موضوع: "شعر"

کــربلا کعبة دل‌هاست...

نوشته شده توسطرحیمی 6ام آبان, 1395

کــربلا کعبة دل‌هاست خـــدا می‌داند

دیـدنش آرزوی ماست خــــــدا می‌‌داند

کـربلا گلشن سر سبز علی و زهرا است

تا چـه حد وقف تماشاست خــدا می‌داند

کـربلا را چه نیاز است که تفسیر کـنند

عشق حرفی است که گویاست خدا می‌داند

ما عزادار حسینیـــم که اشک غــم او

آبــروی همــة ماست خـــــدا می‌داند

اولـین مستمع مجلس پرفیض حسیــن

مادرش حضرت زهرا است خــدا می‌داند

تا ابد از غـم او در دل ذرات وجــود

کس نداند که چه غوغاست خـدا می‌داند

نگـــه آخر او سوی خیام است ولـی

چـه در آن آئینه پیــداست خدا مــی‌داند

یوسف فـاطمه افتاد به‌خـــاک و دردا

چه خبـر در دل صحراست خـدا می‌‌داند

چـشمة چشم وفایی شده دریا از اشک

قـدر آن دیده كه دریاست خـدا می‌داند

پوستر روز شمار اربعین ۲۴

اشعار آیینی ویژه شهادت امام سجاد علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 5ام آبان, 1395

« علی اکبر لطیفیان»، « سید حمید رضا برقعی»، « وحید قاسمی» و « علی اکبر لطیفیان »  از شاعران آیینی کشورمان هستند که اشعاری درباره امام سجاد ( علیه السلام ) سروده اند. 

 
درد بسیار ، مداوا گریه
ارث جامانده ي زهرا گریه
روزها ناله و شبها گریه
آب میخورد ، ولی با گریه
 
گریه بر آبِ وضویش میریخت
خونِ دل بر سر و رویش میریخت
 
گریه بر شاه شهیدان خوب است
گریه بر کشته ی عریان خوب است
گریه بر دامن طفلان خوب است
گریه بر آن لب و دندان خوب است
 
خواسته هر سحرش گریه کند
در فراق پدرش گریه کند
 
گریه بر ناله ي آن مادرها
گریه بر گریه ي آن دخترها
گریه بر غارت انگشترها
گریه بر واشدن معجرها
 
رنگ مهتاب ، زمینش میزد
دیدن آب ، زمینش میزد
 
گریه بر ناقه نشسته سخت است
گریه با پیکر خسته سخت است
گریه با بال شکسته سخت است
گریه با گردن بسته سخت است
 
گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
 
آنکه را هست پیاده نکُشید
تشنه را بر لب باده نکشید
طفل را اینهمه ساده نکشید
ذبح را آب نداده نكشيد
 
هیچکس آب به گودال نبُرد
پدرم ذبح شد و آب نخورد
 
آمد و دید تنی افتاده
کشته ي بی کفنی افتاده
شه بی پیرُهنی افتاده
پاره پاره بدنی افتاده
 
همه پروانه و شمعش کردند
بوریا آمد و جمعش کردند
 
آمد و دید کنارش پر نیست
بدن افتاده ولیکن ، سر نیست
چند انگشت ، وَ انگشتر نیست
این حسین است ولی دیگر نیست
 
بسکه با نیزه قلیلش کردند

ذبح کردند قتیلش کردند

ادامه »

آقا گفتند اگر فرصت داشتم، خودم این کار را می‌کردم

نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1395

 

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام جواد محمدزمانی درباره ویژگی‌های شعر آیینی
http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif شعر آیینی از انواع ادبی شعر فارسی است که علاوه بر لطایف و زیبایی‌های نظم فارسی، به دلیل ارتباط مستقیم با مقدسات دینی و اهل بیت عصمت و طهارت، در طول تاریخ تشیع همواره از اهمیت زیاد و استقبال مردمی بالایی برخوردار بوده است. رهبر انقلاب نیز بارها در دیدارهای مختلفی که با شاعران و مادحان اهل بیت داشته‌اند بر اهمیت این نوع ادبی تأکید کرده‌ و شعر آیینی را جزو بهترین عرصه‌های به کار بردن قریحه‌ی خداداد شعر دانسته‌اند.


* به اعتقاد رهبر انقلاب سنت مدح و ابراز ارادت به اهل بیت، فرهنگی استثنائی برای جامعه‌ی شیعه است، اما نیاز است تا این فرهنگ همواره پر محتوا و پر مضمون شود۱، لطفا بفرمایید شعر آیینی چه نقشی در این فرهنگ و تقویت آن می‌تواند داشته باشد؟
همان‌طور که حضرت آقا فرمودند، بحث محبت در فرهنگ شیعی بسیار قوی است. در احادیث و همچنین در زیارت‌نامه‌ها به امر محبت بسیار اشاره شده و این هم یک سفارش قرآنی است که «قُلْ لَا أَسْأَلُکمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی». درباره‌ی مودت نیز گفته‌اند آن محبتی است که اظهار می‌شود؛ یعنی محبتی که علاوه بر دل، بر زبان جاری می‌شود و از ما خواسته‌اند این اظهار محبت را در رفتار خود داشته باشیم. این عاطفه و احساسی که در اشعار، نوحه‌ها و روضه‌ها به کار گرفته می‌شود، به این منظور است که این محبت به اهل‌بیت در دل بیشتر شود.

وقتی محبت ایجاد می‌شود، انسان خودبه‌خود به‌سوی فردی که دوست دارد، حرکت می‌کند و برای رضایت خاطر او، رفتارش را تغییر می‌دهد. یعنی محبت مقدمه‌ای خوب برای پیشرفت است و شعر به‌دلیل امکان انتقال عاطفه به افراد، از اهمیت بالایی برخوردار است. اما باید توجه داشته باشیم که همه‌چیز محبت و احساس نیست. محبت شرط لازم است، اما برای رستگاری در دین شرط کافی نیست. علاوه بر محبت، باید در اشعارمان از عنصر عزت و حماسه نیز استفاده کنیم، زیرا به‌طور خاص جوان‌ها حماسه را دوست دارند و به قهرمان نیاز دارند. اگر نتوانیم حماسه‌های اهل‌بیت را برای جوان‌‌ها بازگو کنیم، او برای رفع این نیاز خود، مجبور است سراغ حماسه‌ها و قهرمان‌های غربی برود و از آن‌ها الگو بگیرد. پس ما باید در اشعار خود این روح حماسی را زنده نگه داریم.

 

شعر ما فقط نباید مانند یک گاز اشک‌آور باشد و مستمع را به اشک ریختن وادار کند، بلکه باید علاوه بر عاطفه و ابعاد حماسی، تفکر و اندیشه‌ی والای اهل‌بیت را نیز در خود جای داده باشد. برای همین شعر آیینی شعری ترکیبی است از سه عنصر عاطفه، حماسه و منطق.

ادامه »

ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی ...

نوشته شده توسطرحیمی 2ام آبان, 1395


و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی…!

” الفِ ” قامتِ او ، ” دال ” و

همه هستی او در کف گودال

و سپس آه که الشمرُ…!

دانلود عصر یک جمعه دلگیر با صدای میثم مطیعی + متن و دانلود فیلم و صوت

دانلود صوت Motiei-Friday-Evening.mp3 [22.09 مگابایت]
دانلود تصویری Motiei-Friday-Evening.mp4 [27.13 مگابایت]

و این بحر طویل است…

قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد…تو کجایی؟

تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی…

گریه کن ،گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را

و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم،

و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است،

به گستردگی ساحل نیل است،

و این بحر طویل است

و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است،

عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است،

و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،

ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است،

ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است،

ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است

و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال

و همه هستی او در کف گودال

و سپس آه که «الشّمرُ …»

خدایا چه بگویم

«که شکستند سبو را وبریدند …»

دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،

تو خودت کرب و بلایی،

قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی،

تو کجایی … تو کجایی…

قسمتی از بحر طویل /” سید حمیدرضا برقعی “

​با تو شروع می کنم ای ابتدای من

نوشته شده توسطرحیمی 29ام مهر, 1395


با تو شروع می کنم ای ابتدای من
ای جلوه خدایی بی منتهای من

پایان راه تو به خدا ختم می شود
از راه کربلاست مسیر خدای من

لحظه به لحظه محضر زهرا رسیده است
رنگ خدا گرفته اگر گریه های من

از روی فرش های حسینیه عزا
تا عرش می رود اثر ردپای من

شکر خدا که در دهه آخر الزمان
خرج تو می شود نفس من صدای من

این گریه‌ی برای تو کفاره‌ی من است
این راه توبه ای ست برای خطای من

از من نیاز می رسد و از تو ناز عجب
دردسری شده سفر کربلای من

علی اکبر لطیفیان

مجموعه اشعار ورود کاروان اسرا به کوفه

نوشته شده توسطرحیمی 27ام مهر, 1395

در این بسته ویژه، اشعار چند شاعر مذهبی را با حال و هوای کاروان اسرای کربلا به شهر کوفه می‌خوانید.

تعدادی از اشعار شاعران مذهبی با موضوع بازگشت کاروان اسرای کربلا به کوفه در این بسته ویژه تهیه شده است:
 
 
 
بعد از تو گوشواره به دردم نمیخورد
رخت و لباس پاره به دردم نمیخورد
       
اي آفتاب برسر زینب طلوع کن
این چند تا ستاره به دردم نمیخورد
       
نزدیک تربیا که کمی درد دل کنیم
تنها همین نظاره به دردم نمی خورد
       
ما را پیاده کن، سرمان سنگ میخورد
این بودن سواره به دردم نمیخورد
       
چندین شب است منتظرصحبت توأم
حرفی بزن، اشاره به دردم نمیخورد
       
این ها مرابه مجلس خوبی نمی برند
بعد از تو استخاره به دردم نمیخورد
     
این سنگها هنوزحسابم نمی کنند
با این حساب چاره به دردم نمیخورد
       
 علی اکبر لطیفیان

ادامه »

نسبت به قبل بس که تو تغییر کرده‌ای/حضرت زینب در مسیر کوفه و شام

نوشته شده توسطرحیمی 26ام مهر, 1395

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 حضرت زینب در مسیر کوفه و شام

نسبت به قبل بس که تو تغییر کرده‌ای
بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین
یک روح در دو تن همه‌اش نقل ما دوتاست
تو در تنور رفتی و من سوختم حسین

من زینبم که طاقت کوچک‌ترین خراش
بر روی مصحف بدنت را نداشتم
با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی
دیگر توقع زدنت را نداشتم

جانا ز روی نیزه‌ی اعدا نگاه کن
مانند تو عزیز دلم دل‌شکسته‌ام
گر تو سرت به سنگ حرامی شکسته‌ای
من هم سرم به چوبه‌ی محمل شکسته‌ام

بر روی نیزه آمده‌ای پا به پای من
گاهی عقب می‌افتی و گاهی جلوتری
دشمن خیال کرده که من بی‌کسم حسین
بر روی نیزه هم تو مرا سایه‌ی سری

می‌خواستم ببوسمت اما دلم شکست
وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور
مبهوت مانده‌ام من و اما سه‌ساله‌ات
لحظه به لحظه بوسه به تو می‌دهد زدور

گر چه جریحه‌دار شد اینجا غرور من
اما به خاطر تو خودم را نباختم
در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من
یک در میان اهالی آن را شناختم

▶️مهدی مقیمی

اشعار هشتم ماه محرم الحرام /ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

نوشته شده توسطرحیمی 19ام مهر, 1395

 

 

 

 

 

 

 

اشعار مدح و مراثی روز هشتم محرم الحرام در رثای حضرت علی اکبر علیه السلام


واقعه عاشورا در رثای شهدای 72گانه آن همواره جایگاه ویژه ای در دیوان شاعران فارسی زبان داشته و در این میان شاعران کشورمان جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده‌اند.در اینجا مجموعه اشعاری را می‌خوانیم که به مناسبت فرارسیدن هشتمین روز ماه محرم و شهادت حضرت علی اکبر(ع)سروده شده‌اند.

 

…ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
 
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
 
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست می آمد و رخساره برافروخته بود
 
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
 
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد
 
یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
آمده باز هم از جا بکند خیبر را
 
آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
 
بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
زیرپایش همه کـون و مکان می چرخید
 
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از میسره از میمنه بیرون آمد
 
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت:لاحول ولاقوه الابالله

ادامه »

مجموعه اشعار آئینی ویژۀ هفتم محرم/ گریه ی اصغر ، صدای هلهله

نوشته شده توسطرحیمی 18ام مهر, 1395

 

اى تیغ همیشه بى خبر مى آیى

 

یك روز به شكل میخ در مى آیى

 

امروز تو شمشیرى و فردا قطعا

 

درقالب یك تیر سه پر مى آیى

 

***

 

یك مرتبه كم شتاب باشى خوب است

 

با قاعده با حساب باشى خوب است

 

فكر دل فاطمه نبودى اما

 

فكر جگر رباب باشى خوب است

 

***

 

اى تیغ همین قَدَر نمى فهمى نه

 

فرق پدر و پسر نمى فهمى نه

 

آن روز چه قدر گریه كردم گفتم

 

زن آمده پشت در،نمى فهمى نه؟

 

***

 

ماندم كه چرا تو با غضب مى رفتى

 

این گونه سوى شاه عرب مى رفتى

 

آن روز كه میخ بودى اما اى كاش

 

از پشت در خانه عقب مى رفتى

علی زمانیان

ادامه »

از من بخر دو هدیه ناقابلی که هست

نوشته شده توسطرحیمی 15ام مهر, 1395

 

شعر/ از من بخر دو هدیه ناقابلی که هستحسن لطفی و محمد سهرابی دو تن از شاعران آیینی کشورمان هستند که اشعاری را در رثای دو طفل بانوی کربلا سروده‌اند.

  حسن لطفی از شاعران آیینی کشورمان محسوب می‌شود. این شاعر اثری درباره طفلان حضرت زینب (سلام الله علیها) دارد:


عالم علی و نور جهانتاب زینب است 
مثل علی و مثل نبی ناب زینب است
 
از جلوه‌های فاطمه سیراب زینب است 
تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است

یعنی که پنج تَن دل یک قاب زینب است 
 
این کیست این عقیله آقای کربلاست 
این کیست این که غیرت فردای کربلاست

این کیست این رایتُ جمیلای کربلاست 
این کیست حضرت زهرای کربلاست 

عصمت کم است صاحب الالقاب زینب است 

ادامه »