« در همه حال خود را در محضر آن حضرت ببیند. | دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم » |
باز هم میشوم کبوترتان زیر این گنبد منورتان
نوشته شده توسطرحیمی 16ام آذر, 1398
شعر وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
باز هم میشوم کبوترتان
زیر این گنبد منورتان
من نمکگیر سفرهات شدهام
دست خالی نرفتم از درتان
مادر من کنیزتان بوده
پدرم نیز بوده نوکرتان
جای کرب و بلا و طوس و نجف
شدهام خاکبوس محضرتان
ما عجمها چقدر خوشبختیم
شده ایران مسیر آخرتان
اشکهایم دخیل میبندند
به ضریح فرشتهپرورتان
از ضریح تو یاس میریزد
مثل چادرنماز مادرتان
چقدر از مدینه دور شدی
پای دلتنگی برادرتان
خسته از راه دور آمدهای
خستهای از فراق دلبرتان
مثل مادر خمیدهای اما
نگرفته به میخ در پرتان
محملت پرده داشت شکر خدا
سایبان بوده بر روی سرتان
گرچه شد حمله بر عشیرهی تو
شکر، غارت نگشت زیورتان
در میان هجوم دست نخورد
دست نامحرمی به معجرتان
شد خزان گرچه نو بهار شما
کم نشد لحظهای از وقار شما
غُصهی از همه بریدن تو
غم روی رضا ندیدن تو
گرچه آواره گشتهای خانم
گرچه غم دارم از خمیدن تو
ناقهات بین ازدحام نرفت
بیخطر بود این پریدن تو
چادرت زیر چکمه گیر نکرد
لحظهی تلخ پرکشیدن تو
بیبرادر میان کوچه ندید
پشت مرکب کسی دویدن تو
ثبت شد در جریدهی تاریخ
قصههای به قم رسیدن تو
آمدی شهر قم گلستان شد
پیش پایت زمین گل افشان شد
شهر قم بر تو احترام گذاشت
پیش رویت فقط سلام گذاشت
پیر قم با بزرگ مردم قم
سر به پای تو چون غلام گذاشت
بهر تو قم گذاشت سنگ تمام
کِی دگر سنگ روی بام گذاشت
کی به قم دختر ولی خدا
پای در مجلس عوام گذاشت
بهترین جای قم سرایت بود
کِی میان خرابه جایت بود
محمدجواد پرچمی
فرم در حال بارگذاری ...