باران فاطمی - چهل اخترانی
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396
گرد غم رو دلا نشسته
بغضی را گلو را بسته
در هجوم آتش و طوفان
لالی های از ساقه شکسته
نماهنگ تصویری “باران فاطمی” کاری از گروه باغ سیب دانشگاه امام صادق علیه السلام به سه زبان عربی، ترکی و فارسی
زمان: 405 ثانیه (06:45)
دیدار آیت الله حق شناس با امام زمان(عج) در مکه
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396
یكی از شاگردان و دوستان نزدیک فقیه عارف حضرت آیت الله حاج میرزا عبدالكریم حق شناس در گفتوگوی تلفنی خبرنگار لبیك با ایشان، خاطرهای ناگفته و درسآموز را از آن عالم ربانی بیان كرد كه در ذیل از نظرتان میگذرد:
شاگرد آیتالله حق شناس گفت: مرحوم حاج آقا (آیت الله حقشناس) هنگامی كه میخواستند به مكه مشرف شوند در فرودگاه مهرآباد از پرواز جا ماندند و مجبور شدند برای پرواز بعدی، به صورت تنها اعزام شوند.
ایشان پس از پیاده شدن از هواپیما در عربستان (مكه) به دلیل اینكه كسی ایشان را نمیشناخت و كاروان خود را نیز گم كرده بود و ایشان نیز نمیدانست كه محل اسكان كاروان و همراهان كجاست سوار بر تاكسی میشوند و راننده تاكسی نیز ایشان را در كنار یك كاروانی پیاده میكند و در طی این مسیر برخورد احترام آمیزی نیز با ایشان صورت نمیگیرد.
حتی آن كاروان جایی مثل انباری كه پیاز، سیب زمینی و.. در آن مكان بود را در اختیار آیت الله حقشناس قرار میدهد و میگویند شما زائر ما نیستی.
آیت الله حقشناس كه به دلیل كهولت سن و وضعیت جسمانی از یك طرف و برخورد نامناسب افراد با ایشان “مضطر ” شده بودند، در همان مكان (انباری هتل) به وجود مقدس صاحب الزمان (عج) توسل پیدا میكنند.
آیت الله حقشناس میگوید: تا به حضرت حجت(عج) توسل پیدا كردم، آقا(عج) تشریف آوردند، بلند شدم، تمام قد ایستادم، ایشان به من لبخندی زدند و 15 دقیقه آقا امام زمان را نگه داشتم و خدمتشان گزارش دادم كه من از پرواز جاماندم، راه را گم كردم و…با من بدرفتاری كردند به من این چیزها را گفتند و میگویند تو از ما نیستی ….، حضرت(عج) در طول این مدت كه به ایشان گزارش میدادم و درد و دل میگفتم تمام عرایض بنده را میشنیدند، پس از پایان عرایضم، حضرت حجت تشریف بردند، با رفتن امام زمان، ناگهان درب انباری باز شد و سركنسول ایران در جده وارد شد و گفت كه شما كجا بودید و ما دنبال شما بسیار گشتیم و…
سپس شاگرد آیت الله حق شناس پس از بیان این خاطره به نقل از آیت الله حقشناس ادامه داد: این در حالی بود كه هیچ كس نمیدانست آیت الله حقشناس كجا هستند سپس با عزت و احترام فراوان با ایشان برخورد میشود و همه امكانات مهیا میشود.
آیت الله حقشناس پس از بیان این خاطره میفرمودند:
هر شخص مضطری در هر مكانی كه باشد به حضرت بقیه الله متوسل شود، خود حضرت تشریف میآورند.
تبیان
و خدا می بیند!!!
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى
فیلم کوتاه “و خدا می بیند” با موضوع مراقبه (4.67 MB)
فیلم کوتاه “و خدا می بیند” با موضوع مراقبه
زمان: 114 ثانیه (01:54)
یادی که راحت جان میشود!
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396
آیتالله ملکی تبریزی میفرمود: خدا بعد از عالم ذر، اول سه عالم را قرار داد، عالم صلب، عالم بطن و عالم آخرت، بعد به واسطه اینکه میدانست بشر چه بشری هست و این انسان چقدر کار خرابی میکند، از باب قاعده لطف، عالم برزخ را قرار داد. |
درس اخلاق آیتالله قرهی:
عوامل کمال انسان در عالم برزخ
آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه ااخلاق خود به موضوع «دلایل ترس انسان از مرگ» اشاره کرد که مشروح آن در ادامه میاید:
راهی جهت حرکت صحیح و سریع به سمت خدا
شناخت قوای درونی انسان، عامل حرکت صحیح است. چون اگر کسی قوای خود را شناخت و قصد داشت آنچه پروردگار عالم به عنوان خالق، بیان فرموده است (در باب معرفت الله، انسان به این مطلب ادراک پیدا میکند که هر چه حضرت حقّ، تبین کند، چه امرش و چه نهیاش، همهی اینها برای رشد انسان است)، انجام دهد؛ در یک حرکت سریع، رو به رشد و جلو قرار میگیرد.
یعنی وقتی بیان میکنیم: انسان باید قوای درونی خودش را به خوبی بشناسد و از باب دیگر هم معرفت پیدا کند که هر آنچه پروردگار عالم - من الاوامر و النواهی - بیان فرموده است، عامل رشد اوست، در این صورت حرکت او، حرکت صحیحی میشود. چون بعضیها میخواهند حرکت درستی انجام دهند، امّا چون شناخت به قوا ندارند، گاه به بیراهه میروند. به تعبیری یا به افراط میافتند و یا تفریط. امّا وقتی به این قوا، شناخت پیدا کردند، دیگر نه افراطی برایشان هست و نه تفریطی. چون میخواهند حرکت کنند، میدانند باید مطیع اوامر خدا باشند، لذا با شناخت قوا، حرکت هم صحیح میشود و هم سریع.
وعده ندادن بهتر است!
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396سيره ي شخصي امام مهدي عليه السلام
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396داستان ستون حنانه
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396
از وقتی که مسجدالنبی ساخته شد، پیامبر اکرم (صلی الله وعلیه وآله) در موقع ایراد خطبه و سخنرانی برای مسلمانان (مخصوصاً روزهای جمعه)، بر تنة درخت خرمایی که در صحن مسجد باقی مانده بود تکیه می دادند؛ منتها وقتی جمعیت زیاد شد، اصحاب پیشنهاد کردند که منبری برای رسول خدا (صلی الله وعلیه وآله) ساخته شود تا همگان به آسانی بتوانند ایشان را ببینند.
پیامبر (صلی الله وعلیه و آله) نیز اجازه فرمودند. منبری از چوب با دو پله و یک عرشه ساخته شد. اولین جمعه ای که پیش آمد، رسول اکرم (صلی الله وعلیه وآله) جمعیت را شکافتند و با پشت سر گذاشتن آن ستون نخل، به طرف منبر رهسپار شدند. همین که بر بالای منبر قرار گرفتند، یک باره صدای نالة درخت خشکیده همانند زنِ فرزندمرده بلند شد. با نالة ستون صدای جمعیت نیز به گریه و ناله برخاست. رسول خدا (صلی الله وعلیه وآله) از منبر به زیر آمدند؛ ستون را در بغل گرفتند و دست مبارک را بر آن کشیدند و فرمودند: آرام باش! سپس به طرف منبر برگشته خطاب به مردم فرمودند:
ای مردم! این چوب خشک به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می کند و از دوری وی محزون می گردد؛ ولی برخی از مردمان باکشان نیست که به من نزدیک شوند یا از من دور گردند! اگر من او را در بغل نگرفته و بر آن دست نکشیده بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد.
و امروز من و تو ….
درختی خشک لحظه ای از پیامبر خدا (صلی الله وعلیه وآله) دور شد و صدا به ناله بلند کرد، با این که حضرتش را می دید. ما را چه شده که امام زمان خویش را نمی بینیم و از او دوریم اما به زندگی عادی خویش سرگرمیم؟
ما را چه شده که به این دوری عادت کرده ایم و باکمان نیست که به او نزدیک شویم یا از او دوری گزینیم؟
ما را چه شده که خود را محتاج تفقد و مهربانی و آغوش گشودة او نمی بینیم؟
آیا به راستی دربارة این فراز از دعای ندبه اندیشیده ایم:
عزیزٌ علیّ أن اری الخلق و لا تُری.
بر من سخت است که همگان را ببینم و تو را نه.
دلتنگ هر کسی که می شویم راهی برای تماس گرفتن با او و رفع دلتنگی می یابیم، اما آیا اصلاً دلتنگ امام زمان خود می شویم که به دنبال راهی برای رفع دلتنگی باشیم. سید کریم پینه دوز از کسانی بود که توفیق و سعادت دیدار ولی غایب خدا، امام زمان (علیه السلام) را در حجرة محقر خود داشت. روزی حضرتش از او پرسید: سید کریم! اگر هفته ای بگذرد و ما را نبینی چه خواهی کرد؟
پاسخ داد: آقا جان! می میرم!
حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) نیز فرمودند: اگر این گونه نبود به سراغت نمی آمدیم.
اگر واقعاً مشتاق دیدن او هستیم باید در فراقش صادقانه به حال ندبه و دلتنگی بیافتیم، آن گاه حتماً سراغمان را خواهد گرفت و مثل جدش، پیامبر اکرم (صلی الله وعلیه وآله) برای ما آغوش خواهد گشود.
منبع اصلی:
آشتی با امام عصر (علیهالسلام)/ دکتر علی هراتیان، صص 82-81
یاران انتظار
عاقبت یک عمر انتظار
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396
مَسعَده مي گويد: خدمت حضرت صادق (عليه السلام) بودم که يک پيرمرد خميده اي در حالي که به عصايش تکيه زده بود، وارد شد و سلام کرد. حضرت جوابش را دادند. به گريه افتاد.
امام فرمود: چرا گريه مي کني؟
عرضه داشت: فدايت شوم، صد سال است که به پاي قائم شما (وفادار) مانده ام، مي گويم: همين ماه و همين سال (ظهور خواهد کرد) ولي اکنون سن من بالا رفته و استخوانهايم سست گرديده و مرگم نزديک است اما آنچه را دوست دارم در شما نمي بينم و شما را کشته شده و آواره مي بينم و دشمنان شما را مي بينم که با بالها پرواز مي کنند. چطور گريه نکنم؟!
اينجا بود که چشمان مبارک امام (عليه السلام) گريان شد و فرمودند:
يَا شَيْخُ إِنَّ اللَّهَ أَبْقَاكَ حَتَّى تَرَى قَائِمَنَا كُنْتَ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ إِنْ حَلَّتْ بِكَ الْمَنِيَّةُ جِئْتَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ ثَقَلِ مُحَمَّدٍ ص وَ نَحْنُ ثَقَلُهُ فَقَدْ قَالَ ص إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي.
اي شیخ، اگر خدا تو را زنده بدارد تا آنکه قائم ما را ببيني، در مرتبه اعلا خواهي بود، و اگر مرگ تو فرا رسد (و قائم عليه السلام را درک نکني) روز قيامت با ثقل حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) محشور خواهي شد. و ما ثقل او هستيم که فرمود: من دو چيز گرانبها در ميان شما بر جاي مي گزارم، پس به آن دو تمسک کنيد تا هرگز گمراه نشويد: کتاب خدا و عترتم که اهل بيت من هستند.
پيرمرد گفت: بعد از شنيدن اين خبر ديگر باکي ندارم و خاطرم آسوده شد.
او نمي دانست که قائم اهل بيت (عليهم السلام) چه کسي خواهد بود. لذا حضرت ايشان را به او معرفي کردند و فرمودند:
يَا شَيْخُ اعْلَمْ أَنَّ قَائِمَنَا يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ الْحَسَنِ وَ الْحَسَنُ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبَِ لِيٍّ وَ عَلِيٌّ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ ابْنِي هَذَا وَ أَشَارَ إِلَى مُوسَى ع وَ هَذَا خَرَجَ مِنْ صُلْبِي وَ نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ كُلُّنَا مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُون.
قائم (عليه السلام) پسر امام حسن عسکري (عليه السلام) از صلب حضرت هادي (عليه السلام)و … از فرزندان من خواهد بود. آن گاه فرمودند:
يَا شَيْخُ وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَلَا إِنَ شِيعَتَنَا يَقَعُونَ فِي فِتْنَةٍ وَ حَيْرَةٍ فِي غَيْبَتِهِ هُنَاكَ يُثْبِتُ اللَّهُ عَلَى هُدَاهُ الْمُخْلَصِينَ اللَّهُمَّ أَعِنْهُمْ عَلَى ذَلِكَ.
اي شیخ، قسم به خدا اگر از عمر دنيا جز يک روز باقي نمانده باشد، خداي متعال آن قدر آن روز را طولاني مي سازد تا آنکه قائم ما اهل بيت ظهور کند. توجه داشته باش که شيعيان ما در زمان غيبت او به امتحان و سرگرداني مبتلا مي شوند. در آن زمان خداوند اهل اخلاص را بر هدايت خويش ثابت قدم مي دارد. خداوندا، ايشان را بر اين امر (پايداريِ با اخلاص) ياري فرما!1
و امروز من و تو …
کسي که عمر خود با حال انتظار سپري کند، وقتي مرگ خويش را نزديک بيند در حالي که هنوز مولايش ظهور نکرده است، با همه وجود مي سوزد و در حسرت سرور آل محمد (صلي الله عليه و آله) مي گريد که چرا پس از يک عمر انتظار کشيدن، بدون آنکه به آرزويش برسد، دست خود را از ياري کردن مولايش کوتاه مي بيند.
اگر حسرت و آرزوي ياري او را در تمام عمر داشته ايم، به ما وعده داده اند که در ايام ظهورش با او و در خيمه او باشيم و اگر زنده نبوديم با او و پدران پاکش محشور شويم. براي زنده نگه داشتن قصد ياري امام (عليه السلام) چه خوب است که انسان نيت خود را به زبان آورد و با خداي خود عهد و پيمان ببندد که هيچ گاه از نيت خويش غافل نشود و کوتاهي نکند. به همين منظور مسأله بيعت با امام زمان (عليه السلام) در زمان غيبت مطرح مي شود. بيعت در واقع اظهار کردن قصد قلبي بر اطاعت از امام و ياري او به زبان است که در مناسبتهاي مختلفي تکرار
مي شود و در واقع بيعت «تجديد» مي گردد، يعني نو و تازه مي شود. به عنوان نمونه در دعاي عهد، تجديد بيعت با امام (عليه السلام) که صبح هر روز انجام مي شود، چنين است:
اللَّهُمَ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ هَذَا الْيَوْمِ وَ مَا عِشْتُ بِهِ فِي أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْهَا وَ لَا أَزُولُ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِينَ فِي حَوَائِجِهِ وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ وَ الْمُحَامِينَ عَنْهُ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْه. 2
خدايا، من در بامداد اين روز و در همه روزهايم، عهد و پيمان و بيعتي را که از آن حضرت بر عهده دارم، برايش تجديد مي کنم به گونه اي که هرگز از آن حضرت برنگردم و دست برندارم. خداوندا، مرا از ياران و کمک کنندگان آن حضرت قرار بده و از کساني که از او دفاع مي کنند و در انجام نيازهايش شتاب مي ورزند و از دستوراتش اطاعت کرده و از وجود مقدسش حمايت مي کنند و نسبت به (انجام دادن) خواسته هايش سبقت مي جويند و در پيش روي او به فيض شهادت نائل مي آيند.
عهد و پيماني که همه اين خواسته ها را در بر مي گيرد و اين آرزوها را به زبان منتظر جاري مي سازد، حقيقتاً او را دگرگون مي سازد و هر روزي که اين بيعت را تجديد مي کند، عزم و اراده اش محکمتر مي شود و خود را براي وفاي به عهدش آماده تر از قبل مي بيند.3
- 1. بحارالانوار، ج 36، ص 407، ح 17، به نقل از کفايه الاثر
- 2. فرازي از دعاي عهد
- 3. برگرفته از کتاب “معرفت امام عصر عليه السلام"، سيد محمد بني هاشمي، صص 399-394
یاران انتظار
خوف ممدوح چیست؟
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396
درس اخلاق آیتالله قرهی:
خوف ممدوح چیست؟/ راز سلطانالعارفین/ معنی قربة الی الله نزد عرفا
یکی از خصوصیات خوف ممدوح این است که عامل میشود انسان عمل کند. از ترس اینکه نکند از قرب الی الله دور شود، پس عمل میکند. البته دو حال دارد، یک حالش این است که انسانها میترسند که نکند به جهنم بروند.
آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خوفهای ممدوح» اشاره کرد که مشروح آن در ادامه میآید:
دو قوه در وجود انسان، عامل هلاکت و نجات!
پروردگار عالم، بندگان خود را در دنیا، به دو صفتی قرار داد که این دو، هم میتواند عامل نجات باشد و هم اگر انسان دقت نکند، عامل هلاکت شود.
بیان کردیم: خدای متعال، قوایی در وجود انسان قرار داد که این قوا، اگر به خوبی از آن، استفاده شود، انسان را به قرب الی الله میرساند. آن دو مقوله ای هم که در وجود انسان است - عنوان غضب و میوه ی آن، عنوان خوف ممدوح است - یکی خوف است و یکی رجا. اگر در این خوف و رجاء. اگر انسان آن خوف و رجائی که پروردگار عالم مدنظر مبارکشان هست، انجام دهد و مراقب آن خوف و رجا باشد، طبعاً رشد میکند و این، عامل نجات و صلاح و فلاح اوست.
پاسخ رهبر انقلاب به سوال یک جوان که پرسید شما خدا را چگونه شناختید؟
نوشته شده توسطرحیمی 27ام بهمن, 1396
رهبر معظم انقلاب به سوال یک جوان که پرسید شما خدا را چگونه شناختید،
پاسخ دادند.
دانلود فیلم
با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید :