تغافل برای اینه که حرمت پدر و مادر شکسته نشود.
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مرداد, 1394هرکس که زیاد صحبت کند، خطایش زیاد می شود.
ماشینی که کاملا سالم باشه، راننده اون سعی می کنه کمترین خراشی هم به اون نیفته یا لباسی که سفید باشه، صاحب اون سعی می کنه کمترین لک به اون لباس نیفته، امّا وقتی که این لباس پر از لک و چرک شد، دیگه صاحبش از چرک اضافه ی اون، پرهیز نمی کنه. اگه ماشین پُرتصادف شد، هرگوشه اش زدگی پیدا کرد، اون وقت دیگه برای صاحبش مهم نیست جای دیگه ماشینش هم زدگی پیدا بکنه.
در حدیثی از امیرالمومنین اومده که می فرماید:
«هرکس که زیاد صحبت کند، خطایش زیاد می شود و کسی که خطایش زیاد شود حیاء اش کم می شود و هرکس حیاءاش کم شد ورع و تقوایش کم شود و اگر ورعش کم شود، قلبش می میرد و اگر قلبش بمیرد داخل آتش می شود.»(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج19،ص264)
پس اگه پدر ومادر و یا زن و مرد نسبت به خطای همدیگه گذشت نکنند و همه جا به رخ هم بکشند، حیای اون ها کم می شه و فرزند دیگه پروایی از لغزش خودش نداره امّا اگه پدر، چشم خودش رو ببنده و نادیده بگیره، حرمت لازم برای تربیت، محفوظ می مونه.
یادمه کلاس راهنمایی بودم، وقتی معلّم وارد کلاس شد یکی از بچه های کلاس صدای گربه ای در اورد و همه کلاس رو بهم ریخت. معلّم عصبانی شد و حدود یه ساعتی به دلیل این عصبانیت کلاس به تعطیلی گذشت. البته ما هم خیلی خوشحال شدیم. چون تعطیلی رو خیلی دوست داشتیم. امّا واقعاً، این بهتره که کلاس تعطیل بشه و… یا تغافل؟
هر پدر ومادری اگه توی زندگیشون خیلی از مسائل رو نسبت به همدیگه نادیده بگیرن خیلی از تنش های خانوادگی از بین می ره. امّا این به معنای رضایت به عیب و خطا نیست بلکه به معنای عدم رضایته. چون باید این رو پیگیری کنند که چرا این طور شده و نذارن این عیب رسوخ پیداکنه. تغافل برای اینه که حرمت پدر و مادر شکسته نشه و حیاء از بین نره. نه اینکه صورت مسئله بطور کلی پاک بشه.
سایت لبیک
یک طرفه ای رو رفتی که تابلو ممنوع هم داره … تغافل هم حد و مرز داره … هر امری، چه تغافل و چه اقدامات بازدارنده، محدوده بسیار مشخصی دارد.(فرهنگی بازنشسته 62 ساله، اهل محله باغفردوس مولوی شهر طهرون)
فرم در حال بارگذاری ...
آگاهی از امتحان
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مرداد, 1394وقتی خدا کسی را دوست داشته باشد او را نسبت به امتحان بودن حوادث زندگیش به خوبی آگاه می کند
و اگر کسی را بیشتر دوست داشته باشد، پاسخ مناسب در امتحاناتش را نیز به او الهام می کند.
خدا همه ما را دوست دارد ولی ما با حواس پرتی پیامهای او را دریافت نمی کنیم و یا خود را به غفلت میزنیم.
پیام های معنوی روزانه از استاد پناهیان
سلام
عالی بود
انشاالله حواسمان پرت نباشد…
فرم در حال بارگذاری ...
حجاب از دیدگاه امام صادق ( علیه السلام)
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مرداد, 1394
همه اهل بیت ما برای پیشبرد دین اسلام زحمات فراوانی کشیدند و حتی شخصیتی چون امام حسین (علیه السلام) فرزندان خودش را در راه اسلام داد، و با این عملش توانست ذهن های بیشماری را به طرف مکتب تشیع و اسلام راستین جمع کند، ولی آن کسی که به معرفی این مکتب که نگاه های فراوانی را به خودش جمع کرده بود پرداخت و افکار تشنه معارف را سیراب کرد شخصیت امام صادق (علیه السلام) بود که توانست اسلام را به مردم معرفی کند و شمه ای از نور امامت را برای مردم نمایان سازد؛ که چند نمونه از روایت های ایشان را برای شما عزیزان که مرتبط با بحث ما نیز هست را می نویسم.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:
در قیامت زن زیبایی را که به خاطر زیبایش در فتنه افتاده است و (فریب زیبایی خود را خورده؛ و بی حجابی و بی عفتی و آلودگی دامن گناه او می باشد) به پای حساب خواهند کشید. خطاب به خداوند متعال خواهد گفت:
خدایا،خودت مرا زیبا خلق کردی تا اینکه در فتنه افتادم. به اذن الهی، حضرت مریم (سلام الله علیها) را در آنجا حاضر خواهند نمود و ندا خواهد شد: نگاه کن ببین تو زیباتری یا این زن، ما او را هم در نهایت زیبایی آفریدیم اما او گناه نکرد و فریب نخورد.(1)
و در روایت دیگری می فرمایند:
سه خصلت هست که اگر یک زن آن ها را داشت، نترس و بگو: اهل جهنم است،
آن سه خصلت عبارتند از:
1. بدزبانی
2. خودخواهی و غرور
3. بد دامنی و (بی حجابی و بی عفتی)(2)
===================================
(1)تُؤتی بالمَرأهِ اِلحُسناءِ یَومَ الِقِیامَهِ الّتِی قَدِ افتَتَنت فِی حُسنِها،فَتَقُولُ: یا رَبِّ،حَسّنتَ خَلقِی حَتّی لَقِیتُ ما لَقِیتُ،فَیُجاءُ،بمَریَمَ(س)، فَیُقالُ:أنتَ أحسَنُ أو هذِهِ؟ قَد حَسّنّاها فَلَم تَفتَتِنُ
(الکافی :228/8)
(2)ثَلاثُ إذا کُنّ فِی المَرأهِ فَلا تَحرُج أن تَقُولَ: إنّها فِی جَهَنّمَ؛البذاءُ، وَالخُیَلاءُ، وَ الفَجَرُ (الخصال:159)
سایت لبیک
فرم در حال بارگذاری ...
میبخشم؛ چون دوستش دارم...
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مرداد, 1394این متن را نباید هر کسی بخواند، چرا که هدیه خصوصی امام صادق علیهالسلام است به من و تویی که با جان و دل حاضریم برای سخن آلالله خود را فدا کنیم؛ حتی اگر مجبور شویم خیلی از سنتهای غلط را زیر پا بگذاریم و سنتهای زیبا و خدایی را جایگزین کنیم…
برای آنها که میخواهند با حضرت زهرا سلاماللهعلیها محشور شوند.
هر حرفی را به هر کسی نمیتوان زد. این را همه میدانند. برای همین هم قدیمیها گفتهاند:
«معرفت درّ گرانی است به هر کس ندهند، پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند».
حالا اگر این حرف، حرف اهلبیت علیهم السلام باشد که دیگر اهمیتش هزار برابر است و مخاطب خیلی مهم میشود.
به همین دلیل این متن را نباید هر کسی بخواند، چرا که هدیه خصوصی امام صادق علیهالسلام است به من و تویی که با جان و دل حاضریم برای سخن آلالله خود را فدا کنیم؛ حتی اگر مجبور شویم خیلی از سنتهای غلط را زیر پا بگذاریم و سنتهای زیبا و خدایی را جایگزین کنیم.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: سه گروه از زناناند که خداوند عذاب قبر را از آنان برطرف کرده و با فاطمهزهرا سلاماللهعلیها در قیامت محشور خواهند شد:
1. زنی که در برابر غیرت شوهرش صبر کند.
2. زنی که در برابر بداخلاقی همسرش شکیباست.
3. ؟
سومی را نباید به این راحتی گفت. انگار باز هم به زمینهسازی نیاز دارد. زیرا اما و اگرهای زیادی مانع میشود که به آن جامه عمل بپوشانیم. اما چه تبلیغی باید برای آن کرد؟ چه چیزی بالاتر از ضمانتهای امام صادق؟ع؟؟ یعنی چه چیزی بالاتر از برداشته شدن عذاب قبر و ثواب هزار شهید و بهره بردن از ثواب عبادت یکسال؟ حالا همه اینها به کنار؛ چه چیزی بالاتر از محشور شدن با بانوی یگانه عالم که احدی از زنان با او قابل مقایسه نیست؟ خوشا به حال ما که خداوند چنین پاداشی برایمان تدارک دیده است… آری؛ با این اوصاف خیلی شنیدنی است ویژگی سوم:
3. زنی که مهریهاش را به شوهرش میبخشد.1
...
>عجب! مهریهای که این قدر در جامعه ما پررنگ و مهم شده و به خاطرش ازدواجهای جوانان آسیب دیده، اگر بخشیده شود، چنین اجر بالایی دارد؟ پس چرا ما برای زیاد کردن آن، این قدر بحث و گفتوگو و شاید جدال میکردیم؟ چه اشتباه بزرگی! راستی، مگر مهریه همانی نیست که خداوند در قرآن آن را «هدیهای» میداند که نشانه صداقت و راستی و مهربانی مرد نسبت به زن است؟2
پس باز هم اشتباه کردهایم…
هزاران اما و اگری را که به اشتباه در جامعه بزرگ کردهایم، برای خودت مرور کن و به نتیجه برس!
تو را نمیدانم، اما من مهریهام را میبخشم، زیرا قبل از این که با همسرم پیمان عشق بسته باشم، پیمان بندگی را با خدایم امضا کردهام و او هم تضمین کرده است خانواده بهشتی را برای من. حالا با خیال راحت به همسرم و خانوادهام عشق میورزم و مهریهام را به او میبخشم، چون دوستش دارم…
البته چون مهریه یکی از پاکترین مالهاست و به گفته اهلبیت میتواند شفابخش بسیاری از مریضیها باشد3،
پس من هم به اندازه مهریه حضرت زهرا (که گویا کمتر از 14 سکه بهار آزادی است) نگه میدارم و بقیه را میبخشم.
من مطمئنم که چون این بخشیدن از سر عشق و محبت است، خانوادهام را اهلبیتی میکند و آرامشی شیرین را به ارمغان میآورد.
حالا تو چه میکنی خواهر مهربانم؟
فکرهایت را بکن و از روی میل و علاقه، تن به این معامله بده!
معاملهای که سودش بینهایت است و ضررش ناچیز.
اگر چنین کردی، حتما با جملهای زیبا در قسمت بخشیدم (+) به ما خبر بده تا قطرهقطره جمع گردیم؛ وانگهی دریا شویم…
و چه چیزی زیباتر از دریای همسران فاطمی…
[1]- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام: ثَلَاثٌ مِنَ النِّسَاءِ یَرْفَعُ اللَّهُ عَنْهُنَ عَذَابَ الْقَبْرِ وَ یَکُونُ مَحْشَرُهُنَّ مَعَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله) امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَى غَیْرَةِ زَوْجِهَا وَ امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا وَ امْرَأَةٌ وَهَبَتْ صَدَاقَهَا لِزَوْجِهَا یُعْطِی اللَّهُ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ یَکْتُبُ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ عِبَادَةَ سَنَةٍ. (وسائل الشیعة، ج21، ص: 285)
[2]- سوره نساء، آیه 4: وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنیئاً مَریئاً: مهر زنان را که هدیهاى است، به آنان بدهید. پس اگر چیزى از آن را با رضایت خاطر به شما بخشیدند، آن را بخورید. گوارا و نوش جانتان خواهد بود.
[3]- مردی از دردشکم به امیرالمومنین شکایت کرد. حضرت فرمودند: از همسرت بخواه مقداری از مهریهاش را ببخشد و با آن عسلی بخر و با آب باران بیامیز و بنوش. (وسائل الشیعة، ج21، ص: 285)
همسران فاطمی
فرم در حال بارگذاری ...
خانوادهی خوب، زن و شوهری كه با هم مهربان باشند.
نوشته شده توسطرحیمی 21ام مرداد, 1394همسران با وفا و صمیمی باشند و به یكدیگر محبت و عشق بورزند
خانوادهی خوب یعنی، زن و شوهری كه با هم مهربان باشند، با وفا و صمیمی باشند و به یكدیگر محبت و عشق بورزند، رعایت همدیگر را بكنند، مصالح همدیگر را گرامی و مهم بدارند، این در درجه اول.
بعد، اولادی كه در آن خانواده به وجود میآید، نسبت به او احساس مسئولیت كنند، بخواهند او را از لحاظ مادی و معنوی سالم بزرگ كنند. بخواهند از لحاظ مادی و معنوی او را به سلامت برسانند، چیزهایی به او یاد بدهند؛ به چیزهایی او را وادار كنند، از چیزهایی او را بازدارند و صفات خوبی را در او تزریق كنند. یك چنین خانوادهای اساس همه اصلاحات واقعی در یك كشور است.
چون انسانها در چنین خانوادهای خوب تربیت میشوند، با صفات خوب بزرگ میشوند. با شجاعت، با استقلال عقل، با فكر، با احساس مسئولیت، با احساس محبت، با جرئت، جرئت تصمیم گیری، با خیرخواهی - نه بدخواهی – با نجابت، خب وقتی مردم جامعهای این خصوصیات را داشته باشد، این جامعه دیگر روی بدبختی را نخواهد دید.
برگرفته از سایت “دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای”
فرم در حال بارگذاری ...
شرط ادعای محبت به اهلبیت علیه السلام چیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مرداد, 1394
آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی از اساتید برجسته اخلاق در شهر تهران است. در ادامه پای سخنان این مفسر قرآن کریم مینشینیم:
متأسفانه ما در شرایطی هستیم که جاهلان و مغرضان از طرق گوناگون، دست به کار تشکیک شدهاند و اعتقاد جوانان را نسبت به ولایت و امامت تضعیف میکنند. یادمان باشد که حضرت امام ابوالحسن الرضا علیه السلام فرموده است:
«کَمالُ الدّینِ وَلایَتُنا وَ البَراءَةُ مِن عَدُوِّنا»؛
دین کامل، اعتقاد داشتن به ولایت ما و بیزاری جستن از دشمن ماست.
به حضرت امام صادق علیه السلام گفتند: فلان آدم، شما را دوست دارد ولی از جهت برائت نسبت به دشمن شما کسری دارد؛ یعنی از دشمن شما هم خیلی بدش نمیآید!
در میان ما هم افراد زیادی پیدا میشوند که چنین هستند؛ به زعم خود دوستدار ائمه اطهار علیه السلام هستند اما نسبت به دشمنانشان نیز کم و بیش از خود گرایش نشان میدهند و احیاناً تحت عنوان فریبنده وحدت و اتحاد اسلامی دیگران را هم نسبت به آنها خوشبین میسازند. امام صادق علیه السلام برای تنبه دادن به چنین کسانی فرمود:
«هَیهات!کَذِبَ مَنِ ؤأدَّعَی مَحَبَّتَنا وَ لَم یتَبَرَّء مِن عَدُوَّنا»
چقدر دور افتاده [این چنین کسی از راه مستقیم حق] دروغ گفته است آن کسی که ادعای محبت ما میکند در حالی که نسبت به دشمن ما تبری ندارد.
...
این جمله، بسیار تکاندهنده است که میفرماید:
«وَ من شکَّ فی کفر اعدائنا و الظّالمین لنا فهو کافرٌ»؛ هر کسی درباره کفر دشمنان ما و ستمکنندگان بر ما، تردید داشته باشد [و احتمال بدهد که شاید کافر نباشد] خودش کافر است!
مطلب بسیار تکاندهندهای است ما که انگشت روی افراد نمیگذاریم تا بگویند این خلاف وحدت شد و احساسات قومی جریحهدار گشت! ما کلی صحبت میکنیم؛ همانگونه که قرآن کلی صحبت کرده و فرموده است:
«أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ»، «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ».
امام صادق علیه السلام نیز کلی فرموده و افراد را معیّن نکرده است. ما هم کلی حرف میزنیم و انگشت روی افراد نمیگذاریم که بگویند به مقدسات مذهبی جمعی، توهین شد و خلاف وحدت و اتحاد شد. عقل میگوید: ظالم، معلون است. قرآن هم میگوید: ظالم ملعون است. امام صادق علیه السلام هم میفرمایند: ظالم، ملعون است ما هم به تبعیت از حکم عقل و قرآن و امام میگوییم:
«اللهُمَّ الْعَنْ أوّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَآخِرَ تَابِع لَهُ عَلَى ذلِکَ»؛
منتها این که این ظالمان، چه کسانی هستند، تعیین آن به عهده تاریخ است، شما باید تاریخ را مطالعه کنید تا آنها را بشناسید. هر کس میخواهد بفهمد و بشناسد که ظلمکنندگان به اهل بیت رسول، چه کسانی بودهاند و هستند، برود تاریخ را ببیند! تاریخ اسلام هم بنا بر گفته اهل تحقیق، روشنترین تاریخهاست. ببینید آن کسانی که به خاندان رسالت ظلم کردند و حقشان را غصب نمودند چه افرادی بودهاند؟! آنها که امام به حق علیّ امیرالمؤمنین علیه السلام را خانهنشین کردند و صدیقه کبری، یگانه یادگار پیامبرشان را به آن همه مصیبت دچار نمودند چه کسانی بودند؟! مطالعه تاریخ به عهده شما جوانان حقیقتجو، حال اگر تاریخ، آن افراد مشخص را نشان داد دیگر گناه ما چیست!
لبیک
سلام از مطالب قشنگت لذت بردم دوست عزيز…موفق باشي
فرم در حال بارگذاری ...
قبحشكني در تئاتر به اسم گريم و وفاداري به متن +عکس
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مرداد, 1394
نوع گريم و لباسهاي بازيگران نمايشنامه «پينوكيا» آنقدر زننده و غيرقابل توجيه است كه هيچ تفاوتي نسبت به اجراي همين نمايش توسط بازيگران غيرمسلمان و در كشوري غير از ایران ندارد.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ؛ نمايش «پينوكيا» نوشته «استفانو بنني» نويسنده، شاعر و روزنامهنگار ايتاليايي، پنجشنبه(15 مرداد) به كارگرداني شهره سلطاني در تماشاخانه ايرانشهر و البته با گريم و ظاهر زننده بازيگران زن حاضر در آن روي صحنه رفت.
...
اين نمايشنامه به تبع اينكه خالقي اروپايي و مشخصات ايتاليايي به اسم «استفانو بنني» دارد، طبيعي است كه فضا و ميزانسنهايي با رويكرد و جهانبيني خالقش داشته باشد. اما نوع گريم و لباسهاي بازيگران اين نمايشنامه آنقدر زننده و غيرقابل توجيه است كه هيچ تفاوتي نسبت به اجراي همين نمايش توسط بازيگران غيرمسلمان و در كشوري غير از كشور خودمان- كه رعايت حدود و الزامات شرعي واجب و ضروري نيست- ندارد.
استفاده بازيگران زن اين تئاتر از كلاهگيسهايي به شدت طبيعي! و نوع پوشش ظاهريشان آنقدر طبيعي است كه واقعي به نظر ميرسند! سياوش طهمورث چند وقت پيش ضمن ابراز انتقاداتي درباره حوزه مديريتي تئاتر كشورمان گفته بود «در اين چند سال اخير برخي از دوستان به اسم كار مدرن مزخرفاتي روي صحنه ميبرند كه شرمآور است.
قبحشكني در تئاتر به اسم گريم و وفاداري به متن +عکس
شما اول مدرنيته را تعريف كن بعد كار مدرن انجام بده.» گذشته از نكات درست و دقيقي كه در اظهارات طهمورث وجود دارد، ميتوان همين گفته وي را با شمايل اجراي نمايشي مثل «پينوكيا» و ظاهر غلطانداز و زشت بازيگران زن اين نمايشنامه تطبيق داد.
البته استفاده از اين نوع گريم و ظاهر در چند وقت اخير كه ظاهراً يك كشف جديد! براي بستن دهان قانون و منتقدان محسوب ميگردد، مصاديق و نمونههاي بسيار زيادي در حوزه تئاتر و ظاهر بازيگرانش به خصوص بازيگران زن پيدا كرده است. در اين نمايش شهره سلطاني و پرستو گلستاني به عنوان دو بازيگر زن حاضر در نمايش سعي كردهاند آنقدر ظاهري شبيه به اصل نمايش بگيرند كه فراموش كردهاند قرار است اين كار براي مخاطب ايراني و در كشور ايران اسلامي روي صحنه برود و اجرا شود!
منطق اين استدلال تعميم و تبيين داشتن نگاه دگم نسبت به نمايشنامههاي خقبحشكني در تئاتر به اسم گريم و وفاداري به متن +عکس
بلكه منظور اين است كه وفاداري به متن بسيار مهمتر است و ارجحيت دارد به ظاهرسازي! چه اينكه اگر قرار باشد بگوييم در اين نمايش از كلاهگيسهايي استفاده شده كه فرقي با موهاي واقعي بازيگر زن نمايشنامه ندارد! ميشود از فردا ديگر خانمهاي جامعه نيز با به سر كردن كلاهگيس و به بهانه اينكه گريم و پيرايش است به خيابانها بيايند! نكته اينجاست كه متأسفانه به اسم تئاتر در برخي از سالنهاي نمايش متعلق به زير مجموعههاي وزارت ارشاد، كارهايي روي صحنه ميرود كه انگار غايت و هدفي جز تقليد و بازتوليد رفتارهاي خلاف اخلاق و شرع موجود در نمايشنامه آن هم به اسم وفاداري به متن و چنين بهانههاي بلاوجهي نداشته و ندارد.
منبع : روزنامه جوان
رنج این روضه مرا سوزانده
که لعینی دل تو لرزانده
خانه ای را که ملک در آن است
دشمنت با شرری سوزانده
آن چنان سخت هجوم آوردند
که دهان همگی وا مانده
بسکه بی رحم تو را می بردند
کفشهایت دم در جا مانده
به جفا کاری و حرمت شکنی
دشمنت کینه به دل می رانده
بخدا سخت تر از این غم نیست
که عدو چشم تو را گریانده
بارالها تو نیار آن روزی
که شود حجت حق درمانده
دل من هم به تسلای غمت
پشت دیوار بقیع جامانده
فرم در حال بارگذاری ...
پیام رهبر معظم انقلاب دامظلهالشریف در پی تدفین دو تن از شهدای غواص در حوزه هنری
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مرداد, 1394در پی تدفین دو تن از شهدای غواص در حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای در پیامی ابراز امیدواری کردند «هنر بزرگ» این شهدا، «مایهی برکت و الهام» حوزهی هنری به عنوان «مرکز هنر انقلابی» باشد.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به همراه دستخط ایشان را به شرح زیر منتشر میکند.
بسمه تعالی
کار شایستهئی است. امید است هنر بزرگ این مردان خدا و مجاهدان راه حق، مایهی برکت و الهامِ آن مرکز هنر انقلابی باشد.
والسلام علی عبادالله الصالحین
سیدعلی خامنهای
۹۴/۵/۱۸
متن نامهی رئیس حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی به رهبر انقلاب اسلامی:
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک رهبر معظم انقلاب (دامظلهالشریف)
با سلام و تحیات
به لطف و فضل خداوند منان، نسبت حوزه هنری با جهاد و شهادت نسبتی است قابل افتخار؛ چه در روزهای رزم و حماسه که آثار هنرمندان برخاسته از آن به وسعت تمامی ایران ترنم و تجلی داشت و چه بعد از آن تا امروز که هنرمندان متعهد ما همیشه روایتگر حقیقتهای انقلاب اسلامی و عزت و شکوهمندیهای این ملت شریف بودهاند.
اینک حوزهی هنری این بخت تاریخی را یافته است که پیکر مطهر دو تن از شهیدان غواص و مرواریدهای درخشان دریای ایثار و جوانمردی را در آغوش بگیرد.
این اتفاق مقدس، یعنی تشییع و تدفین این گوهرهای گرانقدر در دل حوزه هنری، که مرکز هنر و ادبیات انقلاب اسلامی است، میتواند موجب انسجام و تقویت هرچه بیشتر روحیهی انقلابی هنرمندان متعهد بهویژه نسلهای جدید آن گردد. حال، این آرزو که این مراسم معنوی با التفات خاص رهبر عزیز انقلاب و نفحهی جانبخش ایشان همراه شود، اشتیاقی است که اهالی ادب و هنر انقلاب را تاب نگهداشتن آن در دل نیست.
فرم در حال بارگذاری ...
شديدترين مجازات
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مرداد, 1394پيامبر اکرم اسلام(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
أشَدُّ النَّاسِ عَذَاباً فِى الْقِيامَةِ عَالِمٌ لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ وَلَمْ يَنْفَعْهُ عِلْمُهُ(1)
ترجمه
كسى كه چيزى را مى داند و به آن عمل نمى كند و از دانش خود بهره نمى گيرد، مجازاتش در قيامت از همه شديدتر است.
شرح كوتاه
از نظر منطق اسلام، دانش همواره ابزارى است براى عمل، براى بهبودى زندگى فرد و اجتماع، و بدون آن ارزشى ندارد.
آنها كه ندانسته مرتكب خلافى مى شوند مسؤوليت سبكترى دارند، ولى مسؤوليت شديد متوجه آنهاست كه مى دانند و مرتكب خلاف مى شوند، آنها كه در آگاه ساختن قشرهاى وسيع اجتماع كوتاهى مى كنند، و هركس سهم كوچك يا بزرگى از علم داشته باشد به همان اندازه بار اين مسؤوليت بدوش مى كشد.
1. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 38.
برگرفته از یکصدو پنجاه درس زندگی/ آیت الله مکارم شیرازی
فرم در حال بارگذاری ...
روزی که همه بفهمند «ولایت» شرط زندگی بهتر است، روز ظهور خواهد بود.
نوشته شده توسطرحیمی 20ام مرداد, 1394حجت الاسلام پناهیان گفت: ولایت مثل بهار است که سعی میکند ما از دورن شکفته شویم.
حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان رمضان امسال به مدت 30 شب در مسجد امام صادق علیه السلام میدان فلسطین به موضوع «تنها مسیر برای زندگی بهتر» می پردازد و به سوال «چگونه یک زندگی بهتر داشته باشیم؟» پاسخ می دهد.
در ادامه فرازهایی از بیستمین جلسه این سخنرانی را میخوانید:
اشتباه است که فکر کنیم ضرورت ندارد دینداران، زندگی بهتر داشته باشند! / مرور مجدّد «چهار رکن زندگی بهتر»
گفتیم زندگی همانطور که نزد آدمها عزیز و محترم است نزد خداوند متعال هم عزیز و محترم است. خداوند دوست دارد که ما خوب زندگی کنیم و ما نباید از خوب زندگی کردن، صرف نظر کنیم. این تلقی غلط است اگر فکر کنیم که خداوند میخواهد آخرت ما را آباد کند و نمیخواهد زندگی ما را آباد کند! و این تلقی هم غلط است اگر فکر کنیم که ضرورتی ندارد دینداران، زندگی بهتر داشته باشند!
ما یک تعریفی از «زندگی» ارائه دادیم که اکثر آدمها بتوانند بر سر آن توافق کنند. آن تعریف که چهار رکن اصلی داشت، این بود که: زندگی عبارت است از تلاش و مبارزه برای رسیدن به علاقهها(علاقههای گزینششده و مدیریتشده) و در کنارش، زندگی فرایندی برای پذیرش محدودیتهاست و همه اینها در بستر مقدرات الهی است(نه در یک فضای تصادفی)
بر اساس چهار رکن اساسی زندگی که در تعریف بیان کردیم، زندگیِ بهتر نیز چهار رکن یا ویژگی مهم دارد. یکی اینکه زندگی بهتر با تلاش و تکاپو همراه است؛ نه با زرنگبازی و تنبلی. یعنی عنصر تلاش و تکاپو در زندگیِ بهتر، قوی است و البته این تلاش باید با یک برنامه درست باشد.
ویژگی دیگر زندگی بهتر این است که علاقه و محبت در این زندگی خیلی بالا باشد، و انسان پرحرارت و عاشقانه زندگی کند. زندگی بدون گرمای علاقه، زندگی بهتر نیست. البته اگر این علاقه به چیز پوچ و بیارزشی باشد، آدم بعد از مدتی سرش به سنگ خواهد خورد. ولی اگر این علاقه به چیزی باشد که روز به روز بیشتر شود و آدم را گرمتر کند، زندگی او بهتر خواهد شد.
ویژگی بعدی زندگی بهتر این است که انسان محدودیتها را درست و بهموقع بپذیرد و «محدودیتهای درست و بهجا» را بپذیرد. اگر آدم محدودیتهای نادرست و نابهجا را بپذیرد، یا اگر محدودیتهای بهجا را دیر بپذیرد، زندگیاش بهتر نخواهد بود.
ویژگی یا رکن بعدی زندگی بهتر هم این است که مقدرات الهی با ما همراهی کنند.
...
شرایط لازم برای ورود به زندگی بهتر چیست؟ / آیا هر کسی میتواند برنامه زندگی بهتر را اجرا کند؟
معلوم است که ما برای رسیدن به زندگی بهتر نیاز به یک برنامه داریم که درباره این برنامه، در جلسات بعدی بحث خواهیم کرد. اما قبل از پرداختن به برنامه، میخواهیم درباره این صحبت کنیم که «شرایط لازم برای ورود به زندگی بهتر چیست؟» آیا هر کسی میتواند برنامه زندگی بهتر را بگیرد و اجرا کند و موفق شود؟
برای ورود به زندگی بهتر، دو شرط اساسی وجود دارد: یک شرط فردی و یک شرط اجتماعی. البته ما شرایط مختلف فردی و اجتماعی را خلاصه کردهایم و از میان همه شرایط مورد نیاز، دو شرط اساسی (یک شرط فردی و یک شرط اجتماعی) را که از همه مهمتر است، بیان میکنیم تا زیاد وارد جزئیات نشویم و بحثمان زیاد پیچیده نشود.
شرط فردیِ برای ورود به زندگی بهتر «از بالا نگاه کردن به زندگی» است
شرط فردیِ اینکه انسان به زندگی بهتر برسد و یک برنامه خوب را بتواند اجرا کند، این است که در زندگی کلاننگر باشد و از بالا به زندگی نگاه کند. کسی که در جزئیات زندگی غرق شود، اگر برنامه خوبی هم به او بدهید، یا نمیپذیرد یا اگر بپذیرد و اجرا کند، نتیجه خوبی نمیگیرد.
به عنوان مثال، وقتی معمار میخواهد نقشه یک ساختمان را طراحی کند، قبل از هر چیز، اول به دنبال نقشه کلی زمین است تا شمال و جنوب جغرافیایی و موقعیت آن زمین نسبت به کوچه و خیابان را پیدا کند. این یک نوع «از بالا نگاه کردن» یا کلاننگری به مسأله است که برای برنامهریزی در هر کاری، لازم و ضروری است و الا آن کار درست انجام نخواهد شد.
چرا فهم گذرا بودن دوره رفیقبازی برای برخی جوانها سخت است؟
خیلیها غرق در جزئیات زندگی هستند و حاضر نیستند از بالا به زندگی خودشان نگاه کنند. مثلاً در دوران دبیرستان بعضی از بچهها در یک شرایطی، خیلی شدید به همدیگر وابسته میشوند، مثلاً گاهی یک آقا پسر، یک آقا پسری از همکلاسیهای خودش را دوست دارد و به او وابسته شده و میخواهد هر روز او را ببیند و با هم باشند. گاهی جوانها درباره این علاقهمندی از بنده سؤال میکنند و بعضاً خدمتشان عرض میکنم: «این دورهای است که میگذرد، و بعداً خودت به این رفیقبازیها میخندی!» منتها بعضی جوانها آنقدر به صورت جزئی، درگیر این ماجرا شدهاند که اصلاً نمیتوانند این حرف را بشنوند و متوجه شوند. وقتی به یک جوان بگویید: «این دوره رفیقبازی گذرا است» اگر او حاضر شود این سخن شما را بشنود، یعنی این جوان میتواند از بالا به زندگی خودش نگاه کند و کلاننگر باشد.
چه کسی میتواند انتخاب همسر خوب داشته باشد؟
چه کسی میتواند زندگی خودش را بهتر کند؟ کسی که از نظر فردی بتواند از بالا به زندگی نگاه کند. چه کسی میتواند انتخاب همسر خوب داشته باشد؟ کسی که بتواند به جریان انتخاب همسر و شور و اشتیاق و احساسات و علایقش، از بالا نگاه کند.
یک جوانی به همراه مادرش-در دانشگاه- پیش بنده آمده بودند. مادر آن جوان به بنده میگفت: ما به این پسر خودمان میگوییم که بیا برای تو خواستگاری برویم، ولی او میگوید: «اول خودتان بروید یک کسی را انتخاب کنید و صحبت کنید، بعداً من بیایم» ولی ما به او میگوییم: «ما که نمیدانیم تو چه کسی را میپسندی؟ ما چند نفر را نشان میکنیم و تو بیا و ببین» او میگوید: «شما بروید بحث کنید و شرایط او را بپرسید و به من بگویید، تا من ببینم که واقعاً ما با هم تناسب داریم یا نه؟ اگر تناسب داشتیم، بعداً من جلو بیایم» گفتم: خُب، حرف پسر شما که عاقلانه است. مادرش میگفت: «من میگویم که او بیاید و طرف را ببیند، شاید پسندید و دلش گرفت و دیگر این شرایط و سختگیریهایش را کنار گذاشت!» و آن آقا پسر هم میگفت: «من میترسم بروم و به یک دلیلی از آن خانم خوشم بیاید، اما واقعاً آن خانم مصلحت من نباشد» معمولاً گرفتاری پدر و مادرها این است که «چرا پسرشان یا دخترشان به حرف آنها گوش نمیدهد و خودش یک کسی را میپسندد و دیگر به عقلانیت پدر و مادر هم توجه نمیکند!» ولی در این ماجرا، مسأله برعکس بود.
چه کسی میتواند زندگی بهتر داشته باشد؟ کسی که بتواند از بالا نگاه کند. چه کسی میتواند درست برنامهریزی کند؟ کسی که از بالا نگاه کند. مثلاً در زمین ورزش، آن مربیای موفق است که بتواند از بالا به بازی نگاه کند و کلاننگر باشد نه جزئینگر. در بازی شطرنج هم همینطور است. یک شطرنجباز حرفهای به این نگاه نمیکند که الان حریف من، میتواند سرباز یا فیل مرا بزند! بلکه آن فرایند کلی که در نهایت میخواهد به آن برسد را نگاه میکند و اگر چند تا سرباز را از دست بدهد، برایش مهم نیست چون در چند حرکت بعدی حریفش را مات خواهد کرد. بهخاطر اینکه یک نقشه کلی دارد و کلاننگر است.
لازمه موفقیت در اجرای برنامه زندگی بهتر، این است که زندگی را از بالا نگاه کنی
اگر بخواهی یک برنامه خوب برای زندگی بهتر پیدا کنی و این برنامه را اجرا کنی و موفق باشی، لازمهاش این است که یکمقدار زندگی را از بالا نگاه کنی. این از بالا نگاه کردن، ریشه بدبختیها و بیچارگیهای آدم را از بین میبرد. شاید بهجای این عبارت «از بالا نگاه کردن» تعابیر دیگری هم بتوان استفاده کرد؛ مثلاً عقلانیت یا بصیرت یا «اولوالالباب بودن»
شرط فردیِ برخورداری از زندگی بهتر این است که تو آماده باشی زندگی را از بالا نگاه کنی. البته اگر خیلی از بالا نگاه کنی که از اولیاء خدا خواهی بود و آنوقت قطبنمای وجودت راه را به تو نشان خواهد داد. میتوان گفت فرق اولیاء خدا با بقیه مردم در این است که آنها فوقالعاده از بالا-به همهچیز- نگاه میکنند.
دلیل افسردگی و افت تحصیلی برخی جوانان پس از ورود به دانشگاه
کسی که از بالا به زندگی نگاه نکند و در جزئیات زندگی غرق شود، نمیتواند مسائل زندگی خودش را حل کند و نمیتواند به زندگی بهتر برسد. بعضیها اصلاً از بالا به زندگی نگاه نمیکنند. مثلاً بعضیها خودشان را میکُشند که در یک رشته درسی خاصی، در دانشگاه قبول شوند، ولی انگیزه درستی در این کار ندارند. مثلاً انگیزه یک کسی ممکن است این باشد که «پزشک بشود تا جلوی فامیل و آشنا کم نیاورد»
بسیاری از کسانی که با انگیزههای دقیق، رشته تحصیلی یا مسیر رفتن به دانشگاه را انتخاب نمیکنند، بعد از اینکه در کنکور قبول میشوند، در دانشگاه دچار افت تحصیلی میشوند و میگویند: «اصلاً دیگر نمیتوانم درس بخوانم» خیلیها هم دچار افسردگی میشوند. برای اینکه اینها تا همینجا به زندگی نگاه کرده بود که «من در کنکور قبول بشوم!» و دیگر به بقیهاش کاری نداشتند. لذا بعد از قبولی در کنکور، وارد یک خلأ میشوند. چون روح انسان بسیار بزرگ است و به کم قانع نمیشود، لذا انسان یکدفعهای با خلأ انگیزه مواجه میشود.
امام صادق علیه السلام : بهترین جوانان، جوانانی هستند که مثل پیرمردها از بالا به زندگی نگاه کنند
باید بچهها را طوری رشد بدهیم که بتوانند از بالا به زندگی نگاه کنند. در هفت سال دوم زندگی(یعنی از هفت تا چهاردهسالگی) باید مراحل از بالا نگاه کردن را به بچهها یاد داد، نهتنها در مدرسه، بلکه حتی این کار را از مهد کودک باید شروع کرد. با اینکه این زمان، دوران جزئینگری بچههاست ولی باید از همین سن شروع کنیم و از بالا نگاه کردن را به آنها یاد بدهیم.
تا حالا پیش کسی که از بالا نگاه میکند، رفتهای تا با او مشورت کنی؟ هر دردی را با او مطرح میکنی، او لبخند میزند و میگوید: «بله، این مسائل معمولاً هست! ولی دورهاش میگذرد!» شما هم اگر بتوانید همین نگاه از بالا را به زندگی داشته باشی، بسیاری از مسائل و مشکلات زندگی، اصلاً برای شما مسأله محسوب نمیشود، بلکه فقط نحوه برخورد شما با این مسألهها باقی میماند و برایتان مهم خواهد بود.
امام صادق علیه السلام میفرماید: «خَیْرُ شُبَّانِكُمْ مَنْ تَشَبَّهَ بِكُهُولِكُم» (معانیالاخبار/) بهترین جوانان شما، جوانانی هستند که مثل پیرمردها به زندگی نگاه کنند؛ نهاینکه مثل پیرمردها نشاط نداشته باشند! اتفاقاً پیرمرد خوب کسی است که نشاطش مثل جوانان باشد. حضرت امام(ره) نشاط جوانهای 18 ساله را داشت، و اصلاً زبان و ادبیات ایشان هم نشاط ادبیات 18 سالهها را داشت.
محاسبه نفس؛ راه حلی برای از بالا نگاه کردن
پس شرط فردی برای زندگی بهتر، از بالا نگاه کردن است. حالا جا دارد یک راه حل هم برای از بالا نگاه کردن ارائه دهیم. امام صادق علیه السلام میفرماید: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُم» (کافی) خودتان را محاسبه کنید. قدم اول برای از بالا نگاه کردن، این است که «من چرا این کار را انجام دادم؟» یا «من چرا به این چیز علاقه دارم؟» یا «من چرا در این مواقع خوشحال یا ناراحت میشوم؟» یا «من چرا از دست فلانی اینقدر عصبانی میشوم؟» این سؤالات را باید از خودت بپرسی و جوابش را پیدا کنی.
«حَاسِبُوا أَنْفُسَكُم» یعنی نفس خودت را در کنار هر عملی محاسبه کن، لذا نفرمود: «حاسبوا اعمالکم!» یعنی نفرمود اعمال خودت را محاسبه کن، بلکه فرمود نفس خودت را محاسبه کن. و الا تو که خودت میدانی چه عملهایی انجام دادهای یا چه احساسات و عواطفی داری! محاسبه نفس یعنی اینکه از خودت بپرسی: «من چرا اینطوری هستم؟»
واقعاً اهلبیت علیه السلام معتقدند که ما در وجود خودمان استاد راهنما داریم، لذا به ما فرمودهاند که «شما بروید محاسبه نفس کنید؛ جوابش را خودتان پیدا خواهید کرد» آنقدری که اهلبیت علیه السلام فرمودهاند: «خودت را محاسبه کن» و بر این مسأله تأکید کردهاند، آنقدر تأکید نکردهاند که «پیش یک استاد بروید» چون در صورت محاسبه نفس، استادِ وجود خودت فعال خواهد شد. تأکید اهلبیت علیه السلام بر محاسبه نفس به حدّی است که میفرمایند: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی كُلِّ یَوْمٍ» (کافی) اگر هر روز خودت را محاسبه نکنی، دیگر از ما اهلبیت علیه السلام نیستی(دوست ما نیستی)
ولایت، شرط اجتماعی رسیدن به زندگی بهتر است
شرط فردی برای زندگی بهتر را گفتیم، اما شرط اجتماعی رسیدن به زندگی بهتر چیست؟ شرطش این است که جامعه، زمینه رسیدن به زندگی بهتر را ایجاد کند. اما شرایط اینکه جامعه این کار را انجام دهد چیست؟ در اینجا خیلی میشود بحث کرد، اما در نهایت به این نتیجه میرسیم که باید «ولیّ الله الاعظم بر جامعه حاکم باشد»؛ یعنی شرطش ولایت است. و الان که امام زمان علیه السلام غائب است، به همان نسبتی که جامعه تحت اشراف یک فرد باتقوا و عادل و عالم قرار بگیرد، به همان نسبت به سمت پیشرفت و زندگی بهتر حرکت میکنیم. به شرطی که مردم و مسئولان همراهی کنند.
الان ـ در جامعه ما ـ مردم دارند همراهی میکنند ولی درباره مسئولان نمیدانم چه باید گفت!؟ دوست و دشمن از بیرون که جامعه ما را میبییند، تعجب میکنند و میپرسند: چرا مسئولین سیاسی شما اینطوری هستند و زیاد همراهی نمیکنند؟ مثلاً آقای سید حسن نصرالله رسماً در کنفرانسی که در به صورت زنده، در جهان پخش میشد، اعلام کرد که مقام معظم رهبری در ایران غریب است و حرف او را زیاد گوش نمیکنند!
اگر از بالا نگاه کنید، خیلی راحت این مسأله را متوجه خواهید شد که تا وقتی ولایت بر جامعه حاکم نباشد، جامعه بستر لازم برای زندگی بهتر را فراهم نخواهد کرد.
ولایت مثل بهار است که سعی میکند ما از دورن شکفته شویم
در چند کشور غربی و حتی در بین محیطهای ضد انقلابی، وقتی ولایت را توضیح دادهام، دیدهام که آنها نسبت به برخی افرادی که در داخل کشور خودمان هستند، خیلی راحتتر این حرفها را میپذیرند. به آنها عرض میکردم که: «معنای ولایت این نیست که ولایت حرفهایی را به ما تحمیل کند و ما بپذیریم و بگوییم «چشم»! بلکه ولایت مثل بهار میماند که سعی میکند ما از دورن شکفته شویم. قصه ولایت مثل درخت کریسمس نیست که هدایا را به درخت آویزان کند، بلکه مثل بهار است که هوا عوض میشود و شکوفهها از دل درخت بیرون میزند. اما در جهان غرب، همهچیز تحمیلی است. بعد از اینکه عقیده و علاقه و فکر را به تو تحمیل کردند، رفتار تو را آزاد میگذارند و بعد هم ادعا میکنند: در اینجا آزادی وجود دارد!»
بنده میدیدم، بسیاری از کسانی که خودشان در غرب زندگی کرده بودند و فضای آنجا را لمس کرده بودند، خیلی راحت این حرف را قبول میکردند اما وقتی در کشور خودمان همین سخن را برای بعضیها میگویم، قبول نمیکنند چون در آن فضا قرار نگرفتهاند و این تحمیلها را نچشیدهاند.
راه تحقق همه شعارهای خوب چیست؟
شعارهای خوبی که غربیها دارند غالباً اینهاست: «آزادی، خلاقیت، شکوفا شدن استعدادهای انسانها، رقابت آزاد» یا اینکه «چیزی به کسی تحمیل نشود؛ نه عقیده، نه فکر و نه رفتار» یا اینکه «حقوق انسانها مراعات شود» یا «محبت بین انسانها رواج پیدا کند» خُب شما بگویید که اینها چگونه بهدست میآید و این شعارها چگونه محقق میشود؟ آیا اگر همه با هم تصمیم بگیرند، آدمهای خوبی بشوند، این شعارها محقق میشود؟ باید دید که قدرت دست چه کسانی است که نمیگذارد هیچوقت آن تصمیم جمعی تحقق پیدا کند؟
ولایت به انسانها میدان میدهد و آزادی آنها را تأمین میکند تا استعدادهایشان را شکوفا کنند، و با هم رقابت کنند. چرا در زمین بازی (مثل فوتبال) داوری «مطلقه» است؟ برای اینکه اجازه بدهد اینها درست با همدیگر رقابت کنند. و ما معتقد هستیم که غرب اجازه رقابت آزاد را نمیدهد؛ یعنی این ادعایی که درباره «رقابت آزاد» دارند، دروغ است! همه دنیا هم میدانند که این ادعا دروغ است. اگر کسی بخواهد در رقابت از آنها جلو بزند، آنها نمیتوانند تحمل کنند و به هر شیوهای سعی میکنند جلوی او را بگیرند، تا حدّی که قتلعام راه میاندازند، تروریستها و آدمخوارها را به آن کشور اعزام میکنند تا او را نابود کنند.
کدام آیه قرآن سبب اسلام اکثر یهودیان مدینه شد؟
همان طور که گفتیم شرط اجتماعی رسیدن به زندگی بهتر «ولایت» است. یکی از آیاتی که ولایت را توضیح میدهد، این آیه قرآن کریم است که میفرماید: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب/6) یعنی پیغمبر(ص) بر جانهای مؤمنین ولایت دارد، و حقش در تصرف داراییهای مؤمنین از خود مؤمنین بالاتر است. یعنی پیغمبر(ص) صاحب اختیار مؤمنین است.
یهودیهای مدینه در مقابل دعوت پیغمبر(ص) مقاومت داشتند و مسلمان نمیشدند و میگفتند: ما از کجا بفهمیم که ایشان همان آخرین پیامبر موعود است؟ وقتی که این آیه قرآن نازل شد، اشکالشان بیشتر شد. گفتند: اینکه «شما صاحب اختیار مردم هستید» معنایش چیست؟ یعنی ما هرچه درآمد داشته باشیم، مال شما میشود؟ رسول خدا(ص) در جواب آنها فرمودند: ماحصل این آیه قرآن این است که وقتی از دنیا رفتی، اگر بدهی به جای گذاشتی-و مالی نداشتی که بدهی ات از آن پرداخت شود- به عهده من، و اگر ارثی به جای گذاشتی، مال ورثهات؛ این معنای این است که من صاحب شما هستم. (مَنْ تَرَکَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ مَنْ تَرَکَ دَیْناً أَوْ ضَیَاعاً فَعَلَیَّ وَ إِلَیَّ؛ تفسیر قمی) (همچنین: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع، أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ: أَنَا أَوْلَى بِکُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلِیٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِی، فَقِیلَ لَهُ: مَا مَعْنَى ذَلِکَ؟ فَقَالَ: قَوْلُ النَّبِیِّ ص: مَنْ تَرَکَ دَیْناً أَوْ ضَیَاعاً فَعَلَیَّ وَ مَنْ تَرَکَ مَالًا فَلِوَرَثَتِه؛ کافی)
در تاریخ آمده است که وقتی یهودیان مدینه، این تفسیر پیغمبر اکرم(ص) برای آیه «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب/6) را شنیدند، قاطبه آنها مسلمان شدند (وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وَ کَانَ إِسْلَامُ عَامَّةِ الْیَهُودِ بِهَذَا السَّبَبِ؛ تفسیر قمی) یهودیان گفتند پس در این صورت ما خیالمان راحت میشود چون اگر یک وقت در زندگی، تجارت و کسب و کار، شکست خوردیم، آقا و صاحبی داریم که میفرماید: «من هستم، من برایت تضمین میکنم، برو تلاش کن و اگر شکست خوردی من جبران میکنم» الان دیگر خیالمان راحت شد، بیمه شدیم.
اینکه نظامات اجتماعی و حقوقی ما شبیه غربیها شود، علامت خوشبخت نشدن ماست
من در مورد بیمه و خیلی چیزهای دیگر نمیخواهم صحبت کنم، ولی ما زندگی بدی برای خودمان طراحی کردهایم. اینکه نظامات اجتماعی و حقوقی ما شبیه غربیها شود، علامت خوشبخت نشدن ماست؛ إنشاءالله یک روزی نظامات اجتماعی و حقوقی ما اسلامی و ولایی طراحی شود.
در روایت هست، بخشی از «زیادی» های اموالت را-دقت کنید که اولاً «بخشی از» ثانیاً «زیادیهای اموال خودت» - را به امام جامعه میدهی. از طرف دیگر طبق روایت قبل و برخی روایتهای دیگر، وقتی کم آوردی امام جامعه برایت جبران میکند. اینگونه است که با ولایت میشود زندگی بهتر داشت.
باید شرایط اجتماعی برای زندگی بهتر فراهم باشد. الان وقتی به یک جوان میگویید: «ازدواج کن» میگوید: «باید حداقلهای زندگیام فراهم باشد» اما در یک جامعه ولایی، نه فقط خداقلها بلکه حداکثرهایش تأمین خواهد بود. حتی یک تاجر میلیاردر هم اگر ورشکست شود، ولیّ جامعه اسلامی آن را جبران میکند. یعنی اینطوری نیست که فقط حداقلهای زندگی او را تأمین کند(مثلاً یک خانه به او بدهد که بتواند زندگی کند) و بعد بگوید که «بقیهاش به من ربطی ندارد!» منتها برای رسیدن به این شرایط مطلوب در جامعه ولایی باید همهچیز سر جای خودش باشد. اگر سیستم پرداختیها به ولایت درست باشد، طبیعتاً سیستم دریافتیها از ولایت هم درست خواهد شد، که درباره این موضوع باید جداگانه صحبت کرد.
ولایت یعنی «از بالا تعادل را در جامعه ایجاد کردن»
شرط فردی زندگی بهتر عقلانیت و «از بالا نگاه کردن» است. شرط اجتماعی زندگی بهتر نیز ولایت و «از بالا تعادل را در جامعه ایجاد کردن» است. این قدرت، باید وجود داشته باشد تا مردم بتوانند راحت زندگی کنند. إنشاءالله یک روزی مردم به این نتیجه میرسند که این شرطِ زندگی بهتر است؛ و آن روز، روز ظهور خواهد بود. ولی امیدوارم این فهم و درک مردم، بعد از تحملِ رنجهای زیاد نباشد.
مردم کوفه وقتی أمیرالمؤمنین علی علیه السلام را از دست دادند، هنوز نمیفهمیدند چه خبر است!؟ اما کمکم که زمان گذشت، بعد از معاویه و یزید، وقتی که نوبت به حجاج بن یوسف ثقفی رسید تازه متوجه شدند چه خبر شده است! آنها حتی در دوران یزید هم هنوز متوجه نشده بودند که چه خبر دارد میشود؟ شاید پیش خودشان میگفتند: حداکثرش این است که امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندیم تا درگیریهای ما کمتر شود و زندگی بهتری داشته باشیم!
مجازات کسانی که ولایت در دسترسشان باشد اما قدرش را ندانند
در دوران حجاج بن یوسف ثقفی کار کوفیان به جایی رسید که فقط اتهام اینکه کسی علیبنابیطالب علیه السلام را دوست دارد، کافی بود تا او را اعدام کنند، و محاکمهای هم در کار نبود! و این ناامنیها ادامه داشت و دیگر کسی روی خوش ندید. چون آنها ولایت در دسترسشان بود اما قدرش را ندانستند.
چرا بزرگترین جنایت تاریخ بشریت یعنی قتل اباعبداللهالحسین علیه السلام به دست مردم کوفهای رخ داد که پنج سال در حکومت أمیرالمؤمنین علیه السلام زیر سایه أمیرالمؤمنین علیه السلام زندگی کرده بودند؟ آنها در واقع بهخاطر همان پنج سال، مجازات شدند چون در آن پنج سال أمیرالمؤمنین علیه السلام بالای سرشان بود ولی قدرش را ندانستند، و ایشان را اذیت کردند؛ به حدّی که حضرت سر به چاه میگذاشت!
زندگی غمبار أمیرالمؤمنین علی علیه السلام خیلی دردآور است و بخشی از غم و اندوه امیرالمؤمنین علیه السلام هم بهخاطر این بود که حضرت زندگی آنها را از بالا نگاه میکرد و میدید که آنها چه رنجی در آینده خواهند کشید ولی آن مردم، خودشان نمیفهمیدند.
واقعاً امیرالمؤمنین علیه السلام از دست مردم کوفه راحت شد. اما مردم کوفه بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام تازه آغاز ناراحتیهایشان بود! حجاج بن یوسف ثقفی کسی بود که با جنایت، تفریح میکرد! یک نمونه از جنایتهایش این بود که وقتی میخواست غذا بخورد، میگفت: «یک کسی را بیاورید و جلوی من رگش را بزنید، و او در خون خودش دست و پا بزند، تا من به اشتها بیایم و غذا بخورم!» زندانهایی بدون سقف درست میکرد و افراد را عریان در آن گرمای شدید، در زندانها میگذاشت و درش را گل میگرفت، و آن بدبختها در این زندان میماندند و میپوسیدند و متعفّن میشدند و میمردند.
حجاج از یک طرف با جنایتهایش حکومت مروانیان را تحکیم میبخشید، از آن طرف هم حسن بصری به مردم میگفت: «با دنیا کار نداشته باشید، دین با دنیا کار ندارد!» یعنی حسن بصری هم بخش عقیدتی ماجرا را در دست داشت و این دو نفر(حجاج بن یوسف و حسن بصری) با همدیگر حکومت مروانیان را قدرت میبخشیدند.
سایت لبیک
خدايا به ما بصيرت عطا كن تا راه را از چاه بازشناخته و ازخط ولايت منحرف نشويم…التماس دعا دوست عزيز مطالبتون مفيدبود…خداقوت
فرم در حال بارگذاری ...