بعضی کوته نظران و یا غافلان از چشمه جوشان هدایت و نورانیت، بر این گمان هستند که نیایش مخصوص کسانی است که کار دیگری جز این نمیشناسند. برخی دیگر نیز اگر چه این عقیده را ندارند لیکن آنچنان سرگرم و مجذوب محیط کار می شوند که تمام وقت خود را صرف آن می کنند و بهرهای از این نعمت بزرگ الهی نمی برند. به یقین این گونه افراد توجه ندارند که رهبران و پیشوایان دینی ما در عین حال که هدایت و رهبری و مدیریت جامعه را بر عهده گرفته و سیاستمداران عصر خود بودهاند، بر قلّه نیایش و عبودیت پروردگار جای داشتند به طوری که کسی را یارای رسیدن به مقام والای آنان نیست.
رمز موفقیت دانشمندان بزرگ الهی در رسیدن به کمال علم وعمل و مقامات عالیه دنیوی و اخروی، دعا و نیایش و مناجات آنان با خدای متعال بوده است. در اینجا به طور مختصر به چند نمونه اشاره می کنیم:
امام خمینی(ره)
امام خمینی شخصیتی است که قرن حاضر و آینده مرهون خدمات اوست و به عنوانه الگویی در جهان اسلام مطرح است. او در کسوت یک رهبر دینی توانست با سلاح ایمان در مقابل قدرت استکبار بایستد و پرچم توحید را جایگزین پرچم شیطان نماید. او موفق شد تحولی عظیم در جامعه خود ایجاد کند به طوری که دهها و صدها هزار نفر سر به فرمان او نهادند و از کوچه و خیابان به میدان جنگ و مبارزه و شهادت روی آوردند.
او بنیانگذار حکومتی دینی و الهی در جهان معاصر شد و توانست عملًا نشان دهد که حکومت دینی میتواند جامعهای پویا را اداره کند و ثابت نمود که حاکمان اسلامی وظیفه دارند که دنیایی آباد و آخرتی آبادتر برای آن جامعه مهیا کنند. و بالاخره او که در اوج فقاهت و سیاست و شجاعت، جامع معقول و منقول و عرفان و فلسفه بود، همه موفقیتهایش را مرهون آن روح بلند و ارتباط با خدا و مناجات شبانهروز خود بود؛ رابطهای که در طول عمر هیچ گاه قطع نشد و چنین بود که خدای بزرگ نیز در همه احوال هدایتگر او بود.
به یاد بیاوریم سال 1357 را که مجموعهای از مشکلات داخلی کشور، تهدیدهای منافقین، جنگ تحمیلی و هزاران مشکل دیگر مملکت را با مخاطرات جدی روبرو ساخته بود. اما این بنده صالح خدا که ارتباطش با خدا همواره مستحکم بود، با همه وجود یقین داشت که حلّال همه مشکلاتْ خداست. زبان حال او در آن زمان- که با موضوع بحث فعلی ما هم تناسب دارد- بدین قرار بود:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم همچو منصور خریدار سرِ دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم شرری که به جان آمدم و شُهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم شب وروز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جامه زهد و ریا کندم و بر تن کردم خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد از دم رِند میآلوده مددکار شدم
بگذارید که از بُتکده یادی بکنم من که با دستِ بتِ میکده بیدار شدم[1]