روش برخورد با مردم
نوشته شده توسطرحیمی 24ام بهمن, 1391مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب رجال خود آورده است :
در يكى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا عليه السلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّت هاى ارزنده بود، در جمع ايشان حضور داشت .
هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.
امام عليه السلام ، به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچ گونه عكس العملى از خود نشان ندهى ؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود.
آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس ، به سخن چينى و ناسزاگوئى آغاز كردند.
و در اين بين حضرت رضا عليه السلام سر مبارك خود را پائين انداخته بود و هيچ سخنى نمى فرمود؛ و نيز عكس العملى ننمود تا آن كه بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد حضرت خارج گشتند.
بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد.
يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم ، با چنين افرادى من معاشرت دارم ، در حالى كه نمى دانستم درباره من چنين خواهند گفت ؛ و چنين نسبت هائى را به من مى دهند.
امام رضا عليه السلام با ملاطفت ، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى يونس ! غمگين مباش ، مردم هر چه مى خواهند بگويند، اين گونه مسائل و صحبت ها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وچود ندارد.
اى يونس ! سعى كن ، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آن ها بيان نمائى .
و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمى فهمند و درك نمى كنند، خوددارى كن .
اى يونس ! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهائى را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است ؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهائى در دست دارى ، چنين گفتارى چه تاءثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟
و آيا از چنين افكار و گفتار مردم ، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟!
يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد.
امام رضا عليه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود:
اى يونس ، بنابر اين چنانچه راه صحيح را شناخته ، همچنين حقيقت را درك كرده باشى ؛ و نيز امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگويند.
چهل داستان و چهل حديث از امام رضا عليه السلام/ عبداللّه صالحى
معامله با خدا
نوشته شده توسطرحیمی 24ام بهمن, 1391محمد بن سيرين هميشه پاكيزه بود و بوى خوش مى داد. روزى شخصى از او پرسيد: علت چيست كه از تو هميشه بوى خوش مى آيد؟ گفت قصه من عجيب است . آن شخص او را قسم داد كه : قصه خود را براى من بگو.
ابن سيرين گفت : من در جوانى بسيار زيبا و خوش صورت و صاحب حسن و جمال بودم و شغلم بزازى بود، روزى زنى و كنيزكى به دكانم آمدند و مقدارى پارچه خريدند، چون قيمت آن معين شد گفتند: همراه ما بيا تا قيمت آن را به تو پرداخت كنيم .
در دكان را بستم و همراه ايشان راه افتادم تا به جلوى خانه آنان رسيدم ، آنها به درون رفتند و من پشت در ماندم . بعد از مدتى زن - بدون آن كه كنيزش همراهش باشد - مرا به داخل خانه دعوت كرد، چون داخل شدم ، خانه اى ديدم از فرشها و ظروف عالى آراسته ، مرا بنشاند و چادر از سر برداشت ، او را در غايت حسن و جمال ديدم ، خود را به انواع جواهرات آراسته بود. در كنارم نشست و با ظرافت و ناز و عشوه و خوش طبعى با من به سخن گفتن درآمد، طولى نكشيد كه غذايى مفصل و لذيذ آماده شد، بعد از صرف غذا، آن زن به من گفت : اى جوان مى بينى من پارچه و قماش زياد دارم ، قصد من از آوردن تو به اينجا چيز ديگرى است و من مى خواهم با تو همبستر شوم و كام دل بر آرم.
من چون مهربانيها و عشوه بازيهاى او را ديدم نفس اماره ام به سوى او ميل كرد، ناگاه الهامى به من رسيد كه قائلى از سوره والنازعات اين آيه را تلاوت كرد كه:
و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى الماوى
اما هركس بترسد از مقام پروردگار خود و نفس خود را از پيروى هواى نفس بازدارد، بدرستى كه منزل و آرامگاه او بهشت خواهد بود (1)
وقتى به ياد اين آيه افتادم عزم خود را جزم نمودم كه دامن پاك خود را به اين گناه آلوده نكنم ، هر چه آن زن با من به دست بازى درآمد، من به او توجه نكردم . چون آن زن مرا مايل به خود نديد، به كنيزان خود گفت تا چوب زيادى آوردند، وقتى مرا محكم با طناب بستند، زن خطاب به من گفت : يا مراد مرا حاصل كن يا تو را به هلاكت مى رسانم . به او گفتم : اگر ذره ذره ام كنى ، مرتكب اين عمل شنيع نخواهم شد. تا اين كه مرا بسيار با چوب زدند، بطورى كه خون از بدنم جارى شد. با خود گفتم : كه بايد نقشه اى به كار بندم تا رهايى يابم …
گفتم مرا نزنيد راضى شدم ، دست و پايم را باز كردند، بعد از رهايى پرسيدم :
محل قضاى حاجت كجاست ؟ راهنمايى كردند. رفتم در مستراح و تمام لباسهايم را به نجاست آلوده كردم و بيرون آمدم ، چون آن زن با كنيزان به طرفم آمدند، من دست نجاست آلود خود را به آنها نشان مى دادم و به آنها مى پاشيدم، آنها فرار مى كردند.
بدين وسيله فرصت را غنيمت شمردم و به طرف بيرون شتافتم ، چون به در خانه رسيدم در را قفل كرده بودند، وقتى دست به قفل زدم - به لطف الهى - گشوده شد و من از خانه بيرون آمدم و خود را به كنار جوى آب رسانيدم ، لباسهايم را شسته و غسل نمودم . ناگهان ديدم كه شخصى پيدا شد و لباس نيكويى برايم آورد و بر تنم پوشانيد و بوى خوش به من ماليد و گفت : اى مرد پرهيزگار! چون تو بر نفس خود غلبه كردى و از روز جزا ترسيدى و خلاف فرمان خدا انجام ندادى و نهى او را نهى دانستى ، اين وسيله اى بود براى امتحان تو و ما تو را از آن خلاص كرديم ، دل فارغ دار كه اين لباس تو هرگز چركين و اين بوى خوش هرگز از تو زايل نشود، پس از آن روز تاكنون ، بوى خوش از بدنم برطرف نگرديده است.
به همين خاطر خدا علم تعبير خواب را بر او عطا فرمود و در زمان او كسى مثل او تعبير خواب نمى كرد.(2)
پاورقي:
1. النازعات/ 40.
2. الكنى والاءلقاب ، ج 1، ص 313.
منبع: عاقبت بخيران عالم/ على محمد عبداللهى
خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد
نوشته شده توسطرحیمی 24ام بهمن, 1391یا حبیب الباکین
با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید
رباب ، با آب هم قافیه باشد
روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود
هدف های روشنی داشت
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد
می رود بر می گردد
می رود…
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
بایک جملهء کوتاه
آقا خودتان که سالمید انشاالله...
فایل اجرای این شعر توسط حاج مهدی سلحشور
یاعلی مدد
دلنوشته : يك بدهكاري به.......
نوشته شده توسطرحیمی 24ام بهمن, 1391
از زماني كه از مسافرت برگشته بوديم اين بار چندم بود كه وسط خواب نازنين با صداي فريادهاي عجيب و غريب و تقريبا نامفهوم مستاجر جديد از خواب بلند ميشدم،خواستم برم بهش بگم مرد حسابي چكار ميكني و…. كه همسرم گفت عيب نداره تو عالم همسايگي از اين چيزا پيش ميآد،شايد يه مشكلي براشون پيش اومده قرار نيست كه ما دركشون نكنيم.
هفته پيش رفته بوديم شهرستان جاتون خالي خيلي خوش گذشت هوا عالي،روابط عالي ، بگو بخند ها در حد متعالي، رو هم رفته خوب بود، وقتي برگشتيم ديدم صاحبخونه كه بهتر از خودتون نباشه آدم بسيار مردم دار ، با فهم و با اخلاقيه طبقه سوم يا همون خونه بالاي سر ما رو داده به يه زن و مرد كه دو تا هم بچه دارن اينو فقط تو حال و احوالي كه با آقاي صاحبخونه بخاطر دادن كرايه داشتم فهميدم ولي تا بحال خودشون رو نديده بودم، شب ساعت 3/45 بود كه دوباره داد و فرياد شروع شد ديگه نتونستم جلوي خودم رو بگيرم ، با عصبانيت پيراهنم رو پوشيدم اونقدر حالم خراب بود كه حتي دكمه هاي پيراهن رو يكي آره يكي نه تازه اونم دوتاي آخر رو جابجا بستم تا رفتم در خونه گفتم اول ببينم دعوا سر چي هست؟خوب گوش دادم ديدم داره ميگه : حاجي خودش اينا رو داده ، بابا به جان امام من هيچ كارم ، تو رو خدا يه كاري بكن، بچه ها، بچه ها،….
يه باره صدا قطع شد راستش رو بخواي جرات در زدن نداشتم چون اصلا نفهميدم چي بود.
آروم و بي صدا اومدم پائين . فردا نزديك ظهر رفتم در خونشون با يه بشقاب شيريني تا هم بهونه اي بشه واسه آشنايي هم سر صحبت رو باز كرده باشم ببينم چه خبره؟
زنگ رو زدم اونم با كلي سلام و صلوات و تند تند دست مي كشيدم به سر و صورتم از شما چه پنهون يه كم استرس داشتم….
بعد از چند ثانيه يه پسر بچه 10،12 ساله در رو باز كرد گفتم بابات خونه است من همسايه طبقه پائين شما هستم، نه بابام دارو خورده خوابه؟خدا بد نده كسالت دارن؟
هنوز جمله من تموم نشده بود كه خانمی با وقار محجبه جلوي چشمم سبز شد و پيش دستي كرد و گفت سلام، گفتم سلام من همسايه طبقه پائين شما هستم خيلي خوش اومدين ما موقع اسباب كشي شما مسافرت بوديم و اومدم كه اگه كاري …..
داشتم حرف ميزدم كه از حالت چشم و سر زن همسايه كه رو به پائين رفته بود فهميدم كه معني اومدن منو گرفته و حاشيه رفتن بي فايده ست.
توي فكر خودم بودم كه گفت ببخشيد حال آقامون خوب نيست اگه براتون مزاحمت ايجاد كرديم معذرت ميخوام،گفتم نه بابا خواهر من تو عالم همسايگي اين حرفها نيست ، حالا كسالتشون چي هست؟ برم دكتر بيارم….
بدون اينكه حرفي بزنه با دستش راهنمائي كرد به طرف اتاق همسرش و گفت ببخشيد برم ببينم خوابه يا بيدار. منم پشت سرش رفتم اولين چيزي كه به چشمم خورد يه ويلچر رنگ و رو رفته بود از شكاف در ديدم چند تا كپسول اكسيژن و يه سرم هم بهش وصل كردن رفتم تو ديدم خوابه گفتم خدا بد نده، تصادف كردن؟گفت هم قطع نخاع شده و هم شيميايي و موج انفجار هم اونو گرفته، بعضي وفتها بلند ميشه و داد ميزنه ، تو رو خدا ما رو حلال كنين ، دست خودش نيست اينا يادگاراي جنگه …..
از خجالت نفسم بالا نمي اومد، حس كردم از بدنم داره آتيش بيرون مي آد، بدون اينكه حرفي بزنم رفتم خونه ، تا آخر شب هر چي خانمم پرسيد چي شده؟ چرا حرف نميزني؟ رفتي زبونت رو بريد؟يه خط در ميون نيش خندي هم بهم ميزد.
پيش خودم گفتم زود قضاوت كردن خيلي بده ،
خدايا منو ببخش…….
دلنوشته: ا.ک
ای کاش...
نوشته شده توسطرحیمی 24ام بهمن, 1391امام صادق عليه السّلام فرمودند:
بين بندگان كمتر از پنج خصلت تقسيم نشده:
يقين و قناعت و صبر و شكر، و كامل كننده همه اينها عقل است.
گزارش تصویری از راهپیمایی پرشکوه 22 بهمن در بروجرد
نوشته شده توسطرحیمی 23ام بهمن, 1391طلاب حوزه علمیه محدثه (س) در کنار مردم غیور شهرستان بروجرد در روز 22 بهمن ماه 1391 در صفوف فشرده با شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل، با حضور گسترده خویش دشمنان را مايوستر و دوستان انقلاب را اميدوارتر نمودند.
تصاویر زیر گوشه ای از راهپیمایی مردم ولایت مدار بروجرد را در روز 22 بهمن نشان می دهد:
الله اکبر
برپایی نمایشگاه نقاشی در حاشیه راهپیمایی 22 بهمن دربروجرد
مادر شهید محمد بروجردی
بهشت ولايت، حصن الهی
نوشته شده توسطرحیمی 23ام بهمن, 1391يك جامعه در صورتى داراى ولايت است كه در آن ولى مشخص بوده و عملا مصدر و الهام بخش همه نشاطها و فعاليتهاى زندگى باشد.
و يك فرد در صورتى داراى ولايت است كه شناخت درستى از ولى داشته و براى هر چه بيشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او - كه مظهر ولايت خدا است - دائما در تلاش و كوشش بسر برد.
از آنجا كه تدبر در آيات زير، آفاق وسيعى از بهشت ولايت را در پيش چشم ما مى گشايد و از اين سخن آگاهى بخش را كه: هيچ يك از فرمان هاى دين به اهميت ولايت نيست آشكار مى سازد:
لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيمَ کافران بني اسرائيل، بر زبان داوود و عيسي بن مريم، لعن (و نفرين) شدند!
ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يعْتَدُونَ اين بخاطر آن بود که گناه کردند، و تجاوز مينمودند.
كَانُوا لَا يتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ آنها از اعمال زشتي که انجام ميدادند، يکديگر را نهي نميکردند؛
لَبِئْسَ مَا كَانُوا يفْعَلُونَ چه بدکاري انجام ميدادند!
تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بسياري از آنها را ميبيني که کافران (و بتپرستان) را دوست ميدارند (و با آنها طرح دوستي ميريزند)؛
لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيهِمْ نفس (سرکش) آنها، چه بد اعمالي از پيش براي (معاد) آنها فرستاد! که نتيجه آن، خشم خداوند بود؛
وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ و در عذاب (الهي) جاودانه خواهند ماند.
وَلَوْ كَانُوا يؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِي وَمَا أُنْزِلَ إِلَيهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ و اگر به خدا و پيامبر (ص) و آنچه بر او نازل شده، ايمان ميآوردند، (هرگز) آنان [= کافران] را به دوستي اختيار نميکردند؛
وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ ولي بسياري از آنها فاسقند.
(مائده / 78 - 81)
صفحات: 1· 2
پرهيز از رياکارى و تظاهر در کلام ولایت
نوشته شده توسطرحیمی 22ام بهمن, 1391من وصيّته «عليه السلام» لكميل بن زياد:
يا كميل! لست واللّه متملقاً حتى أطاع ولاممنياً حتى لاأعصى ولا مائلاً لطعام الأعراب حتى انحل امرة المؤمنين وادعى بها.
(تحف العقول صفحه 175)
در اين فراز از وصيت، حضرت از روشهاى متداول و معمولى كه اهل دنيا براى بدستآوردن حكومت و تحكيم و حفظ آن، به آنها متشبث مى شوند تبرّى مىجويد.
تملق هميشه، در برابر صاحبان قدرت و سرمايه و مقام نيست. گاهى يك حاكم به آحاد ملت و حتى به افراد زيردست و مطيع نيز تملق مى گويد تا اين كه از او اطاعت كنند.
مى فرمايد: من آرزوها را در دل مردم زنده نمى كنم و آنان را با وعده هاى پوچ و توخالى سرگرم نمى كنم تا از من اطاعت كنند، و گرايش به خوراك ساده صحرانشينان نكرده و مثل آن غذا نمى خورم تا از اين طريق رياست و امارت مؤمنين را بدست گيرم.
بايد توجه كرد كه اين جمله را كسى مى گويد كه ساده ترين طعام ها را ميل كرده، سخت ترين و دشوارترين شرائط را براى خود در زندگى انتخاب كرده بود. اما در عين حال مى فرمايد:
من به خاطر حكومت، رياكارى و تظاهر نمى نمايم و اين مسأله براى ما، خيلى مهم است و بايد از آن درس بگيريم كه هدف و نيت ما خالص و الهى باشد و هر كار كه انجام مى دهيم، از متن شرع فقط براى خدا باشد.
حماسه ی ما ایستاده ایم
نوشته شده توسطرحیمی 22ام بهمن, 1391کلیپ ایستادهایم کاری از محمدباقر مفیدیکیا و جمع خوبی از بروبچههای مختصص سینمایی،
;
دانلود نماهنگ “تا آخرین قطره خون ایستاده ایم"! 1
دانلود نماهنگ “تا آخرین قطره خون ایستاده ایم2!”
سخن گفتن امريكا از مذاكره همزمان با ادامه فشار و تهديد حركتی حيله گرانه است.
نوشته شده توسطرحیمی 22ام بهمن, 1391بیانات قاطعانه فرمانده معظم كل قوا در ديدار مسئولان نيروی هوايي:
سخن گفتن امريكا از مذاكره همزمان با ادامه فشار و تهديد حركتی حيله گرانه است/ ملت بصير و پر استقامت ايران روز ۲۲بهمن متحد و كوبنده به ميدان می آيد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامي صبح روز(پنجشنبه-۱۳۹۱/۱۱/۱۹-۱۱:۳۳)در ديدار فرماندهان، مسئولان و ديگر پرسنل نيروي هوايي ارتش، استمرار فشارهاي گوناگون و تهديدات ۳۴ ساله امريكا را همزمان با سخنان مسئولان اين كشور درباره آمادگي براي مذاكره با ايران را نشان دهنده فقدان حسن نيت امريكايي ها دانستند و با اشاره به هوشياري و مرعوب نشدن ملت ايران در مقابل حركتهاي حيله گيرانه تأكيد كردند:
ملت عزيز، بصير و پر استقامت ايران روز ۲۲ بهمن متحد و كوبنده به ميدان مي آيد و در حركتي ملي و انقلابي، بار ديگر توطئه دشمن را براي جدا كردن مردم از نظام و انقلاب، ناكام مي سازد.
اين ديدار همزمان با سالروز بيعت تاريخي جمعي از همافران نيروي هوايي ارتش با امام خميني(ره) در نوزدهم بهمن سال ۱۳۵۷ برگزار شد.
رهبر انقلاب با اشاره به فاصله عظيم جايگاه كنوني ملت ايران با ۳۴ سال قبل خاطرنشان كردند:
مردم ايران در اين ۳ دهه، به ملتهاي ديگر آموختند كه مي توان و بايد در مقابل سلطه بيگانگان ايستاد و با توكل به خدا، حركت مستقل، پيشتاز و سرافرازانه را ادامه داد.
حضرت آيت الله خامنه اي روزهاي دهه فجر را فرصت مناسبي براي ارزيابي حركت ۳۴ ساله نظام و ملت در عرصه هاي مختلف برشمردند و افزودند:
اين نگاه نشان خواهد داد كه راه آينده را چگونه انتخاب كنيم و چگونه بپيماييم.
رهبر انقلاب توطئه هاي مختلف دشمنان از جمله كودتا، تحريك نظامي،حمايت همه جانبه از دشمن مهاجم، معارضه سخت، معارضه نرم، فشارهاي مضاعف امپراطوري خبيث رسانه اي و تحريم هاي شديد و روزافزون را يادآوري كردند و افزودند:
آنها در سه دهه اخير هرچه در چنته داشته اند بكار گرفته اند تا ملت را نااميد و به اسلام و جمهوري اسلامي بدبين كنند و از صحنه خارج سازند اما به فضل الهي، مردم شادابتر، فعالتر و وفادارتر شده اند.
ايشان با اشاره به سخنان بعضي از مسئولين امريكايي مبني بر تشديد تحريم ها براي رو در رو قرار دادن مردم با نظام اسلامي تأكيد كردند: ملت، هميشه و بخصوص در راهپيمايي ۲۲ بهمن هر سال، جواب اين حرفها را داده است و امسال نيز خواهد داد.
صفحات: 1· 2