موضوعات: "اهل بیت علیها السلام" یا "رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم" یا "حضرت زهرا سلام الله علیها" یا "فاطمیه" یا "حضرت علی علیه السّلام" یا "نهج البلاغه" یا "نامه ها" یا "خطبه ها" یا "غدیر" یا "امام حسن مجتبی علیه السّلام" یا "امام حسین علیه السّلام" یا "امام سجّاد علیه السّلام" یا "صحیفه سجادیه" یا "امام باقر علیه السّلام" یا "امام جعفر صادق علیه السّلام" یا "امام موسی کاظم علیه السّلام" یا "امام رضا علیه السّلام" یا "امام جواد علیه السّلام" یا "امام هادی علیه السّلام" یا "امام حسن عسگری علیه السّلام" یا "امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف" یا "مهدویت"
بارقهای از شیخ مفید در عصر غیبت
نوشته شده توسطرحیمی 8ام آذر, 1398
در محضر فرزانگان/ شیخ مفید طرح/ بارقهای از شیخ مفید در عصر غیبت محمدبنمحمدبن نُعمان (۳۳۶-۴۱۳ قـ)، مشهور به شیخ مفید، از علمای برجسته شیعه است. او از پیشگامان در تدوین کلام شیعه و اصول فقه امامیه است. او با نبوغ علمی بسیار بالا بحث «عقلگرایی» را در كلام تشیع به عنوان یک روش، مبنا و منبع وارد كرد و به آن رسمیت بخشید و شیوهای از تفكر كلامی و اعتقادی را در مباحث علمی بنیان نهاد. از مسائلی که نشان از جایگاه رفیع او در بین عالمان شیعه دارد آن است که او در طول سه سال مشرف به دریافت سه نامه از امام زمان(عج) شده است. شیخ مفید شاگردان بسیاری تربیت نمود که سيدمرتضى، سيدرضى، شيخ طوسى و نجاشى از جمله آناناند. |
دریافت طرح در اندازه استوری اینستاگرام
ایکنا
ترانه انگلیسی قهرمان سه ساله-My Three-Year-Old Hero
نوشته شده توسطرحیمی 8ام آذر, 1398
ترانهٔ My Three-Year-Old Hero
«قهرمان سه سالهٔ من»
دومین ترانهٔ انگلیسی از گروه وتر با موضوع دختر سه سالهٔ امام حسین علیه السلام
مدت زمان: 03:35 دقیقه
دریافت با کیفیت
متن:
My Three-year-old Hero
قهرمان سه سالهٔ من
سفارش امام علی علیهالسلام درباره مسجدی در عراق
نوشته شده توسطرحیمی 8ام آذر, 1398
هیچ گرفتاری نیست که در آن برای درخواست نیازی از نیازهایش دعا کند، مگر آن که خداوند پاسخش را میدهد و گرفتاریاش را برطرف میسازد.
امام صادق علیهالسلام در حدیثی می فرمایند:
امیرمؤمنان علیهالسلام، در مسجد کوفه بود که مردی به سراغش آمد و گفت:
سلام و رحمت خدا و برکتهای او بر تو باد، ای امیر مؤمنان!
ایشان، پاسخ سلامش را داد.
او گفت: فدایت شوم! قصد مسجد الأقصی کردهام. خواستم بر تو سلام کنم و با تو وداع نمایم.
فرمود: با این سفر، درپی چه هستی؟
گفت: درک فضیلت، فدایت شوم!
فرمود: مَرکب سواری خود را بفروش و توشهات را مصرف کن و در این مسجد، نماز بخوان، که نماز واجب در آن، برابر با حجّی پذیرفته شده است و نماز مستحب در آن، برابر با عمرهای پذیرفته شده است و تا شعاع دوازده میلی آن، برکتخیز است.
سمت راستش برکت است و سمت چپش حیلهورزی است. در میانه آن، چشمهای از روغن و چشمهای از شیر و چشمهای از آب نوشیدنی و چشمهای از آب پاکیزه برای مؤمنان است. کشتی نوح علیه السلام از آن جا به حرکت درآمد و بتهای نَسر و یَغوث و یَعوق، در آن قرار داشتند. هفتاد پیامبر و نیز هفتاد جانشین پیامبر که من یکی از آنهایم، در آن نماز گزارده است.
آن گاه ، در حالی که دستش را بر سینهاش گذاشته بود، فرمود:
هیچ گرفتاری نیست که در آن برای درخواست نیازی از نیازهایش دعا کند، مگر آن که خداوند پاسخش را میدهد و گرفتاریاش را برطرف میسازد.
متن حدیث:
الإمام الصادق علیهالسلام:
جاءَ رَجُلٌ إلی أمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام وهُوَ فی مَسجِدِ الکوفَةِ فَقالَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا أمیرَالمُؤمِنینَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ، فَرَدَّ عَلَیهِ، فَقالَ: جُعِلتُ فِداکَ إنّی أرَدتُ المَسجِدَ الأَقصی، فَأَرَدتُ أن اُسَلِّمَ عَلَیکَ و اُوَدِّعَکَ.
فَقالَ لَهُ: فَأَیَّ شَیءٍ أرَدتَ بِذاکَ؟ فَقالَ: الفَضلَ جُعِلتُ فِداکَ.
قالَ: فَبِع راحِلَتَکَ، وکُل زادَکَ، وصَلِّ فی هذَا المَسجِدِ، فَإِنَّ الصَّلاةَ المَکتوبَةَ فیهِ حَجَّةٌ مَبرورَةٌ، وَالنّافِلَةَ فیهِ عُمرَةٌ مَبرورَةٌ، وَالبَرَکَةَ فیهِ عَلَی اثنَی عَشَرَ میلاً، یَمینُهُ یُمنٌ، ویَسارُهُ مَکرٌ، و فی وَسَطِهِ عَینٌ مِن دُهنٍ، وعَینٌ مِن لَبَنٍ، وعَینٌ مِن ماءٍ شَرابٍ لِلمُؤمِنینَ، وعَینٌ مِن ماءٍ طُهرٍ لِلمُؤمِنینَ، مِنهُ سارَت سَفینَةُ نوحٍ علیه السلام، وکانَ فیهِ نَسرٌ ویَغوثُ ویَعوقُ، صَلّی فیهِ سَبعونَ نَبِیّا وسَبعونَ وَصِیّا أنَا أحَدُهُم.
وقالَ بِیَدِهِ فی صَدرِهِ: مادَعا فیهِ مَکروبٌ بِمَسأَلَةٍ فی حاجَةٍ مِنَ الحَوائِجِ، إلّا أجابَهُ اللّهُ وفَرَّجَ عَنهُ کُربَتَهُ.
“کافی،ج3، ص491 -کامل الزیارات،ص80 - تهذیب الأحکام،ج 3،ص251- بحار،ج100،ص403″
مشرق نیوز
داستان تشرف محمد بن عیسی بحرینی خدمت امام مهدی( عجل الله تعالی فرجهم الشریف ) چه بوده؟
نوشته شده توسطرحیمی 8ام آذر, 1398
«اى محمد بن عیسى! چه شده که تو را بدین حالت میبینم، و براى چه به این بیابان آمدهاى؟»،
گفت: اگر تو صاحب الامر هستی داستان مرا میدانى و نیازى ندارى که من آنرا شرح بدهم.
داستان تشرف محمد بن عیسی بحرینی خدمت امام مهدی عجل الله تعالی فرجهم الشریف چه بوده؟
این داستان را علامه مجلسی(ره) به نقل از برخی افراد که از نظر ایشان مورد وثاقت بوده است، به شرح زیر نقل میکند:
زمانی که بحرین در تصرّف فرنگیان(اروپاییها) بود، فردی از مسلمانان را به فرمانداری آنجا برگزیدند تا انگیزه بیشتری برای آبادانی آن داشته و بهتر بتواند به وضع اهالى این منطقه رسیدگى کند. این شخص، ناصبی(دشمن ائمه اطهار) بود و وزیری داشت که از خود او دشمنیاش با اهلبیت علیه السلام بیشتر بود؛ از اینرو با اهل بحرین که دوستدار اهلبیت علیه السلام بودند دشمنی میکرد و از هر فریب و نیرنگ برای نابودی شیعیان بهره میجست.
مگه من مُردم که تو سایبان نداری
نوشته شده توسطرحیمی 7ام آذر, 1398
حاج حیدر خمسه [ مگه من مُردم که تو سایبان نداری ]98.8.4
شام شهادت پیامبر اکرم و امام حسن علیهم السلام #شنبه_۴_آبانماه_۹۸ | #یادبود_شیخ_مهدی_مظاهری♦️ حاج حیدر خمسه
چرا پیامبر صلی الله علیه و آله با وجود بینیازی از مشورت، با دیگران مشورت میکردند؟
نوشته شده توسطرحیمی 6ام آذر, 1398
شهید مطهری در کتاب سیری در سیره نبوی به این پرسش که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام با وجود بینیازی از مشورت، با دیگران مشورت میکردند؟ پاسخ داده است.
در صفحه ۲۱۳ کتاب شهید مطهری سیره نبوی به این پرسش که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام با وجود بینیازی از مشورت، با دیگران مشورت میکردند آمده است:
پیغمبر صلی الله علیه و آله هم مشورت میکرد، علی علیه السلام هم مشورت میکرد. آنها نیازی به مشورت نداشتند، ولی مشورت میکردند برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند.
ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است.
آن رهبری که مشورت نکرده تصمیم میگیرد ولو صددرصد هم یقین داشته باشد، اتباع او چه حس میکنند؟
میگویند پس معلوم میشود ما حکم ابزار را داریم، ابزاری بیروح و بیجان.
ولی وقتی خود آنها را در جریان گذاشتید، روشن کردید و در تصمیم شریک نمودید، احساس شخصیت میکنند و در نتیجه بهتر پیروی میکنند.
«وَ شاوِرْهُمْ فِی الْامْرِ فَاذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ.»
ای پیغمبر! ولی کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدمهای دودل باشی؛ قبل از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی رهبر همین قدر که تصمیم گرفت تصمیمش باید قاطع باشد. بعد از تصمیم یکی میگوید: اگر اینجور کنیم چطور است؟ دیگری میگوید: آن جور کنیم چطور است؟ باید گفت: نه، دیگر تصمیم گرفتیم و کار تمام شد. قبل از تصمیم مشورت، بعد از تصمیم قاطعیت.
وارث
عظمت اشک بر سیدالشهداء علیهالسلام
نوشته شده توسطرحیمی 6ام آذر, 1398
در نزدیكی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانۀ فرات و دجله، آبادیای است به نام «مصیب»، كه مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیهالسلام از آنجا عبور میكرد. مردی كه در سر راه مرد شیعه خانه داشت، چون میدانست او همواره به زیارت حضرت علی علیهالسلام میرود، او را مسخره میكرد. حتی یکبار به امیرالمؤمنین علیهالسلام جسارت كرد و همچنین گفت: به او (امام علی علیهالسلام) بگو من را از بین ببرد، وگرنه در بازگشت، تو را خواهم کشت! مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون به زیارت مشرف شد، بسیار بیتابی كرد و عرض کرد: شما که میدانی این مخالف چه میكند؛ چرا پاسخش را نمیدهید؟!
آن شب آن حضرت را در خواب دید و به ایشان شكایت كرد. حضرت امیر علیهالسلام فرمودند: او بر ما حقی دارد كه نمیتوانیم در دنیا او را كیفر دهیم. مرد شیعه میگوید: آری، لابد بهخاطر آن جسارتهایی كه او میكند، بر شما حق پیدا كرده است؟!
حضرت فرمودند: روزی او در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه میكرد، ناگهان ماجرای كربلا و منع سیدالشهدا علیهالسلام از نوشیدن آب، به خاطرش آمد و پیش خود گفت: عمربنسعد كار خوبی نكرد كه اینها را تشنه كشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت؛ از این جهت بر ما حقی پیدا كرد كه نمیتوانیم او را در این دنیا مجازات کنیم.
آن مرد شیعه میگوید:
از خواب بیدار شدم و به سمت منزل خود رفتم. در سر راه با آن سنی ملاقات کردم.
با تمسخر گفت: امامت را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟!
مرد شیعه گفت: آری، پیام تو را رساندم و پیامی دارم.
او خندید و گفت: بگو چیست؟
مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف كرد.
مرد سنی با شنیدن این ماجرا سر به زیر افكند و كمی به فكر فرو رفت و گفت:
خدایا، در آن زمان هیچكس در آنجا نبود و من این را به كسی نگفته بودم، علی علیهالسلام از كجا فهمید؟!
بلافاصله شیعه شد.
رحمت واسعه، ص٢٧٢
شما گمان میکنید ما از حال شما مطلع نیستیم!
نوشته شده توسطرحیمی 5ام آذر, 1398
روایت دارد که امام زمان صلواتاللهعلیه که ظهور فرمود، میفرماید:
«أَلا یَا أَهلَ الْعَالَم»، پنج ندا میکند به اهل عالَم، بدون هیچ دستگاهی و اختراعی و اینها، «أَلا يَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَين قتل عَطشاناً، أَلا يَا أَهلَ الْعالَم إِنَّ جَدِّيَ الْحُسَين سَحَقوهُ عُدواناً»؛
به هر کسی به لغت [و زبان] خودش میرسد.
این فرق بین این اعجاز و بین آن کارهایی که با اسبابچینی درست میشود، این طور است.
گفت آسید حسن نامی بوده در نجف از مدرسین و در فشار اقتصادی واقع میشود، میگه خیلی خوب من چهل روز یک عریضهای می نویسم برای امام زمان یا توی آب می اندازم یا اینکه توی گوشه اتاق میزارم بالاخره، جایی میزارم اون را تا روز چهلم، روز چهلم که شد حالا من یادم نیست، که امروز روز چهلم است، دیدم به ما از پشت سر یه خطابی شد آقای آسید حسن، گفتم که درِ خانه بسته است، درْ خانه جز من کسی نیست، قطعا این خیال است. یه قدری صبر کردم، گفت آقای آسید حسن پسر اسید حسین، مثلا اسم پدر منم برد، گفتم نه دیگه این خیال نیست، این اسم پدر منم میدانه این، متوجه شدم به اون طرف کسی را ندیدم. در عین اینکه کسی را نمیدیدم این صوت را شنیدم:
«شما گمان میکنید ما از حال شما مطلع نیستیم، شما خیال میکنید ما نمیدانیم شما در چه حالی هستید؟»
همینکه این را شنیدم کانه رفع حاجتم شد، هیچ کانه احتیاج ندارم، به همین شنیدن این کلام.
ما معرفتمون ناقصه، ما عینک ما یک تاری دارد، و الا اونا که ما را میبینند که؛ بالاخره و علی هذا به حسب ظاهر، ما کارمون خرابه.
چرا خداوند ایمان و عدالت را واجب کرد؟
نوشته شده توسطرحیمی 3ام آذر, 1398
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها:
فرَضَ اللّه ُ الاْیمانَ تَطْهیرا مِنَ الشِّرْکِ وَ الْعَدْلَ تَسْکینا لِلْقُلوبِ.
خداوند ایمان را براى پاکى از شرک و عدل و داد را براى آرامش دلها واجب نمود.
من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۵۶۸