دانلود كتاب كيمياي محبت

نوشته شده توسطرحیمی 15ام آذر, 1391

دانلود كتاب كيمياي محبت

     کتاب کیمیای محبت شرح حال شیخ رجبعلی خیاط، از عارفان بزرگ معاصر است. وی در سال 1262 در تهران متولد شد و در سال 1340 دار فانی را وداع گفت و به ملکوت اعلی پرکشید.
     «رجبعلی نکوگویان» مشهور به شیخ رجبعلی خیاط عاشق سالکی بود که با عشق به اهل بیت عصمت و طهارت به مقامات والای عرفانی رسیده بود. او اصل را در انتظار فرج امام زمان قرار داده بود.
     این کتاب نخست با نام «تندیس اخلاص» در سال 1376 توسط انتشارات دارالحدیث منتشر شده و به سبب جاذبه فراوانی که داشت، در مدتی کوتاه، 11 بار تجدید چاپ شد. سپس مولف کتاب، حجه الاسلام و المسلمین محمدی ریشهری، آن را همراه اضافات و تحقیقات بیشتر به نام کیمیای محبت به دوستداران حقیقت و عرفان و پویندگان وادی عشق تقدیم کرد که در مدت کوتاهی خوانندگان زیادی پیدا کرد.

منبع:سایت مرحوم آیت الله حق شناس (ره)

رسيدن به آخرت

نوشته شده توسطرحیمی 15ام آذر, 1391

سخنرانی حجه الاسلام محمد علی جاودان(91/04/17)

     أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

     چند سالی که انسان درس می خواند، برای رسیدن به چیست؟ می خواهد یک وسیله ای پیدا کند که مثلا کار بهتری پیدا کند. اگر انسان درس نخوانده باشد مثلا می شود کارگر فلان کارخانه و اگر درس خوانده باشد با فرض موفقیت مهندس فلان کارخانه می شود. اگر هم بیکار بماند که دیگر هیچ. این حداکثر پروازیست که در این تحصیل نصیب می شود. خب من در کارخانه فلان کارگر یا تکنسین یا مهندس هستم، یا معاون کارخانه یا رئیس کارخانه هستم. برای چه؟ برای اینکه زندگی ام را اداره کنم. برای یک حداقل در فرض کارگری یا یک حداکثر در فرض مثلا رئیس کارخانه. حداقل و حداکثر. غیر از این است؟ برای اداره زندگی. خب اداره زندگی و این زندگی که من از این راه آن را اداره می کنم کدام بخش از من است؟ بخش طبیعت من است دیگر. این تحصیل و این کار و این درآمد همه مربوط به بخش طبیعت من است. مثلا اگر من کارگر باشم می توانم سالی یکی دوبار لباس بخرم. اما اگر مهندس باشم ممکن است بیشتر از این بتوانم لباس بخرم. مثال است. اینها همه مثال است. آن کارگر حداکثر دوچرخه یا موتور دارد. آنکه مهندس است ماشین فلان دارد و رئیس کارخانه ماشین فلان. راه درازی که من پیموده ام، دوازده سیزده سال مدرسه و بعد چهار پنج یا شش سال کم و زیاد دانشگاه و در کل حداکثر بیست و چند سال برای اداره زندگی وقت صرف می شود. زندگی بخش طبیعی من. من یک بخش طبیعی دارم که این تن من است و آن احتیاجات من است. آن احتیاجات وجود دارد. من کار کنم که بخش طبیعی روی زمین نماند. اگر انسان یکی دو روز، سه روز، چهار روز غذا نخورد این طبیعت روی زمین می ماند و از حرکت باز می ماند. تمام کوشش تحصیلات شانزده ساله، بیست ساله، بیست و چند ساله، برای تامین بخش طبیعی وجود آدمی است. حالا اگر مسلمان هم باشد و دانشگاه تمام داشته های ارثی او را به باد فنا ندهد، اگر نمازی هم می خواند. نماز چقدر طول می کشد؟ کل نمازها را جمع بزنید. از نماز یک دقیقه ای تا چند دقیقه. ما خیلی دست بالا گرفتیم مجموعه نماز ها و وضو ها چهل دقیقه شد. اگر سالی یک ماه روزه می گیرد و شب های احیا در ماه رمضان هم فقط یک شب بیست و یکم. و به یک اهتمام یک حج و یک عمره هم در سراسر عمر. برای بخش دوم از زندگی که همه ما حداقل آن را قبول داریم. هر مقدار که بتوانیم، وقتی که برای آن بخش می گذاریم را فشرده تر می کنیم تا کمتر بشود. بعد هم آن بخشی که این مقدار برای آن کوشیده بودیم را در خاک می گذاریم و می رویم. اما آن بخشی که می کوشیم کمترین فرض ممکن را در آنجا مصرف کنیم می ماند. البته این مثال دو پیش فرض داشت و آن اینکه به وجود عالم آخرتی معتقدیم، چون مسلمانیم. هنوز دانشگاه در شما تمام وظایفش را برای نابود کردن نسل های جوان کشور عمل نکرده است. عرض کردم برای این حداقل مقدور. نماز در حداقل مقدور و روزه در حداقل مقدور. در آن بخشی که عمده کار است. یک عبارتی در روایات ما دارد که می فرماید کسی که در شب جمعه زیاد بخوابد فقیر محشور می شود. شب جمعه ثروت جمع می کردند. در داستانی هست که در یک ظلمات پیشوای جمع به آنها گفت هرچه می توانید از این سنگ ریزه های زیر دست خودتان جمع کنید. همه کسانی که از این ظلمات بیرون آمدند پشیمان شدند. هرکس به اندازه حوصله و آن عقلی که داشت از آنها جمع کرده بود. بعد که بیرون آمدند آن پیشوا گفت همه تان پشیمان خواهید بود. کمی از آن ها را در جیب خود ریخته بودند بعد دیدند که آنها جواهر است. ای کاش یک مشت بیشتر برداشته بودم. آن که هیچ چیز جمع نکرده بود، آن فقیر است. از آن ثروتی که می شد در شب جمعه در آن ظلمات جواهر جمع کند، هیچ چیز جمع نکرده بود. یعنی خواب بود. اگر کسی تمام شب جمعه اش را به این خواب بگذراند، فقیر محشور می شود. آن حداقل مقدور را برای آن بخش ماندگار از وجودمان مصرف می کنیم. آقا آن طرف حوادثی وجود دارد. حوادث وجود دارد. دورانی دراز در پیش است. بسیار دراز. یک روزش معادل پنجاه هزار سال است. یک روز آخرت. حوادث سهمگین وجود دارد. در آن دوران جنگ هم یک روزش بسیار گران بود. اما این اصلا چه ربطی به آن دارد. آن روزهای آخرت آنقدر گران است که اصلا ربطی به جنگ ندارد. آن وقت اگر انسان فقیر از دنیا برود می بیند برای برخورد با حوادث آن روزگار وسیله کمی در اختیار دارد. تمام عمرم را برای آن بخش کوچک تر وجودم مصرف کردم اما برای آن بخش اعظم، آن بخش ماندگار وجود و آن بخش ابدی تا توانسته ام کوشیدم که برایش کمتر وقت مصرف شود. یکی گفته بود در مدیریت علمی جایی برای نماز وجود ندارد و کارگر نباید وقتی برای نماز داشته باشد. نماز در کار اصلا تاثیری ندارد. پس در مدیریت علمی جایی برای نماز وجود ندارد. شما غذایت را خوب بخور. اینها موثر است. مثلا فرض کنید که بعد از چهار ساعت کار خب آدم خسته می شود. اگر نیم ساعت غذا بخورد خوب است. هم خستگی اش در می رود هم غذا بخورد. به قول قدیمی ها می گفتند: بدل ما یتعلق. انرژی از دسته رفته اش مثلا جبران شود. غافل از اینکه حرفی بالاتر از این حرفی که شما فرمودید وجود دارد. آن اصطلاح مدیریت علمی مربوط به اوایل قرن بیستم است. آقایان اینجا آن را مطرح می کردند و چه به به و چَه چَه ای می گفتند. روشنفکران. غذا تن شما را بازسازی می کند اما نماز بازسازی شخصیت می کند. اگر کسی معتقد باشد و معتقد بماند از کار نمی دزدد.

صفحات: 1· 2

نگهداری زبان

نوشته شده توسطرحیمی 15ام آذر, 1391

امام باقر (علیه السلام):


لَا یُسْلَمُ أحَدٌ مِنَ الذُّنُوبِ حَتّی یَخْزُنَ لِسانَهُ.


هيچ كس از گناهان در امان نمى‌ماند مگر آن كه زبانش را در كام كشد.

No one is safe from sins unless the one controls his / her tongue.

بحارالأنوار

آنجا که عقاب پر بریزد (شکار پهباد جاسوسی امریکا/Scan Eagle)

نوشته شده توسطرحیمی 15ام آذر, 1391

     در سالگرد شکار پهپاد جاسوسی RQ170 توسط نیروهای مسلح کشورمان در شرق کشور، امروز شاهد انتشار خبر به دام افتادن یک فروند پهپاد شناسایی آمریکایی از نوع Scan Eagle به دست نیروی دریایی سپاه در منطقه خلیج فارس بودیم. هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی که در چند روز گذشته با هدف شناسایی و جمع آوری اطلاعات در حال گشت زنی در منطقه عمومی خلیج فارس بود، به محض ورود به حریم فضای جمهوری اسلامی ایران در تور یگان های پدافندی و سامانه های کنترلی نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرفتار و در اختیار گرفته شد.

پهبادپهباد

     این برای چندمین بار است که هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی اقدام به جمع آوری اطلاعات از مرزهای جمهوری اسلامی ایران کرده و هربار با مقابله نیروهای مسلح کشورمان مواجه می‌شوند.

     پهپاد Scan Eagle در ابتدا یک هواپیمای بدون سرنشین کوچک و کم هزینه بود که توسط شرکت «اینسیتو» که یکی از شرکت‌های تابعه بوئینگ است، ساخته شد.http://harimeyas.com/wp-content/uploads/2012/12/پهباد.jpg

     به گزارش حریم یاس به نقل از فارس،این هواپیما در ابتدا برای صنعت ماهیگیری و نظارت بر مناطق دریایی در هنگام ماهیگیری استفاده می‌شد اما بعدها تکنولوژی و قابلیت‌های آن بسیار افزایش یافت و امروز گونه‌های متفاوت آن برای تفنگداران دریایی آمریکا هزاران ساعت مأموریت را در عراق و مکان‌های دیگر انجام  داده‌اند.

     ارتقای تکنولوژی اسکن ایگل از سوی شرکت بوئینگ آنقدر افزایش یافت که از آن به عنوان یک هواپیمای بدون سرنشین قابل حمل برای نظارت و کنترل مستقل در شرایط جنگی نیز استفاده شد و از ماه اوت ۲۰۰۴ برای جنگ عراق در اختیار ارتش آمریکا قرار گرفت.

پرتاب پهپاد اسکن ایگل از روی عرشه ناو

     درحال حاضر اسکن ایگلمجهز به یک دوربین الکترو اپتیکال، یک دوربین مادون قرمز و یک برجک ثابت سبک وزن با دامنه ارتباطات بیش از ۱۰۰ کیلومتر و استقامت پرواز تا بیش از ۲۰ ساعت است.

سامانه تصویربرداری نصب شده بر روی پهپاد اسکن ایگل

     این هواپیمای بدون سرنشینجاسوسی آمریکا، بسیار کوچک و غیرمسلح بوده و توسط نیروهای عملیات ویژه استفاده می‌شود.

     این پهپاد با ۱٫۱۹ متر طول و ۳٫۰۵ متر عرض (دو سر بال) و ۱۸ کیلوگرم وزن برای پرواز نیاز به باند ندارد و در عوض با یک سامانه هوای فشرده به بالا پرتاب می‌شود و برای فرود هم یک جرثقیل با طناب و قلاب آن را در میان هوا می‌گیرد که تفنگداران دریایی آن را از روی ناوهای خود به پرواز در می‌آورند.

پرتاب پهپاد اسکن ایگل از روی عرشه ناو

     پهپاد اسکن ایگل با سرعت ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت و سقف پروازی ۱۶۰۰۰ پا می تواند بیش از ۲۰ ساعت استقامت پروازی داشته باشد.

     در ماه گذشته نیز یک فروند هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی از نوع پریدیتور پس از تجاوز به حریم هوایی ایران در خلیج فارس، با واکنش سریع جنگنده‌های سپاه پاسداران روبرو و پس از شلیک جنگنده های سپاه به سمت آن، مجبور به ترک منطقه شد.

     تجهیز سپاه به رادارهای کشف و شناسایی دقیق و رصد لحظه‌ای تحرکات و اقدامات نیروهای فرامنطقه‌ای و آمریکایی در منطقه خلیج فارس باعث شد این بار نیز پهپاد آمریکایی به محض ورود به مرزهای جمهوری اسلامی، شکار شود.



font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif; font-size: small;">پهپاد «اسکن ایگل» در اختیار سپاه پاسداران

     بنا بر این گزارش، چندی پیش جمهوری اسلامی ایران به صورت رسمی با ارسال نامه‌ای به سازمان ملل، ضمن محکوم کردن تجاوز پهپادهای آمریکایی به آسمان کشورمان، خواهان جلوگیری از این اقدامات شده بود.

معرفی کتاب: ثار الله خون حسین(ع) در رگهای اسلام

نوشته شده توسطرحیمی 15ام آذر, 1391

      کتاب حاضر مجموعه ای است تحقیقی و مستند دربارۀ قیام امام حسین(ع) که دارای چهار فصل می باشد.

     نویسنده به جای اینکه به نگارش زندگی امام حسین(ع) دست یازد و احیاناّ به تکرار مکررات بپردازد، نکته هایی از زندگی آن حضرت و یارانش را برگزیده و درباره هریک به تحقیق پرداخته است . نویسنده در هر موضوعی که سخن گفته، منابع متعددی ارائه نموده ودر سراسر کتاب به بیش از سیصد اثر استناد کرده واز این نظر، کتابی است کم نظیر، تقریباٌ همه ی صفحات کتاب دارای پاورقی است و به کتاب های فروانی ارجاع داده شده است.

  •       در فصل اول کتاب از شخصیت امام حسین(ع) سخن رفته
  •       در فصل دوم گزارشی از کتابهای مقتل ارائه شده است.
  •       فصل سوم، که مفصلتر از دیگر فصلهاست، درباره ی قیام عاشورا وشهادت امام حسین(ع) و یاران اوست.
  •       سرانجام در فصل چهارم به رثا و سوگواری پرداخته شده است.

      پاره ای از مطالب کتاب عبارتند از :
      معنی جمله«کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلاء» ، جامعیت امام و جمع همه ارزشها در وجود او. امام و فتوحات خلفا. علت خوداری مسلم بن عقیل از ترور ابن زیاد، شهدای کوفه، بی اساس بودن این مطلب که شُرَیح فتوا به قتل امام حسین(ع) داده بود، بی اساس بودن این مطلب که امام حسین احرام حج را به عمره مفرده تبدیل کرد و اثبات اینکه امام ، محرم به احرام عمره مفرده بود و اساساٌ محرم به احرام حج نشده بود، نادرست بودن این سخن که اهل بیت امام حسین (ع) را ، غیر از امام سجاد(ع)، بر شتران بدون محمل سوار کردند، محل دفن سر امام و ……

منبع:حریم یاس

خرافه پرستی

نوشته شده توسطرحیمی 14ام آذر, 1391

بحث خرافه پرستی و روی آوردن به خرافات مسأله ای است که نه فقط جامعۀ عوام یعنی مردم عادی بلکه گاهی افراد درس خوانده و تحصیل کرده هم به این مسألۀ موهوم و خیالی که اسلام به شدت با آن برخورد کرده، مبتلا هستند.

خرافات تنها یک بیماری صرفاً مربوط به جامعه ایرانی و آسیایی، نیست؛ بلکه فال و فالگیری، اعتقاد به نحوست ها، و روابط نامعقول بین قضایا در غرب و اروپا هم فراوان است. آن قدر که در غرب بازار فالگیرها و رمال ها و طالع بین ها داغ است، شاید در بلاد اسلامی کمتر باشد.

ولتر و خرافات

ولتر نویسنده غربی است که کتابی به نام «روانشناسی خرافات» نوشته است. او در این کتاب درباره این که خرافات از کجا شروع شده و علت رسوخ خرافات در بین مردم سخن گفته است؟

وی در اول کتابش می گوید: خرافات یعنی کارهای غیر معقول و غیر منطقی، خرافات یعنی برخوردهای غیر علمی؛ تا بالاخره به این نتیجه می رسد که خرافات آن است که انسان بین دو چیز ارتباط قائل باشد، در حالی که هیچ ارتباط علمی و شرعی بین آن دو نیست.

مثلاً گفته می شود عدد سیزده نحس است. ولی در شرع و عقل و منطق هیچ ارتباطی بین سیزده و نحوست نیست؟ یا گفته می شود که شکستن تخم مرغ بلا و چشم زخم را از بچه دور می کند. ولی هیچ رابطه ای بین این دو نیست.

ولتر در این کتاب می نویسند: دوستی داشتم زمینی خرید و می خواست آن را بسازد. روز اول کلنگ آورد تا زمین را بکند و شروع کند، بر حسب اتفاق دستۀ کلنگ شکست. از آن پس این مسأله در نظرش چرکین شد. گفت: این زمین، زمین خوبی نیست. شاید دستۀ کلنگ ترک داشته که شکسته است ربطی به زمین ندارد. اتفاقاً خانه اش را ساخت و همان سال های اول و دوم پدر و مادرش، برادر و همسرش را از دست داد. خودش هم ورشکست شد. همواره می گفت: این کلنگ که شکست معنایش مرگ پدر، مادر، برادر، همسر، و ورشکستگی بود. سقوطش از اینجا شروع شد. در صورتی که تصادف به خاطر بی احتیاطی در جاده است. ورشکستگی به خاطر سوء تدبیر در مال است و ربطی به کلنگ ندارد، و اصولاً هیچ ربطی بین کلنگ و ورشکستگی نیست.

خرافات در جامعه عرب

دکتر علی جواد کتابی به نام «عرب پیش از اسلام» دارد. می گوید: عرب ها به خرافات خیلی اعتقاد داشتند. ایشان موارد متعددی می آورد که در برخی کشورهای اطراف و برخی روستاهای ما هنوز آن تفکر چهارده قرن پیش است. ایشان مواردی را می شمارد که قبل از اسلام بوده و پیامبر اکرم(ص) آمد با آنها مبارزه کرد.

او می نویسد: اگر کسی چیزی گم می کرد پیراهنش را پشت و رو می پوشید، می گفت: پیراهن را پشت و رو بپوشم پیدا می شود. حالا چه رابطه ای میان این دو قضیه است؟! اگر زنی اولاددار نمی شد او را کنار جنازه ای می بردند و می گفتند: هفت مرتبه برو بالا و بیا پایین بچه دار می شوی. یا اگر دندان کسی می افتاد، دندان را می گرفتند و به طرف آفتاب پرت می کردند و می گفتند: اگر این کار را انجام ندهیم جای آن دندان در نمی آید. دندان تا سن معینی در می آید و بعد از آن هم دیگر در نمی آید، ربطی به این قضیه ندارد.

ایشان هشت قسم آتش افروزی را شمرده، «نارٌ التَّحالُف»، «نارٌ السَّلامَه»، «نارٌ الإسْتِمْتار». می گوید: وقتی از مسافرت بر می گشتند آتش روشن می کردند و چیزهای خوشبو داخلش می ریختند. می گفتند: این آتش باعث سلامت مسافر است. به این آتش «نارٌ السَّلامَه» می گفتند. وقتی پیمان می بستند آتش روشن می کردند، دستشان را در آتش می گرفتند و می گفتند: با این آتش پیمان محکم تر می شود و به این آتش «نارٌ التَّحالُف» می گفتند. وقتی باران نمی بارید به دم گاو چوب می بستند و آتش می زدند. این حیوان بیچاره می سوخت و نعره می زد. به این آتش «نارٌ الإسْتِمْتار»؛ یعنی طالب باران می گفتند.

در کشور ایران نخست وزیر شاه از روی آتش پرید. گفت: زردی من از تو، سرخی تو از من، حال چه ربطی دارد معلوم نیست. ما هنوز هم به تبعات چهارشنبه سوری و آتش افروزی مبتلا هستیم. این حرکات در یک جامعۀ علمی، در یک جامعۀ قرآنی خیلی بد است. علی(ع) به شدت جلوی اینها ایستاد، حضرت فرمود: «الطِّیَرَةُ لَیْسَتْ بِحَقٍ»[1]؛ فال بد و این رابطه برقرار کردن ها حق نیست، اینها درست نیست. در یک جمله، باید بین دو چیز رابطه شرعی باشد اگر چه ما آن را نفهمیم. مثلاً روایت می گوید: زنا که زیاد شود زلزله می آید. رابطۀ زنا و زلزله را شاید ما متوجه نشویم ولی چون روایت گفته است متعبدیم و می گوییم چشم و می پذیریم. قرآن می فرماید: اگر در جامعه تقوا باشد برکت می آید. اگر زکات داده نشود، خشکسالی می آید.

اینها یک رابطه ای است که در روایت آمده و مشخص است شرعی است ولی ما آن را درک نمی کنیم. در روایات دیگری آمده: اگر ربا بدهی مالت نابود می شود. در حالی که در ربا وقتی هزار تومان می دهم هزار و پانصد تومان می گیرم. ظاهر انفاق کاهش است و ظاهر ربا کثرت است، ولی خدا می فرماید: «یمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَیرْبِی الصَّدَقَاتِ»[2] آنکه ربا می دهد از بین می بریم و آنکه صدقه می دهد زیادش می کنیم. ما اگر رابطۀ ربا با نابودی مال را هم نفهمیم می گوییم روایت داریم.

صفحات: 1· 2

دانلود كتاب " گنجينه هاي معنوي "

نوشته شده توسطرحیمی 14ام آذر, 1391

زندگینامه آیت الله میرزا عبدالکریم حق شناس (ره)

نوشته شده توسطرحیمی 14ام آذر, 1391

     آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حق شناس تهرانی در سال 1298 شمسی در خانواده ای متدین در تهران متولد شدند. نام پدرشان علی و نام خانوادگیشان صفاکیش بود، و پدر در فرمانداری آن روز تهران صاحب منصب بود و به همین جهت به علی خان شهرت داشت. او سه فرزند داشت ولـّی،کریم و رحیم. منزل مسکونی پدریشان در خیابان عین الدوله یا ایران کنونی قرار داشت که جزء محلّات نجیب تهران بود. پدر در ایّام صباوت فرزندان خویش وفات یافت ؛ ولی مادرشان تا آن زمان که ایشان به سن پانزده شانزده سالگی برسند در قید حیات بود.

     از مادر بزرگوارشان یاد و برای او طلب مغفرت می کردند، و خود را وامدار او می دانستند، و می فرمودند : مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتیح را می خواند، و حتی آیات مبارکه قرآن را در میان کلمات دیگر تشخیص می داد، و این را به خوابی که از امام امیر المومنین علیه السلام دیده بود مربوط می دانست. در آن رویا ایشان امام را دیده بود که به او دو قرص می دهند. یکی از آنها را شیطان می دزدد؛ اما او موفق می شود که دیگری را بخورد. بعد از اینکه صبح از خواب برخاسته بود دیگر می توانست قرآن را بشناسد و بخواند. در مورد دقت و مواظبت او در امر تربیت فرزندان می فرمودند: روزی ناظم مدرسه مشق نوشته های مرا دید، عادت من این بود که مشق های مدرسه را ،کج می نوشتم. او با تَشَر به من گفت چرا نردبان درست کرده ای؟ دستت را بیاور. آنوقت با چوب آلبالوئی که به دست داشت، ده بار بر کف دست من زد. دستم ورم کرده بود . ظهر در خانه دست ها را به مادر مرحومه ام نشان داده و شکایت کردم ،گفتم : مادر ببین دستم مثل نان تافتون شده است. فرمود: اگر ناظم با من محرم بود ، دست او را می بوسیدم ، و تشکر می کردم. اینقدر باید از این چوب ها بخوری تا آدم شوی. در مورد پدر نیز می فرمودند: روزی با برادر بزرگترم در کوچه بازی می کردم که پدر رسید. برادر بزرگتر به یک سو و من به یک سو رفتم، و در آخر خاله ام مرا به آغوش گرفت، و به دفاع از من برخاست، و گفت : نمی گذارم بچه ام را تنبیه کنید. این نوع برخورد از نوع تربیت های قدیمی بوده و امروزه منسوخ شده است؛ اما ایشان از پدر و مادرشان که این قدر به سرنوشت فرزند خود می اندیشیدند، تقدیرکرده، و می فرمودند: زحمات ایشان مایه ی تربیت ما بود.

صفحات: 1· 2· 3

دعای حضرت خضر علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 14ام آذر, 1391

 

تعلیم دعای حضرت خضر علیه السلام از سوی امیرالمومنین علی علیه السلام به کمیل ابن زیاد نخعی

     دعای کمیل از دعاهای بسیار خوب و حاوی مضامین عالیه است،‌ و شیخ طوسی در مصباح المتهجد در اعمال شب نیمه شعبان آورده است،‌ و مجلسی در زادالمعاد و شیخ ابراهیم کفعمی در مصباح خود،‌ و در البلد الامین آورده است، و مرحوم سید ابن طاووس در اقبال در اعمال شب نیمه شعبان آورده و با دو سند نقل میکند:

     اول از جدش شیخ طوسی (ره ) بدین مضمون که: روایت شده است که: کمیل بن زیاد نخعی در شب نیمه شعبان امیرالمومنین علیه السلام را در حال سجده دید که به این دعا مشغول بودند.

     دوم از روایت دیگری بدین مضمون که: کمیل بن زیاد نخعی میگوید: من با مولای خود حضرت امیرالمومنین علیه السلام در مسجد بصره نشسته بودیم و با آن حضرت نیز جماعتی از اصحاب او بودند‌، پس بعضی از آنها از حضرت پرسیدند: معنای گفتار خداوند عزوجل: فیها یفرق کل امر حکیم چیست؟

     حضرت فرمودند: مراد شب نیمه شعبان است. سوگند به آن کسی که نفس علی در دست اوست،‌ هیچ بنده ای نیست مگر آنکه جمیع آن مقدراتی که بر او جاری می شود از خیر و شر در این شب قسمت او میگردد،‌ تا آخر سال در مثل چنین شب نیمه شعبانی که می آید. و هیچ بنده ای نیست که این شب را احیاء بدارد و به دعای حضرت خضر علیه السلام خدا را بخواند،‌ مگر آنکه دعایش مستجاب میشود.

     و چون حضرت از مسجد بیرون رفتند،‌ من شبانه به منزلش رفتم. حضرت فرمود: برای چه کاری آمدی؟ عرض کردم: ای امیرالمومنین برای یاد گرفتن دعای خضر آمدهام. حضرت فرمود: ای کمیل بنشین! و چون این دعا را حفظ کردی،‌ بخوان آن را در هر شب جمعه یا در هر ماهی یکبار،‌ و یا در هر سالی یکبار،‌ و یا در تمام مدت عمرت یکبار، از بلاها در امان خواهی بود و مورد نصرت خداوند و روزی خدا قرار میگیری! و هیچگاه مغفرت خدا از تو روی نخواهد گردانید!

ای کمیل! همنشینی زیاد تو با ما ایجاب نمود تا ما به درخواست تو پاسخ دهیم و از کان جود ما بهرمند گردی!

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

     اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُک ‏بِرَحْمَتِک الَّتى‏ وَسِعَتْ کلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِقُوَّتِک الَّتى‏  قَهَرْتَ‏ بِها کلَّشَىْ‏ءٍ، وَخَضَعَ لَها کلُّ شَىْ‏ءٍ، وَذَلَّ لَها کلُّ شَىْ‏ءٍ، وَبِجَبَرُوتِک الَّتى‏ غَلَبْتَ‏ بِها کلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِعِزَّتِک الَّتى‏ لا يقُومُ لَها شَىْ‏ءٌ، وَبِعَظَمَتِک الَّتى‏ مَلَأَتْ کلَ‏ شَىْ‏ءٍ،وَبِسُلْطانِک الَّذى‏ عَلا کلَّشَىْ‏ءٍ، وَبِوَجْهِک الْباقى‏ بَعْدَ فَنآءِ کلِّشَىْ‏ءٍ، وَبِأَسْمائِک الَّتى‏ مَلَأَتْ اَرْکانَ کلِّشَىْ‏ءٍ، وَبِعِلْمِک الَّذى‏ اَحاطَ بِکلِّشَىْ‏ءٍ، وَبِنُورِ وَجْهِک الَّذى‏ اَضآءَ لَهُ کلُّشىْ‏ءٍ، يا نُورُ يا قُدُّوسُ، يا اَوَّلَ الْأَوَّلِينَ، وَيا اخِرَ الْأخِرينَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَهْتِک الْعِصَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ‏ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ النِّقَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُغَيرُ النِّعَمَ، اَللّهُمَ‏ اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَحْبِسُ الدُّعآءَ،اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ‏ الْبَلاءَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلى‏ کلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَکلَّ خَطيئَةٍ اَخْطَاْتُها، اَللّهُمَ‏ اِنّى‏ اَتَقَرَّبُ اِلَيک بِذِکرِک، وَاَسْتَشْفِعُ بِک اِلى‏ نَفْسِک، وَاَسْئَلُک بِجُودِک اَنْ‏ تُدْنِينى‏مِنْ‏قُرْبِک، وَاَنْ تُوزِعَنى‏ شُکرَک، وَاَنْ تُلْهِمَنى‏ ذِکرَک، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُک‏ سُؤالَ خاضِع ٍ مُتَذَلِّل ٍ خاشِع ٍ، اَنْ تُسامِحَنى‏ وَتَرْحَمَنى‏، وَتَجْعَلَنى‏ بِقَِسْمِک‏ راضِياً قانِعاً، وَفى‏ جَميعِ الْأَحْوالِ مُتَواضِعاً، اَللّهُمَّ وَاَسْئَلُک سُؤالَ مَنِ‏ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَاَنْزَلَ بِک عِنْدَ الشَّدآئِدِ حاجَتَهُ، وَعَظُمَ فيما عِنْدَک رَغْبَتُهُ، اَللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُک، وَعَلا مَکانُک، وَخَفِىَ مَکرُک، وَظَهَرَ اَمْرُک، وَغَلَبَ قَهْرُک، وَجَرَتْ قُدْرَتُک، وَلا يمْکنُ الْفِرارُ مِنْ حُکومَتِک، اَللّهُمَّ لااَجِدُ لِذُنُوبى‏ غافِراً، وَلالِقَبائِحى‏ ساتِراً، وَلالِشَىْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبيحِ‏ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيرَک، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَک وَبِحَمْدِک ظَلَمْتُ نَفْسى‏، وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلى‏، وَسَکنْتُ اِلى‏ قَديمِ ذِکرِک لى‏، وَمَنِّک عَلَىَّ، اَللّهُمَ‏ مَوْلاىَ کمْ مِنْ قَبيحٍ سَتَرْتَهُ، وَکمْ مِنْ فادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ اَقَلْتَهُ، وَکمْ مِنْ عِثارٍ وَقَيتَهُ، وَکمْ مِنْ مَکرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَکمْ مِنْ ثَنآءٍ جَميلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ‏ نَشَرْتَهُ، اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى‏، وَاَفْرَطَ بى‏ سُوءُ حالى‏، وَقَصُرَتْ بى‏ اَعْمالى‏، وَقَعَدَتْ بى‏ اَغْلالى‏، وَحَبَسَنى‏ عَنْ نَفْعى‏ بُعْدُ اَمَلى‏، وَخَدَعَتْنِى الدُّنْيا بِغُرُورِها، وَنَفْسى‏ بِجِنايتِها وَمِطالى‏، يا سَيدى‏ فَاَسْئَلُک بِعِزَّتِک اَنْ لا يحْجُبَ‏ عَنْک دُعآئى‏، سُوءُ عَمَلى‏ وَفِعالى‏، وَلا تَفْضَحْنى‏ بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيهِ مِنْ‏ سِرّى‏، وَلا تُعاجِلْنى‏ بِالْعُقُوبَةِ عَلى‏ ما عَمِلْتُهُ فى‏ خَلَواتى‏، مِنْ سُوءِ فِعْلى‏ وَاِسآئَتى‏، وَدَوامِ تَفْريطى‏ وَجَهالَتى‏، وَکثْرَةِ شَهَواتى‏ وَغَفْلَتى‏، وَ کنِ اللَّهُمَ‏ بِعِزَّتِک لى‏ فى‏ کلِّ الْأَحْوالِ رَؤُفاً، وَعَلَىَّ فى‏ جَميعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً، اِلهى‏ وَرَبّى‏ مَنْ لى‏ غَيرُک، اَسْئَلُهُ کشْفَ ضُرّى‏ وَالنَّظَرَ فى‏ اَمْرى‏، اِلهى‏ وَمَوْلاىَ اَجْرَيتَ عَلَىَّ حُکماً اِتَّبَعْتُ فيهِ هَوى‏ نَفْسى‏، وَلَمْ اَحْتَرِسْ فيهِ مِنْ‏ تَزْيينِ عَدُوّى‏، فَغَرَّنى‏ بِما اَهْوى‏، وَاَسْعَدَهُ عَلى‏ ذلِک الْقَضآءُ، فَتَجاوَزْتُ‏ بِما جَرى‏، عَلَىَّ مِنْ ذلِک بَعْضَ حُدُودِک، وَخالَفْتُ بَعْضَ اَوامِرِک، فَلَک ‏الْحَمْدُ عَلَىَّ فى‏ جَميعِ ذلِک، وَلا حُجَّةَ لى‏ فيما جَرى‏ عَلَىَّ فيهِ قَضآؤُک، وَاَلْزَمَنى‏ حُکمُک وَبَلآؤُک، وَقَدْ اَتَيتُک يا اِلهى‏ بَعْدَ تَقْصيرى‏ وَاِسْرافى‏ عَلى‏ نَفْسى‏، مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکسِراً مُسْتَقيلاً، مُسْتَغْفِراً مُنيباً، مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً، لااَجِدُ مَفَرّاًمِمَّا کانَ مِنّى‏، وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيهِ فى‏ اَمْرى‏، غَيرَ قَبُولِک‏ عُذْرى‏، وَاِدْخالِک اِياىَ فى‏ سَعَةِ رَحْمَتِک، اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى‏، وَارْحَمْ‏ شِدَّةَ ضُرّى‏، وَفُکنى‏ مِنْ شَدِّ وَثاقى‏، يارَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنى‏، وَرِقَّةَ جِلْدى‏، وَدِقَّةَ عَظْمى‏، يا مَنْ بَدَءَ خَلْقى‏ وَذِکرى‏، وَتَرْبِيتى‏ وَبِرّى‏ وَتَغْذِيتى‏، هَبْنى‏ لِابْتِدآءِ کرَمِک، وَسالِفِ بِرِّک بى‏، يا اِلهى‏ وَسَيدى‏ وَرَبّى‏، اَتُراک‏ مُعَذِّبى‏بِنارِک بَعْدَ تَوْحيدِک، وَبَعْدَ مَا انْطَوى‏ عَلَيهِ قَلْبى‏ مِنْ مَعْرِفَتِک، وَلَهِجَ بِهِ‏ لِسانى‏ مِنْ ذِکرِک، وَاعْتَقَدَهُ ضَميرى‏ مِنْ حُبِّک، وَبَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافى‏ وَدُعآئى‏ خاضِعاً لِرُبُوبِيتِک، هَيهاتَ اَنْتَ اَکرَمُ مِنْ اَنْ تُضَيعَ مَنْ رَبَّيتَهُ، اَوْ تُبْعِدَ مَنْ اَدْنَيتَهُ، اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ اوَيتَهُ، اَوْ تُسَلِّمَ اِلَى الْبَلآءِ مَنْ کفَيتَهُ‏ وَرَحِمْتَهُ، وَلَيتَ شِعْرى‏ يا سَيدى‏ وَاِلهى‏ وَمَوْلاىَ، اَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلى‏ وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِک ساجِدَةً، وَعَلى‏ اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحيدِک صادِقَةً، وَبِشُکرِک مادِحَةً، وَعَلى‏ قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِاِلهِيتِک مُحَقِّقَةً، وَعَلى‏ ضَمآئِرَ حَوَتْ‏ مِنَ الْعِلْمِ بِک حَتّى‏ صارَتْ خاشِعَةً، وَعَلى‏ جَوارِحَ سَعَتْ اِلى‏ اَوْطانِ‏ تَعَبُّدِک طآئِعَةً، وَاَشارَتْ بِاسْتِغْفارِک مُذْعِنَةً، ما هکذَا الظَّنُّ بِک، وَلا اُخْبِرْنا بِفَضْلِک عَنْک يا کريمُ يا رَبِّ، وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفى‏ عَنْ قَليلٍ مِنْ بَلاءِ الدُّنْيا وَعُقُوباتِها، وَمايجْرى‏ فيها مِنَ الْمَکارِهِ عَلى‏ اَهْلِها، عَلى‏ اَنَّ ذلِک‏ بَلاءٌ وَمَکرُوهٌ قَليلٌ مَکثُهُ، يسيرٌ بَقآئُهُ، قَصيرٌ مُدَّتُهُ، فَکيفَ احْتِمالى‏ لِبَلاءِ الْاخِرَةِ، وَجَليلِ وُقُوعِ الْمَکارِهِ فيها، وَهُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَيدُومُ مَقامُهُ، وَلا يخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ، لِأَنَّهُ لا يکــونُ اِلاَّ عَنْ‏ غَضَبِک وَاْنتِقامِک وَسَخَطِک، وَهذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالْاَرْضُ، يا سَيدِى‏، فَکيفَ لى‏ وَاَنَا عَبْدُک الضَّعيفُ الذَّليلُ الْحَقيرُ الْمِسْکينُ‏ الْمُسْتَکينُ، يا اِلهى‏ وَرَبّى‏ وَسَيدِى‏ وَمَوْلاىَ لِأَىِّ الْأُمُورِ اِلَيک اَشْکو، وَلِما مِنْها اَضِجُّ وَاَبْکى‏، لِأَليمِ‏الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ، اَمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَمُدَّتِهِ، فَلَئِنْ صَيرْتَنى‏ لِلْعُقُوباتِ مَعَ اَعْدآئِک، وَجَمَعْتَ بَينى‏ وَبَينَ اَهْلِ بَلائِک، وَفَرَّقْتَ‏بَينى‏وَبَينَ‏اَحِبَّآئِک وَاَوْليآئِک، فَهَبْنى‏ يا اِلهى‏ وَسَيدِى‏ وَمَوْلاىَ وَرَبّى‏، صَبَرْتُ عَلى‏ عَذابِک، فَکيفَ اَصْبِرُ عَلى‏ فِراقِک، وَهَبْنى‏ صَبَرْتُ عَلى‏ حَرِّ نارِک فَکيفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى‏ کرامَتِک، اَمْ کيفَ اَسْکنُ فِى النَّارِ وَرَجآئى‏ عَفْوُک، فَبِعِزَّتِک يا سَيدى‏ وَمَوْلاىَ اُقْسِمُ صادِقاً، لَئِنْ تَرَکتَنى‏ ناطِقاً، لَأَضِجَّنَّ اِلَيک بَينَ اَهْلِها ضَجيجَ الْأمِلينَ، وَلَأَصْرُخَنَّ اِلَيک صُراخَ‏ الْمَسْتَصْرِخينَ، وَلَاَبْکينَّ عَلَيک بُکآءَ الْفاقِدينَ، وَلَأُنادِينَّک اَينَ کنْتَ يا وَلِىَّ الْمُؤْمِنينَ، يا غايةَ امالِ الْعارِفينَ، ياغِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، يا حَبيبَ‏ قُلُوبِ‏الصَّادِقينَ، وَيااِلهَ الْعالَمينَ، اَفَتُراک سُبْحانَک يا اِلهى‏ وَبِحَمْدِک، تَسْمَعُ‏ فيها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فيها بِمُخالَفَتِهِ، وَذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِيتِهِ، وَحُبِسَ بَينَ‏اَطْباقِهابِجُرْمِهِ وَجَريرَتِهِ، وَهُوَ يضِجُّ اِلَيک ضَجيجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِک، وَيناديک بِلِسانِ اَهْلِ تَوْحيدِک، وَيتَوَسَّلُ اِلَيک بِرُبُوبِيتِک، يا مَوْلاىَ‏ فَکيفَ يبْقى‏ فِى الْعَذابِ وَهُوَ يرْجُوا ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِک، اَمْ کيفَ تُؤْلِمُهُ‏ النَّارُ وَهُوَ يأْمَلُ فَضْلَک وَرَحْمَتَک، اَمْ کيفَ يحْرِقُهُ لَهيبُها وَاَنْتَ تَسْمَعُ‏ صَوْتَهُ وَتَرى‏ مَکانَهُ، اَمْ کيفَ يشْتَمِلُ عَلَيهِ زَفيرُها وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ، اَمْ‏ کيفَ يتَقَلْقَلُ بَينَ اَطْباقِها وَاَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ، اَمْ کيفَ تَزْجُرُهُ زَبانِيتُها وَهُوَ يناديک يا رَبَّهُ، اَمْ کيفَ يرْجُو فَضْلَک فى‏ عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُکهُ فيها، هَيهاتَ‏ ما ذلِک الظَّنُ‏بِک،وَلَاالْمَعْرُوفُ‏مِنْ‏فَضْلِک، وَلا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدينَ‏ مِنْ بِرِّک وَاِحْسانِک، فَبِالْيقينِ اَقْطَعُ لَوْ لا ما حَکمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذيبِ جاحِديک، وَقَضَيتَ بِهِ مِنْ اِخْلادِ مُعانِديک، لَجَعَلْتَ النَّارَ کلَّها بَرْداً وَسَلاماً، وَما کانَ لِأَحَدٍ فيها مَقَرّاً وَلا مُقاماً، لکنَّک تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُک، اَقْسَمْتَ اَنْ تَمْلَأَها مِنَ الْکافِرينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ اَجْمَعينَ، وَاَنْ تُخَلِّدَ فيهَا الْمُعانِدينَ، وَاَنْتَ جَلَّ ثَناؤُک قُلْتَ مُبْتَدِئاً، وَتَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعامِ مُتَکرِّماً، «اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کمَنْ کانَ فاسِقاً، لا يسْتَوُونَ» اِلهى‏ وَسَيدى‏ فَاَسْئَلُک‏ بِالْقُدْرَةِ الَّتى‏ قَدَّرْتَها، وَبِالْقَضِيةِ الَّتى‏ حَتَمْتَها وَحَکمْتَها، وَغَلَبْتَ مَنْ‏ عَلَيهِ اَجْرَيتَها، اَنْ تَهَبَ لى‏ فى‏ هذِهِ اللَّيلَةِ وَفى‏ هذِهِ السَّاعَةِ، کلَّ جُرْمٍ‏ اَجْرَمْتُهُ، وَکلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَکلَّ قَبِيحٍ اَسْرَرْتُهُ، وَکلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ، کتَمْتُهُ‏ اَوْ اَعْلَنْتُهُ اَخْفَيتُهُ اَوْ اَظْهَرْتُهُ، وَکلَّ سَيئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْکرامَ الْکاتِبينَ، الَّذينَ وَکلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما يکــونُ مِنّى‏، وَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى‏، وَکنْتَ اَنْتَ الرَّقيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرآئِهِمْ، وَالشَّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَبِرَحْمَتِک‏ اَخْفَيتَهُ وَبِفَضْلِک سَتَرْتَهُ، وَاَنْ تُوَفِّرَ حَظّى‏ مِنْ کلِ‏ّ خَيرٍ اَنْزَلْتَهُ، اَوْ اِحْسانٍ‏ فَضَّلْتَهُ، اَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، اَوْرِزْقٍ بَسَطْتَهُ، اَوْذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، اَوْخَطَأٍتَسْتُرُهُ، يا رَبِ‏ّ يارَبِ‏ّ يارَبِّ، يااِلهى‏ وَسَيدى‏ وَمَوْلاىَ وَمالِک رِقّى‏،يامَنْ‏بِيدِهِ ناصِيتى‏ ياعَليماً بِضُرّى‏ وَمَسْکنَتى‏، ياخَبيراً بِفَقْرى‏ وَفاقَتى‏، يارَبِّ يارَبِّ يا رَبِّ، اَسْئَلُک بِحَقِّک وَقُدْسِک، وَاَعْظَمِ صِفاتِک وَاَسْمآئِک، اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى‏ مِنَ‏ اللَّيلِ وَالنَّهارِ بِذِکرِک مَعْمُورَةً، وَبِخِدْمَتِک مَوْصُولَةً، وَاَعْمالى‏ عِنْدَک‏ مَقْبُولَةً، حَتّى‏ تَکــونَ اَعْمالى‏ وَاَوْرادى‏ کلُّها وِرْداً واحِداً، وَحالى‏ فى‏ خِدْمَتِک سَرْمَداً، يا سَيدى‏ يا مَنْ عَلَيهِ مُعَوَّلى‏، يا مَنْ اِلَيهِ شَکوْتُ اَحْوالى‏، يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ، قَوِّ عَلى‏ خِدْمَتِک جَوارِحى‏، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيمَةِ جَوانِحى‏، وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فى‏ خَشْيتِک، وَالدَّوامَ فِى الْإِتِّصالِ بِخِدْمَتِک، حَتّى‏ اَسْرَحَ اِلَيک‏ فى‏ مَيادينِ السَّابِقينَ، وَاُسْرِعَ اِلَيک فِى الْبارِزينَ، وَاَشْتاقَ اِلى‏ قُرْبِک فِى الْمُشْتاقينَ، وَاَدْنُوَ مِنْک دُنُوَّ الْمُخْلِصينَ، وَاَخافَک مَخافَةَ الْمُوقِنينَ، وَاَجْتَمِعَ فى‏ جِوارِک مَعَ الْمُؤْمِنينَ، اَللّهُمَّ وَمَنْ اَرادَنى‏ بِسُوءٍ فَاَرِدْهُ، وَمَنْ کادَنى‏ فَکدْهُ وَاجْعَلْنى‏ مِنْ اَحْسَنِ عَبيدِک نَصيباً عِنْدَک، وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْک، وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيک، فَاِنَّهُ لا ينالُ ذلِک اِلاَّ بِفَضْلِک، وَجُدْ لى‏ بِجُودِک، وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِک، وَاحْفَظْنى‏ بِرَحْمَتِک، وَاجْعَلْ‏ لِسانى‏ بِذِکرِک لَهِجاً، وَقَلْبى‏ بِحُبِّک مُتَيماً، وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ اِجابَتِک، وَاَقِلْنى‏ عَثْرَتى‏، وَاغْفِرْ زَلَّتى‏، فَاِنَّک قَضَيتَ عَلى‏ عِبادِک بِعِبادَتِک، وَاَمَرْتَهُمْ‏ بِدُعآئِک، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجابَةَ، فَاِلَيک يارَبِ‏نَصَبْتُ‏وَجْهى‏،وَاِلَيک يا رَبِ‏ مَدَدْتُ يدى‏، فَبِعِزَّتِک اسْتَجِبْ لى‏ دُعآئى‏، وَبَلِّغْنى‏ مُناىَ، وَلا تَقْطَعْ مِنْ‏ فَضْلِک رَجآئى‏، وَاکفِنى‏ شَرَّ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ مِنْ اَعْدآئى‏، يا سَريعَ الرِّضا، اِغْفِرْ لِمَنْ لايمْلِک اِلَّا الدُّعآءَ، فَاِنَّک فَعَّالٌ لِما تَشآءُ، يا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ، وَذِکرُهُ شِفآءٌ، وَطاعَتُهُ غِنىً، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ‏مالِهِ‏الرَّجآءُ وَسِلاحُهُ الْبُکآءُ، يا سابِغَ النِّعَمِ، يادافِعَ‏النِّقَمِ، يانُورَالْمُسْتَوْحِشينَ فِى الظُّلَمِ، ياعالِماً لايعَلَّمُ، صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بى‏ ما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَصَلَّى اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَالْأَئِمَّةِ الْمَيامينَ مِنْ الِهِ(أهْلِه)، وَسَلَّمَ تَسْليماً کثيراً.

     خدايا من از تو مى‏خواهم‏ بحق آن رحمتت که همه چيز را فرا گرفته و به آن نيرويت که همه چيز را بوسيله آن مقهور خويش کردى و همه چيز در برابر آن خاضع و همه در پيش آن خوار است و به جبروت تو که بوسيله آن چيره گشتى‏ بر هر چيز و به عزتت که چيزى در برابرش نه‏ايستد و به آن عظمت و بزرگيت که پرکرده هر چيز را و به آن سلطنت و پادشاهيت که بر هر چيز برترى گرفته و به ذات پاکت که پس از نابودى هر چيز باقى است و به نامهاى مقدست که اساس هر موجودى را پرکرده و به آن علم و دانشت که احاطه يافته به هر چيز و به نور ذاتت که روشن شد در پرتوش هر چيز اى نور حقيقى و اى منزه از هر عيب اى آغاز موجودات اولين و اى پايان‏ آخرين خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را که پرده‏ها را بدرد خدايا بيامرز برايم آن‏ گناهانى را که عقاب و کيفرها را فرو ريزد خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را که نعمت‏ها را تغيير دهد خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را که از (اجابت) دعا جلوگيرى کند خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را که بلا نازل کند خدايا بيامرز برايم هر گناهى که کرده‏ام و هر خطايى که از من سر زده‏ خدايا من به سوى تو تقرب جويم بوسيله ذکر تو و شفيع آورم بدرگاهت خودت را و به جود و کرمت از تو مى‏خواهم که‏ مرا به مقام قرب خويش نزديک سازى و شکر و سپاسگذاريت را بر من روزى کنى و ذکر خود را به من الهام کنى خدايا از تو درخواست‏مى‏کنم‏درخواست‏شخص‏فروتن‏خوارترسان‏که‏بر من آسان‏گيرى وبه‏من‏رحم‏کنى‏ومرابه‏آنچه‏برايم‏قسمت کرده‏اى‏ راضى و قانعم سازى و در تمام حالات فروتنم کنى خدايا از تو درخواست کنم درخواست کسى که سخت‏ فقير و بى‏چيز شده و خواسته‏اش را هنگام سختيها پيش تو آورده و اميدش بدانچه نزد تو است بسيار بزرگ است‏ خدايا سلطنت و پادشاهيت بس بزرگ و مقامت بسى بلند است مکر و تدبيرت در کارها پنهان و امر و فرمانت آشکار است‏ قهرت غالب و قدرت و نيرويت نافذ است و گريز از تحت حکومت تو ممکن نيست خدايا نيابم براى گناهانم آمرزنده‏اى و نه براى کارهاى زشتم پرده‏پوشى و نه کسى را که عمل زشت‏ مرا به کار نيک تبديل کند جز تو، نيست معبودى جز تو منزهى تو و به حمد تو مشغولم من به خويشتن‏ ستم کردم و در اثر نادانيم دليرى کردم و به اينکه هميشه از قديم به ياد من بوده وبر من لطف و بخشش داشتى آسوده خاطرنشستم اى خدا اى مولاى من چه بسيار زشتيها که از من‏پوشاندى و چه بسيار بلاهاى سنگين که از من بازگرداندى و چه بسيار لغزشها که از آن نگهم داشتى و چه بسيار ناراحتيها که از من دور کردى و چه بسيار مدح و ثناى خوبى که‏من‏شايسته‏اش‏نبودم‏و تو آن را منتشر ساختى خدايا بلاى من بسى بزرگ است و بدى حالم از حد گذشته و اعمالم نارسا است و زنجيرهاى علايق مرا خانه‏نشين و آرزوهاى دور و دراز مرا از رسيدن به منافعم بازداشته و دنيا با ظواهر فريبنده‏اش مرا گول زد و نفسم بوسيله جنايتش و به مسامحه گذراندم اى آقاى من پس از تو مى‏خواهم به عزتت که بدى رفتار و کردار من دعايم را از اجابتت جلوگيرى نکند و رسوا نکنى مرا به آنچه از اسرار پنهانى من‏ اطلاع دارى و شتاب نکنى در عقوبتم براى رفتار بد و کارهاى بدى که در خلوت انجام دادم و ادامه دادنم به تقصير و نادانى و زيادى شهوت‏رانى و بى‏خبريم و خدايا به عزتت سوگند که در تمام احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام امور بر من عطوفت فرما اى معبود من و اى پروردگار من جز تو که را دارم که رفع گرفتارى و توجه در کارم را از او درخواست کنم اى خداى من و اى مولاى من تو بر من حکمى را مقرر داشتى که در اجراى آن پيروى هواى نفسم را کردم و از فريبکارى دشمنم در اين باره نهراسيدم پس او هم طبق دلخواه خويش گولم زد و قضا (و قدر) هم با او کمک‏کردودراثر همين ماجراى شومى که بر سرم آمد نسبت به پاره‏اى از حدود و احکامت تجاوز کردم و در برخى از دستوراتت راه مخالفت را پيمودم پس در تمام آنچه پيش آمده تو را ستايش مى‏کنم و اکنون از حکمى که درباره کيفر من جارى گشته و قضا و آزمايش تو مرا بدان ملزم ساخته حجت و برهانى ندارم و اينک اى معبود من در حالى به درگاهت آمده‏ام که درباره‏ات کوتاهى کرده و بر خود زياده ‏روى ‏نموده ‏و عذرخواه و پشيمان و دل‏شکسته و پوزش‏جو و آمرزش طلب و بازگشت کنان و به گناه خويش اقرار و اذعان و اعتراف دارم و راه گريزى از آنچه از من سر زده نيابم و پناهگاهى که بدان رو آورم در کار خويش ندارم جز اينکه‏ تو عذرم بپذيرى و مرا در فراخناى رحمتت درآورى پس اى خداى من عذرم بپذير و بر سخت‏پريشانيم رحم کن و از بند سخت گناهانم رهائيم ده اى پروردگار من بر ناتوانى بدنم و نازکى پوست تنم‏ و باريکى استخوانم رحم کن اى کسى که آغاز کردى به آفرينش من‏وبه‏يادمن‏وبپرورشم‏وبه‏احسان‏وخوراک دادنم اکنون به همان بزرگوارى و کرم نخستت و سابقه احسانى که به من داشتى مرا ببخش اى معبود من و اى آقاى من و اى پروردگارم آيا تو به راستى‏ چنانى که مرا به آتش عذاب کنى پس از اينکه به يگانگيت اقرار دارم و دلم به نور معرفتت آباد گشته و زبانم به ذکر تو گويا شده و نهادم به دوستى تو پيوند شده و پس از اعتراف صادقانه و دعاى خاضعانه‏ام به مقام بنده‏پرورى و ربوبيتت؟ بسيار دور است! تو بزرگوارتر از آنى که از نظر دور دارى کسى را که خود پروريده‏اى يا دور گردانى کسى را که خود نزديکش کرده يا تسليم بلا و گرفتارى کنى کسى را که خود سرپرستى کرده‏ و به لطف پروريده‏اى و کاش مى‏دانستم اى آقا و معبود و مولايم آيا چيره مى‏کنى آتش دوزخ را بر چهره‏هايى که در برابر عظمتت به سجده افتاده و بر زبانهايى که صادقانه به يگانگيت گويا شده و سپاسگزارانه به شکرت باز شده و بر دلهايى که از روى يقين به خدائيت اعتراف کرده‏اند و بر نهادهايى که‏ علم و معرفتت آنها را فرا گرفته تا به جايى که در برابرت خاشع گشته و بر اعضاء و جوارحى که مشتاقانه به پرستشگاهايت‏ شتافته و با حال اقرار به گناه جوياى آمرزش تو هستند چنين گمانى به تو نيست و از فضل تو چنين خبرى به ما نرسيده اى خداى کريم اى پروردگار من و تو ناتوانى مرا در مقابل اندکى از بلاى‏ دنيا و کيفرهاى ناچيز آن و ناملايماتى که معمولاً بر اهل آن مى‏رسد مى‏دانى در صورتى‏که اين‏ بلا و ناراحتى دوامش کم است و دورانش اندک و مدتش کوتاه است‏ آخرت و آن ناملايمات بزرگ را در آنجا دارم در صورتى‏که آن بلا مدتش طولانى و دوامش هميشگى است و تخفيفى براى مبتلايان به آن نيست زيرا آن بلا از خشم و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته و آن هم چيزى است که آسمانها و زمين تاب تحمل آن را ندارند اى آقاى من تا چه رسد به من بنده ناتوان خوار ناچيز مستمند بيچاره! اى معبود و پروردگار و آقا و مولاى من آيا براى کداميک از گرفتاريهايم به تو شکايت کنم‏ و براى کداميک از آنها شيون و گريه‏کنم؟ آيا براى عذاب دردناک و سخت يا براى بلاى طولانى و مديد پس اگر بنا شود مرا بخاطر کيفرهايم در زمره دشمنانت اندازى و مرا با گرفتاران در بلا و عذابت در يکجا گردآورى و ميان من و دوستانت جدايى اندازى گيرم که اى معبود و آقا و مولا و پروردگارم من بر عذاب تو صبر کنم اما چگونه بر دورى از تو طاقت آورم و گيرم که اى معبود من حرارت آتشت را تحمل کنم اما چگونه چشم پوشيدن از بزرگواريت را بر خود هموار سازم يا چگونه در ميان آتش‏ بمانم با اينکه اميد عفو تو را دارم پس به عزتت سوگند اى آقا و مولاى من براستى سوگند مى‏خورم که اگر زبانم را در آنجا بازبگذارى حتماً در ميان دوزخيان شيون را بسويت سر دهم شيون اشخاص آرزومند و مسلماً چون فريادرس‏ خواهان به درگاهت فرياد برآرم و قطعاً مانند عزيز گمگشتگان بر دورى تو گريه و زارى کنم و با صداى بلند تو را مى‏خوانم و مى‏گويم کجايى‏ اى يار و نگهدار مؤمنان اى منتهاى آرمان عارفان اى فريادرس درماندگان اى محبوب‏ دل راستگويان و اى حيران کننده عالميان آيا براستى چنان مى‏بينى اى منزه و معبودم که به ستايشت مشغولم که بشنوى‏ در آن آتش صداى بنده مسلمانى را که در اثر مخالفتش در آنجا زندانى شده و مزه عذاب آتش را به خاطر نافرمانيش چشيده و در ميان طبقات دوزخ به واسطه جرم و جنايتش گرفتار شده و در آن حال به درگاهت شيون کند شيون شخصى که آرزومند رحمت‏ تو است و به زبان يگانه‏پرستان تو را فرياد زند و به بنده پروريت متوسل گردد اى مولاى من‏ پس چگونه در عذاب بماند با اينکه به بردبارى سابقه دارت چشم اميد دارد يا چگونه‏ آتش او را بيازارد با اينکه آرزوى فضل و رحمت تو را دارد يا چگونه شعله آتش او را بسوزاند با اينکه تو صدايش را بشنوى‏ و جايش را ببينى يا چگونه شراره‏هاى آتش او را دربرگيرد با اينکه تو ناتوانيش دانى يا چگونه در ميان طبقات آتش دست و پا زند با اينکه تو صدق و راستگوئيش را دانى يا چگونه موکلان دوزخ او راباتندى‏برانندبااينکه تو را به‏ پروردگارى‏بخواندياچگونه‏ممکن‏است‏که‏اميدفضل‏تورادرآزادى‏خويش‏داشته باشد ولى تو او را به حال خود واگذارى چه بسيار از تو دور است و چنين گمانى به تو نيست و فضل تو اينسان معروف نيست و نه شباهت با رفتار تو نسبت به يگانه‏پرستان دارد با آن نيکى و احسانت که نسبت بدانها دارى و من بطور قطع مى‏دانم که اگر فرمان تو در معذب ساختن‏ منکرانت صادر نشده بود و حکم تو به هميشه ماندن در عذاب براى دشمنانت در کار نبود حتماً آتش دوزخ را هر چه بود به تمامى سرد و سالم مى‏کردى و هيچکس در آن منزل و مأوا نداشت ولى تو اى خدايى که تمام نامهايت مقدس است سوگند ياد کرده‏اى که دوزخ را از کافران از پريان و آدميان پرکنى و دشمنانت را براى هميشه در آن جا دهى و تو که‏ حمد ثنايت برجسته است در ابتداء بدون سابقه فرمودى و به اين انعام از روى بزرگوارى تفضل کردى‏(که فرمودى) «آيا کسى‏که مؤمن است مانند کسى است که فاسق است؟ نه يکسان نيستند» اى معبود من و اى آقاى‏ من بحق آن نيرويى که مقدرش کردى و به فرمانى که مسلمش کردى و صادر فرمودى‏ و بر هر کس آن را اجرا کردى مسلط گشتى از تو مى‏خواهم که ببخشى بر من در اين شب و در اين ساعت هر جرمى را را که مرتکب شده‏ام و هر گناهى را که از من سرزده و هر کار زشتى را که پنهان کرده‏ام و هر نادانى که کردم چه کتمان کردم‏ و چه آشکار چه پنهان کردم و چه در عيان و هر کار بدى را که به نويسندگان گراميت دستور يادداشت کردنش را دادى همان نويسندگانى‏ که آنها را موکل بر ثبت اعمال من کردى و آنها را به ضميمه اعضاء و جوارحم گواه بر من کردى و اضافه بر آنها خودت نيز مراقب من بودى و گواه اعمالى بودى که از ايشان پنهان مى‏ماند والبته‏به‏واسطه‏رحمتت بود که آنها را پنهان داشتى و از روى فضل خود پوشاندى و نيز خواهم که بهره‏ام را وافر و سرشار گردانى‏ازهرخيرى‏که‏فروريزى يا احسانى‏ که بفرمائى يا نيکيهايى که پخش کنى يا رزقى که بگسترانى يا گناهى که بيامرزى يا خطايى که بپوشانى پروردگارا پروردگارا پروردگارا اى معبود من اى آقا و مولايم و اى مالک من اى کسى‏که اختيارم بدست او است اى داناى بر پريشانى و بى‏نوائيم اى آگه از بى‏چيزى و نداريم پروردگارا، پروردگارا پروردگارا از تو مى‏خواهم به حق خودت و به ذات مقدست و به بزرگترين صفات و اسمائت که اوقاتم را در شب و روز به ياد خودت معمور و آباد گردانى و به خدمتت پيوسته دارى و اعمالم را مقبول درگاهت گردانى تا اعمال و گفتارم همه يک جهت براى تو باشد و حالم هميشه در خدمت تو مصروف گردد اى آقاى من اى کسى که تکيه‏گاهم او است اى کسى‏که شکايت احوال خويش به درگاه او برم پروردگارا پروردگارا پروردگارا نيرو ده بر انجام خدمتت اعضاى مرا و دلم را براى عزيمت‏ به سويت محکم گردان و به من عطا فرما تا تن و جان را در ميدانهاى پيشتازان بسويت برانم و در زمره شتابندگان بسويت بشتابم و در صف مشتاقان اشتياق‏ تقربت را جويم و چون نزديک شدن مخلصان به تو نزديک گردم و چون يقين کنندگان از تو بترسم‏ و در جوار رحمتت با مؤمنان در يکجا گرد آيم خدايا هر که بد مرا خواهد بدش را بخواه و هر که به من مکر کند به مکر خويش دچارش کن و نصيبم را پيش خود بهتر از ديگر بندگانت قرار ده‏ و منزلتم را نزد خود نزديکتر از ايشان کن و رتبه‏ام را در پيشگاهت مخصوص‏تر از ديگران گردان که براستى جز به فضل تو کسى به اين مقام نرسد و به جود و بخشش خود به من جود کن و به مجد و بزرگوارى خود بر من توجه فرما و به رحمت خود مرا نگهدار و قرار ده زبانم را به ذکرت گويا و دلم را به دوستيت بى‏قرار و شيدا و با اجابت نيکت بر من منت بنه و لغزشم را ناديده گير و گناهم را بيامرز زيرا که تو خود بندگانت را به پرستش خويش فرمان دادى و به دعا کردن‏ به درگاهت مأمور ساختى و اجابت دعايشان را ضمانت کردى پس اى پروردگار من به سوى تو روى خود بداشتم و به درگاه تو اى پروردگارم‏ دست حاجت دراز کردم پس به عزتت دعايم را مستجاب فرما و به آرزويم برسان و اميدم را از فضل خويش قطع منما و شر دشمنانم را از جن و انس کفايت فرما اى خداى زودگذر بيامرز کسى را که جز دعا چيزى ندارد که براستى تو هر چه را بخواهى انجام دهى اى کسى که نامش دوا است‏ و يادش شفاء است و طاعتش توانگرى است ترحم فرما بر کسى‏که سرمايه‏اش اميد و ساز و برگش گريه و زارى است اى‏ تمام دهنده نعمتها و اى برطرف کننده گرفتاريها اى روشنى وحشت‏زدگان در تاريکيها اى داناى بى معلم‏ درود فرست بر محمد و آل محمد و انجام ده درباره من آنچه را که تو شايسته آنى و درود خدا بر پيامبر و پيشوايان با برکت از خاندانش و سلام فراوان‏

————————————————————————————-

  1. کمیل بن زیاد نخعى - که دعاى کمیل به نام او معروف است - از یاران خاصّ امیر مؤمنان على(ع) به شمار مى آید. شیخ مفید; او را از پیشگامان در محبّت به على(ع) و مقرّبان آن حضرت دانسته است، وى از سوى امیر مؤمنان(ع) به زمامدارى منطقه «هیت» منصوب شد.در نهج البلاغه سفارش هایى از امیر مؤمنان به وى نقل شده است که بسیار ارزنده و پرمحتواست. کمیل بن زیاد، به خاطر تشیّع و وفادارى به امیر مؤمنان(ع) - همان گونه که مولایش به وى خبر داده بود - به دست حجّاج خونخوار به شهادت رسید. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 17، صفحه 149، شرح نهج البلاغه علاّمه خویى، جلد 21، صفحه 219، و معجم رجال الحدیث، جلد 15، صفحه 132.

 

یک امام جمعه اهل‌سنت : عزاداری بر امام حسین(ع) از مصادیق ذکر است.

نوشته شده توسطرحیمی 13ام آذر, 1391

     خداوند در قرآن فرموده واذکروا ایام الله ایام خدا را یادآوری کنید و تعظیم شعائر را ترک نکنید و ایام عزاداری بر امام حسین(ع) از مصادیق ذکر است.        

     ماموستا مجتهدی، امام جمعه اهل سنت سنندج در گفتگو با خبرنگار حوزه در کردستان اظهار داشت: فضایل اهل‌بیت(ع) در کتب اهل سنت انکارناپذیر است و هیچ کسی نمی‌تواند بر آن خدشه‌ای وارد کند.

     وی افزود: وقتی امام حسین به سوی کربلا خارج می شدند به مردم فرمودند:«ای مردم ما برای کشته شدن و شهادت می رویم» از آن جمعیت انبوه فقط 72 تن از یاران وفادارش امام را همراهی کردند و وقتی به کربلا رسیدند فرمودند:«هذه کربلا، موضعُ کربٍ و بلا».

     ماموستا مجتهدی با اشاره به اینکه کوفیان در بیعت با امام هزاران نامه به امام نوشتند، خاطر نشان ساخت: با این حال کوفیان راه را بر امام بستند و وی را شهید و اهل بیتش را اسیر کردند.

     وی علت این کار کوفیان را ریاست طلبی و بی بصیرتی دانست و افزود: وقتی امام با عمرسعد رودرروشد به او فرمود: آیا مرا نمی شناسی؟ من نوه پیغمبر شما و زاده زهرای مرضیه ام. عمر سعد در جواب امام گفت: می دانم که به روی چه کسی راه را بسته ام ولی ملک ری روشنی چشم من است و من توانم آن را رها کنم.

     این روحانی اهل‌سنت در ادامه به بیان فضائل اهل بیت به ویژه امام حسین(ع) در کتب اهل سنت پرداخت و گفت: فضائل اهل بیت در کتب اهل سنت انکار ناپذیر است و هیچ کس نمی تواند خدشه ای برآنها وارد بکند.

     وی تصریح کرد: کتاب نور الابصار شیخ شبلنجی از علمای معروف و از بزرگان اهل سنت مملو از فضایل و سیره اهل بیت علیهم السلام است.

     امام جمعه اهل‌سنت سنندج با رد گفته های وهابیون مبنی بر اینکه نباید عزاداری کرد، گفت: ایام عزاداری امام حسین از مصادیق ذکر است و خداوند در قرآن فرموده: «اذکروا ایام الله». ایام خدا را یادآوری کنید و تعظیم شعائر را ترک نکنید بنابراین وقتی آسمان و زمین بر حسین می گریند چرا ما نباید بر ایشان گریه کنیم؟

     ماموستا مجتهدی در پایان اشعاری از امام شافعی در فضائل اهلبیت انشاد کرد:

     آل النبیّ ذریعتی و هُمُ الیه وسیلتی أرجُو بِأن اُعطی غداً، بِیَدِ الیمینِ صحیفتی

«اهل بیت پیامبر وسیله من برای رسیدن به خداوند هستند، که امید دارم بدین وسیله فردای قیامت نامه عمل من به دست راستم داده شود.

منبع:خبرگزاری حوزه