مصائب حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام
حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام هم نهضت علمی انجام دادند. عباسیون از مدرسه ی بزرگ امام صادق علیه السلام ترسیده بودند. حضرت را از مدینه به بغداد منتقل کرده بودند. امام از هر فرصتی که پیش می آمد برای تربیت شاگرد بهره می بردند. البته این ظاهر امر است اما مقام عصمت و ولایت به قدری بالاست که از حد عقول ما فراتر است.
بزرگان در دنیا گفته اند ما متحمل این مقام نمی شویم، بسیار مقام بزرگی است. علم و معجزات حضرت تمام جهان را پر کرد. هارون انواع اذیت ها را برای حضرت فراهم کرد. حتی میخواست صدمه های آبرویی به امام بزند. کنیز بسیار زیبایی را به زندان فرستاد، تحت عنوان اینکه به امام خدمت کند. می خواست این کنیز از امام جلب نظر کند و از این نظر به امام ضربه بزند. غافل از اینکه امام معصوم است و عزتش عزت الله است. آن کنیز وقتی امام را دید به سجده افتاد و مبدا میلش عوض شد. حالتی به او دست داد که فانی شد و امام هیچ نگاهی به او نکرد.
شقیق بلخی که از عرفای عصر امام کاظم علیهالسلام بود میگوید: به سوی مکه برای شرکت در مراسم حج حرکت میکردم، وقتی که به منزلگاه قادسیه رسیدیم، در آنجا چشمم در میان جمعیت به چهره زیبای جوانی افتاد که تنها در مکانی نشسته بود، با خود گفتم: این جوان باید از صوفیان باشد و میخواهد سربار مردم گردد، سوگند به خدا نزدش میروم او را سرزنش خواهم کرد. نزدیک او رفتم، به من متوجه شد و فرمود:
ای شقیق! اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم1؛
از بسیاری از گمانها بپرهیزید چرا که بعضی از گمانها گناه است. چون به واقصه رسیدم دیدم که آن جوان نماز می کند و می لرزد و می گرید. پس صبر کردم تا از نماز فارغ شد. به جانب وی رفتم. چون مرا دید که می آیم به سوی او و جانب او گفت یا شقیق بخوان!
و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی2
و باز مرا گذاشت و رفت. همینطور که ایستادم آب را از چاه کشید و به من گفت بیا آب را بنوش. از این آب گواراتر و خنکتر ننوشیده بودم. به مدت مدید از خوردن و آشامیدن بی نیاز شدم.