« ابلاغ سیاستهای کلی تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانیحضور هميشگي در مدرسه خودشناسي »

جلوه ‏هاي كرامت انسان

نوشته شده توسطرحیمی 28ام بهمن, 1391

2. خلافت: تعيين جايگاه هر موجود، فرع بر تبيين ماهيت و هويت اوست: تا هويت شي‏ء شناخته نشود، جايگاه او در نظام هستي روشن نخواهد شد و اگر هويت چيزي شناخته گردد، جايگاهش نيز خود به خود آشكار مي‏شود.
اصولاً تعيين جايگاه اشيا وابسته به جهان‏بيني است و درستي و نادرستي جهان‏بيني و نيز شدّت و ضعف آن به درجه معرفت‏شناسي برمي‏گردد. انسان از نگاه قرآن كريم وجودي جامع دارد كه او را شايسته مقام خلافت كرده است و همين خلافت الهي، جايگاه والاي انسان را در هستي رقم مي‏زند. خدا انسان را كه وجود عنصري او در زمين است، جانشين خود: ﴿اِنّي جاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليفَةً﴾(5) و مسجود ملائكه قرار داده است: ﴿واِذ قُلنا لِلمَلئِكَةِ اسجُدوا لاءدَمَ فَسَجَدُوا﴾(6)
چنين انساني (خليفة الله) حي متألّه است. تا «حي» نباشد، خليفه «حي قيّوم» نيست و تا «متألّه» نباشد، جانشين «الله» نيست. خليفة الله بايد متألّه باشد، پس ملحد خليفة الله نيست، بلكه ذات اقدس الهي كه درباره انسان فرمود: ﴿اِنّي جاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليفَةً﴾، درباره ملحدان فرمود: ﴿اُولئِكَ كالاَنعمِ بَل هُم اَضَلُّ﴾(7)؛ ﴿شَيطينَ الاِنسِ والجِنِّ﴾.(8) و پيداست كه اَنعام و شياطين را خليفه خود قرار نداده است.
ديگر اينكه اين خلافت با خلافت در حكمت و كلام موضوعاً تفاوت دارد، زيرا با برهانهاي فلسفي و كلامي، خلافت انسان در قلمرو نبوّت و امامت او ثابت مي‏شود كه با خلافت مورد بحث ما رابطه سببيت دارد؛ امّا محدود به حوزه مديريت تشريعي انسان در همه ابعاد اجتماعي، فرهنگي، سياسي و… است؛ ولي مقام خلافت انسان در بحث جهان‏بيني قرآني و عرفاني، مربوط به وجودِ جامعِ انسان است كه قلمرو آن، همه «ما سوي الله» است؛ حتي تعليم فرشتگان را نيز شامل مي‏شود؛ يعني مديريت كلان جهان امكان.
نيز كرامت انسان، مرهون خلافت اوست، زيرا جانشين موجود كريم، كرامت دارد و چنين كرامتي كه از ناحيه خلافت الهي باشد، بهره غير انسان نيست، پس تعبيري كه درباره انسان آمده، درباره هيچ موجود ديگري ذكر نشده است و آن تعبير ممتاز، همين حديث معروف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»(9) است، چون شناخت جان آدمي، از آن حيث كه خليفه خداست اين خلافت نيز تكويني است؛ نه قراردادي حتماً به شناخت خدا مي‏انجامد، وگرنه معلوم مي‏شود كه انسان به خوبي شناخته نشده است.
3. تسخير آسمان و زمين براي او: ذات پاك باري تعالي آسمان و زمين و آنچه در آنهاست را مسخَّر خليفه خود كرده است كه روي زمين زندگي مي‏كند: ﴿وسَخَّرَ لَكُم ما فِي السَّموتِ وما فِي الاَرضِ جَميعًا﴾.(10) ذات اقدس الهي نخست سفره جهان آفرينش را پهن كرد و سپس مهمان را دعوت كرد؛ يعني چنين نيست كه ابتدا انسان را آفريده باشد؛ آن‏گاه آب، هوا، غذا و لباس او را فراهم كرده باشد، بنابراين خدا نخست مائده و مأدبه را آماده كرد و سپس خليفه و مهمان خود را فراخواند و سراسر جهان را مسخّر او كرد.
4. بصيرت بر خويشتن: در آيات ستايش از انسان آمده است كه او بصيرت دارد: ﴿بَلِ الاِنسنُ عَلي نَفسِهِ بَصيرَة﴾(11) و از سرچشمه‏هاي اين بصيرت اين است كه وي ملهم به تشخيص خير از شرّ است: ﴿فَاَلهَمَها فُجورَها وتَقوها﴾.(12)
آيه مزبور درباره تبهكاران است؛ ولي اصل بصيرت به خويشتن و آگاهي انسان از تمام كرده‏هايش، يك مقام اشراف علمي است؛ به گونه‏اي كه به اعلام ديگري نيازي نيست. البته ظهور كامل اين معني در قيامت است.

1.سوره كهف، آيه 7.
2.سوره حجرات، آيه 7.
3.سوره بقره، آيات 32 ـ 31.
4.سوره بقره، آيه 33.
5.سوره بقره، آيه 30.
6.سوره بقره، آيه 34.
7.سوره اعراف، آيه 179.
8.سوره انعام، آيه 112.
9.بحار الأنوار، ج2، ص32.
10.سوره جاثيه، آيه 13.
11.سوره قيامت، آيه 14.
12.سوره شمس، آيه 8.

تفسير انسان به انسان، ص216-220

منبع: http://www.javadi.esra.ir

صفحات: · 2

نظر از: نورالزهراء (س) [عضو] 

موفق باشید!

1391/11/28 @ 13:11


فرم در حال بارگذاری ...