تنزيه» است، چون معناي «اللهكبر» اين نيست كه خداوند بزرگتر از اشياي ديگر است، بلكه معنايش اين است كه خداوند بزرگتر از توصيف است؛ گرچه به وصف كبريايي مطلق باشد، و اين بزرگداشت از «توصيف»، همان تنزيهي است كه از آيه ﴿سبحن ربّك ربّ العزة عما يصفون﴾ [36] استفاده ميشود، و چون از اذان و اقامه و تكبيرهاي هفتگانه افتتاحي گرفته تا تكبيرهاي سهگانه تعقيب نماز، خداوند تنزيه ميشود، لذا نماز خود «تسبيح» خواهد بود، و از اين جهت از آيه ﴿…و اذكر ربّك كثيراً و سبّح بالعشي و الإبكار﴾ [37] و آيه ﴿فسبحن الله حين تمسون و حين تصبحون﴾ [38] دستور به نماز استفاده شده است، كه منظور از «تسبيح» در بامداد و شامگاه، همان نماز است، نه ذكر مطلق.
و اگر به مخلَصين (به فتح) اجازه توصيف حق داده شد، براي آن است كه آن ذوات مقدسه، در اثر نيل به مقام «فنا» از خود سخن نميگويند، بلكه با لسان حق توصيف مينمايند (در قرب نوافل) و حق به زبان آنها سخن ميگويد (در قرب فرايض).
سيري در كتاب «سرّ الصلوة» حضرت امام خميني(قدس سرّه)
جامعان بين «غيب» و «شهادت» ميكوشند، همه آنچه را فهميده يا يافتهاند، به جامعه بشري منتقل كنند؛ لذا گاهي در علوم نقلي، با استنباط از ظواهر ديني تدريس و تصنيف دارند و زماني در علوم عقلي با استمداد از علوم متعارفه و مبادي تبيين شده آن، دراسه و كراسهاي به يادگار مينهند، و گاهي نيز در مشاهدههاي قلبي با استعانت از كشفهاي اوّلي خطاناپذير معصومان(عليهمالسلام)، وراثتي و رسالتي را به شاهدان انتقال ميدهند، و اسوه سالكان خواهند شد.
يكي از چهرههاي درخشان جمع بين غيب و شهود، استاد عاليمقام، حضرت امام خميني(قدس سرّه) است كه راقم اين سطور، از مهرماه 1334 تا سال 1341ه.ش، افتخار شاگردي معظم له را داشته، و از دوران به ياد ماندني مراحل تحصيليم به شمار ميآيد.
اگر دهه پر بركت 1357 تا 1368ه.ش را درخشش نشئه شهادت ايشان بدانيم؛ چنان كه هست، دهه مبارك 1347 تا 1358 ه.ق، حتماً فروغ نشئه «غيب» آن حضرت(قدس سرّه) خواهد بود، زيرا در اين دهه، بسياري از نفايس غيبي از انفاس قدسي ايشان، به نفوس سالكان مسلك صفا رسيده است، زيرا در سال 1347ه.ق شرح دعاي سحر را مرقوم داشتند كه در آن، بين «مشهود» و «معقول» و «منقول»، الفتي دلپذير ايجاد كرد، و به تعبير سزاتر، از هماهنگي آنها پرده برداشت:
سه نگردد بريشم ار او را ٭٭٭٭ پرنيان خواني و حرير و پرند[39]
و در سنه 1349ه.ق مصباح الهداية إلي الخلافة و الولاية را نگاشت كه در آن از چهره نگار خلافت محمدي(صلّي الله عليه وآله وسلّم)و ولايت علوي(عليهالسلام) غبار روبي نمود، و كيفيت سريان اين دو نور را در عوالم غيب و شهود، با زبان رمز بيان داشت و همتايي، بلكه وحدت اين دو را با لسان استعاره اثبات نمود:
أنا مَن أهوي و من أهوي أنا ٭٭٭٭ نحن روحن حَلَلنا بدن
و در سال 1355ه.ق تعليقه بر شرح فصوص قيصري و مصباح الأنس محمد بن حمزه فناري را به پايان رساند، و در ديباچه تعليقه بر مصباح الانس، تاريخ تَتَلْمُذ مصباح را چنين مرقوم داشتند: «قد شرعنا قرائة هذا الكتاب الشريف لدي الشيخ العارف الكامل، استاذنا في المعارف الإلهية، حضرة الميرزا محمد علي الشاهآبادي الإصفهاني(دام ظله) في شهر رمضان المبارك 1350ه.ق» و در سنه 1358ه.ق كتاب سرّ الصلاة را تصنيف فرمود و در آن (فصل پنجم از مقاله يكم و نيز فصل پنجم از مقدمه كتاب) از كتاب اربعين، و نيز در فصل دوازدهم از مقاله دوم، از كتاب مصباح الهداية خود ياد كردهاند، و چون كتاب سر الصلاة براي خواص تدوين شد و ديگران از آن بهره نميبردند؛ لذا كتاب آداب الصلاة را جهت فيض همگان مرقوم داشتهاند.
هماهنگي شريعت و طريقت و حقيقت از نظر امام خميني(قدس سرّه)
كيفيت استنباط اسرار نماز از ظواهر احكام و آداب و شرايط و اجزا و اركان و مقدمات و تعقيبات آن، نشان ميدهد، تنها راه نيل به راز نماز، حفظ ظواهر آن است بدون تحجّر و جمود، زيرا ترك ظاهر انحراف از راه مستقيم است، و تحجر بر آن مايه خمود؛ يعني همان فرقي كه بين جسم (لا بشرط) و جماد (بشرط لا)، و نيز بين نامي (لا بشرط) و نبات (بشرط لا) است، همان امتياز بين كسي كه با حفظ همه احكام عبادت به حِكَم آن ميرسد، و بين كسي كه فقط بر احكام آن جمود ميورزد، وجود دارد، و سرّ اينكه «جماد» بر انسان صادق نيست، ولي «جسم» بر او صادق است، و همچنين «نبات» بر او صادق نيست، ليكن «نامي» بر وي صدق ميكند، آن است كه انسان پويا و لا بشرط است، و در رهنِ جمادِ بشرط لا و نيز در گرو نباتِ بشرط لا نخواهد بود.
حضرت امامِ در تعليقه بر شرح فصوص چنين ميفرمايند: «طريقت و حقيقت جز از راه شريعت حاصل نخواهند شد، زيرا ظاهر راه باطن است…؛ كسي كه چنين ميبيند كه با انجام تكليفهاي الهي باطن براي او حاصل نشد، بداند كه ظاهر را درست انجام نداد و كسي كه بخواهد به باطن برسد بدون راه ظاهر، مانند برخي از صوفيان عوام، او هيچ دليلي از طرف خداوند ندارد».[40]
و درباره گراميداشت سالكان واصل كه جامع بين ظاهر و باطناند، در كتاب سر الصلاة چنين ميفرمايند: «از امور مهمهاي كه تنبه به آن لازم است…، آن است كه اگر كلامي از بعض علماي نفس و اهل معرفت ديدند…، بدون حجّت شرعي رمي به فساد… نكنند، و گمان نكنند، هر كس اسم از… مقامات اوليا… برد، صوفي است يا مروّج دعاوي صوفيه است…؛ به جان دوست قسم، كلمات نوع آنها شرح بيانات قرآن و حديث است».[41]
مهمترين ركن معراج حقيقي دو چيز است
آنچه از نظر امام خميني در اين سير معنوي مهم است، همانا دو ركن ميباشد كه يكي در باب «طهارت» حاصل ميشود كه سرّ آن «تخليه» و سرّسرّ آن «تجريد» و… ديگري كه ركن اعظم است، در باب نماز حاصل ميشود كه سرّ آن «تجليه» و سرّ سرّ آن «تفريد» و… است،[42] و اين راه را نيز راهيان قبلي در اسرارانويسي خود طي كردهاند. چون همان طور كه وارد شده: «لا صلاة إلاّ بفاتحة الكتاب» [43]، به همان نسبت رسيده است كه «لا صلاة إلاّبطهور».[44]
لذا رازيابي نماز بدون توجه به سرّ «طهارت» ميسور نخواهد بود و چون اصل «طهارت»، مانند اصل «نيّت» و حضور قلب، در بسياري از عبادتها، به طور لزوم يا استحباب معتبر است، با تبيين راز «طهارت» و تحليل سرّ «نيت»، اسرار بسياري از عبادتها روشن خواهد شد؛ لذا محور مبحث مقدمي كتاب سرّ الصلوة كه حاوي فصول ششگانه ميباشد، در كليات رازيابي عبادت تدوين شد.
چون خصيصه رهبري و امامت در جان معظم له تعبيه شده بود، هرگز تفكر گروهي، انديشههاي عرفاني ايشان را رها نميكرد، زيرا عرفان او سبب نجات جامعه از انزوا شد، نه آنكه مايه انزواي خود عارف گردد؛ لذا بعد از اينكه گفتار مرحوم شهيد سعيد ثاني را از كتاب اسرار الصلاة او نقل ميكند، فوراً چنين استدراك ميفرمايد: «اينكه فرمودند: بهتر آن است كه در بيت مُظلِم نماز كند، در غير فرايض يوميه است كه در جماعت مسلمين، خواندن آنها از سنن مؤكده است».[45]
انتخاب وقت فارغ براي عبادت، از ريشههاي معتبر نيل به اسرار آن است؛ چنانچه در فصل ششم از مقدمه، و فصل نهم از مقاله يكم سرالصلوة آمده است؛ ليكن سند اصيل همه اين گفتارها همان است كه در «عهدنامه» اميرالمؤمنين(عليهالسلام) به مالك اشتر تدوين شده است؛ «مالكا! بهترين وقتها را براي تحكيم پيوند بين خود و خدايت قرار بده؛ گرچه در صورتيكه نيت خالص باشد و جامعه از آن كام سلامت يابد، همه كارها براي خدا خواهد بود».[46]
سرّ اباحه مكان نمازگزار و اقسام فتح
در فصل هشتم مقاله يكمِ كتاب سرّ الصلوة، در تبيين راز مباح بودن مكان چنين آمده است: «مادامي كه… قلب در تصرف شيطان يا نفس است، معبدِ حق… مغصوب است، و به هر اندازه كه از تصرف شيطان خارج شد، مورد تصرف جنود رحماني شود، تا آنكه فتوحات ثلثه واقع شود، و سپس به اقسام سهگانه فتح (فتح قريب، فتح مبين، فتح مطلق)، به استناد آيات سورههاي فتح و صف و نصر، و برداشت عرفاني خاص به خود پرداخته شده. منبع اصلي اين استنباط عرفاني را ميتوان در نوشتههاي عرفاني سلف، نظير تأويلات مرحوم مولي عبدالرزاق كاشاني يافت.
ايشان در آغاز تأويل سوره فتح چنين ميفرمايند: «فتوح رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم)ثلاثة: أولها الفتح القريب… و ثانيها الفتح المبين… و ثالثها الفتح المطلق»،[47] و مرجع اين اقسام همان آيههاي سور مزبور است؛ گرچه در تشريح معاني «فتوح سهگانه»، اختلاف تعبير يا تفسير وجود دارد، ولي خطوط كلي آن همسان است.
سرّ تكرار تكبير
مرحوم شيخ جعفر، صاحب كتاب قيّم كشف الغطاء كه از فقهاي نامدار و كمنظير اماميه به شمار ميآيند، سرّ تكرار تكبير را در اذان چنين دانستند: «بار اول براي تنبيه غافل، و بار دوم براي تذكر ناسي، و بار سوم براي تعليم جاهل، و بار چهارم براي دعوت متشاغل است… و راز تكبيرهاي هفتگانه هنگام نيّت، همانا برطرف نمودن غفلت نمازگزار از انكسار و ذلت در پيشگاه خداوند است، و رقم هفت، اشاره به آسمانهاي هفتگانه و زمينها و درياهاي… هفتگانه ميباشد».[48]
گرچه تكبير ظاهراً تعظيم بوده و از سنخ توصيف جمالي حق است، ليكن طبق تحقيق گذشته، بازگشت آن به تسبيح بوده و از شئون توصيف جلالي حق محسوب ميشود. از طرف ديگر، گرچه تذكر به هر كدام از نعمتهاي هفتگانه، مايه تعظيم خداست، ليكن آنچه از حديث حضرت ابيابراهيم امام كاظم(عليهالسلام) در فصل چهارم از مقاله دوم كتاب سرّ الصلوة امام(قدس سرّه) آمده، استفاده ميشود، اين است كه هر «تكبير» در قبال برطرف شدن يك حجاب از حجابهاي هفتگانه است؛ چنانكه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)وقتي به مقام ﴿…قاب قوسين أو أدني﴾ [49] رسيد، يكي از حجابها برطرف شد، و آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم)تكبير گفت و كلماتي را كه در دعاي «افتتاح» است ميگفت، و هنگامي كه حجاب دوم برطرف شد، تكبير گفت تا برطرف شدن هفت حجاب كه هفت تكبير گفته شد.
اينگونه از احاديث اهل بيت(عليهمالسلام)، به منزله قواعد عرفاني است كه عرفا با اجتهاد تهذيبي و مجاهدت تزكيهاي، فروع فراواني را مشاهده مينمايند كه نتيجه آن اين است كه هر «تكبير»ي، خود تأسيس پايه جديدي از سير معنوي است، نه تكرار مايه گذشته؛ چنانكه در پايان سرّالصلاة چنين آمده است: «تكبيرات افتتاحيه براي شهود تجليات است از ظاهر به باطن، و از تجليات افعالي تا تجليات ذاتي…، و تكبيرات اختتاميه براي تجليات از باطن به ظاهر، و از تجليات ذاتيه تا تجليات افعاليه؛ چنانكه مرحوم قاضي سعيد قمي، تكبيرهاي پايان نماز را نتايج توحيدهاي سهگانه ميداند».[50]
سرّ تسليم در پايان نماز
نمازگزار پس از رجوع از وحدت به كثرت، و از حق به خلق، و از محو به صحو، و از فنا به بقاي بعد از فنا، همراهان خود را ميبيند، و در جمع آنها حضور يافته، بر آنها سلام ميكند، و نيز به عنوان سلام توديع، بر انبيا و فرشتگان و معصومين(عليهمالسلام) سلام ميفرستد. سپس وارد نشئه ملك ميگردد، و چون تازه در جمع آنان داخل ميشود، به آنها سلام ميكند، زيرا در متن نماز، سرگرم مناجات با خالق بود: «المُصلّي يناجي ربه» [51]، و با «تسليم» پايان نماز، سفر چهارم از اسفار چهارگانه خاتمه مييابد.[52]
صاحب الفتوحات المكية را كه بعد از وي هرچه در زمينه معارف و اسرار، به تازي و فارسي، يا نظم و نثر، تصنيف يا تأليف شده است، نسبت به نوشتار شيخ اكبر «چه شبنمي است كه در بحر ميكشد رقمي»، درباره سرّ سلامِ پاياني، لطيفهاي است به ياد ماندني كه آن را مرحوم قاضي سعيد قمي، به عنوان «قال بعض أهل المعرفة» [53]، بدون تعيين نام آن قائل نقل نمود. اصل كلام محي الدين در فتوحات چنين است: «سلام نمازگزار درست نيست، مگر آنكه در حال نماز از ما سوي الله غايب شده و با خداوند مناجات كند؛ هنگامي كه از نماز منتقل ميشود و موجودهاي خلقي را مشاهده مينمايد، چون غايب از آنها بود و تازه در جمع آنها حاضر ميشود؛ لذا بر آنان سلام ميكند، و اگر نمازگزار همواره با موجودهاي خلقي بوده و حواس او متوجه مردم بود، چگونه بر آنها سلام مينمايد، زيرا كسي كه در جمع ديگران هماره حاضر است، به آنها سلام نميكند و اين نمازگزار، بايد شرمنده شود، چون با سلام خود رياكارانه به مردم نشان ميدهد كه من در نزد خدا بودم و تازه به جمع شما پيوستم…، و سلام عارف براي انتقال از حالي به حال ديگر است؛ يك سلام بر منقول عنه، و يك سلام بر منقول اليه… ».[54]
و از روايت عبدالله بن فضل هاشمي از حضرت امام صادق(عليهالسلام) استفاده ميشود كه سلام نشانه ايمني است؛ هم از طرف سلام كننده و هم از طرف جواب دهنده، و همين نشانه در پايان نماز، به منظور تحليل كلام آدمي كه با «تكبيرةالإحرام» حرام شده بود، و به قصد در امان بودن نماز، از چيزي كه او را تباه كند، قرار داده شد، و سلام اسمي از اسماي خداست، و از طرف نمازگزار، بر دو فرشته موكل خدايي فرستاده ميشود.[55]
و الحمد لله ربّ العالمين
قم، دهم ماه مبارك 1410
17 فروردين 1369
عبدالله جوادي آملي
منبع: اسراء
[1] ـ سوره آل عمران، آيه 7.
[2] ـ سوره شوري، آيه 51.
[3] ـ سرّ الصلوة، ص 11.
[4] ـ سرّ الصلوة، ص 54.
[5] ـ سوره حجر، آيه 99.
[6] ـ اسرار الحكم، ص527.
[7] ـ سوره مزّمّل، آيات 6 ـ 7.
[8] ـ سورهسراء، آيه 79.
[9] ـ بحار الانوار، ج75، ص380.
[10] ـ اسرار الحكم، ص497.
[11] ـ بحار الانوار، ج73، ص267.
[12] ـ سوره يونس، آيه 32.
[13] ـ سوره مائده، آيه 26.
[14] ـ التوحيد، ص308.
[15] ـ نهج البلاغه، حكمت 77.
[16] ـ مصباح الهدايه، ص207.
[17] ـ سوره جنّّ، آيه 9.
[18] ـ سوره بقره، آيه 125.
[19] ـ سوره يوسف، آيه 31.
[20] ـ اسرار الحكم، ص528.
[21] ـ همان، ص508.
[22] ـ سوره آل عمران، آيه 7.
[23] ـ سوره شوري، آيه 51.
[24] ـ سوره نحل، آيه 103.
[25] ـ «و لاحظته فصعق لجلالك فناجيته سرّاً… »؛ مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
[26] ـ سوره غافر، آيه 16.
[27] ـ سورهمعارج، آيات 19 ـ 22.
[28] ـ سوره انسان، آيه 8.
[29] ـ سوره آلعمران، آيه 92.
[30] ـ سوره انسان، آيه 9.
[31] ـ تعليقه حضرت امام بر شرح فصوص قيصري، ص116.
[32] ـ شرح فصوص قيصري، ص69.
[33] ـ سوره شوري، آيه 51.
[34] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[35] ـ شرح دعاي سحر، ص125.
[36] ـ سوره صافات، آيه 180.
[37] ـ سوره آلعمران، آيه 41.
[38] ـ سوره روم، آيه 17.
[39] ـ ديوان هاتف اصفهاني.
[40] ـ تعليقه حضرت امام بر شرح فصوص قيصري، ص201.
[41] ـ سرّ الصلوة، ص 29.
[42] ـ همان، ص 39.
[43] ـ مستدرك الوسائل، ج4، ص158.
[44] ـ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص33.
[45] ـ سرّ الصلوة، ص 25.
[46] ـ نهج البلاغه، نامه 53.
[47] ـ تأويلات، ج2، ص505 ـ 606.
[48] ـ كشف الغطاء، ص 293، خاتمة في بيان أسرار الصلاة.
[49] ـ سوره نجم، آيه 9.
[50] ـ اسرار العبادات، ص121.
[51] ـ بحار الانوار، ج68، ص215.
[52] ـ سرّ الصلوة، ص 74.
[53] ـ اسرار العبادات، ص119.
[54] ـ الفتوحات المكية، ج1، ص432.
[55] ـ وسائل الشيعه، ج 6، ص 418.
سلام و عرض ادب و احترام
مطالب مفیدی بود و اینجانب از برخی از آنها استفاده کردم.
ممنون از حضور شما در وبلاگ« نگاه خدا»
فرم در حال بارگذاری ...
آیا طوفان نوح علیه السلام همه جهان را فرا گرفت؟
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395
واکاوی یک واقعه تاریخی؛
شیخ الانبیاء حضرت نوح علیه السلام اولین پیامبر اولوالعزم است که راجع به جهانگیر بودن طوفان در عصر آن حضرت دو دیدگاه کلی وجود دارد.
به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری حوزه حجت الاسلام والمسلمین محمدامین گلستانی در مقاله ای این واقعه تاریخی را به رشته تحریر درآورده است.
*دو دیدگاه کلی
در جریان طوفان نوح دو دیدگاه کلی وجود دارد، یکی می گوید طوفان نوح همۀ کرۀ زمین را در برگرفته است، دیگری برخلاف آن براین عقیده اندکه طوفان در محدودۀ اقامتگاه نوح وقوم او (عراق) بوده است و هرکدام از این دو گروه برای اثبات مدعای خود دلائلی را اقامه نموده اند.
اولین سؤالی که دراینجا بر زبانها جاری است این است که آیا طوفان عالم گیر بوده وهمۀ جهان را در بر گرفته که در این صورت سوالات زیادی پیش می آید از جمله آنهاست.
* آیا آنان که در مناطق دور دست زمین زندگی می کردند مانند قطب شمال و جنوبیها و دعوت حضرت نوح علیه السلام به آنها نرسیده بود چه تقصیری داشتند و چرا به آتش بین النهرینی ها بسوزند.
* یا مردم در همان محدودۀ که حضرت نوح به ساختن کشتی مأموریت یافت بوده ا ند، و در آن زمان اقامتگاه و عمران و آبادی، در منطقه بین النهرین وعراق بوده است، چنانکه یکی از دانشمندان مرحوم عبد الوهاب نجار بعد از اینکه می گوید: ما نص قرآنی نداریم که دلالت بر عام یا خاص بودن طوفان داشته باشد، نظر خود را چنین بیان می دارد: در آن زمان انسان ها در سراسر دنیا پراکنده نشده بودند بلکه در همان منقطه ای که طوفان اتفاق افتاد منحصر بودند. و مانند این پرسش ها.
...
*ادلۀ قائلین به عالم گیر بودن طوفان حضرت نوح
دلیل عقلی، می گویند:بعید نیست که طوفان جهانی باشد و همۀ زمین را فرا گرفته باشد چرا که حضرت نوح علیه السلام جزء پیامبرانی است که بر تمام کره زمین مبعوث شده است، به اصطلاح جزء پیامبران اولوالعزم واولین آنها بوده است.
در جواب می گوئیم: البته ما قبول داریم که حضرت نوح از پیامبران اولو العزم می باشد، ولی بحث و گفتگو یک دفعه روی جهانی بودن است و یک مرتبه بر سرجهانی شدن است و این حرف را در بارۀ سایر پیامبران اولو العزم یعنی (حضرت ابراهیم، موسی، عیسی و پیامبرمکرم اسلام علیه السلام نیز می توان گفت، همۀ این ها پیامبران اولو العزم بودند ولی رسالت هیچ کدام از اینها جهانی نشد، از طرفی چه ملازمۀ بین اولو العزم بودن حضرت نوح علیه السلام و جهان گیر بودن طوفان او، وجود دارد؟ هیچ اشکالی نداردکه با بودن نوح علیه السلام به عنوان پیامبر اولو العزم ولی طوفان در نقطۀ خاصی از زمین اتفاق افتاده باشد،. جالب این است که بعضی فراگیر بودن توفان را گواه بر جهانی بودن رسالت حضرت نوح میدانند.
دلیل تاریخی وباستان شناسی،
بعضی می گویند: تاریخ گواه این موضوع است که طوفان نوح جهان گیر بوده است ودلیل آن را چنین مطرح کرده اند، اکتشافات نشان داده اندکه ماهی های فسیل شده و اسکلت های حیوانات و انسانهای مکشوفه در زمانهای بعد از قلل کوه ها، جز طوفان نوح چیزی دیگری نمی تواند مبدأ و منشأ آنها باشد.
و در تاریخ آمده است که بعد از طوفان تنها نسل حضرت نوح علیه السلام در روی زمین باقی مانده اند و حضرت نوح را پدر دوم مردم روی زمین می دانند و جمعیت فعلی دنیا را به نژاد های مختلفی تقسیم می کنندکه همگی نسبشان به فرزندان نوح علیه السلام می رسد، مثلاً مردم خاور میانه وخاور نزدیک را از نژاد سام و قارۀ آفریقا را از نژاد حام و چین و اطراف آن را از نژاد یافِث بشمار آورده اند.
از کسانی که بر جهان گیر بودن طوفان نوح علیه السلام پافشاری دارد مورّخ نامی وسر شناس جهان اسلام آقای مسعودی است، وی می گوید: «. .. وقد غرق جمیع الارض… » ونیز ابن اثیر و ابن جریر از این موضوع بشدت دفاع می کند.
این قائلین بر جهان گیر بود ن طوفان با دلیل تاریخی یا باستان شناسی، نمی تواندعالم گیر بودن طوفان را ثابت کند چرا که میدا نیم، تاریخ ظن آور است نه اینکه قطع بیاورد، اسکلتهای انسان وماهی های فسیل شده که در دورانهای بعد، باستان شناسان بدست آورده و ادعا شده که طوفان نوح منشأ آن می باشد، همۀ اینها بر اساس حدس و تخمین است، در فرهنگ اسلامی از تخمین و گمان پیروی نمی شود.
از سوی دیگر اگر دقت کنیم، همین اسکلتها وماهیان فسیل شدۀ که بعد ها کشف شده است خود دلیل بر این است که توفان جهانی نبوده، چراکه همان هایی که این ا سکلتها واشیای دیگر را کشف نموده اند ادعا دارند که این اشیاء مکشوفه از سر زمین عراق و اطراف آن مانند کوه آرارات کشف و بدست آمده اند. باتوجه به اینکه در تاریخ غیر از توفان نوح طوفانهای دیگری نیزثبت و گزارش شده است.
اما اینکه در تاریخ همه مردم جهان را از نسل نوح می دانند، این مطلب درست نیست چراکه: با نوح علیه السلام افرادی دیگری بودند که نجات یافتند و صریح آیه قرآن این است که می فرماید: «. .. وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ » ونیز در آیه دیگر می فرماید: « وَأُوحِی إِلَی نُوحٍ أَنَّهُ لَن یؤْمِنَ مِن قَوْمِک إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ » در این دو آیه [من] موصوله شامل همه افرادی می شود که در مدت تبلیغ 950ساله نوح علیه السلام به او ایمان آورده ونجات یافتند؛ طبق روایات وآنچه بین مفسرین مشهور است این استکه 80 نفر به حضرت نوح علیه السلام ایمان آوردند. درجای دیگر چنین می خوانیم« قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکاتٍ عَلَیک وَعَلَی أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَک (هود /48)» ( به نوح ) گفته شد: ای نوح! با سلامت وبرکت ازناحیه ما بر تو بر تمام امتهای که با تو اند، فرود آی.
چنانکه ملاحظه می فرمائید در این آیه از کلمه ( أمم ) جمع امت استفاده شده و این دلیل بر این است که غیر از ذریه نوح علیه السلام از امت دیگر نیز بانوح بودند و هیچ بعید نیست که از این امتهائی که بعد از طوفان، نجات یافتند زاد و ولدی به وجود آمده باشند.
* دلیل قرآنی
در این زمینه آیات زیادی است که دلالت دارندکه طوفان همۀ کرۀ زمین را در نوردیده است.
به چند آیه ذیل دقت نمائید:
* آنجائی که حضرت نوح در بارۀ مردم نفرین می کند ومی گوید: « وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیارًا » پروردگارا از کافران در روی زمین هیچ دیّاری باقی مگذار. توضیح مطلب اینکه در آیه از کلمۀ ارض(زمین) استفاده شده ومی دانیم که معنی ارض وسیع و گسترده است وهمۀ جهان را شامل می شود وهیچ قیدی در آیه موجود نیست که نقطۀ خاصی را مشخص کند.
* بعد از ساختن کشتی وقتی که وعدۀ عذاب الهی می رسد خداوند به حضرت نوح امر می کند که از هر نوع حیوان یک جفت در کشتی جای داده وباخود بردار: « حَتَّی إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کلٍّ زَوْجَینِ اثْنَینِ. ..» تا آن زمان که فرمان ما فرا رسید، و تنور جوشیدن گرفت، (به حضرت نوح ) گفتم از هر حیوان یک جفت[ نر و ماده ] در کشتی حمل کن. ..؛ منظور از این دستور، حفظ نسل حیوانات در روی زمین بوده و منظور از غرق هم همۀ اهل زمین مطرح است.
* آیۀ دیگر که بر این مطلب دلالت دارد این آیه است: « لاَ عَاصِمَ الْیوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ » امروز در برابر فرمان خداوند هیچ نگاه دارنده ای نیست مگر کسی که خدا بر او رحم کند.
در آیاتی که لفظ ارض به کار رفته و به آن استناد شده که، مراد از ارض همۀ کره زمین است قابل قبول نیست چرا که در آیات بسیاری از قرآن کلمۀ ارض بکار رفته ولی مراد همۀ زمین نیست بلکه در نقطه خاص از زمین اشاره دارد، ما در این جا به بعنوان مثال به چند آیه بسنده می کنیم:
الف: « وَتَکو
نَ لَکمَا الْکبْرِیاء فِی الأَرْضِ…» وبزرگی در این سر زمین ( مصر) برای شما دو تن باشد.
ب: « وَإِن کادُواْ لَیسْتَفِزُّونَک مِنَ الأَرْضِ لِیخْرِجوک مِنْهَا…» و چیزی نما نده بود که تو” پیامبر” را از این سر زمین به بجای دیگربکشانند تا تورا از آن بیرون سازند، منظور از کلمه ارض خصوص وطن رسول خدا (ص) یعنی شهر مکه است.
ج: « وَقَضَینَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَینِ. ..» و در حق بنی اسرائل مقرر کردیم که شما دو بار در این سر زمین تباهی خواهید کرد. مراد از آن سر زمین (فلسطین) است که در آن می زیستند.
د: « وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُواْ یسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا… » و به آن گروهی که پیوسته تضعیف می شدند، ( بخشهای ) باختر و خاوری سرزمین ( فلسطین ) را - که در آن برکت قرار داده بودیم – به میراث عطاکردیم…
واینکه آیه « قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین…» می گوید: از گونه های حیوان و جانوران یک جفت باخود بردار و در کشتی حمل کن، اگر مراد همۀ جانواران وحیوانات باشد این غیر معقول به نظر می رسد، وخود این جمع کردن حیوانات از بزرگ ترین آن گرفته تا کوچکترین آنها یک تکلیف مالا یطاق است، به دلیل اینکه در دنیا هزاران گونه حیوان وجود دارد و از هرکدام اینها یک جفت بر دارد می شود دو برابر و آنهم در کشتی کذائی و آن چنانی حضرت نوح علیه السلام آیا امکان دارد؟.
دلیل دیگر اینکه تعداد از مورخان و مفسران اسلامی تقریبا هم نظر هستند که توفان در عراق آغاز شد و در همانجا فرونشست، چنانکه در روایات فراوانی نقل شده منظور از تنّور که درآیه 40، سوره هود آمده است در سر زمین کوفه است. ونیز پهلوگرفتن کشتی بنا بر نصّ قرآن کریم بر کوه جودی ( جودی کوهی است واقع در شرق جزیره ابن عمر تا کرانۀ دجله در موصل ) است که تمام این جاهای یاد شده در عراق است پس طوفان نوح هم باید در عراق و اطراف آن باشد نه در جای دیگر.
*ادلۀ قائلین به عدم عالم گیر بودن طوفان
طوفان جهانی نبوده بلکه در محدودۀ خاص از زمین (یعنی عراق) واقع شده است ولی برای اینکه مطلب کاملا روشن شود، لازم است در اینجا فهرست بعضی از آیاتی که دلالت بر عدم جهانگیر بودن طوفان دارد بیاورم و در ضمن، گفته های برخی از علما را که تأکید بر این مطلب دارد نیز متذکر شوم:
از جمله آیاتی که دلالت بر عدم جهان گیر بودن طوفان دارد
* انا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَک مِن قَبْلِ أَن یأْتِیهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»/ سوره نوح/ آیه 1.
* وَأُوحِی إِلَی نُوحٍ أَنَّهُ لَن یؤْمِنَ مِن قَوْمِک إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ»/ سوره هود/ آیه 36.
* وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِن کانَ کبُرَ عَلَیکم مَّقَامِی وَتَذْکیرِی بِآیاتِ اللّهِ فَعَلَی اللّهِ تَوَکلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکمْ وَشُرَکاءکمْ ثُمَّ لاَ یکنْ أَمْرُکمْ عَلَیکمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَی وَ لاَ تُنظِرُون» / سوره یونس/ آیه 7
* وْ قومَ نُوحٍ لَّمَّا کذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیة»/ فرقان / 37 ل
* قَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَـهٍ غَیرُهُ إِنِّی أَخَافُ عَلَیکمْ عَذَابَ یوْمٍ عَظِیمٍ» / اعراف /59 و… همچنین آیات 23 مومنون، 150و117 شعراء ، 46 ذاریات، 14عنکبوت و 52 نجوم از دیگر آیاتی است که قائلین به عدم عالم گیر بودن طوفان به آن استناد کرده اند.
چنانچه که می بینید درهمه این آیات لفظ وکلمۀ ( قوم) بکار رفته است و میدانیم که استعمال قوم در زبان عرب بر یک طایفه و گروه بکار گرفته می شود نه همه مردم روی زمین. بنا براین جای هیچ شک وتردیدی باقی نمی ما ند که، طوفان در نقطۀ خاصی از زمین (یعنی سرزمین عراق) اتفاق افتاده نه اینکه عالم گیر بوده است. این چند آیه نمونه هائی از آیاتی در این باره است، آوردیم.
گذشته از این، ابلاغ رسالت جهانی وسائل ارتباطی پیشرفته می خواهد والا فرستادۀ خدا نمی تواند به مردم سراسر جهان پیام خدارا برساند، وقتی پیام به مردم ابلاغ نگردد، مردم هیچ تقصیری ندارند و در چنین مواردی اگر خداوند مردم را کیفر دهد از نظر عقل قابل قبول نیست، و با عدل خداوند که دادگرترین داد گران و مهربان ترین مهربانان است ساز گاری ندارد. برای اینکه مردمی که اصل پیام به آنها نرسیده است تا اینکه بگوئیم آنها سر کشی کردند وفرستادۀ خدا را تکذیب نمودند در نتیجه عذاب دامن گیر آنها هم شد.
مطلب دیگر اینکه قاعدۀ شرعی داریم که خداوند تا زمانی که پیامبری را برای هدایت مردم به راه راست نفرستاده است هرگز آنان را کیفر نخواهد داد، به این آیات دقت کنید :
*مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یکو
نَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وکان الله عزیزاحکیما (نساء: 165) پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا بعد از این پیامبران، حجتی برای مردم بر خدا باقی نماند، )و بر همه اتمام حجت شود؛( و خداوند، توانا و حکیم است.
* ذلک أن لم یکن ربک مهلک القری بظلم و أهلها غافلون (انعام: 131) این بخاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه )مردم( شهرها و آبادیها را بخاطر ستمهایشان در حال غفلت و بی خبری هلاک نمی کند. )بلکه قبلاً رسولانی برای آنها می فرستد.
* من اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها و لاتزر وازرة وزر أخری و ما کنا معذبین حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً» (اسراء: 15) هر کس هدایت شود، برای خود هدایت یافته؛ و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است؛ و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد؛ و ما هرگز )قومی را( مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم تا وظایفشان را بیان کند.
* نظر علماء و برخی از دانشمندان
* آیت الله العظمی جعفر سبحانی بعد از اینکه آیات را مورد بررسی قرار میدهد می گوید: از مجموع آیات می شود استظهار کرد که شریعت نوح، مر بوط به منطقۀ وسیع خودش( یعنی عراق) بوده وطوفان نیز در آن منطقه رخ داده است.
* عبد القادر مغربی( رئیس مجمع علماء دمشق) صاحب تفسیر جزء تبارک در صفحۀ 139 این کتاب به صراحت می گوید: موضوع فراگیر بودن توفان نوح در قرآن صراحت ندارد.
* مرحوم عبد الوهاب نجار بعد از اینکه می گوید ما نص قرآنی نداریم که دلالت بر عام یا خاص بودن طوفان داشته باشد، نظر خود را چنین بیان می دارد: در آن زمان انسان ها در سراسر دنیا پراکنده نشده بودند بلکه در همان منطقه که طوفان اتفاق افتاد منحصر بودند. (نجار، عبد الوهاب، قصص الانبیا، ص37، چ3- بیروت.)
* آیت الله محمدهادی معرفت_ رحمت الله علیه_ در کتاب گرانسنگ خود «شبهات و ردود حول القرآن» بشدت جهان گیر بودن طوفان را ردمی کند.
*مدت ماندن کشتی نوح روی آب
اما در مورد اینکه کشتی حضرت نوح علیه السلام چه مدتی روی آب مانده و وقتی که به خشکی نشست، در کجا قرار گرفت و انسان ها و حیواناتی که در کشتی بودند, از چه تغذیه می کرده اند، باید گفت: مدت توقف در کشتی را سیزده و برخی شش ماه بیان کرده اند.
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که هفت روز در آن بودند (بحارالانوار، ج 11، ص 333) و سپس آب فرونشست و کشتی بر کوه جودی، که کوهی است در موصل، قرار گرفت. در روایت دیگر از آن حضرت این مدت بیش از یک ماه ذکر شده است. و در حدیث دیگری است که شش ماه در کشتی بودند و در تاریخ یعقوبی آمده است که از روزی که نوح داخل کشتی شد تا وقتی که از آن بیرون آمده یکسال و ده روز طول کشید.
سیدبن طاووس در کتاب «سعدالسعود» می گوید که در ترجمه تورات آمده که کشتی 150 روز بر روی آب بوده است. و قرآن کریم بدون آن که از مدت توقف نوح در کشتی سخن به میان آورد، جریان فرونشستن آب و قرار گرفتن کشتی را بر کوه جودی در یک آیه کوتاه بیان فرموده است.
در این آیه آمده است: «وقیل یا أرض ابلعی مائک ویا سماء أقلعی وغیض الماء وقضی الامر واستوت علی الجودی؛ و گفته شد: ای زمین! فرو خور آب خویش، و ای آسمان! بایست و مبار بیش از این، و (آن گاه) آب کاسته شد و عذاب به پایان رسید و کشتی برکوه جودی قرار گرفت.» (هود/ 44)
* سرگذشت عبرت انگیز کشتی نوح و نکته های تربیتی آن
ولی به هر حال هدف قرآن از بیان این سرگذشت عبرت انگیز، بیان نکته های تربیتی است که در آن نهفته است خواه جهانی باشد یامنطقه ای. اینک چند نکته ای که خیلی مهم بنظرمی رسد در اینجا متذکر می شوم:
* استقامت نوح علیه السلام در مدت 950 سال، درس بزرگ برای مصلحان است که بزودی نباید خسته شوند و تسلیم نا ملایمات و دشواری ها گردند، بلکه پیوسته باید چراغ امید در دل آنان روشن باشد.
* انسان برای اینکه فرزند فلان شخصیت است نباید به خود مغرور شوند و خود را بهشتی و نجات داده شده از عذاب الهی تصور کنند.(پسرنوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد)
* این فرزند گنهکار تصور کرد که کوه، می تواند برای او پناه گاه خوبی باشد، غافل از اینکه نه تنها کوه، بلکه سراسر گیتی در برابر فر مان خداوند نمی تواند حافظ و نگهبان انسان باشد و همۀ آنها منهای خدا، پناه گاهی پوشالی هستند و بشر باید پیوسته به خدا پناه ببرد و وسایل طبیعی را ابزار وآلات بیش نداند که خدا در اختیار او قرارداده است.
* مجموع سرگذشت قوم نوح می رساند که جهان آزمایشگاه عمومی است و خداوند علاوه بر اینکه آزمایش های خصوصی دارد یک نوع آزمایشگاه عمومی و دسته جمعی هم دارد.
با توجه به مطالبی که در این نوشته مختصر آمد به این نتیجه کلی دست می یابیم می شود گفت، که طوفان حضرت نوح علیه السلام منطقه ای بوده نه جهانی به دلائلی که در متن گذشت، ما در این مورد با مقایسه ای ناقصی که انجام دادیم علاوه بر ادلۀ برونی( دلیل عقلی، تاریخی و روای) از متن قرآن مقدس یعنی ( شواهد درونی ) به این نتیجه رسیدیم، آیاتی که منطقه ای بودن طوفان را تأیید می کند نسبت به آیاتی که عمومیت و جهانی بودن طوفان را اثبات می کند خیلی زیاد است.
منبع: خبرگزاری حوزه
فرم در حال بارگذاری ...
رژیم غذایی در کلام امام کاظم علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395
امام کاظم علیه السلام درحدیثی دستورالعمل پرهیز غذایی را بیان فرموده اند:
«لَيسَ الحِميةُ أن تَدَعَ الشيءَ أصلاً لاتَأكُلَهُ، ولكنَّ الحِميَةَ أن تَأكُلَ مِنَ الشيءِ وتُخَفِّفَ»
پرهيز اين نيست كه چيزى را اصلاً نخورى، بلكه پرهيز آن است كه از هر چيزى سبُك بخورى
کافی : ج8 ، ص291
منبع:خبرگزاری «حوزه»
با سلام
مطلب مفیدی بود.ممنونم.
خیلی وقت است از وبلاگ ما دیدن نکرده اید. منتظر حضور سبزتان هستیم.
با سلام
از حضورتان در وبلاگمان ممنونیم.
فرم در حال بارگذاری ...
هفت توصیه نورانی از امام کاظم علیه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395از امام موسی بن جعفر، دریای بیکرانی از معارف اسلام در توحید و نبوت و امامت و معاد، و احکام و آداب تربیتی ـ اخلاقی در قالب هزاران حدیث کوتاه و بلند، و سیره عملی ارزشمند در میدانهای مختلف به یادگار مانده است.
به مناسبت سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام چند حدیث گهربار از این امام همام راتقدیم مخاطبان می کند.
*بچه ها بازی کنند
* قَالَ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام :
تُستَحَبُّ عَرامَةُ الغُلامِ في صِغَرِهِ لِيَكوُنَ حَليما في كِبَرِهِ ؛ بحار الأنوار ، ج 57 ، ص 362
پسنديده است كه فرزند در كودكى به بازى و جست و خيز بپردازد تا در بزرگ سالى بردبار و باوقار باشد.
*مردی استوار از قم
* قَالَ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام :
رَجُلٌ مِن أهلِ قُم يَدعُو النّاسَ إلَى الحَقِّ يَجتَمِعُ مَعَهُ قَومٌ كَزُبَرِ الحَديِدِ ؛ بحار الأنوار ، ج 57 ، ص 266
مردى از قم مردم را به حق فرا مى خواند و گروهى استوار ، چون پاره هاى آهن ، پيرامون او گرد مى آيند.
...
*ايمنى يافتگان در قيامت
* قَالَ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام :
إنَّ لِلّهِ عِبادا فِي الأرضِ يَسعَونَ في حَوائجِ النّاسِ هُمُ الآمِنونَ يَومَ القِيامَةِ ؛ الكافى ، ج 2 ،ص 197 .
خداوند در زمين بندگانى دارد كه براى برآوردن نيازهاى مردم مى كوشند ؛ اينان ايمنى يافتگان روز قيامت اند.
*نداری و دارندگی
* قَالَ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام :
مَن وَلَهَهُ الفَقرُ أبطَرَهُ الغِنى ؛ بحار الأنوار ، ج 71 ، ص 198 .
آن كه نادارى حيرانش كند ، توانگرى سرمستش سازد.
*عظمت ماه رجب
* قَالَ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام :
رَجَبٌ شَهرٌ عَظيمٌ يُضاعِفُ اللّه ُ فيهِ الحَسَناتَ و يَمحُو فيهِ السَّيِّئاتَ ؛ كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 92 .
رجب ماه بزرگى است كه خداوند [پاداش] نيكى ها را در آن دو چندان و گناهان را پاك مى كند.
*موعظه چشم
* قَالَ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام :
ما مِن شَى ءٍ تَراهُ عَيناكَ إلاّ و فيهِ مَوعِظَةٌ ؛ امالی صدوق
در هر چيزى كه چشمانت مى بيند ، موعظه اى است .
*در عافیت شکیبا باش
* قَالَ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام :
الصَّبرُ عَلَى العافِيَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ ؛ مستدرك الوسائل ، ج 11 ص 261 .
شكيبايى در عافيت بزرگ تر است از شكيبايى در بلا .
منبع: حوزه
بازهم باب حوائج باز است
غنچه ای وا شده یک ناز است
ذوق با اشک تری دمساز است
آمده حلم وصبوری تو بیا دروا کن
گوشه چشم خدارا بهر خود پیدا کن
کوچه رو به خدا نورانی است
زسر شوق دلم بارانی است
ولادت حضرت موسی بن جعفر(ع) بر دوستداران اهل بیت مبارک
تولیدی: از وبلاگ ترنم گل
با سلام وتشکر بابت مطلب خوبتان
خوشحال می شویم از وبلاگ ما نیز دیدن فرمائید.
با روضه خوان و سینه زن و خادم آمدیم
در مجلس عزای تو یا کاظم آمدیم
شکر خدا که دور نبودیم از شما
در روضه ها و مجلستان دائم آمدیم
گر دور هم شدیم دمی از کنارتان
اما دوباره خسته دل و نادم آمدیم
مهدی سیاهپوش عزای شما شد و
ما بهر تسلیت به دل قائم آمدیم
ما از همان ازل همه در بندتان شدیم
همسایه های خانۀ فرزندتان شدیم
فرم در حال بارگذاری ...
در مقام شکر پروردگار +دانلود صوت
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395پس -ای خدای من- کریمتر از تو کیست؟ و بدبختتر از کسی که به سبب مخالفت با تو هلاک شده، چه کسی است؟
نه، هیچ کس! پس تو والاتر از آنی که جز به احسان وصف شوی، و منزّه از آنی که جز از جهت عدل از تو بترسند، بیم جور و جفا به معصیت کار از تو نمیرود، و ترس واگذاشتن پاداش کسی که تورا به عبادت خشنودساخته درکار نیست،
پس بر محمد و آلش درود فرست، و آرزوی مرا برآور، و هدایتت را آن گونه بر من افزایش ده که به سبب آن توفیق در کار خویش یابم، زیرا که تو بخشنده کریمی.
صحیفه سجادیه به «زبور آل محمد صلی الله علیه و آله» معروف بوده و شامل زمزمههای عارفانه و نیایشهای امام چهارم شیعیان، حضرت زینالعابدین علیه السلام با خداوند یکتا است.
...
(۶) تَشْكُرُ يَسِيرَ مَا شَكَرْتَهُ، وَ تُثِيبُ عَلَى قَلِيلِ مَا تُطَاعُ فِيهِ حَتَّى كَأَنَّ شُكْرَ عِبَادِكَ الَّذِي أَوْجَبْتَ عَلَيْهِ ثَوَابَهُمْ وَ أَعْظَمْتَ عَنْهُ جَزَاءَهُمْ أَمْرٌ مَلَكُوا اسْتِطَاعَةَ الِامْتِنَاعِ مِنْهُ دُونَكَ فَكَافَيْتَهُمْ، أَوْ لَمْ يَكُنْ سَبَبُهُ بِيَدِكَ فَجَازَيْتَهُمْ!
ترجمه دعای سی و هفتم صحیفه سجادیه:
(۹) بنابراین اگر شیطان ایشان را از طاعتت نفریبد هیچ عصیان گری تو را معصیت نکند، و اگر شیطان باطل را در نظرشان به صورت حق جلوه ندهد هیچ گمراهی از راه تو منحرف نشود،
فرم در حال بارگذاری ...
وظیفه ما در مقابل دوستان کمحجابمان چیست؟ + عکس
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395دعوت دوستانه دیگران به حجاب دارای اصول و قواعد خاص خود است، اصولی که با عدم رعایت آن با اطمینان نتیجه مطلوبی حاصل نخواهد شد
فرم در حال بارگذاری ...
بی حجابی هم فایده هایی دارد!
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395وقتی بی حجاب می شوید احساس می کنید اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده اید، با قدرت بیشتری در بین مردم حاضر می شوید و گاهی احساس می کنید که با تسلط بیشتری می توانید در بین جمعیتی صحبت کنید. شاید حتی تصمیم بگیرید در آینده یک سخنران اجتماعی بشوید.
در جامعه ای که مدام از فواید حجاب صحبت می شود شاید سخن گفتن درباره فواید بی حجابی کمی عجیب به نظر برسد. اما افزایش تقاضا برای شل حجابی این ذهنیت را ایجاد می کند که حتماً این سبک پوشش فواید و مزایایی را برای پیروان خود دارد لذا بر آن شدیم تا برخی فواید بی حجابی را بررسی نماییم. حال این سؤال را از بانوان کم حجاب یا بانوانی می پرسیم که قصد دارند کمی بی حجاب شوند؛ به نظر شما فواید بی حجابی چه چیزهایی است؟
مورد توجه و محبت بیشتری قرار می گیرید
نمی توان این فایده را کتمان کرد که وقتی بی حجاب می شوید، مورد توجه بیشتری قرار می گیرید. در این بین برخی مردان نیز به شما بیشتر توجه می کنند و گاهی مورد محبت آنان قرار می گیرید. این ممکن است فرصت ها یا موقعیت هایی را برای شما ایجاد کند. اما حقیقت چیست؟
چه چیزی در این بین تغییر کرده است که برخی مردان به شما بیشتر از یک زن با پوشش مناسب توجه می کنند؟ واضح است که مردان مزاحم که در دل خود نیت های سالمی نسبت به زنان ندارند، از بین زنانی که در اطراف خود می بینند جذب آنهایی می شوند که پوشیدگی کمتری در ظاهر و در رفتار خود دارند.
بنابراین وقتی بی حجاب می شوید ناخواسته به مردان می گویید از این پس مرزی بین ما نخواهد بود، شما می توانید با من راحت تر باشید. وندی شلیت فارغ التحصیل فلسفه از آمریکا می گوید: چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم مردان محترمانه رفتار کنند در حالی که تعداد زیادی از زنان دائماً پیام می فرستند که لازم نیست اینگونه باشند؟! (فمینیسم در امریکا، ص۳۳)
...
با شل حجابی زیباتر و جذاب تر به نظر می رسید
واضح است که وقتی بی حجاب می شوید، بیش از گذشته زیبا و جذاب به نظر می رسید. ممکن است بسیاری از اطرافیان نیز شما را تحسین کنند و زیبایی های شما را که تا قبل از این آشکار نبودند، ستایش کنند. طبیعی است خودتان هم لذت بیشتری از زندگی می برید زیرا احساس می کنید از زیبایی های دنیا استفاده می کنید.
حال سعی کنید به این سؤال فکر کنید و پاسخی قانع کننده برای خود بیابید.
زیبایی چیست؟ معیار آن چیست؟ چه کسی آن را تعیین می کند؟
دکتر کریستین نورتراپ چنین می گوید:
« اگر قرار باشد مرتب با معیارهای پیشنهاد شده از طرف دستگاه ارتباط جمعی خود را مورد قضاوت قرار دهیم ، تمام مدت با جسم مان در جنگ و ستیز خواهیم بود.»
دکتر ناتالی راجرز، نویسنده کانادایی در کتاب زن شاداب می گوید: « اینکه اجتماع ما برای ظاهر خوب و محبوبیت چنین ارزش بالایی قائل است، یک ناهنجاری است ، چرا که هیچ یک از این دو، معیار ارزش های واقعی نیستند . انسان های زشت و فاقد جذابیت هم می توانند محبوبیت به دست آورند.» (استانداردی برای زیبایی ص۸۳)
شما به عنوان یک بانوی زیبا در نگاه نخست این حق را دارید که از زیبایی خود بهره بیشتری ببرید، شما به وسیله آرایش خود را زیباتر از آنچه هستید نمایش می دهید و مورد تحسین دیگران نیز قرار می گیرید. آیا می دانید با آرایش های خود هر لحظه در حال تبلیغ کردن خودتان هستید تا مورد انتخاب افراد خاص قرار بگیرید؟
اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کنید
وقتی بی حجاب می شوید احساس می کنید اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده اید، با قدرت بیشتری در بین مردم حاضر می شوید و گاهی احساس می کنید که با تسلط بیشتری می توانید در بین جمعیتی صحبت کنید. شاید حتی تصمیم بگیرید در آینده یک سخنران اجتماعی بشوید.واقعیت این است که درون شما تغییری نکرده است بلکه فقط ظاهر شماست که تغییر کرده است. شما با زدن یک ماسک دروغین توانسته اید ضعف شخصیتی خود را پنهان کنید و از این پس می بینید که به خاطر رنگ ولعاب ظاهرتان است که مرود تحسین قرار می گیرید و نه باطن وتوانمندی هایتان.
شما در صورتی یک انسان با اعتماد به نفس هستید که در شرایط و محیطی که باحجاب بودن را طرد می کنند و گاهی حتی سرزنش و توهین می کنند، پوشش و رفتار عفیفانه خود را حفظ نمایید. در واقع در این شرایط است که از اعتماد به نفس بسیار بالایی برخوردارید که کمتر کسی آن را خواهد داشت.
از طرفی وقتی شما محجبه هستید ممکن است احساس کنید مورد پذیرش جامعه نیستید و در ظاهر کسی شما را تحسین نکند که البته در برخی موقعیت ها چنین است ولی در همین مکان ها نیز اغلب مردم در دل خود محجوب بودن را تحسین می کنند اما به زبان جاری نمی کنند. پس به درون خود متکی باشید.
با کم حجابی یک بانوی با شخصیت خواهید بود
وقتی بی حجاب یا کم حجاب می شوید، مورد احترام افرادی قرار می گیرید که این نوع ظاهر شما را می پسندند. بنابراین از آنجا که این افراد با دیسیپرین خاصی با شما رفتار می کنند، لذا احساس می کنید شخصیت اجتماعی شما تقویت شده و ارتقاء شخصیت یافته اید.
اما اندیشمند فرزانه استاد مطهری در مورد شخصیت زنان اینگونه می نویسد :
« مرد ، بسیاری از هنر نمایی ها و شجاعت ها و دلاوری ها و نبوغ ها و شخصیت های خود را مدیون زن و خود داری های ظریفانه زن، مدیون حیا و عفاف زن می داند. زن همیشه مرد را ساخته و مرد اجتماع را، آنگاه که حیا و عفاف و خودداری زن از میان برود و زن بخواهد در نقش زن ظاهر شود، اول به زن مهر باطله می خورد و بعد مرد مردانگی خود را فراموش می کند و سپس اجتماع منهدم می گردد.»
در آیه ۵۹ سوره احزاب می بینیم که قرآن کریم پس از آنکه توصیه می کند زنان خود را بپوشانند می فرماید : «این کار برای اینکه به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختیار مردان قرار نمی دهند بهتر است.»
بنابراین شخصیت واقعی یک زن، شخصیتی برخواسته از حیا و عفاف و محجوب بودن است و چنین شخصیتی در پیشگاه الهی و وجدان انسانی انسان ها معتبر و ارزشمند است.
از این پس به موقعیت های بیشتری دست پیدا می کنید
وقتی بی حجاب می شوید موقعیت های شغلی بیشتری خواهید داشت. برخی شرکت ها حتی ظاهر غیراسلامی را نیز از شما طلب می کنند و در غیراینصورت به شما شغلی نمی دهند. اگر یک دانشجو باشید اغلب در دانشگاه ها ممکن است برخی اساتید شما را بیشتر از یک دانشجوی باحجاب تحویل بگیرند، بنابراین در مجموع با بی حجابی در جامعه کنونی به موفقیت های بیشتری دست پیدا می کنید.
اما یک موقعیت مطلوب چه موقعیتی است؟ آیا اینکه مردانی بخاطر ظاهر زیبا و جذاب به شما توجه بیشتری کنند در حالیکه نسبت به همسر خود چنین توجهی ندارند، یک موقعیت مطلوب است؟
شاید بد نباشد به این جنبه نیز فکر کنیم که نهایت زندگی و موقعیت ما به کجا خواهد رسید. اینکه نهایت موقعیت ما در پیشگاه الهی است. ما چه موقعیتی را در این محضر خواهیم داشت؟ دسترسی به کدام موقعیت برای ما موفقیت آمیزتر است؟
شادتر و با نشاط تر خواهید بود
وقتی بی حجاب می شوید احساس می کنید نشاط بیشتری دارید و به دنبال شادتر شدن هستید. احساس می کنید به آرامش بیشتری دست پیدا کرده اید و شاید روزتان را با انرژی بیشتری شروع می کنید.
اما حقیقت این است که شل حجابی شاید در ابتدا نشاطی را به دنبال داشته باشد اما بعد از مدتی نه چندان دور متوجه می شوید که این نشاط حقیقی نبوده و بلکه آرامش گذشته را نیز از دست داده اید. بسیار طبیعی است که وقتی ساعت ها در معرض نگاه های نامحرم و ناپاک قرار می گیرید، اثرات منفی آن بر روح، روان و جسم شما باقی خواهد ماند و اینگونه شما بدون اینکه خود بدانید نشاط واقعی را از دست خواهید داد.
با توجه به موارد ذکر شده که می توان آن ها را منفعت های بی حجابی یا شل حجابی نام نهاد، قضاوت با خوانندگان محترم است که فواید و نتایج سودمند حجاب را برگزینند یا منفعت های دنیایی کم حجابی را.
منبع: با حجاب
حجاب برتر یعنی چادر باعث آرامش روانی خاصی در خانم ها ایجاد می کنه حس آرامش درونی، بی تفاوت بودن نسبت به نظر عوام، اعتماد بنفس و….
فرم در حال بارگذاری ...
نوحه و مداحی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام با نوای محمود کریمی + دانلود
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395
فرم در حال بارگذاری ...
۵ رسمی که زنان باحجاب دوران جاهلیت را بی حجاب می کرد.
نوشته شده توسطرحیمی 14ام اردیبهشت, 1395زنان جاهلی با مردان به گفتگو می نشستند و نگاه آن ها به یکدیگر در آن زمان نه ننگ و عار بود و نه حرام. عرب جاهلی اگر کسی به همسرش یا خواهر یا دخترش نظر بد می انداخت او را به جنگ یا مبارزه دعوت می کرد و چه بسا به خاطر یک نگاه مشکوک بین دو قبیله جنگ بزرگی در می گرفت. لذا کسانی که نگاه پاک داشتند مورد ستایش و تمجید شعرا بودند. |
گفته می شود که شعر، دیوان عرب است؛ یعنی انعکاس دهنده رفتارهای اجتماعی جامعه عرب است. اعراب علاقه و اهتمام بسیاری بر سرودن شعر داشتند. به طوری که می توان در اشعار آن ها تمام جزییات و حوادث زندگی شاعر از روحیات شخصی تا حوادثی که برای افراد قبیله و جامعه پیرامون خود رخ می داد را یافت. در این نوشتار ما به بررسی پوشش زنان نه در کتب تاریخی بلکه در اشعاری که شعرای آن زمان با توجه به فرهنگ غالب می سرودند و زبان به زبان جاری می شد می پردازیم.
دکتر حیدر شیرازی، دکترای زبان و ادبیات عرب که تاکنون مقالاتی در زمینه ادبیات اهل بیت علیهم السلام و ادبیات عصر جاهلی از ایشان منتشر شده است؛ در این مورد بیان می دارد: در رابطه با حجاب و بوشش در اشعار جاهلیت باید دانست که:
◄اولا به همان اندازه که در دوره جاهلیت بی حجابی و برهنگی بوده، به همان اندازه هم حجاب و پوشش وجود داشته است، و این در ادبیات منظوم دوره جاهلی به وضوح قابل مشاهده و قابل اثبات است.
◄ثانیاً حجاب در دوره جاهلیت بیشتر یک امر فطری و یا عرفی بوده و نه اعتقادی که ریشه در اعتقادات عمیق دینی داشته باشد. به همین علت هم در شرایط خاص بر اساس عرف جامعه، حجاب را کنار می گذاشتند و در این راستا هم احساس گناه و عذاب وجدان نمی کردند.
◄ثالثاً این که آیات قران کریم درخصوص دستور به پوشش و عفاف بیشتر جنبه تعدیل کننده، اصلاح کننده یا تکمیل کننده است. با استشهاد به آیات عفاف و حجاب، ما نمی توانیم این نتیجه کلی و قطعی را بگیریم که در دوره جاهلیت اصلاً عفاف و حجابی وجود نداشته، همانطور که مثلا وقتی آیات مربوط به کشتن و زنده به گور کردن دختران نازل می شود، نمی توان نتیجه قطعی گرفت که همه قبایل این کار شنیع را انجام می دادند.
...
عوامل بی حجابی زنان در اشعار دوران جاهلیت
زنان به روایت اشعار جاهلیت به طور معمول و در بیشتر قبایل دارای پوشش مناسب بوده اند. اما این پوشش بنا بر دلایلی و در زمان های خاص دستخوش تغییر می شد. عوامل بی حجابی زن در دوره جاهلیت را با استنباط از اشعار آن دوران می توان در چند عامل خلاصه کرد:
۱_عرف قبیله، رایج ترین عامل
گاهی دلیل بی حجابی در جاهلیت، خودنمایی زن نبوده؛ بلکه علت اصلی آن عرف قبیله بوده که اعتقادی به لزوم پوشش زن نداشته است، چون از همسایگان و قبیله توقعی جز عفاف و پاکدامنی نداشتند. لذا نیازی به حجاب و پرده پوشی نمی دیدند و زنان جهت پیروی از عرف قبیله بی حجاب بودند و حتی ورودی منازل بدون در یا پرده بود.
در منابع روایی از «عایشه» اخباری نقل می شود که نشان می دهد برخی زن ها صرفاً جهت تبعیت از عرف قبیله حجاب را رعایت نمی کردند و زمانی که آیات «سوره نور» نازل شد زنان انصار و مهاجر آمدند و در واقع از پارچه ها و لباس هایشان خمار درست کردند و سر و گریبان خود را با آن پوشاندند. البته با وجود بی حجابی هرگز رضایتی به چشم چرانی و هوسرانی مردان نبود. زنان جاهلی با مردان به گفتگو می نشستند و نگاه آن ها به یکدیگر در آن زمان نه ننگ و عار بود و نه حرام. در آن زمان، عرب جاهلی اگر کسی به همسرش یا خواهر یا دخترش نظر بد می انداخت او را به جنگ یا مبارزه دعوت می کرد و چه بسا به خاطر یک نگاه مشکوک بین دو قبیله جنگ بزرگی در می گرفت. لذا کسانی که نگاه پاک داشتند مورد ستایش و تمجید شعرا بودند.
۲_ترس از اسارت در زمان جنگ
در زمان جاهلیت به لحاظ تفاوت موقعیت و جایگاه اجتماعی و اقتصادی زنان برده و آزاده، معمولا ًزنان آزاده عرب با توجه به کثرت جنگ های قبیله ای، ترس از این داشتند که مبادا به اسارت و بردگی در آیند؛ به خصوص این که از طرفی برای دشمن به اسارت گرفتن زنان آزاده غنیمت مهم و با ارزشی به حساب می آمد و از طرف دیگر به لحاظ حیثیتی بسیار سنگین بود که زنانشان به اسارت برده شوند و برای زنان هم سخت بود که خانواده و خویشان خود را از دست داده و در سرزمین غربت در بند اسارت و بندگی و کنیزی باشند؛ لذا وقتی جنگ در می گرفت و محتوم به شکست می شد و احتمال اسارت تقویت پیدا می کرد، زنان به خاطر این که خود و قبیله شان به خواری و ذلت بیشتری تن در ندهند، این مسئله را پذیرفته بودند که حجاب و پوشش خود را مانند کنیزان کنند تا بی ارزش شده و دشمن از اسارت آن ها صرف نظر کند و بهترین نشانه برای این که کنیز شناخته شوند؛ بی حجابی و برهنگی بود. یعنی نقاب از چهره بر می داشتند، سر و صورت و ساق های خود را برهنه کرده و بیرون از خیمه های خود می آمدند و آماده فرار می شدند. البته باید در نظر داشت که مسئله کنار گذاشتن حجاب و پوشش در زمان جنگ در نزد برخی قبایل، عیب و عار دانسته می شده و به نوعی نشانه ترس و رسوایی بود؛ لذا در قصیده های خود غالباً به عنوان یک صفت منفی از آن یاد می کنند. یعنی این عامل کلی و فراگیر نیست. از منطقه ای به منطقه دیگر متفاوت بوده و برخی البته معمول تر است.
۳_فقر و گرسنگی
یکی دیگر از عوامل بی حجابی و فساد زن در دوره جاهلیت، وضعیت بد اقتصادی و معیشتی بوده که گاهی علی رغم غیرت مرد عرب در حفظ حیثیت و آبروی ناموسی، منجر به بی حجابی و فساد اخلاقی زن در جهت کسب معاش و لقمه نانی برای سیر کردن خود بوده است. دست و پنجه نرم کردن با فقر برای عده ای عاملی مفسده انگیز بوده و موجب می شد زن حجاب و حیای خود را کنار بگذارد.
۴_خودآرایی و خودنمایی
در عصر جاهلیت گاهی حس خودخواهی و خودنمایی زن نسبت به زیبایی خلق و جمال صورت، باعث می شد به دنبال نمایش جمال و زیبایی در معرض عموم باشد. البته این مسئله را به زعم خود توجیه می کردند که مثلاً مهم باطن انسان است که عفیف باشد و پوشش و ظاهر افراد دلالت بر عفت درونی است. یکی از مورخین ادبی جاهلیت می گوید: «زن در عین عفاف و پاکدامنی به خاطر حسن و جمالش خمار از سر بر می دارد.»
در حقیقت زن در دوره جاهلی آزاد بود تا جایی که عرف اجازه بدهد زینت خود را آشکار کند و با هر نوع پوشش و حجابی در بازار مشغول به خرید و فروش شود، به حج برود، آب ازچاه بیرون بکشد، چوپانی کند.
البته گفتن این مطلب که اغلب این کار را می کردند کمی سخت است. زنان بعضاً سر و صورت و حتی گریبان خود را می پوشاندند؛ اما زیورآلات و زینت خود را روی آن ها نمایش می دادند و این خودآرایی و خودنمایی همیشگی نبوده و در شرایط خاصی بیشتر دیده می شده است. مانند سفر که زنان و مردان قبیله برای بدرقه می آمدند و در طی مسیر که احتمال تلاقی کاروان ها وجود داشت. چنانچه گاهی چشمان زینت شده از زیر سوراخ های روبند و یا نقاب دیده می شد و بخشی از زیورآلات به جای این که زیر لباس پنهان باشد، بر روی لباس انداخته می شد. در داخل کجاوه نیز گاهی برای جلوه گری بیشتر، قسمتی از پرده های نازک توری که برای زینت یا پشه بند روی کجاوه بود، کنار زده می شد و زنان به بیرون نگاه می کردند.
در ایام حج نیز با وجود زنانی که شعرا در وصف زیبایشان شعرها می سرودند زنانی هم بودند که پوششی اسلامی داشتند و شعرا در حسرت تماشای آن ها در شعر خود شکوه می کردند و اشاره می کردند که آن ها به جز کفین و مچ دست، بقیه بدن حتی صورت را می پوشاندند.
۵_جزع و ناله در هنگام مصیبت و عزاداری
یکی از رسم های کهن جاهلی که مربوط به عفاف و حجاب است، پاره کردن گریبان و برهنه کردن سر و صورت بود.
اما علی رغم این که غیرت عرب نمی گذاشت که زن سر برهنه و آزاد از نظر بوشش بیرون بیاید و در معرض دید عموم قرار گیرد؛ در حالت مصیبت زدگی و ناراحتی و غم اندوه زیاد تحت این عنوان که زن در مصائب صبر و تحملش زود تمام می شود و نمی تواند بر احساسات و اعصاب خود تسلط داشته باشد تا حجاب خود را حفظ کند و این که در چنین شرایطی عقلانیت خود را از دست می دهد، مجاز بود که برای یک مدت معین جهت ابراز حزن و اندوه فراوان از پرده نشینی خارج شده و صیانت و کرامت بوششی خود را برای امری مهم تر یعنی سوگواری کنار بگذارد.
ظهور اسلام و مخالفت با برهنه کردن سر و صورت
این امر با ظهور اسلام تعدیل شد و از طرف خداوند یکی از شرایط بیعت رسول خدا با زنان همین کنار گذاشتن سنت غلط جاهلی در عزاداری برای زنان مطرح می شود. چنانچه حضرت رسول(ص) برخلاف توصیه مردها به زن ها در جاهلیت، در وصیت خود به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیان می کنند که اگر از دنیا رفتم صورت نخراش و موی پریشان مکن و حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز در زمان بردن حضرت علی به مسجد فرمودند: به خدا قسم اگر پریشان کردن موی، یعنی برهنه کردن سر و صورت، گناه و معصیت نبود این کار را می کردم.
منبع: دکتر حیدر شیرازی_ بازنمایی حجاب عصر جاهلیت در اشعار عرب جاهلی
فرم در حال بارگذاری ...