اهمیت اربعین حسینی در کلام مقام معظم رهبری

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

اهمیت اربعین از کجاست؟

صرف اینکه چهل روز از شهادت شهید می گذرد، چه خصوصیتی دارد؟

اربعین خصوصیتش به خاطر این است که در اربعین حسینی یاد شهادت حسین زنده شد و این چیز بسیار مهمی است.

شما فرض کنید اگر این شهادت عظیم در تاریخ اتفاق می افتاد،

یعنی حسین بن علی و بقیه شهیدان در کربلا شهید می شدند، اما بنی امیه موفق می شدند همانطور که خود حسین را و یاران عزیزش را از صفحه روزگار برافکندند و جسم پاکشان را در زیر خاک پنهان کردند، یاد آنها را هم از خاطره نسل بشر در آن روز و روزهای بعد محو کنند. ببینید در این صورت آیا این شهادت فایده ای برای عالم اسلام داشت؟

یا اگر هم برای آن روز یک اثری می گذاشت، آیا این خاطره در تاریخ هم، برای نسل های بعد هم، برای گرفتاری ها و سیاهی ها و تاریکی ها و یزیدی های دوران آینده تاریخ هم اثری روشنگر و افشا کننده داشت؟

اگر حسین شهید می شد، اما مردم آن روز و مردم نسل های بعد نمی فهمیدند که حسین شهید شده، آیا این خاطره چه اثری و چه نقشی می توانست در رشد و سازندگی و هدایت و برانگیزانندگی ملت ها و اجتماعات و تاریخ بگذارد؟

می بینید که هیچ اثری نداشت، بله حسین که شهید می شد، خود او به اعلی علیین رضوان خدا می رسید، شهیدانی که کسی نفهمید و در غربت، در سکوت، در خاموشی شهید شدند، به اجر خودشان در آخرت رسیدند، روح آنها فتوح و گشایش را در درگاه رحمت الهی به دست آورد، اما آیا چقدر درس شدند، چقدر اسوه شدند، درس، آن شهیدی می شود که شهادت او و مظلومیت او را نسل های معاصر و آینده او بدانند و بشنوند، درس و اسوه آن شهیدی می شود که خون او بجوشد و در تاریخ سرازیر بشود، مظلومیت یک ملت آن وقتی می تواند زخم پیکر ستم کشیده شلاق خورده ملت ها را شفا بدهد و مرهم بگذارد که این مظلومیت فریاد بشود، این مظلومیت به گوش انسان های دیگر برسد، برای همین است که امروز ابرقدرت ها صدا توی صدا انداختند که صدای ما بلند نشود، برای همین است که حاضرند پول های گزاف خرج کنند تا دنیا نفهمد که جنگ تحمیلی چرا به وجود آمد، با چه انگیزه ای، با دست که، با تحریک که. آن روز هم دستگاه های استکباری، حاضر بودند هر چه دارند خرج کنند به قیمت این که نام و یاد حسین و خون حسین و شهادت عاشورا مثل درس در مردم آن زمان و ملتهای بعد باقی نماند و شناخته نشود. البته در اوائل کار درست نمی فهمیدند که چقدر مطلب با عظمت است. هر چه بیشتر گذشت، بیشتر فهمیدند.

ادامه »

شرح فرازهایی از زیارت اربعین

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

روز بیستم ماه صفر، روز اربعین و به قول شیخ مفید و شیخ طوسی روز بازگشت اهل حرم امام حسین علیه السلام از شام به مدینه، و روز ورود اولین زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاری به کربلا، جهت زیارت امام حسین علیه السلام است.

زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام از نشانه های مؤمن است.

قال العسکری علیه السلام: «علامات المؤمنین خمس: صلاةُ الاحدی و الخمسین و زیارةُ الاربعین والتـَختم فی الیَمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحیم.

از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمودند:

علامات مؤمن پنج چیز است:

  1. اقامه پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز؛
  2. زیارت اربعین؛
  3.  انگشتر به دست راست کردن؛
  4. جبین را در سجده بر خاک گذاشتن؛
  5. در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.

شیخ طوسی در تهذیب و مصباح، زیارت مخصوصه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

فراز اول: سلام های توصیفی

السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛
سلام بر ولی و حبیب - دوست – خدا.
السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛
سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛
درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛
درود بر حسین مظلوم شهید.
السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛
سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.

در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد. برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم علیه السلام با عنوان خلیل الله، حضرت موسی علیه السلام با عنوان کلیم الله، حضرت عیسی علیه السلام با عنوان کلمة الله، حضرت نوح علیه السلام با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم علیه السلام با عنوان صفوة الله و حضرت محمد صلی الله علیه و آله با عنوان حبیب الله مطرح هستند.

ادامه »

آیا علت عدم ظهور نبودن یاران است ؟

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

همان‌گونه كه يك رشته علل و عوامل باعث غيبت شد و مردم از نعمت وجود امام ظاهر محروم شدند، همچنين ظهور امام نيز مشروط به تحقق زمينه‌ها و شرايط آن است و تا اين شرايط فراهم نشود، ظهوري نخواهد بود.

يكي از شرايط عمده، وجود ياوراني است كه به همراه امام بار قيام را بر دوش بكشند و تا آخر از همراهي و ياري رهبر خود دست برندارند و او را تنها نگذارند. سدير صيرفي در گفت و گويي با امام صادق علیه السلام درباره عدم قيام مي‌گويد: حضرت مرا به خارج مدينه برد تا آن كه وقت نماز، در محلي پياده شدم. امام صادق علیه السلام به جواني كه در آن نزديكي بز مي‌چراند نگاهي كرد و فرمود: «اي سدير! به خدا قسم! اگر پيروان من به تعداد اين بزها بودند، بر جاي نمي‌نشستم(و قيام مي‌كردم). سدير گويد: بعد از تمام شدن نماز، حيوانات آن گله را شمردم و يافتم كه عدد آنها از هفده تجاوز نمي‌كند.(كافي، ج2، ص190، ح4)

تحقق اين شرط، لازم است ، ولي كافي نيست، بلكه بايد زمينه‌هاي ديگر نيز فراهم شود كه از مهم‌ترين آنها، قابليت مردم براي پذيرش دولت حق است. به اين معنا كه عموم مردم و جامعه بشري(نه گروهي خاص و در منطقه‌اي خاص) بايد به درجه‌اي از معرفت برسند كه دريابند حكومت‌ها و مكاتب ساخته‌ي بشر، جوابگوي نياز مردم نيست و به وسيله‌ي اين‌ها، سعادت و عدالت واقعي به بشر هديه نمي‌شود.

خلاصه آنكه مردم، خود بايد ظهور عدالت را بخواهند و جهانيان را با زيبايي‌هاي دوران ظهور آشنا كنند و روحيه‌ي عدالت طلبي و ظلم ستيزي را در همه جا گسترش دهند.

مرحوم خواجه طوسي، در كتاب تجريد الاعتقاد، علت غيبت امام را كوتاهي مردم مي‌داند؛ چرا كه اعمال و كردار مردم، باعث شد امام از ميان مردم برود. بنابراين بايد مردم از راه غلطي كه رفته‌اند برگردند و امام را بخواهند تا ظهور صورت گيرد.

و از همي طزن رو، شيخ صدوق در مقدمه‌ي كتاب كمال الدين مي‌گويد: ظهور حجت‌هاي الهي در مقامات پيشوايي خود، بر سبيل امكان و تدبير، نسبت به مردم زمان خودشان است. اگر حال(مردم) طوري باشد كه امام بتواند تدبير و رهبري اوليايش را بر عهده بگيرد ـ يعني مردم حاضر باشند حرف او را بپذيرند و او بتواند اراده‌ي خدا را پياده كند ـ ظهور آن حجت، لازم خواهد بود و اگر وضع به گونه‌اي باشد كه امام نتواند تدبير در رهبري اوليايش را بر عهده بگيرد و حكمت الهي، موجب پنهاني او گردد و تدبير نيز آن را اقتضا كند، خداوند او را در پشت پرده غيبت، نهان مي‌سازد تا زماني كه وقت مناسب فرا رسد».

منبع: مرکز مجازی مهدویت

 

عوامل دشمنی غرب با مهدویت!/مهدی ستیزان

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394


1. جهل و بى اطلاعى

«الناس اعداء ما جهلوا؛ مردم با آنچه نمى‌دانند، دشمن هستند.» پيامبر گرامى اسلام (صل الله علیه و آله و سلم) در مقابل دشمنى‌ها و ستيزه جويى‌هاى دشمنان چنين با خدا مناجات مى‌كند: اللهم اهد قومى فانهم لايعلمون .

نگاهى گذرا به تاريخ پيامبران و اوصياء آنان (علیهم السلام) ، به خوبى روشن مى‌سازد كه بسيارى افراد به دليل ناآگاهى و جهل و… و عدم شناخت، نه از سر عناد و لجاجت، با آنان به دشمنى پرداخته اند:

پيرمرد شامى، چون اسراى كربلا را در ميان شهر خود ديد، زبان به شكر خدا گشود: امام سجاد (علیه السلام) خود و همراهان و شهدا را معرفى نمود؛ پيرمرد شرمنده شد و فرياد پشيمانى سرداد و… اين نمونه‌ها در تاريخ بسيارند.

جهل و ناآگاهى نسبت به حضرت، دو گونه است:

1. عده‌اى، صرفاً به خاطر عدم شناخت امام، عدم شناخت مهربانى، منطق، حكمت و ديگر آثار حضور و قيام او، به ستيز با او مى‌پردازند. يا به ياريش بر نمى‌خيزند.

2. گروه ديگر، به دليل عدم شناخت جايگاه حضرت؛ و حل نشدن مسأله اضطرار به حجت؛ به دشمنى بر مى‌خيزند، اينان از آنجا كه به سراى ديگر قائل نيستند و اين دنيا را صرفاً امور حيوانى تصوّر كرده اند؛ نيازى به آل محمد احساس نمى‌كنند. جايگزينى قدرتها و نظامهائى چون ليبرال دموكراسى در ديدگاه هائى نظير فوكوياما، هانتينگتون و… به عنوان تنها راه به جاى منجى و نظام الهى و دينى، از غرور ناشى از عدم نياز به امام سرچشمه مى‌گيرد:

حضرت على (علیه السلام) فرمود: ]حضرت مهدى (علیه السلام) غيبتى مى‌نمايد كه جاهل گويد: نيازى به آل محمد (علیهم السلام) نيست.

جايگزين ساختن تجربه دينى و عقل ابزارى به جاى وحى؛ همه و همه از اين توهم سرچشمه مى‌گيرد.

ادامه »

منکران صبح!(تأملي در واکنش علماي وهابي در قبال موج بيداري جهان اسلام)

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

قال رسول‌الله صلي الله عليه و آله و سلم :

«مَن سَمِعَ منادياً يُنادي يا لَلْمسلمين ولم يجبه فليس بمسلم؛[1]

هر کس فرياد دادخواهي را بشنود که مسلمانان را به دادخواهي فرا مي‌خواند و به فرياد او پاسخ ندهد مسلمان نيست.»

رسانه‌ها رساندند که هيئت علماي بزرگ عربستان، تظاهرات حق خواهانه و عدالت جويانه ملت محروم از حقوق مدني و ديني كشورهاي اسلامي را تحريم کرده‌اند و رژيم نفت خوار و بي‌هويت و مزدور آل سعود هم به انتشار ميليوني آن پرداخته است.

اکنون اين پرسش‌ها براي فرهيختگان و بيداران جهان اسلام مطرح است:

1. مبناي فقهي اين تحريم چيست؟ مگر قرآن کريم در رد آن و در تأييد اين مردم نمي‌فرمايد:

«لاَ يُحِبُّ اللهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللهُ سَمِيعًا عَلِيمًا؛[2]

خداوند دوست ندارد کسي با سخنان خود بديها(ي ديگران) را اظهار کند، مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد.»

ملت رنجيده و تحقير شده عربستان ده‌ها سال است كه تحت فرمان مزدوران استکبار جهاني، حقوق شهروندي‌شان به غارت رفته است. درآمدهاي عظيم نفتي و غير نفتي عربستان ـ که يکي از پول سازترين کشورهاي جهان است ـ براي تأمين اهداف استکبار جهاني و براي ترويج وهابيت به چپاول رفته است.

مأموران امنيتي همه چيز مردم را مي‌کاوند تا جوانه‌هاي آزادي را جوان مرگ کنند.

در قرن بيست و يكم هنوز حج‌گزاران حق ندارند در تعامل آگاهانه با ديگران، دردها، رنج‌ها و بحران‌هاي جهان اسلام را بررسي کنند و فرياد برائت از مشتركين سر دهند. خفقان، جان مردم را به لب آورده است.

نفت خواران چکمه‌پوش، به برخي از مسلمانان اجازه اقامه جماعت، و اداي شعائر مذهبي را نمي‌دهند و شگفت اين که مدعيان دروغ‌پرداز دموکراسي و حقوق بشر، بزرگ‌ترين پشتوانه اين استبدادگران هستند. همان‌هايي که به بهانه آسيب‌ديدن دموکراسي در برخي از کشورهاي مخالف غرب، عزا به پا مي‌کنند، سوگ مي‌گيرند و به ماتم مي‌نشينند. همان‌ها هميشه شاهد مرگ حقوق بشر و دموکراسي و آزادي در عربستان و کشورهاي خليج بوده‌اند و لب نگشوده‌اند.

اكنون كه فصل بيداري جهان فرا رسيده است و امواج بيداري، گلوي نفت‌خواران را مي‌فشارد، هيئت نفت‌خوار و فتنه‌ساز و فتواپرداز عربستان، حق‌خواهي، عدالت‌طلبي و آزادي‌جويي را تحريم كرده است.

ادامه »

ساقی جمعه

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394


بر بام تنهايي نشستم تا بيايي

با گريه‌ها دل را شكستم تا بيايي

درهاي اين دل را براي سال‌ها سال

بر هر كه جز محبوب بستم تا بيايي

آري ميان آسمان خاطراتم

تنهاي تنها با تو هستم تا بيايي

با يك دل پرخون و دستان تمنا

چون لاله‌اي ساغر به دستم تا بيايي

شرط گسستن بود حرف آخرينست

زنجيرهايم را گسستم تا بيايي

در انتظارت اي سيه چشم سيه خال

از هر سياهي بود رستم تا بيايي

وقتي كه ساقي جمعه را روز تو، ناميد

با باده‌هاي جمعه مستم تا بيايي

من در بلنداي غم تنهايي خويش

بر بام تنهايي نشستم تا بيايي

پدیدآونده: سيد محمد هادي حسيني

اصلاح نيت و عمل

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
اللهم وفر بلطفك نيتي و صحح بما عندك يقيني، و استصلح بقدرتك ما فسد مني

صندوقچه‌اي است پر از اسرار بنام صحيفه سجاديه که دعاهاي زيادي دارد ما كليد به يكي از دعاها انداخته‌ايم بنام «مكارم الاخلاق »

به يك انرژي بي نهايت وصل هستيم. بي خود نيست كه علامه طباطبايي فرمود: تفسير قرآن دوسال به دو سال بايد عوض شود چون هرچه علم پيش مي‌رود انسان نكته‌هاي تازه را دسترسي پيدا مي‌كند و تدبر در قرآن هم به اين معناست كه تدبر باعث فهم نكته جديد و تازه مي‌شود. اين طور نيست كه بگوييم همه تدبرها را شيخ مفيد و طوسي و ابو علي سينا فهميده‌اند، اگر چنين بود خداوند نمي‌گفت تو هم كه قرآن مي‌خواني تدبر كن، اگر همه حرفها را آنها بفهمند جايي براي فكر من نيست، معناي دستور به تدبر اين است كه هركس تدبر کند يك چيزي گيرش مي‌آيد، در اين جلسه سه جمله را سعي مي‌کنيم بررسي کنيم:

«اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي»(صحيفه سجاديه، دعاى 20)

توضيحي درباره كلمه «وَفِّرْ»: خدايا با لطف خود نيتهاي مرا وفور بده، وفر يعني زيادي و كامل و تمام.

در قرآن كلمه «وفور» آمد در فارسي هم مي‌گوييم نعمتها به وفور است، وفور يعني زيادي. گوش بدهيد چون بحث بسيار ساده و بسيار عميق است، سؤال: آيا مي‌شود يك انسان محدود تا بي نهايت رشد كند؟

جواب: بله با نيت، اگر نيت داشته باشي که هر جا كار خيري هست، آن را تأييد كني؛ تأييد قلبي شما، شما را در آن کار شريك مي‌كند. انسان مي‌تواند يك پيوند روحي و قلبي و مكتبي با همه خوبيهاي عالم داشته باشد.

روزي پيامبر(ص) به رزمنده‌ها فرمودند: تركنا في المدينة اقواماً، لا نقصد وادياً، و لا نصعد صعوداً ولا نهبط هبوطاً الا کانوا معنا ما اقوام و افرادي را در مدينه باقي گذاشتيم كه گرچه با ما براي جنگ نيامدند، و در مدينه خوردند و خوابيدند ولي در هر سر بالايي وسر پاييني با ما بودند و در كار ما شريك بودند،

رزمنده‌ها پرسيدند: قالوا كيف چگونه چنين چيزي شدني است؟ «كيف يكونون معنا و لم يشهدوا»

حضرت فرمودند: قال: نياتهم، به واسطه نيت هايشان. با ما در جبهه نيستند ولي دلشان با ماست، شما يك دانشجو اينجا نشسته‌اي ولي مي‌تواني در تمام خوبيهاي هستي شريك شوي. در جنگ جمل علي بن ابيطالب(عليه السلام) پيروز شد، يكي گفت كاش فلاني هم بود پيروزي ما را مي‌ديد.

حضرت فرمود: آيا او در فكرش با ما هست و در خط ما هست؟

گفتند: با ماست. حضرت علي(ع) فرمود: اگر با ماست «وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَانُ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 12) كساني در پيروزي اين جنگ شريك هستند كه در پشت پدرانشان هستند ودر شكم مادر هستند.ولي نيتشان اين است كه اگر اين زمان بودند چنين بودند و چون نيتشان چنين است، در ثواب اين جنگ جمل شريك هستند.

ادامه »

شباهت های شهادت حضرت یحیی علیه السلام و امام حسین علیه السلام در منابع شیعه و اهل سنت

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

بین امام حسین علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام ، شباهت های فراوانی، وجود دارد و نحوه شهادت شان، شبیه همدیگر است. از جمله، شقی ترین فرد سر مقدس آنان را از تن جدا نمود و برای فرد ناپاکی هدیه فرستاد و او نیز سر مقدس را داخل طشت طلا گذاشت.

حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یحیی بن زکریا علیه السلام از جهات گوناگون، مشابه یکدیگرند.

اصل این تشابه البته در حدیثی از امام صادق علیه السلام که شیخ عباس قمی آن را در کتاب منتهی الآمال، نقل فرموده، مذکور است. (محدث قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 1019).

محدث قمی پس از این حدیث فَإِنَّهُ (الحسین)، سَيِّدُ الشُّهَداءِ، وسَيِّدُ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، وشَبيهُ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا. (ابن قولویه، كامل الزيارات، ص 486، حمیری، قرب الإسناد، ص 99)، هشت وجه را برای این مشابهت احصاء و شمارش، کرده است. و با روایات متعدد از امام سجاد علیه السلام نقل است که پدر بزرگوارش در مسیر کربلا در هر منزلی از یحیی بن زکریا یاد می کرد:

فَما نَزَلَ مَنزِلًا ولَا ارتَحَلَ مِنهُ، إلّاذَكَرَ يَحيَى بنَ زَكَرِيّا عليه السلام وقَتلَهُ. مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللَّهِ أنَّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا اهدِيَ إلى‏ بَغِيٍّ مِن بَغايا بَني إسرائيل. (شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 132).‏

ايشان در هيچ منزلى فرود نيامد و از آن جا بر نخاست، جز آن كه از يحيى بن زكريّا عليه السلام و شهادت او، ياد كرد. از پستی این جهان همین بس که سر یحیی را برای زن زناکاری از بنی اسرائیل هدیه بردند.

و از جملة شباهت های آن دو بزرگوار در این است که همنامی برای ایشان پیش از تسمیة آنها نبوده است و اینکه مدت حمل مادرانِ هر دو بزرگوار شش ماه بوده است (مجلسی، بحار الأنوار، ج 44، ص 201)، و هر دو را زناکاران کشته اند، و آسمان بر هر دو خون گریسته است ( تفاسیر قرآن ذیل دخان/ 29)، و سر مبارک هر دو را برای زناکاران و زنازادگان به پیش کش برده اند، و آن سرها تکلم کرده اند و سخن گفتند. و خداوند منتقم برای این هر دو شهید انتقام سختی از قاتلان گرفته است.

ادامه »

استخاره ای که دیدار خدا را مژده داد

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

به بهانه سالروز عروج آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای(ره)

 مراجع عظام تقلید در سیر الی الله و در کسب علوم دینی، تنها به جنبۀ اکتسابی آن توجه نداشتند، بلکه در این گونه امور تشنگی خود را از طریق لطف بی نهایت خداوندی و کرم اهل بیت علیهم السلام برطرف می نمودند.

آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای(ره) از شاگردان آیت الله العظمی حائری و از فقهای نامدار قرن چهاردهم هجری است که نقش مهمی در حفظ و صیانت از حوزه علمیه قم را به عهده داشتند.

* آخرين توشه من از دنيا تربت امام حسين (علیه السلام) است.

آيت الله العظمي سيد محمد حجت كوه كمري (ره) بنيانگذار مدرسه حجتيه قم، از علماي معروف و یکی از مراجع ثلاث بود. او افزون بر مقام والاي علمي، از نورانيت و معنويت خاصي برخوردار بوده و بسيار رازدار و از شهرت و آوازه گريزان بود. حقيقت و معنويت خود را چنان نهان داشته بود كه حتي شاگردان نزديك نيز تا پس از رحلت او، از شخصيت ممتاز و ارتباط مستقيم وي با حضرت ولي عصر (عج) بي خبر بودند. آن جناب پيش از فرا رسيدن رحلتش، تربت سالار شهيدان را طلب كرد. آن گاه كمي از آن را خورد و فرمود: «اخر زادي من الدنيا تربۀ الحسين (ع)؛ آخرين توشه من از دنيا تربت امام حسين (ع) است».

* مرجعی كه هفته اي يكبار به محضر حضرت ولي عصر (عج) مشرّف مي شد

يكي از علماي بزرگوار براي ارتباط با روح بلند شيخ بهايي (ره) تلاشي را آغاز مي كند، اما به او پيغام مي دهند؛ شيخ بهايي زمينه را براي استقبال از سيد محمد حجت كوه كمري (ره) فراهم مي كنند؛ چرا كه او مردي بوده كه هفته اي يكبار به محضر حضرت ولي عصر (عج) مشرّف مي شده است. آن عالم بزرگوار مي گويد: بسيار تعجب كردم؛ چرا كه آيت الله حجت (ره) هنوز در قيد حيات بودند. فردا ظهر خبر رسمي وفات آن مرحوم از راديو پخش گرديد و همگان را به سوگ و ماتمي عظمي نشاند. (قاضي زاهدي، شيفتگان حضرت مهدي (عج)، ج2، ص 255.)

* استخاره ای که دیدار خدا را مژده داد

نویسنده کتاب آثار الحجة در مورد چگونگی وفات ایشان چنین می نویسد: می گویند آیت الله حجت کوه کمره ای در آخرین کسالتی که منجر به رحلت ایشان شد، همۀ خانواده و وکیل خود را احضار کرد و پس از حاضر شدن وصی خود آقای حاج سید احمد زنجانی و بعضی فضلاء، گفتند: مُهر مرا بشکن!.

آقایان گفتند: برای چه؟.

جواب دادند: برای اینکه بعد از من کسی از این مُهر سوء استفاده نکند. عرض کردند، حالا چرا؟.

پاسخ دادند: از این کسالت خوب نخواهم شد؛ آن مرحوم اصرار کردند که این امر انجام شود. حاضرین این کار را نیک ندانسته و انکار کردند تا ایشان قرآن خواسته و استخاره ای کردند. همه منتظر بودند که آیۀ قرآن وعده بهبودی ایشان را بدهد؛ آقا قرآن را گشود و نگاهی به ابتدای صفحه آن کرد و با نشاط فراوان گفت:

«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ».

همان گونه که آیت الله حجت (ره) گفته بودند از این کسالت، بهبود پیدا نکردند. آن مرحوم پس از بیست و سه سال اقامت در کنار بارگاه حضرت معصومه سلام الله علیها در قم و تلاش خستگی ناپذیر در راه ترویج احکام الهی در روز دوشنبه سوم جمادی الاولی 1372 هجری قمری رحلت کرده و پس از تشییع در جلو مسجد مدرسه حجتیه به خاک سپرده شدند.

بر روی سنگ قبر ایشان این جملات حک شده است:

«و بعد ما استشار بکلام الحق فی کسر خاتمه اجیب بقوله تعالی «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» امر به، ثم تناول التربة الحسینیه و قال آخر زادی من الدنیا التربة، فلبی دعوته زوال یوم الاثنین ثالث جمادی الاولی 1372ق»

منبع:خبرگزاری «حوزه»

استخاره ای که دیدار خدا را مژده داد

نوشته شده توسطرحیمی 22ام آبان, 1394

به بهانه سالروز عروج آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای(ره)

 مراجع عظام تقلید در سیر الی الله و در کسب علوم دینی، تنها به جنبۀ اکتسابی آن توجه نداشتند، بلکه در این گونه امور تشنگی خود را از طریق لطف بی نهایت خداوندی و کرم اهل بیت علیهم السلام برطرف می نمودند.

آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای(ره) از شاگردان آیت الله العظمی حائری و از فقهای نامدار قرن چهاردهم هجری است که نقش مهمی در حفظ و صیانت از حوزه علمیه قم را به عهده داشتند.

* آخرين توشه من از دنيا تربت امام حسين (علیه السلام) است.

آيت الله العظمي سيد محمد حجت كوه كمري (ره) بنيانگذار مدرسه حجتيه قم، از علماي معروف و یکی از مراجع ثلاث بود. او افزون بر مقام والاي علمي، از نورانيت و معنويت خاصي برخوردار بوده و بسيار رازدار و از شهرت و آوازه گريزان بود. حقيقت و معنويت خود را چنان نهان داشته بود كه حتي شاگردان نزديك نيز تا پس از رحلت او، از شخصيت ممتاز و ارتباط مستقيم وي با حضرت ولي عصر (عج) بي خبر بودند. آن جناب پيش از فرا رسيدن رحلتش، تربت سالار شهيدان را طلب كرد. آن گاه كمي از آن را خورد و فرمود: «اخر زادي من الدنيا تربۀ الحسين (ع)؛ آخرين توشه من از دنيا تربت امام حسين (ع) است».

* مرجعی كه هفته اي يكبار به محضر حضرت ولي عصر (عج) مشرّف مي شد

يكي از علماي بزرگوار براي ارتباط با روح بلند شيخ بهايي (ره) تلاشي را آغاز مي كند، اما به او پيغام مي دهند؛ شيخ بهايي زمينه را براي استقبال از سيد محمد حجت كوه كمري (ره) فراهم مي كنند؛ چرا كه او مردي بوده كه هفته اي يكبار به محضر حضرت ولي عصر (عج) مشرّف مي شده است. آن عالم بزرگوار مي گويد: بسيار تعجب كردم؛ چرا كه آيت الله حجت (ره) هنوز در قيد حيات بودند. فردا ظهر خبر رسمي وفات آن مرحوم از راديو پخش گرديد و همگان را به سوگ و ماتمي عظمي نشاند. (قاضي زاهدي، شيفتگان حضرت مهدي (عج)، ج2، ص 255.)

* استخاره ای که دیدار خدا را مژده داد

نویسنده کتاب آثار الحجة در مورد چگونگی وفات ایشان چنین می نویسد: می گویند آیت الله حجت کوه کمره ای در آخرین کسالتی که منجر به رحلت ایشان شد، همۀ خانواده و وکیل خود را احضار کرد و پس از حاضر شدن وصی خود آقای حاج سید احمد زنجانی و بعضی فضلاء، گفتند: مُهر مرا بشکن!.

آقایان گفتند: برای چه؟.

جواب دادند: برای اینکه بعد از من کسی از این مُهر سوء استفاده نکند. عرض کردند، حالا چرا؟.

پاسخ دادند: از این کسالت خوب نخواهم شد؛ آن مرحوم اصرار کردند که این امر انجام شود. حاضرین این کار را نیک ندانسته و انکار کردند تا ایشان قرآن خواسته و استخاره ای کردند. همه منتظر بودند که آیۀ قرآن وعده بهبودی ایشان را بدهد؛ آقا قرآن را گشود و نگاهی به ابتدای صفحه آن کرد و با نشاط فراوان گفت:

«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ».

همان گونه که آیت الله حجت (ره) گفته بودند از این کسالت، بهبود پیدا نکردند. آن مرحوم پس از بیست و سه سال اقامت در کنار بارگاه حضرت معصومه سلام الله علیها در قم و تلاش خستگی ناپذیر در راه ترویج احکام الهی در روز دوشنبه سوم جمادی الاولی 1372 هجری قمری رحلت کرده و پس از تشییع در جلو مسجد مدرسه حجتیه به خاک سپرده شدند.

بر روی سنگ قبر ایشان این جملات حک شده است:

«و بعد ما استشار بکلام الحق فی کسر خاتمه اجیب بقوله تعالی «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» امر به، ثم تناول التربة الحسینیه و قال آخر زادی من الدنیا التربة، فلبی دعوته زوال یوم الاثنین ثالث جمادی الاولی 1372ق»

منبع:خبرگزاری «حوزه»