« دستورالعملى عرفاني از شهيد اولیهودی بودی، بلکه کافر بودی »

بلال و اذان ناتمام

نوشته شده توسطرحیمی 15ام مهر, 1391

     ابوبکر، عباس بن عبدالمطلب را ديد و به او گفت : بلال را براى من از صاحبش خريدارى کن. عباس پيش زنى که صاحب بلال بود، رفت و به او گفت: اين بنده ات را به من مى فروشى قبل از اينکه از دستت برود؟!

     گفت : مى خواهى او را چه کنى؟ او آدم خبيثى است و چنين و چنان است .

     روز بعد باز پيشنهاد خود را تکرار کرد و بالاخره بلال را خريد و براى ابوبکر فرستاد.

     بلال در سفر و حضر در طول زندگى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى ايشان اذان مى گفت و اولين مؤ ذن در اسلام بود.

     بلال پس از گذشت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تصميم گرفت به شام برود. اما ابوبکر گفت : همين جا باش . گفت : اگر مرا براى خودت آزاد کرده اى ، نگاهم بدار ولى اگر در راه خدا آزاد کرده اى ، رهايم کن تا هر کجا مى خواهم بروم و راه خدا را در پيش بگيرم .

     گفت : هر کجا مى خواهى برو. پس بلال به جانب شام رفت. (2)

     بلال در مدتى که ساکن شام بود در خواب پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ديد که به او فرمود: ما هذه الجفوة يا بلال؟! اين جفا چيست که بر ما روا مى دارى ، چرا يک بار هم به زيارت ما نمى آيى؟

     بلال اندوهگين از خواب جست سوار بر مرکب ، راهى مدينه شد و يکسره کنار مرقد پاک پيامر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رفت و شروع کرد به گريه کردن و خاک بر فرق خود ريختن . در همين هنگام چشمش به امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) افتاد، آن دو را در آغوش گرفت و شروع کرد به بوسيدن .

     امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) فرمودند: بلال آرزو داريم برايمان امشب وقت سحر اذان بگويى . سحرگاه بلال بر بام مسجد رفت و شروع کرد به گفتن اذان . همين که گفت : الله اکبر، الله اکبر (خاطرات ايام رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى مردم مدينه تازه شد) و صداى گريه و ناله از هر سو بلند شد. وقتى گفت اشهد ان محمدا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) زنان از خانه ها بيرون ريختند. روزى پر گريه و اندوه بارتر از آن روز مدينه به خود نديده بود. (3)

     بايد توجه داشت که مسئله ولايت و امامت مهمترين اصل براى مؤ منين در صدر اسلام بود. آنها که دلباخته دنيا نشده و فريب مال و منال آن را نخورده بودند به هيچ قيمتى حاضر نبودند که اين اصل مسلم را (يعنى جانشينى امير المؤ منين على (عليه السلام ) بعد از پيامبر را) با هيچ کس و هيچ چيز معارضه نمايند.

     در اين رابطه پاک نهادان و ياران پاک اندک بودند و قليل من عبادى الشکور که يکى از آن افراد انگشت شمار بلال بود.

     از طرف ديگر مى خواستند از موقعيت بلال در تثبيت انحراف خلافت سوء استفاده کنند، لذا بعد از پيامبر خيلى سعى کردند بلال را باز بر ماءذنه روانه کنند تا به خيال ايشان اذان گوى پيامبر براى جانشين او نيز اذان بگويد. اما بلال ، يار پاک باخته ولايت و دلسوخته خاندان نبوت و ارادتمند على بن ابى طالب (عليه السلام )، تن به اين کار نداد.

     شهيد ثانى در کتاب خلاصه الاقوال مى نويسد: بلال (مکنى به ابو عبدالله ) در جنگ بدر و احد و خندق و تمام غزوات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حضور داشت . مؤ ذن پيامبر بود ولى بعد از درگذشت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى احدى اذان نگفت جز يک مرتبه که از شام براى زيارت قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده بود که سحابه از او درخواست کردند اذان بگويد. آن اذان را شروع کرد ولى به پايان نرسانيد.

     اما کيفيت اين اذان را بايد در کتاب من لايحضره الفقيه مطالعه کنيد.(4)

     پس از در گذشت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بلال از اذان گفتن خوددارى کرد و گفت : بعد از ايشان براى احدى اذان نخواهم گفت .

     روزى حضرت زهرا (عليها السلام ) به او فرمود: خيلى آرزو دارم صداى مؤ ذن پيامبر را بشنوم (شايد در همان ايام بازگشت از شام ، فاطمه زهرا (عليها السلام ) از بلال درخواست گفتن اذان کرده باشد).

     بلال وقتى شنيد فاطمه زهرا (عليها السلام ) آرزوى شنيدن صداى اذانش را دارد، شروع کرد به گفتن اذان . همين که گفت : الله اکبر الله اکبر زهراى مرضيه (عليها السلام ) خاطرات ايام حيات پدر برايش تجديد شد و به ياد پدر بزرگوارش چون ابر بهارى شروع به گريه کرد تا وقتى که بلال رسيد به اشهد ان محمدا رسول الله حضرت ناله اى زد و بر زمين افتاد و بيهوش ‍ شد.

     مردم به بلال گفتند: ساکت باش فقد فارقت ابنة رسول الله الدنيا دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از دنيا رفت. خيال مى کردند فاطمه زهرا (عليها السلام ) از دنيا رفته است. بلال اذان خود را قطع کرد و ادامه نداد. فاطمه زهرا (عليها السلام ) به هوش آمد. از بلال درخواست کرد بقيه اذانش ‍ را بگويد. اما بلال عذر خواست و گفت: مى ترسم اگر ادامه دهم شما طاقت نياورى . حضرت زهرا (عليها السلام ) عذرش را پذيرفت .

منبع:

  • نماز و اقامه در اسلام/ موسى خسروى

پی نوشت:

  1. پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دو مؤ ذن داشت اول بلال و دمى ابن ام مکتوم که نابينا بود. او قبل از اذان صبح اذان مى گفت اما بلال هنگام اذان ، به همين جهت حضرت مى فرمود: وقتى بلال اذان گفت ديگر نخوريد و نياشاميد. بحار الانوار، ج 84، ص 117.
  2. بهجة المقال در شرح زندگى بلال ، ج 2، ص 220.
  3. اين روايت از بهجه المقال است ، ص 423، اما محدث قمى در تحفة الاحباب (لفظ بلال ) از سبط بن جوزى عين همين روايت را نقل کرده است .
  4. بهجه المقال ، ج 2، ص 426. من لايحضره الفقيه ، ج 1، ص 297.

صفحات: · 2


فرم در حال بارگذاری ...