« عملکرد امام سجاد علیه السلام پس از عاشوراتائید یا رد غارت حجاب زنان در عصر عاشورا »

آیا تو برادر منی؟/ نقاشی روح‌الامین از لحظه حضور زینب سلام الله در قتلگاه + تصویر

نوشته شده توسطرحیمی 1ام آبان, 1395
«آیا تو برادر منی؟»

تابلوی نقاشی «آیا تو برادر منی» تازه‌ترین اثر «حسن روح الامین» هنرمند جوان انقلابی در قطع 80*180 به پایان رسید و انتشار یافت. این اثر که به روایتگری لحظه رسیدن حضرت زینب سلام الله بر بالین امام حسین علیه السلام در قتلگاه اشاره دارد، به شکل هنرمندانه‌‌ای بدون به نمایش گذاشتن پیکر مطهر حضرت فهم روح الامین از این لحظه را ارائه کرده‌ است. 

 در مقاتل آمده است که‌: 

زینب (سلام الله علیها) آمد کنار گودال قتلگاه «فوجدته مکبوباً علی وجهه و هو جثة بلا رأس و نوره مشرق مرمل بدمائه و الریاح سافیة علیه فقلت هذا و الله الحسین» (1)
نگاه کرد دید برادرش با بدن بی سر، به رو افتاده یعنی سینه حسین به روی خاک است و پشتش به طرف بالا یک نگاهی کرد به بدن و صدا زد:

«حسین جان!

آیا تو برادر منی؟

آیا تو پسر پدر منی؟»


گفت: یا رسول الله این حسین توست که لباس ندارد. مقابل آفتاب افتاده، با بدن قطعه قطعه.

بعد هم رو کرد به خون بدن و فرمود: «بأبی المهموم حتی قضی بأبی العطشان حتی مضی» (2)
حسین جان پدرم به قربانت که با لب تشنه جان دادی و یا دل داغدار از دنیا رفتی. (3)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- حتی أتیت إلی الحسین علیه السلام فوجدته مکبوبا علی وجهه و هو جثة بلا رأس و نوره مشرق مرمل بدمائه و الریاح سافیة علیه فقلت هذا و الله الحسین.
بحارالانوار ج: 45 ص: 316
2- بأبی من لا غذئب فیرتجی و لا جریح فیداوی بأبی من نفسی له الفداء بأبی المهموم حتی قضی بأبی العطشان حتی مضی بأبی من شبیته تقطر بالدماء، بأبی من جده محمد المصطفی بأبی من جده رسول أله السماء بأبی من هو سبط نبی الهدی بأبی محمد مصطفی بابی خدیجة الکبری بأبی علی المرتضی علیه السلام بأبی فاطمه الزهرا علیه السلام سیدة النساء بأبی من ردت له الشمس.
اللهوف 130. بحارالانوار 45: باب: 14 ص: 317
3- بحارالانوار ج: 45 باب: 46 روایت: 14 ص: 317.

*******************************************

مقتل خوانی عاشورا_حجةالاسلام سیدحسین مومنی_محرم94

دانلود روضه قتلگاه

پس خود را روی جسد شریف برادرش انداخت و بنا کرد صدا زدن:آیا تو برادر منی؟! آیا تو پسر مادر منی؟آیا تو نورچشم منی؟! چه کار کردن با حسین که زینب داره اینطور میپرسه! آیا تو پسر علی مرتضایی؟! تو پسر مصطفایی؟! تو پسر فاطمه،مادر منی؟!هر چه ناله زد صدایی نشنید… ابومخنف نقل میکنه؛مَرَقات الایقان نقل میکنه که تخمینا از لحاظ زمانی فاصله میدن-اون موقع که ساعت نبوده-“بقی مکبوبا علی وجهه ثلاث ساعات”سه ساعت حسین تو گودی قتلگاه تو خون خودش میغلطه و این جریانات که دارم میگم تو این ظرف زمانی اتفاق افتاده؛اون حرامزاده ها که دیدن کار حسین تمامه رفتن یه گوشه نشستن؛نفس بگیریم دوباره بیایم؛بابا یه نفره…اونم بی دفاع،اونم مجروح،انقدر تیر و نیزه و شمشیر و چوب و سنگ و عصا خورده؛دیگه چی میخواید؟! هنوز داره نفس میکشه باید نفسش رو قطع کنیم…یه جریان خاصیه؛ من این رو روضه ی مکشوف میدونم؛روضه ی مکشوف روضه ی نوامیس پیغمبره؛اگر تحملش رو ندارید گوشاتون رو بگیرید ولی من تعمد دارم اینا باید گفته بشه؛چرا باید گفته بشه؟بساط این روضه های جعلی جمع بشه

>

بساط این حرفای تحلیلی جمع بشه؛بابا با اینا نمیشه کنار آمد

چون از کثرت جراحات حسین بیهوش روی زمین افتاد ؛زینب گفتار خود را ادامه داد و گریه بسیار نمود تا حضرت به هوش آمد و با آخرین نفس و با گوشه ی چشم و دست به زینب اشاره کرد(زینب امام حسین علیه السلام رو بلند کرد؛حسین به زینب تکیه داده؛صدای گریه ی زینب رو که شنید حسین به هوش آمد)و باز بیهوش شد؛باز زینب ناله زد؛حسین به هوش آمد؛عرض کرد برادر به حق جدت رسول خدا با زینبت حرف بزن؛به حق بابامون علی بامن حرف بزن؛به حق مادر حرف بزن؛من که جز تو کسی رو ندارم؛بابامو از دست دادم دلم خوش بود؛مادرمو از دست دادم دلم خوش بود؛حسنمو از دست دادم دلم خوش بود؛بعد تو زینب چه کنه؟ای نور چشم من با من تکلم کن؛امام حسین از سخنان  زینب به هوش آمد و فرمود:خواهر امروز روز از هم جدا شدنه؛امروز روزیست که جدم وعده داده و او به من مشتاق است؛پس باز غش کرد.(اینا عرض کردم زمان برده ها)زینب پشت سر حسین نشست و اورا در بغل گرفت،حضرت ملتفت شد و فرمود:خواهرم قلبم را شکستی،ناراحتی منو زیادتر کردی؛تو را به خدا قسم ساکت شو و بی قراری نکن وبه خیمه برگرد؛(صدا تن نداشته ها! با اشاره)زینب برگرد شمر داره میاد؛ناموس سرش نمیشه؛ای برادر من! وای پسر مادر من چگونه ساکت باشم و تورا در این حال جان دادن ببینم و دست و پا زنی؟جانم فدای تو حسین!همینطور با برادر درد دل میکردکه ناگهان(تصور بکنید حسین به زینب تکیه داده؛تمام حواسشون به همدیگه ست)احساس کرد پشتش میسوزه؛نگاه کرد دید شمر با تازیانه آمده وگفت:دور شو والا تو را به او ملحق خواهم ساخت؛زینب نگاه کرد دید شمر است؛فرمود:ای دشمن خدا جدا نخواهم شد تا مرا هم بکشی پس آن بی حیای حرامزاده آن مخدره را از نعش حسین…و کتک زد؛گفت اگر جدا نشوی با شمشیر گردنت رو میزنم؛زینب داره میبینه؛شمر به حسین نزدیک شد؛عمامه رو از سر حسین برداشت؛یه لگدی زد به پهلو

تسنیم


فرم در حال بارگذاری ...