واویلا حرم آواره شده+ دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1395
فرهمند - واویلا حرم آواره شده

دانلود واویلا حرم آواره شده با صدای استاد محسن فرهمند آزاد 04:20

دانلود واویلا حرم آواره شده… باصدای محمود کریمی

کلیپ حرم آواره شده واویلا با صدای استاد محسن فرهمند آزاد 3:43َ

 
خودم اینجا دلم پشت سر قافله
دارم میبینمت با این همه فاصله
به ناله شد زمینو آسمون ولوله
ناله ی زهرا مرو مادر
واویلا حرم آواره شده
واویلا حرم آواره شده
تو دله کاروان چه شوری برپا شده
ببین زینب چقدر شبیه زهرا شده
علمدار حرم شبیه مولا شده
شبیه حیدر توی خیبر
واویلا پسر ام بنین
واویلا علم می کوبه زمین
واویلا اشک زینبو ببین
تو نگاه سکینه اضطرابو ببین
سراب نیزه های بی حسابو ببین
گلوی نازکه طفل ربابو ببین
ببین شکوه علی اکبر
واویلا آسمون رنگ شبه
واویلا رباب در تابو تبه
واویلا جون زینب به لبه
خودم اینجا دلم پشت سر قافله
دارم میبینمت با این همه فاصله
به ناله شد زمینو آسمون ولوله
صدای زهرا مرو مادر
واویلا حرم آواره شده…


فرم در حال بارگذاری ...

انتخاب شهادت و... با اختیار

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1395

 

حضرت سیدالشهدا علیه‏‌السلام با اختیار خود آن همه مصائب و شهادت و اسارت اهل و عیال خود را تحمل نمود؛ زیرا پیوسته و حتی در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه می‏شد که یا نصر و پیروزی را انتخاب کنند و یا لقاءالله‏ و معاهده و پیمانی را که با خدا بسته است، ولی ایشان با اختیار خود آن مقامات عالیه را انتخاب کردند. خدا می‌‏داند که آنها چه می‏‌دیدند! حضرت قاسم علیه‌‏السلام راجع به مرگ می‏‌گوید: «اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ؛ شیرین‏‌تر از عسل است».۱

آیا این تعبیر شوخی است؟! ما نمی‌‏توانیم درجات و مقامات آنها را تعقل و درک کنیم که چه خبر بوده و چه درک می‏‌کردند و چه می‏‌دیدند، همین‌قدر نقل شده که امام حسین علیه‌‏السلام مقامات اخروی آنها را به آنان نشان داد.
اینکه نقل شده عابس در روز عاشورا در میدان جنگ در برابر دشمن لخت شد و زره را از تن درآورد،۲ یک کار عادی و آسان نبود؛ خواست به دشمن بفهماند که ما از روی عقیده و مرام، راه شهادت را اختیار و انتخاب کرده‌‏ایم؛ نه از روی ناچاری و اجبار و تهدید و اکراه و یا به‌جهت شرم و حیا، بلکه این مرام ما است، و شجاعانه و عاشقانه و داوطلبانه می‏‌جنگیم و کشته می‏‌شویم و باکی از شهادت نداریم، و طرف مقابل عمرسعد بیچاره و دربند و اسیر مُلک «ری» است.۳

حضرت ابوالفضل علیه‌‏السلام نیز با آن فداکاری‏‌هایش می‏‌خواست به آنان بفهماند که محبت خدا و محبت دوستان خدا چیز دیگری است که تحمل هرگونه دشواری و ناگواری و سختی در راه رسیدن به آن، سهل و آسان و شیرین است.

در محضر بهجت، ج۳، ص۱۲۱

 

  • ۱. کلمات الامام الحسین علیه‏السلام ، ص۴۰۲؛ به نقل از قاسم‌بن‌حسن علیهماالسلام.
  • ۲. بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۹؛ «القی دِرعُهُ و مِغفَرَه؛ کلاه‌خود و زره خویش را به کنار انداخت».
  • ۳. ر.ک: بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۰۵؛ ج۴۵، ص۹؛ کشف‌الغمة، ج۲، ص۴۷؛ مثیر الأحزان، ص۵۰.
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(9)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
9 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: یااباعبدالله الحسین (ع) [عضو] 
5 stars

مَــردها ؛

زیـبـاتــریـن دُخـتـــرِ دنیا را دوست نـــدارند‼️
آنـهـا دُخـتـــرے را دوست دارنــــد
ڪہ
بـتــــوانــد
دُنــیـایشان رو
بــہ زیـبــاتـــریــن شڪل بـســـازد

مطلبتان زیبا بود . ممنون

1395/07/25 @ 21:51
نظر از: مادر پهلو شکسته [عضو] 

باسلام
موفق باشید یا حسین

1395/07/25 @ 20:40
نظر از: العبد العاصی [عضو] 
5 stars

السلام علیک یا ابا عبدلله.

1395/07/25 @ 11:30
نظر از: حکیمه سپاهان شهر [عضو] 
5 stars

سلام و خسته نباشید به شما برای مطالب خوبتون ،آرزوی توفیقات روز افزون

1395/07/25 @ 10:47
نظر از: یااباعبدالله الحسین (ع) [عضو] 
5 stars

انسـانهــای بـــزرگ

دو دل دارند….

دلی ڪه درد میڪشد و پنهان است

و دلی ڪه میخندد و آشڪار است…

1395/07/24 @ 20:23
نظر از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

سلام مفید بود
خدا قوت

1395/07/24 @ 08:40
نظر از: the best mind [عضو] 
5 stars

سلام خواهر گلم
مطالبتون بسیار زیباست.
خوش حال میشم به وبلاگ من هم سری بزنید و نظر بدید.
التماس دعا…

1395/07/22 @ 17:34
نظر از: سیده فوزیه موسوی [عضو] 

باسلام وخداقوت
با عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری ابا عبدالله حسین (علیه السلام) .
انشاالله موفق باشید.
التماس دعا

1395/07/21 @ 14:44
نظر از: صهباء [عضو] 

اگر ما در کربلا بودیم چه میکردیم؟؟
آیا…
http://sahba98.kowsarblog.ir/?p=278333&more=1&c=1&tb=1&pb=1

1395/07/21 @ 09:51
نظر از: صهباء [عضو] 
5 stars

سپاس بابت تلاشتان.
اجر شما با ارباب.

1395/07/21 @ 09:50
نظر از:  

حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود,
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود,
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه,
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود…

سلام عیکم دوست عزیزم خانم رحیمی
عزاداری هاتون قبول حق .ممنون خانمی شما لطف دارید
التماس دعا

1395/07/20 @ 00:15
نظر از: وفائی نژاد [عضو] 
وفائی نژاد

سلام مطلب بسیار عالی می باشد.ان شاالله زیارت اقا امام حسین نصیب شما دوست گرامی و تمامی دوستدارن اهل بیت شود.
خوشحال می شویم به وبلاگ ما نیز مراجعه نمایید.
اجرکم عندالله

1395/07/19 @ 22:07
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام .

تاثیر گذار بود .

خدا به شما توفیق دهد .

1395/07/19 @ 21:40
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت

لبی به وسعت مهریه های زهرا داشت

کنار علقمه در سجده گاه چشمانش

نداشت هیچ کسی را فقط خدا را داشت

1395/07/19 @ 16:14


فرم در حال بارگذاری ...

مداحی های شب تاسوعا حسینی با نوای مداحان مشهور + فیلم

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1395

حاج محمد رضا طاهری شب و ظهر تاسوعا   ۹۴   هیئت مکتب الزهرا (سلام الله علیها)

طاهری تاسوعا 94

 شب تاسوعا : روضه

شب تاسوعا : روضه

شب تاسوعا : السلام علی کاشف کرب الحسین علیه السلام (زمینه)

شب تاسوعا : بابامون از علقمه رسیده (زمینه)

شب تاسوعا : ماه خیمه در خسوف (نوحه)

شب تاسوعا : هر کس که دلش خواست ببیند (واحد)

شب تاسوعا : پور حیدر چو یکی مرغ سبک رو (واحد)(حسین طاهری)

شب تاسوعا : شیر سرخ عربستان (شور)(حسین طاهری)

شب تاسوعا : برو فدای آهت نعره های گهگاهت (شور)(حسین طاهری)

روز تاسوعا : روضه

روز تاسوعا : روضه

روز تاسوعا : السلام علی کاشف کرب حسین علیه السلام (زمینه)

روز تاسوعا : پاشو برادر که بریم خیمه (زمینه)

روز تاسوعا : یکبار دیگر آسمان (نوحه)

روز تاسوعا : خاک و شن و خون همه در هم شده (واحد)

روز تاسوعا : شور عربی (حسین طاهری)

روز تاسوعا : قسم به سقا که بی هوا هوایی میشم (شور)(حسین طاهری)

 

کربلایی نریمان پناهی ، حسینخانی ، حدادیان تاسوعا ۹۴  حسینیه فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)

پناهی،حسینخانی،حدادیان شب 5 محرم 4

 
 
 

...

حاج حسین آذری تاسوعا ۹۴ هیئت محبان المهدی (عج) مشهد

حاج حسین آذری محرم 94

 
 

 
 

 
 

 
 

 
 

 
 

 
 

 
 
 

 

 

 



نظر از: مدرسه علميه حضرت فاطمه الزهراء سلام الله عليها آمل [عضو] 

سلام علیکم
ایام سوگواری محرم بر شما هم تسلیت باد
التماس دعا………..

1395/07/19 @ 10:22


فرم در حال بارگذاری ...

اشعار هشتم ماه محرم الحرام /ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1395

 

 

 

 

 

 

 

اشعار مدح و مراثی روز هشتم محرم الحرام در رثای حضرت علی اکبر علیه السلام


واقعه عاشورا در رثای شهدای 72گانه آن همواره جایگاه ویژه ای در دیوان شاعران فارسی زبان داشته و در این میان شاعران کشورمان جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده‌اند.در اینجا مجموعه اشعاری را می‌خوانیم که به مناسبت فرارسیدن هشتمین روز ماه محرم و شهادت حضرت علی اکبر(ع)سروده شده‌اند.

 

…ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
 
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
 
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
 
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
 
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
 
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
 
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
 
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کـون و مکان می چرخید
 
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
 
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله

...

 
مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
 
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است
 
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
 
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
 
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
 
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست
 
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا می گیری
 
زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
 
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
 
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا
 
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید
 
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!
 
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
 
مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!
 
من تو را در همه کرب و بلا می بینم
هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم
 
ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی
 
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بین عبا بگذارم
 
باید انگار تو را بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم…
 

سید حمید رضا برقعی

 
 
تو که از روز ولادت دل بابا بردی
دل اهل حرم و حضرت مولا بردی
تا علی گفت بگوش تو اذان شیر شدی
دم تکبیر شدی و دم شمشیر شدی
تا نظر کرد به رخسار تو گفتا حیدر
چون علی اکبر ما دهر نزاید دیگر
روز میلاد تو بابا چه خوش احوالی بود
حیف جای نبی و مادر من خالی بود
جای لالایی خواب تو عزیز دل من
صد و ده مرتبه یا فاطمه می گفت حسن
عمّه را بوی خوش فاطمه از بوی تو بود
پنجه ی امّ بنین شانه ی گیسوی تو بود
هر زمان تشنه شدی دست علم جام تو بود
تا دم پخته شدن خشت فلک خام تو بود
تا در آغوش بزرگان حرم مرد شدی
کیسه بر دوش علی اصغر شب گرد شدی
به جلال و به جمال احمد و زهرا بودی
گل لیلا همه مجنون و تو لیلا بودی
تو گلاب همه گلهای پیمبر بودی
الحق از روز ازل هم علی اکبر بودی
آسمانی است اگر بر سر جنّات و نهر
من و عباس مه و مهر و تویی نجم سحر
جای من کار حرم یکسره در دست تو بود
میمنه دست عمو میسره در دست تو بود
تا تو را تشنه به آغوش شهادت دادم
یاد انگور طلب کردن تو افتادم
تو که دیدی پدر آن روز دمی دست گشود
بین فردوس وَ من فاصله یک دست نبود
شد ستون های حریم نبوی خاک جنان
دست بردم به دل شاخه ای از تاک جنان
خوشه ای چیدم و دادم به تو ای شور بهشت
شهد شد از نمک لعل تو انگور بهشت
حال امروز که عطشان ز حرم می رفتی
بار آخر که خرامان ز برم می رفتی
از پس اشک پدر محو تماشای تو شد
و حیا مانع بوسیدن لب های تو شد
خیمه ها مکّه و من کعبه و چشمم زمزم
با صدای عرفاتیت حرم ریخت به هم
من به دنبال صدای تو رسیدم به برت
چشم بگشا و ببین حال خراب پدرت
رخ زیبات پر از خاک و لبانت پر خون
بدن پاک تو صد چاک و دهانت پر خون
تا سراسیمه کنار تو رسیدم پسرم
لخته ی خون ز دهان تو کشیدم پسرم
تو که با پهلوی زخمیت چو مادر شده ای
با شکاف سر خود حیدر دیگر شده ای
ای اذان گوی حرم وقت نماز است بمان
به من و بی کسی عمه ی خود روضه بخوان
عمه در راه بیا تا نرسیده به برم
مددی کن که تنت را ببرم تا به حرم
محمود کریمی
 
خواهم که بوسه ات زنم اما نمی شود
جایی برای بوسه که پیدا نمی شود
 
لب را به هم بزن و نفس زن که هیچ چیز
شیرین تر از شنیدن بابا نمی شود
این پیرمرد بی تو زمین گیر می شود
بی شانه ی تو مانده اگر پا نمی شود
 
هر عضو را که دیده ام از هم گشوده است
جز چشم تو که بر رخ من وا نمی شود
 
خشکم زده کنار تو و خنده هایشان
خواهم بلند گردم از این جا نمی شود
 
ای پاره پاره تن ز دل پاره پاره ام
گفتم بغل کنم بدنت را نمی شود
 
باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمی شود
 
حجله گرفته پای تنت مادرم ببین
اشکم حریف گریه ی زهرا نمی شود
حسن لطفی
 
 
ای تجلی صفات همه ی برترها
چقدر سخت بود رفتن پیغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
چون که عشق پدران نیست کم از مادرها
پسرم! می روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها
سر راهت پسرم تا در آن خیمه برو
شاید آرام بگیرند کمی خواهرها
بهتر این است که بالای سر اسماعیل
همه باشند و نباشند فقط هاجرها
مادرت نیست اگر مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه ی مادرها
حال که آب ندارند برای لب تو
بهتر این است که غارت شود انگشترها
زودتر از همه ی آماده شدی،یعنی که:
“آنچنان خسته نگشته است تن لشگرها
آنچنان کهنه نگشته است سم مرکبها
آنچنان کند نگشته است لب خنجرها”
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده
چه کنم با تو و با بردن این پیکرها
آیه ات بخش شده آینه ات پخش شده
علی اکبر من شد علی اکبرها
گیرم از یک طرفی نیز بلندت کردم
بر زمین باز بماند طرف دیگرها
با عبای نبوی کار کمی راحت شد
ورنه سخت است تکان دادن پیغمبرها
علی اکبر لطیفیان
 
ولدي
 
پدر از خيمه ها نظر ميكرد
زير ِ لبها پسر پسر ميكرد
پيش ِ چشم ِ پدر علي اكبر
آتش ِ شوق شعله ور ميكرد
***
قلبِ ميدان پُر از تلاطم شد
علي آمد به رزمگاهِ حُنين
شده احيا نبرد حيدر باز
هنر ِ رزم ِ بچه شير ِ حسين
***
رجزي خواند و دشت ساكت شد
با نگاهش شكست هيمنه را
يا علي و گفت و زد به ميسره و
مثل تيري شكافت ميمنه را
***
عطش آنقدر جان گرفت از او
كه نميديد هيچ جز از دود
واي دلشوره بر حسين افتاد
ديد او محشري غبار آلود
***
علي اكبر ز راه مي آمد
دستهايش به گردن مركب
خون فرقش ز خوود جاري شد
بسته شد راهِ ديدن مركب
***
يكي آمد لجام اسبش را
برگرفت و سوي خصم كشيد
گفت ديگر توان ندارد، حال
همه ضربه هايِ خود بزنيد
***
در بر چشمهايِ او كم كم
بدني پاره پاره پيدا شد
به خدا كشته شد حسين آن دم
كه علي اكبر ارباً اربا شد
***
رويِ خاكيّ و آرزو كردم
كاش جايِ تو من چنين بودم
تن من كاش غرق خون ميشد
جايِ تو نقش بر زمين بودم
***
كاش ميشد دوباره در كامم
به دو بوسه شبيه قند شوي
احترامت كنم به يك لبخند
احترامم كني بلند شوي
***
همه ي سعي خويش را كردم
بردن پيكر تو ناشدني ست
از تن ِ پاره پاره يِ تو مگر
حلقه هاي زره جدا شدني ست!!!
***
هاشميون، بعيد ميدانم
بالِ من سمت آسمان بپرد
خواهرم را خودم ميارمش و
پسرم را كسي فقط ببرد
***
غيرتي، عمه از حرم آمد
چشم لشگر به عمّه ات افتاد
هلهله ميكند سپاه يزيد
آبروي مرا مده بر باد
(مسعود اصلاني)
 
ز دستم‌ مي‌ روي‌ اما صدايم‌ در نمي‌آيد
دلم‌ ميسوزد و كاري‌ ز دستم‌ بر نمي‌آيد
سرم‌ را مي‌گذارم‌ رويِ‌ كِتف‌ِ خواهرم‌ زينب‌
الا اي‌ محرم‌ دردم‌ چرا اكبر نمي‌آيد
اگر زينب‌ نمي‌آمد گريبان‌ پاره‌ مي‌كردم‌
تحمل‌ مي‌رود اما شب‌ غم‌ سر نمي‌آيد
اذان‌ گوي‌ دل‌ بابا، اذاني‌ ميهمانم‌ كن‌
اگر چه‌ از گلوي‌ تو صدائي‌ در نمي‌آيد
الا اي‌ سرو بي‌ همتا، عصاي‌ِ پيريِ‌ بابا
به والله‌ سرم‌ ديگر از اين‌ بدتر نمي‌آيد
تمام سعي خود را ميكنم اما نميدانم
چرا اين تيرها از پيكر تو در نمي آيد
حسن لطفی
 
گلی که در چمن حُسن امتحان می داد
خبر ز رویش گل های ارغوان می داد
تجلیات نبی را به چهره اش دیدند
فروغ و جلوه ز نورش به کهکشان می داد
کلام وحی به روی لبش چو گل می کرد
ملاحت سخنش جلوه بر بیان می داد
در آبشار صدایش نسیم زمزمه بود
صدای او به دل ناتوان، توان می داد
جوانیش به جوانان حدیث عشق آموخت
مرام او ره توحید را نشان می داد
به نغمۀ “او لسنا علی الحق” از لب خود
به باغ صدق و صفا رنگ جاودان می داد
به دشت کرب وبلا تا گذاشت پا این گل
تمام دشت بلا نکهت جنان می داد
دوباره روح دگر بر نماز و دین بخشید
به صبحگاه شهادت چو او اذان می داد
میان عرصۀ عشق و شرف چنان کوشید
که درس غیرت و مردی به عاشقان می داد
صدای یا ابتای گل بهشت حسین
خبر ز فاجعۀ غم به باغبان می داد
طنین گرم وداعش شرر به دل می زد
صدا و نغمۀ او عرش را تکان می داد
گلی که جای لبان حسین بر لب داشت
فتاده بود به روی زمین و جان می داد
زمان دوباره بهم ریخت چون حسین آمد
زمین عنان دلش را به آسمان می داد
کنار آن گل صد برگ پرپر افتاده
مگر که اشک به چشمان او امان می داد
جمال حق به جمال پسر چو رخ بنهاد
هماره بوسه بر آن لعل خونفشان می داد
اگر که زینب او از حرم نیامده بود
گمان کنم که «وفائی» حسین جان می داد
محمد رسولی
 
علی اکبر که بر زمین افتاد
آسمان، آفتاب را گم کرد
آن چنان زخم روی زخم آمد
که عدو هم حساب را گم کرد
خواست تا خیمه پَر کشد اما
شیر زخمی عُقاب را گم کرد
پدر آمد به یاری اش برود
من بمیرم ، رکاب را گم کرد
پسر بوتراب ، بین تراب
نوه ی بوتراب را گم کرد
جلد قرآن خویش پیدا کرد
برگه های کتاب را گم کرد
علی اکبر لطیفیان
 
در خداحافظی اش سیل حرم را می برد
راه می رفت و همه چشم ترم را می برد
نفسش ارثیه ی فاطمه امّا چه کنم
دست غم نور چراغ سحرم را می برد
سنگها در تپش آمدنش بی صبرند
زیر باران همه ی بال و پرم را می برد
یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش
ماه پیشانی آن تاج سرم را می برد
سر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زد
تا دل کینه ی لشگر پسرم را می برد
تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری
قطعه ای از قطعات جگرم را می برد
چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا
باد می آمد و عطر ثمرم را می برد
علیرضا لک
 
جاری عبور كردی و نم نم شدی علی
از خاك می خروشی و زمزم شدی علی
چه مادرانه دور تو می گشت خواهرم
با دست های عمه مُعَمَم شدی علی
بعدش دوباره مثل همان سالهای قبل
آیینه ي رسول مُكَرَم شدی علی
پیغمبرانه رفتی و زیر نزول تیغ
مثل شروع سوره ي مریم شدی علی
تا از میان معركه پیدا كنم تو را
گیسو به باد دادی و پرچم شدی علی
معراج ذوالفقاری و پهلو شكافدار
زهرا،نبی،علی؛همه با هم شدی علی
زخمی، شكسته ،خورد شده ،ذره ذره ،ریز ريز
یكجا تمام آنچه كه گفتم شدی علی
من از تنت هر آنچه كه شد جمع كرده ام
ای وای بر دلم! چقدر كم شدی علی
فیاض هوشیار پارسیان
بر زانو آمده پسرش را صدا كند
شاید جراحت جگرش را دوا كند
گر چه جگر نداشت نگاهش كند ولی
بالین او نشسته پسر را صدا كند
لكنت گرفته پیر جوان مُرده حق بده
سخت است واژۀ پسرم را ادا كند
آمد به پا بلند شود، خورد بر زمین
مجبور شد كه خواهر خود را صدا كند
كارش به التماس كشیده ولی چه سود
باید حسین چند عبا دست و پا كند
مثل انارِ دانه شده ریخت بر زمین
وقتی ز خاك خواست تنش را جدا كند
تا خیمه گاه جمع جوانان به خط شدند
شاید كه تكه تكه تنش جا به جا كند
تا دید خواهر آمده شد غصه اش دو تا
حالا عزا گرفته چه سازد چه ها كند
كم نیست چشم خیره سر و شوم و بد نظر
ای كاش می شد این همه لشگر حیا كند
می كوشد از میانِ تبرها و دشنه ها
حتی ز رویِ تیغ، علی را سوا كند
درگیر بود ساقۀ نیزه به سینه اش
راهی نبود تا گرۀ بسته وا كند
كتفش ز جایِ ضربِ تبر باز مانده است
هر ضربه آمده كه یكی را دو تا كند
بدجور دوخته اند سرش را به رویِ خاك
باید شروع به كَندن سر نیزه ها كند
مانند خاك روی زمین پخش شد تنش
طوری زدند آرزوی بوریا كند
سید محمد جوادی

پا بر زمين نكش، جگرم تير مي كشد
اي نور ديده، پلك ترم تير مي كشد
گفتم عصاي پيري من مي شوي، نشد
ياري رسان مرا، كمرم تير مي كشد
اي ميوه ي دلم چقدر آه مي كشي!
اين سينه از غمت پسرم، تير مي كشد
با خود نگفتي آخر از اين دست وپا زدن
قلب شكسته ي پدرم تير مي كشد!؟
پهلوي تو چه زود مرا تا مدينه برد
زخمي كبود در نظرم تير مي كشد
من خيزران نخورده لبم درد مي كند
از بس دهان نوحه گرم تير مي كشد
اي پاره ي تنم چقدر پاره پاره اي
با ديدنت علي جگرم تير مي كشد
مصطفی متولی
 
 
ای سرو قطعه قطعۀ در خون کشیده ام
 
ای دیده بسته از نگه، ای نور دیده ام
 
داغت نشست تا به دلم ای همای جان
 
آتش گرفت لانۀ مرغ پریده ام
 
صد بار جان رسیده به هر گام بر لبم
 
تا در کنار پیکر پاکت رسیده ام
 
چون بر گ نسترن جگرم پاره پاره شد
 
تا گشت نقش خاک زمین یاس چیده ام
 
قوّت ز هر دو زانو و نورم ز دیده رفت
 
ز آن دم که بانگ یا ابتایت شنیده ام
 
تنها نه در کنار بدن بلکه نوک نی
 
گرید به زخم های تو رأس بریده ام
 
بعد از تو می دهند گواهی به مرگ من
 
رنگ پریدۀ من و قدّ خمیده ام
 
ای اهل کوفه هلهله از چیست اینهمه
 
ساکت شوید من پدری داغدیده ام
 
خلوت کنید معرکۀ جنگ را که من
 
گریم بلند بر گل در خون طپیده ام
 
هر کس که داغ دید گریبان درد ز هم
 
من در غم تو دامن دل را دریده ام
 
“میثم” کشد به شعله جهان وجود را
 
از آتشی که در دل او آفریده ام
 
غلامرضا سازگار


فرم در حال بارگذاری ...

در «روز هشتم» محرم بر امام حسین (علیه السلام) چه گذشت؟

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1395

در روز هشتم محرم سال 61، عبیدالله پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که به من خبر رسیده حسین چاه می‌کند و آب به دست می‌آورد!

چون تشنگی، امام حسین و اصحابش را سخت آزرده بود، آن حضرت کلنگی برداشت و در پشت خیمه‌ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی بس گوارا بیرون آمد، همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید گردید و دیگر نشانی از آن دیده نشد.

خبر این ماجرای شگفت انگیز و اعجاب آمیز توسط جاسوسان به عبیدالله رسید و پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می‌کند و آب به دست می‌آورد، و خود و یارانش می‌نوشند!

به محض اینکه نامه به تور رسید، بیش از مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین و اصحابش بیشتر سخت بگیر و با آنان چنان رفتار کن که با عثمان کردند! 

عمربن سعد طبق فرمان عبیدالله بیش از پیش بر امام علیه السلام و یارانش سخت گرفت تا به آب دست نیابند. 

ملاقات یزید بن حصین همدانی و عمر بن سعد 

چون تحمل عطش مخصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین علیه السلام به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود به امام گفت: به من اجازه ده تا نزد عمربن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم، شاید از این تصمیم برگردد! 

امام علیه السلام فرمود: اختیار با تو است. 

او به خیمه عمر بن سعد وارد شد بدون آن که سلام کند، عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه عاملی تو را از سلام کردن به من بازداشت؟! مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمی‌شناسم؟!

آن مرد همدانی گفت: اگر تو خود را مسلمان می‌پنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته‌ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می‌نوشند، از آنان مضایقه می‌کنی و اجازه نمی‌دهی تا آنان نیز از این آب بنوشند حتی اگر جان بر سر عطش بگذارند؟! و گمان می‌کنی که خدا و رسول او را می‌شناسی؟

...



عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‌دانم که آزار این خاندان حرام است! اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است! و من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‌ام و نمی‌دانم باید چه کنم؟! آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن می‌سوزم؟ و یا این که دستانم به خون حسین آلوده شود در حالی که می‌دانم کیفر این کار، آتش است؟ ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی!

در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمی‌بینم!

یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری به قتل برساند؟!

آوردن آب از فرات 

به هر حال هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد. امام علیه السلام برادر خود عباس بن علی بن ابی طالب را فراخواند و به او مأموریت داد تا همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده جهت تدارک آب برای خیمه‌ها حرکت کند در حالی که بیست مشک با خود داشتند. آنان شبانه حرکت کردند تا به نزدیکی شط فرات رسیدند در حالی که نافع بن هلال پیشاپیش ایشان با پرچم مخصوص حرکت می‌کرد. 

عمر بن حجّاج پرسید: کیستی؟!

نافع بن هلال خود را معرّفی کرد.
 
ابن حجّاج گفت: ای برادر! خوش آمدی، علت آمدنت به این جا چیست؟

نافع گفت: آمده‌ام تا از این آب که ما را از آن محروم کرده‌اند، بنوشم. 

عمر بن حجاج گفت: به خدا سوگند در حالی که حسین و یارانش تشنه کامند هرگز به تنهایی آب ننوشم. 

سپاهیان عمر و بن حجّاج متوجه همراهان نافع بن هلال شدند، و عمروبن حجّاج گفت: آنها نباید از این آب بنوشند، ما را برای همین جهت در این مکان گمارده اند.

در حالي كه سپاهيان عمرو بن حجاج نزديك تر مي شدند، عباس بن علي به پيادگان دستور داد تا مشكها را پر كنند، و پيادگان نيز طبق دستور عمل كردند، و چون عمرو بن حجاج و سپاهيانش خواستند راه را بر آنان ببندند، عباس بن علي و نافع بن هلال بر آنها حمله ور شدند و آنها را به پيكار مشغول كردند، و سواران، راه را بر سپاه عمرو بن حجاج بستند تا پيادگان توانستند مشكهاي آب را از آن منطقه دور كرده و به خيمه ها برسانند.

سپاهيان عرو بن حجاج بر سواران تاختند و اندكي آنها را به عقب راندند تا آن كه مردي از سپاهيان عمروبن حجاج با نيزه نافع بن هلال، زخمي عميق برداشت و به علت خونريزي شديد جان داد، و اصحاب به نزد امام بازگشتند.

ملاقات امام عليه السلام و عمر بن سعد

امام حسين عليه السلام مردي از ياران خود به نام عرو بن قرظه انصاري را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست كه شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتي داشته باشند، و عمرو بن سعد پذيرفت. شب هنگام امام حسين عليه السلام با بيست نفر از يارانش و عمر بن سعد با بيست نفر از سپاهيانش در محل موعود حضور يافتند.

امام حسين عليه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس بن علي و فرزندش علي اكبر را در نزد خود نگاه داشت، و همينطور عمر بن سعد نيز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقيه همراهان دستور بازگشت داد.

ابتدا امام حسين عليه السلام آغاز سخن كرد و فرمود: اي پسر سعد! آيا با من مقاتله مي كني و از خدايي كه بازگشت تو به سوي اوست، هراسي ندارد!؟ من فرزند كسي هستم كه تو بهتر مي داني! آيا تو اين گروه را رها نمي كني تا با ما باشي؟ اين موجب نزديكي تو به خداست.

ابن سعد گفت: اگر از اين گروه جدا شوم مي ترسم كه خانه ام را خراب كنند!

امام حسين عليه السلام فرمود: من براي تو خانه ات را مي سازم.

عمر بن سعد گفت: من بيمناكم كه املاكم را از من بگيرند!

امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالي كه در حجار دارم، و به نقل ديگري امام فرمود: من «بغيبغه» را به تو خواهم داد، و آن مزرعه بسيار بزرگي بود كه نخل هاي زياد و زراعت كثيري داشت و معاويه حاضر شد آن را به يك ميليون دينار خريداري كند ولي امام آن را به او نفروخت.

عمر بن سعد گفت:من در كوف برجان افراد خانواده ام از خشم ابن زياد بيمناكم و مي ترسم كه آنها را از دم شمشير بگذارند!

امام حسين عليه السلام هنگامي كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصميم خود باز نمي گردد، از جاي برخاست در حالي كه مي فرمود: تو را چه مي شود؟! خداوند جان تو را از به زودي در بسترت بگيرد و تو را در روز قيامت نيامرزد، به خدا سوگند من مي دانم از گندم عراق جز به مقداري اندك نخوردي!

عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است!

و برخي نوشته اند: امام حسين عليه السلام به او فرمود: مرا مي كشي و گمان مي كني كه عبيدالله ولايت ري و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند كه گواراي تو نخواهد بود و اين عهدي است كه با من بسته شده است و تو هرگز به اين آرزوي ديرينه خود نخواهي رسيد! پس هركاري مي تواني انجام ده كه بعد از من روي شادي را در دنيا و آخرت نخواهي ديد، و مي بينيم كه سر تو را در كوفه بر سر ني مي گردانند! و كودكان سر تو را هدف قرار داده و به طرف او سنگ پرتاب مي كنند.

نامه عمر بن سعد به عبيدالله

بعد از اين ملاقات عمر بن سعد به لشكر گاه خود بازگشت و به عبيدالله بن زياد طي نامه اي نوشت: خدا آتش فتنه را بنشاند و مردم را بر يك سخن و راي متحد كرد! اين حسين است كه مي گويد يا به همان مكان كه از آن جا آمده، بازگردد يا به يكي از مرزهاي كشور اسلامي برود و همانند يكي از مسلمانان زندگي كند، و يا از اين كه به شام رفته تا هر چه يزيد خواهد درباره او انجام دهد! و خشنودي و صلاح امت در همين است.

افترا و بهتان

عقبه بن سمعان مي گويد: من با امام حسين از مدينه تا مكه و از مكه تا عراق هرماه بودم و تا لحظه اي كه آن حضرت شهيد شد، از او جدا نشدم. آن بزرگوار نه در مدينه و نه در مكه و نه در ميان راه و نه در عراق و نه در برابر سپاهيان دشمن،‌تا لحظه شهادت سخن نگفت مگر اين كه من آن را شنيدم، به خدا سوگند آنچه را كه مردم مي گويند و گمان دارند كه او گفته است كه: بگذاريد من دستم را در دست يزيد بگذارم، يا مرا به سر حدي از سر حدات اسلامي بفرستيد، چنين سخني نفرمود! فقط مي گفت: بگذاريد من در اين زمين پهناور بروم تا ببينيم امر مردم به كجا پايان مي پذيرد.

برخي نوشته اند كه : عمر بن سعد، كسي را نزد عبيدالله فرستاد و اين پيام را بدو رسانيد كه: اگر يكي از مردم ديلم ( كنايه از مردم بيگانه) اين مطالب را از تو خواهد  تو آنها را نپذيري، درباره او ستم روا داشته اي.

پاسخ عبيدالله
چون عبيدالله نامه عمر بن سعد را در نزد ياران خود قرائت كرد گفت: ابن سعد درصدد چاره جويي و دلسوزي براي خويشان خود است.

در اين هنگام شمر بن ذي الجوشن از جاي برخاست و گفت: آيا اين رفتار را از عمر بن سعد مي پذيري!؟ حسين به سرزمين تو و در كنار تو آمده است، به خدا سوگند كه اگر او از اين منطقه كوچ كند و با تو بيعت نكند، روز به روز نيرومند تر گشته و تو از دستگيري او عاجز خواهي شد، اين را از او نپذير كه شكست تو در آن است، اگر او و يارانش بر فرمان تو گردن نهند آن گاه تو در عقوبت و يا عفو آنان مختار خواهي بود.

ابن زياد گفت: نيكو رايي است و راي من نيز بر همين است. اي شمر! نامه مرا نزد عمر بن سعد ببر تا بر حسين و يارانش عرضه كند، اگر از قبول حكم من سرباز زدند با آنها بجنگد و اگر عمر بن سعد حاضر به جنگ با آنها نشد تو امير لشكر باش و گردن عمر بن سعد را بزن و زد من بفرست! و در خبر ديگري آمده است: عبيدالله بن زياد مردي به نام حويره بن يزيد تميمي را خواند و به او گفت: نامه مرا نزد عمر بن سعد ببر پس اگر او همان ساعت اقدام به جنگ نمود پس همان مطلوب ما است و اگر اقدام نكرد او را گرفته و در بند كن و شهر بن حوشب را بخوان و او را امير بر لشكر و سپاه گردان.

تهديد به عزل
سپس نامه اي به عمر بن سعد نوشت: من تو را به سوي حسين نفرستادم كه ا او دفع شر كني! و كا را به درازا كشاني! و به او اميد سلامت و رهايي و زندگي دهي و عذر او را موجه قلمداد كرده و شفيع او گردي! اگر حسين و اصحابش بر حكم من سر فرود آورده و تسليم مي شوند آنان را نزد من بفرست، و شمشير بگذران و بند از بند آنان جدا كن كه مستحق آنند! و چون حسين را كشتي، پيكر او را در زير سم اسبان لگد كوب كن كه او قاطع رحم و ستمكار است! و نمي پندارم كه پس از مرگ او اين عمل (لگد كوب كردن) به او زياني برساند ولي سخني است كه گفته ام و بايد انجام شود! پس اگر فرمان ما را اطلاعت كردي تو را پاداش دهم و اگر از فرمان من سرباز زدي از لشكر ما كناره گير و مسئوليت آنها را به شمر بن ذي الجوشن واگذار كه ما فرمان خويش را به او داده ايم و السلام.


برگرفته از کتاب چهره درخشان حسین بن علی علیه السلام


فرم در حال بارگذاری ...

دانلود مقتل "النفس المهموم"

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1395

 

نرم افزار ویژه محرم 1395 ؛ نسخه PDF و اندروید

 

دانلود مقتل “النفس المهموم”

 

 به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری سالار شهیدان ترجمه یکی از مهمترین و معتبرترین مقاتل امام حسین علیه السلام ارائه میشود . کتاب ” النفس المهموم”  توسط ثقة المحدثین شیخ عباس قمی  که صاحب مفاتیج الجنان نیز هست گرد آوری شده است.



دانلود مقتل نفس المهموم

کتاب حاضر دمع السجوم  نام دارد که ترجمه کتاب معتبر ” النفس المهموم” است . که توسط ابوالحسن شعرانی به فارسی ترجمه شده است.

مشخصات دیگر کتاب:

  • دمع السجوم: ترجمه کتاب نفس المهموم
  • مشخصات کتاب:سرشناسه : قمی، عباس، 1254 - 1319.
  • عنوان قراردادی : نفس المهموم فی مصیبه سیدنا الحسین المظلوم .فارسی
  • عنوان و نام پدیدآور : دمع السجوم: ترجمه کتاب نفس المهموم / تألیف عباس قمی؛ ترجمه به قلم ابوالحسن شعرانی.


برخی از عناوین اصلی :

  •  در مناقب حسین و ثواب گریستن بر آن حضرت  لعن بر کشندگان او و اخباری که در شهادت او وارد است
  •  در ذکر وقایع پس از بیعت مردم با یزید بن معاویه تا هنگام شهادت بر حضرت سید الشهداء
  •  قتل مسلم بن عقیل؛
  • وقایع پس از شهادت؛
  •  ذکر وقایع عاشورا و صف آرایی لشکر از دو جانب و احتجاج امام بر اهل کوفه؛
  •  در دفن مولانا الحسین؛
  • ورود اهل بیت به کوفه؛
  •  در آنچه ظاهر شد پس از شهادت حضرت ابی عبدالله الحسین از گریستن آسمانها و زمین و..
  •  ذکر فرزندان حسین و زوجات آن حضرت
  •   فضل زیارت و ستم خلفاء بر قبر شریف
  •  در شرح حال توابین و خروج مختار و کشتن  قاتلین حسین

نکته: به گفته  تهیه کننده نرم افزار از  صاحبان امتیاز کتاب اجازه گرفته شده است.

 در ادامه میتوانید نسخه اندروید و PDF این کتاب را دانلود کنید.

نوع فایل: apk    حجم نرم افزار اندروید: 5 مگابايت


دانلود مقتل نفس المهموم

نوع فایل: PDF     حجم فایل پی دی اف : 4 مگابات

باشگاه خبرنگاران جوان


فرم در حال بارگذاری ...

بعثت خون/دانلود مجموعه عکس نوشته

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1395

ایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام مجموعه طرح‌هایی با عنوان «بعثت خون» را منتشر کرد.

[دریافت تمام تصاویر (Zip)]

 

 



فرم در حال بارگذاری ...

دومین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) بیت رهبری+دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1395

شب هشتم ماه محرم، حسینیه‌ی امام خمینی (رحمه‌الله) میزبان هزاران نفر از اقشار مختلف مردم و جمعی از مسئولان نظام و عزاداران و سوگواران سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) بود.

 در این مراسم که با حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی برگزار شد، حجت‌الاسلام والمسلمین صدیقی در سخنانی با تبیین فضائل حضرت علی اکبر (علیه‌السلام)، گفت: جوانان حماسه‌ساز عاشورا الگوی جهاد اکبر و زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه هستند.
 
همچنین آقایان سیدمحمد عاملی و سعید حدادیان در این مراسم به ذکر مصیبت حضرت امام حسین (علیه‌السلام) و نوحه‌خوانی و مرثیه‌سرایی پرداختند.

دانلود صوت مراسم:

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین صدیقی - 00:38:40



مداحی جناب آقای سعید حدادیان - 00:53:07





مداحی جناب آقای سید محمد عاملی - 00:31:15




 
 
دومین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) در حسینیه امام خمینی
 
دومین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) در حسینیه امام خمینی
 
دومین شب مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) در حسینیه امام خمینی

 پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: یااباعبدالله الحسین (ع) [عضو] 
5 stars

ای آفریدگار من

ای همه هستی من

برمن این نعمت را ارزانی دارکه :

بیش تر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن؛

بیش تر درپی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن؛

بیس تر درپی دوست داشتن باشم تا دوست داشته سدن؛

پس برمن نعمت “بخشیدن"را ببخش تا با آن : تسلی دهم به آن که با دلجویی اش درپی تسلی من است تاهردو تسلی بگیریم؛

بفهمم آن که ناراحتی ام را فهمیده تا هردو فهمیده باشیم؛

دوست داشته باشم آن که تسلی وفهمیدنم را دوست می داشته تا همدیگر را دوست داشته باشیم؛

خدایا چنان کن تا همه همدیگر را دوست داشته باشیم.

1395/07/26 @ 09:14


فرم در حال بارگذاری ...

مداحی های حاج سید مهدی میرداماد شب هشتم محرم ۹۵+دانلود

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1395


 

روضه حضرت علی اکبر علیه السلام  

 

سخنرانی حجت الاسلام ماندگاری 

عابس

  


فرم در حال بارگذاری ...

عاشورایی باشیم ...

نوشته شده توسطرحیمی 18ام مهر, 1395

اگر همه عاشورایی باشیم ،

حرکت دنیا به سمت صلاح ،سریع و زمینه ظهور ولی مطلق حق ،

فراهم خواهد شد.

انشاءالله

نظر از: فاطمه عامری ( مشاور ) [عضو] 

یا حسین

1395/07/19 @ 08:42
نظر از:  

جانم فدایی رهبر
التماس دعای فراوان

1395/07/18 @ 19:50


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم