چرا سفارش كرده ‏اند هر روز زيارت عاشورا بخوانيد؟

نوشته شده توسطرحیمی 3ام فروردین, 1395


سرّ اين كه سفارش كرده ‏اند هر روز زيارت عاشورا بخوانيد و نسبت به اهل‏ بيت(عليهم ‏السلام) تولّي داشته و بر آنان صلوات و درود بفرستيد و از دشمنانشان تبرّي بجوييد، براي آن است که طرز فکر معاندان ايشان منفور شود وگرنه هم ‏اکنون سخن از معاويه و يزيد نيست تا آنها را لعنت کنيم. نام و ياد آنها رخت ‏بربسته و قبرشان نيز زباله ‏داني بيش نيست، الآن سخن از فکر و راه يزيد و يزيديان عصر است

حضرت آيت‌الله العظمي جوادي آملي در كتاب ارزشمند «حماسه و عرفان» درباره فلسفه زيارت و عزاداري وعلت سفارش به خواندن زيارت عاشورا در هرروز مطلبي را بيان کرده است.

متن ذکر شده اين مرجع تقليد شيعيان بدين شرح است:

فلسفه زيارت و عزاداري[1]
سرّ اين که سفارش کرده ‏اند هر روز زيارت عاشورا بخوانيد و نسبت به اهل‏ بيت(عليهم ‏السلام) تولّي داشته و بر آنان صلوات و درود بفرستيد و از دشمنانشان تبرّي بجوييد، براي آن است که طرز فکر معاندان ايشان منفور شود وگرنه هم ‏اکنون سخن از معاويه و يزيد نيست تا آنها را لعنت کنيم. نام و ياد آنها رخت ‏بربسته و قبرشان نيز زباله ‏داني بيش نيست، الآن سخن از فکر و راه يزيد و يزيديان عصر است[2]. زن فرعون وقتي که به درگاه الهي دعا کرد، نگفت خدايا مرا فقط از فرعون نجات بده بلکه گفت: (ربّ ابْنِ لي عنْدک بيتاً في الجَنّه ونجّني من فرْعوْن وعمله ونجّني من القوْم الظالمين)[3] يعني مرا از فرعون و فرعونيان، که طرفداران سنّت سيّئه و رفتار ناپسند او هستند، نجات بده. تفکرّ براي هميشه باقي مي‏ ماند هر چند که اسم و عنوانش تغيير پيدا کند.

بعد از تار و مار شدن خوارج در نهروان و خارج شدنشان از صحنه حيات و زندگي، به علي‏ بن ابي‏طالب(عليهماالسلام) عرض شد: اين مقدس ‏هاي خشک از بين رفتند. فرمود: «کلاّ والله إنّهم نُطَف فى أصْلاب الرجال وقرارات النساء کلّما نَجَم منْهم قرنٌ قُطِع، حتّي يَکو   آخرهم لُصوصاً سَلاّبين»[4]؛ اينها نطفه ‏هايي هستند در پشت مردان و قرارگاه زنان. هرگاه مقداري از اينها از بين بروند، عده اي ديگر ظهورمي کنند تا اين که سرانجامِ کار، سارقانِ مسلّح و رهزنانِ غارتگر خواهند شد.

...

گريه بر امام حسين (عليه ‏السلام)اکنون نيز، هم راه سالار شهيدان زنده است و هم‏ مرام و مسلک اموي و مرواني و عباسي وجود دارد. اين که سفارش فراوان به اشک ريختن و عزاداري کردن نموده ‏اند براي آن است که اشک بر شهيد اشتياق به شهادت را به همراه دارد، خوي حماسه را در انسان زنده و طعم شهادت را در جان او گوارا مي‏ گرداند. چون اشکْ رنگ کسي را مي گيرد که براي او ريخته مي ‏شود و همين رنگ را به صاحب اشک نيز مي‏دهد. از اين‏رو انسان حسيني‏ منش، نه ستم مي‏ کند و نه ستم مي‏ پذيرد. اين که عده‏ اي به فکر ظلم کردن يا ظلم‏ پذيري هستند براي آن است که خوي حسيني در آنها نيست وگرنه شيعه خاص حسين‏بن علي(عليهم االسلام) نه ظلم مي کند و نه ظلم مي‏ پذيرد. آن کسي که ظلم‏پذير است اموي مسلک است چنان‏که ظالم هم اموي صفت است، هر چند که زمزمه «يا حسين» بر لب داشته باشد. و در قيامت که هر کسي را به نام زمامدارش صدا مي زنند: (يوْم ندْعوا کلَّ أُناسٍ بإمامهم)[5]، شخص ستمگر در صف امويان شرکت مي کند. لذا اگر انسان بخواهد بفهمد که راهيِ راه حضرت حسين ‏بن علي(عليهماالسلام) است يا راهيِ راه امويان، بايد ببيند که در او خوي ستم‏ پذيري يا سلطه ‏گري وجود دارد يا نه. اگر گرايش به اين خصلت‏ هاي زشت را در خود ديد بايد در اخلاق خود تجديدنظر کند.[6]
براساس نقلي معروف از حضرت سکينه (عليه‏ السلام) بالاي بدن مطهّر امام حسين (عليه‏ السلام)، ايشان به اين اصل کلي سفارش کردند که هر حادثه تلخي پيش آمد کرد، آن را بهانه کنيد و براي من اشک بريزيد: «أو سمعتم بغريب أو شهيد فاندبونى»[7]؛ «هرگاه داستان غريب يا شهيدي را شنيديد، براي مظلوميت من گريه کنيد»؛ زيرا اگر امام حسين (عليه‏ السلام) به خلافت مي‏ رسيد، ديگر غريب يا شهيدي وجود نداشت.

بنابراين، اصل کلي اين است که هر حادثه تلخ و ناگواري را بايد بهانه کرد و براي سالار شهيدان اشک ريخت؛ نه آن‏ که افراد داغديده براي تسکين عواطف و احساسات خود آن حضرت (عليه ‏السلام) را بهانه کنند و براي التيام زخم خويش اشک بريزند و ندبه نمايند و بين اين دو گونه عزا داري فرق وافر است؛ زيرا محصول يکي تعزيت براي حضرت امام حسين (عليه‏ السلام) است و نتيجه ديگري تسليت براي خود؛ هر چند ممکن است بهانه قرار دادن واقعه جان سوز کربلا هم بي‏اثر نباشد.

وجود مبارک سيدالشهداء (عليه‏ السلام) فرمودند: «أنا قتيل العبره»[8]؛ يعني من که به هدف اِحياي حق و اِمحاي باطل کشته شدم، بايد عَبَرات داشته باشم؛ به طوري که چشمان علاقه‏ مندان به سالار شهيدان پر از اشک شود و آن اشکْ فراوان از شبکه چشم خارج گردد و به صورت انسان عبور کند تا عَبَرات بشود.

اين سنّت حسنه، آثار فراواني دارد، از جمله اين که محبت اهل بيت (عليهم‏ السلام) در قلب شيعيان حضور پيدا مي ‏کند؛ آنگاه دوست امامان معصوم (عليهم ‏السلام) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمي ‏کند؛ زيرا رهبري جوارح به دست جانحه و دل است و زمامداري قلب را محبت به عهده مي‏ گيرد و دلِ دوستان حسين بن‏ علي (عليه ‏السلام) جوارح را به صَوْب صراط مستقيم رهنمود مي ‏شود.

[1] حماسه و عرفان، ص 310.
[2] ـ مي دانيد که لعن و نفرين و فرياد از بيداد بني اميّه لعنه الله‏ عليهم با آن که آنان منقرض و به جهنّم رهسپار شده اند، فرياد بر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن اين فرياد ستم شکن است. و لازم است در نوحه ها و اشعار مرثيه و اشعار ثناي از ائمه حق(عليهم سلام الله) به طور کوبنده فجايع و ستمگري هاي ستمگران هر عصر و مصر يادآوري شود…(وصيت ‏نامه امام ‏خميني قدّس ‏سرّه، مقدمه).
[3] ـ سوره تحريم، آيه 11.
[4] ـ نهج البلاغه، خطبه 60.
[5] ـ سوره اسراء، آيه71.
[6] . شکوفايي عقل در پرتو نهضت حسيني، ص 233
[7] ـ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 26.
[8] ـ بحارالأنوار، ج 44، ص 280.

منبع:اسراء نيوز

نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 

سلام دوست عزیز سالی همراه با سلامتی و دلی خوش را برای شما آرزومندم!

1395/01/03 @ 15:32
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 

سلام دوست عزیز سالی همراه با سلامتی و دلی خوش را برای شما آرزومندم!

1395/01/03 @ 15:03


فرم در حال بارگذاری ...

ختم قرآن و هدیه به امام زمان (علیه السلام)

نوشته شده توسطرحیمی 3ام فروردین, 1395

 

اگر يک دوره سال، هر ماه يك ختم قرآن برای امام زمان (علیه السلام) كردی، شب قدر كه دفتر عملت را نزد او می‌برند، وقتی نگاه كرد ديد كه تو يک سال هر ماه برای او يک ختم قرآن كردی، آيا آن سليمانِ عالم وجود كه تمام آنچه ۱۲۴ هزار پيغمبر از مناقب داشتند، همه در وجود اوست، آيا او با تو جوان چه خواهد كرد؟

اين‌هاست كه از دست ما رفته. اين گوهرهاست كه عمر گذشته است و ما نفهميديم. اين مطلب اول .

قرآن، آن هم قرآن فقط به اين قصد و به اين نيت: هديه به امام عصر قطب دائره‌ی امكان؛

آن كسي كه «بيمنه رزق الوراء  وبوجوده ثبتت الأرض والسماء» .

منبع: دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى




فرم در حال بارگذاری ...

​آينده جهان از نظر اسلام

نوشته شده توسطرحیمی 3ام فروردین, 1395

بسم اللّه الرحمن الرحيم و إيّاه نستعين
آينده جهان از نظر اسلام
ناهماهنگي ستم با جهان آفرينش و متضاد بودن آن با هدف خلقت
نياز جامعه به قانون و رهبر وارسته

براي تبيين آينده جهان از نظر اسلام توجه به اصول جهان‌بيني از ديدگاه اسلامي لازم است. از اين رهگذر، به برخي از قواعد كلي جهان شناسي در مكتب دين اشاره مي شود؛ تا نتايج آن معلوم گردد و نظم نوين جهاني به خوبي معنا شود و در تأسيس آن سعي بليغ شده تا استكبار جهاني خيال خام در سر نپروراند.

يكم. آفرينش جهان هدف دار بوده، هيچ‌گونه بطلان و عبث در او نيست؛ ﴿و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بينهما باطلاً… ﴾ [1] و هدف هر چيزي كمال مناسب آن شي‏ء است و كمال وجودي جهان خلقت، همانا نيل به مقام برتر هستي و رهيدن از نقص نسبي و عيب قياسي و رسيدن به تمامت و سلامت است.

ناهماهنگي ستم با جهان آفرينش و متضاد بودن آن با هدف خلقت

دوم. ستم چون سَمّ زيانباري است كه با جهاز هاضمه جهان خلقت ناسازگار بوده، مايه تباهي وي مي شود و چون با نظام داخلي جهان آفرينش ناهماهنگ مي باشد، با هدف خلقت نيز تضاد داشته، همواره مانع رسيدن به هدف است؛ ﴿ظهر الفساد في البرّ و البحر بما كسبت أيدي الناس… ﴾ [2]، ﴿و لو اتبع الحق أهوائهم لفسدت السموات و الأرض و من فيهنّ… ﴾.[3]

سوم. انسان مخلوقِ ممتازي است كه با هدف ويژه آفريده شد و هرگز ياوه و بيهوده نبوده، گزاف و عبث در حريم آفرينش وي راه نيافته، باطل و رها نيست؛ ﴿اَيحسَبُ الإنسان أَن يُترَك سُدي﴾ [4]، ﴿اَفحسبتم أَنّما خلقناكم عبثاً و انّكم إلينا لا ترجعون﴾.[5]

چهارم. ظلم و تجاوز به حقوق ديگران، چون شعله نوراني است كه با كمال انسان مناسب نبوده، همواره سدّ راه رسيدن وي به مقصود آفرينش است و بدون پرهيز از هر گونه ستم فردي و جمعي، خواه به صورت استبداد، خواه به طور استثمار و خواه به نحو استعمار كه جامع اضلاع اين مثلّث مشئوم، همانا استعباد و به بردگي در آوردن ديگران است، ميسور نخواهد شد.

...

پنجم. زندگي انسان يك حيات جمعي است، خواه جامعه وجود جدايي از وجود افراد داشته باشد كه عدّه اي بر آن‌اند يا آنكه جامعه وجودي منحاز و مستقلي نداشته بلكه وجود آن همان حيثيت اجتماعي هر فردي باشد كه همراه با حيثيّت فردي وي آفريده شده است؛ چنان‌كه گروه ديگري بر اين نظرند؛ بنابراين صلاح هر فردي را بايد در صلاحيت حيات جمعي جامعه جست‌وجو كرد؛ زيرا گر چه ممكن است در جامعه آلوده، فردي به صفا زندگي كند يا آنكه در جامعه پاك، فردي به آلودگي مبتلا گردد، ليكن با موارد نادر نمي توان حكم كلي و جامع را به دست آورد.

ششم. تأمين حيات جمعي جامعه بدون نظام حكومتي ممكن نيست؛ يعني بدون قانون يكتا و رهبري يگانه و بدون پذيرش همگان نسبت به قانون جامع و رهبري واحد، يا اصلاً زندگي اجتماعي ميسّر نيست يا به كمال مطلوب نمي رسد و همان‌طوري كه تعددّ قانون، مانع استقرار نظام حكومتي است، تعددّ رهبر و كثرت آن هر چند شورايي هم باشد، مانع ايده آل نظام حكومتي است.

نياز جامعه به قانون و رهبر وارسته
هفتم. تدوين قانون جامع از طرف فرد معين يا گروه خاص، هرگز ضامن منافع همه اقشار و جوامع نمي باشد؛ زيرا هر فرد يا گروهي، يا فقط سود خود را مي طلبد يا در تشخيص سود و زيان ديگران ناتوان است؛ چنان كه رهبري فردي كه فقط چهره مردمي داشته، از تأييد الهي برخوردار نمي باشد يا به طور صحيح وارث مكتب الهي نيست ضامن مصالح همه مردم نبوده؛ بلكه در گرايشها و تنشهاي سياسي و اجتماعي، منافع طبقه مخصوص را بر مصالح ديگران ترجيح مي دهد؛ لذا چاره جز تأمين دو ركن اصيل سياسي اجتماعي نيست؛ اول، قانون آزاد و دوم، رهبر آزاده. و قانونِ آزادِ از اشتباه و تبعيضِ نابجا، همانا قانون الهي است و رهبر آزاده همانا انسان وارسته اي است كه از بندِ باند بازي، آزاد و از مرز آز و آزار، حُريّت يافته باشد.

هشتم. جهان آفرينش تا كنون شاهد نظام حكومتي بَرين نبوده، جوامع بشري به جامعه ايده آل نائل نيامده است؛ يعني به هدف خلقت خويش بارنيافته است، گر چه در اين راه راهيان كوي حق قربانيهاي فراوان نثار كرده‌اند و طبقات مخصوص به اوج ايثار رسيده، از اين‌جهت به كمال خويش باريافته اند، ليكن هدف عمومي آفرينش حاصل نشده است. البته زمينه هاي مناسبِ مقصود نهايي را فراهم نموده اند و از اين نظر، مأموريتهاي الهي خويش را امتثال كرده اند.

نهم. اسلام برابر اصول ياد شده، چنين نويد مي دهد كه حكومت پهنه زمين و گستره زمان آينده به دست وارستگان آزاده از هر گونه رذيلت قرار مي‌گيرد؛ تا هم به ستم ظالمان پايان بخشوده شود، هم سطح زمين از تباهي طاغيان تطهير گردد، هم طبقه محروم از فقر رهايي يابد، هم شكمبارگي مُترفان فراموش گردد؛ ﴿و نُريد أن نَمنَ علي الذين استضعِفوا في الأرض و نَجعَلَهُم أَئمَّةً و نَجعَلَهُم الوارثين﴾ [6]، ﴿… أنّ الأرضَ يَرِثُها عبادي الصالحون﴾.[7]

دهم. برنامه حكومت صالحان، همانا احياي زمينِ ظلم زده و زمينه ستمديده، و نجات آن از هر گونه تعدي و طغيان و اصلاح آن به گسترش قسط و عدل است و چون مهم ترين عامل رهايي از سلطه شيطان و بردگي هوس همانا ايجاد روح بندگي خداوند در فرد و جامعه مي باشد، اسلام وظيفه صالحان وارث زمين را چنين ترسيم مي نمايد: ﴿الذين إِن مكنّاهُم في الأرضِ أَقامُوا الصّلوة و اتَوا الزَكاةَ و أَمَروُا بالمعروفِ و نَهَوا عنِ المُنكرِ و لله عاقبةُ الأُمور﴾.[8]

بنابر اين، نتيجه نگرش الهي به جهان خلقت، همانا به آينده خوش بين بودن و با هر ظلمي مبارزه نمودن و زمينه صلح جهاني را فراهم كردن و به هدف والاي بشري معتقد بودن و از هر گونه يأس و نا اميدي نجات يافتن و در مقابل پيشرفت سلاحهاي اتمي و جنگ ستارگان، مقاومت كردن و به انتظار مُصلح آزاده جهاني بسر بردن و در زمان ظهور وي از هيچ نثار و ايثاري دريغ نكردن و براي استقرار حكومت آن انسان كامل و خليفه خدا در زمين جهاد و اجتهاد نمودن و ذائقه تلخ تهيدستان را با براندازي توانگران زر اندوز شيرين كردن و سر انجام، آفريدگار جهان را با تعديل نظام بشري خشنودساختن خواهد بود. باميد آن روز بهروز و به انتظار ظفر عدل بر ظلم و اهتزاز پرچم قسط بر فراز هر كاخ و كوخ!

الحمد للّه رب العالمين
جوادي آملي

[1] ـ سوره ص، آيه 27.
[2] ـ سوره روم، آيه 41.
[3] ـ سوره مؤمنون، آيه 71.
[4] ـ سوره قيامت، آيه 36.
[5] ـ سوره مؤمنون، آيه 115.
[6] ـ سوره قصص، آيه 5.
[7] ـ سوره انبياء، آيه 105.
[8] ـ سوره حج، آيه 41.


فرم در حال بارگذاری ...

فواید عجیب خواندن سوره توحید

نوشته شده توسطرحیمی 3ام فروردین, 1395

 


مرحوم آیت الله علی سعادت پرور تهرانی در آخرین جلساتی که با شاگردان خاص خودشان داشتند فرموده بودند:

«مردنم را به من نشان دادند، واضح واضح و هم اکنون نیز آن زمان برایم مشهود است، دیدم که انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام) در تشییع جنازه ام شرکت کرده اند و این به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر با توجه، صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را می خواندم و به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر هدیه کرده ام.»(به نقل از سایت استاد علی فروغی از شاگردان ایشان)

درباره عظمت تلاوت سوره توحید، روایات عجیبی در میان فرمایشات معصومین علیهم السلام آمده است؛ از جمله:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند:

«هر کس که قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند، خداوند پنجاه هزار ملک را بر او موکّل می‏نماید تا در آن شب حراستش کنند».(الکافی، ج 2، ص 620)

امیر المؤمنین علیه السّلام نقل می‏نماید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

«کسی که به هنگام خواب صد بار سوره توحید را بخواند، خداوند گناهان پنجاه سال او را می‏بخشد.» (الکافی، ج 2، ص 539)

...

همچنین از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل شده است که فرمودند:

«کسی که پس از نماز صبح، یازده بار «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بخواند، در آن روز گناهی از او سر نمی‏زند؛ گرچه شیطان خوار شود(یعنی شیطان هر چه تلاش کند، نتواند انسان را به گناه بکشاند و بدین ترتیب خوار شود).»(ثواب‏الأعمال و عقاب الاعمال، ص 277)

امام صادق علیه السّلام از پدرش روایت نموده که پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بر جنازه سعد بن معاذ نماز گزارد و فرمود:

«به راستی، نود هزار فرشته بر او نماز گزاردند که جبرئیل نیز در میان آنان بود. از جبرئیل علیه السّلام پرسیدم که او از چه رو استحقاق نماز شما را یافت؟ جبرئیل علیه السّلام گفت: از آن رو که در حال ایستاده و نشسته و سواره و پیاده و در حال رفت و آمد، سوره توحید را تلاوت می‏کرد.»(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه حسن زاده، صفحه 295)

امام صادق علیه السلام فرموده اند:

«هر که دچار مرض و یا گرفتاری شود و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نخواند و در آن بیماری و شدّت بمیرد از اهل آتش است.»(وسائل‏الشیعه، ج 6، ص 224)

و «هر که به بستر رود و (توحید) را یازده بار بخواند خانه او و همسایگانش مصون است.» (ثواب ‏الأعمال و عقاب الاعمال، ص 128)

امام کاظم علیه السّلام از پدرش امام صادق علیه السّلام روایت نموده که امام علی علیه السّلام فرمود:

«هر که نماز صبح را به جا آورد و پس آنگاه سوره توحید را یازده بار تلاوت کند، در آن روز گناهی مرتکب نشود هر چند شیطان بخواهد.»(مجلسی، بحارالأنوار، ج 83 ص 135)

منبع : پايگاه حوزه

 

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: طلبه [عضو] 
5 stars

سلام و تشکر که به وبلاگم سر زدید و نظر دادید
امیدوارم همگی جز منتظران واقعی حضرت باشیم و کارهام.ن همگی مورد رضایت حضرتش

1395/01/03 @ 08:03


فرم در حال بارگذاری ...

راه های تحكيم و تثبيت ارتباط با قرآن را از كجا آغاز کنیم؟

نوشته شده توسطرحیمی 2ام فروردین, 1395

علوم قرآنی می تواند رابطه انسان را با کتاب سعادت و رستگاری اش، استحکامی دو چندان بخشیده، زمینه مناسب را برای پژوهشی اصولی و کارآمد در معارف بی کران قرآن فراهم سازد.
اگر بخواهیم جایگاه و اهمیت مباحث شیرین و پرجاذبه علوم قرآنی را در قالب تشبیه و تمثیل به تصویر کشیم، باید آن را به عصا برای نابینا، ابزار کار برای صنعت گر، منطق برای فلسفه و مانند آنها، مثال زنیم؛ یعنی پلی است که بدون عبور از آن، دست یابی به معارف قرآن، اگر غیرممکن نباشد، بسی مشکل و نامطمئن خواهد بود.
این مطلب، زمانی هویت واقعی خویش را به تمامی جلوه گر می سازد که مباحثی چون قواعد و روش های تفسیری و اعجاز قرآن را در کنار دیگر مباحث آن، جزو اساسی ترین مسائل این علم بدانیم که در این صورت، دستیابی به معارف قرآن را جز از این رهگذر، می توان ناممکن ارزیابی کرد.
هر علاقه مند به قرآن کریم، برای تحکیم و تثبیت ارتباط خویش با این کتاب آسمانی و انس بیشتر با آن، باید کار خود را از علوم قرآن آغاز کند. در این مرحله است که این پرسش رخ می نماید:
که از کجا باید آغاز کرد و چگونه؟

...

گفتگوی حاضر با استاد عزت الله مرتضایی[1]،پاسخی مقدماتی و متوسط به پرسش یاد شده است تا راه را برای نوپویندگان هموار کند و وسایل ره یابی به پیغام دوست و نامه محبوب را به دست دهد.امید است که مورد توجه شیفتگان و دوستداران قرآن کریم قرار گیرد.

style="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif; font-size: small;">علوم قرآنی به چه معناست و چه اهمیتی در درک معارف قرآنی دارد؟

تعریف لغوی علوم قرآنی عبارتست از کلیه علوم دینی و اسلامی که از قرآن استخراج می­شود.

و درتعریف اصطلاحی آن عبارتست از مجموعه ای از مباحث که از حیث نزول، ترتیب، جمع، کتابت، قرائت، تفسیر، اعجاز، ناسخ و منسوخ، رفع شبهات و مانند آن به قرآن تعلق دارد.

بنابراین، علوم قرآنی به معنای اصطلاحی یعنی مجموعه ای از علوم که در هر یک از آنها قرآن اعتباری خاص دارد و از وجهی معین مورد بحث قرار می گیرد. مثلا قرآن از آن حیث که مجموعه ای از الفاظ است موضوع علم قرائت است. و از آن حیث که شرح و معنا می شود موضوع علم تفسیر است، و مانند آن.

پیرامون ضرورت، فایده و اهمیت آن می­توان گفت: فایده این علم برخورداری از فرهنگ والا و عام قرآن و آگاهی یافتن به معارف آن به منظور کسب آمادگی در دفاع از کتاب خدا و هموار شدن تدبر در قرآن و تفسیر است. بدین جهت علوم قرآنی برای مفسران به منزله کلید فهم قرآن است.

پرداختن به علوم قرآنی از آن جهت است که این علم ابزار تفسیر و درک معارف قرآن است. فهم درست و تدبر عمیق در قرآن منوط به تفسیر است که پیش نیاز آن علوم قرآنی می باشد

آیا می توان گفت مباحث علوم قرآنی یک امر میان رشته ای است و مهارت در آن نیازمند تبحر در علوم مختلف دارد؟

خیر. علوم قرآنی میان رشته­ای به اصطلاحی که امروزه در دانشگاه به شمار می­آید نیست. بلکه از علوم آلی به حساب می­آید. یعنی آلت و ابزاری است که در علم تفسیر بکار می­رود. این علم می تواند رابطه انسان را با کتاب سعادت و رستگاری، یعنی قرآن استحکامی دوچندان بخشیده، زمینه مناسب را برای پژوهشی اصولی و کارآمد در معارف بیکران قرآن و تفسیر فراهم سازد. اگر بخواهیم جایگاه و اهمیت مباحث شیرین و پرجاذبه علوم قرآنی را در قالب تشبیه و تمثیل به تصویر کشیم، باید آن را به منزله اصول فقه برای فقه، منطق برای فلسفه و مانند آنها، مثال زنیم؛ یعنی پلی است که بدون عبور از آن، دست یابی به معارف قرآن، و تفسیر اگر غیرممکن نباشد، بسی مشکل و نامطمئن خواهد بود. این مطلب، زمانی هویت واقعی خویش را به تمامی جلوه گر می سازد که مباحثی چون قواعد و روشها و گرایشهای تفسیری و اعجاز قرآن را در کنار دیگر مباحث آن، جزو اساسی ترین مسائل این علم بدانیم که در این صورت، دستیابی به معارف قرآن را جز از این رهگذر، می توان ناممکن ارزیابی کرد.

چند نمونه از مهمترین منابع علوم قرآنی را معرفی نمایید؟

نگارش پیرامون قرآن پیشینه ای بس کهن دارد. این نگارش استمرار داشته و هرگز متوقف نگردیده است. بخش گسترده ای از آثار قرآنی به “علوم قرآنی” شهرت یافته است. پیشینه اینگونه آثار به سده نخست تاریخ اسلام می­رسد.

با آغاز نخستین واحد نزول قرآن، تاریخ پیدایش علوم قرآنی رقم خورده است. مباحثی چون نخستین سوره یا آیه نازل شده، جزو اولین سر فصل های علوم قرآنی به شمار می آید. در نتیجه علوم قرآنی از نخستین دانش های اسلامی به حساب می­آید.

پیدایش و آغاز آن همانا با اخبار و احادیثی است که از پیامبر خدا (ص) و امامان معصوم (ع) و یاران پیامبر در زمینه مباحث قرآنی بر جای مانده است.

ولی علوم قرآنی، به صورت یک فن در قرن ششم و هفتم هجری در دامان ابن جوزی (م 597 ق) در فنون الافنان و سخاوی (م 641 ق) در جمال القراء و کمال الاقراء و ابوشامه مقدسی (م 665 ق) در المرشد الوجیز فی علوم تتعلق بکتاب الله العزیز پرورش یافت. در قرن هشتم به همت بدرالدین زرکشی (م 794ق) در البرهان فی علوم القرآن و در قرن نهم با تلاش محیی الدین محمد بن سلیمان کافیجی (م 879ق) در التیسیر فی قواعد علم التفسیر و کوشش جلال الدین بلقینی (م 824ق) در مواقع العلوم من مواقع النجوم به کمال خویش رسید. آن گاه در پایان قرن نهم و آغاز قرن دهم، جلال الدین سیوطی (م 911ق) تک سوار این میدان، پرچم آن را در آثار قرآن پژوهی که از خود به یادگار نهاده به جنبش و اهتزاز درآورد.

آیا علمای شیعه نیز در مباحث علوم قرآنی کتاب حائز اهمیتی نگارش کرده اند؟

پاسخ مثبت است. دانشمندان شیعی نیز به تالیف و تدوین علوم قرآنی اهتمام ویژه داشتند. اینک به برخی از آثار قرآنی پژوهی آنان اشاره می شود.البیان فی تفسیر القرآن سید ابو القاسم خوئی/التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب(للمعرفة)محمد هادی معرفت/التمهید فی علوم القرآن محمد هادی معرفت/الحجة فی القراءات السبع ابن خالویه/الحجة للقراء السبعة ابو علی الحسن بن عبد الغفار الفارسی…[2]

چرا در بین علمای شیعه زیاد به این امر اهتمام نشده بود؟

ناگفته نماند، منابعی که در علوم قرآن بصورت جامع چاپ شده است بیشتر متعلق به علمای اهل سنّت می باشد، در نتیجه این سوال مطرح است که چرا شیعه از این امر خطیر عقب مانده و آثاری در این زمینه پر ارزش از خود باقی نگذارده. در این باره خوشبختانه با مراجعه به فهارس مانند: فهرست ابن ندیم، فهرست شیخ طوسی، رجال نجّاشی، معالم ابن شهرآشوب، جلد اوّل اعیان الشیعه سید محسن جبل عاملی، کلیه مجلدات، الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آغا بزرگ تهرانی، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام سید حسن صدر معلوم می شود اولا نه تنها شیعه در تدوین علوم قرآن عقب نمانده بلکه تقدم نیز داشته است ولی چون مذهب تشیع جزء مذاهب رسمی نبوده کتب آنها غالبا متروک مانده و بتدریج بدست فراموشی سپرده شده است و سر آنجام جز نامی در کتب فهرست از آنها باقی نمانده. ثانیا شیعه از طریق اجتهاد به گسترش ابواب فقه پرداخته است و در این زمینه کتب فقه و اصول بی شمار تألیف کرده، و بجای آنکه کتبی مستقلّ درباره علوم قرآن تدوین نماید مباحث علوم قرآن را در ضمن مطالب اصول و یا کتب حدیث به تفصیل بیان کرده است. به عنوان مثال: 1.کتاب فضل القرآن” اصول کافی کلینی 2.کتاب فضل القرآن “من لا یحضره الفقیه” صدوق 3.کتاب القرآن وسائل الشیعه حرّ عاملی 4.کتاب القرآن مستدرک وسائل الشیعه نوری 6.میرزای قمی بحث محکم و متشابه، حجیت قراءات، تواتر قرائات ادله عدم تحریف قرآن را با ذکر اقوال مختلف در مبحث “الکتاب” قوانین الاصول و بحث ناسخ و منسوخ را در جلد دوّم همان کتاب آورده است 7.مرحوم شیخ انصاری در رسائل از تواتر و عدم تواتر قرائات و حجیت آن بحث نموده است 8.حسن آشتیانی در کتاب بحر الفوائد فی شرح الفرائد (حاشیه بر رسائل) صفحه 94 به بعد اقوال اصولیون را درباره تواتر و عدم تواتر و حجیت قرائات و امثال آن نقل کرده و به استدلال پرداخته است 9.علامه مجلسی بخش مفصّلی را در بحار الانوار به بحث قرآن، اختصاص داده است که در چاپهای جدید مجلد 92 و 93 مخصوص قرآن و مباحث متعلقه به علوم قرآن میباشد 10.سید نعمت اللّه جزایری در بحث “حقیقه معنی الصّلوه” و “ما یتعلّق بالقرائه” در کتاب انوار النعمانیه از قرائات قرآن و عدم تواتر قرائات به تفصیل بحث کرده است 11.مرحوم فیض کاشانی در مجلد پنجم وافی باب “اختلاف القراءات” احادیث مربوطه را با اظهار نظر خود نقل نموده است.و نیز بیشتر مفسّران شیعه علوم قرآنی را در آغاز، میانه و انجام تفسیر خود آورده اند، برای نمونه چند تفسیر را نام می بریم:

تفسیر قمی علی بن ابراهیم قمی، البرهان فی تفسیر القرآن سید هاشم بحرانی، تفسیر تبیان شیخ طوسی، تفسیر مجمع البیان ابو علی فضل بن حسن طبرسی، تفسیر آلاء الرحمن محمد جواد بلاغی، الصافی ملا محسن فیض کاشانی، البیان فی تفسیر القرآن سید ابو القاسم خوئی، المیزان علامه طباطبایی، نمونه، مکارم شیرازی و مانند آن.

از طرفی برخی از نویسندگان معاصر به گردآوری فهرستی کامل از مفسران و قرآن پژوهان شیعی و آثار آنان اهتمام ورزیده و آثار در خور توجهی به یادگار نهاده اند به عنوان نمونه طبقات مفسران شیعی تالیف دکتر عقیقی بخشایشی که فهرست بیش از دو هزار قرآن پژوه شیعی را به همراه نام آثار آنان ارائه داده است. این مطلب با دقت در سیر تطور علوم قرآنی که گذشت به خوبی روشن می شود و نقش برجسته دانشمندان قرآنی شیعی در تالیف و تدوین آثار علوم قرآنی در همه ادوار از قرن اول تا پانزدهم مشهود است.

مهمترین مباحثی علوم قرآنی چه بحث­هایی است؟

دربارة تعداد مباحث و موضوعات علوم قرآنی، پژوهشگران حوزۀ علوم قرآنی از دیرباز اختلاف نظر داشته اند. مباحث علوم قرآنی را از 4 عنوان تا 102 عنوان برشمرده اند؛ از میان همۀ مباحث و موضوعات علوم قرآنی که در منابع مختلف آمده است، 23 مبحث مهم است که برخی از آن عبارت است از مباحث اسامی آیات/اسامی سور /اسامی قرآن/اسباب نزول /اعجاز قرآن/تجوید و تلاوت/تحریف ناپذیری قرآن/ترتیب نزول /ترجمه قرآن /تفسیر و روشهای آن/توهم اختلاف در قرآن/جمع قرآن /رسم مصحف/ عام و خاص/ قراءات/مجمل و مبین /محکم و متشابه/مطلق و مقید /منطوق و مفهوم /نزول قرآن /نسخ /وحی /طبقات مفسران

از آنجایی که حضرتعالی مسئول گروه علوم قرآنی مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور می باشید به طور خلاصه گزارشی از فعالیت های این گروه داشته باشید؟

برخی از فعالیت های این گروه آثار تولید شده: 1-نور الانوار 2: تولید 1377، خادم قرآن و برگزیده جشنواره خورازمی؛2-نور الجنان: تولید 1380، خادم قرآن؛3-جامع تفاسیر نور و نور الانوار 3: تولید 1384، خادم قرآن و برگزیده جشنواره؛ 4-فرهنگ موضوعی تفسیر تبیان: تولید 1388؛5-مشکاة الانوار: تولید 1389؛6-جامع تفاسیر 2.5: تولید 1392؛7-کتابخانه احادیث تفسیری: تولید 1392؛8-جامع تفاسیر 3: تولید 1394؛9-کتابخانه عرفان 2: تولید 1382؛10-کتابخانه عرفان 3: تولید 1391؛ 11-کتابخانه اخلاق اسلامی: تولید 1394.می باشد وپژوهشهای تولید نشده ای این گروه هم عبارتند از: 1-اعلام قرآن؛2-دانشنامه تفسیر صافی؛3.دانشنامه تفسیر طبری؛4. دانشنامه علوم قرآنی (مشکاة الانوار2)؛5. فرهنگستان قرآن؛6.نور الجنان 2؛7.مفاهیم عالیه در ادعیه و زیارات؛8. فهرست جامع اخلاق اسلامی؛9.فرهنگ جامع موضوعی تفسیر؛10.پایگاه جامع قرآنی.

پی نوشت:

[1] حجت الاسلام و المسلمین عزت الله مرتضایی، مدرس سطح عالی جامعة المصطفی و جامعة الزهراء و مولف مقالاتی چون معیت در قرآن، اسم مستأثر الهی، اتحاد و اختلاف امت (تحقیقی در تفسیر آیه 213 سوره بقره)، فترت رسل و وحی، کثرت نبی و وحدت ولی در یک زمان، کید یوسف با برادران، زبان قرآن در توصیف بهشت و دوزخ، تعارض تأویل و تبیین قرآن، خدمت و عداوت دیو به سلیمان، بقیة الله خیر لکم. می باشد ، ایشان در کارنامه علمی خود کتاب هایی چون میبدی و تفسیر کشف الاسرار (چاپ خانه کتاب 1388، چاپ دوم 1390)؛ تفسیر قرآن و روش های آن (چاپ اول خانه کتاب 1390)، صد منزل تا خدا (ترجمه تبیین المقامات و تعیین الدرجات، سمنانی، آماده چاپ) را نیز به ثبت رسانده است؛ استاد مرتضایی مدیر گروه قرآن مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی از سال 1375 و مدیر گروه اخلاق در سال 1390 و از سال 1393 تا کنون را نیز به عهده دارند.

[2] برخی دیگر از کتابهایی که در مباحث علوم قرآنی توسط علما و بزرگان شیعه تالیف شده اند عبارتند از: القراءات القرآنیة تاریخ و تعریف عبد الهادی الفضلی/القرآن الکریم و روایات المدرستین سید مرتضی عسکری/القول الفاصل فی الرد علی مدعی التحریف سید شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی/الموضح عن جهة إعجاز القرآن(الصرفة) الشریف المرتضی علی بن الحسین الموسوی/الوجیز ابو الحسن بن علی الاهوازی/بیان در علوم و مسائل کلی قرآن سید ابو القاسم خوئی/هاشم زاده هریسی؛نجمی/پژوهشی در تاریخ قرآن کریم سید محمد باقر حجتی /تاریخ القرآن(للزنجانی) ابو عبد الله الزنجانی/تاریخ تفسیر(کمالی) سید علی کمالی دزفولی/تاریخ جمع قرآن کریم سید محمد رضا جلالی نائینی/تاریخ قرآن(رامیار) محمود رامیار/تاریخ و علوم قرآن سید ابو الفضل میر محمدی زرندی /تحریف ناپذیری قرآن(معرفت/نصیری) محمد هادی معرفت/علی نصیری/تدوین القرآن(للکورانی) علی الکورانی العاملی/تدوین قرآن(کورانی/عظیمی) علی الکورانی/سید محمود عظیمی/تفسیر و مفسران محمد هادی معرفت/خیاط و نصیری/تواتر القرآن محمد بن الحسن الحر العاملی/توشیح التفسیر فی قواعد التفسیر و التأویل محمد بن سلیمان التنکابنی/حقایقی مهم پیرامون قرآن کریم سید جعفر مرتضی عاملی/سید حسن اسلامی/روش تفسیر قرآن محمود رجبی/شبهات و ردود حول القرآن الکریم محمد هادی معرفت/شناخت قرآن(کمالی) سید علی کمالی دزفولی/صیانة القرآن من التحریف محمد هادی معرفت/طبقات مفسران شیعه عبد الرحیم عقیقی بخشایشی/علوم قرآنی(حکیم/لسانی) سید محمد باقر حکیم/محمد علی لسانی فشارکی/علوم قرآنی(معرفت) محمد هادی معرفت/قانون تفسیر سید علی کمالی دزفولی/قرآن ثقل اکبر سید علی کمالی دزفولی/قرآن در اسلام سید محمد حسین طباطبائی/قرآن هرگز تحریف نشده حسن حسن زاده آملی/عبد العلی محمدی شاهرودی/قرآن شناسی(مصباح) محمد تقی مصباح یزدی/مبانی و روشهای تفسیر قرآن(زنجانی) عباسعلی عمید زنجانی/مدخل التفسیر محمد فاضل لنکرانی/مکاتب تفسیری علی اکبر بابایی/نزاهت قرآن از تحریف عبد الله جوادی آملی

منبع : مرتضایی؛عزت الله / پایگاه حوزه نت



فرم در حال بارگذاری ...

یا راد یوسف علی یعقوب

نوشته شده توسطرحیمی 2ام فروردین, 1395

بیا که بی تو به عشقم دروغ می بندند
بیا که سخت به این انتظار می خندند

در این زمانه که زخم زبان زدن هنر است
بیا که رفیقان همه هنرمندند

چقدر مردم این شهر بیخیال تو اند
و از نبودنت شاد و خرسندند

چقدر تک تک این نامه های چشم به راه
به نامه های همان کوفیان همانندند

**************

یا رآدَّ یُوسُفَ عَلی یَعْقُوبَ

شیعیانش چشم انتظارند مولا

اللهم عجل لولیک الفرج

عمری در انتظار نشستم نیامدی

در را به غیر روی تو بستم نیامدی

دل را برای آمدنت ای بهار من

روزی هزار بار شکستم نیامدی

آقای من

امروز هم که با همه بی پناهیم

عاشق تر از همیشه ات هستم نیامدی

گفتند سبز پوش تو از کعبه می رسد

هر جمعه رو به قبله نشستم نیامدی


فرم در حال بارگذاری ...

​حکم قطع رحم چیست

نوشته شده توسطرحیمی 2ام فروردین, 1395

حکم قطع رحم چیست و آیا می توان از طریق امکانات روز صله رحم را به جا آورد؟

پاسخ:

قطع رحم، حرام است ولی صله‌ی رحم منحصر در ديد و بازديد نيست بلكه از طرق ديگر مانند تلفن، نامه و امثال آن نيز محقّق می‌شود.


منبع: دفتر مقام معظم رهبری (مدظله العالی)


فرم در حال بارگذاری ...

شادی و لذت خنده

نوشته شده توسطرحیمی 2ام فروردین, 1395
 شادی و لذت خندهنوعی از خنده است که می توان آن را خنده با ادبانه تعبیر کرد. این خنده همان لبخند و به تعبیر قرآنی تبسم است.
در روایات آمده که پیامبر صلیالله علیه و آله همواره لبخند و تبسم بر لب داشت و هرگز با صدا نمی خندید که همان ضحک باشد.
امام علی علیه السلام نیز تبسم و لبخند را بهترین نوع خنده دانسته و می فرماید:
خیر الضحک التبسم؛ بهترین خنده، تبسم است.
در تفسیر المیزان آمده که تبسم، کمترین حد خنده و «ضحک» خنده معمولی است.


 خداوند می فرماید: « فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَي وَعَلَى وَالِدَي وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ«(النمل/19)

به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته ‏اند شادى مى‏كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‏شوند.[1]

خنده اختصاص به انسان دارد و در غیر انسان یافت نمی شود و باید همچنین اضافه کرد: تعجب از سبب های خنده است که در نهایت به خنده ختم می شود و آن به اراده خدا و انسان بستگی دارد. پس خنده ای که به اراده از بنده صادر می شود، مانند سایر افعال انسان باید در جهت صلاح و نیکی لحاظ گردد.[2]در باب کلمه «خنده» در لغت نامه دهخدا آمده است؛ حالتی که انسان به واسطه شعف و خوشحالی و بشاشت پیدا می کند و در آن لب ها و دهان به حرکت در می آیند و این حالت با آواز مخصوصی همراه است.

...

خنداننده و خنده کننده

خداوند در سوره نجم،آیه 43 می فرماید:«و انه هو اضحک و ابکی؛و هم اوست که می خنداند و می گریاند.» در این آیه، این مسئله که آیا خنده و گریه از اعمال خود انسان است یا بر طبق آنچه که از معنای این آیه برمی آید، تنها عامل خنده و گریه خداوند می باشد، مورد بررسی قرار گرفته است. در تفسیر المیزان، اشاره خوبی به این موضوع گردیده، با این مضمون که خنده و گریه را به خود انسان ها نسبت دهیم. برای اینکه نسبت دادن، گریه و خنده و هر کار دیگری به انسان به این جهت است که او آن کار را انجام داده و به خدا، به این علت که او آن را ایجاد کرده، و بین این دو فرق زیادی می باشد، که با وجود این فرق هم باز بین اراده خدا و اراده انسان به خندیدن و گریه کردن منافاتی نیست. زیرا اراده الهی به خنده ارادی و به اختیار قرار گرفته است، نه هر خنده ای، اگر چه به اجبار باشد.پس اراده انسان در خندیدن مؤثر است و آن سببی است که در طول، سببیت اراده خدا قرار گرفته، نه در عرض آن، تا منافاتی پیش آید و بگویند، چون دو علت در عرض هم هستند.پس چگونه دو سبب یک مسبب را بوجود می آورند.[3]در بعضی از تفاسیر، این موضوع مطرح شده که اگر خنده و گریه بطور مطلق فعل خدا بود، دیگر امر و نهی به آن نمی شد، چنانکه در آیه 82 سوره توبه خداوند نمی فرمود:«فلیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیرا» و یا در سوره نجم، آیه 60 می فرماید:«و تضحکون و لاتبکون» سبب خنده و گریه به انسان نسبت داده نمی شد.[4]در تفسیر انوار درخشان آمده که خنده و گریه دو حالت روانی است که انسان در صورت تحقق شرایطی به اختیار مرتکب آن دو می شود و بر حسب ایجاد فعل اختیاری به شرط اراده پروردگار است،زیرا خداوند، انجام کاری را با لوازم تشخیص آن خواسته است که بوجود آید.[5]

انواع خنده

خنده از روی تعجب

خداوند در سوره نمل، آیه 19 می فرماید: «فتبسم ضاحکا من قولها و قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک الّتی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحا ترضه و ادخلتی برحمتک فی عبادک الصالحین؛ سلیمان از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت:پروردگارا!در دلم افکن تا نعمتی که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای سپاس بگزارم و به کار شایسته ای که آن را می پسندی بپردازم، مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن.»در برخی از تفاسیر خنده حضرت سلیمان را نتیجه تعجب دانسته اند. از آن جهت که مورچه ای یاران خود را از لشکر عظیم ایشان برحذر می دارد، و این آینده نگری و مصلحت اندیشی مورچه باعث تعجب و خندان شدن حضرت سلیمان گردیده است. خداوند در سوره هود، آیه 71 می فرماید: «و آمرأته قائمه فضحک فبشّرنها باسحاق و من وراء اسحاق یعقوب؛ و زن او (حضرت ابراهیم علیه السلام ) ایستاده بود خندید. پس وی را به اسحاق و از پی اسحاق به یعقوب مژده دادیم».در رابطه با خنده همسر حضرت ابراهیم علیه السلام ، ساره و علت آن،نظرات متفاوتی وجود دارد، اما در بیشتر تفاسیر از جمله مجمع البیان، این تفسیر را به دلایل مختلف ناشی از تعجب دانسته ند.

خنده تمسخر آمیز

1.خداوند در سوره زخرف آیه 47 می فرماید: «فلما جاءهم بایاتنا و إذا هم منها یضحکون؛ پس چون آیات ما را برای آنان آورد، ناگهان ایشان بر آنها خنده زدند.»این آیه به خنده قوم حضرت موسی اشاره دارد.زمانی که آن حضرت معجزات الهی را به آنها عرضه داشتند، آنان بدون تأمل در آن آیات ایشان را مسخره کردند.

2.خداوند در سوره نجم آیه 59 و60 می فرماید: «افمن هذا الحدیث تعجبون. و تضحکون و لا تبکون؛آیا از این سخن عجب دارید و می خندید و نمی گریید.» بعضی گفته اند:یعنی ای مشرکان! آیا از این قرآن و نازل شدن آن از جانب خداوند بر حضرت محمد و معجزه بودن آن در شگفت نمی شوید و از روی استهزاء می خندید. جمله «لاتبکون» به این معنا به کار رفته که چرا بخاطر وعده های عذاب قرآن بر خود نمی گریید.[6]

خنده های شادی در روز رستاخیز

1.خداوند در سوره عبس آیه 38 و39 می فرماید:«وجوه یومئذه مسفره. ضاحکه مستبشره؛ چهره هایی در آن روز گشاده و نورانی است خندان و مسرور است.» منظور از این آیه خندیدن در روز قیامت، بخاطر اعمال نیک است.

ابو علی سینا نیز در رساله علم النفس خویش می گوید:«از خواص انسان یکی این است که چون اشیای نادره، را درک می کند.انفعالی حاصل می کند که تعجب خوانده می شودو خنده به دنبال دارد».[7]

خنده های ساختگی

گاهی خنده های ما ساختگی است و در حقیقت از درون و به طور طبیعی نیست و هیچ علامت درونی هم ندارد، از این نوع خنده ها می توان به نیشخند زدن، خنده استهزا آمیز عصبی، خندیدن به دیگران نه با دیگران و خندیدن به چیزهایی که خنده دار نیست، اشاره کرد. این نوع خنده ها هیچ هیجان مثبتی به همراه ندارد، حتی اگر خیلی هم بزرگ باشند.در واقع در این خنده ها ماهیچه های اطراف دهان در اطراف چشم ها بی حرکت هستند. و فقط زمانی که هیجان واقعی و اصیل باشد این ماهیچه ها فعال می گردند؛اما در لبخندهای واقعی و احساس شده که نتیجه فعالیت های خود به خود دو ماهیچه اصلی می باشند، که یکی از آن ماهیچه ها، ماهیچه های اصلی قدامی است، این ماهیچه گوشه های لب را به طرف بالا و به سمت گونه می کشد. ماهیچه های دیگری که در لبخندهای اصیل معمولاً فعال می گردند، عضله اطراف دهان است که گونه را بالا می برد و پوست را از کاسه چشم به طرف داخل جمع می کند. این اثر و فعالیت ماهیچه ها در هنگام خنده اصیل در تمام انواع آن از لبخند کم رنگ گرفته تا خنده با صدا و قهقهه غیر قابل کنترل وجود دارد و به یک میزان می باشد. همچنین باید دانست که خنده احساس شده طبیعی مدت زمان مشخصی دارد و به ندرت بیش از چهار ثانیه دوام دارد.[8] در نتیجه نمی توان خنده های طولانی و با صدای بلند را دارای اثر بیشتری از لبخندهای کوتاه و بدون صدا دانست.

خنده و تبسم در سیره معصومان

از ویژگی های اخلاقی ائمه علیه السلام ، متبسم بودن آنها می باشد، که در روایات به آن اشاره گردیده و به عنوان یک خصلت پسندیده، مطرح گشته است. امام صادق علیه السلام فرمود:«ضحک المؤمن تبسم؛خنده مؤمن، لبخند است.[9] در رابطه با اثرات مثبت خنده باید گفت: خنده موجب رسیدن اکسیژن بیشتر به شش ها و عمیق تر شدن تنفس می شود و موجب تحریک بیشتر و بهبود جریان خون می گردد.[10]

خنده عاقلانه و خنده سفیهانه

از سخنان معصومان علیه السلام این معنا به دست آمده که خنده باتوجه به عوامل ایجادی آن می تواند دو گونه باشد: 1- خنده با تعجب که خردمندانه و طبیعی و فطری است؛ 2- خنده بی تعجب که سفیهانه است. در قرآن بارها از خنده هایی که مبتنی بر تعجب بوده گزارش هایی آمده است. از جمله این خنده ها می توان به خنده حضرت سلیمان علیه السلام پس از شنیدن سخن شگفت آور ملکه مورچگان بود.

بهترین خنده

اما نوعی از خنده است که می توان آن را خنده با ادبانه تعبیر کرد. این خنده همان لبخند و به تعبیر قرآنی تبسم است. در روایات آمده که پیامبر(ص) همواره لبخند و تبسم بر لب داشت و هرگز با صدا نمی خندید که همان ضحک باشد. امام علی علیه السلام نیز تبسم و لبخند را بهترین نوع خنده دانسته و می فرماید: خیر الضحک التبسم؛ بهترین خنده، تبسم است. (غررالحکم و درر الکلم، ح4964) در تفسیر المیزان آمده که تبسم، کمترین حد خنده و «ضحک» خنده معمولی است. و اگر در جمله مورد بحث هر دو کلمه با هم بکار برده شده، استعمال مجازی است که می فهماند، تبسم آن جناب (سلیمان علیه السلام ) نزدیک به خنده بود. (علامه طباطبایی، المیزان، ج15، ص502)

دلیل اصلی خنده حضرت سلیمان را نتیجه تعجب دانسته اند. از آن جهت که مورچه ای یاران خود را از لشکر عظیم ایشان برحذر می دارد و این آینده نگری و مصلحت اندیشی مورچه باعث تعجب و خندان شدن حضرت سلیمان گردیده است. در بعضی دیگر از تفاسیر، علت خنده ایشان را شادی بیان کرده اند، به خاطر اینکه خداوند علاوه بر نبوت، ملک، سلطنت و لشکریانی از جن و انس و طیر، شناخت زبان پرندگان و حیوانات را نیز به او عطا فرموده است و یا شادی به خاطر اینکه حتی مورچگان هم به عدالت گستری ایشان پی برده اند. (طبرسی، مجمع البیان، ج18، ص92 و مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1366-1352ش، ج15، ص43)

البته باتوجه به مقام شامخ نبوت در رابطه با حضرت سلیمان علیه السلام و شخصیت والای آن حضرت و برخی احادیث رسیده از ائمه اطهار علیه السلام که تنها خنده حاصل از تعجب را نیکو شمرده اند، می توان گفت که تعجب، علت اصلی خنده آن حضرت علیه السلام بوده است. مورد دیگر همان داستان فرشتگان علیه السلام و ساره(س) درباره بشارت فرزند است که در آیاتی از جمله آیه71 سوره هود، آمده است: «و امرأته قائمه فضحکت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب؛ و زن حضرت ابراهیم علیه السلام که آنجا ایستاده بود، خندید. پس وی را به اسحاق و از پی اسحاق به یعقوب مژده دادیم.

در رابطه با خنده همسر حضرت ابراهیم علیه السلام ، ساره و علت آن، نظرات متفاوتی وجود دارد، اما در بیشتر تفاسیر از جمله مجمع البیان این خنده را به دلایل مختلف ناشی از تعجب دانسته اند؛ از جمله تعجب از اینکه قوم لوط از عذابی غافل هستند که به زودی به آن دچار می شوند و یا تعجبی که از مشاهده آن اوضاع به او دست داد، زیرا ساره می دید، با اینکه از مهمان ها یعنی فرشتگانی که برای بشارت آمده بودند، پذیرایی می کند، آنها از غذا نمی خورند.در تفسیر نمونه نیز علت خنده ساره(س) را تعجب حاصل از این می داند که مگر پیرزنی در این سن و سال می شود که برای شوهر پیرش فرزند آورد. زیرا ساره نود و هشت یا نود و نه ساله بود و شوهرش، حضرت ابراهیم نیز نود و نه یا صد سال داشت. (تفسیر نمونه، ج9، ص171)

دلمردگی ناشی از خنده

باید گفت که ازنظر اسلام، خنده ای که برخاسته از تعجب نباشد، عامل دلمردگی است. پس اینکه برخی می گویند که خنده بر هر دردی درمان است، سخنی ناروا و بی پایه است؛ زیرا اگر خنده دارای عامل طبیعی چون تعجب نباشد و شخص بیهوده و بی عامل تعجب بخندد، نه تنها این خنده ها درمانگر نخواهد بود، بلکه موجب دلمردگی و افسردگی شخص خواهد شد. امام صادق علیه السلام زیادی خنده را موجب دلمردگی دانسته و می فرماید: کثره الضحک تمیت القلب؛ خنده بسیار، دل را می میراند. (کافی، ج2، ص664) چرا که عامل طبیعی خنده مانند تعجب کم اتفاق می افتد و این گونه نیست که انسان خردمند هر دم با امری شگفت آور مواجه شود که انتظار آن را نداشته است. البته انسان سفیه و بی خرد، این گونه است و موجبات تعجب در او بسیار است، پس می توان گفت که خنده زیاد نشانه سفاهت شخص است و از طرفی موجب غفلت او از خداوند و آخرت می شود و لذا بشدت مذموم است.

به هرحال، انسان خردمند و حکیم تنها در زمانی می خندد که امری، موجب تعجب و شگفتی او شده باشد و براساس آن می خندد، اما کسی که بسیار می خندد، انسان سفیهی است که بی علت و عامل می خندد و این گونه خنده ها موجب شادی دل و رهایی از افسردگی و غم و اندوه نیست بلکه خود عامل دلمردگی است.

اگر خنده مبتنی بر عاملی چون تعجب باشد به طور طبیعی در مسیر فطرت و کمالات انسانی است و سرور و شادی مثبت خواهد بود که مورد رضایت خداوند و خشنودی اوست؛ اما اگر این گونه نبود، شکی نیست که موجبات خشم الهی است و آدمی را در دنیا و آخرت در تنگنا قرار خواهد داد و به جای آنکه سعادت و خوشبختی را برای او به همراه آورد و آرامش و آسایش را سبب شود، او را بدبخت می کند. از این رو پیامبر(ص) ضمن دسته بندی خنده ها به خنده خداپسندانه و غیر خداپسندانه می فرماید: الضحک ضحکان ضحک یحبه الله و ضحک یمقته الله فأما الضحک الذی یحبه الله فالرجل یکشر فی وجه أخیه شوقا الی رؤیته، و أما الضحک الذی یمقته الله تعالی فالرجل یتکلم بالکلمه الجفاء و الباطل لیضحک أو یضحک یهوی بها فی جهنم سبعین خریفا؛ خنده دو قسم است؛ خنده ای که خدا آن را دوست دارد؛ و خنده ای که خدا آن را دشمن دارد؛ اما خنده ای که خدا آن را دوست دارد، آن است که مرد به روی برادر خویش از شوق دیدار وی لبخند زند؛ اما خنده ای که خدای والا آن را دشمن دارد آن است که مرد، سخن خشن و ناروا گوید که بخندد یا بخنداند پس به سبب آن هفتاد پائیز در جهنم سرنگون شود. (نهج الفصاحه، ح1892)همین خنده های بیهوده و بی ریشه و خاستگاه طبیعی، موجب می شود که ایمان (امالی الصدوق، ص223، حدیث4) و هیبت و وقار آدمی (تحف العقول، ص96) از میان برود. خنده با صدای بلند که از آن به قهقهه تعبیر می شود نیز رفتاری به دور از عقل و ادب است و به شیطان نسبت داده می شود. (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج7، باب ضحک)از آنجایی که عامل خنده، تعجب است، برداشتن این عامل به معنای محو خنده از شخص است. لذا وقتی انسان با شوک دیگری در تقابل با عامل شوک خنده مواجه می شود، خنده از لبانش محو می شود. چنان که خداوند در قرآن بیان می کند که چگونه کافران با شوکی که بر آنان وارد می شود، خنده از لبان آنان محو شده و گرفتار غم و اندوه شدیدی می شوند. (توبه، آیات81 و 82؛ و نیز نجم، آیات 57 تا 60)خنده های استهزایی و بیهوده و مانند آن ریشه در غفلت آدمی دارد. از این رو در آیات قرآنی از این گونه رفتار به دور از عقلانیت پرهیز داده شده و آن را رفتاری سفیهانه می داند. (نجم، آیات 59 تا 61)

راز شاد زیستن

باهم به ویژگیهای ده­گانه درباره راز و رمز شاد زیستن از نگاه اندیشمندان می پردازیم:

1.نوع نگاه و نگرش به خویشتن

جهان، بازتابی از خود ماست؛ وقتی خود را دوست داریم، همه را دوست می­داریم و آن­گاه که از خویش بیزاریم، به هیچ­کس عشق نمی ورزیم.

گام اوّل شاد زیستن، آن است که همیشه از خود به خوبی یاد کنیم و از واژه ها و کلمات زیبا و دلپذیر در سخنان خویش استفاده نماییم. با نگاهی به موفقیّت های گذشته و توانمندی های امروزمان، زندگی را مطلوب و مورد علاقه خود بدانیم؛ تصویر جالب و دلنشین از خویشتن و پدیده­های اطراف موجب می شود که جهان به نظر ما دوست داشتنی و مورد علاقه قلبی گردد. منشأ تمام افکار و حرکات ما، چگونه دیدن خویشتن است؛ تجربیّات، موفقیّتها، شکست ها و افکاری که در مورد خود داریم و واکنش های دیگران نسبت به ما، همه و همه شکل دهنده تصویری هستند که در ذهن داشته و اعتقاد به حقیقی بودن این تصویر زمینه ساز نگاه ما به طور دقیق در همان چهارچوب خواهد بود. تعارفات کلامی آهنگین، پرمفهوم و زیبا، ستایش خود در حد تعادل و شایسته، استفاده از بیان مثبت و لبریز از امید و عشق، استفاده از نوشتارهای شهامت آفرین و آرمان ساز، دستیابی به منطقی ارزشمند و مورد قبول، نشانه های شادی روحی و شادابی روانی است که انسانهای سربلند و موفّق همیشه از آن بهره داشته اند.

2.توجه به زمان حال

کلید شادی و خرسندی، متمرکز ساختن ذهن در لحظه حال است؛ پی بردن به این حقیقت که تمام دارایی ما این لحظه است و میزان آرامش ذهن و کارایی فردی ما براساس مقدار توانایی برای زیستن در زمان حال مشخص می شود. ویکتور هوگو گفته است: «سراسر عمر ما تلاشی است پیوسته برای دستیابی به کامیابی و سعادت، در حالی که خوشبختی، همین لحظه ای بود که به آن می اندیشیدیم» (لقمانی، 1380ش، ص82). توجّه به زمان حال به خوبی در کودکان مشاهده می شود. آنان خود را به طور تمام وقت در حال غرق می­کنند و درگیر فعالیّت کنونی می­شوند. بدون آنکه از گذشته ناراحت و یا نسبت به آینده نگران باشند! پس، برای شاد زیستن باید مشغول زمان حال شویم و امروز را دریابیم که شاید آینده برای ما دگرگون و دست نیافتنی باشد. زیستن در زمان حال به معنی گسترش آگاهی انسان برای دلپذیر ساختن لحظه جاری به جای دور انداختن آن است، تا لحظه لحظه زندگی را واقعاً زنده باشیم، خوشی های آن را بنگریم و دریابیم و با لمس صحنه های شاد و تأثیر پذیرفتن از آنها، اندوه، ترس و غصّه های گذشته و آینده را از خود دور سازیم. ارمغان این نگاه نو، روشن بینی خاصّی است که در پرتو آن به سادگی از بدیها گذشت می کنیم و به آرامی از غوغای غوغاگران در خانواده و محلّه و جامعه خویش دور می مانیم؛ عمر را سرمایه ای دانسته که فرصت یکبار دستیابی به آن فراهم می شود و پس از پایان زندگی هیچ گاه توان استفاده از آن پدید نمی آید. انتخاب، همیشه با ماست، می­توان به سادگی مهار زندگی را در دست گرفت، در حال زندگی کرد و خود را در لجاجتها و پریشانیهای گذشته زنجیر ننمود.

3.تصمیم به شاد زیستن و نشاط داشتن

شاد زیستن یک تصمیم است. تصمیم خردمندانه که در آن تمامی مصائب و سختی ها به منزله تجربه های ارزشمند قلمداد می شود که هریک ما را در دستیابی به موفقیّت ها در مسیر پر سنگلاخ زندگی آب دیده خواهد ساخت.

آن هنگام که به مشکلات و سختی ها هجوم بریم، درمی یابیم که تلخی ها آن قدرها هم مصیبت بار نیستند. نگاه ما به ثمرات شیرین این تجارب تلخ، پیمودن راه را ساده و سهل می سازد به گونه ای که گاه به استقبال حوادث می شتابیم و آنان را در آغوش خویش می فشریم! شوخی و خنده دردهای جسمانی ما را تسکین بخشیده و آشفتگی خاطری را که از تنهایی و اندوه نسبت به آینده فراهم آمده، دور می سازد. با خنده، هر چیزی به نفع جسم و جان ما پیش می رود و نوعی احساس «پرواز طبیعی» به ما دست می دهد. در این حال سیستم تنفسی، درست مانند زمانی می شود که به ورزش دو پرداخته ایم، بدین خاطر دردهایمان تسکین یافته و نوعی آسودگی خاطر به ما رو می کند. هنر شاد بودن مستلزم توانایی خندیدن به مشکلات در کوتاه­ترین زمان پس از وقوع آنهاست، انسان های شاد از دیدن روی سکّۀ ناامیدی، یا نگرش به غصّه و اندوه زندگی پرهیز می کنند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: من بچّه ها را به خاطر پنج خصلت دوست دارم: 1. گریه می کنند 2. خود را به خاک می مالند 3. چیزی را برای فردا ذخیره نمی کنند 4. چیزی را می سازند، سپس خود خراب می­کنند 5. با یکدیگر دعوا می­کنند ولی کینه به دل نمی­گیرند(همان، ص345).

عوامل شادی آفرین در زندگی

راه های دستیابی به شادی در زندگی، موضوعی پرجاذبه و شیرین است که دوستداران بسیاری داشته و خواهد داشت. از آنجا که عوامل فراوانی در این باره وجود دارد و آشنایی با شیوه صحیح و راه کاری ارزشمند، انسان را به سرمنزل مقصود هدایت می کند، چندین عامل را برگزیده و همراه با نگاهی نو به معارف ناب فرهنگی به هر یک می نگریم:

ثروت و شادی

ثروت و دارایی از دیدگاه معارف دینی، تعریفی روشن و جایگاهی خاص دارد. از یک سو مال «فضل خداوند» (بقره، 198) و وسیله «قوام و برپایی جامعه» معرفی شده است که توان همراهی «سعادت دنیا و آخرت» (قصص، 77) برای انسان را خواهد داشت و از سویی دیگر «ارزش ذاتی» (بقره، 247) نداشته در برابر اراده الهی بی اثر (آل عمران، 116) دانسته شده است و یا ارزشی اندک در برابر اعمال صالح بدان داده (اسراء، 46) و تنها زینت زندگی (همان) شمرده شده است! در حالی که زیورآلات و زینتهای زندگی ارزشی مستقل نداشته و در کوتاه­مدت از جلوه زیبای خود ساقط می شوند (سبأ، 34). با این نگرش، مال و مقام نزد فرعونیان باعث ارزش بوده و ثروت و رفاه با روحیه تجاوزگری، مال دوستی و ترک انفاق همراه گشته که برای آینده حوادث، عاملی کم ارزش خواهد بود (تکاثر، 1-7). در صحنه های دیگری در قرآن، درباره صاحبان ثروت، دو شخصیت مثبت و منفی ترسیم شده و آثار هریک توضیح داده شده است. نخست ثروت خدیجه عامل ارزشمند غنای رسول خدا و توانایی مالی آن حضرت در تبلیغ رسالت بیان شده است، سپس دارایی سرشار قارون، عامل سرمایه داری و سرکشی در آیین حضرت موسی معرفی و او به عنوان ثروتمندی منحرف ـ که داستان زندگی وی عبرتی برای دیگران خواهد بود ـ مطرح شده است! (قصص، 83). افزون بر آن استفاده نادرست از ثروت، عامل سقوط جامعه و خودنمایی و فخرفروشی از آثار سوء دارایی گوشزد شده و در کنار این دو، آتش عذاب الهی پایان کار ثروت اندوزان زشت کردار دانسته شده است (معارج، 15-20). خداوند حکیم، سرانجام خود بین این دو دیدگاه، راه روشنی از بصیرت و بینایی ارائه کرده، «ثروت را علت تام سعادت، شادکامی و خوشبختی» ندانسته، بلکه آن را زمینه ساز و ابزاری معرفی می کند که می­تواند در دست صاحبان آگاهی و هوشیاری قرار گرفته و آنان را به ارزش های والای انسانی، پایندگی و جاودانی برساند، به گونه ای که نگاه تمام دنیازدگان را خیره ساخته و آنان را دچار حیرت نماید (بقره، 261). سپس نمونه های وارسته ای از ثروتمندان روشن اندیش را معرفی نموده تا نوع نگاه و نگرش انسانها را برترین عامل در سعادت آفرینی ثروت و دارایی معرفی کند. از این رو «شعیب پیامبر» را ثروتمندی اندیشمند و هوشیار دانسته که به افزایش دارایی، بر بینش آسمانی او می افزود و هیچ­گاه اسیر دلبستگی های مادی نگردید، بلکه همواره امیر مال و ثروت خود بود.

سلامتی و شادی

سلامتی و تندرستی نعمت ناپیدایی است که چون از انسان گرفته شود، آثار و برکات آن آشکار گردد. این ویژگی ارزشمند در زندگی چنان گستره ای دارد که تمام صفات و استعدادهای مادی و معنوی را به ظهور رسانده، زمینه ساز بهره گیری از همه داده های خداوندی می شود. از این رو رسول اکرم(ص) فرمود: «بهره مندی در زندگانی حاصل نمی شود، مگر با تندرستی و سلامتی» (مجلسی، 1403ق، ج25، ص456). امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز فرمود: «دو نعمت است که ارزش آن همیشه مجهول است: صحت و امنیت؛ هیچ لباسی برازنده تر از تندرستی نیست و این موهبت، تنها با کم خوراکی و گرسنگی یافت می شود» (همان). همه ما انسان های نابینا، ناقص العضو و فلج را سراغ داریم که کارهای چشمگیری انجام داده و نگاه پرحیرت افراد سالم را به سوی خود جلب کرده اند.

آرامش خاطر و رضایت از زندگی و شادی

شادمانی در زندگی مصون ماندن از غم و اندوه است. آن گاه که هریک از ما توان دور کردن غم ها و غصه ها را داشته باشیم و نگرانی ها، ناامیدی ها و دغدغه های خاطر خود را از روح خویش بزداییم، آرامشی به ما روی می­کند که ارمغان آن، شادی شیرین و دلپذیر خواهد بود.

بی گمان احساسات ما، زاده افکار ماست و افکار منفی همیشه زمینه­ساز تخریب و فریب ما خواهند بود. هرگاه به خود اجازه دهیم که اندیشه های ناشایست و ویرانگر به ما رو کند، راه دشمنی و شکنجه را برای خویش فراهم ساخته ایم و گاه زمانی به خود می آییم که اختیار زندگی از دست ما خارج شده است! روزهایی که باید روان ما را آرامش و جسم ما را آسایش بخشد، به لحظه هایی دردآلود تقسیم کرده ایم و تنها آشفتگی و تلاطم روح برای خود به دست آورده ایم. بیاییم از اکنون مانع هجوم افکار وسوسه گر، پریشان ساز و غیر واقعی نسبت به تمامی دوستان و همکاران و آشنایان باشیم؛ زندگی را خوب بنگریم تا خوبیها و خوشیها به ما رو کند. حوادث تلخ گذشته را فراموش کنیم و هرگز با چنگ و دندان به گذشته اندوه بار خویش آویزان نشویم که نه تنها هیچ پدیده ای را تغییر نداده ایم، بلکه به حوادث مرده، اجازه تصرف در امروز و فردای خود را داده­ایم. از امروز هیچ­گاه حوادث غمباری را که پشت سر گذاشته ایم، بازگو نکنیم و تنها از هریک از آنها تجربه­ای ارزشمند برداشت کرده، بقیه را دور بریزیم. زندگی شاداب و شیرین، آن گاه در آغوش وجودی ما قرار می­گیرد که پذیرفته باشیم گذشته، گذشته است و آینده هم در دست ما نیست، پس امروز را دریابیم و سرشار از شور و نشاط کنیم. از پیش بینی های تیره و تار، با خیالات واهی و آینده ای همراه با اتفاقات دردناک به شدّت بپرهیزیم و خود را با این وسوسه های شیطانی آزار ندهیم.

مسافرت و شادی

حضور در یک مکان محدود، انجام کارهای تکراری در هر روز و یکنواختی و یکسانی دیدارها و گفتگوها در زندگی، باعث خستگی جسم، فرسودگی روح و از دست رفتن نشاط و شادی می شود، به گونه ای که گاه فشار حوادث روزمره، تاب و توان از آدمی ربوده، زندگی شیرین دیروزی را تلخ و غیر قابل تحمل می ماید!

سیر و سفر، دور شدن از مشکلات روزمره و رهسپار شدن به دیاری دور از غوغای هر روز، تغییر آب و هوا و تنوع در زندگی، زمینه ساز تجدید قوا، کسب توان و آمادگی روانی در رویارویی با مشکلات شده، همه ما را نشاطی دوباره و سلامتی روحی و جسمی می بخشد، گرچه این تنوع و جابه­جایی یک روزه باشد. قرآن کریم این مهم را با دعوت «سفر کنید در زمین» (عنکبوت، 20) بیان کرده است، تا آثار و برکات بی شماری نصیب صاحب بصیرت شود.

رسول اکرم(ص) با بینشی عرشی به این نکته اشاره کرده و فرموده است: «مسافرت کنید تا سالم بمانید» (مجلسی، 1403ق، ج25، ص156) و در سخنی دیگر اهداف سفرهای انسان دانا و عاقل را «تجارت و درآمد»، «تحصیل کمالات» و «تفریح، تفرّج و لذتهای شایسته» بیان کرده اند. همان گونه که امام علی علیه السلام با اشاره بدان فرمود: برای دستیابی به تکامل و ترقی از وطن های خود دور شوید و مسافرت کنید که در سفر پنج فایده نهفته است: تفریح و انبساط روحی، تحصیل درآمد زندگی، آموختن دانش و تجربه، یادگیری آداب زندگی و آشنایی با بزرگان و صاحبان فضیلت (لقمانی، 1380ش، ص121). آن حضرت در سخنی آسمانی، زمین و نعمت های الهی آن را باعث شادی و شادمانی دانسته و این گونه توصیف می کند: «زمین به وسیله باغ های زیبای خود، همگان را به سرور و شادی دعوت می کند و با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشیده، در شگفتی فرو می برد و از زینت و زیوری که از گلوبند گل های گوناگون آراسته، بیننده را به نشاط و وجد می آورد».

کار و شادی

به راستی کار و تلاش «سرمایه جاودانی» برای خود، خانواده و جامعه خواهد بود؛ زیرا سستی، تنبلی، بیکاری و بی حالی بنیان بسیاری از بلاها و بدبختیها بوده، زمینه ساز حضور اهریمن فساد و تباهی در جامعه خواهد بود. امام علی علیه السلام در جمله ای کوتاه بلندای برکات کار و تلاش را چنین ترسیم فرمود: «بزرگ ترین تفریح کار است» (آمدی، 1380ش، ج4، ص412). «ولتر»، فیلسوف فرانسوی، براساس همین بینش و باور گفته است: «هرگاه احساس می کنم درد و رنج بیماری می خواهد مرا شکنجه کرده، آزار دهد، به کار پناه می برم؛ کار بهترین درمان دردهای من است؛ کار انسان را از سه بلای بزرگ نجات می دهد: افسردگی، فساد و تباهی و احتیاج» (لقمانی، 1380ش، ص124).

پرهیزکاری و شادی

مجموعه «بایدها» و «نبایدها» در فرهنگ حیات بخش اسلام زمینه­ساز «گرایش ها» و «گریزها» است و این دو باعث تقوا و تقرب ما خواهد بود. از این رو چندین عامل، زمینه­ساز پرهیزکاری و شادی پایدار و قلبی ما خواهد بود:

1.دوری از گناهان کوچک و بزرگ.

2.انجام واجبات و در حد توان انجام مستحبات؛ به ویژه نماز در اول وقت.

3.باور این حقیقت که «عالم محضر خداست» و هرگونه نافرمانی کوچک، بزرگ محسوب می شود که در این هنگام نام و یاد خدا کیمیایی آرام بخش و نور آفرین خواهد بود.

4.وضوی دائم.

5.اختصاص ساعتی ویژه برای خلوت با خدای خود و گفتگو با پروردگار مهربان.

6.ارتباط خاص با معصومان علیه السلام و توسل به آنان برای گره گشایی مشکلات معنوی و مادی.

7.افزایش آگاهی و هوشیاری حقیقی در عرصه های مختلف زندگی و مطالعه یا نشست و برخاست با پاکان و صالحان.

ورزش و شادی

ز نیرو بود مرد را راستی/ ز سستی کژی آید و کاستی

جسم و جان ارتباطی دوسویه و مستقیم باهم داشته و دارای تأثیر در دیگری خواهد بود. آنجا که روان آدمی قوی و توانمند باشد، اندوه و ناراحتی جسم را زدوده، آن را توسنی بادپا می سازد و هرگاه نشاط جسمی وجود داشته باشد، در اثر تلاش و تکاپو راههای خمودی و افسردگی روح محو می­شود. از این رو گفته اند: عقل سالم در بدن سالم است. رسول اکرم(ص) فرمود: «ورزش و بازی کنید و تفریح داشته باشید، همانا من ناراحتم که در دین شما خستگی و بی نشاطی دیده شود» (مجلسی، 1403ق، ج3، ص360).

و در سخنی دیگر می فرماید: «خوب است پسر در خردسالی و نوجوانی بازیگوش و پر جنب و جوش باشد، تا در بزرگی خویشتن دار، صبور و مقاوم گردد» (همان، ج3، ص361). امیرمؤمنان علی علیه السلام ـ که پیشوای تمامی پهلوانان و قهرمانان خداجوی تاریخ است ـ در راز و نیاز خود با خداوند چنین آرزویی را مطرح می کند: «پروردگارا! اندام مرا در راه خدمت به خودت قوی گردان و دلم را برای عزیمت به سویت محکم ساز» (دعای کمیل). آشنایی با دیدگاه اندیشمندان مشهور جهان نیز در این باره جالب توجه است: «ویل دورانت» می گوید: «هر فیلسوفی باید مانند افلاطون، ورزشکار باشد و اگر نباشد فلسفه او مورد شک و تردید است» (دورانت، ص492). بنیامین فرانکلین سیاستمدار و فیزیک دان آمریکایی بر این باور است: «تنبلی و تن پروری آن­قدر آهسته حرکت می کند که فقر به زودی به آن می رسد و گرفتارش می سازد» (لقمانی، 1380ش، ص129).

خوش رویی و شادی

چهره باز، اخلاق خوب و گفتار شایسته، صفات خجسته ای است که همه ما انتظار چنین برخوردهایی را از دیگران داریم. این ویژگیها برای انسان چونان نور آفتاب برای گیاهان است؛ همان گونه که خورشید جان تازه به گیاه می دهد، روی گشاده، خوی شیرین و گفتار فرح بخش، نوعی سرخوشی، نشاط و سلامت به همراه داشته، افراد را جوان، زنده دل و سرحال نگه می دارد. پروردگار بزرگ، ویژگی رسول خود، حضرت محمد(ص) را «نرمی و مهربانی» دانسته و «سنگدلی و خشن بودن» را مایه پراکندگی اطرافیان می داند (آل عمران، 159) و در سخنی دیگر دین باوران را به گفتار نیک و پسندیده دعوت می کند (بقره، 83). امام علی علیه السلام تند خویی و عصبانیت را نوعی جنون و دیوانگی دانسته (نهج البلاغه، حکمت 255) و دوستان مؤمن و خالص خود را به اخلاق خوش و سخنانی صمیمی در نشست و برخاست ها دعوت می کند. او خود اهل گفتگوهای شیرین و شوخی و مزاح با اصحاب بود و این روش را در جذب افراد بهتر می پسندید. از این رو امام صادق علیه السلام «تبسّم و لبخند انسان به چهره برادر دینی اش» را حسنه دانسته (کلینی، 1362ش، ج2، ص188) و در پاسخ به سؤال یکی از اصحاب درباره حسن خلق می فرماید: «فروتنی کن، خوش سخن باش و با برادرت با خوش رویی برخورد نما». بی شک چنین ویژگی های والا موجب گردید که پروردگار حکیم پیامبر خود را ستوده و او را دارای «خلق عظیم» بداند (قلم، 4).

بوی خوش، لباس روشن و شادی

آراستگی ظاهری، رایحه روح پرور عطر و لباس روشن و متناسب در رنگ، هریک نشانگر لطافت روحی، آرایه­های فکری، نشاط درونی و شادی روانی است. آموزه های مذهبی بر جلوه های زیبا و دل آرای دین باوران و خداجویان تأکید فراوانی کرده، بنیان مکتب را بر طراوت و پاکیزگی دانسته، خداوند مهربان را زیبا و خواستار زیبایی معرفی کرده است و او را بیزار از بوی آزار دهنده می داند. از این رو برای روی کردن مسلمانان به زینت و آراستگی فرمان داده است: «باید برای برادر مسلمان، خود را زینت دهید و آراسته کنید…» (مجلسی، 1403ق، ج79، ص298). در سخنی درس آموز، پیامبر اسلام(ص) ـ که خود الگوی گران قدری در آراستگی ظاهری، استفاده از بوی خوش و توجه به تناسب و زیبایی نوع پوشش و موهای خویش بود ـ فرموده است: «لباسهای خود را پاکیزه کنید، موهای خود را کم نمایید، مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید که بنی­اسرائیل چنین نکردند و زنانشان زناکار شدند» (حر عاملی، 1403ق، ج1، ص435). بی شک تعادل در خودآرایی و استفاده از بوی فرح بخش و لباس روشن، روابط انسانها را با یکدیگر صمیمی­تر ساخته، نوعی طراوت روحی و شادی و نشاط به یکایک افراد می­بخشد. گویی با استشمام بوی خوش، آدمی رایحه بهشت را احساس می کند و با آن سوی جلوه های ظاهری طبیعت پیوند می خورد، از این رو رسول گرامی اسلام(ص) همواره بیش از آنچه برای خوراک خود خرج می نمود، نسبت به بوی خوش همّت می گمارد و می فرمود: «جامه سفید بپوشید که آن نیکوترین و پاکیزه ترین رنگ هاست» (همان، ج1، ص355). آن حضرت خود، بیشتر از رنگ سفید و بعد از آن زرد روشن و سپس سبز استفاده می کرد. در دستورهای فقهی نیز مستحب است که نمازگزار لباس سفید بر تن کند و استفاده از رنگ سیاه مکروه دانسته شده است.

شرکت در مجالس نشاط آفرین

سخنان حکیمانه، موعظه های خالصانه و حکایات عاشقانه چونان آبشار روح بخش و ریزانی است که از آینه دل تمامی کدورت ها و تیرگی ها را زدوده، صفای خاطر و روشنای روح نصیب انسان می سازد. آنان که سراپرده آفرینش را دیده و به دور از ظاهر زیبا و فریبای زندگی، حقایق هستی را می جویند، نشاط و شادکامی را تنها در دست افشانی و پایکوبی یا آواز و هیاهو ندیده، «طراوت دل و شادی روان» را طلب می کنند.

کلام آخر

اگر انسان بپذیرد که تمامی گفتگوها و نشست و برخاست ها در روح تأثیر گزارده، گاه روزها و هفته ها سستی، نومیدی، بدبینی و حتّی غفلت و جهالت به وی می بخشد! و یا از آن سو حضور در محافل خوبان، صالحان، و پاکان، رواق وجود ما را معطر، پاک و پرنور می سازد. افکار شوم و ملال انگیز را از ما گرفته، بسیاری از مهرها و قهرها را بازیچه دانسته، عظمت و عزّت واقعی ما را تقدیم می کند؛ بدون آنکه از شادی و شادمانیمان اندکی کاسته شود و یا چین و چروکی در چهره ما پدیدار گردد. در آن زمان که رشدی برتر و تکاملی افزون­تر یافتیم، تمامی لذّت ها را در خوراکی ها و همه شادی ها را در جشن ها و آهنگ ها جستجو نمی کنیم، بلکه اینها را وسیله ای می دانیم که در صورت استفاده صحیح، خستگی ها و کاستی ها را از جسم و جان ما بیرون می کند، و در صورت افراط یا شکافتن مرزهای الهی و انسانی، جز خاکستر خمودی و سیاهی و سستی بر روح و روان ما نخواهد بود.

در این هنگام است که به خوبی احساس می کنیم گاه قطراتی اشک، چنان آرامش روحی و طراوت باطنی به ما می بخشد و مشکلات ما را ناچیز جلوه گر می سازد، که هیچ مجلس جشنی چنین تأثیری نخواهد داشت و یا آشنایی با سیره و سخن اسوه های آسمانی و معصومان علیه السلام ، بار سنگین سختی ها را، کاسته و ما را هدفمند می گرداند و تمامی ناهمواری های زندگی با آرمانی الهی و روحانی هموار خواهد شد. چون الگوهای حقیقی ما در راه دستیابی به هدف های والا، بیشتر از همگان دچار رنج و سختی شده اند، اما همه را برای خدا و در راه خدا دیده و تحمل کرده، همواره شادی و نشاط روحی خویش را در سپاس از پروردگار خود بیان کرده اند و این شادمانی حقیقی و جاودان بوده و خواهد بود. شادمانی و نشاط باعث ارتقای زندگانی انسان گردیده، تحرک، پویایی و نشاط را در انسان و جامعه موجد می گردد. انسان های سالم و با ایمان نه ترس و نه اندوهی داشته با طیب خاطر به فعالیت و تلاش مشغول هستند.

پیام های آیه

1-یکی از اصول و شرایط رهبری و مدیریّت، سعه صدر است. حضرت سلیمان جمله ی «لایشعرون» را آن هم از مورچه ای می شنود، ولی به روی خود نمی آورد و لبخند می زند. (فتبسّم)

2-انتقاد و حرف حقّ را از هر کس بشنوید و از آن استقبال کنید. (سلیمان سخن مورچه را پسندید) (فتبسّم) انتقاد پذیری، یک ارزش است.

3-خداوند اولیای خود را تحت تربیت مخصوص خود قرار می دهد. (و هم لایشعرون - فتبسّم) خداوند، سلیمان را با آن مقام و سلطنتش گرفتار حرف یک مورچه می کند تا بدین وسیله در وجود او تعادل برقرار کند.

4-زمانی باید شاد و خندان باشیم که حتّی مورچه ها به عدالت ما امیدوار باشند. (و هم لایشعرون - فتبسّم)

5 -خنده ی انبیا، تبسّم است نه قهقهه. سلیمان در حالی که خنده اش گرفته بود، تبسّم کرد. (فتبسّم ضاحکا)

6-سلیمان سخنان مورچه را فهمید و به زیردستان خود توجّه کرد. (من قولها)

7-دعا، مخصوص هنگام اضطرار نیست؛ انبیا در اوج عظمت و قدرت دعا می کردند. (ربّ)

8 -توفیق شکرگزاری را از خدا بخواهیم. (ربّ اوزعنی أن اشکر)

9-انسان در برابر نعمت هایی که تاکنون به او رسیده باید شکر کند و در برابر مسئولیّت آینده باید به فکر عمل صالح و جلب رضای خدا و ملحق شدن به نیکان باشد. (اشکر - اعمل صالحا …)

10-فرزندان، هم باید در مقابل نعمت هایی که خداوند به آنان داده شکر کنند و هم در مقابل نعمت هایی که به والدین آنان داده است. (علیّ و علی والدیّ)

11-شکر خدا تنها با زبان نیست، عمل صالح نیز شکر الهی است.(اشکر… اعمل صالحا)

12-سلیمان با آن که لشکریان فراوان و حاکمیّت قوی دارد و زبان حیوانات را نیز می داند، باز به فکر عمل صالح است نه به دنبال لذّت و توسعه ی قدرت و افتخار. (اعمل صالحا)

13-دعا وتلاش حاکمان باید برای انجام کار خوب باشد. (اعمل صالحا)

14-کار، به شرطی نیک است که خداپسند باشد. (صالحاً ترضاه)

15-کار نیکی ارزش دارد که رضای خدا را جلب کند، نه فقط رضای مردم را. (صالحاً ترضاه)

16-عالی ترین مقصد در حکومت صالحان، رضای خداست. (ترضاه)

17-انبیا نیز به امداد الهی نیاز دارند. (اوزعنی… ادخلنی)

18-زندگی در جامعه صالح ارزش است، نه زندگی در میان مردم ناصالح، آن هم به خاطر رفاه یا درآمد و لذّت.

19-برخورداری از امکانات، نشانه رسیدن به رحمت الهی ندانید و برای رشد و تعالی خود دعا کنید. (و ادخلنی)

20-امکانات انسان، نتیجه ی کار او نیست بلکه از رحمت الهی سرچشمه می گیرد. (برحمتک)

21-هر کس، در هر شرایطی باید به رحمت الهی متوسّل شود، حتّی پیامبران.(برحمتک)

22-تکروی، ممنوع. (و ادخلنی برحمتک فی عبادک الصالحین) (قرائتی، محسن، تفسیر نور، ذیل آیه)

منبع : اختصاصی پایگاه حوزه نت ,

پی نوشت ها:

[1] نمل/ 19

[2] حسن مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 7، باب ضحك.

[3] علامه طباطبايي، ترجمه تفسير الميزان، مترجم: سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 15، ص 502.

[4] طبرسي، ترجمه تفسير مجمع البيان، گروهي از مترجمان، ج 18 ، ص 92.

[5] همداني، انوار درخشان في تفسير القرآن، ج 16،ص 33.

[6] طبرسی، مجمع البيان، ج 23،ص 423.

[7] مجيد پزشكي، قدرت خنده، ص 20.

[8] هاجكينسون، لبخند درماني، مترجم: زهرا ادهمي، ص 37 ـ 38.

[9] كليني، كافي، ج 2،ص664.

[10] همان، ص 56.


نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 

با سلام و احترام
کاربر گرامی ضمن تبریک به مناسبت فرا رسیدن سال جدید
مطلب شما در منتخب ها درج گردید
امید است کاربران فعال با تولید محتوا کمتر از کپی مستقیم از سایر سایت ها و … استفاده نمایند.
موفق باشید.
————-
http://farakhan.kowsarblog.ir/noruz

1395/01/03 @ 00:30


فرم در حال بارگذاری ...

وظیفۀ ما در قبال شعار رهبر انقلاب برای هر سال چیست؟

نوشته شده توسطرحیمی 2ام فروردین, 1395

یا مقلب القلوب والابصار

یا مدبر الیل والنهار

یا محول الحول والاحوال

حول حالنا الی احسن الحال..



فرم در حال بارگذاری ...

زندگی تان را بر مبنای خدا تنظیم کنید.

نوشته شده توسطرحیمی 2ام فروردین, 1395

 آیت‌الله حائری شیرازی:

 اگر می‌خواهید به «اَعْلی عِلِّییّن» برسید باید آرمان، هدف، موقعیت زندگی و همه‌چیزتان را بر مبنای خدا تنظیم کنید! حتی نوع تصمیم گرفتن و فکرکردنتان باید بر مبنای خدا باشد.

آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی، استاد اخلاق حوزه علمیه و عضو مجلس خبرگان رهبری، ضمن حضور در منطقه عملیاتی علقمه چند دقیقه‌ای در جمع خادمین راهیان نور به سخنرانی پرداخت و با اشاره به «زیارت بامعرفت» در راهیان نور گفت: هراندازه که انسان قدرت درک قوی داشته باشد، می‌تواند تحلیل عمیقی از مسائل داشته باشد.

وی ادامه داد: زائران راهیان نور هرچقدر نسبت به دیگر انسان‌ها تحلیلشان قو‌ی‌تر باشد به همان اندازه زیارت بامعرفت پیدا خواهند کرد. شهدا هم انسان هستند؛ اگر می‌خواهیم تحلیل و زیارت بامعرفت از یادمان‌های شهدا داشته باشیم باید تحلیلمان از انسان عمیق‌تر باشد و نگاهمان هم نسبت به زیارت یادمان‌های شهدا به همان اندازه عمیق‌تر شود.

آیت‌الله حائری شیرازی، با قرائت آیات سوره تین، گفت: «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ» یعنی جایی که ما هستیم اسفل سافلین است! پس باید در این دنیا تا می‌توانیم توشه برای آخرتمان جمع کنیم که حضور در این مناطق ما را بر این مهم مصمم‌تر می‌کند.

استاد اخلاق حوزه علمیه، با تأکید بر این‌که شهدا فکر و ذکرشان خدا بوده غرق در یاد خدا بودند، اذعان داشت: امام جماعت وقتی نماز میت می‌خواند در آخر فراز خود می‌گوید که «اَللّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فى اَعْلی عِلِّییّنَ»، حال وقتی «اَعْلی عِلِّییّن» روح و «أَسْفَلَ سَافِلِین» بدن را در کنار یکدیگر قرار دهید، یک‌طرف آن اَعْلی عِلِّییّنَ و طرف دیگری اسفل سافلین است. که از اَعْلی عِلِّییّنَ بالاتر و از أَسْفَلَ سَافِلِینَ پایین‌تری نیست؛ پس بین این دو یعنی همه‌چیز! حال وقتی رزمندگان قصد عروج به آسمان‌ها را کردند، پیش از آن به «اَعْلا عِلِّییّن» رسیده بودند که فیض شهادت نصیب آن‌ها شده بود.

وی در ادامه افزود: اگر شما هم می‌خواهید به «اَعْلی عِلِّییّن» برسید باید آرمان، هدف، موقعیت زندگی و همه‌چیزتان را بر مبنای خدا تنظیم کنید! حتی نوع تصمیم گرفتن و فکرکردنتان باید بر مبنای خدا باشد.

آیت‌الله حائری شیرازی، در پایان با بیان این‌که شهدا دنبال هیچ‌چیز جز خدا نبودند، افزود: عاشقی یعنی سوختن! وقتی انسان در راه خدا کشته می‌شود یعنی سوخته می‌شود. پس اگر می‌خواهید برای خدا باشید باید این القاب «آیت‌الله»، «دکتر» و «پرفسور» را از خود دور کنید و به دنبال هر آنچه که ارزشمند معنوی است بروید. و شهدا این‌گونه بودند و در زندگی فقط و فقط به دنبال فروختن خود به خدا بودند.

منبع: خبرگزاری «حوزه»


فرم در حال بارگذاری ...