موضوعات: "حضرت علی علیه السّلام" یا "نهج البلاغه" یا "نامه ها" یا "خطبه ها" یا "غدیر"

خصوصيات رفتار علوى در کلام رهبری 2

نوشته شده توسطرحیمی 19ام آذر, 1391

شجاعت در برخورد با متخلفين

     خود آن بزرگوار در نامه يى به عثمان بن حنيف ، بعد از آن كه وضع خود را شرح داد كه «الا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه» زندگى من اين گونه مى گذرد فرمود: «الا و انكم لاتقدرون على ذلك »: مبادا خيال كنيد كه شما مى توانيد مثل من رفتار كنيد! نه ، اين يك رب النّوع است ، يك مقام دست نيافتنى است ؛ ولى الگوست . سعى كنيم به سمت اين الگو برويم .
    كسى نمى تواند مثل شجاعت على را داشته باشد. نزديكترين انسانها به اميرالمؤ منين ، جناب عبداللّه بن عباس بود پسر عمو و شاگرد و رفيق و همراز و مخلص و محب واقعى اميرالمؤ منين خطايى از آن بزرگوار سر زد؛ اميرالمؤ منين به او نامه يى نوشت . تعبير اميرالمؤ منين اين است كه تو خيانت كردى ! او يك مقدار از اموال بيت المال را فكر كرده بود كه به او مى رسد؛ برداشته بود و به مكه رفته بود. اميرالمؤ منين ، آن چنان نامه يى به عبداللّه بن عباس نوشته است كه مو برتن انسان ، راست مى ايستد!
     اين چه مردى است ! اين چه انسان عظيمى است ! به عبداللّه بن عباس ‍ مى فرمايد:«فانك ان لم تفعل ». اگر اين كارى را كه گفتم نكنى اين اموال را برنگردانى «ثم امكننى اللّه منك »، بعد دست من به تو برسد،«لاعذرن الى اللّه فيك »، پيش خدا درباره ى تو، خودم را معذور خواهم كرد؛ يعنى سعى مى كنم به خاطر تو پيش خدا، خجل و سرافكنده نشوم ، «و لاضربنك بسيفى الذى ما ضربت به احدا الا دخل النّار». تو را با همان شمشيرى خواهم زد كه به هركس زده شد، وارد جهنم گرديد!
«واللّه لو ان الحسن والحسين فعلا مثل الذى فعلت ما كانت لهما عندى هواده »، به خدا سوگند اگر اين كارى كه تو كردى ، حسن و حسين من اين كار را بكنند، پيش من هيچ گونه عذرى نخواهند داشت ! «ولاظفرا منى باراده»، هيچ تصميمى به نفع آنها نخواهم گرفت ،«حتى آخذ الحق منهما و ازيح الباطل ان مظلمتهما»، حق را از آنها هم خواهم گرفت !
     خوب ، اميرالمؤ منين مى داند كه حسن و حسين ، معصومند؛ اما مى گويد اگر چنين اتفاقى هم كه نخواهد افتاد بيفتد، من ترحم نخواهم كرد! اين شجاعت است . البته از يك ديدگاه ، عدل است ؛ از يك ديدگاه ، ملاحظه ى قانون و احترام به قانون است ؛ عناوين گوناگونى دارد. اما از اين ديدگاه هم شجاعت و قدرت نفس است .
     امروز، من و شما به اين شجاعت احتياج داريم ؛ ملت ايران به آن احتياج دارد. هركس كه كارگزار اين حكومت است ، بيشتر احتياج دارد. هركسى دستش به چيزى از اين بيت المال مسلمانها مى رسد، بيشتر به اين شجاعت احتياج دارد. هر كس كه مردم به او بيشتر اطمينان دارند، بيشتر به آن احتياج دارد. امروز، آحاد مردم ، ملت ايران در مجموع هم به اين شجاعت احتياج دارد.

خطبه هاى نماز جمعه تهران،1374/11/20

رفتار علوى در كلام رهبر معظم آية اللّه العظمى امام خامنه ای/معاونت فرهنگى و تبليغات دفاعي ستاد كل نيروهاى مسلح

بهترين شيوه بندگى

نوشته شده توسطرحیمی 19ام آذر, 1391

 

قال على (عليه السلام):

     «يا كُمَيْلُ! اِنَّ اَحَبَّ مَا امْتَثَلَهُ الْعِبادُ اِلَى اللهِ، بَعْدَ الاِْقْرارِ بِه وَ بِاَوْليائِه، التَّعَفُفُ وَ التَّحَمُّلُ وَ الاِْصْطِبارُ»:
     «اى كميل! محبوب ترين چيزى كه بندگان خدا مى توانند به وسيله آن بندگى خدا كنند، بعد از اقرار به وحدانيّت خدا و حقانيّت اوليائش، (سه چيز مى باشد): تعفّف و تحمّل و اصطبار است»(1).

شرح و تفسير
1ـ «تعفّف» چيست؟ تعفّف يك معنى خاص دارد و يك معنى عام: معنى خاصّش همان عفّت در مسايل جنسى است، به تعبير قرآن مجيد: (وَ الَّذينَ هُمْ لِفُروجِهِمْ حافِظُونَ); «مؤمنين كسانى هستند كه دامن خود را (از آلوده شدن به بى عفّتى) حفظ مى كنند»(2)، همان چيزى كه حضرت يوسف (عليه السلام)براى حفظ آن بهاى سنگينى پرداخت.
و امّا معنى عامّ آن، هرگونه پارسايى و زهد و بى اعتنايى به حرام در مورد مال و مقام و تمام امكانات زندگى مى باشد. تعفّف طبق اين تفسير، چشم پوشى از حرام در تمام زمينه ها است. عفّت به معناى وسيع كلمه نشانه شخصيّت و ايمان انسان است.
2ـ منظور از «تحمّل» چيست؟ بدون شك زندگى براى هر كس مشكلاتى در پى دارد; درس خواندن، معاشرت با مردم، كسب روزى حلال، بندگى خدا، صداقت و عفاف، سير و سلوك الى الله و خلاصه هرگونه فعاليّتى، مشكلاتى بر سر راه خود دارد، كه بايد آن مشكلات را تحمّل كرد و از پاى نيفتاد. در تحمّل مشكلات ـ همانند ساير مسايل ـ بايد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) درس بگيريم، هنگامى كه دشمن دندان هاى آن حضرت را مى شكند و پيشانى اش را مجروح مى نمايد، حضرت نه تنها نااميد نمى شود، بلكه با غلبه بر اين مشكلات حتّى در همان لحظه دست از هدايت مردم برنمى دارد و براى آنان دعا مى كند! «اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمى فَاِنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ; پروردگارا! قوم مرا هدايت كن، (اگر آنان اشتباهى كردند و مرا آزردند) آن ها مردمى جاهل و نادان هستند»(3). هدايت مردم و تبليغ دين نياز به تحمّل دارد; تحمّل ملايمات و سختى ها.
3ـ «اصطبار» چيست؟ اصطبار از مادّه «صبر» است. تفاوت «صبر» و «تحمّل» در اين است كه «صبر» جنبه مثبت دارد، ولى تحمّل داراى جنبه منفى است. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً; (در طول خلافت خلفاى ثلاثه) صبر كردم، در حالى كه (بسان انسانى بودم كه) استخوانى در گلو و خار و خاشاكى در چشم داشت»(4). حقيقتاً بيست و پنج سال چنين صبر كردن، كار بسيار مشكلى است.
ما هم براى رسانيدن انقلاب اسلامى به نسل هاى آينده بايد صبر و تحمّل داشته باشيم. عفّت و چشم پوشى از محرّمات الهيّه و تحمّل مشكلات و ناملايمات و صبر و خويشتن دارى، موجبات مناسبى براى حفظ و بقاء انقلاب اسلامى خواهد بود.

پی نوشت:

1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414.
2. سوره مؤمنون، آيه 5.
3. بحار الانوار، جلد 20، صفحه 21.
4. نهج البلاغه، خطبه سوم.

منبع:

110سرمشق از سخنان حضرت على عليه السلام/ آیت الله مکارم شیرازی

خصوصيات رفتار علوى در کلام رهبری 1

نوشته شده توسطرحیمی 18ام آذر, 1391

شجاعت در بازگرداندن بيت المال

     اين منطق اميرالمؤ منين بود منطق شجاعانه و همين را هم در زندگى خود به كار بست. در حكومت خود هم كه پنج سال اندكى كمتر طول كشيد، باز همين منطق در مقابل اميرالمؤ منين بود. هرچه نگاه مى كنيد، شجاعت است . از ساعت اول حالا مبالغه نكنيم از روز دوم بيعت اميرالمؤ منين ، درباره ى قطايعى كه قبل از اين بزرگوار، به اين و آن داده شده بود، فرمود: «و اللّه لو وجدته تزوج به النساء ملك به الاماء»، چه و چه ؛ به خدا اگر ببينم اين پولهايى كه قبل از من ، به ناحق به كسانى داده شده است ، مهر زن قرار داده ايد، ازدواج كرده ايد، كنيز خريده ايد، ملاحظه نمى كنم ؛ همه ى آنها را برمى گردانم ! و شروع كرد به اقدام و آن دشمنيها به وجود آمد!
     شجاعت از اين بالاتر؟! در مقابل لجوج ترين افراد، شجاعانه ايستاد. در مقابل كسانى كه نام و نشان در جامعه ى اسلامى داشتند، شجاعانه ايستاد. در مقابل ثروت انباشته ى در شام كه مى توانست دهها هزار سرباز جنگجو را در مقابل او به صف آرايى وادار كند، شجاعانه ايستاد. وقتى راه خدا را تشخيص داد، هيچ ملاحظه يى از هيچ كس نكرد. اين شجاعت است . در مقابل خويشاوندان خود ملاحظه نكرد.
ببينيد، گفتن اينها واقعاً آسان است ؛ ولى عمل كردن اينها خيلى سخت و خيلى عظيم است . روزى ما اين مطالب را به عنوان سرمشقهاى زندگى على بيان مى كرديم حقيقت قضيه را بايد اعتراف كنم ولى درست به عمق اين مطالب پى نمى برديم ؛ اما امروز كه موقعيت حساس اداره ى جامعه ى اسلامى در دست امثال بنده است كه با اين مطالب آشنا هستيم ، مى فهميم كه على ، چقدر بزرگ بوده است !
عزيزان من ، برادران و خواهران نمازگزار مؤ من ، من اينها را بيشتر براى خودم مى گويم و براى كسانى كه مثل خود ما دستى در كارها دارند و دوششان زير بار بخشى از اداره ى جامعه ى اسلامى است . اما اين مسايل ، مربوط به همه است ؛ مربوط به يك قشر و يك جماعت خاص نيست .
اميرالمؤ منينى كه توانست كارى كند كه ميليونها انسان ، اسلام و حقيقت را به بركت شخصيت او بشناسند، اين جور زندگى كرد! اميرالمؤ منينى كه او را نزديك به صد سال بر روى منبرها لعن كردند و همه جاى دنياى اسلام ، عليه او بدگويى كردند، هزاران حديث جعلى عليه او، يا عليه حرفهاى او خلق كردند و به بازار افكار دادند و توانست بعد از گذشت اين سالهاى طولانى ، خود را از زير بار اين اوهام و خرافات بيرون بياورد و قامت رساى خود را در مقابل تاريخ نگه دارد، اين گونه بود كه توانست .

خطبه نماز جمعه تهران،1374/11/20 

رفتار علوى در كلام رهبر معظم آية اللّه العظمى امام خامنه ای

معاونت فرهنگى و تبليغات دفاعي ستاد كل نيروهاى مسلح

بهترين زاد و توشه ها

نوشته شده توسطرحیمی 18ام آذر, 1391

 

قال على (عليه السلام):    

     «لا خَيْرَ فى شَىْء مِنْ اَزْوادِها اِلاَّ التَّقْوى»:

    «هيچ يك از زاد و توشه هاى دنيا بركتى ندارد، مگر زاد و توشه تقوى»(1).

شرح و تفسير
     آن حضرت پس از بازگشت از جنگ صفّين، هنگامى كه به دروازه كوفه مى رسد، در كنار قبرستان مسلمين توقّف مى كند، حوادث و خبرهاى دنيا را براى ارواح مردگان بيان مى كند! سپس از آن ها خواست كه حوادث و اخبار جهان آخرت را براى او و همراهانش بيان كنند! حضرت در ادامه و در ميان بهت و حيرت همراهان فرمود:

     «اَما لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فِى الْكَلامِ لاََخْبَرُوكُمْ اَنّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى:

     اگر به آن ها اجازه سخن داده شود به شما خواهند گفت: بهترين زاد تقوى است»(2).
     در حقيقت دو روايت فوق، و روايات مشابه ديگر، از آيه شريفه (تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى): «زاد و توشه برگيريد كه بهترين زاد و توشه تقوى است»(3) گرفته شده است.
     مسأله زاد و توشه در مسافرت هاى قديم بسيار مهمّ بود; برخلاف امروز كه اهميّت چندانى ندارد. مسافران در گذشته روستا به روستا و شهر به شهر، لوازم سفر و موادّ خوراكى، كه از آن به زاد و توشه تعبير مى شود، را تهيّه مى كردند. زاد و توشه بايد سه ويژگى داشته باشد:

  1. كم حجم باشد.
  2. پرقوّت باشد.
  3. فاسد نشدنى باشد.

     در آيه شريفه فوق و دو روايتى كه نقل شد، دنيا به منزلگاهى تشبيه شده كه مردم همچون مسافران مى آيند و اندكى در آن اقامت مى كنند و زاد و توشه اى برمى گيرند و به حركت خويش ادامه مى دهند، سپس بهترين زاد و توشه، كه واجد ويژگى هاى سه گانه باشد، را تقوى معرّفى مى كند. حقيقتاً تقوى در هر كجا باشد آن جا را آباد مى كند و هر كجا نباشد ويرانه خواهد شد. بدون شك پليس بيرونى و ممانعت مردم از كارهاى خلاف لازم است، ولى كافى نيست. آنچه كارآيى اصلى دارد پليس درونى و تقواى الهى است. آنچه ملّت سرافراز ايران اسلامى را پس از هشت سال جنگ تحميلى و طاقت فرسا و نا برابر، پيروز كرد و عزّت و عظمت اسلام را در نظر جهانيان دو چندان نمود، تقواى رزمندگان ما بود. ما نبايد از اين سرمايه بزرگ غافل شويم.
     از امام صادق (عليه السلام) در مورد آيه شريفه (يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَليم): «آن روز (روز قيامت) كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد، مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد»(4) پرسيده شد، حضرت فرمودند: «قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه غيرخدا در آن نباشد»(5). و ثمره غيرخدا نبودن تقوى است; آرى تقوى ميوه قلب سليم است.


پی نوشت:

1. نهج البلاغه، خطبه 111.
2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 130.
3. سوره بقره، آيه 197.
4. سوره شعراء، آيات 88 و 89.
5. تفسير نمونه، جلد 15، صفحه 274.

 

110سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام/ آیت الله مکارم شیرازی

نقش انتظار فرج در زندگى ما

نوشته شده توسطرحیمی 17ام آذر, 1391

 

قال على (عليه السلام): 

«اَلْمُنْتَظِرُ لاَِمْرِنا كَالْمُتَشَحِطِّ بِدَمِه فى سَبيلِ اللهِ»;

    «كسى كه در انتظار ظهور ما باشد مانند كسى است كه در ميدان جهاد به خون آغشته است»(1).

شرح و تفسير
     دو تفسير براى اين روايت مى توان ذكر كرد; كه منافاتى با يكديگر ندارد.

  1. منتظران ظهور اعمالى انجام مى دهند كه نتيجه اش با نتيجه جهاد در راه خداوند يكى است; همان گونه كه حضرت على (عليه السلام)مى فرمايد: «جهاد باعث عظمت و علوّ و سربلندى دين و نصرت حق و عدالت مى شود».2نتيجه انتظار منتظران واقعى نيز همين امور است، انتظارى كه در پرتو آن خودسازى و اجراى احكام اسلام و رسانيدن نداى دين با استفاده از قلم و بيان و تمام وسايل روز به اقصى نقاط عالم تحقّق يابد.

سؤال:

     ما چگونه منتظرانى هستيم؟
پاسخ:

     برخى از منتظران فقط با تكرار اين جمله «آقا! در ظهورت شتاب كن»، خود را منتظر مى دانند!
     برخى ديگر، انتظار را فقط در خواندن دعاى «ندبه» و زيارت «آل ياسين» و مانند آن خلاصه كرده اند.
     برخى علاوه بر اين، به مسجد مقدّس جمكران نيز مشرّف مى شوند، و همين را كافى مى دانند!
      اين گونه تفسيرها از انتظار سبب مى شود كه وقتى چنين روايات پرمعنايى را مى بينيم تعجّب مى كنيم و از خود مى پرسيم: «كه چطور ثواب يك دعا، با تلاش مجاهدى كه در خون خود غلطيده برابر است؟!». امّا اگر انتظار را به آماده سازى مردم سراسر جهان براى ظهور آن حضرت تفسير كنيم، انتظار معادل جهاد بلكه گاهى ابعاد گسترده تر دارد!


2ـ بُعد بيرونى انتظار همان تفسير اوّل بود; امّا بُعد درونى انتظار جهاد با نفس است، ما بايد خود را بسازيم و آماده كنيم. چون او مجرى عدالت است، من اگر ظالم باشم چگونه مى توانم منتظر ظهور او باشم. او طيّب و طاهر است، من اگر آلوده باشم چگونه مدعى انتظار اويم و … . بنابراين انتظار واقعى در صورتى تحقّق مى يابد كه جهاد با نفس را انجام دهيم و چنان ساخته شويم كه لايق سربازى آن حضرت گرديم. روشن است كه جهاد با نفس به مراتب سخت تر از جهاد با دشمن است، به همين جهت حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) در آن حديث مشهور خطاب به مسلمانانى كه از جنگى سخت برگشته بودند فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْم قَضَوْا اَلْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الاَْكْبَرَ، قالُوا: وَ مَا الْجِهادُ الاَْكْبَرُ؟ قالَ: اَلْجِهادُ مَعَ النَّفْسِ»(3).
     نتيجه اين كه انتظار بايد در بعد درونى و بيرونى آن براى مردم تفسير شود تا به صورت بى محتوى در نيايد و در محدوده دعا خلاصه نشود. اگر ما در انتظار مهمان محترمى باشيم، چه مى كنيم؟ هم خود را تميز مى كنيم و هم خانه تكانى مى نماييم. آيا منتظران امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ نبايد خانه تكانى كنند؟!.


منبع:

 

پی نوشت:

1. بحار الانوار، جلد 10، صفحه 104.
2. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 252.
3. ميزان الحكمة، باب 586، حديث 2741، (جلد 2، صفحه 140).

110سرمشق از سخنان حضرت على علیه السلام - آیت الله مکارم شیرازی

دعای حضرت خضر علیه السلام

نوشته شده توسطرحیمی 14ام آذر, 1391

 

تعلیم دعای حضرت خضر علیه السلام از سوی امیرالمومنین علی علیه السلام به کمیل ابن زیاد نخعی

     دعای کمیل از دعاهای بسیار خوب و حاوی مضامین عالیه است،‌ و شیخ طوسی در مصباح المتهجد در اعمال شب نیمه شعبان آورده است،‌ و مجلسی در زادالمعاد و شیخ ابراهیم کفعمی در مصباح خود،‌ و در البلد الامین آورده است، و مرحوم سید ابن طاووس در اقبال در اعمال شب نیمه شعبان آورده و با دو سند نقل میکند:

     اول از جدش شیخ طوسی (ره ) بدین مضمون که: روایت شده است که: کمیل بن زیاد نخعی در شب نیمه شعبان امیرالمومنین علیه السلام را در حال سجده دید که به این دعا مشغول بودند.

     دوم از روایت دیگری بدین مضمون که: کمیل بن زیاد نخعی میگوید: من با مولای خود حضرت امیرالمومنین علیه السلام در مسجد بصره نشسته بودیم و با آن حضرت نیز جماعتی از اصحاب او بودند‌، پس بعضی از آنها از حضرت پرسیدند: معنای گفتار خداوند عزوجل: فیها یفرق کل امر حکیم چیست؟

     حضرت فرمودند: مراد شب نیمه شعبان است. سوگند به آن کسی که نفس علی در دست اوست،‌ هیچ بنده ای نیست مگر آنکه جمیع آن مقدراتی که بر او جاری می شود از خیر و شر در این شب قسمت او میگردد،‌ تا آخر سال در مثل چنین شب نیمه شعبانی که می آید. و هیچ بنده ای نیست که این شب را احیاء بدارد و به دعای حضرت خضر علیه السلام خدا را بخواند،‌ مگر آنکه دعایش مستجاب میشود.

     و چون حضرت از مسجد بیرون رفتند،‌ من شبانه به منزلش رفتم. حضرت فرمود: برای چه کاری آمدی؟ عرض کردم: ای امیرالمومنین برای یاد گرفتن دعای خضر آمدهام. حضرت فرمود: ای کمیل بنشین! و چون این دعا را حفظ کردی،‌ بخوان آن را در هر شب جمعه یا در هر ماهی یکبار،‌ و یا در هر سالی یکبار،‌ و یا در تمام مدت عمرت یکبار، از بلاها در امان خواهی بود و مورد نصرت خداوند و روزی خدا قرار میگیری! و هیچگاه مغفرت خدا از تو روی نخواهد گردانید!

ای کمیل! همنشینی زیاد تو با ما ایجاب نمود تا ما به درخواست تو پاسخ دهیم و از کان جود ما بهرمند گردی!

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

     اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُک ‏بِرَحْمَتِک الَّتى‏ وَسِعَتْ کلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِقُوَّتِک الَّتى‏  قَهَرْتَ‏ بِها کلَّشَىْ‏ءٍ، وَخَضَعَ لَها کلُّ شَىْ‏ءٍ، وَذَلَّ لَها کلُّ شَىْ‏ءٍ، وَبِجَبَرُوتِک الَّتى‏ غَلَبْتَ‏ بِها کلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِعِزَّتِک الَّتى‏ لا يقُومُ لَها شَىْ‏ءٌ، وَبِعَظَمَتِک الَّتى‏ مَلَأَتْ کلَ‏ شَىْ‏ءٍ،وَبِسُلْطانِک الَّذى‏ عَلا کلَّشَىْ‏ءٍ، وَبِوَجْهِک الْباقى‏ بَعْدَ فَنآءِ کلِّشَىْ‏ءٍ، وَبِأَسْمائِک الَّتى‏ مَلَأَتْ اَرْکانَ کلِّشَىْ‏ءٍ، وَبِعِلْمِک الَّذى‏ اَحاطَ بِکلِّشَىْ‏ءٍ، وَبِنُورِ وَجْهِک الَّذى‏ اَضآءَ لَهُ کلُّشىْ‏ءٍ، يا نُورُ يا قُدُّوسُ، يا اَوَّلَ الْأَوَّلِينَ، وَيا اخِرَ الْأخِرينَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَهْتِک الْعِصَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ‏ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ النِّقَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُغَيرُ النِّعَمَ، اَللّهُمَ‏ اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَحْبِسُ الدُّعآءَ،اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ‏ الْبَلاءَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلى‏ کلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَکلَّ خَطيئَةٍ اَخْطَاْتُها، اَللّهُمَ‏ اِنّى‏ اَتَقَرَّبُ اِلَيک بِذِکرِک، وَاَسْتَشْفِعُ بِک اِلى‏ نَفْسِک، وَاَسْئَلُک بِجُودِک اَنْ‏ تُدْنِينى‏مِنْ‏قُرْبِک، وَاَنْ تُوزِعَنى‏ شُکرَک، وَاَنْ تُلْهِمَنى‏ ذِکرَک، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُک‏ سُؤالَ خاضِع ٍ مُتَذَلِّل ٍ خاشِع ٍ، اَنْ تُسامِحَنى‏ وَتَرْحَمَنى‏، وَتَجْعَلَنى‏ بِقَِسْمِک‏ راضِياً قانِعاً، وَفى‏ جَميعِ الْأَحْوالِ مُتَواضِعاً، اَللّهُمَّ وَاَسْئَلُک سُؤالَ مَنِ‏ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَاَنْزَلَ بِک عِنْدَ الشَّدآئِدِ حاجَتَهُ، وَعَظُمَ فيما عِنْدَک رَغْبَتُهُ، اَللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُک، وَعَلا مَکانُک، وَخَفِىَ مَکرُک، وَظَهَرَ اَمْرُک، وَغَلَبَ قَهْرُک، وَجَرَتْ قُدْرَتُک، وَلا يمْکنُ الْفِرارُ مِنْ حُکومَتِک، اَللّهُمَّ لااَجِدُ لِذُنُوبى‏ غافِراً، وَلالِقَبائِحى‏ ساتِراً، وَلالِشَىْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبيحِ‏ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيرَک، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَک وَبِحَمْدِک ظَلَمْتُ نَفْسى‏، وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلى‏، وَسَکنْتُ اِلى‏ قَديمِ ذِکرِک لى‏، وَمَنِّک عَلَىَّ، اَللّهُمَ‏ مَوْلاىَ کمْ مِنْ قَبيحٍ سَتَرْتَهُ، وَکمْ مِنْ فادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ اَقَلْتَهُ، وَکمْ مِنْ عِثارٍ وَقَيتَهُ، وَکمْ مِنْ مَکرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَکمْ مِنْ ثَنآءٍ جَميلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ‏ نَشَرْتَهُ، اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى‏، وَاَفْرَطَ بى‏ سُوءُ حالى‏، وَقَصُرَتْ بى‏ اَعْمالى‏، وَقَعَدَتْ بى‏ اَغْلالى‏، وَحَبَسَنى‏ عَنْ نَفْعى‏ بُعْدُ اَمَلى‏، وَخَدَعَتْنِى الدُّنْيا بِغُرُورِها، وَنَفْسى‏ بِجِنايتِها وَمِطالى‏، يا سَيدى‏ فَاَسْئَلُک بِعِزَّتِک اَنْ لا يحْجُبَ‏ عَنْک دُعآئى‏، سُوءُ عَمَلى‏ وَفِعالى‏، وَلا تَفْضَحْنى‏ بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَيهِ مِنْ‏ سِرّى‏، وَلا تُعاجِلْنى‏ بِالْعُقُوبَةِ عَلى‏ ما عَمِلْتُهُ فى‏ خَلَواتى‏، مِنْ سُوءِ فِعْلى‏ وَاِسآئَتى‏، وَدَوامِ تَفْريطى‏ وَجَهالَتى‏، وَکثْرَةِ شَهَواتى‏ وَغَفْلَتى‏، وَ کنِ اللَّهُمَ‏ بِعِزَّتِک لى‏ فى‏ کلِّ الْأَحْوالِ رَؤُفاً، وَعَلَىَّ فى‏ جَميعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً، اِلهى‏ وَرَبّى‏ مَنْ لى‏ غَيرُک، اَسْئَلُهُ کشْفَ ضُرّى‏ وَالنَّظَرَ فى‏ اَمْرى‏، اِلهى‏ وَمَوْلاىَ اَجْرَيتَ عَلَىَّ حُکماً اِتَّبَعْتُ فيهِ هَوى‏ نَفْسى‏، وَلَمْ اَحْتَرِسْ فيهِ مِنْ‏ تَزْيينِ عَدُوّى‏، فَغَرَّنى‏ بِما اَهْوى‏، وَاَسْعَدَهُ عَلى‏ ذلِک الْقَضآءُ، فَتَجاوَزْتُ‏ بِما جَرى‏، عَلَىَّ مِنْ ذلِک بَعْضَ حُدُودِک، وَخالَفْتُ بَعْضَ اَوامِرِک، فَلَک ‏الْحَمْدُ عَلَىَّ فى‏ جَميعِ ذلِک، وَلا حُجَّةَ لى‏ فيما جَرى‏ عَلَىَّ فيهِ قَضآؤُک، وَاَلْزَمَنى‏ حُکمُک وَبَلآؤُک، وَقَدْ اَتَيتُک يا اِلهى‏ بَعْدَ تَقْصيرى‏ وَاِسْرافى‏ عَلى‏ نَفْسى‏، مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکسِراً مُسْتَقيلاً، مُسْتَغْفِراً مُنيباً، مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً، لااَجِدُ مَفَرّاًمِمَّا کانَ مِنّى‏، وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَيهِ فى‏ اَمْرى‏، غَيرَ قَبُولِک‏ عُذْرى‏، وَاِدْخالِک اِياىَ فى‏ سَعَةِ رَحْمَتِک، اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى‏، وَارْحَمْ‏ شِدَّةَ ضُرّى‏، وَفُکنى‏ مِنْ شَدِّ وَثاقى‏، يارَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنى‏، وَرِقَّةَ جِلْدى‏، وَدِقَّةَ عَظْمى‏، يا مَنْ بَدَءَ خَلْقى‏ وَذِکرى‏، وَتَرْبِيتى‏ وَبِرّى‏ وَتَغْذِيتى‏، هَبْنى‏ لِابْتِدآءِ کرَمِک، وَسالِفِ بِرِّک بى‏، يا اِلهى‏ وَسَيدى‏ وَرَبّى‏، اَتُراک‏ مُعَذِّبى‏بِنارِک بَعْدَ تَوْحيدِک، وَبَعْدَ مَا انْطَوى‏ عَلَيهِ قَلْبى‏ مِنْ مَعْرِفَتِک، وَلَهِجَ بِهِ‏ لِسانى‏ مِنْ ذِکرِک، وَاعْتَقَدَهُ ضَميرى‏ مِنْ حُبِّک، وَبَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافى‏ وَدُعآئى‏ خاضِعاً لِرُبُوبِيتِک، هَيهاتَ اَنْتَ اَکرَمُ مِنْ اَنْ تُضَيعَ مَنْ رَبَّيتَهُ، اَوْ تُبْعِدَ مَنْ اَدْنَيتَهُ، اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ اوَيتَهُ، اَوْ تُسَلِّمَ اِلَى الْبَلآءِ مَنْ کفَيتَهُ‏ وَرَحِمْتَهُ، وَلَيتَ شِعْرى‏ يا سَيدى‏ وَاِلهى‏ وَمَوْلاىَ، اَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلى‏ وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِک ساجِدَةً، وَعَلى‏ اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحيدِک صادِقَةً، وَبِشُکرِک مادِحَةً، وَعَلى‏ قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِاِلهِيتِک مُحَقِّقَةً، وَعَلى‏ ضَمآئِرَ حَوَتْ‏ مِنَ الْعِلْمِ بِک حَتّى‏ صارَتْ خاشِعَةً، وَعَلى‏ جَوارِحَ سَعَتْ اِلى‏ اَوْطانِ‏ تَعَبُّدِک طآئِعَةً، وَاَشارَتْ بِاسْتِغْفارِک مُذْعِنَةً، ما هکذَا الظَّنُّ بِک، وَلا اُخْبِرْنا بِفَضْلِک عَنْک يا کريمُ يا رَبِّ، وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفى‏ عَنْ قَليلٍ مِنْ بَلاءِ الدُّنْيا وَعُقُوباتِها، وَمايجْرى‏ فيها مِنَ الْمَکارِهِ عَلى‏ اَهْلِها، عَلى‏ اَنَّ ذلِک‏ بَلاءٌ وَمَکرُوهٌ قَليلٌ مَکثُهُ، يسيرٌ بَقآئُهُ، قَصيرٌ مُدَّتُهُ، فَکيفَ احْتِمالى‏ لِبَلاءِ الْاخِرَةِ، وَجَليلِ وُقُوعِ الْمَکارِهِ فيها، وَهُوَ بَلاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَيدُومُ مَقامُهُ، وَلا يخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ، لِأَنَّهُ لا يکــونُ اِلاَّ عَنْ‏ غَضَبِک وَاْنتِقامِک وَسَخَطِک، وَهذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالْاَرْضُ، يا سَيدِى‏، فَکيفَ لى‏ وَاَنَا عَبْدُک الضَّعيفُ الذَّليلُ الْحَقيرُ الْمِسْکينُ‏ الْمُسْتَکينُ، يا اِلهى‏ وَرَبّى‏ وَسَيدِى‏ وَمَوْلاىَ لِأَىِّ الْأُمُورِ اِلَيک اَشْکو، وَلِما مِنْها اَضِجُّ وَاَبْکى‏، لِأَليمِ‏الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ، اَمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَمُدَّتِهِ، فَلَئِنْ صَيرْتَنى‏ لِلْعُقُوباتِ مَعَ اَعْدآئِک، وَجَمَعْتَ بَينى‏ وَبَينَ اَهْلِ بَلائِک، وَفَرَّقْتَ‏بَينى‏وَبَينَ‏اَحِبَّآئِک وَاَوْليآئِک، فَهَبْنى‏ يا اِلهى‏ وَسَيدِى‏ وَمَوْلاىَ وَرَبّى‏، صَبَرْتُ عَلى‏ عَذابِک، فَکيفَ اَصْبِرُ عَلى‏ فِراقِک، وَهَبْنى‏ صَبَرْتُ عَلى‏ حَرِّ نارِک فَکيفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى‏ کرامَتِک، اَمْ کيفَ اَسْکنُ فِى النَّارِ وَرَجآئى‏ عَفْوُک، فَبِعِزَّتِک يا سَيدى‏ وَمَوْلاىَ اُقْسِمُ صادِقاً، لَئِنْ تَرَکتَنى‏ ناطِقاً، لَأَضِجَّنَّ اِلَيک بَينَ اَهْلِها ضَجيجَ الْأمِلينَ، وَلَأَصْرُخَنَّ اِلَيک صُراخَ‏ الْمَسْتَصْرِخينَ، وَلَاَبْکينَّ عَلَيک بُکآءَ الْفاقِدينَ، وَلَأُنادِينَّک اَينَ کنْتَ يا وَلِىَّ الْمُؤْمِنينَ، يا غايةَ امالِ الْعارِفينَ، ياغِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، يا حَبيبَ‏ قُلُوبِ‏الصَّادِقينَ، وَيااِلهَ الْعالَمينَ، اَفَتُراک سُبْحانَک يا اِلهى‏ وَبِحَمْدِک، تَسْمَعُ‏ فيها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فيها بِمُخالَفَتِهِ، وَذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِيتِهِ، وَحُبِسَ بَينَ‏اَطْباقِهابِجُرْمِهِ وَجَريرَتِهِ، وَهُوَ يضِجُّ اِلَيک ضَجيجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِک، وَيناديک بِلِسانِ اَهْلِ تَوْحيدِک، وَيتَوَسَّلُ اِلَيک بِرُبُوبِيتِک، يا مَوْلاىَ‏ فَکيفَ يبْقى‏ فِى الْعَذابِ وَهُوَ يرْجُوا ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِک، اَمْ کيفَ تُؤْلِمُهُ‏ النَّارُ وَهُوَ يأْمَلُ فَضْلَک وَرَحْمَتَک، اَمْ کيفَ يحْرِقُهُ لَهيبُها وَاَنْتَ تَسْمَعُ‏ صَوْتَهُ وَتَرى‏ مَکانَهُ، اَمْ کيفَ يشْتَمِلُ عَلَيهِ زَفيرُها وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ، اَمْ‏ کيفَ يتَقَلْقَلُ بَينَ اَطْباقِها وَاَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ، اَمْ کيفَ تَزْجُرُهُ زَبانِيتُها وَهُوَ يناديک يا رَبَّهُ، اَمْ کيفَ يرْجُو فَضْلَک فى‏ عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُکهُ فيها، هَيهاتَ‏ ما ذلِک الظَّنُ‏بِک،وَلَاالْمَعْرُوفُ‏مِنْ‏فَضْلِک، وَلا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدينَ‏ مِنْ بِرِّک وَاِحْسانِک، فَبِالْيقينِ اَقْطَعُ لَوْ لا ما حَکمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذيبِ جاحِديک، وَقَضَيتَ بِهِ مِنْ اِخْلادِ مُعانِديک، لَجَعَلْتَ النَّارَ کلَّها بَرْداً وَسَلاماً، وَما کانَ لِأَحَدٍ فيها مَقَرّاً وَلا مُقاماً، لکنَّک تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُک، اَقْسَمْتَ اَنْ تَمْلَأَها مِنَ الْکافِرينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ اَجْمَعينَ، وَاَنْ تُخَلِّدَ فيهَا الْمُعانِدينَ، وَاَنْتَ جَلَّ ثَناؤُک قُلْتَ مُبْتَدِئاً، وَتَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعامِ مُتَکرِّماً، «اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کمَنْ کانَ فاسِقاً، لا يسْتَوُونَ» اِلهى‏ وَسَيدى‏ فَاَسْئَلُک‏ بِالْقُدْرَةِ الَّتى‏ قَدَّرْتَها، وَبِالْقَضِيةِ الَّتى‏ حَتَمْتَها وَحَکمْتَها، وَغَلَبْتَ مَنْ‏ عَلَيهِ اَجْرَيتَها، اَنْ تَهَبَ لى‏ فى‏ هذِهِ اللَّيلَةِ وَفى‏ هذِهِ السَّاعَةِ، کلَّ جُرْمٍ‏ اَجْرَمْتُهُ، وَکلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَکلَّ قَبِيحٍ اَسْرَرْتُهُ، وَکلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ، کتَمْتُهُ‏ اَوْ اَعْلَنْتُهُ اَخْفَيتُهُ اَوْ اَظْهَرْتُهُ، وَکلَّ سَيئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْکرامَ الْکاتِبينَ، الَّذينَ وَکلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما يکــونُ مِنّى‏، وَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى‏، وَکنْتَ اَنْتَ الرَّقيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرآئِهِمْ، وَالشَّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَبِرَحْمَتِک‏ اَخْفَيتَهُ وَبِفَضْلِک سَتَرْتَهُ، وَاَنْ تُوَفِّرَ حَظّى‏ مِنْ کلِ‏ّ خَيرٍ اَنْزَلْتَهُ، اَوْ اِحْسانٍ‏ فَضَّلْتَهُ، اَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، اَوْرِزْقٍ بَسَطْتَهُ، اَوْذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، اَوْخَطَأٍتَسْتُرُهُ، يا رَبِ‏ّ يارَبِ‏ّ يارَبِّ، يااِلهى‏ وَسَيدى‏ وَمَوْلاىَ وَمالِک رِقّى‏،يامَنْ‏بِيدِهِ ناصِيتى‏ ياعَليماً بِضُرّى‏ وَمَسْکنَتى‏، ياخَبيراً بِفَقْرى‏ وَفاقَتى‏، يارَبِّ يارَبِّ يا رَبِّ، اَسْئَلُک بِحَقِّک وَقُدْسِک، وَاَعْظَمِ صِفاتِک وَاَسْمآئِک، اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى‏ مِنَ‏ اللَّيلِ وَالنَّهارِ بِذِکرِک مَعْمُورَةً، وَبِخِدْمَتِک مَوْصُولَةً، وَاَعْمالى‏ عِنْدَک‏ مَقْبُولَةً، حَتّى‏ تَکــونَ اَعْمالى‏ وَاَوْرادى‏ کلُّها وِرْداً واحِداً، وَحالى‏ فى‏ خِدْمَتِک سَرْمَداً، يا سَيدى‏ يا مَنْ عَلَيهِ مُعَوَّلى‏، يا مَنْ اِلَيهِ شَکوْتُ اَحْوالى‏، يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ، قَوِّ عَلى‏ خِدْمَتِک جَوارِحى‏، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيمَةِ جَوانِحى‏، وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فى‏ خَشْيتِک، وَالدَّوامَ فِى الْإِتِّصالِ بِخِدْمَتِک، حَتّى‏ اَسْرَحَ اِلَيک‏ فى‏ مَيادينِ السَّابِقينَ، وَاُسْرِعَ اِلَيک فِى الْبارِزينَ، وَاَشْتاقَ اِلى‏ قُرْبِک فِى الْمُشْتاقينَ، وَاَدْنُوَ مِنْک دُنُوَّ الْمُخْلِصينَ، وَاَخافَک مَخافَةَ الْمُوقِنينَ، وَاَجْتَمِعَ فى‏ جِوارِک مَعَ الْمُؤْمِنينَ، اَللّهُمَّ وَمَنْ اَرادَنى‏ بِسُوءٍ فَاَرِدْهُ، وَمَنْ کادَنى‏ فَکدْهُ وَاجْعَلْنى‏ مِنْ اَحْسَنِ عَبيدِک نَصيباً عِنْدَک، وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْک، وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيک، فَاِنَّهُ لا ينالُ ذلِک اِلاَّ بِفَضْلِک، وَجُدْ لى‏ بِجُودِک، وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِک، وَاحْفَظْنى‏ بِرَحْمَتِک، وَاجْعَلْ‏ لِسانى‏ بِذِکرِک لَهِجاً، وَقَلْبى‏ بِحُبِّک مُتَيماً، وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ اِجابَتِک، وَاَقِلْنى‏ عَثْرَتى‏، وَاغْفِرْ زَلَّتى‏، فَاِنَّک قَضَيتَ عَلى‏ عِبادِک بِعِبادَتِک، وَاَمَرْتَهُمْ‏ بِدُعآئِک، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجابَةَ، فَاِلَيک يارَبِ‏نَصَبْتُ‏وَجْهى‏،وَاِلَيک يا رَبِ‏ مَدَدْتُ يدى‏، فَبِعِزَّتِک اسْتَجِبْ لى‏ دُعآئى‏، وَبَلِّغْنى‏ مُناىَ، وَلا تَقْطَعْ مِنْ‏ فَضْلِک رَجآئى‏، وَاکفِنى‏ شَرَّ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ مِنْ اَعْدآئى‏، يا سَريعَ الرِّضا، اِغْفِرْ لِمَنْ لايمْلِک اِلَّا الدُّعآءَ، فَاِنَّک فَعَّالٌ لِما تَشآءُ، يا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ، وَذِکرُهُ شِفآءٌ، وَطاعَتُهُ غِنىً، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ‏مالِهِ‏الرَّجآءُ وَسِلاحُهُ الْبُکآءُ، يا سابِغَ النِّعَمِ، يادافِعَ‏النِّقَمِ، يانُورَالْمُسْتَوْحِشينَ فِى الظُّلَمِ، ياعالِماً لايعَلَّمُ، صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بى‏ ما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَصَلَّى اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَالْأَئِمَّةِ الْمَيامينَ مِنْ الِهِ(أهْلِه)، وَسَلَّمَ تَسْليماً کثيراً.

     خدايا من از تو مى‏خواهم‏ بحق آن رحمتت که همه چيز را فرا گرفته و به آن نيرويت که همه چيز را بوسيله آن مقهور خويش کردى و همه چيز در برابر آن خاضع و همه در پيش آن خوار است و به جبروت تو که بوسيله آن چيره گشتى‏ بر هر چيز و به عزتت که چيزى در برابرش نه‏ايستد و به آن عظمت و بزرگيت که پرکرده هر چيز را و به آن سلطنت و پادشاهيت که بر هر چيز برترى گرفته و به ذات پاکت که پس از نابودى هر چيز باقى است و به نامهاى مقدست که اساس هر موجودى را پرکرده و به آن علم و دانشت که احاطه يافته به هر چيز و به نور ذاتت که روشن شد در پرتوش هر چيز اى نور حقيقى و اى منزه از هر عيب اى آغاز موجودات اولين و اى پايان‏ آخرين خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را که پرده‏ها را بدرد خدايا بيامرز برايم آن‏ گناهانى را که عقاب و کيفرها را فرو ريزد خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را که نعمت‏ها را تغيير دهد خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را که از (اجابت) دعا جلوگيرى کند خدايا بيامرز برايم آن گناهانى را که بلا نازل کند خدايا بيامرز برايم هر گناهى که کرده‏ام و هر خطايى که از من سر زده‏ خدايا من به سوى تو تقرب جويم بوسيله ذکر تو و شفيع آورم بدرگاهت خودت را و به جود و کرمت از تو مى‏خواهم که‏ مرا به مقام قرب خويش نزديک سازى و شکر و سپاسگذاريت را بر من روزى کنى و ذکر خود را به من الهام کنى خدايا از تو درخواست‏مى‏کنم‏درخواست‏شخص‏فروتن‏خوارترسان‏که‏بر من آسان‏گيرى وبه‏من‏رحم‏کنى‏ومرابه‏آنچه‏برايم‏قسمت کرده‏اى‏ راضى و قانعم سازى و در تمام حالات فروتنم کنى خدايا از تو درخواست کنم درخواست کسى که سخت‏ فقير و بى‏چيز شده و خواسته‏اش را هنگام سختيها پيش تو آورده و اميدش بدانچه نزد تو است بسيار بزرگ است‏ خدايا سلطنت و پادشاهيت بس بزرگ و مقامت بسى بلند است مکر و تدبيرت در کارها پنهان و امر و فرمانت آشکار است‏ قهرت غالب و قدرت و نيرويت نافذ است و گريز از تحت حکومت تو ممکن نيست خدايا نيابم براى گناهانم آمرزنده‏اى و نه براى کارهاى زشتم پرده‏پوشى و نه کسى را که عمل زشت‏ مرا به کار نيک تبديل کند جز تو، نيست معبودى جز تو منزهى تو و به حمد تو مشغولم من به خويشتن‏ ستم کردم و در اثر نادانيم دليرى کردم و به اينکه هميشه از قديم به ياد من بوده وبر من لطف و بخشش داشتى آسوده خاطرنشستم اى خدا اى مولاى من چه بسيار زشتيها که از من‏پوشاندى و چه بسيار بلاهاى سنگين که از من بازگرداندى و چه بسيار لغزشها که از آن نگهم داشتى و چه بسيار ناراحتيها که از من دور کردى و چه بسيار مدح و ثناى خوبى که‏من‏شايسته‏اش‏نبودم‏و تو آن را منتشر ساختى خدايا بلاى من بسى بزرگ است و بدى حالم از حد گذشته و اعمالم نارسا است و زنجيرهاى علايق مرا خانه‏نشين و آرزوهاى دور و دراز مرا از رسيدن به منافعم بازداشته و دنيا با ظواهر فريبنده‏اش مرا گول زد و نفسم بوسيله جنايتش و به مسامحه گذراندم اى آقاى من پس از تو مى‏خواهم به عزتت که بدى رفتار و کردار من دعايم را از اجابتت جلوگيرى نکند و رسوا نکنى مرا به آنچه از اسرار پنهانى من‏ اطلاع دارى و شتاب نکنى در عقوبتم براى رفتار بد و کارهاى بدى که در خلوت انجام دادم و ادامه دادنم به تقصير و نادانى و زيادى شهوت‏رانى و بى‏خبريم و خدايا به عزتت سوگند که در تمام احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام امور بر من عطوفت فرما اى معبود من و اى پروردگار من جز تو که را دارم که رفع گرفتارى و توجه در کارم را از او درخواست کنم اى خداى من و اى مولاى من تو بر من حکمى را مقرر داشتى که در اجراى آن پيروى هواى نفسم را کردم و از فريبکارى دشمنم در اين باره نهراسيدم پس او هم طبق دلخواه خويش گولم زد و قضا (و قدر) هم با او کمک‏کردودراثر همين ماجراى شومى که بر سرم آمد نسبت به پاره‏اى از حدود و احکامت تجاوز کردم و در برخى از دستوراتت راه مخالفت را پيمودم پس در تمام آنچه پيش آمده تو را ستايش مى‏کنم و اکنون از حکمى که درباره کيفر من جارى گشته و قضا و آزمايش تو مرا بدان ملزم ساخته حجت و برهانى ندارم و اينک اى معبود من در حالى به درگاهت آمده‏ام که درباره‏ات کوتاهى کرده و بر خود زياده ‏روى ‏نموده ‏و عذرخواه و پشيمان و دل‏شکسته و پوزش‏جو و آمرزش طلب و بازگشت کنان و به گناه خويش اقرار و اذعان و اعتراف دارم و راه گريزى از آنچه از من سر زده نيابم و پناهگاهى که بدان رو آورم در کار خويش ندارم جز اينکه‏ تو عذرم بپذيرى و مرا در فراخناى رحمتت درآورى پس اى خداى من عذرم بپذير و بر سخت‏پريشانيم رحم کن و از بند سخت گناهانم رهائيم ده اى پروردگار من بر ناتوانى بدنم و نازکى پوست تنم‏ و باريکى استخوانم رحم کن اى کسى که آغاز کردى به آفرينش من‏وبه‏يادمن‏وبپرورشم‏وبه‏احسان‏وخوراک دادنم اکنون به همان بزرگوارى و کرم نخستت و سابقه احسانى که به من داشتى مرا ببخش اى معبود من و اى آقاى من و اى پروردگارم آيا تو به راستى‏ چنانى که مرا به آتش عذاب کنى پس از اينکه به يگانگيت اقرار دارم و دلم به نور معرفتت آباد گشته و زبانم به ذکر تو گويا شده و نهادم به دوستى تو پيوند شده و پس از اعتراف صادقانه و دعاى خاضعانه‏ام به مقام بنده‏پرورى و ربوبيتت؟ بسيار دور است! تو بزرگوارتر از آنى که از نظر دور دارى کسى را که خود پروريده‏اى يا دور گردانى کسى را که خود نزديکش کرده يا تسليم بلا و گرفتارى کنى کسى را که خود سرپرستى کرده‏ و به لطف پروريده‏اى و کاش مى‏دانستم اى آقا و معبود و مولايم آيا چيره مى‏کنى آتش دوزخ را بر چهره‏هايى که در برابر عظمتت به سجده افتاده و بر زبانهايى که صادقانه به يگانگيت گويا شده و سپاسگزارانه به شکرت باز شده و بر دلهايى که از روى يقين به خدائيت اعتراف کرده‏اند و بر نهادهايى که‏ علم و معرفتت آنها را فرا گرفته تا به جايى که در برابرت خاشع گشته و بر اعضاء و جوارحى که مشتاقانه به پرستشگاهايت‏ شتافته و با حال اقرار به گناه جوياى آمرزش تو هستند چنين گمانى به تو نيست و از فضل تو چنين خبرى به ما نرسيده اى خداى کريم اى پروردگار من و تو ناتوانى مرا در مقابل اندکى از بلاى‏ دنيا و کيفرهاى ناچيز آن و ناملايماتى که معمولاً بر اهل آن مى‏رسد مى‏دانى در صورتى‏که اين‏ بلا و ناراحتى دوامش کم است و دورانش اندک و مدتش کوتاه است‏ آخرت و آن ناملايمات بزرگ را در آنجا دارم در صورتى‏که آن بلا مدتش طولانى و دوامش هميشگى است و تخفيفى براى مبتلايان به آن نيست زيرا آن بلا از خشم و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته و آن هم چيزى است که آسمانها و زمين تاب تحمل آن را ندارند اى آقاى من تا چه رسد به من بنده ناتوان خوار ناچيز مستمند بيچاره! اى معبود و پروردگار و آقا و مولاى من آيا براى کداميک از گرفتاريهايم به تو شکايت کنم‏ و براى کداميک از آنها شيون و گريه‏کنم؟ آيا براى عذاب دردناک و سخت يا براى بلاى طولانى و مديد پس اگر بنا شود مرا بخاطر کيفرهايم در زمره دشمنانت اندازى و مرا با گرفتاران در بلا و عذابت در يکجا گردآورى و ميان من و دوستانت جدايى اندازى گيرم که اى معبود و آقا و مولا و پروردگارم من بر عذاب تو صبر کنم اما چگونه بر دورى از تو طاقت آورم و گيرم که اى معبود من حرارت آتشت را تحمل کنم اما چگونه چشم پوشيدن از بزرگواريت را بر خود هموار سازم يا چگونه در ميان آتش‏ بمانم با اينکه اميد عفو تو را دارم پس به عزتت سوگند اى آقا و مولاى من براستى سوگند مى‏خورم که اگر زبانم را در آنجا بازبگذارى حتماً در ميان دوزخيان شيون را بسويت سر دهم شيون اشخاص آرزومند و مسلماً چون فريادرس‏ خواهان به درگاهت فرياد برآرم و قطعاً مانند عزيز گمگشتگان بر دورى تو گريه و زارى کنم و با صداى بلند تو را مى‏خوانم و مى‏گويم کجايى‏ اى يار و نگهدار مؤمنان اى منتهاى آرمان عارفان اى فريادرس درماندگان اى محبوب‏ دل راستگويان و اى حيران کننده عالميان آيا براستى چنان مى‏بينى اى منزه و معبودم که به ستايشت مشغولم که بشنوى‏ در آن آتش صداى بنده مسلمانى را که در اثر مخالفتش در آنجا زندانى شده و مزه عذاب آتش را به خاطر نافرمانيش چشيده و در ميان طبقات دوزخ به واسطه جرم و جنايتش گرفتار شده و در آن حال به درگاهت شيون کند شيون شخصى که آرزومند رحمت‏ تو است و به زبان يگانه‏پرستان تو را فرياد زند و به بنده پروريت متوسل گردد اى مولاى من‏ پس چگونه در عذاب بماند با اينکه به بردبارى سابقه دارت چشم اميد دارد يا چگونه‏ آتش او را بيازارد با اينکه آرزوى فضل و رحمت تو را دارد يا چگونه شعله آتش او را بسوزاند با اينکه تو صدايش را بشنوى‏ و جايش را ببينى يا چگونه شراره‏هاى آتش او را دربرگيرد با اينکه تو ناتوانيش دانى يا چگونه در ميان طبقات آتش دست و پا زند با اينکه تو صدق و راستگوئيش را دانى يا چگونه موکلان دوزخ او راباتندى‏برانندبااينکه تو را به‏ پروردگارى‏بخواندياچگونه‏ممکن‏است‏که‏اميدفضل‏تورادرآزادى‏خويش‏داشته باشد ولى تو او را به حال خود واگذارى چه بسيار از تو دور است و چنين گمانى به تو نيست و فضل تو اينسان معروف نيست و نه شباهت با رفتار تو نسبت به يگانه‏پرستان دارد با آن نيکى و احسانت که نسبت بدانها دارى و من بطور قطع مى‏دانم که اگر فرمان تو در معذب ساختن‏ منکرانت صادر نشده بود و حکم تو به هميشه ماندن در عذاب براى دشمنانت در کار نبود حتماً آتش دوزخ را هر چه بود به تمامى سرد و سالم مى‏کردى و هيچکس در آن منزل و مأوا نداشت ولى تو اى خدايى که تمام نامهايت مقدس است سوگند ياد کرده‏اى که دوزخ را از کافران از پريان و آدميان پرکنى و دشمنانت را براى هميشه در آن جا دهى و تو که‏ حمد ثنايت برجسته است در ابتداء بدون سابقه فرمودى و به اين انعام از روى بزرگوارى تفضل کردى‏(که فرمودى) «آيا کسى‏که مؤمن است مانند کسى است که فاسق است؟ نه يکسان نيستند» اى معبود من و اى آقاى‏ من بحق آن نيرويى که مقدرش کردى و به فرمانى که مسلمش کردى و صادر فرمودى‏ و بر هر کس آن را اجرا کردى مسلط گشتى از تو مى‏خواهم که ببخشى بر من در اين شب و در اين ساعت هر جرمى را را که مرتکب شده‏ام و هر گناهى را که از من سرزده و هر کار زشتى را که پنهان کرده‏ام و هر نادانى که کردم چه کتمان کردم‏ و چه آشکار چه پنهان کردم و چه در عيان و هر کار بدى را که به نويسندگان گراميت دستور يادداشت کردنش را دادى همان نويسندگانى‏ که آنها را موکل بر ثبت اعمال من کردى و آنها را به ضميمه اعضاء و جوارحم گواه بر من کردى و اضافه بر آنها خودت نيز مراقب من بودى و گواه اعمالى بودى که از ايشان پنهان مى‏ماند والبته‏به‏واسطه‏رحمتت بود که آنها را پنهان داشتى و از روى فضل خود پوشاندى و نيز خواهم که بهره‏ام را وافر و سرشار گردانى‏ازهرخيرى‏که‏فروريزى يا احسانى‏ که بفرمائى يا نيکيهايى که پخش کنى يا رزقى که بگسترانى يا گناهى که بيامرزى يا خطايى که بپوشانى پروردگارا پروردگارا پروردگارا اى معبود من اى آقا و مولايم و اى مالک من اى کسى‏که اختيارم بدست او است اى داناى بر پريشانى و بى‏نوائيم اى آگه از بى‏چيزى و نداريم پروردگارا، پروردگارا پروردگارا از تو مى‏خواهم به حق خودت و به ذات مقدست و به بزرگترين صفات و اسمائت که اوقاتم را در شب و روز به ياد خودت معمور و آباد گردانى و به خدمتت پيوسته دارى و اعمالم را مقبول درگاهت گردانى تا اعمال و گفتارم همه يک جهت براى تو باشد و حالم هميشه در خدمت تو مصروف گردد اى آقاى من اى کسى که تکيه‏گاهم او است اى کسى‏که شکايت احوال خويش به درگاه او برم پروردگارا پروردگارا پروردگارا نيرو ده بر انجام خدمتت اعضاى مرا و دلم را براى عزيمت‏ به سويت محکم گردان و به من عطا فرما تا تن و جان را در ميدانهاى پيشتازان بسويت برانم و در زمره شتابندگان بسويت بشتابم و در صف مشتاقان اشتياق‏ تقربت را جويم و چون نزديک شدن مخلصان به تو نزديک گردم و چون يقين کنندگان از تو بترسم‏ و در جوار رحمتت با مؤمنان در يکجا گرد آيم خدايا هر که بد مرا خواهد بدش را بخواه و هر که به من مکر کند به مکر خويش دچارش کن و نصيبم را پيش خود بهتر از ديگر بندگانت قرار ده‏ و منزلتم را نزد خود نزديکتر از ايشان کن و رتبه‏ام را در پيشگاهت مخصوص‏تر از ديگران گردان که براستى جز به فضل تو کسى به اين مقام نرسد و به جود و بخشش خود به من جود کن و به مجد و بزرگوارى خود بر من توجه فرما و به رحمت خود مرا نگهدار و قرار ده زبانم را به ذکرت گويا و دلم را به دوستيت بى‏قرار و شيدا و با اجابت نيکت بر من منت بنه و لغزشم را ناديده گير و گناهم را بيامرز زيرا که تو خود بندگانت را به پرستش خويش فرمان دادى و به دعا کردن‏ به درگاهت مأمور ساختى و اجابت دعايشان را ضمانت کردى پس اى پروردگار من به سوى تو روى خود بداشتم و به درگاه تو اى پروردگارم‏ دست حاجت دراز کردم پس به عزتت دعايم را مستجاب فرما و به آرزويم برسان و اميدم را از فضل خويش قطع منما و شر دشمنانم را از جن و انس کفايت فرما اى خداى زودگذر بيامرز کسى را که جز دعا چيزى ندارد که براستى تو هر چه را بخواهى انجام دهى اى کسى که نامش دوا است‏ و يادش شفاء است و طاعتش توانگرى است ترحم فرما بر کسى‏که سرمايه‏اش اميد و ساز و برگش گريه و زارى است اى‏ تمام دهنده نعمتها و اى برطرف کننده گرفتاريها اى روشنى وحشت‏زدگان در تاريکيها اى داناى بى معلم‏ درود فرست بر محمد و آل محمد و انجام ده درباره من آنچه را که تو شايسته آنى و درود خدا بر پيامبر و پيشوايان با برکت از خاندانش و سلام فراوان‏

————————————————————————————-

  1. کمیل بن زیاد نخعى - که دعاى کمیل به نام او معروف است - از یاران خاصّ امیر مؤمنان على(ع) به شمار مى آید. شیخ مفید; او را از پیشگامان در محبّت به على(ع) و مقرّبان آن حضرت دانسته است، وى از سوى امیر مؤمنان(ع) به زمامدارى منطقه «هیت» منصوب شد.در نهج البلاغه سفارش هایى از امیر مؤمنان به وى نقل شده است که بسیار ارزنده و پرمحتواست. کمیل بن زیاد، به خاطر تشیّع و وفادارى به امیر مؤمنان(ع) - همان گونه که مولایش به وى خبر داده بود - به دست حجّاج خونخوار به شهادت رسید. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 17، صفحه 149، شرح نهج البلاغه علاّمه خویى، جلد 21، صفحه 219، و معجم رجال الحدیث، جلد 15، صفحه 132.

 

زیارت قبول

نوشته شده توسطرحیمی 3ام آذر, 1391

       زيد نساج مى گفت : پيرمرد همسايه اى داشتم كه كمتر او را مى ديدم . روز جمعه اى بود، او لخت شده بود تا غسل جمعه را انجام دهد. در پشتش زخمى راديدم كه به اندازه يك وجب و جايش چرك كرده بود. نزديكش رفته و علت زخمش را پرسيدم . ابتدا چيزى نگفت ، اما وقتى بيش ‍ از حد اصرار كردم بناچار داستانش را چنين شروع كرد.

در جوانى با چند نفر از دوستانم به فسق و فجور و كارهاى زشت و گناه مشغول بوديم . هر شب در خانه يكى از دوستان جمع مى شديم . تا اين كه شبى نوبت من شد. درخانه چيزى موجود نبود. ناگزير شمشيرم را برداشتم و از كوفه بيرون رفتم ، شايد كسى از كنارم رد شود و من به او دستبرد بزنم . مدّتى گذشت ، هوا ابرى و تاريك شد. ناگهان رعد و برق شروع شد و برقى جستن كرد و من در روشنايى برق ، دو زن را مشاهده كردم . خودم را به سرعت به آنها رسانيدم و فرياد زدم : هر چه داريد فورا بدهيد و گرنه كشته مى شويدآن دو زن بيچاره جواهراتى را كه همراه داشتند به من دادند. در اين هنگام برق ديگرى جستن كرد، متوجه شدم كه يكى ازآنها جوان و زيبا و ديگرى پير است . شيطان مرا فريب داد، خواستم به آن زن جوان دست درازى كنم . پير زن پيراهنم را گرفت و التماس كنان گفت : دست از اين دختر بردار، اويتيم است و من خاله او هستم . او فردا شب با پسر عمويش ازدواج مى كند. امروز از من خواست كه او را به زيارت قبر حضرت على (ع ) ببرم ، شايد پس از رفتن به خانه شوهرديگر موفق به زيارت نشود. بيا و به خاطر حضرت على (ع ) دست از او بردار. من اعتنا نكرده و دختر را به زمين انداختم . در اين موقع دختر در كمال ياس و دل شكستگى گفت :

ياعلى ! به فريادم برس
     
ناگهان صدايى از پشت سرم شنيدم . سوارى به من نهيب زد: بر خيز! من با كمال غرور گفتم : آيا مى خواهى شفاعت اين زن را بكنى ؟ تو خودت نمى توانى از چنگم بگريزى . تا اين جسارت را كردم ، نوكشمشير را به پشتم فرو كرد، من افتادم . آن دو زن به سوار گفتند: لطف كردى كه ما رااز دست اين ظالم نجات دادى ، خواهش مى كنيم ما را تا قبر على (ع ) همراهى كن . آن سوار با صداى گرم و مهربان فرمود: زيارت شما قبول است ، من خودم على بن ابى طالب هستم !
     
اينجا بود كه من از كار زشت خود پشيمان شدم . فورا خودم را به پاى حضرت انداختم و عرض كردم :

آقا! من توبه كردم ، مرا ببخش.
     

     حضرت فرمود: اگر واقعا توبه كرده باشى ، خدا مى پذيرد. عرض كردم : اين زخم ، مرا بسيار آزار مى دهد. آن حضرت مشتى خاك برداشت و بر پشت من زد. زخم من بهبود يافت ولى اثر آن براى هميشه بر پشتم باقى ماند.(امامت ، شهيد دستغيب ، ص 135)

  • منبع : عاقبت بخیران عالم/ علی محمدعبدالهی

گفتار جانسوز امير مومنان (عليه السلام) در سوگ مالك اشتر

نوشته شده توسطرحیمی 26ام آبان, 1391

      هنگامى كه خبر جانسوز شهادت مالك اشتر، به على (عليه السلام) رسيد، فرمود:

اناللَّه و انا اليه راجعون

     خدايا او را در راه تو حساب مى‏كنم! چرا كه مرگ او از مصايب بزرگ روزگار است. خداوند مالك را رحمت كند، او به عهدش وفا كرد، و به راه شايسته ‏اش رفت،: به راه شايسته‏ اش رفت و با پروردگارش ملاقات نمود. ما با اينكه خود را آماده كرده بوديم كه پس از مصيبت رحلت رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) صبر پيشه كنيم، با اين حال مرگ مالك از بزرگترين مصايب بود.

     جماعتى از دودمان نخع به محضر امير مومنان على (عليه السلام) آمدند: ديدند آن حضرت سخت ناراحت است و بى تابى مى ‏كند سپس فرمود:

     للَّه درمالك وما مالك! و اللَّه لوكان جبلا لكان فندا، و لوكا حجرا لكان صلدا، لا يرتقيه الحافر ولا يوفى عليه الطائر.

     پاداش مالك با خدا باد! مالك! اما چه مالك چه مالك! سوگند به خدا اگر كوه بود، كوهى‏بلند مرتبه و بى مانند بود، و اگر سنگ بود، سنگى سخت و محكم بود! و هيچ مركبى نمى‏توانست از كوهسار وجودش بالا رود، و هيچ پرنده‏اى به اوج آن راه نمى‏يافت.

      سپس فرمود: به خدا سوگند! مرگ تو جهانى (عراق) را در هم ريخت، و جهانى (شام) را شاد كرد!

     على مثل مالك فلتبك البواكى و هل موجود كمالك؟.

     براى چون تويى بايد گريه كنندگان بگريند. آيا شخص ديگرى همچون مالك به وجود خواهد آمد؟!

صفحات: 1· 2

غربت غدیر، شروع فصل سختی ها!

نوشته شده توسطرحیمی 14ام آبان, 1391

 

غدیر بود ، رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم و بگوییم« برادر عیدت مبارک! »؛ پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود .

به ابن سکیت گفتیم «علی» ؛ هیچ نگفت ؛  نگاهمان کرد و گریست ، زبانش را بریده بودند . خواستیم دست های میثم را بگیریم و بگوییم «سپاس خدای را که مارا از متمسکین به ولایت امیر مومنان قرار داد» دست هایش را قطع کرده بودند .

گفتیم : «یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم»، سیدی از بنی هاشم. کسی نبود ؛ جسدهاشان درز  لای دیوارها شده بود و چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود ، زندانی دخمه های تاریک بودند و غل های گران بر پا ، در کنج زندان ها نماز می خواندند .

فقط همین نبود که میان بیابان بایستد ، رفتگان را بخواند که برگردند و صبر کنند تا ماندگان برسند .

فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازند و بالا رود و صدایش کند و دستش را بالا بگیرد . فقط جمله ی کوتاه «علی مولاست نبود» .کار اصلاً اینقدرها ساده نبود . فصل اتمام نعمت ، فصل بلوغ رسالت ، فصل سختی بود .

بیعت با علی مصافحه ای ساده نبود . مصافحه ای با همه رنج هایی بود که برای ایستادن پشت سر این واژه سه حرفی باید کشید . ایستادن پشت سر واژه ای سه حرفی که در حق ، سخت گیر بود . ولی این روزها همه چیز آسان شده است . این روزها «علی مولاست» تکه کلامی معمولی و راحت است .

آن « مرد ناشناس » سر بر دیوارنیمه خرابی در دل شب دارد و می گوید :

« آه از این ره توشه ی کم ، آه از راه دراز»  

و ما بی آنکه بشناسیمش ، همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم .

عجیب است!!!

این مرد هنوز هم « مرد ناشناس» است .

طلبه دانش آموخته : نگار مهرجو

دانلود سرود و شعر خوانی حاج محمود کریمی به مناسبت عید غدیر

نوشته شده توسطرحیمی 12ام آبان, 1391

حاج محمود کریمی سال 1390

شعرخوانی [حاج محمود کریمی] [10:13]

صحبت درباره ی عید غدیر [حاج منصور ارضی] [17:56]

مدیحه سرایی [حاج منصور ارضی] [10:17]

سرود [حاج حسین سازور] [10:43]

مدیحه سرایی [حاج محمود کریمی] [10:20]

سرود [حاج حسین سازور] [4:06]

شورخوانی [حاج حسین سازور و حاج امین مقدم] [9:49]

مدح امیرالمومنین [حاج حسین سازور و حاج امین مقدم] [6:35]

سینه زنی [حاج حسین سازور و حاج محمود کریمی] [8:58]

سال 1389

سرود [حاج سیدمجید بنی فاطمه] [8:33]

شعرخوانی [حاج سیدمجید بنی فاطمه] [5:24]

سرود [حاج سیدمجید بنی فاطمه] [10:20]

مدح مولا امیرالمومنین(ع) [حاج محمود کریمی] [13:10]

مدیحه سرایی [حاج محمود کریمی] [15:08]

سرود [حاج محمود کریمی] [10:56]

سرود [حاج محمود کریمی] [12:05]

مناجات [حاج محمود کریمی] [3:02]

سال 1388

سرود [حاج محمود کریمی] [8:50]

شعرخوانی [حاج سیدمجید بنی فاطمه] [11:02]

سرود [حاج سیدمجید بنی فاطمه و حاج محمود کریمی] [12:31]

شعرخوانی [حاج محمود کریمی] [7:14]

مدح مولا امیرالمومنین(ع) [حاج محمود کریمی] [18:03]

کعبه از کعبه اومده (سرود) [حاج محمود کریمی] [14:48]

سرود [حاج محمود کریمی] [7:51]

مدح و مناجات [حاج محمود کریمی] [9:17]

سال 1387

 [حاج محمود کریمی] [10:25]

[حاج محمود کریمی] [7:27]

[حاج محمود کریمی] [10:22]

 [حاج محمود کریمی] [10:52]

 با تشکر از فطرس