روشهای تهیه و حفظ لقمه حلال
نوشته شده توسطرحیمی 26ام دی, 1396
برای ثبات و پایداری در راه کسب حلال و تهیه لقمه پاک، راهکار هائی را از کلمات معصومین (علیهم السلام) بیان می کنیم:
سفر برای کسب حلال
علاء بن کامل یکی از یاران حضرت صادق علیه السلام روزی به محضرش شتافت و التماس دعا گفت، و اضافه نمود که:
ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله
از خداوند متعال بخواه که زندگی راحت و مرفهی داشته باشم!
امام علیه السلام پاسخ داد:
لَا أَدْعُو لَک اطْلُبْ کمَا أَمَرَک اللَّهُ عَزَّ وَ جَل؛[1]
من برایت دعا نمی کنم، تو زندگی مرفه و راحت را از همان راهی بخواه که خداوند متعال به تو فرمان داده است. یعنی از راه تلاش و کوشش بهبود بخشیدن به وضع زندگی و تدارک برخی از برنامه های اقتصادی در جامعه نه تنها نقص و عیبی برای یک انسان مسلمان به حساب نمی آید، بلکه ناشی از قوت ایمان و اراده استوار او در راه رسیدن به اهداف والای معنوی است. رئیس مذهب جعفری علیه السلام بر این اندیشه پای می فشرد که:
ینْبَغِی لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ لَا یرَی ظَاعِناً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ تَزَوُّدٍ لِمَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیرِ ذَاتِ مُحَرَّم؛[2]
کوچیدن برای یک مسلمان عاقل شایسته نیست مگر در سه مورد: بهبود بخشیدن به وضع اقتصادی (سفرهای تجارتی و..).، کسب توشه آخرت (سفرهای زیارتی)، رسیدن به لذتهای حلال (سفرهای تفریحی).
...
زمان شناسیپیشوای ششم علیه السلام از افرادی که در ظاهر زهد فروشی کرده، مردم مسلمان را به بهانه تقوا و ترک دنیا از فعالیتهای اقتصادی منع می کردند انتقاد می نمود وشیوه غلط آنان را تخطئه می کرد. سفیان ثوری از عالمان زهد فروش و ظاهر سازی بود که علاوه بر مردم عادی، امام صادق علیه السلام را نیز از مظاهر دنیوی منع کرد. او زمانی مشاهده کرد که امام صادق علیه السلام لباس نو و مناسبی پوشیده است، به امام علیه السلام گفت: تو نباید خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی! برای تو زهد و تقوا و دوری از دنیا و مظاهر آن شایسته است!
امام صادق علیه السلام با پاسخهای منطقی خویش وی را به اشتباهات خود واقف ساخت و از تفکرات صوفی مآبانه و انحرافی وی به شدت انتقاد نمود و فرمود: می خواهم به تو سخنی بگویم، خوب توجه کن، سخن من به دنیا و آخرتت مفید خواهد بود. ای سفیان! رسول گرامی اسلام در زمانی زندگی می کرد که عموم مردم از نظر اقتصادی در مضیقه بودند و پیامبر صلیالله علیه و آله خود را با آنان در زندگی ساده و فقیرانه هماهنگ می کرد، اما اگر روزگاری وضع معیشتی مردم بهتر شد اهل ایمان و نیکان و خوبان روزگار به بهره گیری از آن سزاوارترند نه انسانهای فاجر و منافق و کافر. ای ثوری! به خدا سوگند! در عین حالی که وضع معیشتی خوبی دارم و از نعمتها و موهبتهای خداوند متعال کمال بهره را می برم، اما از روزی که خود را شناخته ام شب و روزی بر من نمی گذرد مگر آنکه حقوق مالی خود را بر طبق فرمان خداوند متعال که بر من واجب کرده است، ادا می کنم و به مصرف مناسبش می رسانم.[3]
استحکام در کارها
از دیگر ویژگی های کاسبان وظیفه شناس، انجام دادن کار با دقت، حوصله و علاقه است. رعایت کیفیت و استحکام کالاهای تولیدی و هم چنین دقت درکارهای خدماتی، می تواند ادامه کار را برای کارگر تضمین کرده و به کارفرما نیز امکان دهد تا زمینه بیشتر و بهتری را برای کارهای آینده فراهم سازد. رسول گرامی اسلام صلیالله علیه و آله ، پیوسته مسلمانان را به دقت و استحکام در کارها سفارش می کردند. آن حضرت در گفتاری حکیمانه فرموده اند:
اللَّهَ یحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْکمَه؛[4]
خداوند متعال بنده ای را دوست دارد که وقتی کاری را انجام می دهد، با دقت و استحکام آن را به سامان برساند.
بهره گیری از تجربه
بدون تردید تجربه کاری هر انسانی، او را در برنامه ریزیهای آینده اش مدد می کند و هر قدر تجربه های زندگی بیشتر باشد و انسان آنها را در زندگی اش به کار گیرد، مسلم است که توفیقات بیشتری در این زمینه خواهد داشت. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:
الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِب؛[5]
از نشانه های خرد، نگه داری تجربه هاست. و در این زمینه مسعود سعد زیبا گفته:
ای مبتدی، تو تجربه، آموزگار گیر
زیرا که بِه، ز تجربه، آموزگار نیست
امام صادق علیه السلام در این زمینه رهنمود راهگشایی را به رهروان حقیقت طلب ارائه می دهد و تاکید می کند که:
الْمُؤْمِنُ حَسَنُ الْمَعُونَةِ خَفِیفُ الْمَئُونَةِ جَیدُ التَّدْبِیرِ لِمَعِیشَتِهِ لَا یلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَین[6]؛
مؤمن در یاری کردن زیباست (به زیباترین صورت دیگران را یاری می کند)، کم تکلف است (برای دیگران زحمت ساز نیست) و زندگی اش را خوب اداره می کند و از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود. (تجربه بار اول برایش کافی است)
استفاده از فرصتها
در زندگی گاهی فرصتهایی به دست می آید که شخص می تواند از آن فرصت به نحو شایسته ای برای بهبودی دین و دنیای خویش بهره گیرد. تیزبینی و آینده نگری افراد موجب می شود که این فرصتهای طلایی عاملی برای ارتقای جایگاه معنوی و اجتماعی آنان گردد. بدون شک از دست دادن چنین فرصتهایی موجب غم و اندوه و پشیمانی خواهد بود.
سعدیا، دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرمود:
الْأَیامُ ثَلَاثَةٌ فَیوْمٌ مَضَی لَا یدْرَک وَ یوْمٌ النَّاسُ فِیهِ فَینْبَغِی أَنْ یغْتَنِمُوهُ وَ غَداً إِنَّمَا فِی أَیدِیهِمْ أَمَلُهُ؛[7]
روزها سه گونه اند: یا روزی است که گذشته و دیگر به دست نمی آید و یا روزی است که مردم در آن به سر می برند و شایسته است که آن را غنیمت شمارند و یا آینده ای است که آرزوی رسیدن به آن را دارند.
پیشوای ششم علیه السلام در سخن دیگری ضرورت بهره گیری از فرصتها را یادآور شده، می فرماید: «هر کس فرصتی را به دست آورد و با این حال منتظر فرصت بهتری باشد، روزگار آن فرصت به دست آمده را از دستش خواهد گرفت؛ زیرا عادت روزگار سلب فرصتها و رسم زمانه از بین بردن موقعیتهاست.[8]
پشتکار و کوشش مداوم
از مهم ترین رموز توفیق در زندگی، تلاش دائم و پایداری در راه هدف می باشد. تحرک و پویایی که از اعتقاد راسخ انسان به مقاصد خویش سرچشمه می گیرد، در راه رسیدن به مراد ضروری ترین عامل به شمار می آید. انسان مسلمان برای رسیدن به سعادت اخروی باید در امور دنیوی خویش نیز تلاش کند و آن را به عنوان وسیله و پلی برای وصال به مطلوب بنگرد.
علی بن عبدالعزیز می گوید: امام صادق علیه السلام روزی از من احوال عمر بن مسلم را پرسید. عرضه داشتم: فدایت شوم او از تجارت دست برداشته و به عبادت و نماز و دعا روی آورده است. امام فرمود: وای بر او! آیا او نمی داند که هر کس به دنبال دنیا و کسب روزی حلال نرود، دعایش مستجاب نخواهد شد. سپس امام افزود: هنگامی که آیه وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِب[9]؛ هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه خروج از مشکلات را برایش قرار می دهد و از جایی که گمان نمی برد روزی اش می دهد.
نازل شد، تنی چند از اصحاب پیامبر صلیالله علیه و آله از کسب و کار دست کشیده و درها را به روی خود بسته، مشغول عبادت شدند تا خداوند متعال روزی آنان را از طریق عبادت برساند. هنگامی که رسول اکرم صلیالله علیه و آله خبردار شد، آنان را احضار نمود و فرمود: شما به چه انگیزه ای از کسب و کار دست کشیده و از جامعه فاصله گرفته و به عبادت پرداخته اید؟! گفتند: یا رسول الله! خداوند روزی ما را تکفل کرده و ما هم به عبادت او روی آورده ایم! رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود:
إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِک لَمْ یسْتَجَبْ لَهُ عَلَیکمْ بِالطَّلَبِ؛
هر کس چنین کند دعای او پذیرفته نخواهد شد، بر شما باد به کسب روزی و درآمد.[10]
حضرت امام صادق علیه السلام در سخن دیگری توضیح می دهد که برخی از افراد دعایشان هیچ گاه به اجابت نخواهد رسید، و از جمله فرمود:
رَجُلٌ جَالِسٌ فِی بَیتِهِ یقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فَیقَالُ لَهُ أَ لَمْ آمُرْک بِالطَّلَب؛[11]
مردی در خانه اش نشسته و مدام می گوید: خدایا! به من روزی عطا کن! به او گفته می شود: آیا تو را فرمان ندادم به طلب روزی؟!
در هر صورت، برای رسیدن به مقصود باید تلاش نمود و در راه آن مشکلات و سختیها را تحمل کرد تا اینکه از دیگران بی نیاز شده، به استقلال اقتصادی برسیم. عطار نیشابوری می گوید:
به یک باری نیاید کارها راست
به باید کرد ره را بارها راست
به یک ضربت نخیزد گوهر از سنگ
به یک دفعت نریزد شکر از تنک
نگردد پخته هر دیگی به یک سوز
نیاید پختگی میوه به یک روز
برنامه ریزی و رعایت اعتدال
خواهی اگر که حفظ کنی آبروی خویش
بردار لقمه لیک به قدر گلوی خویش
رعایت اعتدال و میانه روی در مخارج و درآمدهای زندگی موجب آسایش و رفاه خواهد بود. اسراف و تبذیر، سخت گیری و تنگ نظری و بخل و طمع ورزی موجب اختلال در نظم زندگی می شود و چه بسا جایگاه اجتماعی فرد را متزلزل نموده و گاهی آبرو و شخصیت او را از بین می برد. معمولا افرادی که ولخرجی می کنند، دچار تنگدستی و فقر می شوند و سپس از گردش ناملایم روزگار شکایت کرده، از شانس بد خود گلایه می کنند. امام صادق علیه السلام می فرماید:
إِنَّ السَّرَفَ یورِثُ الْفَقْرَ وَ إِنَّ الْقَصْدَ یورِثُ الْغِنَی[12]
؛ اسراف موجب فقر و میانه روی سبب توانایی می شود.
و سعدی گفته:
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که می گویند ملاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشکرودی
عبدالله بن سنان می گوید: امام صادق علیه السلام هنگامی که آیه وَ لا تَجْعَلْ یدَک مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِک؛ را تفسیر می کرد، انگشتان دست خود را کاملا بسته و دست خود را مشت نمود و به ما فرمود: «یعنی این چنین نکنید که این نهایت خست و بخل است و در معنی آیه وَ لا تَبْسُطْها کلَّ الْبَسْطِ؛ دست خود را کاملا باز کرد و فرمود: این چنین هم درست نیست؛ یعنی انسان هر چه دارد خرجش کند و چیزی در کف دستش نماند.[13]
در نتیجه، این آیه شریفه افراط و تفریط در مصرف مال دنیا را نفی کرده، به اعتدال سفارش می کند.
کار برای خدا
از منظر اسلام فعالیتهای اقتصادی زمینه ساز کمالات و فضائل انسانی است و اگر فردی با این انگیزه به عرصه اقتصاد وارد شود، افزون بر منافع مادی و ظاهری به بهره های معنوی نیز نایل خواهد شد. عبدالله بن ابی یعفور می گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم که مردی از وی پرسید: به خدا قسم! ما به دنبال دنیا می رویم و دوست داریم آن را به دست آوریم. امام علیه السلام فرمود: تو می خواهی با دنیاطلبی و کسب درآمد چه کنی؟ او گفت: می خواهم نیازهایم را برطرف کنم، به خانواده ام رسیدگی نمایم، صدقه و احسان بدهم و حج و عمره انجام دهم. امام صادق علیه السلام فرمود: اینکه دنیاطلبی نیست؛ این به دنبال آخرت و ثوابهای الهی رفتن است.[14]
کسب درآمد و به دنبال منافع مادی رفتن انسان، باید با انگیزه های الهی باشد و آن را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد الهی قرار دهد وگرنه دنیاطلبی امری زشت و ناپسند خواهد بود؛ چنان که برخی افراد به دنبال جمع ثروت و ذخایر دنیوی هستند، در حالی که هیچ انگیزه خیر و معنوی را مدنظر ندارند. گاهی این گونه افراد چنان حریص به جمع آوری مال دنیا هستند که حتی سلامتی خانواده و تمام هستی خود را در راه ثروت اندوزی از دست می دهند. امام صادق علیه السلام به چنین کسانی هشدار داده، می فرماید:
لَیسَ فِیمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ… إِنَّمَا الْإِسْرَافُ فِیمَا أَفْسَدَ الْمَالَ وَ أَضَرَّ بِالْبَدَنِ؛[15]
در آنچه که بدن را اصلاح می کند اسراف نیست؛ اسراف در جایی است که مال انسان از بین برود و به جانش نیز لطمه بخورد.
از منظر فرهنگ حیاتبخش اسلام بین کسی که از دنیا به عنوان وسیله ای برای کسب آخرت بهره می گیرد و بین کسی که دنیا پرستی و جمع مال را پیشه خود نموده است، تفاوت واضح وجود دارد. به این جهت از سویی دلبستگان به مال دنیا و دنیاپرستان ظاهربین را لعن می کند و می فرماید:
مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ عَبَدَ الدِّینَارَ وَ الدِّرْهَمَ[16]؛
مورد لعن خداست کسی که بنده دینار و درهم باشد. و از سوی دیگر به دوستدارانش توصیه می کند:
لَا تَدَعْ طَلَبَ الرِّزْقِ مِنْ حِلِّهِ فَإِنَّهُ عَوْنٌ لَک عَلَی دِینِک[17]؛
طلب روزی از راههای حلال را هرگز رها نکن؛ چرا که مال حلال یاور تو در دینت خواهد بود. مولوی این مضامین را در قالب شعر بیان می کند:
چیست دنیا از خدا غافل بدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن
مال را کز بهر دین باشی حمول
نِعمَ مالٌ صالحٌ خواندش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی پشتی است
چونکه مال و ملک را از دل براند
زآن سلیمان خویش جز مسکین نخواند
گرچه جمله این جهان ملک وی است
ملک در چشم دل او لاشی است
داشتن پس انداز حلال
امام صادق علیه السلام همواره توصیه می کرد که هر شخصی باید برای آینده خود پس انداز داشته باشد تا اگر خدای ناکرده مشکلی برایش پیش آمد یا نیازی به پول پیدا کرد محتاج دیگران نباشد. یکی از یاران امام به نام «مسمع» می گوید: روزی با مولایم حضرت صادق علیه السلام مشورت کرده، عرض کردم: سرورم! من زمینی دارم که مشتری خوبی برایش آمده و به قیمت مناسب از من می خواهد. امام فرمود: ای ابا سیار! آیا می دانی که هر کس ملک خود را بفروشد مال او از بین خواهد رفت. عرض کردم: فدایت شوم، من آن را به قیمت خوبی می فروشم و زمین بزرگ تری را می خرم. امام علیه السلام فرمود: در این صورت اشکالی ندارد.[18]
آن حضرت می فرمود: از نزدیک ترین یاران پیامبر صلیالله علیه و آله که شما آنها را به فضل و زهد و تقوا می شناسید، سلمان و ابوذر هستند. شیوه سلمان چنین بود که هرگاه سهمیه سالانه اش را از بیت المال دریافت می کرد، مخارج یک سالش را ذخیره می نمود تا زمانی که در سال آینده نوبت سهمیه اش برسد. به او اعتراض کردند که تو با این همه زهد و تقوا در فکر ذخیره آینده ات هستی! شاید امروز و فردا مرگ تو برسد! سلمان در جواب می فرمود: شما چرا به مردن فکر می کنید و به باقی ماندن نمی اندیشید؟ ای انسانهای جاهل! شما از این نکته غفلت می کنید که نفس انسان اگر به مقدار کافی وسیله زندگی نداشته باشد، در اطاعت حق کندی و کوتاهی می کند و نشاط و نیروی خود را در راه حق از دست می دهد؛ ولی همین قدر که به اندازه نیازش وسیله و مال دنیا فراهم شد با اطمینان و آرامش بیشتری به اطاعت حق می پردازد.[19]
امام صادق علیه السلام فرمود:
لَا خَیرَ فِی مَنْ لَا یحِبُّ جَمْعَ الْمَالِ مِنْ حَلَالٍ یکفُّ بِهِ وَجْهَهُ وَ یقْضِی بِهِ دَینَهُ وَ یصِلُ بِهِ رَحِمَه؛[20]
کسی که از راه حلال و به انگیزه حفظ آبرو و ادای قرض و رسیدگی به خانواده و فامیل، به دست آوردن مال را دوست نداشته باشد، در او هیچ گونه خیری نیست.
آشنائی با مفاسد بیکاری
کار مناسب ترین بسترها را در زمینه سعادت دنیوی و اخروی انسان فراهم می آورد، لذا گاهی یک کار دنیوی ساده، آرامش روانی در این جهان و بالاترین درجات را در جهان آخرت به دنبال خود دارد. رسول بزرگوار اسلام صلیالله علیه و آله می فرماید: کسی که برای تأمین مخارج زندگی خانواده اش از راه حلال می کوشد، همانند مجاهد در راه خداست.[21]
تأمین مخارج زندگی، تقویت روابط اجتماعی سالم، ایجاد نظم و انضباط در رفتارهای فردی و اجتماعی، آرامش روح و وجدان، بیداری روح خلاقیت و ابتکار، تثبیت موقعیت اجتماعی، استقلال و عزت نفس و جلوگیری از مفاسد و انحرافات، از جمله ره آوردهای کار و تلاش سالم می باشد.
اساساً کار عامل قدرتمندی در تأمین نیازهای اقتصادی، اجتماعی و روانی انسان و جلو گیری از جرم و گناه در جامعه می باشد. انگیزه های غیر اقتصادی کار- که برای بسیاری از افراد ناشناخته یا بی اهمیت است- از منظر اسلام از ارزش والایی برخوردار است، چرا که کار و فعالیت های یک مسلمان با انگیزه های مقدس، علاوه بر تأمین نیازهای مادّی زندگی، و جلو گیری از جرم و گناه؛ خود نوعی ارتباط با پروردگار نیز محسوب می شود. علاوه بر آن، کار پاسخگوی بسیاری از نیازهای روحی- روانی بشر نیز هست که برخی از آنان عبارتند از: نیاز به کسب موفقیت؛ نیاز به تأیید وپذیرش دیگران؛ نیاز به ایجاد روابط شخصی و اجتماعی؛ نیاز به مفید بودن و خدمت به دیگران؛ احساس ارزشمندی و مسئولیت پذیری؛ کسب هویت و احتراز از پوچی و واپس گرایی و بی خاصیت بودن در جامعه؛ نیاز به داشتن پایگاه اجتماعی و…
«پاسکال» فیزیکدان معروف فرانسوی در این زمینه سخنی دارد که خالی از فایده نیست. او گفته است: مصدر کلیه مفاسد فکری و اخلاقی و بزهکاری بیکاری است. هر کشوری که می خواهد این عیب بزرگ اجتماعی را رفع کند، باید مردم خود را به کار وا دارد تا آن آرامش عمیق روحی که عدّه معدودی از آن برخوردارند، در عرصه وجود افراد دیگر نیز برقرار شود.[22]
علم و حکمت زاید از لقمه حلال
عشق و رقّت آید از لقمه حلال!
لقمه تخم است و بَرش اندیشه ها
لقمه بحر و گوهرش اندیشه ها
در سیره پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فعالیت های عرصه اقتصادی را اقتصادی افراد و کسب لقمه حلال، ارزش بالایی دارد. آن حضرت کارگران و تولیدکنندگان در چنان تشویق می کند که در طول تاریخ جوامع بشری، هیچ فرقه و مذهبی چنین جایگاهی برای اساسی ترین رکن جامعه، یعنی تإمین کنندگان حیاتی ترین کالای اقتصادی، قائل نشده اند.
انس بن مالک می گوید: هنگامی که پیامبر صلیالله علیه و آله ازجنگ تبوک برمی گشت، سعد انصاری یکی از کارگران مدینه به استقبال آن حضرت آمد. هنگامی که رسول الله با او دست داد، لمس دست های زبر و خشن مرد انصاری، حضرت خاتم الانبیإ را تحت تإثیر قرار داد. برای همین، از او پرسید: چرا دست های تو این چنین کوفته و خشن می باشد؟ آیا ناراحتی خاصی به دستان تو رسیده است؟
عرضه داشت: یا رسول الله! این خشونت و زبری دستان من، بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله ی آن ها زحمت می کشم و مخارج خود و خانواده ام را تإمین می نمایم.
پیامبراکرم دست او را بوسیده و فرمود:
هذه ید لا تمسها النار؛[23]
این دستی است که آتش (جهنم) آن را لمس نخواهد کرد.
پی نوشت ها
[1] الكافى، ج 5، ص 78.
[2] الكافى، ج 5، ص 87.
[3] الكافى، ج 5، ص 65.
[4] وسائل الشيعة، ج 3، ص 230.
[5] بحارالأنوار، ج 1، ص 160.
[6] الكافى، ج 2، ص 241.
[7] بحارالأنوار، ج 75، ص 237؛ تحف العقول، ص 322.
[8] همان، ص 381.
[9] طلاق، 2 و 3.
[10] تهذيب الأحكام ج: 6 ص 323.
[11] الكافى ج 2، ص 511.
[12] من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 174.
[13] وسائل الشيعة، ج 17، ص 66.
[14] همان، ص 34.
[15] همان ج 21، ص 555.
[16] مستدرك الوسائل، ج 12، ص 64
[17] وسائل الشيعة، ج 17، ص 34.
[18] الكافى، ج 5، ص 92.
[19] وسائل الشيعة، ج 17، ص 435.
[20] الكافى، ج 5، ص 72.
[21] من لايحضره الفقيه، ج 3، 168.
[22] برنامه ريزى شغلى و تحصيلى، ص 16.
[23] اسد الغابه، ج 2، ص 269.
لقمه پاک و تاثیر آن در زندگی، ص: 48 , پاک نیا، عبدالکریم
سلام
جوهره زندگی در همین تکاپوهاست برای بهتر شدن ها
سپاس برای مطلبتون
در پناه امیرالمومنین
فرم در حال بارگذاری ...
برگی از دفتر اشرف کائنات
نوشته شده توسطرحیمی 26ام دی, 1396پیامبران پیشین نه تنها ویژگی های عمومی پیامبر خاتم را برشمرده، بلکه ویژگی های دیگری مانند: زادگاه، محل هجرت و خصوصیات روزگار بعثت و ویژگی های جسمی و رفتاری و شریعت آن حضرت را بیان داشته اند تا از این راه مخاطبان مژده ظهور آن حضرت، به صورتی دقیق ایشان را بشناسند. به همین دلیل قرآن در مورد بنی اسرائیل فرموده است: آنان شخصیت پیامبر گرامی اسلام را که در کتب عهد قدیم و جدید به ظهورش مژده داده شده بود، نظیر فرزندان خود می شناختند.
خاتم پیامبران و سرور فرستادگان الهی، حضرت محمد بن عبد اللّه بن عبد المطلب صلّی اللّه علیه و اله و سلم در هفدهم ربیع الاوّل عام الفیل دیده به جهان گشود. وی قبل از تولد، پدر را از دست داده بود. دوران شیرخوارگی حضرت در قبیله سعد سپری گشت. در چهار یا پنج سالگی به مادرش بازگردانده شد. در شش سالگی مادر بزرگوارش دنیا را وداع گفت و جدش وی را تحت سرپرستی و مراقبت ویژه خود قرار داد. دو سال در کنار او حضور داشت و جدش هنگام وفات، امر سرپرستی وی را به عموی مهربانش ابو طالب سپرد و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم تا زمان ازدواج خویش هم چنان در کنار عمویش باقی ماند.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم در دوازده سالگی به اتفاق عمویش به شام سفر کرد و در مسیر راه به بحیرای راهب برخورد. بحیرا وی را شناخت و در جهت مراقبت از وی به ابو طالب هشدار داد و از حوادث ناگواری که از جانب یهود در انتظار پیامبر بود، برای عمویش پرده برداشت.
پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم در بیست سالگی در حلف الفضول (پیمان جوانمردان) شرکت جست و بعدها به آن افتخار می کرد. وی برای تجارت با اموال خدیجه به شام سفر کرد و در بیست و پنج سالگی و عنفوان جوانی، که به راستگوی امانت دار معروف بود، با خدیجه ازدواج کرد و قبایلی که برای نصب حجر الأسود با یکدیگر در کشاکش بودند، وی را برای حلّ نزاع خود برگزیدند و حضرت با دست زدن به ابتکاری بسیار جالب به گونه ای عمل کرد که همه طرف های درگیر از آن خرسند شدند.
...
در چهل سالگی به پیامبری مبعوث شد و با بصیرتی کامل مردم را به سوی خدا دعوت کرد و از میان کسانی که قبل از دیگران ایمان آورده بودند، یاران خویش را گرد آورد و پس از سپری شدن سه یا پنج سال از آغاز دعوت وی به سوی حق، خداوند به او فرمان داد تا بستگان خویش را- از عذاب الهی- بترساند. سپس به وی دستور داد رسالت خویش را آشکار کند و مردم را آشکارا به اسلام فراخواند تا کسانی که به اسلام علاقه مندند به جمع مسلمانان و مؤمنان بپیوندند.
از همان زمان، قریش در برابر حرکت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم مانع به وجود آوردند و کوشیدند مردم را از راه خدا بازدارند و از انتشار رسالت وی جلوگیری کنند. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم نیز ناگزیر در پی گشودن روزنه جدیدی برای دعوت خود در خارج از مکه برآمد و گروهی از مسلمانان را به حبشه اعزام نمود که با استقبال گرم «نجاشی» پادشاه آن سرزمین روبرو شدند. این گروه به رهبری جعفر بن ابو طالب در آن سرزمین اقامت گزیدند و جعفر، تا سال هفتم هجری آن دیار را ترک نکرد.
قریش که در جهت همدست کردن نجاشی با خود و بر ضد مسلمانان توفیقی نیافتند، به طرحی جدید متوسل شدند که در تحمیل محاصره اقتصادی و اجتماعی و سیاسی نمودار گشت. این محاصره سه سال به طول انجامید و آن گاه که قریش از به تسلیم واداشتن پیامبر و ابو طالب و سایر بنی هاشم برای اهداف خود نومید گشتند، حصر را شکستند؛ ولی پیامبر و نزدیکانش پس از آن که پیروزمندانه از محاصره بیرون آمدند در سال دهم بعثت با وفات ابو طالب و خدیجه- سلام اللّه علیهما- در بوته آزمون سختی قرار گرفتند. اندوه این دو رویداد تأثیری شگرف بر وجود مقدس پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم داشت، زیرا وی طی یک سال دو پشتیبان قدرتمند خویش را از دست داد.
در این جا برخی از تاریخ نگاران، وقوع رخداد سیر به آسمان ها و معراج را در اوج اندوه و فشار روحی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم و ترجیحا در این زمان دانسته اند، زیرا رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم در آن زمان شاهد مانع تراشی قریش بود که با تمام توان در برابر رسالت آن حضرت ایستادگی می کردند. ازاین رو، خدای متعال آفاق آینده را با نمایاندن نشانه های بزرگی از قدرتش، به روی آن حضرت گشود. رویداد «معراج» برای شخص پیامبر اکرم و مؤمنان همگی، برکات بزرگی در بر داشت.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم برای دست یابی به پایگاهی جدید، به طائف هجرت نمود ولی در این سرزمین که مجاور مکه و تحت تأثیر فضای آن قرار داشت، به فتح و گشایش نوینی دست نیافت. با انتخاب همسایگی مطعم بن عدی، به سمت مکه بازگشت و برای گسترش رسالت خود در موسم حج به فعالیت جدیدی دست زد و با قبایلی که برای ادای مناسک حج و بازرگانی در بازار عکاظ، آهنگ بیت اللّه الحرام می کردند، تماس برقرار می کرد. پس از دیداری که با مردم مدینه داشت، خداوند درهای پیروزی را به رویش گشود و دعوت وی به پرستش خدای یگانه ادامه یافت و اسلام در مدینه منتشر شد. و پس از آن خداوند او را از نیرنگ قریش، که برای از سر راه برداشتن وی همدست شده بودند، آگاه ساخت. حضرت تصمیم گرفت خود، به مدینه هجرت نماید. ازاین رو، به علی علیه السّلام فرمان داد تا در بسترش بخوابد و خود بااحتیاط کامل به سمت مدینه هجرت کرد و درحالی که مردم مدینه برای استقبال وی در آمادگی کامل به سر می بردند وارد آن دیار گردید و در آغاز ماه ربیع الاول به منطقه «قبا» رسید و بدین سان، هجرت مبارک آن بزرگوار به دستور آن حضرت مبدأ تاریخ اسلام به شمار آمد.
پیامبر خاتم دست به تأسیس نخستین دولت اسلامی زد و در سال نخست هجرت، با شکستن بت ها و بنای مسجد نبوی به عنوان مرکز فعالیت و دعوت و حکومت خویش و با ایجاد پیمان برادری میان مهاجر و انصار پایه و اساس این دولت را استحکام بخشید تا بدین وسیله پایگاه مردمی استواری ایجاد کند و بنای دولت جدید بر آن قرار گیرد، افزون بر آن، به نگارش بخشنامه ای پرداخت که ارتباط برخی قبایل با بعضی دیگر در آن تنظیم یافته بود و نیز پیمان نامه ای با قبایل یهود امضا نمود که خطوط کلی نخستین نظام اداری و حکومتی اسلام را شامل می شد.
دولت نوپا و هم چنین رسالت اسلامی، با رویارویی ددمنشانه ای که از ناحیه قریش در جهت براندازی رسالت و دولت اسلامی انجام گرفت، مواجه شد و بدین ترتیب، جنگی پس از جنگ دیگر بر ضد مسلمانان افروخته گشت و پیامبر اکرم و مسلمانان، ناگزیر به دفاع از خویش شدند.
سال های دفاع از این دولت جوان با نخستین سریه [1] اعزامی نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم به فرماندهی عمویش حضرت حمزه در هفتمین ماه پس از هجرت صورت پذیرفت و تا پایان سال نخست هجرت، سه سریه تدارک دید.
در این سال آیات بسیاری از سوره بقره بر آن حضرت نازل گردید تا دستورات جاودانه ای را برای پیامبر و دولت و امتش ترسیم و نقشه های منافقان را آشکار و رسوا سازد و از توطئه های یهود بر ضد پیامبر خاتم و دولت نوپا و جهانی اش پرده بردارد.
قریش از خارج مدینه و یهود از داخل این شهر، شخص پیامبر و دولت او را، نشانه رفتند. رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم تحرکات همگی را زیرنظر داشت و بدین سان، در سال دوّم هجرت، هشت غزوه و دو سریه پیاپی صورت گرفت و غزوه بدر بزرگ در ماه رمضان همان سالی که روزه واجب شد رخ داد و آن گاه قبله تغییر یافت. و به استقلال امت مسلمان و دولت اسلامی، بعد جدیدی بخشید.
سال دوم، از سویی سرشار از پیروزی های نظامی و از سویی دیگر فرو آمدن دستورات سیاسی و اجتماعی بود. در این سال، نخستین شکست خفّت بار نصیب قریش و یهودیان شد، چنان که در همین سال بنی قینقاع، نخستین قبیله یهود که مدینه را وطن خود برگزیده و در پی پیروزی مسلمانان در بدر بزرگ با رسول خدا پیمان شکنی کردند، از مدینه بیرون رانده شدند.
تحرکات نظامی قریش بر ضد اسلام و مسلمانان از خارج مدینه ادامه یافت و قبایل یهود سه سال پیاپی، چندبار پیمان خویش را با رسول اکرم شکستند و بدین ترتیب، به وجود آمدن پنج غزوه احد، بنی نضیر، احزاب، بنی قریظه و بنی مصطلق در این سه سال، بار فوق العاده سنگینی را بر دوش پیامبر و قاطبه مسلمانان نهاد.
در سال پنجم که مسلمانان از خود رشادت های بزرگی نشان دادند خداوند، مکر و حیله احزاب مدینه و یهود را، به خودشان برگرداند و با مأیوس شدن قریش از درهم کوبیدن قدرت مسلمانان، خداوند زمینه را برای فتحی آشکار مهیا ساخت و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم پس از صلح حدیبیه با قبایل اطراف خود هم پیمان شد و به گردآوری آن ها پرداخت تا در برابر تمام نیروهای شرک و الحاد، از آن ها قدرتی یکپارچه به وجود آورد. خدای متعال در سال هشتم، مکه را برای آن حضرت گشود و پس از آن که گردنکشان قریش در برابر دولت و سیاست آن حضرت، سر تعظیم فرود آوردند، خدا به وی قدرت بخشید تا پایه و ارکان شرک را از شبه جزیره ریشه کن سازد.
سال نهم، با ورود هیئت های اعزامی قبایل، که دسته دسته به دین الهی می گرویدند، سالی پررونق بود.
سال دهم هجری، سال حجة الوداع و آخرین سالی بود که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم در کنار امت خویش قرار داشت و برای پیشرفت دولت جهانی خویش و امتش، که شاهد بر سایر امت ها بود، زمینه سازی می کرد.
روح بلند پیامبر عظیم الشأن اسلام در روز 28 ماه صفر سال یازدهم هجری پس از تحکیم ارکان دولت اسلامی اش، که رهبر معصومی را برای آن مشخص کرد، به ملکوت اعلی پیوست؛ رهبری که جانشینی وی را برعهده داشت و در راه او گام برمی داشت و چنین ویژگی، تنها در شخص علی بن ابی طالب علیه السّلام وجود داشت. انسان کاملی که از دوران تولّد، تربیت یافته رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم به شمار می آمد و حضرت در طول زندگی به بهترین شکل ممکن از او مراقبت نمود. تمام ارزش های اسلامی در اندیشه و سیر و سلوک و اخلاق امام علی بن ابی طالب علیه السّلام تبلور داشت و در اطاعت از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم و دستورات و نواهی وی، برجسته ترین نمونه به شمار می رفت و شایسته نشان ولایت کبری و وصایت نبوی و خلافت اسلامی بود. ویژگی های امیر مؤمنان، آن حضرت را در کیان رسالت اسلامی و انقلاب الهی و دولت نبوی نامزد ساخت تا به دستور خدای سبحان پس از رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم نخستین جانشین وی گردد.
پیامبر والامقام اسلام با وجود اوضاع سخت و دشوار آن زمان، تبلیغ رسالت را با نصب علی بن ابی طالب علیه السّلام به عنوان راهنما و پیشوای مسلمانان عملی ساخت، روح بلندش به آسمان ها پر کشید و بدین سان، آن حضرت برترین نمونه در راه اطاعت از دستورات خدا بود، زیرا فرمان الهی را به بهترین وجه رساند و با رساترین بیان حجت را تمام ساخت. آنچه یادآوری شد نگاهی گذرا به شخصیت و زندگانی پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم بود. اکنون برای تحقیقی بیشتر دراین باره با ما همراه باشید.
نوید پیامبران، در روزگاران
قرآن کریم به صراحت بیان داشته که دوران تاریخی بشر با پدیده وجود نبوّت ها و بعثت پیامبران و فرستادن رسولان، که جوامع خود را به سمت و سوی زندگی برتر و انسانیتی کامل تر رهنمون می شدند، آغاز گردیده است. به گونه ای که می توانیم از آن نتیجه بگیریم درخشش نبوّت و ظهور پیامبران در جوامع بشری، آغاز دوران تاریخی بشر به شمار می آید.
خدای متعال فرمود:
مردم، در آغاز یک دسته بودند، خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را مژده و بیم دهند و کتاب آسمانی را که به سوی حق دعوت می کرد با آنان فرو فرستاد تا میان مردم در آن چه اختلاف داشتند، داوری کند، تنها کسانی که کتاب را دریافت داشته بودند و نشانه های روشن به آن ها رسیده بود به جهت ستم رواداری میان خویش، در آن به اختلاف پرداختند، خداوند آنان را که ایمان آورده بودند به فرمان خود به حقیقت مورد اختلاف، رهبری نمود و خدا هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.[2]
حکمت و رحمت الهی به فرستادن پیامبران تعلق گرفت، پیامبرانی که برنامه های هدایتگرانه با خود داشته باشند و بشر را از وادی غریزه به وادی عقل و از منطق نزاع و کشمکش که بنیانش غریزه و زور بود، به منطق قانونمندی سوق دهند. جامعه بشری به وسیله نبوّت ها از ساختار حیات مادی خارج و به وادی پدیده عقلی و معنوی وارد گشت. ارمغان این نبوّت ها برای آدمی، طرح پیوندی فراتر از پیوند خونی و زیستی و برخاسته از اعتقاد بود، به همین دلیل روابط انسانی، دگرگون شد و از روابط مادی به روابط معنوی ارتقا یافت.
اختلافاتی که پس از درخشش نبوّت ها میان نوع انسان بروز کرد، اختلافاتی معنوی و دینی و اعتقادی بود؛ زیرا علل و اسباب نزاع و کشمکش میان انسان ها نه تنها به وسیله دین و آیینی که نبوت ها آوردند از میان نرفت؛ بلکه ادامه پیدا کرد و تنوع یافت و در این عرصه، غریزه، مبنای کشاکش ها نبود بلکه قانون جای آن را گرفت. بنابراین، قانون برخاسته از دین، برای وحدت و همکاری و تکامل انسانی، بنیانی ثابت و استوار تلقی می شود.[3]
امام علی بن ابی طالب علیه السّلام در نخستین خطبه نهج البلاغه پس از بیان تاریخ آفرینش جهان و خلقت آدم علیه السّلام و اقامت دادن وی در زمین، می فرماید:
درخشش نبوّت ها و پیاپی بودن آن ها در گذر زمان، محور تاریخ انسان و حرکت وی به سوی کمال به شمار می آید چنان که قرآن با توضیح شیوه خود، در تعامل با تاریخ، به این مطلب تصریح کرده است.
امام علیه السّلام فرمود:
«و اصطفی سبحانه من ولد (آدم) انبیاء، أخذ علی الوحی میثاقهم و علی تبلیغ الرسالة امانتهم لمّا بدّل اکثر خلقه عهد اللّه الیهم، فجهلوا حقه، و اتّخذوا الأنداد معه، و اجتالتهم الشیاطین عن معرفته، و اقتطعتهم عن عبادته…
فبعث فیهم رسله، و واتر الیهم انبیاءه، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسی نعمته، و یحتجّوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم آیات المقدرة، من سقف فوقهم مرفوع، و مهاد تحتهم موضوع، و معایش تحییهم، و آجال تفنیهم، و أوصاب تهرمهم، و أحداث تتابع علیهم و لم یخل اللّه سبحانه خلقه من نبی مرسل، او کتاب منزل، او حجّة لازمة؛ او محجّة قائمة.
رسل لا تقصّر بهم قلة عددهم، و لا کثرة المکذّبین لهم: من سابق سمّی له من بعده، او غابر عرّفه من قبله.
علی ذلک نسلت القرون، و مضت الدهور، و سلفت الآباء، و خلفت الأبناء. إلی أن بعث اللّه سبحانه محمدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم لإنجاز عدته، و اتمام نبوّته، مأخوذا علی النبیین میثاقه، مشهورة سماته، کریما میلاده، و أهل الارض یومئذ ملل متفرّقه و أهواء منتشره، و طوائف متشتتّة، بین مشبّه للّه بخلقه، او ملحد فی اسمه، او مشیر الی غیره.
فهداهم به من الضلالة، و أنقذهم بمکانه من الجهالة. ثم اختار سبحانه لمحمد صلّی اللّه علیه و اله و سلم لقاءه و رضی له ما عنده، و اکرمه عن دار الدنیا، و رغب به عن مقام البلوی، فقبضه الیه کریما صلّی اللّه علیه و اله و سلم و خلّف فیکم ما خلّفت الأنبیاء فی اممها اذ لم یترکوهم هملا بغیر طریق واضح، و لا علم قائم»؛
خدای سبحان از میان فرزندان آدم پیامبرانی را برگزید و در (ابلاغ) وحی و امانت داری در رساندن پیام الهی به مردم از آن ها پیمان گرفت [4]، در زمانی که بیشتر مردم پیمان خدا را دستخوش تغییر و تبدیل ساخته بودند و حق او را نمی شناختند و برایش همتا و شریکانی قرار داده بودند و شیاطین، آنان را از شناخت خدا بازداشته و آن ها را از پرستش او جدا نموده بودند. از این رو، خدا رسولان خود را میان آنان برانگیخت و پیامبرانش را پیاپی به سوی آنان فرستاد؛ تا پیمان فطرت الهی را از آنان مطالبه نمایند[5] و نعمت های فراموش شده را برایشان یادآور شوند و با ابلاغ دستورات خدا، حجّت را بر آن ها تمام کنند و گنج های پنهان عقل ها[6] را آشکار سازند و نشانه های قدرت الهی را به آنان نشان دهند. آن سقف بلندپایه آسمان را که بالای سرشان قرار گرفته، و این گاهواره زمین را که زیر پایشان گسترده شده است و وسایل معیشت و زندگی را که آن ها را زنده نگاه می دارد، و اجل هایی را که آن ها را نابود می سازد و مشکلات و رنج هایی را که آنان را پیر و فرسوده می سازد و حوادثی را که پیاپی بر آن ها وارد می گردد به یادشان آورند و خداوند، هرگز آفریدگانش را بدون پیامبری که فرستاده باشد و کتابی که نازل کرده باشد و یا دلیلی قاطع و راهی روشن رها نکرد؛ پیامبرانی که با اندک بودن نفرات و فراوانی دشمنان و تکذیب کنندگان، هرگز در انجام وظایف خود کوتاهی نمی کردند آن که پیش تر آمده بود از نام پیامبر بعدی آگاه شده بود و آن که در آینده می آمد توسط پیامبر پیشین معرفی شده بود.
به همین شیوه قرن ها سپری شد و روزگاران گذشت، پدران درگذشتند و فرزندان، جانشین آن ها گردیدند، تا این که خدای سبحان برای وفا به وعده خود و کامل گرداندن نبوّت، حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلم فرستاده خویش را برانگیخت و پیمان پذیرش نبوت او را از همه پیامبران گرفته بود، نشانه هایش (که در کتب آسمانی پیامبران گذشته آمده بود) مشهور، و میلادش گرامی بود، در آن روز (که دیده به جهان گشود) مردم زمین ملت هایی پراکنده و با خواسته های گوناگون و در راه های مختلفی سیر می کردند. عدّه ای خدا را به آفریدگانش تشبیه می کردند و گروهی در نام او به انحراف رفته و جمعی غیر او را می پرستیدند، خداوند به وسیله پیامبرش آن ها را از گمراهی به هدایت رساند و با موقعیت خود از جهالت رهانید.
سپس خدای سبحان، لقای خویش را برای محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلم اختیار کرد و آن چه را نزد خود داشت برای وی پسندید و او را با انتقال از دنیا، گرامی داشت و از گرفتاری و مشکلات رهایی بخشید و در نهایت احترام قبض روح کرد و به سوی خویش فرا خواند، که درود خدا بر او و دودمانش باد. او نیز آن چه را پیامبران پیشین برای امت خود به میراث نهاده بودند، میان شما به جای گذاشت، زیرا پیامبران هرگز امت خود را بی آن که راهی روشن و دانشی پایدار به آن ها بدهند، رها نساختند.[7]
مژده پیامبران گذشته در مورد نبوّت پیامبران بعدی، برای نسل های معاصر آنان و نسل های بعدی سودمند بود، زیرا دیده آن ها را می گشود و جهت استقبال از پیامبری که به نبوّتش مژده داده شده بود، آنان را در آمادگی کامل قرار می داد و شک و تردیدشان را در مورد وی برطرف می ساخت و به آنان اعتماد و اطمینان بیشتری می بخشید. زیرا اگر یأس و نومیدی از اصلاح جامعه، به دل راه یابد، قلب را فراگرفته، انسان را به تفکر و اندیشه در مسیر شرّ و خیانت، وا می دارد. بنابراین، مژده به آمدن پیامبران مصلح، یأس و نومیدی را از دل هایی که در انتظار اصلاحند، می زداید و آن ها را به سمت و سوی علاقه به زندگی و کوبیدن درهای خیر و نیکی متوجه می سازد.
این گونه مژده ها، ایمان مؤمنان را در مورد نبوّت پیامبرانشان افزایش می دهد و کافران را در کفر خویش، به شک و تردید می اندازد و بدین ترتیب استقامت و پایداری آنان را در برابر حق به ضعف می کشاند و زمینه پذیرش دعوت آن پیامبر را برایشان مهیا می سازد.
اگر این مژده به حصول اطمینان بینجامد، نیاز به درخواست معجزه ای از آن پیامبر نیست چنان که نبوّت سرشار از مژده، در دل ها نافذتر و به باور و اعتقاد به آن نبوّت نزدیک تر خواهد بود. افزون بر این که مردم را از فشارهای ناگهانی در برابر رویدادهای غیرمنتظره دور نموده و دعوت پیامبر را از حالت نامأنوسی در دل مردم خارج می سازد.[8]
همه پیامبران بر یک راه و رسم بوده اند. پیامبر گذشته به ظهور پیامبر بعدی مژده می داده و پیامبر بعدی به پیامبر پیشین ایمان داشته است. افزون بر شواهد و موارد کاربردی که در بحث بعدی بدان خواهیم پرداخت، آیه 81 سوره آل عمران نحوه این مژده ها را بیان می کند.
نوید رسالت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم توسط انبیاء
1- به تصریح قرآن کریم، حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام به شیوه دعا در مورد رسالت خاتم پیامبران مژده داده است؛ آن گاه که در مورد بیت اللّه الحرام در مکه مکرمه و بالا بردن دیوارهای خانه کعبه سخن می گوید و برای پذیرفته شدن عمل خود و اسماعیل علیهما السّلام و درخواست پدید آمدن امّتی مسلمان از نسلشان، به دعا می پردازد، چنین عرضه می دارد:؛
«پروردگارا! میان آنان پیامبری از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند و آن ها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاک و پیراسته گرداند، زیرا تو توانا و حکیمی».[9]
2- قرآن کریم، به وجود مژده نبوّت پیامبر امی حضرت محمد بن عبد اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم، در کتب عهد قدیم و جدید (تورات و انجیل) تصریح نموده و بیان داشته است که این دو کتاب هنگام نزول قرآن کریم و ظهور پیامبر اکرم موجود بوده اند و اگر این مژده در آن ها وجود نداشت، پیروانشان به تکذیب آن می پرداختند. خدای متعال فرمود:
آن ها که از فرستاده خدا پیامبر (امّی) پیروی می کنند؛ پیامبری که ویژگی هایش را در تورات و انجیل نزد خود می یابند. آن ها را به کارهای نیک دستور می دهد و از منکر بازمی دارد، اشیای پاکیزه را برای آنان حلال می شمرد و ناپاکی ها را تحریم می کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آن ها قرار داشت از (دوش) آنان برمی دارد.[10]
3- آیه ششم سوره صف، به صراحت بیانگر این است که عیسی علیه السّلام تورات را صریحا تصدیق و به رسالت پیامبری به نام احمد که بعد از او می آید، مژده داد و نه تنها حواریان، بلکه همه بنی اسرائیل را در این خصوص مخاطب قرار داد.
اهل کتاب در انتظار آخرین پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم
پیامبران پیشین نه تنها ویژگی های عمومی پیامبر خاتم را برشمرده، بلکه ویژگی های دیگری مانند: زادگاه، محل هجرت و خصوصیات روزگار بعثت و ویژگی های جسمی و رفتاری و شریعت آن حضرت را بیان داشته اند تا از این راه مخاطبان مژده ظهور آن حضرت، به صورتی دقیق ایشان را بشناسند. به همین دلیل قرآن در مورد بنی اسرائیل فرموده است: آنان شخصیت پیامبر گرامی اسلام را که در کتب عهد قدیم و جدید به ظهورش مژده داده شده بود، نظیر فرزندان خود می شناختند.[11] بلکه براساس آن ها، به اقدام عملی پرداخته، با به دست آوردن مکان هجرت و دولتش، در همان مکان استقرار یافتند[12] و با پیشدستی در دادن مژده رسالت او به دیگران درصدد پیروزی بر کفار برآمده و از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم برای پیروزی بر اوس و خزرج یاری خواستند[13]. این اخبار از طریق پارسایان و دانشمندان آن ها به دیگران رسید و با انتشار در مدینه، به مکه نیز راه یافت. [14]
پس از اعلان رسالت، نمایندگانی از قریش برای تحقیق و بررسی پیرامون صحت ادعای نبوّت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم نزد یهودیان مدینه شتافتند و در این زمینه به اطلاعاتی دست یافتند که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم را با آن ها آزمودند[15] و از اطلاعات به دست آمده، صحت ادعای رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم برایشان روشن شد.
گروهی از اهل کتاب و دیگران براساس همین علامات و نشانه هایی که بدان آشنا بودند، بی آنکه از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلم معجزه ویژه ای بخواهند[16]، به او ایمان آوردند و این مژده ها را برخی از نسخه های تورات و انجیل،[17] تاکنون هم چنان در خود نگاه داشته است.
بدین سان، مژده به ظهور نبوّت خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبد الله صلّی اللّه علیه و اله و سلم قبل از ولادت آن حضرت و در دوران زندگی قبل از بعثت وی، همواره ادامه داشت. و خبر دادن بحیرای راهب و دیگران در آغاز بعثت مبارک آن حضرت، از مژده های معروف و مشهور تلقی می شد[18].
امیر مؤمنان علیه السّلام آن جا که می فرماید: «…الی أن بعث اللّه سبحانه محمدا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله و سلم لإنجاز عدته و اتمام نبوّته، مأخوذا علی النبیین میثاقه مشهورة سماته…[19]» به این حقیقت تاریخی گواهی می دهد.
در طبقات ابن سعد از سهل، مولای عتیبه- که مردی مسیحی اهل حریس بود و دوران یتیمی خود را در کنار مادر و عمویش گذراند و به قرائت و مطالعه انجیل می پرداخت- نقل شده که می گوید: «…نسخه ای از انجیل در اختیار عمویم بود. روزی من آن را برداشته و مطالعه کردم تا به ورقی رسیدم که نوع نوشته اش برایم ناآشنا بود. زمانی که ورق را با دستم لمس کردم ملاحظه نمودم قسمت هایی از آن به وسیله چسب به یکدیگر چسبانده شده است. وی می افزاید: آن ها را از یکدیگر جدا کردم دیدم ویژگی هایی بدین شرح از پیامبر خاتم صلّی اللّه علیه و اله و سلم در آن نوشته شده: قامتش نه بلند است و نه کوتاه، چهره ای نورانی و دو گیسوی بافته دارد، میان شانه هایش مهری نقش بسته است، در حال نشستن همواره زانوهایش را به بغل می گیرد، صدقه نمی پذیرد، بر الاغ و شتر سوار می شود و گوسفندان را می دوشد و پیراهنی وصله خورده به تن می کند و کسی که دست به چنین کارهایی بزند، از تکبّر به دور است و او چنین عمل می کند. وی از دودمان اسماعیل و نامش احمد است.
سهل می گوید: هنگامی که از مطالعه ویژگی های حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلم فراغت یافتم، عمویم وارد خانه شد وقتی ورقه را در دست من دید مرا به خاطر از هم گشودن و مطالعه آن تنبیه کرد و مورد اعتراض قرار داد، در پاسخ او گفتم: عمو! من در این صفحات به ویژگی های پیامبر خدا احمد، برخوردم. در پاسخم گفت: این پیامبر هنوز نیامده است.»[20]
پی نوشت ها
[1] گروهى از لشكر به تعداد پنج تا سيصد تن.
[2] كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ بقره/ 213.
[3] حركة التاريخ عند الامام على عليه السّلام/ 71- 73.
[4] خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه آنچه را از طريق وحى بدانان رسيده به مردم ابلاغ كنند و يا از آنان عهد و پيمان گرفت تا جز بر مبناى آنچه از طريق وحى دريافت كردهاند براى مردم قانون وضع نكنند.
[5] گويى خداى متعال كه در وجود انسان تمايلات و توان و قدرت به وديعه نهاده و برايش شواهد و ادلّه هدايت اقامه نمود، از او پيمان گرفت تا آنچه را به او عطا گشته در مسير اهدافى كه برايش آفريده شده، صرف نمايد. از اينرو، اگر دچار وسوسهها و تمايلات نمىگشت، به آن عهد و پيمان عمل مىنمود و پيمان نمىشكست. بههمين دليل، خداوند پيامبران را برانگيخت تا از مردم بخواهند به آن عهد و پيمان عمل كنند.
[6] گنجهاى پنهان عقلها: انوار عرفانى كه راز و اسرار موجودات را براى انسان آشكار ساخته و او را به مرحله يقين به وجود آفريننده موجودات ارتقاء مىبخشد؛ ولى گاهى ابرى تيره از اوهام و خيالات، بر اين انوار سايهافكن مىشود. بنابراين، راز برانگيخته شدن پيامبران، آشكار ساختن آن معارف نهان و به ظهور رساندن آن راز و اسرار درونى است.
[7] يعنى پيامبران، امتهاى خويش را در امورى كه پس از رحلت هر پيامبر سبب هدايت آنها گردد، به خود واننهادند و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم نيز همانند آنان عمل كرد و كتاب خدا را كه حاوى تمام امور مورد نياز دينى امتش بود ميان آنها به وديعه نهاد و اهل بيت معصوم خود را جانشين قرار داد و آنها را همسنگ قرآن مجيد مقرر داشت، چنانكه در حديث ثقلين كه به نحو تواتر از آن بزرگوار نقل شده و جمع زيادى از محدثان به نقل آن پرداختهاند، بدان تصريح كرده است.
[8] محمد فى القرآن/ 36- 37.
[9] رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ بقره/ 129.
[10] الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ .. اعراف/ 157.
[11] انعام/ 20 نقل به مضمون.
[12] سيرة رسول اللّه 1/ 38- 39.
[13] بقره/ 89 نقل به مضمون.
[14] اشعة البيت النبوى 1/ 70 به نقل از اغانى 16/ 75، تاريخ يعقوبى 2/ 12، حياة نبى الاسلام 23 به نقل از سيره ابن هشام 1/ 181 و اعلام الورى 26.
[15] به مطالبى كه در شأن نزول سوره كهف وارد شده مراجعه شود.
[16] مائده/ 83.
[17] سيرة رسول اللّه و اهل بيته 10/ 39، انجيل يوحنا و اشعة البيت النبوى 1/ 70 به نقل از تورات. به بشارت عهدين بشارات و مقارنات مراجعه شود.
[18] به كتب سيره نبوى كه بخشى از اين مژدهها را در بر دارد مراجعه شود.
[19] نخستين خطبه نهج البلاغه ملاحظه شود.
[20] طبقات كبرى 1/ 363.
پیشوایان هدایت، ج 1، ص: 29 ,
فرم در حال بارگذاری ...
آذرخشی در ظلمت (ویژه نامه شهادت شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام)
نوشته شده توسطرحیمی 26ام دی, 1396
نوّاب صفوی بنیانگذار اولین سازمان انقلابی مکتبی به نام «فدائیان اسلام» بود. این سازمان مکتبی راهگشای مبارزات مسلّحانه اسلامی به شمار می رفت و هدف از تشکیل آن استقرار حکومت اسلامی در ایران بود. شهید نوّاب به همراه شهید سیدّ محمّد واحدی، شهید مظفّر ذوالقدر و شهید خلیل طهماسبی در سپیده دم 27 دی ماه سال 1334 در حالی که هر چهار تن غسل شهادت کرده بودند به جوخه اعدام سپرده شدند و روحشان از قفس در فضای باز و بی کران ملکوت اعلی به پرواز درآمد.
زندگینامه شهید نواب صفوی
در سال 1303 هجری شمسی سید مجتبی میرلوحی مشهور به نواب صفوی، در محله خانی آباد تهران، در خانواده ای متدین به دنیا آمد. پدرش، سید جواد، از خاندان میرلوحی و خود در کسوت روحانیون بود و مادرش را از دودمان صفوی دانسته اند. سید مجتبی هنوز کودک بود که پدرش، به دنبال فرمان رضاشاه مبنی بر ممنوعیت لباس روحانیت به منظور کاستن نفوذ و اقتدار علما لباس روحانی را رها کرده و به وکالت در عدلیه پرداخت و به هنگام اشتغال به همین شغل بود که گفته می شود روزی با علی اکبر داور وزیر وقت عدلیه درگیر شد و در نتیجه به دستگیر شده به تحمل سه سال زندان محکوم گردید.
وی کوته زمانی پس از انقضای مدت محکومیت و آزادی از دنیا رفت و سرپرستی سید مجتبی که در این زمان نه سال داشت بر عهده دایی او سید محمود نواب صفوی قرار گرفت که او نیز در عدلیه کار می کرد و از همین زمان است که احتمالا برای درامان ماندن مجتبی از تبعات فرزندی یک محکوم، نام خانوادگی مادرش را بر او نهاد و او با عنوان نواب صفوی شهره شد.
سید مجتبی نوّاب صفوی روحانی ظلم ستیز
شهید نواب صفوی؛ تجلی غیرت دینی و ملی
به بهانه سالروز شهادت نواب صفوی
مهاجرت های شهید سید مجتبی نواب صفوی
...
بینش ها و تفکرات شهید نواب صفویشهید نواب صفوی، اندیشه و بینش سیاسی خاصی داشت که برگرفته از آموزه های اسلام بود. نواب همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، به جهان وطنی معتقد بود. او هر مکانی را که آماده شنیدن سخن حق و حرکت اسلامی می دید، بی هیچ تردیدی، پایگاه جهاد با کفر قرار می داد. در پیمان سنتو که از سوی امریکا و انگلیس بر ایران تحمیل شده بود، تلاش بر این بود که ایران را به صورت پایگاه نظامی امریکا و در راه تقویت غرب درآورند.
نواب صفوی با بینش سیاسی الهی خویش دریافته بود که این پیمان، به صلاح امت اسلامی نیست. از این رو، با انتشار بیانیه ای، مخالفت خویش را آشکار کرد. در بخشی از این بیانیه آمده است: «مصلحت مسلمین دنیا، پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامی جهان و پیمان های دفاعی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت، یک اتحادیه دفاعی و نظامی مستقلی تشکیل داد». (گلبرگ، شماره 82)
بر ستیغ ایمان (شهادت سیدمجتبی نواب صفوی)
عرشیان فرش نشین(پیشاهنگ جهاد و شهادت شهید نواب صفوی)
مبارزات شهید نواب صفوی
شهید نوّاب صفوی در واقع مبارزه خود را در سنین شانزده و هفده سالگی، از مدرسه صنعتی تهران شروع کرد. او و دوستانش تظاهراتی علیه نظام شاه به راه انداختند و به طرف مرکز شهر حرکت کردند و در مسیر راه مردم بسیاری به آنان ملحق شدند و جمعیت انبوهی را تشکیل دادند. نوّاب در جمع تظاهرکنندگان خشم و نفرتش را علیه حکومت مستبد شاه ابراز داشت. با مداخله پلیس جمعیت پراکنده شد و نوّاب صفوی به جرم تحریک احساسات مردم تحت تعقیب قرار گرفت؛ امّا تلاش جدّی و عملی او بعد از مراجعت از نجف اشرف شروع شد. او به منظور از بین بردن احمد کسروی و مبارزه با ظلم و دفاع از ارزش های دینی حرکتی نو را شروع کرد. (گلبرگ، شماره 24)
نگاهی به مبارزات شهید نواب صفوی
یاران شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام
بعد از شهریور 1320، وقتی که احمد کسروی در جهت ترویج فرهنگ غربی به جان مسلمانان افتاده بود نواب صفوی ابتدا به سراغ کسروی رفته او را از بابت کتاب هایی که می نویسد و مطالبی که به اسلام نسبت می دهد نهی می کند که بی تاثیر می ماند. سرانجام او موجودیت فدائیان اسلام را از طریق اعلامیه رسمی با جمله «هوالعزیز» و تیتر «دین و انتقام » اعلام کرد. او در نخستین اقدام، کسروی را به هلاکت رساند. بعدها نیز این گروه «هژیر» را اعدام انقلابی می کنند. اعدام انقلابی «رزم آرا» نیز از سایر اقدامات این گروه بود. البته این گروه کارهای فرهنگی ارزنده ای نیز انجام می دادند که از آن جمله تشکیل جلسه های تفسیر قرآن و اسلام شناسی بر اساس مکتب تشیع بود.
شهید نواب صفوی ـ رهبر جمعیت فداییان اسلام ـ روحانی متعهد و مسئولی بود که سرانجام در پی مجاهدت ها و رنج و اسارت ها و شکنجه های فراوان، در 27 دی ماه 1334 به همراه سه تن از یاران فداکارش، شهید خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و مظفر ذوالقدر به درجه والای شهادت رسیدند.
فداییان اسلام؛ معرفی عناصر اصلی، اندیشه های سیاسی و عملکردها
رادیکالیسم اسلامی در ایران معاصر؛ شهید نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام
گفتگو با دکتر محمدمهدی عبدخدایی دبیر کل جمعیت فداییان اسلام
شهید نواب صفوی از نگاه دیگران
یکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته. این را بدانید که اگر مرحوم نواب نبود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق-کاشانی آن را ارائه میداد یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی، این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعه ی مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج.
گفتگو با آیت الله خامنه ای درباره شخصیت شهید نواب صفوی
بنال بلبل عاشق که جای فریاد است(1) (2) (3)
گفتگو با خانم فاطمة السادات میرلوحی فرزند شهید سیدمجتبی نواب صفوی(1) (2)
النوّاب و ما أدراک ما النوّاب/ 27 دیماه؛ گرامیداشت شهادت سید مجتبی نواب صفوی
در سایه خاطرات
نواب یک سفر آمد مشهد. برای اولین بار نواب را آنجا شناختیم و فکر می کنم که سال 31 یا 32 بود. ما شنیدیم که نواب صفوی و فداییان اسلام آمده اند مشهد و در مهدیه عابدزاده از اینها دعوت کرده بودند.
یک جاذبه پنهانی مرا به طرف نواب می کشاند و بسیار علاقه مند شدم که نواب را ببینم. خواستم بروم مهدیه ولی نتوانستم بروم چون مهدیه را بلد نبودم. یک روز خبر دادند که نواب می خواهد بیاید بازدید طلاب مدرسه سلیمان خان که ما هم جزو طلاب آن مدرسه بودیم. ما آن روز مدرسه را آب و جارو و مرتب کردیم. یادم نمی رود که آن روز جزو روزهای فرا موش نشدنی زندگی من بود.
مر حوم نواب آمد. یک عده هم از فداییان اسلام با او بودند که با کلاهشان مشخص می شدند. کلاههای پوستی بلندی سرشان می گذاشتند و با آن مشخص می شدند. اینها هم دور و برش را گرفته بودند و همراه با جمعیتی وارد مدرسه سلیمان خان شدند. راهنماییشان کردیم و آمدند در مدرس مدرسه که جای کوچکی بود نشستند. طلاب مدرسه هم جمع شدند. هوا هم گرم بود. تابستان بود ظاهرا یا پاییز، درست یادم نیست. آفتاب گرمی بود. ایشان هم شروع به سخنرانی کردند.
خاطره اولین دیدار رهبر معظم انقلاب با شهید نواب صفوی
خاطره ای از زبان علامه محمدتقی جعفری (قدس سره)
رشحاتی از قلم
صدای رگبار گلوله در محوطه تاریک و وحشت آور زندان پیچید و بوی باروت، فضا را در بر گرفت. سحرگاه 27 دی ماه 1334، شاهد پرواز ابدی پرندگانی بود که بال های سپیدشان، با گلوله های خشم ناجوانمردان زمان، زخم برداشت؛ مسافرانی آزاده که خویشتن را به پرخطرترین جاده ها سپردند تا فرزندان این سرزمین، طعم آزادی را از پس سال ها استبداد و تیرگی بچشند. فدائیانی که اسلام را برگزیدند و در راه به بار نشستن این نخل تناور، با جان و دل، مجاهده کردند.
شهیدان سرافراز، نواب صفوی، ذوالقدر، برادران واحدی و طهماسبی، نستوه مردانی بودند که شهادت را به بندگی و اسارت طاغوت ترجیح دادند و بهار شکوهمند بهمن 57 ریشه در خون پاک آنان دارد.
دی ماه، برای آخرین بار سرد است
نگارخانه
عکس: آغازین ساعات دستگیری شهید سید مجتبی نواب صفوی در آیینه تصاویر
حوزه
اسطوره جهاد و ایمان بودن
شخصیتی کم نظیر در سده های معاصر
سپاس از محبتتون
در پناه امیرالمومنین
فرم در حال بارگذاری ...
ویژگیهای مؤمن
نوشته شده توسطرحیمی 26ام دی, 1396
امام صادق علیه السلام
مؤمن کسی است که کسب و کارش پاک و پاکیزه، اخلاقش خوب، و درون، نیت و باطنش درست است، اگر اضافه ای بر نیاز زندگی دارد، انفاق می کند و اضافات سخن را حذف می کند.[1]
پی نوشت
[1] اصول كافى، ج 2، ص 235.
ادّعای ایمان بسیار ساده ولی رسیدن به حقیقت آن بسیار مشکل است. در این روایت امام علیه السلام پنج صفت برای مؤمن بیان می کند:
1- پاکیزگی در کسب و کار
انسان باید بداند در آمدش از کجاست؟ آیا حلال است یا حرام؟
بسیارنویژگیهای مؤمن د کسانی که ادّعای ایمان می کنند ولی در امور مالی مشکل دارند.
در زمان ما جمعیتی هستند که ادّعای ایمان می کنند ولی در آخر سال بازار سیاه درست می کنند و مردم را به زحمت می اندازند تا در آمد بیشتری بدست آورند، که این طیب مکسب نیست؛ و یا در امور مربوط به ارثیه ها، دختران یا مادر را از ارث محروم می کنند که این برنامه زمان جاهلیت است؛ و یا صندوقهایی به نام قرض الحسنه با سود 28% و یا 30% به نام کارمزد درست کرده اند، آیا این کارمزد است؟! کار مزد حداکثر 2% می شود و بیشتر از آن ربا است.
و یا مؤسّساتی مانند گلدکوئیست و امثال آن یک کلاهبرداری آشکار است.
2- خوش خلقی
اخلاق مؤمن خوب است و با همسر، فرزند، همسایه، دوست و دشمن و. .. خوش اخلاق و خوش برخورد است و اگر امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد جاهل هم می کند، با زبان خوب است.
...
3- پاکی درون
مؤمن حسن خلقش تصنّعی نیست؛ ظاهر و باطنش یکی است و در باطن هم خیرخواه مردم است. درون او پاک است و حسود و بخیل نیست.
4- انفاق در راه خدا
مومن اضافات اموالش را در راه خدا انفاق می کند. بسیار هستند کسانی که اموال را جمع کرده و فقط خازن للغیر هستند و در روز قیامت فقط باید جواب اموال را بدهند و بهره ای از آن نمی برند.
باید توجّه داشت وقتی انسان انفاق می کند، ابتدا به دست خدا می رسد. عدّه ای در ابتدای سال تمام لوازم منزل را نو می کنند، در مقابل عدّه ای باید حسرت بخورند، آیا اگر انسان وجدان داشته باشد این برایش گواراست؟!
5- کم حرفی
مؤمن حرف زیادی نمی نزند، چرا که بدبختی انسان در زیاد سخن گفتن او است که دشمنی ایجاد کرده و انسان را از خدا غافل می کند و به سبب آن انسان وارد غیبت می شود.
این روایت یک برنامه پنج مادّه ای است که اگر پیاده شود بسیار مؤثّر است. ما دارای چنین فرهنگ غنی و قوی هستیم.
فرم در حال بارگذاری ...
روشهای تهیه و حفظ لقمه حلال
نوشته شده توسطرحیمی 26ام دی, 1396سفر برای کسب حلال
علاء بن کامل یکی از یاران حضرت صادق (ع) روزی به محضرش شتافت و التماس دعا گفت، و اضافه نمود که: ای پسر پیامبر (ص) از خداوند متعال بخواه که زندگی راحت و مرفهی داشته باشم! امام (ع) پاسخ داد:
لَا أَدْعُو لَک اطْلُبْ کمَا أَمَرَک اللَّهُ عَزَّ وَ جَل؛[1]
من برایت دعا نمی کنم، تو زندگی مرفه و راحت را از همان راهی بخواه که خداوند متعال به تو فرمان داده است. یعنی از راه تلاش و کوشش بهبود بخشیدن به وضع زندگی و تدارک برخی از برنامه های اقتصادی در جامعه نه تنها نقص و عیبی برای یک انسان مسلمان به حساب نمی آید، بلکه ناشی از قوت ایمان و اراده استوار او در راه رسیدن به اهداف والای معنوی است. رئیس مذهب جعفری (ع) بر این اندیشه پای می فشرد که:
ینْبَغِی لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ لَا یرَی ظَاعِناً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ تَزَوُّدٍ لِمَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیرِ ذَاتِ مُحَرَّم؛[2]
کوچیدن برای یک مسلمان عاقل شایسته نیست مگر در سه مورد: بهبود بخشیدن به وضع اقتصادی (سفرهای تجارتی و..).، کسب توشه آخرت (سفرهای زیارتی)، رسیدن به لذتهای حلال (سفرهای تفریحی).
زمان شناسی
پیشوای ششم (ع) از افرادی که در ظاهر زهد فروشی کرده، مردم مسلمان را به بهانه تقوا و ترک دنیا از فعالیتهای اقتصادی منع می کردند انتقاد می نمود وشیوه غلط آنان را تخطئه می کرد. سفیان ثوری از عالمان زهد فروش و ظاهر سازی بود که علاوه بر مردم عادی، امام صادق (ع) را نیز از مظاهر دنیوی منع کرد. او زمانی مشاهده کرد که امام صادق (ع) لباس نو و مناسبی پوشیده است، به امام (ع) گفت: تو نباید خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی! برای تو زهد و تقوا و دوری از دنیا و مظاهر آن شایسته است!
امام صادق (ع) با پاسخهای منطقی خویش وی را به اشتباهات خود واقف ساخت و از تفکرات صوفی مآبانه و انحرافی وی به شدت انتقاد نمود و فرمود: می خواهم به تو سخنی بگویم، خوب توجه کن، سخن من به دنیا و آخرتت مفید خواهد بود. ای سفیان! رسول گرامی اسلام در زمانی زندگی می کرد که عموم مردم از نظر اقتصادی در مضیقه بودند و پیامبر (ص) خود را با آنان در زندگی ساده و فقیرانه هماهنگ می کرد، اما اگر روزگاری وضع معیشتی مردم بهتر شد اهل ایمان و نیکان و خوبان روزگار به بهره گیری از آن سزاوارترند نه انسانهای فاجر و منافق و کافر. ای ثوری! به خدا سوگند! در عین حالی که وضع معیشتی خوبی دارم و از نعمتها و موهبتهای خداوند متعال کمال بهره را می برم، اما از روزی که خود را شناخته ام شب و روزی بر من نمی گذرد مگر آنکه حقوق مالی خود را بر طبق فرمان خداوند متعال که بر من واجب کرده است، ادا می کنم و به مصرف مناسبش می رسانم.[3]
...
استحکام در کارها
از دیگر ویژگی های کاسبان وظیفه شناس، انجام دادن کار با دقت، حوصله و علاقه است. رعایت کیفیت و استحکام کالاهای تولیدی و هم چنین دقت درکارهای خدماتی، می تواند ادامه کار را برای کارگر تضمین کرده و به کارفرما نیز امکان دهد تا زمینه بیشتر و بهتری را برای کارهای آینده فراهم سازد. رسول گرامی اسلام (ص)، پیوسته مسلمانان را به دقت و استحکام در کارها سفارش می کردند. آن حضرت در گفتاری حکیمانه فرموده اند:
اللَّهَ یحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْکمَه؛[4]
خداوند متعال بنده ای را دوست دارد که وقتی کاری را انجام می دهد، با دقت و استحکام آن را به سامان برساند.
بهره گیری از تجربه
بدون تردید تجربه کاری هر انسانی، او را در برنامه ریزیهای آینده اش مدد می کند و هر قدر تجربه های زندگی بیشتر باشد و انسان آنها را در زندگی اش به کار گیرد، مسلم است که توفیقات بیشتری در این زمینه خواهد داشت. امیر مؤمنان (ع) فرمود:
الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِب؛[5]
از نشانه های خرد، نگه داری تجربه هاست. و در این زمینه مسعود سعد زیبا گفته:
ای مبتدی، تو تجربه، آموزگار گیر
زیرا که بِه، ز تجربه، آموزگار نیست
امام صادق (ع) در این زمینه رهنمود راهگشایی را به رهروان حقیقت طلب ارائه می دهد و تاکید می کند که:
الْمُؤْمِنُ حَسَنُ الْمَعُونَةِ خَفِیفُ الْمَئُونَةِ جَیدُ التَّدْبِیرِ لِمَعِیشَتِهِ لَا یلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَین[6]؛
مؤمن در یاری کردن زیباست (به زیباترین صورت دیگران را یاری می کند)، کم تکلف است (برای دیگران زحمت ساز نیست) و زندگی اش را خوب اداره می کند و از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود. (تجربه بار اول برایش کافی است)
استفاده از فرصتها
در زندگی گاهی فرصتهایی به دست می آید که شخص می تواند از آن فرصت به نحو شایسته ای برای بهبودی دین و دنیای خویش بهره گیرد. تیزبینی و آینده نگری افراد موجب می شود که این فرصتهای طلایی عاملی برای ارتقای جایگاه معنوی و اجتماعی آنان گردد. بدون شک از دست دادن چنین فرصتهایی موجب غم و اندوه و پشیمانی خواهد بود.
سعدیا، دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
امام صادق (ع) در این زمینه می فرمود:
الْأَیامُ ثَلَاثَةٌ فَیوْمٌ مَضَی لَا یدْرَک وَ یوْمٌ النَّاسُ فِیهِ فَینْبَغِی أَنْ یغْتَنِمُوهُ وَ غَداً إِنَّمَا فِی أَیدِیهِمْ أَمَلُهُ؛[7]
روزها سه گونه اند: یا روزی است که گذشته و دیگر به دست نمی آید و یا روزی است که مردم در آن به سر می برند و شایسته است که آن را غنیمت شمارند و یا آینده ای است که آرزوی رسیدن به آن را دارند.
پیشوای ششم (ع) در سخن دیگری ضرورت بهره گیری از فرصتها را یادآور شده، می فرماید: «هر کس فرصتی را به دست آورد و با این حال منتظر فرصت بهتری باشد، روزگار آن فرصت به دست آمده را از دستش خواهد گرفت؛ زیرا عادت روزگار سلب فرصتها و رسم زمانه از بین بردن موقعیتهاست.[8]
پشتکار و کوشش مداوم
از مهم ترین رموز توفیق در زندگی، تلاش دائم و پایداری در راه هدف می باشد. تحرک و پویایی که از اعتقاد راسخ انسان به مقاصد خویش سرچشمه می گیرد، در راه رسیدن به مراد ضروری ترین عامل به شمار می آید. انسان مسلمان برای رسیدن به سعادت اخروی باید در امور دنیوی خویش نیز تلاش کند و آن را به عنوان وسیله و پلی برای وصال به مطلوب بنگرد.
علی بن عبدالعزیز می گوید: امام صادق (ع) روزی از من احوال عمر بن مسلم را پرسید. عرضه داشتم: فدایت شوم او از تجارت دست برداشته و به عبادت و نماز و دعا روی آورده است. امام فرمود: وای بر او! آیا او نمی داند که هر کس به دنبال دنیا و کسب روزی حلال نرود، دعایش مستجاب نخواهد شد. سپس امام افزود: هنگامی که آیه وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِب[9]؛ هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه خروج از مشکلات را برایش قرار می دهد و از جایی که گمان نمی برد روزی اش می دهد.
نازل شد، تنی چند از اصحاب پیامبر (ص) از کسب و کار دست کشیده و درها را به روی خود بسته، مشغول عبادت شدند تا خداوند متعال روزی آنان را از طریق عبادت برساند. هنگامی که رسول اکرم (ص) خبردار شد، آنان را احضار نمود و فرمود: شما به چه انگیزه ای از کسب و کار دست کشیده و از جامعه فاصله گرفته و به عبادت پرداخته اید؟! گفتند: یا رسول الله! خداوند روزی ما را تکفل کرده و ما هم به عبادت او روی آورده ایم! رسول خدا (ص) فرمود:
إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِک لَمْ یسْتَجَبْ لَهُ عَلَیکمْ بِالطَّلَبِ؛
هر کس چنین کند دعای او پذیرفته نخواهد شد، بر شما باد به کسب روزی و درآمد.[10]
حضرت امام صادق (ع) در سخن دیگری توضیح می دهد که برخی از افراد دعایشان هیچ گاه به اجابت نخواهد رسید، و از جمله فرمود:
رَجُلٌ جَالِسٌ فِی بَیتِهِ یقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فَیقَالُ لَهُ أَ لَمْ آمُرْک بِالطَّلَب؛[11]
مردی در خانه اش نشسته و مدام می گوید: خدایا! به من روزی عطا کن! به او گفته می شود: آیا تو را فرمان ندادم به طلب روزی؟!
در هر صورت، برای رسیدن به مقصود باید تلاش نمود و در راه آن مشکلات و سختیها را تحمل کرد تا اینکه از دیگران بی نیاز شده، به استقلال اقتصادی برسیم. عطار نیشابوری می گوید:
به یک باری نیاید کارها راست
به باید کرد ره را بارها راست
به یک ضربت نخیزد گوهر از سنگ
به یک دفعت نریزد شکر از تنک
نگردد پخته هر دیگی به یک سوز
نیاید پختگی میوه به یک روز
برنامه ریزی و رعایت اعتدال
خواهی اگر که حفظ کنی آبروی خویش
بردار لقمه لیک به قدر گلوی خویش
رعایت اعتدال و میانه روی در مخارج و درآمدهای زندگی موجب آسایش و رفاه خواهد بود. اسراف و تبذیر، سخت گیری و تنگ نظری و بخل و طمع ورزی موجب اختلال در نظم زندگی می شود و چه بسا جایگاه اجتماعی فرد را متزلزل نموده و گاهی آبرو و شخصیت او را از بین می برد. معمولا افرادی که ولخرجی می کنند، دچار تنگدستی و فقر می شوند و سپس از گردش ناملایم روزگار شکایت کرده، از شانس بد خود گلایه می کنند. امام صادق (ع) می فرماید:
إِنَّ السَّرَفَ یورِثُ الْفَقْرَ وَ إِنَّ الْقَصْدَ یورِثُ الْغِنَی[12]
؛ اسراف موجب فقر و میانه روی سبب توانایی می شود.
و سعدی گفته:
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که می گویند ملاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشکرودی
عبدالله بن سنان می گوید: امام صادق (ع) هنگامی که آیه وَ لا تَجْعَلْ یدَک مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِک؛ را تفسیر می کرد، انگشتان دست خود را کاملا بسته و دست خود را مشت نمود و به ما فرمود: «یعنی این چنین نکنید که این نهایت خست و بخل است و در معنی آیه وَ لا تَبْسُطْها کلَّ الْبَسْطِ؛ دست خود را کاملا باز کرد و فرمود: این چنین هم درست نیست؛ یعنی انسان هر چه دارد خرجش کند و چیزی در کف دستش نماند.[13]
در نتیجه، این آیه شریفه افراط و تفریط در مصرف مال دنیا را نفی کرده، به اعتدال سفارش می کند.
کار برای خدا
از منظر اسلام فعالیتهای اقتصادی زمینه ساز کمالات و فضائل انسانی است و اگر فردی با این انگیزه به عرصه اقتصاد وارد شود، افزون بر منافع مادی و ظاهری به بهره های معنوی نیز نایل خواهد شد. عبدالله بن ابی یعفور می گوید: در محضر امام صادق (ع) بودم که مردی از وی پرسید: به خدا قسم! ما به دنبال دنیا می رویم و دوست داریم آن را به دست آوریم. امام (ع) فرمود: تو می خواهی با دنیاطلبی و کسب درآمد چه کنی؟ او گفت: می خواهم نیازهایم را برطرف کنم، به خانواده ام رسیدگی نمایم، صدقه و احسان بدهم و حج و عمره انجام دهم. امام صادق (ع) فرمود: اینکه دنیاطلبی نیست؛ این به دنبال آخرت و ثوابهای الهی رفتن است.[14]
کسب درآمد و به دنبال منافع مادی رفتن انسان، باید با انگیزه های الهی باشد و آن را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد الهی قرار دهد وگرنه دنیاطلبی امری زشت و ناپسند خواهد بود؛ چنان که برخی افراد به دنبال جمع ثروت و ذخایر دنیوی هستند، در حالی که هیچ انگیزه خیر و معنوی را مدنظر ندارند. گاهی این گونه افراد چنان حریص به جمع آوری مال دنیا هستند که حتی سلامتی خانواده و تمام هستی خود را در راه ثروت اندوزی از دست می دهند. امام صادق (ع) به چنین کسانی هشدار داده، می فرماید:
لَیسَ فِیمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَافٌ… إِنَّمَا الْإِسْرَافُ فِیمَا أَفْسَدَ الْمَالَ وَ أَضَرَّ بِالْبَدَنِ؛[15]
در آنچه که بدن را اصلاح می کند اسراف نیست؛ اسراف در جایی است که مال انسان از بین برود و به جانش نیز لطمه بخورد.
از منظر فرهنگ حیاتبخش اسلام بین کسی که از دنیا به عنوان وسیله ای برای کسب آخرت بهره می گیرد و بین کسی که دنیا پرستی و جمع مال را پیشه خود نموده است، تفاوت واضح وجود دارد. به این جهت از سویی دلبستگان به مال دنیا و دنیاپرستان ظاهربین را لعن می کند و می فرماید:
مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ عَبَدَ الدِّینَارَ وَ الدِّرْهَمَ[16]؛
مورد لعن خداست کسی که بنده دینار و درهم باشد. و از سوی دیگر به دوستدارانش توصیه می کند:
لَا تَدَعْ طَلَبَ الرِّزْقِ مِنْ حِلِّهِ فَإِنَّهُ عَوْنٌ لَک عَلَی دِینِک[17]؛
طلب روزی از راههای حلال را هرگز رها نکن؛ چرا که مال حلال یاور تو در دینت خواهد بود. مولوی این مضامین را در قالب شعر بیان می کند:
چیست دنیا از خدا غافل بدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن
مال را کز بهر دین باشی حمول
نِعمَ مالٌ صالحٌ خواندش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی پشتی است
چونکه مال و ملک را از دل براند
زآن سلیمان خویش جز مسکین نخواند
گرچه جمله این جهان ملک وی است
ملک در چشم دل او لاشی است
داشتن پس انداز حلال
امام صادق (ع) همواره توصیه می کرد که هر شخصی باید برای آینده خود پس انداز داشته باشد تا اگر خدای ناکرده مشکلی برایش پیش آمد یا نیازی به پول پیدا کرد محتاج دیگران نباشد. یکی از یاران امام به نام «مسمع» می گوید: روزی با مولایم حضرت صادق (ع) مشورت کرده، عرض کردم: سرورم! من زمینی دارم که مشتری خوبی برایش آمده و به قیمت مناسب از من می خواهد. امام فرمود: ای ابا سیار! آیا می دانی که هر کس ملک خود را بفروشد مال او از بین خواهد رفت. عرض کردم: فدایت شوم، من آن را به قیمت خوبی می فروشم و زمین بزرگ تری را می خرم. امام (ع) فرمود: در این صورت اشکالی ندارد.[18]
آن حضرت می فرمود: از نزدیک ترین یاران پیامبر (ص) که شما آنها را به فضل و زهد و تقوا می شناسید، سلمان و ابوذر هستند. شیوه سلمان چنین بود که هرگاه سهمیه سالانه اش را از بیت المال دریافت می کرد، مخارج یک سالش را ذخیره می نمود تا زمانی که در سال آینده نوبت سهمیه اش برسد. به او اعتراض کردند که تو با این همه زهد و تقوا در فکر ذخیره آینده ات هستی! شاید امروز و فردا مرگ تو برسد! سلمان در جواب می فرمود: شما چرا به مردن فکر می کنید و به باقی ماندن نمی اندیشید؟ ای انسانهای جاهل! شما از این نکته غفلت می کنید که نفس انسان اگر به مقدار کافی وسیله زندگی نداشته باشد، در اطاعت حق کندی و کوتاهی می کند و نشاط و نیروی خود را در راه حق از دست می دهد؛ ولی همین قدر که به اندازه نیازش وسیله و مال دنیا فراهم شد با اطمینان و آرامش بیشتری به اطاعت حق می پردازد.[19]
امام صادق علیه السلام فرمود:
لَا خَیرَ فِی مَنْ لَا یحِبُّ جَمْعَ الْمَالِ مِنْ حَلَالٍ یکفُّ بِهِ وَجْهَهُ وَ یقْضِی بِهِ دَینَهُ وَ یصِلُ بِهِ رَحِمَه؛[20]
کسی که از راه حلال و به انگیزه حفظ آبرو و ادای قرض و رسیدگی به خانواده و فامیل، به دست آوردن مال را دوست نداشته باشد، در او هیچ گونه خیری نیست.
آشنائی با مفاسد بیکاری
کار مناسب ترین بسترها را در زمینه سعادت دنیوی و اخروی انسان فراهم می آورد، لذا گاهی یک کار دنیوی ساده، آرامش روانی در این جهان و بالاترین درجات را در جهان آخرت به دنبال خود دارد. رسول بزرگوار اسلام (ص) می فرماید: کسی که برای تأمین مخارج زندگی خانواده اش از راه حلال می کوشد، همانند مجاهد در راه خداست.[21]
تأمین مخارج زندگی، تقویت روابط اجتماعی سالم، ایجاد نظم و انضباط در رفتارهای فردی و اجتماعی، آرامش روح و وجدان، بیداری روح خلاقیت و ابتکار، تثبیت موقعیت اجتماعی، استقلال و عزت نفس و جلوگیری از مفاسد و انحرافات، از جمله ره آوردهای کار و تلاش سالم می باشد.
اساساً کار عامل قدرتمندی در تأمین نیازهای اقتصادی، اجتماعی و روانی انسان و جلو گیری از جرم و گناه در جامعه می باشد. انگیزه های غیر اقتصادی کار- که برای بسیاری از افراد ناشناخته یا بی اهمیت است- از منظر اسلام از ارزش والایی برخوردار است، چرا که کار و فعالیت های یک مسلمان با انگیزه های مقدس، علاوه بر تأمین نیازهای مادّی زندگی، و جلو گیری از جرم و گناه؛ خود نوعی ارتباط با پروردگار نیز محسوب می شود. علاوه بر آن، کار پاسخگوی بسیاری از نیازهای روحی- روانی بشر نیز هست که برخی از آنان عبارتند از: نیاز به کسب موفقیت؛ نیاز به تأیید وپذیرش دیگران؛ نیاز به ایجاد روابط شخصی و اجتماعی؛ نیاز به مفید بودن و خدمت به دیگران؛ احساس ارزشمندی و مسئولیت پذیری؛ کسب هویت و احتراز از پوچی و واپس گرایی و بی خاصیت بودن در جامعه؛ نیاز به داشتن پایگاه اجتماعی و…
«پاسکال» فیزیکدان معروف فرانسوی در این زمینه سخنی دارد که خالی از فایده نیست. او گفته است: مصدر کلیه مفاسد فکری و اخلاقی و بزهکاری بیکاری است. هر کشوری که می خواهد این عیب بزرگ اجتماعی را رفع کند، باید مردم خود را به کار وا دارد تا آن آرامش عمیق روحی که عدّه معدودی از آن برخوردارند، در عرصه وجود افراد دیگر نیز برقرار شود.[22]
علم و حکمت زاید از لقمه حلال
عشق و رقّت آید از لقمه حلال!
لقمه تخم است و بَرش اندیشه ها
لقمه بحر و گوهرش اندیشه ها
در سیره پیامبر اکرم (ص) فعالیت های عرصه اقتصادی را اقتصادی افراد و کسب لقمه حلال، ارزش بالایی دارد. آن حضرت کارگران و تولیدکنندگان در چنان تشویق می کند که در طول تاریخ جوامع بشری، هیچ فرقه و مذهبی چنین جایگاهی برای اساسی ترین رکن جامعه، یعنی تإمین کنندگان حیاتی ترین کالای اقتصادی، قائل نشده اند.
انس بن مالک می گوید: هنگامی که پیامبر (ص) ازجنگ تبوک برمی گشت، سعد انصاری یکی از کارگران مدینه به استقبال آن حضرت آمد. هنگامی که رسول الله با او دست داد، لمس دست های زبر و خشن مرد انصاری، حضرت خاتم الانبیإ را تحت تإثیر قرار داد. برای همین، از او پرسید: چرا دست های تو این چنین کوفته و خشن می باشد؟ آیا ناراحتی خاصی به دستان تو رسیده است؟
عرضه داشت: یا رسول الله! این خشونت و زبری دستان من، بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله ی آن ها زحمت می کشم و مخارج خود و خانواده ام را تإمین می نمایم.
پیامبراکرم دست او را بوسیده و فرمود:
هذه ید لا تمسها النار؛[23]
این دستی است که آتش (جهنم) آن را لمس نخواهد کرد.
پی نوشت ها
[1] الكافى، ج 5، ص 78.
[2] الكافى، ج 5، ص 87.
[3] الكافى، ج 5، ص 65.
[4] وسائل الشيعة، ج 3، ص 230.
[5] بحارالأنوار، ج 1، ص 160.
[6] الكافى، ج 2، ص 241.
[7] بحارالأنوار، ج 75، ص 237؛ تحف العقول، ص 322.
[8] همان، ص 381.
[9] طلاق، 2 و 3.
[10] تهذيب الأحكام ج: 6 ص 323.
[11] الكافى ج 2، ص 511.
[12] من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 174.
[13] وسائل الشيعة، ج 17، ص 66.
[14] همان، ص 34.
[15] همان ج 21، ص 555.
[16] مستدرك الوسائل، ج 12، ص 64
[17] وسائل الشيعة، ج 17، ص 34.
[18] الكافى، ج 5، ص 92.
[19] وسائل الشيعة، ج 17، ص 435.
[20] الكافى، ج 5، ص 72.
[21] من لايحضره الفقيه، ج 3، 168.
[22] برنامه ريزى شغلى و تحصيلى، ص 16.
[23] اسد الغابه، ج 2، ص 269
فرم در حال بارگذاری ...
قلمرو و گستره حکم حکومتی
نوشته شده توسطرحیمی 26ام دی, 1396
مقصود از قلمرو موضوعی این است که چه موضوعاتی می تواند مورد حکم حاکم اسلامی و ولی فقیه قرار گیرد؛ آیا موضوع حکم وی منحصراً احکام شرعی است یا می تواند خارج از آنها نیز باشد؟ آیا حاکم اسلامی حق دارد در غیر موارد منصوص نیز حکمی صادر کند یا خیر؟ آیا حاکم اسلامی می تواند امور مربوط به حکومت و اداره کشور - اعم از قانون گذاری، اجرایی و قضایی - احکامی صادر کند، یا این که تنها در بخشی از آنها از چنین اختیاری برخوردار است؟
تفاوت حکم حکومتی با احکام اولیه و ثانویه، در این است که حکم حکومتی، همیشه نسبت به حکم اولی یا ثانوی مافوق خود جزیی تر است. فرق دیگر حکم حکومتی با حکم شرعی در مدت زمان اعتبار آن است؛ زیرا احکام اولیه، که به موضوعات در حالت طبیعی تعلق گرفته اند، دائمی اند و احکام ثانویه دائر مدار عناوین خود، از قبیل ضرورت ها اضطرار، ضرر، حرج، حفظ نظام و مصلحت اهم می باشند؛ یعنی تا یکی از این عناوین و نظایر آنها باقی است، حکم ثانوی نیز باقی است و با رفع آنهاست که حکم ثانوی مرتفع می شود، اما حکم حکومتی دائر مدار مصلحت و عناوینی است که حاکم اسلامی با درنظر گرفتن آنها اقدام به صدور حکم مزبور می نماید.
جایگاه حکم حکومتی در نظام دینی (اسلامی)
حکم حکومتی، در طول حکم اولی و حکم ثانوی است، نه در عرض آن و همواره دستور به اجرای یک حکم اولی یا ثانوی پس از تطبیق آن بر موضوعی معین می باشد. این خصوصیت ناشی از آن است که دین اسلام، دین کاملی است و برای هر واقعه ای حکمی دارد، که یا به طور خاص بیان شده و یا از اطلاق و عموم ادله شرعی قابل استنباط می باشد. لذا در این صورت مجتهد هیچ گاه با فقدان نص و نبود قانون مواجه نخواهد شد و حکومت نیز همواره راه خود را در پرتو احکام شرعی ادامه می دهد و اصولاً قوامِ اسلامی بودن و اسلامی ماندنِ حکومت هم در همین نکته نهفته است؛ [1] چرا که در اسلام، حدود اختیارات فقیه را فقه و حقوق اسلام تعیین می کند، نه خود فقیه[2]فقیه جامع الشرایط، حکمش در حوزه ولایت امت اسلامی و صدور احکام ولایی و عمل به این احکام، بر مردم و بر خودِ والی و بر فقیهان و مجتهدان دیگر واجب است و هیچ کس، [حتی] خود والی هم حق نقض این حکم را ندارد. [3]
...
حکم حکومتی و ولایت فقیه در حکومت (اجرا و اداره)
حکم حکومتی، تنها در رابطه با این نوع از ولایت (یعنی ولایت اجرا و اداره معنا پیدا می کند و قلمرو حکم حکومتی به گستردگی قلمرو و ولایت فقیه در حکومت و اداره جامعه است و تا هر جا فقیه در حکومت ولایت داشته باشد، حکم حکومتی هم گسترش می یابد و لذا به اجمال می توان گفت: حکم حکومتی، حکمی است که فقیه در مقام اعمال وظایف اجرایی اش صادر می کند و در این صورت، حکم حکومتی در مقابل فتوا (که حاصل ولایت فقیه در افتاء است) و حکم قضایی (که حاصل ولایت فقیه در قضاوت است) به کار می رود. مقصود از وظایف اجرایی فقیه، اعمالی است که امروزه طبق حقوق اساسی و براساس اصل تفکیک قوا در زمره اعمال قوه مقننه و قوه مجریه قرار می گیرد. البته ناگفته نماند که براساس اصل تفکیک قوا، در اداره امور کشور، باید سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه، مستقل باشند. ولی بنا به حقوق اداری اسلام، انجام هر سه نوع وظیفه مذکور ابتدائاً در صلاحیت حاکم اسلامی است، هر چند وی می تواند هریک از آنها را به اشخاصی (حقیقی یا حقوقی)ِ دیگر تفویض کند و خود بر کارهای ایشان نظارت نماید، لذا امروزه که اداره کشور مستلزم وجود سازمان ها، و تشکیلات گسترده ای است این امر اجتناب ناپذیر می نماید.
آیا در قانون اساسی، حق دادنِ حکم حکومتی از اختیارات ولی فقیه دانسته شده، یا این که در قانون اساسی به آن اشاره نشده است؟
به تعبیر دیگر، اساساً جمع مقوله حکم حکومتی با نهاد قانون اساسی و حکومت، به مفهوم مدرن آن چگونه خواهد بود؟ قانون اساسی جمهوری اسلامی، طبق اصل 57، اختیارات مطلقه ای را (البته مطلقه به معنایی که گذشت، نه اختیارات بی حد و حصر، که حتی موازین دینی، اخلاقی و قانونی را زیرپا بگذارد) برای فقیهِ جامع الشرایط در نظر گرفته، لذا تعصب و حساسیت به این که نباید ولی فقیه را در چارچوب قانون اساسی محصور کرد و می بایست او را ما فوقِ قانون اساسی دانست، بی معنی خواهد بود؛ چرا که تمامی اختیاراتی که حضرت امام(ره) برای فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت مدنظر داشتند در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به فقیهی که رهبری و ولایت، حق دادن حکم حکومتی است، لذا از آن جا که در اصول متعدد به ولایت مطلقه فقیه تصریح شده است، می توان گفت که در قانون اساسی، تلویحاً به حکم حکومتی اشاره شده و از اختیارات فقیه قلمداد شده است. بنابراین کشور ایران براساس قانون اساسی که به نوبه خود برگرفته از فقه اسلامی (و یکی از احکام الهی، احکام حکومتی است) از حکم حکومتی استفاده می کند.
آیا حکم حکومتی مقوله ای استثنایی و نادر در نظام ولایی جمهوری اسلامی است یا محصول سازوکار نهادهای حکومتی در همه کشورها؟
در ماهیت حکم حکومتی، مفهوم مصلحت، نقش اساسی را داراست. به این معنی که ملاک چنین اختیاراتی از سوی حکومت اسلامی احراز مصلحت اهم و مقدم داشتن آن بر مصلحت مهم است. به عبارت دیگر، اگر در هر زمینه ای؛ اعم از تعیین اجرا و قضا برای نظام، مفصلی پیش آید و از طرق عادی؛ یعنی روال معمولی آن و گذر از ضوابط قوای سه گانه قابل حل نباشد و مصلحت کشور، مردم، جامعه اسلامی و حکومت اسلامی اقتضا کند، رهبر می تواند با استفاده از اختیارات فوق العاده خود مبادرت به دادن حکم حکومتی کند تا مصلحت اهم تأمین شود. بدیهی است، چنین اختیاری را رؤسای همه کشورها؛ اعم از رئیس جمهور، پادشاه، صدراعظم و. . . دارا هستند؛ چرا که در همه کشورها شرایطی بوجود می آید که رئیس کشور را ناگزیر به مقدم کردن امور اهم بر مهم می کند؛ زیرا مصلحت چنین اقتضایی را دارا می باشد. اما فرقی که حکم حکومتی در نظام حقوقی اسلامی ایران با چنین اختیارات وسیع در رؤسای دیگر کشورها دارد، این است که حکم حکومتی در ایران در طول احکام اولیه و احکام ثانویه است و رنگ و بوی دینی و شیعی دارد و یکی از احکام الهی محسوب می شود، ولی در کشورهای دیگر که امور حکومت براساس ضوابط و قواعد اسلامی نیست، چنین اختیاراتی برای رئیس کشور، به عنوان یک حق ویژه بشری، نه الهی و دینی قلمداد می گردد.
ارتباط مطلق بودن ولایت فقیه در قانون اساسی با حکم حکومتی
مطلق بودن ولایت؛ یعنی این که فقیه، اولاً: ملتزم است همه احکام اسلام را تبیین نماید؛ ثانیاً: همه آنها را اجراء کند؛ زیرا هیچ حکمی از احکام الهی در عصر غیبت، قابل تعطیل شدن نیست و ثالثاً: برای تزاحم احکام چاره ای بیاندیشد؛ یعنی به هنگام اجرای احکام، اگر دو حکم خداوند با یکدیگر تزاحم داشته باشند، به گونه ای که انجام یکی سبب ترک دیگری می شود و این دو حکم را در یک زمان نمی توان با هم اجرا کرد، فقیه جامع الشرایط و رهبر جامعه اسلامی، حکم اهم را اجرا می کند و برای امکان اجرای آن حکمِ اهم، حکم مهم را به صورت موقت تعطیل می کند، که این حکم اصطلاحاً حکم حکومتی نامیده می شود. البته برخی، ولایت مطلقه فقیه را، آزادی مطلق و خود محوری او در قانون و عمل، توهم کرده اند و لذا آن را نوعی دیکتاتوری دانسته اند، که از بیان فوق، بطلان این تصور به وضوح روشن می شود.[4]
نتیجه
حکم حکومتی، حکمی است که دائرمدار مصلحت و عنوانی است که حاکم اسلامی با درنظر گرفتن آنها اقدام به صدور حکم مزبور می نماید؛ این حکم که در کنار احکام اولیه و احکام ثانویه یکی از احکام الهی محسوب می شود، در مقابل فتوا و قضاوت و در مقام اعمال وظایف اجرایی حاکم اسلامی صادر و به کار می رود. از سوی دیگر، حکم حکومتی در طول احکام اولیه و ثانویه است، نه در عرض آن و همواره دستور به اجرای یک حکم اولی یا ثانوی پس از تطبیق آن بر موضوعی معین می باشد. لذا حاکم اسلامی در اداره کشور هیچ گاه با فقدان نص و نبود قانون مواجه نخواهد شد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی، یکی از اختیارات فقیه حاکم، جواز دادن حکم حکومتی می باشد؛ چرا که قانون اساسی، ولایت را برای فقیه مطلقه قلمداد کرده است، که یکی از وجوه مطلق بودن، ولایت دادنِ حکم حکومتی در زمان اقتضای مصلحت می باشد. بنابراین، بدیهی است که چنین اختیاری در نظام حقوقی اغلب کشورها برای رؤسای کشورها وجود دارد و لذا پدیده ای نادر در نظام حقوقی جمهوری اسلامی ایران نمی باشد، با این فرق که چنین حقی در نظام کنونی ایران با صبغه دینی است، نه با صبغه صرف بشری.
پی نوشت ها
[1] محمد جواد ارسطا، تشخیص مصلحت نظام، ص 666.
[2] عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 473.
[3] همان، ص 468.
[4] همان، ص 463 - 464
فرم در حال بارگذاری ...
فرزندتان را برای زمان خودش تربیت کنید
نوشته شده توسطرحیمی 26ام دی, 1396
فرزندانتان را به انجام آداب خودتان وا ندارید؛ زیرا آنان برای زمانی، غیر از زمان شما آفریده شده اند.
در یک نگاه کلّی آسیب های اجتماعی در ایران اسلامی را می توان از نظر پدیداری بر پایه یک از دو نظریه زیر دانست.
نظریه اول: اینکه فشار قدرت رسانه ای فرهنگ های بیگانه باعث تضعیف سیستم ایمنی خانواده ها شده و بالأخره آسیب های اجتماعی را ایجاد می کند. در این نظریه، خانواده، مورد هجوم است و کارکرد تهاجمی برای آن در درجه دوم قرار دارد.
نظریه دوم: ابتدا، خانواده ها دچار آسیب و انحطاط فرهنگی شده و از مجموع آنها، آسیب های اجتماعی ظهور می یابد. در این نظریه خانواده به عنوان مهاجم، اجتماع را در می نوردد و آن را دچار آسیب می کند؛ لذا قدرت ابتدایی با خانواده است نه با اجتماع.
گرچه هر کدام از این دو نظریه دارای ویژگی های خاصی هستند امّا در یک ویژگی با یکدیگر مشترکند و آن، نقش کلیدی خانواده در فرآیند آسیب های اجتماعی است. از همین رو است که غرب و استکبار جهانی، برای مسلّط شدن بر دولت ها و ملّت ها از جمله ایران اسلامی، بیشترین تمرکز هجوم خود را بر روی نهاد خانواده گذارده اند.
امام علی (علیه السلام) در مورد لزوم تطبیق تربیت فرزندان با زمان خویش می فرمایند: فرزندانتان را به انجام آداب خودتان وا ندارید؛ زیرا آنان برای زمانی، غیر از زمان شما آفریده شده اند. |
...
وسوسه اجتماعی
تغییر شرایط زندگی بشری با توسعه علم و تکنولوژی و ارتباطات، همزاد با فوایدش، آسیب های اجتماعات را رنگ و لعاب دیگری داده و نسخه های جدیدی از مشکلات و آسیب های اجتماعی را تولید یا باز تولید می کند. با این همه، انسان همان انسان دیروز است و امروز تنها ابزارهای بیشتری برای پیشبرد خواسته های خود پیش روی خود می بیند.
به عبارت دیگر، آسیب های جدید امروزی که در ادامه به نمونه ای از آنها اشاره خواهیم کرد، از نظر ریشه ای پدیده تازه ای به شمار نمی آیند بلکه امروز، فرصت را برای ظهور در لباسی نو بازیافته اند. از این منظر، نگاه به عبارات ناب قرآنی در توصیف انسان قابل توجّه است. می فرماید: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُه؛ ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم. 1 گرایش انسان به ناهنجاری ها ریشه در همین وسوسه دارد. خانواده به عنوان طولانی ترین و مؤثرترین محیط تأثیرگزاری، مهمترین نقش را برای ایجاد استحکامات درونی فرد برای ایستادگی در برابر دعوت اجتماع به ناهنجاری ها (وسوسه اجتماعی) دارد.
این گونه باید تربیت کرد
روزگاری ارتباط با دنیای بیرون محدود بود و گاهی فراتر از روستا یا شهر مجاور نمی رفت؛ قطعاً در چنین محدویّت هایی، ذهن انسان در همان محدوده جَوَلان کرده و خواسته هایش را دنبال می کرد؛ امّا امروزه با گسترش و تنوّع ارتباطات، همان انسان، خواسته های دیگری را در سر می پروراند. مسلّماً انسان امروزی در مقایسه با قبل، باید مهارت های بسیار بیشتری را برای مواجهه غیر انفعالی بیاموزد تا در اجتماع زمانِ خود آسیب نبیند.
همین نمونه به خوبی گویای ضرورت مضاعف استحکامات فرهنگی خانواده هاست. دین اسلام، پا به پای توسعه زندگی بشری، او را راهنمایی می کند و در این راه، عقل را به کمک انسان فرا می خواند. امام علی (علیه السلام) در مورد لزوم تطبیق تربیت فرزندان با زمان خویش می فرمایند: فرزندانتان را به انجام آداب خودتان وا ندارید؛ زیرا آنان برای زمانی، غیر از زمان شما آفریده شده اند.2 پس، عنصر زمان، در نوع نیازهای تربیتی انسان دخیل بوده و یکی از مهمترین ریشه های این نیازهای تربیتی، گوناگونی آسیب هایی است که در هر زمان، اجتماع را درگیر کرده است.
این گونه باید تربیت کرد
روزگاری ارتباط با دنیای بیرون محدود بود و گاهی فراتر از روستا یا شهر مجاور نمی رفت؛ قطعاً در چنین محدویّت هایی، ذهن انسان در همان محدوده جَوَلان کرده و خواسته هایش را دنبال می کرد؛ امّا امروزه با گسترش و تنوّع ارتباطات، همان انسان، خواسته های دیگری را در سر می پروراند. مسلّماً انسان امروزی در مقایسه با قبل، باید مهارت های بسیار بیشتری را برای مواجهه غیر انفعالی بیاموزد تا در اجتماع زمانِ خود آسیب نبیند.
همین نمونه به خوبی گویای ضرورت مضاعف استحکامات فرهنگی خانواده هاست. دین اسلام، پا به پای توسعه زندگی بشری، او را راهنمایی می کند و در این راه، عقل را به کمک انسان فرا می خواند. امام علی (علیه السلام) در مورد لزوم تطبیق تربیت فرزندان با زمان خویش می فرمایند: فرزندانتان را به انجام آداب خودتان وا ندارید؛ زیرا آنان برای زمانی، غیر از زمان شما آفریده شده اند.2 پس، عنصر زمان، در نوع نیازهای تربیتی انسان دخیل بوده و یکی از مهمترین ریشه های این نیازهای تربیتی، گوناگونی آسیب هایی است که در هر زمان، اجتماع را درگیر کرده است.
نقش خانواده در مواجهه با انفجار بزرگ وسوسه اجتماعی
تسلّط دنیای غرب و فرهنگ شهوت گرایی بر ابزارهای غول آسای ارتباطی امروزی، باعث شد خانواده های ایرانی و اسلامی زیر بار بزرگترین و سنگین ترین آزمون اجتماعی بروند. در این میان، خطوط دفاعی خانواده ها به شدّت مورد هجوم قرار گرفت و سیل تنوّع و ارتباط، به عنوان رقیبی جدّی برای روابط خانواده، پا به میدان کارزار گذارد. این آزمون بی سابقه، باعث شد که خانواده ها با پدیده ای ناخوانده روبرو شده و واکنش های متفاوتی را از خود بروز دهند.
ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم. گرایش انسان به ناهنجاری ها ریشه در همین وسوسه دارد. خانواده به عنوان طولانی ترین و مؤثرترین محیط تأثیرگزاری، مهمترین نقش را برای ایجاد استحکامات درونی فرد برای ایستادگی در برابر دعوت اجتماع به ناهنجاری ها (وسوسه اجتماعی) دارد.
برخی، راه بی تفاوتی و باری به هرجهت بودن را پیش گرفتند که ثمره آن، خارج شدن کنترل تربیت از دست آنها و سپردن زمام تربیتی به دست غول های رسانه ای دنیا شد.
برخی دیگر، با شدّت و بدون هیچ نرمشی درب خانه را بر روی زمانه جدید بستند. جدای از اینکه آیا در این راه موفّق شدند یا خیر! ثمره اش واپس گرایی، عقب ماندگی و بستن درِ آینده بر روی فرزندان شد که سرانجامی جز افسردگی و تحقیر اجتماعی و عدم شکوفایی استعدادها نبود.
برخی هم سعی کردند ضمن شناخت این هماورد جدّی، فرزند را برای مواجهه با دنیای تازه آماده کنند و با ارتباطی کنترل شده با اجتماع مجازی و حقیقی، واکسن های مورد نیاز را به تدریج تزریق کرده و نهایتاً پس از ایمن شدن نرم و سخت، فرزند خود را به میدان زندگی روانه کنند.
به نظر می رسد راهکار اخیر، راه چاره باشد و عامل همه کاره بی چون و چرای اصلی در این راهبرد، خانواده است.
فرم در حال بارگذاری ...
6دلیل برای همیشه خسته بودن
نوشته شده توسطرحیمی 25ام دی, 1396بیشتر افراد دلیل خستگی بیش از حد و یا طولانی مدت را کار و یا یک روز پر مشغله میدانند. اما خستگی دائمی میتواند دلایل مختلف دیگری داشته باشد.
خستگی ناشی از کار معمولا باید با یک استراحت چند ساعته از بین برود و شادابی و سرحالی دوباره به انسان بازگردد. همچنین اگر یک دورهی سخت و پر تلاشی را پشت سر گذاشتید، شاید کمی بیشتر از چند ساعت استراحت کردن نیاز داشته باشید.
برای از بین بردن اینگونه خستگیها میتوان در حدود 2 تا 3 هفته اقداماتی انجام داد که انرژیهای از دست رفته را جایگزین کرد. در این 2 یا 3 هفته باید بیشتر استراحت کنیم، بیشتر با دوستان و خانواده خود وقت بگذرانیم و روابط اجتماعی را گسترش دهیم، غذاهای سالمتر و مقویتر بخوریم، مایعات بیشتر بنوشیم، از ویتامینهای مختلف و یا مولتیویتامین استفاده کنیم (البته نه سرخود) و کارهای دیگری که میتوانند باعث جایگزینی انرژی و مواد از دست رفته بدن شوند.
گلبولهای قرمز اکسیژن را از ریهها به سایر نقاط بدن منتقل میکنند و کمبود این گلبولها مشکلساز خواهد بود.
|
اما اگر فردی بهصورت مداوم، تمام طول روز احساس خستگی و بیحالی داشت و با استراحت کردن و انجام موارد بالا هم خستگی او رفع نشد، احتمالا مشکل از جای دیگری است و دکتر ساندرا آدامسون در این مورد میگوید: نیاز به مشاوره گرفتن و یافتن منشا این خستگی است. خستگی بیش از حد و مداوم میتواند نشانهی یک بیماری و یا یک مشکل جدی باشد و نباید از کنار آن به راحتی گذشت. ما در این مقاله تبیان 6 دلیل برای احساس خستگی مداوم را معرفی خواهیم کرد.
...
1- کم خونی
خستگی ناشی از کم خونی در نتیجهی کمبود گلبولهای قرمز خون به وجود میآید. این گلبولها اکسیژن را از ریهها به سلولها و بافتهای بدن منتقل میکنند. در این حلت ممکن است فرد احساس ضعف و احساس کوتاه شدن تنفسها را داشته باشد. کم خونی میتواند ناشی از کمبود آهن و یا ویتامین، خونریزی، خونریزی داخلی و یا بیماریها و دلایل بسیار دیگری باشد.
از نشانههای کمخونی میتوان به مواردی مثل ضعف، عدم تمرکز، کم خوابی،تپش قلب و سایر موارد باشد. میتوان با انجام آزمایشهای مربوطه این مورد را تشخیص داد.
2- بیماری تیروئید
منظور از بیماری تیروئید حالتی است که غدهی تیروئید بهطور معمولی کار نکند و میزان متناسبی از هورمون مربوطه را تولید نکند. غده تیروئید در جلوی گلو قرار دارد و به اندازهی گرهی یک کراوات است که هورمونهایی تولید میکند که باعث کنترل متابولیسم میشود. زیاد شدن هورمونهای تولید شده توسط تیروئید منجر به افزایش متابولیسم و کاهش میزان هورمونها باعث کاهش متابولیسم خواهد شد. این مشکل هم یکی از دلایل خستگیهای دائمی است. این مشکل هم با انجام آزمایشات مربوطه مشخص و دمان خواهد شد.
3- دیابت
هر ساله بیش از یک میلیون نفر مبتلا به دیابت نوع 2 در سراسر دنیا تشخیص داده میشوند. نکتهی قابل تامل اینجاست که بسیاری از افراد نمیدانند که به دیابت نوع 2 مبتلا هستند. گلوکز یک منبع انرژی برای بدن انسان است که بدن را سر پا نگه میدارد. بدن کسانی که دیابت نوع 2 دارند در واقع نمیتواند از این منبع انرژی به درستی استفاده کند و همین مسئله باعث افزایش میزان قند خون این افراد میشود. زمانی که بدن از این منابع انرژی استفاده نکند طبیعی است که دچار کمبود انرژی، خستگی و بیحالی میشوند. یکی از دلایل خستگی همیشگی میتواند دیابت نوع 2 باشد که بیشتر در افراد مسنتر رخ میدهد.
4- افسردگی
افسردگی یکی از عمده بیماریهایی است که امروزه در جوامع یافت میشود. شاید تغییر سبک زندگی افراد و جامعه بر رشد این مشکل تاثیر گذاشته باشد. افسردگی میتواند بر روی خواب، تغذیه و تفکر افراد تاثیرات فراوانی داشته باشد. البته این بیماری قابل درمان است. افسردگی میتواند باعث کاهش انرژی، ناامیدی، احساس بی ارزش بودن و منفی گرایی شود. افسردگی هم میتواند یکی از دلایل خستگی دائمی شود و انسان تمایل و انرژی لازم برای انجام کارها را نداشته باشد.
5- سندروم خستگی مزمن
خستگی مزمن به حالتی گفته میشود که بدن افراد برای مدت طولانی خسته باشد که باعث کاهش فعالیتها و تحرک شده و توان فرد را بهشدت تحت تتاثیر قرار میدهد.
6- آپنه خواب
آپنه خواب یک نوع اختلال در خواب است که با وقفههای تنفس در خواب مشخص میشود. اگر زمانی که از خواب بیدار میشوید و باز هم احساس خستگی میکنید میتواند یکی از دلایلش آپنه خواب باشد.
اگر شما هم احساس میکنید همیشه خسته هستید و انرژی و توان لازم برای انجام کارهای معمولی روزانه را ندارید، بد نیست از یک متخصص مشاوره بگیرید و راه حل را جویا شوید.
فرم در حال بارگذاری ...
صبر و بردباری
نوشته شده توسطرحیمی 25ام دی, 1396خداوند متعال زندگی دنیا را چنان مقرر فرموده است که لذت آن همواره با رنج و کوشش همراه باشد. در این دنیا کامیابی بدون رنج، سلامتی بدون بیماری، شادمانی بدون اندوه، رفاه بدون دردسر، دیدار بدون فراق، وصل بدون هجران و آرامش بدون هراس وجود ندارد. اگر جز این باشد، با طبیعت زندگی دنیا و نقش انسان در جهان ناسازگار است. جالب این که واژه «شدت» با تمام مشتقاتش 102 بار و به همین تعداد واژه صبر و مشتقاتش در قرآن آمده است. می توان این طور برداشت کرد که خداوند به همان اندازه که شدت می دهد، صبرش را هم می دهد. |
تعریف صبر
زندگی انسان در دنیا آمیخته با مشکلات عجیبی است که اگر در مقابل آن بایستد و شکیبایی و مقاومت به خرج دهد، به یقین پیروز خواهد شد و اگر ناشکیبایی کند و در برابر حوادث زانو زند، هیچ گاه به مقصد نخواهد رسید.
منظور از صبر همان استقامت در برابر مشکلات و حوادث گوناگون است که نقطه مقابل آن «جزع» و بی تابی است که به معنای از دست دادن مقاومت و تسلیم شدن در برابر مشکلات است.
در قرآن نزدیک صد آیه از صبر سخن به میان آمده، در حالی که هیچ یک از فضایل انسانی به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. این نشان می دهد که قرآن برای صبر اهمیت ویژه و برای صابران اجر فراوانی قائل شده است و می فرماید:
إِنَّما یوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسابٍ[1]
و کلید ورود به بهشت صبر و استقامت شمرده شده است؛ آنجا که می فرماید: فرشتگان بر در بهشت به استقبال صابران می آیند و به آنها می گویند:
سَلامٌ عَلَیکمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ[2]
سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، که سرانجام چه نیکو منزلگاهی یافتید.
...
از مؤمنان خواسته است که صبر پیشه کنند و یکدیگر را به صبر دعوت کنند[3] و از صبر کمک بجویند.[4]
an style="font-size: 10pt;">انسان بدون صبر و استقامت، هم در جهت مثبت به جایی نمی رسد و هم در برابر عوامل منفی، مصائب و آفات، قادر به ایستادگی نیست. به همین دلیل، کلید اصلی پیروزی ها، صبر و شکیبایی است. علی علیه السلام می فرماید:الصبر الظفر[5]
صبر، پیروزی است.
در سخنی دیگر می فرماید:
لایعدم الصبور الظفر و ان طال به الزمان[6]
انسان شکیبا و مقاوم هرگز از دست یافتن به مقصد و آرمان خود محروم نخواهد ماند اگرچه پس از گذشت دورانی طولانی باشد.
صبر نیرویی است که یک نفر را توانایی مقابله با بیست نفر و بیست نفر را توانایی مقابله با دویست نفر می دهد.[7] استاد شهید مرتضی مطهری در توضیح حدیث فوق می فرماید:
هرکس مطلوبی دارد و دائماً در اندیشه است که چه وسیله ای او را یاری خواهد کرد که موفق شود و به مطلوب خود برسد. برخی تصور می کنند یگانه چیزی که باید به یاری آنها بشتابد بخت و شانس است، نه چیز دیگر؛ برخی دیگر در جست وجوی ظفر و پیروزی هستند، اما نه از ناحیه خود، بلکه با کمک دیگران. فقط دیگران را به حساب می آورند، می خواهند با پارتی و توصیه دیگران تلاش کنند. داستان این افراد داستان همان فردی است که ماری بر سکویی خفته دید و گفت: دریغ از مردی و سنگی، چیزی را که به حساب نمی آورند همان شخصیت خودشان است و برخی از مردم به خود تکیه دارند و روی خود حساب می کنند. راه صحیح آن است که انسان شخصیت خود و استعدادهای مکتوم خود را فراموش نکند، بداند که درست است که عالم، عالم اسباب است، اما در این عالم اسباب، از همه اسباب مهم تر و بهتر همان اسبابی است که همراه وجود خود ماست. خداوند هر موجودی را که آفریده او را مجهز ساخته به استعدادهایی که جزء شخصیت خود اوست.
یکی از اموری که در توفیق یافتن انسان دخالت زیادی دارد و شرط موفقیت در کارهاست، حوصله و صبر زیاد است؛ کم حوصلگی و کم صبری مانع رشد و کمال است. آدم کم حوصله کارها را ناقص و ناتمام می گذارد و دائما از این شاخه به آن شاخه می پرد و از این کار به آن کار رو می آورد، در نتیجه هیچ کاری را کامل انجام نمی دهد و دیگری در اثر مداومت و صبر و حوصله زیاد ترقی می کند. اگر صبر و حوصله باشد بی استعدادترین افراد هم می توانند به هدف برسند.[8]
افراد سست اراده و کم حوصله بسیار زود از میدان حوادث می گریزند، یا در برابر حجم مشکلات زانو می زنند. نه دنیا را بدون صبر و استقامت به انسان می دهند و نه آخرت را.
پرسش: اگر صبر و پایداری موجب رسیدن انسان به هدف است؛ و اگر این یک حکم کلی و قانون همیشگی و تخلف ناپذیر است، چرا در طول تاریخ افراد و گروه هایی را می بینیم که با وجود آن که در میدان های شرف، پایداری و مقاومت کرده اند، به منظور و هدف خود نائل نشده اند؟
پاسخ: جواب این سؤال با اندکی دقت روشن خواهد شد. هدف ها از لحاظ دیررس یا زودرس بودن متفاوتند. بعضی در زمانی کوتاه و برخی در زمان های طولانی تأمین می شوند. مثلًا غرس کردن یک نهال و پرداختن و رسیدگی و فراهم کردن سایر موجبات باروری، همه مقدمات لازم برای برخورداری از میوه آن نهال است. اگر این مقدمات فراهم شود و در تهیه آن کوتاهی نشود، به طور مسلّم میوه به دست خواهد آمد، ولی زمان معین و یکسانی در همه جا وجود ندارد. گاهی میوه مورد نظر در مدت یک سال به دست می آید و گاه نوع درخت و میوه به صورتی است که زودتر از ده سال نمی توان امید و انتظار ثمره داشت. به یقین مقصود نهایی از تربیت نهالی که پس از ده سال بارور خواهد شد، همانا گرفتن ثمره دلخواه از آن است، ولی هدف از کوششی که در هر یک از این سالیان به کار می رود آن است که نهال یک گام به سوی باروری نزدیک شود و وقتی یک سال بدون سستی و تنبلی بر باغبان گذشت او می تواند مطمئن باشد که زحمات یکساله او به نتیجه رسیده و نهالش یک سال و یک مرحله به باروری نزدیک تر شده است. اگر بیننده ای که از دور یا نزدیک کوشش های یکساله باغبان زحمتکش و صبور را دیده، پس از پایان سال اول، چون میوه ای بر شاخه های درخت مشاهده نمی کند از روی نومیدی و بی اعتمادی دستی بر هم ساییده، شعر معروف «بر اثر صبر نوبت ظفر آید» را به باد تخطئه بگیرد و به تجربه ناقص خود در مورد این باغبان استدلال نماید، همه او را به تنگ نظری و کم حوصلگی منسوب می کنند.
صبر در بهداشت و سلامت جسم بسیار مؤثر است. افراد ناشکیبا عمری کوتاه و توأم با انواع بیماری ها دارند که مهم ترین آنها بیماری های قلبی و عصبی است. در حالی که شکیبایان از عمر طولانی و توأم با سلامت نسبی برخوردارند. علی علیه السلام فرمود:
مَن احَبَّ البَقاء فلیعِدَّ لِلمَصائب قلباً صبوراً[9]
کسی که دوست دارد عمر طولانی داشته باشد باید قلب صبوری در برابر مصائب آماده کند.
معنای صبر
راغب اصفهانی می فرماید:
صبر، یعنی خویشتن داری و حبس نفس بر چیزی که عقل و دین تقاضا می کند و خویشتن داری و حبس نفس از چیزی که شرع و عقل از آن نهی می کند. به عبارت دیگر، صبر، یعنی وارد کردن خویشتن بر تبعیت از دستورات عقل و دین.[10]
راه های دستیابی به صبر
1- شناخت طبیعت زندگی دنیا
مهم ترین پشتوانه صبر، برداشت درست انسان از زندگی است و این که به ماهیت و حقیقت زندگی پی ببرد. زندگی دنیا بهشت عنبر سرشت و خلد برین و جاودانه نیست؛ سراسر گرفتاری و تکلیف است. انسان برای این آفریده شده است که در این زندگی دنیا آیینه وجودش را صیقل دهد و در گیرودار این آزمون ها برای زندگی جاودانه و ابدی سرای دیگر آماده گردد. کسی که زندگی را این گونه دید، حوادث گوناگون آن برای او ناگهانی جلوه نمی کند.
اما کسانی که زندگی را باغستانی پرگل و لاله تصور می کنند، و انتظار دارند که راه هموار زندگی شان از میان گل ها و شکوفه های رنگارنگ بگذرد، کوچک ترین پیشامد زندگی هر قدر هم کم و ناچیز باشد، برایشان سخت و ناگوار و غیر قابل تحمل جلوه می کند چون به هیچ وجه فکرش را نمی کرده و انتظارش را نداشته اند.
قرآن درباره طبیعت زندگی انسان می فرماید:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کبَدٍ[11]
ما اصولًا نوع بشر را در رنج و زحمت آفریده ایم.
درباره طبیعت جهان و تغییرات و تحولات آن نیز اشاره به ثابت نبودن اوضاع و احوال روزگار دارد.
خداوند متعال زندگی دنیا را چنان مقرر فرموده است که لذت آن همواره با رنج و کوشش همراه باشد. در این دنیا کامیابی بدون رنج، سلامتی بدون بیماری، شادمانی بدون اندوه، رفاه بدون دردسر، دیدار بدون فراق، وصل بدون هجران و آرامش بدون هراس وجود ندارد. اگر جز این باشد، با طبیعت زندگی دنیا و نقش انسان در جهان ناسازگار است. جالب این که واژه «شدت» با تمام مشتقاتش 102 بار و به همین تعداد واژه صبر و مشتقاتش در قرآن آمده است. می توان این طور برداشت کرد که خداوند به همان اندازه که شدت می دهد، صبرش را هم می دهد.[12]
2- خداباوری
اگر انسان بداند که آغاز و انجامش در اختیار خداوند است و اوست که از نیستی به هستی آورده و به زندگانی اش حس و حرکت بخشیده است.
اگر سلامتی دارد از جانب اوست و اگر نیرویی دارد، آن نیز از آن اوست.
اگر ثروتی و همسری و فرزندی دارد، همه از اوست:
وَ ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ…[13]
هر نعمتی که از آن برخوردارید از خداوند است.
بدین ترتیب، انسانی که همه چیز را از آن خداوند می داند، اگر پیشامدی برای او رخ دهد، و چیزی از او گرفته شود، گویا اتفاقی نیفتاده است. صاحب و بخشنده اصلی، قسمتی از آنچه را که داده بود، گرفته است. چقدر نابه جا و زشت است که انسان چیزی را که از کسی به عاریت گرفته است، از این که صاحبش بیاید و آن را بازپس گیرد، به خشم آید؛ سخنان ناروا گوید و صاحب امانت را ناسزا نثار کند. از این روست که خداوند بزرگ، پروردگار انسان و جهان، به انسان ها می آموزد که در هنگام بروز مصیبت و پیشامدهای ناگوار، بر یقین خویش با تلقین بیفزایند و زبان را همراز و همراه دل پاک خویش گردانند و گفتار و پندار را یکی کنند و به عنوان شعاری که جلوه گاه کردارشان است، این عبارت را بر زبان آورند:
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ[14]
ما از خداوندیم و به سوی او باز می گردیم.
3- باور داشتن پاداش خداوندی
از جمله چیزهایی که انسان را بر عملی تشویق می کند و آدمی را به مقاومت و استقامت وامی دارد و تمایل و حرص انسان را در کارها می افزاید، آن است که به پاداش ارزنده ای که می بیند، اطمینان کامل داشته باشد. این، همان کاری را می کند که در مقیاس کوچک تری جایزه ها و بورس های ملی و دولتی و بین المللی می کنند.
قرآن بارها به این مطلب اشاره می کند که صابران بهترین پاداش را نزد خداوند متعال دارند، و آن زمان که به سوی او باز می گردند و در برابرش می ایستند، این پاداش عظیم را دریافت می دارند. در حدیث آمده است:
کسانی که از سلامتی و رفاه کامل در دنیا برخوردارند، وقتی در روز قیامت می بینند که تا آن اندازه پاداش اهل بلا در این سرای دنیا، ارزنده و چشمگیر است، آرزو می کنند که ای کاش در دنیا بدنشان را تکه تکه کرده بودند.
در قرآن هیچ عمل صالح و هیچ صفت و خصلتی را نمی یابیم که همانند صبر برایش پاداش عظیم در نظر گرفته شده باشد. بنگرید و بسنجید که خداوند با چه عظمتی از پاداش صابران سخن می گوید:
… نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ* الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلَی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ[15]
پاداش انسان های پرتلاش صابر که همواره در همه امور امید به خدا بسته اند، بسیار خوب است.
صبر تنها سرمایه ای است که زیان ندارد، و به علاوه، سود آن در بالاترین حد ممکن است:
وَ لَنَجْزِینَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یعْمَلُونَ[16]
و البته کسانی را که در دنیا صبر پیشه کنند به بهترین وجهی پاداش خواهیم داد، و بهترین عمل های آنان را محور پاداش و جزایشان قرار می دهیم.
خداوند، دستمزد صابران را با شماره و اندازه نمی دهد و پاداششان بی حساب است:
إِنَّما یوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسابٍ[17]
خداوند صابران را [استثنائاً] بی حساب، پاداش خواهد داد.
وقتی پاداش صابران نزد خداوند این چنین باشد، کافی است مؤمن در هنگام برخورد با پیشامدهای ناخوشایند و گرفتاری های روزگار، این حقیقت را به یاد داشته باشد که هر قدر زندگی اش به طول بینجامد، بالاخره بازگشتش به سوی خداوند است و پاداشی که نزد او دارد هرگز از میان نخواهد رفت. از این رو، قرآن آنجا که می فرماید:
«و بشّر الصّابرین»
در آیه بعد از آن کسانی سخن می گوید که در برابر دشواری های زندگی سخنشان این است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ».
وقتی می گویند: «إِنَّا لِلَّهِ» به یاد ماهیت حقیقی خود می افتند که مملوک خداوندند، و وقتی می گویند: «وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ» به یاد پاداش نیکی که نزد پروردگارشان دارند، می افتند. این دو یادآوری همانند دو بال، مرغ بلند پرواز صبرشان را به پرواز در می آورد و از آنان قهرمانان صبر و بردباری می سازد.
علی علیه السلام به اشعث بن قیس که به مصیبت از دست دادن فرزند گرفتار شده بود فرمود:
یا اشعث! ان صبرت جری علیک القدر و انت مأجور و ان جزعت علیک القدر و انت مأزور[18]
اگر صبر کنی، تقدیر الهی بر تو جاری می شود و تو اجر خواهی برد و اگر بی تابی کنی، باز هم تقدیر الهی جاری خواهد شد، ولی تو نزد خدا گنهکار محسوب می شوی.
4- امید قطعی به گشایش
انسان یقین داشته باشد که خداوند پس از هر تنگنا، گشایشی، پس از هر بلا، عافیتی، به دنبال هر دشواری و تنگدستی، کامیابی و رفاهی و پس از هر سختی، آسایشی مقرر فرموده است.
در این رابطه قرآن مجید می فرماید:
سَیجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یسْراً[19]
خداوند به زودی بعد از هر سختی، آسانی قرار می دهد.
نیز می فرماید:
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً* إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً[20]
پس همانا با هر سختی آسانی* و با هر سختی آسانی هست.
خداوند در این دو آیه نفرموده است که آسانی پس از سختی و به دنبال آن می آید؛ بلکه همین مضمون را به این صورت بیان کرده است که «با هر سختی، آسانی است» این تغییر در اسلوب بیان، به دو منظور صورت گرفته است:
1- آن چنان آمدن آسانی از پس سختی، فوری و بی درنگ است که گویا همراه یکدیگرند.
2- اصولًا همراه هر سختی، آسانیی نیز هست، گاهی آشکار و دیدنی و گاهی ناپیدا و پنهان، آن چنان که حتی نتوان گمان برد.
انسان باید یقین داشته باشد که وعده های خداوند حتمی است. و از سوی دیگر، در مضامین آیات قرآن درباره صبر دقت کند که خداوند به صابران و متقیان وعده داده است که هر قدر مسیر زندگی آنان پر از خارهای جانگداز باشد، و هر اندازه در گیرودار زندگی دنیا سختی و مشقت تحمل کنند، عاقبتشان به خیر است و فرجام نیک زندگی آنان حتمی است.
حضرت موسی علیه السلام در برابر طاغوت منشی ها و آزارهای فرعون و فرعونیان، به بنی اسرائیل درس مقاومت می دهد. و می فرماید:
اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یورِثُها مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ[21]
از خداوند یاری بخواهید و صبر کنید که زمین ملک خداوند است و او به هرکس از بندگانش که بخواهد وامی گذارد و حسن عاقبت و پیروزی حتمی از آن اهل تقواست.
در آخر سوره یوسف نیز قرآن این مدد غیبی را که از جانب او به صابران می رسد، یک سنت خداوندی قلمداد می کند و می فرماید:
حَتَّی إِذَا اسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّی مَنْ نَشاءُ وَ لا یرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ[22]
تا آن جا که رسولان مأیوس شده، گمان کردند وعده نصرت خدا خلاف خواهد شد. در آن حال وقت یاری ما فرا رسید تا هرکه را خواهیم نجات بخشیم و قهر و انتقام ما از بدکاران باز نگردید.
5- امید به جبران محرومیت ها
خداوند، هرگز محرومیت های مؤمنان صابر و پارسایان شاکر را بدون جبران رها نخواهد کرد و از پاداش نیکوکاران ذره ای فروگذار نخواهد کرد، بلکه چندین برابر خواهد گردانید، هم در دنیا و هم در آخرت. در دنیا هرچه را از دست داده اند، بهتر و بالاترش را به آنان خواهد داد و شکست های آنان را با پیروزی جبران خواهد فرمود و در آخرت نیز اجر بی حساب به آنان عنایت خواهد نمود.
خداوند، درباره مهاجرانی که در راه او از وطن و دارایی های خود دست کشیده و به همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کرده اند، تا بنای باشکوه حکومت اسلامی را در شهر یثرب که سال ها زیر سلطه یهودیان به سر برده است، پی ریزی کنند، می فرماید:
وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکبَرُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ* الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ[23]
و آنان که در راه خداوند مهاجرت کردند پس از آن که سال ها در وطن خویش از کافران ستم دیده بودند، در این دنیا به آنان جایگاه نیکویی خواهیم بخشید و البته پاداش آخرت بزرگ تر است. کاش می توانستند بفهمند و بدانند!
این مهاجرانند که در زندگی صبر پیشه کرده و با امید به خداوند، تمام این مسیر را طی کرده اند.
ام سلمه یکی از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گوید:
از آن حضرت شنیدم که می فرمود: هر بنده ای که به هنگام پیشامد مصیبتی برای او بگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ؛ اللهم ائجرنی فی مصیبتی واخلف لی خیراً منها» (ما از آن خداییم و به سوی او در حرکتیم؛ خداوندا! به من عوض این محرومیت را بده و بهتر و بالاتر از آن چه از دستم رفته است به من عنایت فرما) خداوند پاداش کامل به او عنایت می فرماید و بهتر از آنچه از دستش رفته است، در همین دنیا به او می بخشاید. وقتی همسرم (ابوسلمه) از دنیا رفت، همین دعا را خواندم، اما هرگز باورم نمی شد که همسری بهتر از ابوسلمه پیدا کنم. خداوند از دست رفتن شوهرم را به بهترین وجهی جبران کرد و به همسری پیامبر گرامی اش درآمدم.[24]
6- یاری خواستن از خداوند
از دیدگاه قرآن، مهم ترین پشتوانه صبر یاری خواستن از خداوند است که بدون آن هیچ بشری نمی تواند صبر را به نهایت درجه برساند و در مقام صبر هم چنان باقی بماند تا به مقصود برسد. در سوره بقره دوبار «صبر» و «صلاة» در کنار هم آمده اند. در آیه 45 می فرماید:
وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ…
از صبر و نماز کمک بجویید.
و در آیه 153 می فرماید:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ
ای کسانی که ایمان آورده اید از صبر و نماز کمک بگیرید که خداوند با صابران است.
قرآن در آیه ای دیگر از زبان مؤمنان استوار در میدان کارزار می فرماید:
رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَینا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ[25]
پروردگارا! به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم بدار و بر شکست کافران یاری فرما.
7- زنده نگهداشتن خاطره قهرمانان صبر
یکی دیگر از راه های تقویت نیروی صبر در وجود انسان مطالعه زندگی صابران راستین است، که چه بلاهای گوناگون و سختی های رنگارنگی را تحمل کرده اند؛ به ویژه فرستادگان خداوند که هر لحظه از زندگی آنان درس جداگانه ای از مقاومت و استقامت است. از این رو قرآن به ویژه در آیاتی که در مکه نازل شده است، در بیان داستان های پیامبران اصرار بیشتری نشان می دهد، و در برخی از سوره ها قسمتی از این داستان ها را بیان می کند تا پیامبر اسلام و مسلمانان آرام گیرند و دل قوی دارند و در برابر دشمنان اسلام پایدار بمانند و کثرت عِدّه و عُدّه دشمن را به هیچ انگارند.
قرآن می فرماید:
وَ کلًّا نَقُصُّ عَلَیک مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَک[26]
و داستان یکایک پیامبران گذشته را برای تو بازگو می کنیم تا اراده تو را استوار گردانیم.
در آیه دیگر می فرماید:
وَ لَقَدْ کذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِک فَصَبَرُوا عَلی ما کذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَک مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ[27]
فرستادگان ما را پیش از تو، چه بسیار تکذیب کردند، اما پیامبران ما در برابر تکذیب مردم صبر و استقامت پیش گرفتند و آن قدر آزار دشمنان را تحمل کردند تا لحظه ای که یاری ما رسید. سخن خداوند تغییرپذیر نیست و این سنت خداوند است که همواره بر یک منوال بوده و خواهد بود…
در جای دیگر از زبان پیامبران الهی می فرماید:
وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیتُمُونا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُتَوَکلُونَ[28]
چرا بر خداوند توکل نکنیم که همه راه و چاه زندگی را به ما نشان داده است؟ و حال که این طور است در برابر آزارهای شما صبورانه ایستادگی خواهیم کرد. زیرا می دانیم که هرکس بخواهد تکیه گاهی راستین داشته باشد، باید بر خداوند توکل کند.
قرآن خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
فَاصْبِرْ کما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ…[29]
ای رسول! صبور باش مانند پیامبران اولواالعزم و بر امت به عذاب تعجیل مکن.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه می خواست سررشته صبر را از دست بدهد و از زخم زبان ها و کردارهای ناروای مردم دلتنگ، یا به خاطر جهالت مردم اندوهناک می شد و از توطئه های دشمن به تنگ می آمد، داستان های صبر انبیای الهی، او را استوارتر می ساخت و غم و اندوه او را از میان می برد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم این تعلیم الهی را عیناً به یارانش منتقل می کرد و برای تقویت و تثبیت خصلت صبر در وجود آنان، نمونه هایی از درگیری ها و مصایب مؤمنان امت های پیشین را بیان می فرمود که چگونه با انواع بلاها دست و پنجه نرم می کردند و به یاری صبر، بر آنها پیروز می شدند تا زندگی این قهرمانان برای مسلمانان الگو باشد و دریابند که در صف مبارزه با کافران و در طی مراحل ابتلا تنها نیستند.
8- ایمان به قضا و قدر
یکی دیگر از مسایلی که به انسان کمک می کند تا در برابر دشواری ها، صبر و استقامت کند، ایمان به قضا و قدر الهی است. انسانی که معتقد است آن چه بر او فرود می آید، از جانب خداوند است و هر پیشامدی به خواست اوست، آن چنان روحیه مقاومی پیدا می کند که به سادگی می تواند محرومیت ها را تحمل کند و تحت تأثیر هیچ کس و هیچ چیز از راه مستقیم صبر منحرف نمی گردد.
قرآن در این باره می فرماید:
ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکمْ إِلَّا فِی کتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِک عَلَی اللَّهِ یسِیرٌ[30]
به هیچ کس مصیبتی نمی رسد و برایش پیشامدی نمی شود، مگر آن که پیش از این که در دنیا بیاید، در کتابی نوشته شده است. همانا این کار بر خدا آسان است و چنین محاسبه ای جز از علم و احاطه خداوندی بر نمی آید.
در آیه بعد بلافاصله عکس العملی که باید بر این طرز تفکر مترتب باشد، متذکر می گردد و می فرماید:
لِکیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ…
[این را بدانید] تا نه برای از دست رفته تأسف بخورید و نه به خاطر به دست آمده فوق العاده شادمان گردید.
با این توضیح که این طرز فکر و این گونه باور داشتن قضا و قدر در صورتی درست و رواست که انسان در آنها دستی نداشته و در اختیار انسان نباشد، نه در مواردی که می تواند با اندیشه و تلاش آن مشکل را از سر راه خویش بردارد.
9- هماهنگی با صابران
هرگاه انسان در ظاهر، خود را به صفتی بیاراید، هرچند در باطن چنین نباشد، به تدریج در باطنش نفوذ کرده و به آن متخلق می گردد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
مَن یتَصَبَّر یصبّره الله[31]
کسی که خود را به چهره صابران درآورد- و جزع و فزع را ترک گوید- خداوند روح صبر را به او می بخشد و او را مقاوم و نیرومند می سازد.
10- تمرین صبر
دست یابی به صبر، مانند کسب هر کمالی در سایه ممارست و روبرو شدن با حوادث گوناگون حاصل می شود. علی علیه السلام فرمود:
من توالت علیه نکبات الزمان اکسبته فضیلة الصبر؛[32]
کسی که پی در پی حوادث ناخوشایندی برایش حادث می شود، فضیلت صبر برایش فراهم می گردد.
11- معجون صبر
در تاریخ آمده است: انوشیروان به بوذر جمهر خشمگین شد و دستور داد او را در اتاق تاریکی زندانی کنند. چند روزی گذشت، انوشیروان کسی را فرستاد تا از وضع و حال او جویا شود. فرستاده انوشیروان، بوذر جمهر را خوشحال و شاداب دید، پرسید: چگونه در حالی که زندان هستی، خوشحال به نظر می رسی؟ بوذر جمهر گفت: من همه روزه از معجونی که از شش ماده ترکیب شده است استفاده می کنم. و این معجون مرا شاداب نموده است.
او پرسید: ممکن است این معجون را به ما معرفی کنی تا در مشکلات به آن پناه بریم؟
بوذر جمهر گفت: ماده اول توکل به خداست؛ دوم، آنچه مقدر است، خواه ناخواه رخ می دهد و بی تابی در برابر آن مشکلی را حل نخواهد کرد؛ سوم، صبر و شکیبایی بهترین چیزی است که در آزمون های الهی به کمک انسان می شتابد؛ چهارم، اگر صبر نکنم چه کنم؟ پنجم، از مشکلی که من دارم مشکلات سخت تری نیز وجود دارد، پس خدا را شاکرم که به آنها گرفتار نشده ام؛ ماده ششم، ستون به ستون فرج است.
این جریان که به گوش انوشیروان رسید، بوذر جمهر را آزاد کرد و وی را گرامی داشت.[33]
12- نگاه مثبت به بلاها
بلاها و مشکلات را وسیله کمال خود بدانیم. همچون کوه نورد و ورزشکار و سربازی که تمام محرومیت ها و سختی ها و مشکلات را زمینه رشد خود دانسته و تحمل می کند.
راهکارهای دیگری به صورت کاربردی برای تقویت صبر وجود دارد. همچون:
اشتغال به فعالیت های سخت و دشوار.
دوری از اموری که موجب سستی و ضعف اراده می شود. مانند خواب و بیکاری.
مداومت و مقاومت در جهت خلاف تمایلات نفسانی.
روزه داری.
ورزش کوه نوردی.
افزایش کارهای ارادی و.. .
پی نوشت ها
[1] . زمر/ 10
[2] . رعد/ 24
[3] . آل عمران/ 200
[4] . بقره/ 153
[5] . غررالحكم، ح 213
[6] . نهج البلاغه، قصار/ 153
[7] . انفال/ 60
[8] . حكمتها و اندرزها، استاد مطهرى، ص 212
[9] . ميزان الحكمه، ج 2، ح 10128
[10] . مفردات راغب، لغت صبر
[11] . بلد/ 4
[12] . اعجاز عددى قرآن، ص 155
[13] . نحل/ 53
[14] . بقره/ 156
[15] . عنكبوت/ 58 و 59
[16] . نحل/ 96
[17] . زمر/ 10
[18] . مستدرك، ج 2، ص 357؛ بحارالانوار، ج 34، ص 309 و ج 79، ص 134
[19] . طلاق/ 7
[20] . انشراح/ 5 و 6
[21] . اعراف/ 128
[22] . يوسف/ 110
[23] . نحل/ 41 و 42
[24] . مسكن القواد، ص 48 و 111
[25] . اعراف/ 126
[26] . هود/ 120
[27] . انعام/ 34
[28] . ابراهيم/ 12
[29] . احقاف/ 35
[30] . حديد/ 22
[31] . ميزان الحكمه، ج 2، ح 10128
[32] . شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 322
[33] . سفينة البحار، ج 2، واژه صبر
فرم در حال بارگذاری ...
خلوت دل
نوشته شده توسطرحیمی 25ام دی, 1396گمان کنم که زمانش رسیده برگردی
به ساحت شب قدر ای سپیده برگردی
هزار بیت فرج نذر میکنم شاید
به دفتر غزلم ای قصیده برگردی
زمان آن نرسیده کرامتی بکنی
قدم به خانه گذاری به دیده برگردی؟
مزار حضرت مهتاب را نشان بدهی
به شهر سبز ترین آفریده برگردی
گمان کنم که زمانش…گمان کنم حالا
که پلک شاعری من پریده برگردی
نگاه کن! به خدا بی تو زندگی تنهاست
قبول کن که زمانش رسیده برگردی
فرم در حال بارگذاری ...