دفاع دولت ترامپ از سران فتنه

نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1395

سایت وزارت امور خارجه آمریکا در بیانیه‌ای مداخله‌جویانه خواستار آزادی سران فتنه شد.

 
 
به نقل از پایگاه اینترنتی وزارت امور خارجه آمریکا، مارک تونر سخنگوی این وزارت‌خانه در بیانیه ای نوشت: این هفته ششمین سالگرد بازداشت بدون اتهام رسمی مهدی کروبی و میر حسین موسوی مقامات سابق ارشد ایران و نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری 2009 و زهرا رهنورد همسر موسوی و فعال حقوق زنان است. همه آنها در جمهوری اسلامی ایران در حصر خانگی هستند.
در این بیانیه ادعا شده است: ما خواهان آزادی فوری این افراد و همه زندانیان عقیدتی هستیم که به صورت غیرمنصفانه در ایران بازداشت شدند.
 وزارت امور خارجه آمریکا در این بیانیه مدعی شد:
ادامه حصر خانگی آنها مغایر الزامات بین المللی ایران از جمله الزامات میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است که ایران عضو آن است و باید براساس آن تضمین های محاکمه حداقل عادلانه را فراهم و نباید شهروندان را حبس و بازداشت خودسرانه کند.

 در ادامه این بیانیه آمده است: ما در محکوم کردن ادامه بازداشت خودسرانه این سه نفر بدون تفهیم اتهامات یا محاکمه عادلانه به جامعه بین المللی ملحق می شویم و خواهان آزادی فوری آنها هستیم.
 وزارت‌خارجه دولت دونالد ترامپ در ادامه ادعای خود افزود: ایران باید به حقوق بشر و آزادی های اساسی تمام افراد در ایران مطابق با الزامات بین المللی خود از جمله تضمین به حق اساسی آزادی بیان مسالمت آمیز و حق مشارکت در جامعه مدنی و روند سیاسی بدون ترس از بازداشت و حبس خودسرانه یا انکار محاکمه عادلانه احترام بگذارد. 
باشگاه خبرنگاران


فرم در حال بارگذاری ...

وضعیت مؤمن و کافر در هنگام مرگ چگونه است؟

نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1395
مرگ برای مؤمن مانند بهترین بویی است که آن‌ را استشمام می‌کند.به خاطر بوی خوشش به خواب می‌رود و همه سختی‌ها و دردها به پایان می‌رسد.اما برای کافر مانند نیش افعی و گزش عقرب یا شدیدتر از آن است.
 



حقیقت مرگ، این است که انسان از عالمی به عالم دیگر منتقل می‌شود. این انتقال برای مؤمن مبارک و شادی‌بخش است ولی برای کافر اتفاقی ناخوشایند و نامبارک است؛ زیرا دنیا برای مؤمن همانند زندان و مرگ برای او در حکم رهایی از زندان است ولی همین دنیا برای کافر به مثابه بهشت است.[۱] و مرگ او را از بهشتش جدا کرده و به عذاب منتقل می‌سازد.ادامه این مطلب را به نقل از سایت شهر سوال می‌خوانیم.
 
یکی از اتفاقاتی که برای مؤمن، هنگام ترک دنیا می‌افتد این است که ملک الموت، هنگامی که برای گرفتن جانش نزد او می‌آید، به او دلداری داده و می‌گوید: «من از پدر مهربان هم نسبت به تو مهربان‌تر و دلسوزترم. چشم‌هایت را باز کن و ببین. وقتی او چشم‌هایش را باز می‌کند، می‌بیند که پیامبر و امیرالمؤمنین و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزد او آمده‌اند. او با دیدنشان خوشحال می‌شود. از جانب عرش، ندایی مؤمن را خطاب قرار داده و می‌گوید:

ای نفس مطمئن به محمد(صلی الله علیه و آلله ) و آلش! به نزد پروردگارت برگرد که هم تو از او خوشنودی هم او از تو خوشنود است. به جمع بندگانم بپیوند و وارد بهشتم شو».

...


 
اما کافران سرنوشت دیگری برایشان رقم می‌خورد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «وقتی فرشته مرگ برای گرفتن روح کافر نازل می‌شود، همراه خود سیخی آتشین دارد که با آن روح کافر را می‌گیرد. پس جهنم ناله می‌زند. … این بلا برای حاکمان ظالم یا کسانی که مال یتیمی را خورده باشند یا شهادت دروغ داده باشند، حتی اگر مسلمان هم باشد، اتفاق خواهد افتاد و اختصاصی به کافر ندارد».
 
مؤمن و کافر به غیر از مواردی که ذکر شد، حالت‌های متضادی نسبت به یکدیگر هنگام مرگ و بعد از آن به سراغشان می‌آید که برخی از آنها در ادامه ذکر می‌شود.
 
۱. هنگام مرگ، هم کافر و هم مؤمن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام را می‌بینند.[۵] با این تفاوت که کافر ایشان را به حالتی می‌بیند که ناخوشایند او است، اما در مقابل، مؤمن ایشان را به حالتی می‌بیند که خوش‌آیند او است.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام کنار سر او می‌نشینند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله به او می‌فرماید: «آنچه که پیش رو داری از آنچه که پشت سر گذاشتی بهتر است، من تو را از آنچه که می‌ترسی امان می‌دهم و آنچه را که به آن امید داشتی حالا به آن رسیدی. ای روح! به سوی رحمت و رضوان الهی برو. حضرت علی علیه السلام نیز همین مطالب را به او می‌فرماید».
 
۲. یکی از حالات میّت، چه مؤمن و چه کافر، روبرو شدن با فرشته مرگ است. اما این ملاقات به صورت یکسان صورت نمی‌گیرد. کافر ملک الموت را به صورت مرد سیاهی که موهایش سیخ شده و با بویی بسیار بد و با لباس‌هایی تیره می‌بیند، در حالی‌که از دهان و بینی او آتش و دود بیرون می‌آید به گونه‌ای که حضرت ابراهیم علیه السلام با دیدن این حالت فرشته مرگ (که به درخواست خود ایشان این جریان اتفاق افتاد) به او گفت: «اگر گناهکار فقط همین صحنه را ببیند برای جزای اعمالش کافی است». اما انسان مؤمن ملک الموت را به شکل جوان زیبارویی که لباس‌های زیبا پوشیده و هیئت زیبایی دارد می‌بیند، در حالی‌که بویی خوش از او به مشامش می‌رسد. این منظره آن‌قدر خوش آیند مؤمن است که حضرت ابراهیم به فرشته مرگ گفت: «اگر مؤمن فقط این چهره نیکوی تو را به عنوان پاداش نیکی‌هایش ببیند، برایش کافی است».
 
۳. امام باقر علیه السلام در توصیفی از ظاهر مؤمن و کافر هنگام خارج شدن روح از بدن چنین فرموده: «نشانه مؤمن این است؛ هنگامی که مرگش فرا می‌رسد، رنگ صورتش از رنگ طبیعی آن سفیدتر می‌شود و بر پیشانیش عرق می‌نشیند و چیزی مانند اشک از چشمش خارج می‌شود که این اتفاق نشان دهنده خارج شدن روح از بدنش است. ولی روح کافر از کنار دهانش خارج می‌شود مانند کفی که از دهان شتر خارج می‌شود یا همان‌طور که روح شتر از بدنش بیرونی می‌آید، روح کافر از بدنش خارج می‌شود».
 
۴. امام صادق علیه السلام به یکی از اصحابش که از ایشان درخواست کرده بود مرگ را برایش توصیف کند، چنین فرمود: «مرگ برای مؤمن مانند بهترین بویی است که آن‌را استشمام می‌کند. به خاطر بوی خوشش به خواب می‌رود و همه سختی‌ها و دردها به پایان می‌رسد. اما برای کافر مانند نیش افعی و گزش عقرب یا شدیدتر از آن است. برای برخی از کافران و گناه‌کاران از بریده شدن با ارّه و تکه شدن با قیچی و برخورد سنگ به او و چرخاندن سنگ آسیاب بر حدقه چشم است. آن مؤمنى که به آسانى جان خود را تسلیم می‌کند علتش آن است که خداوند خواسته هرچه سریع‌تر او به پاداش آن عالم نائل شود، و آن مؤمنى که سکرات مرگ را با دشوارى پشت سر می‌گذارد، برای این است که گناهانى که در دنیا مرتکب شده جبران شود، تا پاک و پاکیزه وارد آن عالم شود، و بدون هیچ مانعى استحقاق پاداش ابدی را پیدا کند. و آن کافرى که به آسانى جان می‌دهد، این راحتی پاداش کارهاى خیرى است که در دنیا انجام داده تا وقتی که از دنیا می‌رود دیگر طلبی از خدا نداشته باشد و برایش کار نیکی باقى نماند مگر آنچه موجب عقاب است و جز گناهانش چیزی در نامه عملش وجود نداشته باشد. و آن کافرى که با سختى، سکرات‏ مرگ را می‌گذراند؛ از همان لحظه نخست، عذاب و شکنجه او شروع می‌شود، و چون خدا عادل است، به هیچ‌کس ستم نمی‌کند (حتی نسبت به کافران نیز عدالتش را اجرا می‌کند و حقی از آنها ضایع نمی‌کند).
 
۵. همچنین امام صادق علیه السلام در پاسخ به این سؤال که آیا شخص مؤمن در قبض روح مورد اکراه و اجبار قرار می‌گیرد، فرمود: «به خدا قسم نه؛ زیرا وقتی که ملک‌الموت نزد او می‌آید، دچار جزع و بی‌قراری می‌شود. در این حالت ملک‌الموت به او می‌گوید: جزع مکن. به خدا قسم من از پدر مهربان نسبت به تو دل‌سوزتر هستم. چشمانت را باز کن و نگاه کن. وقتی او چشمانش را باز می‌کند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و دیگرا امامان و حضرت زهرا سلام الله علیها برای او متمثّل می‌شوند و او با دیدن این بزرگواران، خوشحال می‌شود».
 
البته گاهی مؤمن دچار سکرات و دشواری‌های مرگ می‌شود که این مسائل، به نفع مؤمن است؛ چون کفاره گناهان او محسوب شده و او را پاک به درگاه خدا خواهد برد. از این‌رو؛ در روایات آمده است: «اگر مؤمن در حال قبض روح در آرامش و راحتی باشد، این به معنای ثواب زودهنگامی است که نصیبش شده است و اگر دچار سختی شود، این سختی، برای پاک شدن از گناه است تا به صورت پاک و پاکیزه منتقل به آخرت شده و مستحق دریافت ثواب خدا باشد و مانعی در این کار برایش ایجاد نشود».
 
۶. امام سجاد علیه السلام فرمود: «مرگ برای مؤمن مانند بیرون آوردن لباس‌های چرک و باز کردن قید و بندها و زنجیرهای سنگین و بر تن کردن لباس‌های فاخر و استعمال عطرها و بوهای خوش و سوار شدن بر بهترین مرکب‌ها و وارد شدن به بهترین جایگاه است ولی برای کافر مانند بیرون آوردن لباس‌های فاخر و بیرون رفتن از خانه خوب و پوشیدن لباس‌های چرکین و زبر و وارد شدن به ترسناک‌ترین خانه‌ها و بزرگ‌ترین عذاب‌ها است».
 
۷. بنابر توصیف قرآن؛ وقتی فرشتگان موکّل قبض روح، به سراغ کافران می‌روند و روح آنها را می‌گیرند، هم به صورت‌های آنان می‌زنند و هم به پشتشان می‌زنند و آنها را به سمت آتش جهنم می‌برند. اما همین فرشتگان وقتی به سراغ مؤمنان رفته و روح آنها را می‌گیرند، به آنان سلام می‌کنند و خوش‌آمد می‌گویند و آنها را به بهشت هدایت می‌کنند.
 
و لازم به ذکر است مقصود از درد و یا راحتی، درد و آسایش دنیوی نیست؛ چرا که با مرگ تمام این امور دنیوی باطل می شوند. بلکه مراد درد و آرامش روحی و نفسانی است.

e="text-align: left;" align="justify"> فردا


فرم در حال بارگذاری ...

افزايش ايمان؛ هدف اصلي انبيا

نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1395

بسم الله الرحمن الرحيم

آن چه پيش‌رو داريد گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت‌الله مصباح‌يزدي (دامت‌بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 22/10/95، مطابق با دوازدهم ربيع‌الثاني 1438 ايراد فرموده‌اند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

عوامل انحطاط انسان در آينه داستان‌هاي قرآن

افزايش ايمان؛ هدف اصلي انبيا

 موضوع بحث ما در جلسات اخير استفاده از داستان حضرت موسي‌علي‌نبينا‌و‌آله‌و‌‌عليه‌السلام بود تا وظيفه خودمان را در شرايط مشابه درک کنيم و از حکمت‌ها و مواعظي که در اين داستان‌ها بيان شده، بهره ببريم. بحث را از سوره قصص شروع کرديم که خداوند در آيات ابتدايي آن مي‌فرمايد:

نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛

ما اين داستان را به حق بيان مي‌کنيم. معمولا هنگام نقل داستان، براي پردازش آن کم و زيادهايي رخ مي‌دهد و گاهي مطالبي مخلوط داستان مي‌شود که جزو جوهر داستان نيست. اين کاري است که داستان‌نويسان و رمان‌نويسان مي‌کنند و اگر رعايت موازين بشود، کار عقلايي و خوبي  است. ولي قرآن هنگام نقل داستان‌ها تأکيد مي‌کند که آن‌ها بالحق است؛ يعني عنصر اضافي ندارد و از چيزي که بايد ذکر شود، کم گذاشته نشده است، و همان طوري که هست عين حقيقت را براي شما بيان مي‌کند.

نکته ديگر هدف از بيان اين داستان است. مي‌فرمايد:

نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛

هدف ما از بيان اين داستان همه مردم نيستند. مخاطب واقعي ما اهل ايمان هستند. خداوند براي رشد ايمان کساني که داراي مراتب اوليه ايمان هستند، از شيوه‌هاي مختلفي بهره مي‌گيرد. يکي از آن شيوه‌ها ذکر داستان گذشتگان است.

ايمان به غيب؛ اولين علامت اهل تقوا

 نکته ديگري که در طول اين داستان و البته کل قرآن روي آن تأکيد شده مسئله  ايمان به خدا و ايمان به غيب است. خداوند در همان ابتداي قرآن مي‌فرمايد: الم* ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ؛[1] اين کتابي براي اهل تقواست. همان‌گونه که مرحوم علامه طباطبايي‌رضوان‌الله‌عليه بيان فرموده‌اند، تقوا در اين‌جا تقواي اصطلاحي نيست، بلکه يعني کساني که خودشان را مي‌پايند، کساني که خودشان را رها نمي‌کنند تا هر چه ميل‌شان کشيد انجام دهند. کساني که داراي اين انگيزه هستند، خدا و قرآن هدايت‌شان مي‌کند تا به هدف‌شان برسند و راه صحيح را بپيمايند. سپس ويژگي‌ها و علائم اهل تقوا را بيان مي‌کند. اولين علامت، ايمان به غيب است؛ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ.

...

خداوند ما انسان‌ها را به‌گونه‌اي آفريده که بيشتر ادراکات آگاهانه‌مان در اين عالم از راه حواس پنج‌گانه است. اما درباره چيزهايي که اصلا به حواس ما راه ندارد، چگونه مي‌توانيم قضاوت کنيم؟ بسياري از انسان‌ها مي‌گويند هر چه در حواس ما نگنجد اصلا نيست، دروغ است و نبايد آن‌ها را پذيرفت. معمولا گرايش‌هاي پوزيتيويستي (حس‌گرا) اين طور فکر مي‌کنند. قرآن در مقابل اين‌ نگرش مي‌گويد: شما ابتدا بايد بدانيد که همه چيز را درک نمي‌کنيد؛ چيزهايي هست که حس شما به آن نمي‌رسد. آن‌ها غيب و غايب از شماست ولي بايد به آن‌ها ايمان داشته باشيد؛ البته با عقل‌تان مي‌توانيد آن‌ها را بشناسيد و بفهميد که هست و به آن ايمان بياوريد. اصل خدا همين طور است. اگر کسي بگويد هر چه نمي‌بينم نيست،چگونه به خدا اعتقاد داشته باشد؟ اساس کار انبيا براي هدايت مردم اين است که به آن‌ها بفهمانند که همه چيز ديدني و حس کردني نيست. چيزهاي ديگري هم هست که در حس ما نمي‌گنجد، ولي خداوند به ما عقل به ما داده است تا وجود آن‌ها را بفهميم و بعد از اين‌که دانستيم ايمان بياوريم و به لوازمش ملتزم باشيم. اين اصل مسئله است ولي معمولا انسان‌ها به آساني چيزهايي که راه حسي براي درکش ندارند را نمي‌پذيرند.

از اين جا معيار ديگري براي درجات ايمان پيدا مي‌شود؛ بعضي‌ها با اين‌که پيغمبران را قبول مي‌کنند و به نحوي دين را مي‌پذيرند، اما باورشان نيست که آن چيزي که در حواس‌شان نمي‌گنجد، واقعيت داشته باشد. در مقابل، برخي آن حقايق را بيشتر از حسيات باور مي‌کنند. مي‌گويند در حسيات ممکن است انسان اشتباه کند ولي چيزي که برهان عقلي دارد، شک برنمي‌دارد. بلکه در مباحث عقلي اثبات مي‌کنند که براي اين‌که بدانيم ادراک حسي ما مطابق واقع است، بايد از عقل کمک بگيريم. اگر ادراک عقلي نداشته باشيم، هميشه اين شک براي ما مي‌ماند که آيا درست حس کرده‌ايم يا خطاست. در قرآن بر اين معيار بسيار تأکيد شده است که انسان بايد عقلش را به کار گيرد، از شواهد مختلف استفاده کند، ايمان به غيب داشته باشد و فکر نکند همه چيز را بايد حس کند تا باور کند.

مراتب ايمان

بني‌اسرائيل نيز بسيار حس‌گرا بودند. آن‌ها بعد از تحمل آن‌ همه مشکلات ، وقتي حضرت موسي آن‌ها را هدايت کرد و مشکلات‌شان برطرف شد، تازه صاف و صريح به حضرت موسي گفتند: لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً؛[2] ما سخن تو را هرگز قبول نمي‌کنيم، مگر اين‌که خدا را آشکارا ببينيم! اگر مي‌خواهي کلام تو را قبول کنيم بايد خدا را به ما نشان بدهي و همان‌طور که تو را مي‌بينيم، بايد او را هم ببينيم. اين دو قطب هميشه وجود دارد. يک قطب مي‌گويند: لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً. يک قطب هم مي‌گويد: «کي بوده‌اي نهان که هويدا کنم تو را»؟! خدايا اصلا وجود چيزهاي ديگر را با تو مي‌شناسم؛ کيف يستدل عليک بما هو في وجوده مفتقر إليک؛ متي غبت حتي تحتاج الي دليل يدلّ عليک. يک قطب مي‌گويد تا با چشمم نبينم نمي‌پذيرم. قطب ديگر مي‌گويد آن چيزهايي را که مي‌بينم به خاطر اين‌ است که تو را قبول دارم. اصلا آن‌ها را با تو مي‌بينم. من با آن چشمي که تو به من دادي و نورش مي‌دهي چيزهاي ديگر را مي‌بينم. تو احتياج به دليل نداري؛ أيکون لغيرک من الظهور ما ليس لک حتي يکون هو المظهر لک؛ يعني چيزي از تو روشن‌تر هم مي‌شود؟! بين اين دو نقطه که درست در مقابل هم قرار دارد، مراتب قريب به بي‌نهايت است. از مرتبه اول ايمان تا ايمان علي‌عليه‌السلام بي‌نهايت اختلاف است. شبيه اين است ‌که بخواهيم خطي را تقسيم کنيم. مي‌گويند ميل به صفر مي‌کند ولي هيچ وقت از تقسيم اين امتداد به صفر نمي‌رسيد. مراتب ايمان هم همين طور است.

هدف اصلي‌ انبيا اين بود که بشر را مؤمن بار بياورند و بر ايمانش بيفزايند؛ زيرا کمال انسان به ايمان و عقيده او بستگي دارد و هر چه ايمانش کامل‌تر باشد برتر خواهد بود. به دنبال تغيير مراتب ايمان، تفسير تمام بيانات انبيا، دستورات و شرايع آسماني و احکام نيز تغيير مي‌کند و هر کس هر مرتبه‌اي دارد، آن‌ها را مطابق همان درجه از معرفت و ايمان خودش تبيين مي‌کند. برخي هدف بعثت انبيا را فراهم کردن زندگي راحت براي مردم مي‌دانند، و مي‌گويند: دين براي اين آمده است ‌که مشکلات مردم حل شود، و براي همين است که دين مي‌گويد: ظلم نکنيد، به عدالت رفتار کنيد، مهربان و صميمي باشيد، دروغ نگوييد، خيانت نکنيد، تا همه مردم خوش باشند و زندگي راحت و خوبي در اين دنيا داشته باشند. آنها معتقدند: حتي وقتي دين مردم را از جهنم مي‌ترساند نيز براي رسيدن به همين هدف است. اصل جهنم براي اين است که مردم کار بد نکنند تا اين‌جا خوش باشند. اگر مردم خودشان خوب زندگي مي‌کردند، نيازي به دعوت به بهشت و ترساندن از جهنم نبود، و اين حرف‌ها مثل يک مترسک است. اين‌ها را گفته‌اند که ما از گناه دست برداريم و راحت‌تر زندگي کنيم، خيانت نکنيم، دزدي نکنيم، تجاوز به ناموس مردم نکنيم، و اين همان زندگي سعادتمندانه است که انبيا براي ما مي‌خواستند؛ سعادت توأم با عدالت! البته ليبرال‌ها حتي اين چيزها را هم قبول ندارند و مي‌گويند: ما بايد خوش بگذرانيم. هر چه مى‌خواهد بشود، حتي اگر ميليون‌ها انسان هم بميرند به ما ربطي ندارد!

حس‌گرايي؛ ريشه اعتراض به حضرت موسي

بني‌اسرائيل نيز خيال مي‌کردند که حضرت موسي آمده است تا آن‌ها را از چنگال فرعونيان نجات دهد، سختي‌ها برطرف شود و زندگي خوشي داشته باشند. در روايات آمده است که چهارصد سال انتظار کشيدند که حضرت موسي مبعوث شد، انتظار داشتند ديگر همه کارها درست شود، فرعون غرق شود و همه ملک مصر دست آن‌ها بيفتد، اما باز خبري نشد. اين است که گله کردند که اين چه وضعي است؟ أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِينَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا؛[3] پيش از اين‌که تو بيايي ما در فشار بوديم و فرعونيان ما را اذيت مي‌کردند. انتظار داشتيم تو بيايي ما را نجات بدهي، حالا که آمدي باز هم همين طور است. از تو انتظار داشتيم، مي‌گفتيم مصلح مي‌آيد و ما را نجات مي‌دهد و زندگي براي ما خوب مي‌شود، اما حالا باز همان سختي‌ها هست. ريشه اين انتظار به همان تفکر حسي مادي‌گرايانه برمي‌گردد؛ اين‌ها همان کساني بودند که مي‌گفتند: لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً.

مراتب ايمان انسان‌ها در اقوام و زمان‌ها نيز بسيار متفاوت است. در همين زمان ما که اين همه آگاهي‌هاي اسلامي ترقي کرده، انقلاب اسلامي پيروز شده و ما اين همه شهيد داده‌ايم تا احکام اسلام اجرا شود، گاهي کساني چيزهايي مي‌گويند که انسان تعجب مي‌کند؛ کساني که انسان درست ضد آن کلام را از آن‌ها انتظار دارد. گاهي کساني که انسان انتظار دارد روي معارف اسلامي پافشاري کنند، نسبت به همين معجزات و کرامات سخناني مي‌گويند که انسان تعجب مي‌کند. مي‌گويند اين‌ها خيالبافي است و حتي مي‌کوشند که آن‌ها را با امور طبيعي تفسير کنند. براي مثال قرآن درباره داستان خشک شدن آب نيل و عبور بني‌اسرائيل از آن مي‌گويد: ما منت مي‌گذاريم، ما شما را نجات داديم و آن‌ها را غرق کرديم، فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ، اما برخي گفته‌اند: حضرت موسي علم هيأت مي‌دانست. او به بني‌اسرائيل زماني را معرفي کرد که مي‌دانست جزر و مد خيلي بزرگي در آن اتفاق مي‌افتد و ته رود نيل پيدا مي‌شود. اين  چيز مهمي نبود. جزر و مدي بود که اتفاق افتاد!

قدرت نمايي خدا در نجات موسي

 شما شرايط را درست در ذهن‌تان تصور کنيد که بني‌اسرائيل در آن زمان در چه وضعي زندگي مي‌کردند! همين مصيبت که فرعون پسران آن‌ها را مي‌کشت و دختران آن‌ها را زنده مي‌گذاشت؛ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ. در روايات و در تواريخ آمده است که فرعون قابله‌هايي را تعيين کرده بود تا مراقب هر زن حامله بني‌اسرائيل باشند و هنگام وضع حملش نزد او حاضر شوند و اگر پسر است او را همان‌جا سر ببرند و اگر دختر است زنده نگه‌دارند. شايد تصور شود که زنده نگه‌داشتن دختران تخفيفي براي دخترها بوده است،‌ ولي از تفاسير و روايات استفاده مي‌شود که اين خود بلاي بزرگي بود. اگر در قومي پسر نباشد و دخترها بي‌شوهر بمانند، مجبور مي‌شوند که خودفروشي کنند و در اختيار ديگران قرار بگيرند. اين‌که زنان را سر نمي‌بريد خود شکنجه ديگري براي بني‌اسرائيل بود. دست‌کم بايد کلفت بشوند و براي ديگران کار کنند. در چنين شرايطي خانمي حامله است و از همان ابتداي حاملگي نگران است که آيا من بچه‌ام سالم متولد مي‌شود يا نه؟ اگر متولد شد و پسر بود، در مقابل اين فرعونيان چه کنم؟ بالاخره وقت موعود رسيد و پسري به دنيا آمد. مراقب بود صدايي از خانه بلند نشود. ولي دائما نگران است نکند مأموران فرعون بفهمند و کودک را بکشند.شما فکر مي‌کنيد اين زن در اين حال بايد چه کار کند؟ به چه کسي پناه ببرد؟ رازش را به چه کسي بگويد؟ بالاخره بچه تازه متولد شده است و ممکن است گريه ‌کند، صدايش بلند ‌شود و همسايه‌ها بفهمند.

خداوند مي‌فرمايد: در اين شرايط ما به مادر موسي وحي کرديم؛ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى؛[4] البته روشن است که اين وحي مساوي با وحي نبوت نيست. وحي در قرآن مراتب مختلفي دارد. وحي در اين‌جا به همان معناي الهام  است  و گاهي مثل اين است ‌که انسان صدايي را مي‌شنود. وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ؛ به مادر موسي وحي کرديم که فعلا او را شير بده. فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ. ببينيد خداوند چه نسخه‌اي براي مادر موسي پيچيده است! کدام قانون طبيعي اين راه را نشان مي‌دهد؟ اگر ما بوديم چه کار مي‌کرديم؟ اگر سياست‌مداران عالم جمع مي‌شدند تا فکري براي زنده ماندن اين کودک بکنند، چه کار مي‌کردند؟ اما نسخه خدا اين بود؛ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ؛ هنگامي که خيلي ترسيدي و از اين‌که خودت بتواني او را نگه داري، نااميد شدي، او را در نهر بينداز! نه اين‌که او را در آب بينداز و براي اين‌که بلايي به سرت نياورند، منکر او بشو! مي‌فرمايد: إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ ما مي‌گوييم او را در آب بينداز، اما نه اين‌که از او صرف‌نظر کني! ما ضمانت مي‌کنيم که دوباره او به آغوش خودت برگردد و نه‌تنها به آغوشت برمي‌گردد بلکه در امن و امان خواهد بود و بالاتر اين‌که ما اين نوزاد را از پيغمبران قرار خواهيم داد. او رسالت بزرگي بر عهده‌اش است که بايد انجام دهد.

مادري که فرزندش را در دريا مي‌اندازد، چه حالتي دارد؟ آيا اصلا مي‌تواند صبر کند و آرام بگيرد؟ قرآن مي‌گويد: آن قدر وضعش نگران‌کننده بود که نزديک بود راز را افشا کند؛ وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا؛[5] نزديک بود که اسرار را فاش کند و بگويد که من بچه‌‌دار بودم و او را به آب انداختم، و حالا کاري بکنيد که بچه‌ام برگردد وهر بلايي مي‌خواهيد سر من بياوريد. اما ما دلش را محکم کرديم. ببينيد اين‌جا چند معجزه و خلاف عادت اتفاق افتاده است! اولا خود اين‌که به مادر موسي وحي شود که کودک را در دريا بينداز! روشن است که اين امر عادي نبود. بعضي از افراد ضعيف‌الايمان گفته‌اند که منظور از وحي اين است که يک‌باره چيزي به ذهنش خطور کرد! اگر چنين است إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ به چه معناست؟ اين وعده ‌که ما اين کودک را به تو برمي‌گردانيم و بعد او را از پيغمبران قرار خواهيم داد، هم به ذهنش خطور کرد؟!

مادر کودک را در جعبه‌اي گذاشت و او را در يکي از نهرهاي رود نيل انداخت. اتفاقا اين نهر از زير کاخ فرعون رد مي‌شد. فرعون خود بچه‌دار نمي‌شد و خانمش هم عقيم بود. روشن است که خيلي دوست داشتند که بچه‌دار بشوند. فرعون و همسرش در قصر نشسته بودند که ديدند جعبه‌اي در نهر همراه موج آب جلو مي‌رود، و يک‌بار هم موج زد و جعبه کنار ساحل کنار کاخ فرعون ايستاد. اين‌ها نشسته بودند، تماشا مي‌کردند. گفتند برويم ببينيم اين چيست؟ همسر فرعون آمد جعبه را باز کرد و يک مرتبه حالت عجيبي پيدا کرد. گفت: عجب بچه است! فرعون براساس آن نگراني که داشت گفت بايد بدهيم سر او را ببرند. همسرش گفت: نه اين کار را نکن! نگه‌اش دار! ما که بچه نداريم شايد اين را بتوانيم فرزندخوانده خودمان قرار بدهيم. وقتي نگاه فرعون به اين بچه افتاد، محبت اين بچه در دلش افتاد؛ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي.[6] آيا اين‌ها هم اتفاقي بود؟!

داستان موسي و تقويت ايمان مسلمانان

سوره قصص از سوره‌هاي مکي است و وقتي نازل شد که مسلمان‌ها در ابتداي بعثت پيغمبر اکرم هنوز در مکه بودند. يکي از راه‌هاي تقويت ايمان عموم مردم اين است که پيغمبري مبعوث شود و مردم را راهنمايي کند. اين پيغمبر بايد بتواند دعوتش را تعميم بدهد و قدرت اين را داشته باشد که بتواند رسالت خدا را به مردم برساند. اگر همان ابتدا دشمنان او را بکشند نقض غرض مي‌شود. اراده خدا بر اين قرار گرفته است که اين دعوت پا بگيرد. اين پيغمبر بايد در بين مردمي بت‌پرست و دور از علم و فرهنگ زندگي کند که به جهالت معروف‌اند. اين‌ها بايد بيايند کمک کنند و کم‌کم جامعه اسلامي را تشکيل دهند. آن قدر دشمنان به اين پيغمبر فشار آورد‌ه‌اند که آن‌ها از شهر بيرون رفته و در دره‌اي که حتي نان و آب هم به آن‌ها نمي‌رسد، زندگي مي‌کنند. نه يک روز و دو روز، بلکه چندين سال در شعب ابي‌طالب در چنين شرايطي روزگار مي‌گذراندند.خداوند مي‌خواهد ايمان آن‌ها تقويت شود و باور کنند که بر دشمنانشان پيروز مي‌شوند و قدرت‌هاي ظاهري مانع پيشرفت اراده الهي نخواهد شد. از اين‌رو خداوند اين داستان را نقل کرد که  ببينيد ما با چه تدبيري بچه يک مادر را که بچه‌هايشان را فرعونيان مي‌کشتند، زنده نگه داشتيم و حالا اين بچه چه شد؟ همان نوزادي که مادر هم نمي‌توانست او را در آغوش خودش نگه‌ دارد، به پيامبري رسانديم!

خداي موسي خداي ما هم هست

آيا امروز اين داستان براي ما کارآيي ندارد؟! آيا ما هم بايد بگوييم اين داستان «قضية في واقعه» است؟! آيا خيال مي‌کنيم اين‌ها اساطير الاولين است؟! البته  بعضي از نوانديشان همين‌ سخنان را گفته‌اند. مي‌گويند: اين‌ها واقعيتي ندارند. قرآن قصه درست کرده است تا از آن استفاده‌هاي اخلاقي بکند و به اين معنا نيست که اين جريانات حتما اتقاق افتاده است! اما آيا ما  هم بايد اين طور فکر کنيم، يا اين‌که بايد بگوييم قرآن امروز هم زنده است و مي‌خواهد براي ما بگويد: اگر اسباب ظاهري براي شما فراهم نمي‌شود، نااميد نشويد؛ وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛. قرآن نمي‌ميرد. اگر قرآن فقط براي همان مواردي بود که داستان درباره‌اش نازل شده بود، قرآن هم با صاحب داستان مي‌مرد. اما اين طور نيست. اين داستان براي اين است ‌که شما ياد بگيريد، بر ايمان شما بيفزايد، درس زندگي بگيريد و ببينيد اعتمادتان بايد به چه کسي باشد؛ به خدا، يا به فرعون، و هامان يا به ثروت قارون؟

خداوند به ما مي‌گويد: ما طفل شيرخواره را اين طور حفظ کرديم و به اين‌جا رسانديم. آيا ديگر قدرت‌مان تمام شد؟! مگر حالا ديگر ما نمي‌توانيم که شما مي‌رويد در خانه ديگران و پيش آمريکا دريوزگي مي‌کنيد؟! امروز ما بايد از اين داستان بهترين بهره را بگيريم و احساس قدرت کنيم؛ البته با اعتماد به قدرت خدا، نه قدرت شياطين و تدبيرهاي سياست‌مداران‌مان. بايد به قدرتي که عالم در مقابلش خاضع است اعتماد کرد و از هيچ چيز هم نترسيد؛ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ.[7] اگر استثناي ديگري به اين اضافه شد، عامل شکست است. هر جا اميدها به کس ديگري بسته شد، آن‌جا  در مي‌مانيم، اما هر جا فقط اعتماد به خدا بود او مي‌تواند دست ما را بگيرد، و وعده داده که مي‌گيرد.

 وصلي‌الله علي محمد و آله‌الطاهرين.


[1]. بقره،1-3.

[2]. بقره، 55.

[3]. اعراف، 129.

[4]. قصص، 7.

[5]. قصص، 10.

[6]. طه، 39.

[7]. احزاب، 39.

 مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)


فرم در حال بارگذاری ...

لحظه به‌آتش کشیدن جوان بسیجی در سال 88 + فیلم

نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1395

دی ماه سال 1388 تصویری زشت ولی آموزنده را در ذهن ایرانیان آشکار می‌سازد.

پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 فتنه‌گران به حمایت مالی و رسانه‌ای دولت‌های غربی از جمله آمریکا خطوط قرمز نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را زیرپا گذاشتند و علیه آرمان‌های انقلاب شعار دادند.

نیروهای بسیجی که در آن زمان برای در امان نگه داشتن مردم عادی از حملات وحشیانه عوامل فتنه در خیابان های پایتخت حضور پیدا کرده بودند نقش بسیار موثری در ایجاد امنیت در سطح شهر را برعهده داشتند. شهید علیرضا ستاری که در روز عاشورای ۸۸ به عنوان امدادگر داوطلب حضور داشته است پس از دریافت پیغام کمک نیروهای امدادی که در میان اوباش به دام افتاده بودند، راهی محل شد اما با صحنه‌ای وحشتناک مواجه شد.

اوباش فتنه گر باک موتور نیروهای امدادگر را خالی و قصد به آتش کشیدن نیروهای امنیتی را داشتند. شهید ستاری که برای جلوگیری از این فاجعه انسانی و برای نجات جان نیروهای امدادی در آن مکان حضور پیدا کرده بود به وسیله فتنه گران به دام افتاد و به شدت مورد شکنجه قرار گرفت و مجروح شد. ستاری جانباز ۷۰ درصد، پس از پنج سال دست و پنجه نرم کردن با آثار جراحت در سن ۳۱ سالگی به شهادت رسید.

در ویدئو زیر می‌توانید خاطرات این شهید از روز حادثه را مشاهده کنید.

برای دانلود فیلم اینجا کلیک کنید

 


فرم در حال بارگذاری ...

مسئولان دولت و دیگر قوا باید به مردم گزارش دهند، چه کرده‌اند؟

نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1395

عکسدانلود عکسفيلمفيلمصوتصوت

دیدار مردم آذربایجان شرقی با رهبر انقلاب

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) در دیدار پرشور هزاران نفر از مردم آذربایجان، حضور منسجم، مقتدارنه و پرطراوت ملت در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن را «مایه‌ی آبروی انقلاب و نظام و ایران» خواندند و با اشاره به اینکه مسئولان نباید این حضور را به معنای گله نداشتن مردم تصور کنند، افزودند: آمریکا می‌خواهد با تکرار ترفند تهدید و جنگ نظامی، توجه مسئولان کشور را از صحنه‌ی جنگ واقعی یعنی جنگ اقتصادی منحرف کند، مسئولان هوشیار باشند و همه‌ی همت خود را صرف حل مشکلاتی همچون بیکاری، رکود، گرانی و تبعیض کنند.

رهبر انقلاب اسلامی، حضور پرشکوه ملت در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن امسال را «مایه‌ی آبروی انقلاب و نظام و ایران» خواندند و با تشکر صمیمانه‌ی قلبی از مردم خاطرنشان کردند: امسال نه فقط منابع داخلی از افزایش حضور مردم در بسیاری از شهرها سخن گفتند بلکه دشمنان انقلاب هم برخلاف سال‌های قبل، با استفاده از تعابیر «میلیونی» به این حضور عزت‌بخش اذعان کردند و زبان بنده حقیقتاً از ادای تشکر از ملت قاصر است.

ایشان با اشاره به تلاش بی‌وقفه‌ی سیا، موساد، دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی انگلیس و هزینه شدن دلارهای نفتی قارون‌ها برای فضاسازی علیه انقلاب و جمهوری اسلامی گفتند: در تمام طول سال، صدها شبکه‌ی ماهواره‌ای، فضای مجازی و ورشکستگان فراری از ایران، به تحقیر و تضعیف و متهم‌سازی نظام مشغولند اما حضور عظیم ملت همچون باران رحمت الهی، در روز ۲۲ بهمن این فضای غبارآلود را پاکیزه می‌کند و همچون رودخانه‌ای زلال و مبارک، آلودگی‌ها را می‌زداید.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تأمل در ترکیب جمعیتی راه‌پیمایی ۲۲ بهمن را ضروری و بسیار مهم برشمردند و افزودند: اکثر این جمعیت عظیم، دوران تلخ و سیاه اختناق طاغوت، پیروزی انقلاب، امام راحل و دفاع مقدس را ندیده‌اند اما با احساس و معرفت و روشنفکری و روشن‌بینی به خیابان‌ها می‌آیند.

ایشان خاطرنشان کردند: حضور امیدآفرین و ایستادگی نسل سوم و چهارم در میدان دفاع از انقلاب و نظام، نشان‌دهنده‌ی رویندگی و بالندگی انقلاب و نکته‌ای بسیار مهم و درخور توجه است.

رهبر انقلاب اسلامی، تلاش دشمنان را برای ناکارآمد نشان دادن نظام، کوبیدن آب در هاون برشمردند و افزودند: ما البته مثل همه‌جای دنیا نابسامانی‌هایی داریم که به‌هیچ‌وجه از آن‌ها نمی‌گذریم اما دشمن در تلاش است پیشرفت‌ها و کارهای بسیار مهم ۳۸ سال اخیر را نادیده بگیرد و مردم را مأیوس کند.

...



حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با استناد به گزارش‌های واقعی، پیشرفت‌های کشور را در چهار دهه‌ی اخیر در برخی امور زیربنایی، شگفت‌انگیز خواندند و یادآوری کردند: برخی از این پیشرفت‌ها و جهش‌ها در دوره‌های صدساله هم معمولاً امکان‌پذیر نیست.

ایشان آبرو و عزت ملی ایرانیان را در مقایسه با دوران تحقیرآمیز طاغوت، از دستاوردهای پرافتخار انقلاب برشمردند و افزودند: رژیمِ توسری‌خور از آمریکا و انگلیس، ملت را ذلیل و خوار کرده بود اما امروز همه به عزت و اقتدار ملت و حضور تعیین‌کننده‌ی ایران اذعان دارند و می‌دانند تقریباً در همه‌ی مسائل منطقه، اگر ایران حضور نداشته باشد و اراده نکند، کاری به پیش نخواهد رفت.

رهبر انقلاب ۲۲ بهمن را «نعمتی الهی و فرصتی گران‌قدر» برای اعلام مواضع و خواسته‌های ملت دانستند و افزودند: امسال، ملت نشان داد در مقابل دشمنان ایستاده است و به‌‌دنبال تحقق اسلام و پیشرفت نظام اسلامی برخاسته از مردم است و هر مسئولی با ملت همراه نباشد و ایستادگی نکند، ملت او را بدون تردید پس خواهد زد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مسئولان کشور تأکید کردند: حضور پرشور مردم در مقابل دشمن کمین‌کرده برای بلعیدن ایران را به حساب گلایه نداشتن آن‌ها از عملکرد مسئولان نگذارید چراکه مردم از مسائل مختلف ازجمله تبعیض و کم‌کاری و بی‌اعتنایی به مشکلات گلایه‌مندند و احساس ناراحتی و رنج می‌کنند.

ایشان خاطرنشان کردند: سال «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» در حال پایان یافتن است و مسئولان دولت و دیگر قوا باید به مردم گزارش دهند در این زمینه چه کرده‌اند؟

رهبر انقلاب در همین زمینه افزودند: مسئولان نباید به مردم بگویند «باید چنین بشود»، بلکه باید بگویند «چنین شد».

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، «بیکاری و رکود و گرانی» را از مشکلات مهم کشور خواندند و گفتند: البته مسئولان در تلاش هستند اما ظرفیت‌های کشور بیش از این‌هاست و راه خروج از مشکلاتِ چندبعدی هم مشخص است.

ایشان به سخنان شش سال پیش خود در زمینه‌ی هدف‌گذاری دشمن برای تشدید فشارهای اقتصادی و دلسرد شدن مردم اشاره کردند و افزودند: مسئولان باید به مسائل اقتصادی توجه کامل کنند، البته مسائل فرهنگی و علمی نیز مهم است اما در نگاه کوتاه‌مدت، مسائل اقتصادی در اولویت است.

رهبر انقلاب اسلامی در تحلیل هدف واقعی دولت قبلی و فعلی آمریکا در تکرار ترفند «تهدید ایران به جنگ» افزودند: امروز هم مثل قبل از گزینه‌های نظامی روی میز حرف می‌زنند و آن مسئول اروپایی هم به مسئولان ما می‌گوید «اگر برجام نبود وقوع جنگ حتمی بود»، اما این حرف یک دروغ محض است و آن‌ها می‌خواهند ذهن ما را از جنگ واقعی یعنی نبرد اقتصادی منحرف کنند و به جنگ نظامی سوق دهند تا مسئولان کشور از تمرکز در عرصه‌ی پیشرفت اقتصادی و توجه به جنگ فرهنگی غربی‌ها با ملت ایران باز بمانند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، نظارت و پیگیری طرح‌ها و برنامه‌ها را کاملاً ضروری خواندند و گفتند: از رئیس‌جمهور محترم خواسته‌ام به مدیران اجرایی تذکر دهد که مدیریت باید با شفافیت و نظارت و پیگیری همراه باشد وگرنه صرف اینکه مدیران بگویند «بشود» و طرف مقابل هم بگوید «چشم»، پیشرفتی صورت نمی‌گیرد و کار عینی انجام نخواهد شد.

رهبر انقلاب اسلامی با استناد به آیه‌ی «وَ اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة» تأکید کردند: منظور این آیه فقط توجه به قوه‌ی نظامی نیست بلکه معنای آیه این است که هرچه می‌توانید درون خود را از همه‌نظر قوی کنید که این همان استحکام ساخت داخلی است که بارها گفته‌ام.

رهبر انقلاب اسلامی، تحقق رشد هشت درصدی را به استناد نظر متخصصان و به شرط استفاده‌ی کامل از ظرفیت‌های داخلی امکان‌پذیر دانستند و خاطرنشان کردند: معنای واقعی رشد، رشد تولید و استحکام داخلی اقتصادی یعنی همان اقتصاد مقاومتی است نه فقط فروش بیشتر نفت که البته آن هم مفید است.

ایشان با انتقاد از عناصری که فقط روی کمبودها و ضعف‌ها دست می‌گذارند و آن‌ها را بزرگ‌نمایی می‌کنند، افزودند: نکته‌ی قابل تأمل این است که این عناصر همان کسانی هستند که خودشان به دشمن، گرای تحریم‌ها را داده‌اند.

رهبر انقلاب اسلامی در بخش دیگری از سخنانشان، حادثه‌ی ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ تبریز را درسی مهم و همچون موتور پیش‌برنده‌ی ملت در پیروزی انقلاب اسلامی دانستند و افزودند: مردم آذربایجان در همه‌ی تحولات مهم اجتماعی و سیاسیِ ۱۳۰ سال گذشته‌ی کشور مانند قضیه‌ی تنباکو، مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، از اصلی‌ترین محورهای مبارزه بوده‌اند و این، شناسنامه و تاریخ پرافتخار آذربایجان است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به تحرکات تفرقه‌افکنانه‌ی برخی گروه‌ها در سال‌های اول انقلاب در تبریز، گفتند: امام بزرگوار ما در مقابل آن حرکت‌ها که برخاسته از سیاست‌های قدیمی انگلیسی‌ها بود، فرمودند «هیچ‌کس نگران نباشد، چراکه خود مردم تبریز جواب آن‌ها را خواهند داد» و همین‌گونه نیز شد.

ایشان، هوشیاری قشرهای مختلف مردم ازجمله مردم و جوانان و نخبگان آذربایجان را در مقابل اختلاف‌افکنی و وسوسه‌های دشمنان ستودنی خواندند و گفتند: آذربایجان نقطه‌ی قوت انقلاب و نظام اسلامی است و مردم آن در راه دفاع از وحدت ملی از جانشان مایه گذاشته‌اند که همه باید قدردان این فداکاری باشند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، تنوع قومیت‌های مختلف همچون ترک، فارس، لُر، کُرد، عرب و بلوچ را فرصتی ارزشمند برای ایران دانستند و خاطرنشان کردند: دشمن همواره به ایجاد شکاف قومیتی چشم طمع دوخته تا به خیال خود از هر گسلی در کشور استفاده و زلزله ایجاد کند، در حالی‌که هیچ گسلی در کشور وجود ندارد و مردم، یکپارچه و متحد هستند.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به سینه سپر کردن و ایستادگی اقوام بزرگ ایرانی و از همه بهتر مردم آذربایجان در مقابل سیاست‌های خباثت‌آلود دشمنان، مرحوم مولوی عبدالعزیز ساداتی از علمای اهل‌سنّت بلوچ، مرحوم شهید شیخ‌الاسلام از علمای اهل‌سنّت کردستان و همچنین سردار جوان و عرب خوزستانی شهید علی هاشمی را نمونه‌هایی از حرکت متحد و هماهنگ اقوام در دفاع از اسلام و انقلاب دانستند و افزودند: ملت ایران، متحد، منسجم، همراه و همدل است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از همین زاویه به تعبیر مطرح‌شده در روزهای اخیر با عنوان «آشتی ملی» اشاره و با بی‌معنی دانستن این تعبیر و انتقاد از پر و بال دادن به آن در روزنامه‌ها، گفتند: مگر مردم با هم قهر هستند که بخواهند آشتی کنند؟ قهری وجود ندارد، البته مردم ما با کسانی که در سال ۸۸ به روز عاشورای حسینی اهانت کردند و با قساوت و لودگی و بی‌حیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر هستند و با آن‌ها آشتی هم نمی‌کنند.

ایشان افزودند: البته کسانی که با اصل انقلاب مخالف بودند و می‌گفتند «انتخابات بهانه است و اصل نظام هدف ماست»، عده‌ای معدودند و در مقابل اقیانوس عظیم و پرطراوت ملت ایران، فقط یک قطره‌ی کوچک هستند.

رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: مردم ایران در جایی که پای اسلام، ایران، استقلال و ایستادگی مقابل دشمن در میان است، با همه‌ی وجود ایستاده و با یکدیگر متحد و مجتمع هستند، البته ممکن است در فلان قضیه‌ی سیاسی، دو نفر با هم اختلاف‌نظر داشته باشند اما این چیز مهم و مؤثری نیست و مسئله‌ای عادی و طبیعی به‌شمار می‌رود.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تأکید کردند: اقیانوس خروشان، منسجم و متحد ملت باید روزبه‌روز تقویت شود.

رهبر انقلاب با اشاره به شعله‌های امید مقدس و الهی که همواره دل ملت را گرم کرده است، افزودند: با وجود همه‌ی پیشرفت‌ها، ما تاکنون در تحقق آرمان‌های اسلام و انقلاب، تنها قدمی کوتاه برداشته‌ایم و باید به سوی جامعه‌ی اسلامیِ عادلانه، پیشرفته، مقتدر و باعزت، گام‌های بلندی برداریم که به فضل الهی با ادامه‌ی مسیر ملت و نظام، قطعاً پیروزی و آینده متعلق به ملت عزیز ایران خواهد بود.

پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، آیت‌الله مجتهد شبستری نماینده‌ی ولیّ فقیه در استان آذربایجان شرقی و امام جمعه‌ی تبریز با تسلیت ایام فاطمیه، گفت: مردم غیرتمند آذربایجان در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ حماسه‌ای تاریخی و به‌یادماندنی آفریدند و در ۲۲ بهمن امسال نیز بار دیگر بصیرت و آگاهی خویش را اثبات کرده و با رهبر خود تجدید میثاق کردند.

نماینده‌ی ولیّ فقیه در آذربایجان شرقی با بیان اینکه ایرانیان هیچ‌گاه فریب شیطان بزرگ را نخورده و نخواهند خورد، تأکید کرد: ملت ایران با وحدت و یکپارچگی ثابت کرده‌اند که در دفاع از منافع و امنیت ملی متحد هستند.

e="text-align: left;">پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای


فرم در حال بارگذاری ...

نزدیک بودن خداوند به بندگان به چه معنى است؟

نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1395

اگر لطف خدانبود هرگز انسان به حقانیت حق، و باطل بودن باطل، پى نمى برد.

در این گزارش به این سوال درباره اینکه «نزدیک بودن خداوند به بندگان به چه معنی است »پاسخ داده می شود.
 پاسخ این سوال در آیه24 سوره«انفال» آمده است، خداوند مى فرماید:
بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حائل مى شود، و این که همه شما نزد او در قیامت اجتماع خواهید کرد؛
«وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ اَنَّهُ اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»
 
شک نیست که منظور از قلب، روح و عقل است. و اما این که خداچگونه میان انسان و روح و عقل او قرار مى گیرد احتمالات فراوانى درباره آن داده شده است.
 گاه گفته مى شود: اشاره به شدت نزدیکى خداوند به بندگان است، آن چنان که گوئى در درون جان او و میان او و خودش قرار گرفته؛ همان گونه که قرآن مى گوید:
«وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»؛ (ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم)
 
بخشی از آیه اشاره به آن است که گردش دل ها و فکرها به دست خداست آن چنان که در دعامى خوانیم:
«یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الاَبْصارِ»؛ (اى کسى که گردش دل ها و فکرها به دست تو است)
  
منظور این آیه این است که اگر لطف خدانبود هرگز انسان به حقانیت حق، و باطل بودن باطل، پى نمى برد.
 
و نیز گفته اند: منظور این است که مردم باید تا فرصت دارند در انجام طاعات و کار نیک تلاش کنند؛ زیرا خداوند میان انسان و قلبش به وسیله مرگ حائل ایجاد مى کند.
 
اما با یک نظر کلى مى توان همه این تفسیرها را در یک تفسیرواحد جمع کرد و آن این که خداوند در همه جا حاضر و ناظر و به همه موجودات احاطه دارد در عین این که با موجودات این جهان یکى نیست از آنها هم جدا و بیگانه نمى باشد، مرگ و حیات، علم و قدرت، آرامش و امنیت، توفیق و سعادت همه در دست او و به قدرت اوست و به همین دلیل، نه انسان چیزى را مى تواند از او مکتوم دارد، نه کارى را بى توفیقاو انجام دهد، و نه سزاوار است به غیر او روى آورد و از غیر او تقاضا کند؛ چرا که او مالک همه چیز است و محیط به تمام وجود انسان! 
 
منابع:
 
(1). سوره ق، آیه 16.
(2) وسائل الشيعه»، جلد 6، صفحه 63، چاپ آل البيت؛ «بحار الانوار»، جلد 12، صفحه 278 و جلد 52، صفحات 148، 149 و …
(3). گردآوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و دوم، ج 7، ص 164.
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: عامری [عضو] 

با سلام خدمت شما دوست عزیزم وتبریک سال نو.
مطالبتون خیلی پربار و مفید بود.
یا علی

1396/01/07 @ 16:11
نظر از: كوثر [عضو] 
5 stars

احسنت
موفق باشید

1395/11/27 @ 19:09
نظر از: اسماءالحسنی [عضو] 

سلام خیلی مطالبتون جالب ومفید است خداوند در این راه شما را یاری کند.

1395/11/27 @ 15:13
نظر از: خادم المهدی [عضو] 

سلام
اگه ما خداوند را بر اعمالمون ناظر ببینیم این یعنی نزدیکی به خدا

1395/11/27 @ 08:52


فرم در حال بارگذاری ...

منظور از تشبیه امام به کعبه چیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1395

روایاتی بیان می کند که امام، مانند کعبه است و مردم باید به سراغ او بروند.

در روایاتی بیان شده است که امام، مانند کعبه است و مردم باید به سراغ او بروند. معنای این تشبیه با کمک از دو حدیث زیر بیان می شود:
 
عرض كردم: اى آقاى من آیا این امر امامت از آن شما نیست؟
امام باقر علیه السلام فرمود: چرا. عرض كردم: پس براى چه از حق خودتان صرف نظر كردید، در صورتى كه خداى تعالى فرماید: «و پیكار كنید در راه خدا آن گونه كه شایسته جهاد او است، او برگزید شما را، سوره حج، آیه ۷۸»
فرمود: پس چرا امیر المؤمنین علیه السلام از حق خود صرف نظر كرد؟
جابر گوید: خود آن حضرت فرمود: چون یاورى نیافت، آیا نشنیده‌‏اى كه خداى تعالى در داستان لوط فرماید:
« لوط گفت: كاش مرا بر شما نیرویى بود یا پناه مى‌‏بردم به پایگاهى سخت، سوره هود آیه ۸۰» و به طور حكایت از حضرت نوح علیه السلام فرماید:
«خدا را خواند كه منم مغلوب پس یارى فرما، سوره قمر، آیه ۱۰»
و در داستان موسى علیه السلام فرماید:
« موسى عرض كرد پروردگارا من مالك نیستم جز خودم و برادرم را پس جدایى افكن میان ماو گروه فاسقان، سوره مائده، آیه ۲۵»
پس در جایى كه پیغمبر چنین باشد وصى او از پیغمبر عذرش بیشتر است، اى جابر مثل امام مثل كعبه است كه نزدش مى‏‌روند، و او نزد كسى نیاید.(۱)
 
عرض كردم: اى بانوى من حضرت زهرا سلام الله علیها سؤالى دارم كه در سینه من خلجان كرده و مى‌‏خواهم از شما بپرسم؟
فرمود: بپرس، عرض كردم: آیا رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پیش از مرگش به امامت على علیه السّلام تصریح كرد؟
فرمود: بسیار عجیب است! آیا روز غدیر خم را فراموش كرده‌‏اید؟ عرض كردم: بلى (قصه غدیر خم) صحیح است، ولى به آنچه در پنهانى رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما خبر داده مرا آگاه فرما.
 
فرمود: خدا را گواه مى‌‏گیرم كه شنیدم مى‌‏فرمود: على بهترین كسى است كه او را پس از خود در میان شما مى‌‏گذارم؛ و او امام و خلیفه بعد از من مى‌‏باشد، و پدر دو سبط من است، و نه تن از صلب حسین امامان نیكوكارند، كه اگر پیرویشان كنید ایشان را راهنمایانى هدایت‏ كننده وهدایت شده مى‌‏یابید، و اگر مخالفتشان كنید اختلاف تا روز قیامت در میان شما باشد، عرض كردم: اى بانوى من پس براى چه از گرفتن حقش خوددارى كرد؟ فرمود: اى ابا عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مثل امام یا آنكه فرمود: مثل على علیه السلام همانند كعبه است كه به سوى او روند و او به جانب كسى نیاید.(2)
 
پس مساله این است که امام زمانی می تواند وظیفه رهبری خویش را انجام دهد که امت، گوش به فرمان او باشند. و اگر امت گوش به فرمان امام نباشند، امامت ضامن نجات جامعه از گمراهی نیست.
 
[۱]. الإنصاف فى النص على الأئمة ع با ترجمه رسولى محلاتى، ترجمه ‏فارسى، ص۱۸۲.
[۲]. الإنصاف فى النص على الأئمة ع با ترجمه رسولى محلاتى، ترجمه ‏فارسى، ص۴۱۲.
باشگاه خبرنگاران
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: مريم [عضو] 
5 stars

سلام عليكم
بسيار عالي بود

1395/11/27 @ 12:10


فرم در حال بارگذاری ...

تقسیم بندی ارواح در برزخ چگونه است؟

نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1395
دانستنی های پس از مرگ؛

ارواح در برزخ به چند گروه تقسیم می شوند و این تقسیم بندی بستگی به رفتار انسان ها در این دنیا دارد.

ارواح در عالم برزخ سه گروه اند، گروهی در نعمت و شادی و در بهشت برزخی و گروهی در رنج و عذاب و شکنجه های روحی(جهنم برزخی) و گروهی در بی خبری محض خواهند بود و فقط در قیامت زنده شده و خواهند دانست که پس از مرگ در برزخ بوده اند.
 
1.گروه اول
 
جریان مرگ و حوادث بعد از آن بر انسان از جهات بسیاری شبیه مسئله خواب است. گروهی در خواب در بی خبری محض به سر می برند و پس از بیدار شدن وقتی خواب خود را می سنجند نمی دانند که چند ساعت خوابیده اند.
 
2.گروه دوم
 
دومی آنکه انسان در خواب می بیند در نعمت و شادی است و به تمام آرزوهای خویش رسیده و در یک راحتی و آسایش مافوق تصور زندگی می کند، حتی بعد از بیدارشدن ناراحت می شود که ای کاش بیدار نمی شدم.
 
3.گروه سوم
 
گروهی در خواب می بینند در عذاب و گرفتاری اند، گردن او را می فشارند و قدرت دفاع ندارد، دشمن او را تعقیب می کند ولی نمی تواند فرار کند و بطوری که گاهی فریاد می کشد و به صدای خود از خواب بیدار می شود و در عرق خیس شده است.
 
بطور کلی میتوان حالات سه گروه را در عالم برزخ از این سه نوع خواب فهمید و این فقط بطور مثال است، چرا که عالم برزخ یقینا بصورت خواب نخواهد بود، بلکه ارواح در آنجا فعالیت و شعور و توجه و ادراکی غیر از عالم خواب خواهند شد که تا وقتی نمردیم قدرت فهم آن را نداریم.
 
باشگاه خبرنگاران/عالم برزخ را بیشتر بشناسیم، حمزه کریم‌ خانی
نظر از: سياحي‌ [عضو] 

مطالبتون عالیست..به وبلاگ ما سری بزنید

1395/11/27 @ 08:13


فرم در حال بارگذاری ...

حوزه انقلابي و رسالت‌ها آن

نوشته شده توسطرحیمی 26ام بهمن, 1395

بیانات حضرت آیت‌الله مصباح یزدی در همایش حوزه انقلابی و رسالت‌های آن، قم، مصلی قدس، 7/11/1395

 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَي سَيدِ الأنْبِياءِ وَالْمُرسَلِين حَبِيبِ إلَهِ الْعَالَمِينَ أبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَي آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِينَ المَعصُومِين

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِيکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَيهِ وَ عَلَي آبَائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِيا وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلاً وَ عَينَا حَتَّي تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلاً

برای‌دریافت‌فایل‌صوتی‌این‌جاراکلیک‌کنید.8.87 مگابایت

مفهوم‌شناسي انقلاب

خداي متعال را شکر مي‌کنم که حياتي و توفيقي عنايت فرمود که در اين جمع نوراني و در اين محفل شريف حضور پيدا کنم. موضوع اين همايش، «حوزه انقلابي و رسالت‌هاي آن» است که لازم مي‌دانم، علي‌رغم واضح‌بودن موضوع و اهداف اين جلسه، به دليل مغالطات و سوء استفاده‌هايي که مي‌شود، مقدمه کوتاهي عرض کنم. دراين‌باره، برخي مي‌گويند، انقلاب يک اقدامي بود که در زمان امام(ره) انجام گرفت و تمام شد! ديگر چه مي‌گوييد که حوزه انقلابي بايد باشد يا انقلاب ادامه داشته باشد؟! مگر انقلاب چيست که بايد ادامه داشته باشد؟! و مباحثي از اين قبيل مطرح مي‌شود که ممکن است بعضي از افراد ناآگاه و دور از صحنه تفکر و تدبير و مصلحت‌سنجي اجتماعي گاهي تحت تأثير اين شبهات و تشکيکات شيطاني قرار بگيرند. بنابراين، شايسته است اشاره کوتاهي داشته باشم که انقلاب يعني چه؟ حوزه انقلابي يعني چه؟ لوازم انقلابي‌بودن چيست؟ و بالاخره، ما امروز به عنوان وارثان اين انقلاب ـ که يکي از بزرگترين نعمت‌هاي عظيم الهي در طول تاريخ اسلام است ـ چه وظايفي برعهده داريم؟

...

انقلاب، يک تحول بنيادي است. همه مي‌دانيم که عالم طبيعت همواره عالم تغييرات و تحولات است. اما اين تغييرات و تحولات گاهي سطحي و زودگذر، و گاهي عميق و بنيادي است؛ به‌گونه‌اي که ماهيت جامعه‌اي را عوض مي‌کند، در رفتار انسان‌ها تأثير اساسي مي‌گذارد و بينش آن‌ها را نسبت به هستي، زندگي، رفتارشان و معاشرتشان با ديگران تغيير مي‌دهد. اين‌چنين تغييري در فرد يا در جامعه‌اي، انقلاب ناميده مي‌شود. اين يک تعبير عرفي است. البته ممکن است در درون فرد، انقلابي پديد بيايد؛ اما آنچه در محاورات عرفي گفته مي‌شود، تحولات بنيادي اجتماعي است و چون زندگي انسان داراي ابعاد و ساحت‌هاي گوناگوني است، انقلاب هم مي‌تواند ساحت‌هاي مختلف داشته باشد. ممکن است در همه ساحت‌هاي زندگي انسان؛ مانند ساحت‌هاي مادي، اقتصادي، اجتماعي، فکري، فرهنگي، ديني، جهاني و بين‌المللي تحولي بنيادي ايجاد شود. گاهي در يک جامعه‌اي نيز ممکن است با يک انقلاب و يا با يک حرکت انقلابي، در چند جبهه تحولات بنيادي پديد آيد. به هرحال، در زندگي ما آن اندازه‌اي که تاريخ ما نشان مي‌دهد، تحولي بنيادي نظير انقلاب اسلامي ايران که اولاً آنچنان فراگير باشد که همه اقشار مردم را دربر بگيرد، ثانياً در همه ساحت‌هاي زندگي انسان اثرگذار باشد و ثالثاً با اين سرعت و با کمترين هزينه تحقق بيابد، سراغ نداريم. ازاين‌روست که اگر بگوييم اين بزرگترين نعمت اجتماعي الهي است که نصيب کشور و ملت ما شده است، حرف خيلي گزافي نگفته‌ايم.

معيار مطلوبيت يک انقلاب

اما اينجا يک سؤال مطرح مي‌شود که، آيا هر انقلابي که در هر جامعه‌اي اتفاق بيفتد، مطلوب است؟ يعني آيا هميشه همه انقلاب‌ها مثبت و ارزشمند است و بايد آن را حفظ، از آن قدرداني و در آن مشارکت کرد؟ البته اگر معناي انقلاب را همان معناي لغوي و عرفي آن بگيريم، چنين ملازمه‌اي وجود ندارد؛ چراکه گاهي ممکن است انقلاب‌ها در جهت ضد ارزش‌هاي يک جامعه باشد. گاهي در بعضي از جوامع، انقلاب‌هاي مادي‌گرايانه اتفاق افتاده که در نتيجه آن يک جامعه ديني به يک جامعه لامذهب و لائيک تبديل شده است. مسلم است که نمي‌توان اين انقلاب‌ها را انقلاب مبارکي دانست. با اين مقدمه، پرسش اين است که اگر همه انقلاب‌ها مطلوب نيست، معيار در ارزشگذاري انقلاب‌ها چيست؟ پاسخ اجمالي اين است که اگر انقلابي اسلام‌پسند بود؛ يعني تحولاتي که ايجاد مي‌کرد، تحولاتي بود که اسلام آنها را مي‌پسنديد و درصدد ايجاد آن بود، آن انقلاب مطلوب خواهد بود و علت اين‌که مي‌بينيم رهبران ما، به‌خصوص مقام معظم رهبري ايده‌الله‌تعالي از اين انقلاب اسلامي ايران به‌عنوان يک ارزش بزرگ ياد مي‌کنند، همين است که اين انقلاب را اسلام مي‌پسندد؛ مباني آن با مباني اسلام سازگار است؛ اهداف آن اهداف اسلامي و خط مشي‌ها و سياست‌هاي کلي و حتي برنامه‌هايي که بايد اجرا شود، همه الهام‌گرفته از اسلام است و اگر نقايصي دارد، فقط همان نقايص آن زير سؤال مي‌رود؛ وگرنه تا آن جايي که موافق با اسلام است، آن انقلاب مطلوب است و مورد تأييد و تأکيد خواهد بود. پس، وقتي مي‌گوييم انقلاب، منظور انقلاب اسلامي است.

امام؛ احياکننده احکام اسلام

اين انقلاب به برکت وجود يک عبد صالح الهي که بعد از پيامبران و حضرات معصومين سلام‌الله‌عليهم‌اجمعين که کمتر نظير آن را مي‌توان در ميان انسان‌ها يافت و نيز، به برکت ياران پاک‌باخته و مخلص و کساني که جان خود و عزيزان و مايملک خود را براي پيروزي اين انقلاب صرف کردند، به ثمر رسيد. طبعاً اين انقلاب که ما امروز سر سفره آن نشسته‌ايم و از برکات آن استفاده مي‌کنيم، ويژگيهايي دارد. همه مي‌دانيد، اگر انقلابي اسلامي باشد، براي يک جامعه اسلامي چه معنايي دارد. يعني وقتي مردم جامعه‌اي مسلمان هستند، و اسلام را پذيرفته و آن را دين رسمي خودشان مي‌دانند، زمينه‌ساز ايجاد انقلاب اسلامي مي‌شوند، معناي به‌خصوصي دارد. حقيقت اين است که در طول تاريخ در اثر عوامل شيطاني متعدد و متفاوت، بخش عظيمي از حقايق اسلام متروک و بلکه فراموش شده است. همه ما مي‌دانيم که دست‌کم يک بخشي از اسلام فقه است. فقه، احکام عملي دارد و نيمي از اين احکام عملي مربوط به مسائل زندگي اجتماعي است. اين مسائل در کتاب‌هاي فقهي بحث مي‌شد و گاهي در بعضي از رساله‌هاي عمليه هم اشاره مي‌شد؛ اما عملاً در جامعه صد سال پيش بخش عظيمي از ارزش‌هاي اسلامي در جامعه مطرح نبود. نه تنها آن‌ها عملاً ترک شده بود؛ حتي اميدي به تحقق آن‌ها هم در جامعه نبود. وقتي حضرت امام رضوان‌الله‌عليه آن حرکت مبارک خود را شروع کردند و ارزش‌هاي اجتماعي اسلام را مطرح کردند، بسياري از نزديکان ايشان بيان مي‌کردند که گفتن اين حرف‌ها چه فايده‌اي دارد؟! تا آقا امام زمان تشريف نياورند، اين حرف‌ها امکان عمل ندارند! براي چه اين حرف‌ها را مي‌زنيد؟ آنان هيچ اميدي نداشتند که بخشي از آن احکام در جامعه تحقق و جريان پيدا کند. براي مثال، وقتي که نوجوان و جوان بوديم، باور نمي‌کرديم که يک روز چشم باز کنيم و ببينيم در شهر تهران مشروب‌فروشي علني، قمارخانه، و يا فاحشه‌خانه وجود ندارد. ما خواب چنين روزي را نمي‌ديديم. اما به برکت انقلاب همه اين‌ها عملي شد.

روح انقلاب اسلامي

متأسفانه آن‌طور که بايد و شايد هنوز فرصت پيدا نکرده‌ايم که اين برکات را شمارش و دسته‌بندي کنيم و به ديگران بگوييم تا در مقام شکرگزاري خداوند برآيند. اکنون اين مسئله را بايد مطرح کرد، از آنجا که ما همه اين برکات را از اسلام داريم، بايد بدانيم که اسلام در واقع اصالتاً‌ يک مقوله فرهنگي است. اصل اسلام باورها و ارزش‌هاست و همه مي‌دانيم اصل فرهنگ هم همين دو مقوله است. حقيقت فرهنگ، باورها و ارزش‌هاست. پس، اسلام اصالتاً يک مقوله فرهنگي است؛ منتهي فرهنگي که در تمام شئون زندگي ظهور مي‌يابد و اثر خودش را مي‌گذارد؛ هم در اقتصاد، هم در زندگي خانوادگي، هم در ارتباط با همشهريان و حتي با غيرمسلمانان همه اين‌ها را اسلام تعيين مي‌کند و فرهنگ اسلامي زمينه اصلاح اين‌ها را فراهم مي‌کند. درواقع، روح انقلاب اسلامي، انقلاب فرهنگي است؛ يعني تغيير بنيادي براي اين‌که باورهاي غلط و ارزش‌هاي منحرف‌شده يا فراموش شده تصحيح و احياء شود و مردم درصدد برآيند که ارزش‌هاي مورد قبول اسلام را عملي کنند. اين مي‌شود انقلاب اسلامي. بنابراين، وقتي پرسيده مي‌شود که چگونه ممکن است يک جامعه اسلامي انقلاب کند، پاسخ اين است، وقتي جامعه‌اي که بعضي از ارزش‌ها و باورهاي اسلامي را فراموش کرده بود، آن‌ها را به‌خاطر آورد و درصدد احياي آن‌ها برآمد و موفق شد چنين تحولي در جامعه به‌وجود بياورد، انقلاب اسلامي کرده است. حال، اگر به کساني که هنوز اسلام را درست نشناخته‌اند، آن را بشناساند و به آن‌ها بفهماند که سعادت دنيا و آخرتشان در اسلام است و بتواند آن‌ها را به اسلام دعوت کند و آنان نيز بپذيرند و در مقام اجراي احکام اسلام و ارزش‌ها اسلامي برآيند، اين صدور انقلاب به ديگران است و هرقدر عمق پيدا کند و از لحاظ کميت نيز وسعت يابد، اين انقلاب بيشتر گسترش مي‌يابد و ارزش‌هاي آن بيشتر ظهور پيدا مي‌کند.

جايگاه روحانيت شيعه در انقلاب اسلامي

پس، انقلابي که ما از آن ياد مي‌کنيم و آن را مي‌ستاييم و خداوند متعال را بر آن شکر مي‌کنيم، انقلاب اسلامي است. اين انقلاب اسلامي در اثر احياي باورها و ارزش‌هاي اسلامي در جامعه تحقق پيدا کرد و هم منطقاً و هم عملاً بيشترين نقش را در احياي باورها و ارزش‌هاي اسلام، روحانيت شيعه به رهبري حضرت امام رضوان‌الله‌عليه و ياران مخلص و فداکار ايشان داشت. در واقع، آن‌ها بودند که در ابتدا خودشان باورها و ارزش‌هاي صحيح را کسب کردند و سپس، تلاش کردند تا آن‌ها را در جامعه ترويج و زمينه عملي‌شدن آن‌ها را فراهم کنند. بدون شک، بزرگترين نقش را در تحقق اين انقلاب اسلامي روحانيت شيعه ايران و در رأس آنان حضرت امام خميني(ره) و در درجه دوم، ساير روحانيان و دانشمندان و فرهيختگان کشور که تحت تأثير آن‌ها واقع شده بودند، به‌عهده داشتند.

حال، اگر سؤال شود که بقاء اين انقلاب مشروط به چه شرايطي است و چه کساني مي‌توانند عهده‌دار ‌حفظ و حراست از دستاوردهاي انقلاب و بقاء انقلاب در اين جامعه شوند؟ با توجه به اين‌که اساس و روح اين انقلاب فرهنگ اسلام است، آيا جز روحانيت کسي مي‌تواند چنين نقشي را در جامعه به خوبي ايفاء کنند. البته همه کساني که بهره‌اي از معارف اسلام دارند، مي‌توانند در مرتبه‌اي اين نقش را ايفاء کنند. اما نقش اصلي براي معلمان، اساتيد، مربيان، مروجين، محققين و کساني است که اين باورها و ارزش‌ها را بهتر شناختند و بهتر مي‌توانند به ديگران منتقل کنند؛ يعني اولين نقش و بالاترين نقش را حوزه‌هاي علميه مي‌توانند به‌عهده بگيرند. اين‌که مقام معظم رهبري روي حوزه انقلابي تأکيد مي‌کنند، براي اين است ‌که بزرگترين نقش براي آن‌هاست. مگر اين انقلاب، انقلاب اسلامي نيست؟ مگر اساس آن، باورها و ارزش‌هاي اسلام نيست؟ مگر باورها و ارزش‌هاي اسلام را غير از عالمان مسلمان و عالمان مکتب اهل‌بيت‌عليهم‌السلام، کسي بهتر مي‌شناسد و مي‌تواند ترويج کند؟ البته اين امر وقتي به‌خوبي محقق مي‌شود که آنان مسير صحيح تعليم و تعلم را پيموده باشند.

ضرورت توجه به برنامه‌هاي ايجابي و سلبي در مسير انقلاب اسلامي

 بايد دانست که در برابر هر نعمتي مي‌تواند انحرافاتي هم باشد و حتي از خود نعمت هم گاهي سوء استفاده شود. نبايد آن‌ها را اصل و محور بحث قرار داد. ما مي‌دانيم که حتي از نعمت اسلام در زمان حضور پيغمبر اکرم و جانشينان او نيز سوء استفاده مي‌شد؛ کارهايي که به‌نام اسلام، به‌خصوص بعد از رحلت پيغمبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انجام گرفت؛ جناياتي که کساني به‌نام اسلام در همان زمان‌هاي نزديک به رحلت پيغمبر اکرم حتي نسبت به خانواده خود پيغمبر اکرم مرتکب شدند و در تاريخ نظير آن را نمي‌شود پيدا کرد. پس، ممکن است شيطان از هر نعمتي سوء استفاده کند و در اين‌ميان، شياطين انس هم پيش‌قدم شوند و از نعمت‌هايي سوء استفاده ‌کنند. اما، کلام در اين است که آن کساني که مي‌خواهند از اين نعمت استفاده‌اي صحيح کنند، چه شرايطي بايد داشته باشند؟ طبعاً در اينجا دوگونه شرايط مطرح مي‌شود. نخست، شرايط ايجابي و مثبت، و دوم، شرايط سلبي و منفي. شرايط ايجابي اين است که ما اسلام را بهتر بشناسيم و بهتر بشناسانيم. به بيان ديگر، در مقام نظر و فکر، و در مقام عمل خودمان خوب بشناسيم و بهتر عمل کنيم و سعي کنيم که ديگران را وادار کنيم تا بهتر عمل کنند. بنابراين، در هر دو ساحت فکر و نظر، و ساحت عمل و رفتار، دو بخش وجود دارد. در بُعد نظر و فکر، يک بخش ايجابي دارد؛ يعني درست بشناسيم و يک بخش سلبي دارد؛ يعني با شناخت‌هاي غلط، بدعت‌ها، انحرافات و حرکت‌هاي تکفيري مبارزه کنيم، آن‌ها را نفي کنيم و شبهات آن را برطرف کنيم. در بُعد عمل نيز دو بخش دارد. خودمان عمل کنيم يا ديگران را ودار به عمل کنيم، و در برابر عمل‌هاي معاندين و مبارزين و دشمنان بايستيم.

رسالت‌هاي يک حوزه انقلابي

  1. شناسايي و شناساندن اسلام

اکنون، با اين توضيح، وقتي پرسيده مي‌شود که رسالت حوزه علميه چيست؟ بايد گفت: اولين رسالت حوزه اين است که تلاش کنيم اسلام را در همه ابعاد آن بشناسيم؛ يعني در فقه، تنها به طهارت و صلاة اکتفا نکنيم؛ نظري هم به امر به معروف و نهي از منکر داشته باشيم، نظري هم به بحث قضا و ديات و حدود داشته باشيم. آن‌ها هم جزو فقه ما است. فقه فقط طهارت و صلاة و احياناً‌ خمس و زکات نيست. بيان شد که بايد فقه را در همه ابعاد آن بشناسيم. اما آيا اسلام منحصر در فقه است؟ همه ما مي‌دانيم که اين‌گونه نيست. آيات الأحکام در قرآن حدود 500 آيه است و بقيه آيات قرآن فقه نيست؛ اما براي اسلام است. آن‌ها را هم بايد شناخت و به ديگران شناساند. پس، بايد اسلام را در همه ابعاد آن بشناسيم. در غيراين‌صورت يک‌سونگر مي‌شويم. توجه ما به يک بُعد جلب مي‌شود و از ابعاد ديگر غافل مي‌شويم و بيم آن مي‌رود که يک مرتبه‌اي از «نؤمن ببعض و نکفر ببعض»[1] شويم. بدانيم که آيات ديگر هم جزء اسلام است. پس، اولين وظيفه حوزه انقلابي اين است که اسلام را در همه ابعاد آن بشناسد و بشناساند.

  1. اجرا و زمينه‌سازي براي عمل به احکام اسلامي

دومين وظيفه اين است که ما فکر نکنيم در مقام عمل فقط مسئول عمل شخصي خود هستيم و در برابر عمل ديگران وظيفه‌اي نداريم. به دلايل مختلفي از ناحيه شياطين انس و جن در طول چند قرن سعي شده تا به ما بباورانند که وظيفه ديني ما در اين عصر جز احکام فردي، چيز ديگري نيست. امام رضوان‌الله‌عليه بود که بخش اعظم فقه و اسلام را از اين غربت درآورد و به عالم اعلام کرد که آنچه تا به حال ما در مسائل فردي عبادي و امثال اينها بحث کرديم، تنها بخش کوچکي از اسلام بوده است. اسلام بسيار فراگيرتر از آن است که تاکنون بوده و تمام شئون زندگي انسان تحت نورانيت اسلام روشن مي‌شود و اسلام براي همه آنها برنامه دارد. اگر ما آن برنامه را نشناختيم، کوتاهي از ما است، نه از اسلام. و اگر خود ما شناختيم، ولي عمل نکرديم باز نقص از ما است. اگر خودمان عمل کرديم؛ اما براي عمل ديگران تلاش نکرديم نيز باز نقص از ما است. حوزه انقلابي؛ يعني حوزه‌اي که اسلام را کامل بشناسد و وظايفي که اسلام بر دوش او گذاشته است را درست عمل کند. ما بايد هم در بُعد نظري تلاش کنيم تا اسلام را در همه ابعاد آن بشناسيم و هم تلاش کنيم به ابعاد اجتماعي و عملي نيز توجه و به آ‌ن‌ها عمل کنيم. البته اين‌که مي‌گويم تلاش کنيم تا اين امر محقق شود، بدان معنا نيست که فردا ما مي‌توانيم تمام احکام اسلام را در همه جوامع اسلامي پياده کنيم. بلکه سخن اين است که در اين راه قدم‌هاي بزرگي برداريم. ما بايد قله را در نظر بگيريم و به‌سوي آن حرکت کنيم؛ هرقدر همت داشتيم و هرقدر شرايط فراهم بود. اما همت ما نبايد دست‌خوش تن‌پروري، تن‌آسايي و عافيت‌طلبي شود.

نصرت قطعي مجاهدان از سوي خداوند

 بايد هر اندازه که توان داريم و هر اندازه که شرايط اجتماعي و خارجي فراهم است، همت خود را بلند کنيم و به فکر انجام کارهاي بزرگ و برداشتن قدم‌هاي بلند در جهت تحقق اهداف اسلامي و اهداف الهي باشيم. البته خداوند وعده داده که اگر ما با اخلاص حرکت کنيم، او ما را رها نخواهد کرد. خداوند متعال کمک‌هايي خواهد کرد که از حد فکر و توان ما خيلي فراتر است. نمونه آن، همين پيروزي انقلاب اسلامي ايران بود که من در اين دنيا سياستمدار کارکشته‌اي را که مي‌توانست تحقق اين انقلاب را در چنين فرصت کوتاهي و با کمترين هزينه پيش‌بيني کند، سراغ ندارم. در جلسه‌اي خصوصي از بزرگي ‌ـ که همه ما به او احترام مي‌گذاريم و از پيشگامان انقلاب بود و بسيار بر همه ما حق دارد ـ پرسيدم: فکر مي‌کنيد اين انقلاب تا چه زماني ممکن است به پيروزي برسد؟‌ ايشان که آدم بسيار روشن‌بين، فهيم و دورانديشي بود، گفت: حدس مي‌زنم بيست‌سال ديگر وقت لازم است. اما به دو سال هم نکشيد که خداوند بر اين جامعه منت گذاشت و اين پيروزي بزرگ نصيب ملت انقلابي ايران شد. خدا، همان خداست. در هشت‌سال دفاع مقدس ما، هيچ کارشناس نظامي باور نمي‌کرد که ما بدون اين‌که يک وجب از خاک خود را تحويل دشمن بدهيم، به پيروزي برسيم. خداي متعال در برابر دشمني همه قدرت‌هاي دنيا بر ما منت گذاشت تا ما بدون اين‌که يک وجب از خاک خود را تحويل دشمن بدهيم به پيروزي برسيم. بايد باور کنيم و بدانيم که: «وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ»[2]، «إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ»[3]، «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِيثًا»[4]، «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً»[5] و «وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ»[6].

از خداي متعال درخواست مي‌کنيم روح امام را با انبياء و اولياء‌ محشور بفرمايد.

ياران و شهداي اسلام و انقلاب و جنگ تحميلي و مدافعان حرم را با شهداي کربلا محشور بفرمايد.

سايه مقام معظم رهبري را بر سر ما مستدام بدارد.

به دست مبارک ايشان اين انقلاب را تحويل حضرت بقية الله الأعظم بدهد.

عاقبت امر همه ما ختم به خير بفرمايد.

علماء، مراجع، بزرگان و همه کساني که سهمي در ايجاد و تأسيس اين انقلاب و در ادامه‌يافتن آن دارند و خواهند داشت را بر سر سفره کرم رسول اکرم ميهمان بفرمايد.

 


[1]- نساء،150

[2]- حج،40

[3]- آل عمران،9

[4]- نساء،87

[5]- نساء،122

[6]- توبة،111

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: افسر جوان...نوری [عضو] 
5 stars

احسنت

1395/11/26 @ 23:06


فرم در حال بارگذاری ...

اگر ممکن بود، می‌رفتم همدان دیدن این مرد

نوشته شده توسطرحیمی 26ام بهمن, 1395

بیانات رهبر انقلاب درباره راوی نویسنده و محتوای کتاب آب هرگز نمی‌میرد

اگر ممکن بود، می‌رفتم همدان دیدن این مرد

تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» در ششمین پاسداشت ادبیّات جهاد و مقاومت در همدان منتشر شد. به همین مناسبت پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR بخش‌هایی از بیانات رهبر انقلاب (۹۵/۱۱/۱۴) درباره کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» را منتشر می‌کند. «آب هرگزار نمی میرد» خاطرات جانباز سرافراز سردار میرزامحمد سلگی است که به قلم آقای حمید حسام و توسط انتشارات صریر چاپ و وارد بازار نشر شده است.
 

متن بیانات معظم‌له به شرح زیر است:
… کتابی که اسمش آب هرگز نمیمیرد است،(۱) شرح حال یک جانبازی است که الان در همدان است؛ واقعاً اگر ممکن بود برای من -که ممکن نیست- پامیشدم میرفتم همدان، دیدن این مرد؛ واقعاً! آن وقت، آن مطالبی که در آن کتاب نوشته شده، همه هم حرفهای خود او نیست که آدم احتمال بدهد که دارد خودستایی میکند، نه؛ کاری که آقای حسام کرده این است  که رفته و در قضایای مختلف، از فرماندهان او -این فرمانده گردان بوده، [یعنی] حدّاکثر شده فرمانده گردان، بعد هم جانباز شده و پایش قطع شده- از حاج حسین همدانی، از آن فرمانده تیپ او، از آن فرمانده لشکر او و از فرماندهان عالی‌رتبه‌ی ستاد سپاه و مانند اینها، راجع به این آدم حرف نقل میکند. این پنج برادر، با هم در [جبهه‌های] جنگ بودند؛ میگوید ما پنج برادر بودیم با پنج پسرعمویمان ده نفر، با عمویمان یازده نفر؛ همزمان اینها در جنگ بودند؛ یعنی اصلاً یک چیز فوق‌العاده است! یک چیز فوق‌العاده است این انگیزه‌ای که او را میکشانده به جنگ، انگیزه‌ای که او را نگه میدارد، انگیزه‌ای که کاری میکند که این بچّه‌ها و جوانهای دوروبَرش عاشقانه این فرمانده گردان را دوست بدارند؛ عاشقانه دوست بدارند. حالا ما قضایا را از دور شنفته‌ایم؛ گفتم، ما این تابلو را از دور داریم تماشا میکنیم؛ قشنگ است، خیلی زیبا است، خیلی باشکوه است، امّا اصلاً ریزه‌کاری‌هایش را ما نمی‌بینیم؛ از دور نمیشود ریزه‌کاری‌ها را دید؛ آدم باید برود ذرّه‌بین بیندازد تا بتواند این ریزه‌کاری‌ها را ببیند؛ این ریزه‌کاری‌ها در این نوشته‌ها هست. …
————————————————————————————————————————————
۱) خاطرات میرزامحمّد سُلگی، فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت اباالفضل (علیه‌السّلام) لشکر ۳۲ انصارالحسین (علیه‌السّلام)؛ نگارنده: حمید حسام
 

گزیده دیدار: اگر ممکن بود، می‌رفتم همدان دیدن این مرد
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :


فرم در حال بارگذاری ...