شب چهارم محرم 1395 هیئت رزمندگان اسلام قم با نوای حاج سید مهدی میرداماد

نوشته شده توسطرحیمی 15ام مهر, 1395


شب چهارم محرم 1395
هیئت رزمندگان اسلام قم


من الغریب نوشتی ، الی الحبیب سلامی - مناجات   دانلود

عزیز فاطمه حرّم ولی حر گرفتارم - روضه حضرت حر   دانلود

یه رو سیاه برگشته - زمینه   دانلود

حر باشی اگر ای دل - نوحه   دانلود

عبد گرفتار آمده یا سیدی العفو - واحد   دانلود

مرثیه خوانی جانسوز استاد سازگار   دانلود

بسم الله سینه زن بازم سینه بزن - شور گل ختمی  دانلود

سخنرانی دکتر رفیعی   دانلود

عابس


فرم در حال بارگذاری ...

مراسم شب و روز 3 محرم 95 با نوای حاج منصور ارضی

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395

 

صوت کامل شب 3 محرم 1395

 

صوت کامل روز 3 محرم 1395

...

شعر روضه حضرت رقیه (سلام الله علیها)

با سر رسیدی! بی سَرِ گودال بابا جان
از ذوق دارم می روم از حال بابا جان

حِس می کنم جا خوردی از وقتی مرا دیدی
راحت بگو در صورتم بابا چه ها دیدی

پا تا سرم را بعدِ تو غمها عوض کرده
آن دختری که داشتی خیلی بد آورده

یادت میاید شانه و مویِ کَمَنْدم را
در بین دختر بچه ها قَدِّ بلندم را

شانه به غارت رفت، مویم سوخت، دَرهَم شد
قَدَّم دَمِ خیمه به زیر چکمه ها خم شد

یادت می آید چشمهایم آسمانی بود
کارم فقط در پیش تو شیرین زبانی بود

حالا ببین خون مُردگی چشمهایم را
لکنت زبان و لرزش بین صدایم را

یادت میاید بازوی من بوسه گاهت بود
هر روز طاق ابروی من بوسه گاهت بود

شلاق ها پییچیده محکم دُوْرِ بازویم
حالا رَدِ انگشتری مانده به ابرویم

یادت میاید دست بوست می رسیدم من
بین حیاط خانه دائم می دویدم من

نه لب برایم مانده تا که بوسه بردارم
نه می دوم! از بس پدر درد کمر دارم

یادت میاید که ستاره گوش من کردی
روز تولد گوشواره گوش من کردی

پاره شده در وقت غارت لاله گوشم
شد گوشواره آلت قَتّاله گوشم

یادت میاید بود پشت پرده ها جایم
با دستهای خود حنا بستی به پاهایم

چشم تو روشن بین هر بازار می گردم
انگار خلخالی ز جنس خار، پا کردم

یادت می آید ای پدر زهرای تو بودم
پیش همه انسیه الحورای تو بودم

در کوچه بن بست سیلی بی هوا خوردم
رویِ شتر از پیرِ زن ها من عصا خوردم

یادت میاید چند معجر داشتم روزی
یک چادر گلدار بر سر داشتم روزی

با زور چادر را کشیدند از سرم بابا
یک آستین پاره می شد معجرم بابا

 

اشعار روز سوم

شعر مناجات با امام زمان (عج)

جوان به هیات تو آمدیم و پیرشدیم
ز قبل روز تولد تورا اسیر شدیم

جسارتا ز حساب و کتاب باکی نیست
به نیم قطره اشکی ببین چه شیر شدیم

به سیم و زر نفروشیم نوکری تورا
که ما به خاطر این نوکری امیر شدیم

درخت بار دهد شاخه اش می افتد و ما
ز فرط جرم و گناه است سربه زیر شدیم

شما مقام شفاعت به گریه کن دادید
که ما فراز اجرنای یامجیر شدیم؟

ببین به گفتن یا لیتنا خوشیم حسین
ببخش زود نبودیم ببخش دیر شدیم

اگر چه روی سیاهیم و بوی بد داریم
ز یا حسین فروشنده عبیر شدیم

ز بعد اوف لنا الکیل سفره گستردیم
ز دستگیری دست تو دستگیر شدیم

ز ما دریغ مکن این غذای نذری را
کجاست ماه محرم که ما فقیر شدیم

تن تو جمع نشد جمع ما ولی جمع است
ز دانه دانه زنجیرتان کثیر شدیم

به شوق آمدن مادرتو منتظر
زمان آمدن منکر و نکیر شدیم

تمام خاطره ما ز دور کودکی است
نبین کشیده قدیم و نبین کبیر شدیم

چه عزتی به از این عمر رفته با تو گذشت
جوان به هیات تو آمدیم و پیر شدیم


شعر زبانحال حضرت رقیه (سلام الله علیها)

دست بگذار به قلب نگرانم بابا
تا که آرام شود روح و روانم بابا

چند وقت است صدایم نزدی دختر من؟
چند وقت است نگفتم به تو “جانم بابا؟”

نه تو هستی نه عمو و نه علی اکبر هست
پس برای چه کسی شعر بخوانم بابا؟

بسکه در راه دویدم بخدا خسته شدم
بغلم کن روی پایت بنشانم بابا

حرف های بدی امروز به من گفت یزید
وای بند آمده از شرم زبانم بابا

زجر ملعون به روی جای لبت سیلی زد
چند شب تلخ شده طعم دهانم بابا

گیسویم سوخته است و کف پام آبله زد
بازویم نیز شکسته به گمانم بابا

سینه‌ات هستی من بود و خرابش کردند
چه کسی پای نهاده به جهانم بابا؟

حرمله تیر به تو زد؟ بخدا میکُشمش
آخرین تیر تو شد قد کمانم بابا

جان من بند به موهای پریشان تو بود
گیسویت سوخت چرا زنده بمانم بابا؟

يك لحظه هم با دشمنت سازش نكردم
جز عمّه جان از هيچ كس خواهش نكردم

زير لگد چون برگ پاييزى شكستم
امّا به پيش شاميان خش خش نكردم

تو بين طشت زر نهادى سر ولى من
جز خار و خس را زير سر بالش نكردم

يا طعنه خوردم پشت هم يا ضربه خوردم
يك لحظه هم احساس آرامش نكردم



/>


فرم در حال بارگذاری ...

دانلود مداحی شب سوم محرم ٩٥ با نوای حاج حسن خلج

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395


فرم در حال بارگذاری ...

امام حسین (علیه السلام) برای اجرای سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) قیام کرد!

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395

نورانیت در سه چیز است. گاهی در عقاید و اعمال و افکار و اشخاص است. در عقاید توحید نور است. در اعمال نماز نور است. در افکار هم ذکر خدا است. قرآن نور است. ظلمت هم گاهی در عقاید و اعمال و افکار و اشخاص صورت می‌ گیرد. در عقاید شرک ظلمت است. در اعمال دروغ ظلمت و تاریکی است. گاهی افراد تاریک هستند مثل یزید.

شب دوم محرم با سخنرانی حجت الاسلام رفیعی و مداحی حاج سید مهدی میرداماد در هیئت رزمندگان اسلام قم برگزار شد.

در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام رفیعی را می خوانید:

 
حجت الاسلام رفیعی:

روزی که ابا عبدالله علیه السلام از مدینه بیرون آمدند فرمودند: من روش پیغمبر و امیرالمومنین علیه السلام را می‌ خواهم ادامه دهم. شب عاشورا امام حسین علیه السلام به زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: خواهرم جزع و فزع نکن من و شما و همه انسان های مومن باید الگویمان رسول الله باشد و به ایشان تأسی کنیم. روز عاشورا هم این مطلب را خیلی تکرار می‌ کردند. گاهی هم نشانه های پیغمبر را با خودشان می‌ آوردند و می‌ فرمودند: آیا می‌ دانید این عمامه پیامبر است که بر سر من است؟ تمام ائمه ما که 250 سال در میان مردم بودند همه روششان سنت و روش پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است.

...

امام زمان ارواحنا فداه هم وقتی ظهور می‌ کنند می‌ فرمایند: روش من روش پیامبر صلی الله علیه و آله است. در کتاب کافی مرحوم کلینی روایاتی را از امام صادق  علیه السلام می‌ آورد که ایشان می‌ فرمایند: هر چه که ما می‌ گوییم با دو چیز بسنجید اگر خلاف این دو بود قبول نکنید: قرآن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله.

کاری که امروز داعش می‌ کند سنت و سیره رسول خدا نیست بلکه از خودشان ساخته اند. امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه می‌ فرمایند: محبوب ترین بنده خدا کسی است که دنباله رو سیره و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. در زندگیتان به پیامبر صلی الله علیه و آله تاسی کنید. امام حسین علیه السلام آمدند سنت پیامبر را اجرا کنند. سیره پیغمبر در بحث اداره جامعه امامت بود نه خلافت.

این افتخار شیعه است که امروز سر بلند می‌ کند و می‌ گوید: سیره پیامبر صلی الله علیه و آله همانی است که ائمه علیهم السلام انجام دادند بی هیچ کم و کاستی. آیه 21 سوره احزاب می‌ فرماید: هر کسی سه ویژگی داشته باشد الگوی او پیامبر است. «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يرْجُو اللَّهَ وَالْيوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» پیامبر الگو اسوه است برای کسی که خدا و قیامت را قبول داشته باشد و یاد خدا باشد و خداترس باشد.

قرآن کریم می‌ فرماید: سیره پیامبر صلی الله علیه و آله این بوده است که مردم را از ظلمت به سمت نور ببرد. «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» پیغمبر می‌ خواستند تاریکی را ببرد و نور بیاورد. امام حسین علیه السلام هم می‌ خواستند همین کار را بکنند. حال بعضی ها ظرفیت داشتند و نورانی شدند و بعضی ظلمانی ماندند. ابی عبدالله علیه السلام می‌ خواهد این هدف پیامبر را پیاده کند. خدا ولیّ آنهایی است که از ظلمات به سمت نور می‌ روند.

نورانیت در سه چیز است. گاهی در عقاید و اعمال و افکار و اشخاص است. در عقاید توحید نور است. در اعمال نماز نور است. در افکار هم ذکر خدا است. قرآن نور است. ظلمت هم گاهی در عقاید و اعمال و افکار و اشخاص صورت می‌ گیرد. در عقاید شرک ظلمت است. در اعمال دروغ ظلمت و تاریکی است. گاهی افراد تاریک هستند مثل یزید. توحید که نور است با شرک یکی است؟ امیرالمومنین علیه السلام که نور است با ابن ملجم یکی است؟

مظاهر نور روشن است. قرآن و نماز و اهل بیت و جلسه ابی عبدالله علیه السلام نور هستند. علامه طباطبایی یک بحث قشنگی دارند که می‌ گوید چطور کافران به سمت نور می‌ روند. مگر نور دارند؟ می‌ گوید: خدا یک نور فطرت به همه داده است. کافر این نور را خاموش می‌ کند و از نور به سمت ظلمات می‌ رود ولی مومن آن را برافروخته می‌ کند.

اگر بعضی ها قوی تر باشند این نور حسی هم می‌ شود. کربلایی کاظم با معجزه خدا حافظ قرآن و قرآن خوان شد. او سواد نداشت فقط قرآن می‌ خواند. او از آخر به اول و اول به آخر هم می‌ خواند. کتابی که هم عربی و هم قران را با هم داشت برای او بردند و از او پرسیدند این قرآن است؟ سه آیه که در آن صفحه نوشته شده بود را گفت این ها قرآن است. از او پرسیدند چطور فهمیدی؟ کربلایی کاظم گفت: این ها نور دارند ولی بقیه ندارند.

روز قیامت به شدت تاریک است. عده ای حتی دست خودشان را هم نمی بینند و به کسانی که نور دارند رو می‌ کنند و می‌ گویند یک مقدار از نورتان را به ما هم بدهید ما اینجا گیر کرده ایم. می‌ گویند به دنیا برگردید این نورها برای دنیا است. نورانیت ظاهری نیست همان نورانیتی است که جون، غلام امام حسین علیه السلام با چهره بد و بوی بد در روز عاشورا با چهره زیبا و بوی خوب آمد. امام برای او دعا کردند که چهره اش نورانی و بویش خوش شود. نقل شده است که وقتی می‌ خواستنند او را دفن کنند گفتند یک بدنی خیلی نورانی است. امام سجاد علیه السلام فرمودند این بدن جون است که پدرم برای او دعا کرده است.

سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله در یک کلمه نورانی کردن مردم و جامعه بود. سیره امام حسین علیه السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه هم همین است. در آیه 22 سوره زمر خدا می‌ فرماید: آدم های نورانی یک علامت دارند آن علامت علامتی است که حضرت موسی علیه السلام از خدا خواست. علامتی که خدا به پیامبر داد. اگر کسی این علامت را داشته باشد نشانه نورانیت است. هر که شرح صدر دارد و آستانه تحملش بالا است بداند نورانیت دارد. آدم های عصبانی و تند که نمی پذیرند و زیر بار حق نمی روند این ها ظلمانی هستند. همان است که حضرت موسی علیه السلام از خدا خواست: “رب اشرح لی صدری". آستانه تحملتان را بالا ببرید. آدم هایی که سخت نیستند و لجباز نیستند نورانی هستند.

ابی عبدالله علیه السلام مظهر نور بودند ولی ظلمانی ها و تاریک دلان او را ندیدند. اگر کسی آن نور را دید بهره مند شد.

حجت الاسلام رفیعی:

وارث


نظر از:  

السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ‏ عَلَيْكَ مِنِّي سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ

سلام علیکم. التماس دعا

1395/07/15 @ 05:56


فرم در حال بارگذاری ...

نیست کوچک او بزرگ عالم است/شعر شب سوم محرم

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395

 

نیست کوچک او بزرگ عالم است
کی سه ساله ؟ پیر بازار غم است

وای اگر می ماند ، اگر قد میکشید
دلبر عالم در این عمر کم است

مُحرم حج حسین بن علیست
در حریم کبریایی مَحرم است

کسب فیض از دامن عباس کرد
پس یقین مانند او صاحب دم است

در مسیر جذب عشاق حسین
بر سر دوش رقیه پرچم است

روز محشر دستگیر ما همه است
دست او در دستهای فاطمه است


سیدحسین میرعمادی


فرم در حال بارگذاری ...

دانلود مداحی شب سوم محرم ١٣٩٥ با نوای حاج مهدی سلحشور

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395


فرم در حال بارگذاری ...

مراسم عزاداری شب سوم محرم ١٣٩٥ با نوای حاج سيد مجيد بنى فاطمه

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395

 

مراسم عزاداری شب سوم محرم ١٣٩٥
حجت الاسلام والمسلمين بندانی نیشابوری

حاج سيد مجيد بنى فاطمه

شب دوم محرم 1395

 

بخش دوم-زمینه - منو به اسیری بردن

 

 

 


 


 


 


 

بخش اول-روضه

مراسم عزاداری شب سوم محرم ١٣٩٥


فرم در حال بارگذاری ...

ویژگی شخصیتی بی دینان نادانی است

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395


یکی از ویژگی های شخصیتی که در میدان عمل خودش را نشان می دهد و خداوند متعال به آن تصریح می کند و موجب دین گریزی بعضی ها می شود این است که می فرماید:

چه کسی حاضر است فرار کند و فاصله بگیرد از آیین ابراهیم علیه السلام؟

مگر کسی که نادان است یا خود را به نادانی زده است.

کسی که ویژگی فکری اش این است که خردمندانه فکر می کند حاضر است از دین ابراهیم فاصله بگیرد؟ می فرماید: ببین ابراهیم چه شخصیت ویژه ای دارد؟ تو نادان هستی که نمی پذیری.

روز سوم محرم با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در مسجد دانشگاه تهران برگزار شد.در ادامه خبر متن سخنرانی حجت الاسلام پناهیان را می خوانید:


حجت الاسلام پناهیان:

تواضع زیاد در اندیشه به انسان ضرر می زند، وقتی که انسان چاپلوس بار بیاید و این چاپلوسی به اندیشه ی انسان برسد دیگر این فرد نمی تواند دانشمند شود.بسیاری از ویژگی های روحی ما خودشان را در اندیشه های ما نشان می دهد. سبک اندیشیدن کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در روانشناسی اقدامات شایسته ای در این زمینه صورت گرفته است.

...

یکی از تست های مشهور روانشناسی این است که به نوعی شخصیت افراد را در اندیشه ی افراد مورد بررسی قرار می دهد. تست مکعبی را ده ها بار تکرار می کنند انگیزه ای در وجود انسان است که انسان را وادار می کند به تفکر و انتخاب نتیجه. وقتی تو دوست داشته باشی مفید باشی انگیزه فکر شما را به توجیح کردن این کار وادار می کند.

یکی از ویژگی های شخصیتی که در میدان عمل خودش را نشان می دهد و خداوند متعال به آن تصریح می کند و موجب دین گریزی بعضی ها می شود این است که می فرماید: چه کسی حاضر است فرار کند و فاصله بگیرد از آیین ابراهیم علیه السلام؟ مگر کسی که نادان است یا خود را به نادانی زده است. کسی که ویژگی فکری اش این است که خردمندانه فکر می کند حاضر است از دین ابراهیم فاصله بگیرد؟ می فرماید: ببین ابراهیم چه شخصیت ویژه ای دارد؟ تو نادان هستی که نمی پذیری.

خداوند در قرآن می فرماید: شخصیت حضرت ابراهیم علیه السلام را دیدی و او را انتخاب نکردی؟ باید نادان باشی. ممکن است که کسانی ساده لوحانه دین را بپذیرند. آن ها یا بعداً هوشمند خواهند شد یا با نادانی شان کمر اسلام را خواهند شکست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: دو گروه کمر مرا شکستند منافقان و یا نادانان عابد. آن ها به درد دین نمی خورند.

در حدیثی امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر دیدی کسی گناه نمی کند فریبش را نخور شاید عرضه گناه کردن را ندارد، اگر دیدی گناهی نکرد فریبش را نخور شاید گناه دیگری را انجام می دهد. اگر دیدی هیچ گناهی را انجام نمی دهد شاید عقل درستی ندارد. انگیزه گناه در درجه دوم اهمیت قرار دارد. افرادی که نادان و سفیه هستند بیشتر از کافران و منافقان به دین ضربه می زنند.

لذا خداوند متعال می فرمایند: ویژگی شخصیتی کسانی که بی دینی می کنند این است که نادان هستند. حضرت امام رحمت الله علیه و آله در عرصه سیاسی هم همین تعبیر را به کار می بردند. یک اندیشه ژرف و دقیقی می خواهد که دین دار باقی بمانی. وقتی به علما نزدیک می شوی می فهمی که عرفانشان نتیجه هوشمندی آنها است. ما امام را برای این قبول داریم چون خیلی ایشان باهوش بودند.

در روایت است که اگر کسی بخواهد 40 نفر را اداره کند باید عقل 40 نفر را داشته باشد. ما در عرصه سیاست و معنویت هم همین را می گوییم. یک آدم عاقل و فهمیده می فهمد دین یعنی چه. دین از مقوله روشنفکری است. ممکن است در دانشگاه ها هم بی خردی هایی صورت بگیرد.

از آن طرف بارها در قران کریم است که کسانی که دین داری می کنند متهم به سفاهت می شوند. دین داران و پیامبران همیشه استهزاء می شوند. چون حرف هایی می زنند که دومینوهای طولانی را شامل می شود و آن اشخاص نمی فهمند و مسخره می کنند. مسخره کردن دین داران همواره رسم روزگار بوده است. می فرماید: هیچ پیغمبری نیامده است مگر اینکه او را مسخره کرده اند. چون ربط احکام او را نمی فهمیدند و او را مسخره می کردند. ببینید الان جامعه چه رشدی پیدا کرده است. در روایت است که عقل ها در آخرالزمان رشد پیدا می کند. کسی که به احکام دینی مقید نیست بی خردی می کند. او را بی خرد بار آورده اند.

حجت الاسلام پناهیان:

وارث


آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: متین [عضو] 
5 stars

سلام .
بسیار عالی بود .
ممنون .

1395/07/14 @ 23:10


فرم در حال بارگذاری ...

اشعار آئینی ویژه شب چهارم محرم/زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395

 

اشعار آئینی ویژه شب چهارم محرم

ای برادر بگو چکارکنم

ناله از بی کسی خود نزنی

می شود تاکه زنده ام اینقدر

حرف دل واپسی نزنی

..

من نمردم که ایستاده ای و

مثل ابر بهاری می باری

همه رفتند با اجازه ی تو

تو نگفتی که خواهری داری

..

بعد پنجاه سال خواهر تو

آمده حرف آبرو بزند

به امید اجازه دادن تو

آمده زینبت که رو بزند

..

بچه ها بین خیمه منتظرند

و به دست خودم کفن شده اند

خون شیر است در رگ آن ها

هر دوتا هدیه های من شده اند

..

نا امیدم نکن برادر جان

چادر مادرم که یادت هست

قسمش را که رد نخواهی کرد

آتش و معجرم که یادت هست

..

مادرم پشت در که یادت هست

هیزم و کوچه ها که یادت هست

به روی چادرش برادر جان

وای من رد پا که یادت هست

..

پس قسم می دهم اجازه بده

بچه هایم به پات سر بدهند

بچه هایم کمند می شد کاش

خواهرانت برات سر بدهند

..

گفته ام با نبردشان من را

پیش چشم تو روسپید کنند

مثل لیلا و نجمه زینب را

بروند مادر شهید کنند

دوست دارم که پای غربت تو

زیر شمشیردست وپا بزنند

مویشان را کسی به پنجه گرفت

جای مادر تو را صدا بزنند

ای برادر نگاه خواهم کرد

که خدایی شیره خواره شوند

با سر داس و نیزه وشمشیر

لحظه ای که پاره پاره شوند

این همه نیزه آمده اما

بدترین نیزه نیزه کوفه است

دلم از کوفه زخم ها دارد

کوفه عهد و وفاش معروف است

مسعود اصلانی

...

 

مادر نشسته، سیر تماشای شان کند 
هنگام رفتن است، مهیّای شان کند 
عون است یا محمّد؟ فرقی نمی‌کند 
در اشک‌های بدرقه، پیدایشان کند 
این سهم زینب است، دو توفان، دو گردباد 
لب‌تشنه‌اند، راهی دریای شان کند 
او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست 
سیراب بوسه، قامت رعنای شان کند 
آن‌ها پُر از حرارت “لبیّک” گفتنند 
باید سفر به خلوت شیدای شان کند 
آرام، سرمه می‌کشد و شانه می‌زند 
تا در کمند عشق، فریبای شان کند 
بر شانه می‌زند که برو، سهم کوچکی ست 
باید نثار غربت مولای شان کند
پروانه نجاتی
این دل شده هیئت اباعبدالله/

جانبازی یادشان ندهی گریه میکنم

اذن جهادشان ندهی گریه میکنم

اصلا بیا و مصلحت اندیشی هم نکن

آشفته ام بیا و پریشان ترم نکن

اینها برای یاری تو قد کشیده اند

خود را برای کرببلا پروریده اند

سنگ تو را مدام به سینه زدند حسین

اینها برای روز دهم امدند حسین

قول میدهم که اَخم به ابرو نیاورم

قول میدهم که دست به زانو نیاورم

قول میدهم که ناله کنم از درون حسین

قول میدهم زخیمه نیایم برون حسین

دست محبتت ز سر این دو بر ندار

دق میکنم حسین بخدا سربه سر نذار

تا من هنوز دست به مویم نبرده ام

تا من هنوز از سر غصه نمرده ام

مانند قاسمت هم عسل نوش شان نما

لطفی نما حسین و کفن پوشش شان نما

لطفی کن و اجازه بده ای برادرم

لطفی کن و اجازه بده جان مادرم

بگذار تا فدایی راه شما شوند

بگذار تا شهید سر از تن جدا شوند

بگذار تا فدایی راه ولی شوند

بگذار قطعه قطعه شبیه علی شوند

بگذار تا که دایی خودرا صدا زنند

بگذار روی دست شما دست و پا زنند

ای دلخوشی من پسرانم فدای تو

هستی زینبی سر و جانم فدای تو


علی رضا خاکساری

این دل شده هیئت اباعبدالله/

دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند

دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند

مقام زینب کبری ببین که این دو پسر

فقط به خاطر مادر امامزاده شدند

تمام آبروی باغبان همین دو گلند

که در حفاظت از باغ استفاده شدند

به دست دایی اگر چه سوار اسب شدند

به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند

کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب

دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند

پیام غربت زینب شدند آن روزی

که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند

اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد

به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند

حلال زاده به دائیش می رود آخر

غریب وار اسیر حرام زاده شدند

سعید پاشازاده 

این دل شده هیئت اباعبدالله/

لشکر کوفه به میدان دو برادر می دید

کربلا بار دگر عرصه ی محشر می دید

وقت تکبیر شد و گفت که ما شاالله

پسر فاطمه رزم دو دلاور می دید

بین میدان بلا رزم نمایان کردند

رزمشان کاش که می شد خود مادر می دید

عاقبت هر دو نفر را به دم تیغ زدند

بدنی داشت به خود زخم مکرر می دید

بی هوا نیزه تنی را به زمین دوخت و رفت

حنجری داشت به خود تیغه ی خنجر می دید

کاکل هر دو به دستان حرامی ها بود

دو بدن داشت به خود زخم برابر می دید

چشم ارباب پس از اکبر و قاسم به زمین

بار دیگر دو بدن پاره و بی سر می دید

خونجگر بین حرم مادرشان بی تاب است

شد دلش قرص که هم پای غم ارباب است

مسعود اصلانی

این دل شده هیئت اباعبدالله/

روز اول چه خوب يادم هست


سهم من بي تو بيقراري بود
عيد من ديدن نگاه تو
دوري‌ات اوج سوگواري بود

بي تو جنت براي من دوزخ
روز روشن براي من شب بود
تا هميشه کنار تو بودن
همه‌ي آرزوي زينب بود

لحظه لحظه دلم گره مي‌خورد
به ضريح مجعّد مويت
دل من را به باد مي دادي
مي گشودي گره ز گيسويت

ولي اين روزها چه دلگير است
چقدر اين زمانه بد تا کرد
آنقدر بي کسي و غربت داشت
تا که ما را به کربلا آورد

کربلا کربلا پريشاني
غربت از چشم هات مي بارد
ندبه ندبه فراق و دلتنگي
از غروب نگات مي بارد

دست من خالي است اما باز
دو فدايي برايت آوردم
از منا تا منا دو حاجيِّ
کربلايي برايت آوردم

رد مکن هديه هاي خواهر را
گرچه ناقابلند، ناچيزند
سپر کوچکي مقابل تو
در هجوم کبود پائيزند

با ولاي تو پروريدمشان
درس آموز مکتبت هستند
عاشق جانفشاني اند آقا
پيشکش هاي زينبت هستند

هر دو با شور حيدري امروز
از تو إذن قتال مي خواهند
خون جعفر ميان رگ هاشان
اين دو عاشق، دو بال مي خواهند

گره از ابروان خورشيد و
گره از کار ماه وا مي شد
چشم هاي حسين راضي شد
نذر زينب دگر ادا مي شد

بين خيمه نشسته بود اما
در دلش اضطراب و ولوله بود
پرده‌ي خيمه را که بالا زد
دو گل و يک سپاه حرمله بود

دو فدايي، دو تا ذبيح الله
که به سوي مناي خون رفتند
در طواف سنان و سر نيزه
تا دل کربلاي خون رفتند

ديد از بين خيمه، جان هايش
دلشان را به آسمان دادند
سر سپردند در هواي حسين
چقَدَر عاشقانه جان دادند

دلش از درد و غم لبالب بود
شاهدش ديده هاي پر ابرش
بر دلش داغ دو جگر گوشه
عقل مبهوت مانده از صبرش

ديد پرپر شدند، اما باز
جز تب بندگي عشق نداشت
پاي از خيمه ها برون ننهاد
تاب شرمندگي عشق نداشت

اين همه جانفشاني و ايثار
خط اول ز شرح مطلب بود
کربلا ـ کوفه ، شام تا يثرب
سِرّي از معجزات زينب بود

="RTL" align="center"> یوسف رحیمی

این دل شده هیئت اباعبدالله/

تا صوت قرآن از لب آن ها می آید

 كفر تمام نیزه ها بالا می آید

 دجال های كوفه در فكر فرارند

 دارد سپاه زینب كبری می آید

 سد سپاه كفر را در هم شكستند

 تكبیرهای حضرت سقا می آید

 انگار كه زخم فدك سر باز كرده

 از هر طرف فریاد یا زهرا می آید

 خون علی گویان عالم را بریزید

 ای دشنه ها، تازه ترین فتوا می آید

 آداب جنگ كربلا مثل مدینه است

 چون ضربه هاشان سمت پهلوها می آید

 ای نیزه داران، نیزه هاتان را مكوبید

 روز مبادا،عصر عاشورا می آید

 خون گلوشان خاك را بی آبرو كرد

 آسیمه سر با طشت خود یحیی می آید

 ای تیغ های كند،با تقسیم سرها

 چیزی از آنها گیرتان آیا می آید!؟

 این اولین باریست كه از پشت خیمه

 دارد صدای گریه ی آقا می آید

 زینب بیا از خیمه ها بیرون، كه تنها

 

 با دیدن تو حال آقا جا می آید

وحید قاسمی
این دل شده هیئت اباعبدالله/
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است

از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش

این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند

آیینه ای که آه نسازد مکدرش

واحیرتا که این دو جوانان زینب اند

یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟

با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند

یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست,گرم اشک گرفتن ز چشم هاش

مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا برادرش …

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است

زینب که در مدینه قرق بود معبرش

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است

از بس که رفته این همه این زن به مادرش

زینب همان که زینت بابای خویش بود

در کربلا شدند پسرهاش زیورش

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته بود دگر آب از سرش
سید حمید رضا برقعی

این دل شده هیئت اباعبدالله/
 
هجران گرفته دور وبرم را برای چه؟

خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟


وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا

بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟


گر نیستی غریب،مگو پس انا الغریب

صد پاره می کنی جگرم را برای چه ؟


دارد سرت برای چه آماده می شود

پس آفریده اند سرم را برای چه؟


زحمت کشیده ام که چنین قد کشیده اند

بر باد می دهی ثمرم را برای چه؟


من التماس می کنم و تفره می روی

شاید عوض کنی نظرم را برای چه؟


از مثل تو کریم توقع نداشتم

اصلا گذاشتند کرم را برای چه؟


باشد نمی روند ولی جان من! بگو

آورده ام دو تا پسرم را برای چه؟

علی اکبر لطیفیان
این دل شده هیئت اباعبدالله/

هرچه مستی ها فزونتر ، هست ساغر بیشتر

چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر

عشقِ خواهر باشد و مِهرِ برادر بیشتر

دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر

گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم

دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم

من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین

با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین

بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین

هستی خود را به لشگرگاه آوردم حسین

میوۀ دل نذر کردم بهر این مهمانی اَت

پارۀ جان پروراندم تا شود قربانی اَت

نو غلامانم اگر شمشیر گردانی کنند

راهی کویِ دَرَک یَلهای میدانی کنند

یا علی گویان ز رزم خویش طوفانی کنند

قلب لشگر را شکافند و مسلمانی کنند

من به دست خویش دادم درس عزم و رزمشان

نیزه و شمشیرها نقل و نباتِ بزمشان

این دلاور مردهای نوجوان مست توأند

گرچه شاگردان عباسند دلبست توأند

داغداران علی اکبر به پیوست توأند

عاشقانه کشتۀ یک بوسه از دست توأند

بسکه در رخسارشان شوق شهادت دیده ام

در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده ام

عاشقِ جانبازیِ کوی تو ، حیرانِ مَنَند

از اشارات شب قبل تو گریان منند

یاد ایام اسارت دل پریشان منند

دل پریشان شب شام غریبان منند

دائماً گویند مادر دست بر معجر مگیر

جان مولا گریه کم کن بوسه از حنجر مگیر

می روند اما خیالت راحت ای سالار من

آری این دیدار باشد آخرین دیدار من

این من و این حاصلِ یک عمر از گلزار من

بعد از این در خیمه پنهان می شود رخسار من

ای سلیمان هدیۀ مور است از من کن قبول

جان زهرا رد مکن جان علی جان رسول

بعد تو این داغ را با صبر جبران می کنم

با سرت منزل به منزل شرح قرآن می کنم

با اسیری رفتنم یاری جانان می کنم

با خطاب حیدری در کوفه طوفان می کنم

من ز تو شرمنده تو از من خجالت می کشی

عاقبت ما را تو از این درد غربت می کُشی

وعدۀ ما بر سر بازار باشد بعد از این

کوچۀ برده فروشان زار باشد بعد از این

قافله در معرض دیدار باشد بعد از این

چشم شامی بدتر از مسمار باشد بعد از این

بعد از این باید چه سازم با هزاران چشم هیز

وای از چشمان هیز و وای از لفظ کنیز

محمود ژولیده
این دل شده هیئت اباعبدالله/
دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید

نمک به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید

شکسته‌تر ز منِ پیر دیگر این جا نیست

مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید

برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان

میان این همه لبخند دست و پا نزنید

خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان

فقط نه این که دو بی‌کس، دو تشنه را نزنید

که در برابر چشمان مادری تنها

سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید

حسن لطفی
این دل شده هیئت اباعبدالله/

تن من را به هواي تو شدن ریخته اند

علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند

جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند

این حسینی است که در غالب من ریخته اند


ما دو تا آینه روبروي یکدگریم

محو خویشیم اگر محو روي یکدگریم


اي به قربان تو و پیکر تو پیکرها

اي به قربان موي خاکی تو معجرها

امر کن تا که بیفتند بپایت سرها

آه در گریه نبینند تو را خواهرها


از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داري

مگر از یاد تو رفته است که زینب داري


حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی

خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی

حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی

شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟!


تن تو گر که بیفتد تن من می افتد

تو اگر جان بدهی گردن من می افتد


دلم آشفته و حیران شد و…حرفی نزدم

نوبت رفتن یاران شد و…حرفی نزدم

اکبرت راهی میدان شد و…حرفی نزدم

در حرم تشنه فراوان شد و…حرفی نزدم


بگذار این پسران نیز به دردي بخورند

این دو تا شیر جوان نیز به دردي بخورند


نذر خون جگرت باد ،جگر داشتنم

سپرسینه ي تو سینه سپر داشتنم

خاك پاي پسران تو پسر داشتنم

سر به زیرم مکن اي شاه به سر داشتنم


سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست

خواهري که به فدایت نشود خواهر نیست


راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند

به حرم بر روي بال و پر تو برگردند

له شده مثل علی اکبر تو برگردند

دست خالی اگر از محضر تو برگردند…


…دستمال پدرم را به سرم می بندم

وسط معرکه چادر ،کمرم می بندم


تو گرفتاري و من از تو گرفتارترم

تو خریداري و من از تو خریدارترم

من که از نرگس چشمان تو بیمارترم

بخدا از همه غیر از تو جگردار ترم


امتحان کن که ببینی چقدر حساسم

بخداوندقسم شیرتر از عباسم


بگذارم بروي،باز شود حنجرتو

یا به دست لبه اي کُند بیفتد ،سر تو

جان انگشت تو افتد پی انگشترتو

می شودجان خودت گفت به من خواهرتو؟


طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد

ذره ذره به روي نیزه سرت می ریزد
علی اکبر لطیفیان
این دل شده هیئت اباعبدالله/

آخر خودت بگو چقدر ربنا کنم؟

باچشمهای خیس خدا یا خدا کنم؟

وقتی که بی کسی به سراغ تو آمده

در خیمه ام نشینم و دائم دعا کنم

درد غریبی تو به جانم شرر زده

این درد را بگو که چگونه دوا کنم؟

پنجاه سال از تو خجالت کشیده ام

وقتش رسیده دین خودم را ادا کنم

خواهر بلاکش غم و درد برادر است

باید برای تو سپر دست و پا کنم

امروز اگر برای تو از این دو نگذرم

فردا چگونه رو به سوی مصطفی کنم؟!

شاگرد مادرم که برای امام سوخت

وقتش رسیده است به او اقتدا کنم..

روح و روان من جگرم را قبول کن

لطفی نما دو تاج سرم را قبول کن..

سربازهای خواهرت آماده اند اخا

بنگر چگونه پای تو افتاده اند اخا

هرچند کوچکند ولی مرد جنگی اند

هرچند کوچک اند علی زاده اند اخا

در اضطراب رد شدن از جانب تواند

از دیشب است که سر سجاده اند اخا..

از من اسیر عشق شدن ارث برده اند

هستند چون اسیر تو آزاده اند اخا..

وسع کم مرا به بزرگی خود ببخش

این دو برای پیشکشی مانده اند اخا

دیگر نگو دو خوشه انگور زینب اند

دیگر رسیده اند دگر باده اند اخا

ایراد سن و سال نگیر از دو غنچه ام

وقتی قسم به فاطمه ات داده اند اخا

رحمی نما به سوز دل و گریه هایشان

دار و ندار من پدری کن برایشان..

دارند میروند تو حسرت نکش فقط

جانم فدات بار مصیبت نکش فقط

نذر من است پای تو ارباترین شوند

از نیزه دار و حرمله منت نکش فقط

حلا که دین من به تو قدری ادا شده..

حرفی وسط ز عمق جنایت نکش فقط

آرام باش بر سر بالینشان حسین

تو پای از رکاب به سرعت نکش فقط

من راضیم در شاخه گلم را نیاوری

باکام تشنه اینهمه زحمت نکش فقط

درخیمه مانده ام که نبینی غم مرا

آقای خوب من تو خجالت نکش فقط

مردی نمانده غصه نخور زینبت که هست

جانم فدات ناله غربت نکش فقط

مویم سفید شد به تماشای عشق تو

من مادر شهید شدم پای عشق تو..

سید پوریا هاشمی
این دل شده هیئت اباعبدالله/
تا صوت قرآن از لب آنها مي آيد

كفر تمام نيزه ها بالا مي آيد


دجال هاي كوفه درحال فرارند

دارد سپاه زينب كبري مي آيد


سد سپاه كفر را درهم شكستند

تكبيرهاي حضرت سقا مي آيد


انگار كه زخم فدك سر باز كرده

ازهرطرف فرياد يا زهرا مي آيد


“خون علي گويان عالم را بريزيد”

اي دشنه ها، تازه ترين فتوا مي آيد


آداب جنگ كربلا مثل مدينه است

چون ضربه هاشان سمت پهلوها مي آيد


اي نيزه داران، نيزه هاتان را مكوبيد

روز مبادا،عصرعاشورا مي آيد


خون گلوشان خاك را بي آبرو كرد

آسيمه سربا طشت خود يحيي مي آيد


اي تيغ هاي كند، با تقسيم سرها

چيزي از آنها گيرتان آيا مي آيد!


اين اولين باريست كه از پشت خيمه

دارد صداي گريه ي آقا مي آيد


زينب بيا از خيمه ها بيرون، كه تنها

با ديدن تو حال آقا جا مي آيد
وحید قاسمی
این دل شده هیئت اباعبدالله/

بهترین بنده ی خدا زینب

هل اتی زینب ، انمّا زینب

ریشه ی صبر انبیا زینب

زینبا زینبا و یا زینب


بانی روضه های غم زینب

تا ابد مبتلای غم زینب


گفت ای مصطفای عاشورا

ای فدای تو زینب کبری

تو علی هستی و منم زهرا

پس فدای تمام پهلوها


سر خواهر فدای این سر تو

همه ی ما فدای اکبر تو


گفت ای شاه ما اجازه بده

حضرت کربلا اجازه بده

جان این بجه ها اجازه بده

جان زهرا اجازه بده


قبل از آنکه سر تو را ببرند

این سر خواهر تو راببرند


من هوای تو را به سر دارم

به هوای تو بال و پر دارم

از غریبی تو خبر دارم

دو پسر نه ، دو تا سپر دارم


زحمتم را بیا به باد مده

اشتیاق مرا به باد مده


در دل خیمه خسته اند این دو

سر راهت نشسته اند این دو

دل به لطف تو بسته اند این دو

با بزرگان نشسته اند این دو


این دو با یار تو بزرگ شده اند

با علمدار تو بزرگ شده اند


در کرم سائلی به دست آور

زین دو تا حاصلی به دست آور

سپر قابلی به دست آور

تا توانی دلی به دست آور


دل شکستن هنر نمی باشد

نظرت هم اگر نمی باشد


ای فدایت تمامی سرها

سر چه باشد به پای دلبرها

از چه در اشتیاق خواهر ها

تو نظر می کنی به دیگرها


آخرش یا اجازه می گیرم

یا همین کنج خیمه می میرم


ای برادر اشاره ای فرما

ذوقشان را نظاره ای فرما

رد مکن راه چاره ای فرما

لااقل استخاره ای فرما


شاید این بچه های من بروند

شاید این دو به جای من بروند


زار و گریان مکن مرا جانا

ردّ احسان مکن مرا جانا

مو پریشان مکن مرا جانا

باز طوفان مکن مرا جانا


ورنه نیزه به دست می گیرم

جان هر آنچه هست می گیرم


تو اگر مبتلا شوی چه کنم ؟

پیش چشمم فدا شوی چه کنم ؟

پیش من سر جدا شوی چه کنم ؟

کشته ی زیر پا شوی چه کنم؟


وای اگر حنجرت شکسته شود

پیش من پیکرت شکسته شود
علی اکبر لطیفیان
این دل شده هیئت اباعبدالله/

بیا تا بگردیم دور سر تو

الهی فدای دو چشم تر تو

چگونه در این خیمه سالم بمانیم؟

که دیدیم در خون تپید اکبر تو

تو و دخترت داغدار جوانید

و ما شرمسار تو و دختر تو

تو را جان این کودک شیرخواره

سرِ ما فدای سرِ اصغر تو

بفرما قبول این دو قربانی ات را

دو تا هدیه ایم از سوی خواهر تو

اجازه بده جان مادر بزرگ

که ماهم بمیریم زیر پر تو

نبینیم هرگز که ماتم بگیری

امیری حسین ونعم الامیری

برادر چرا غم گرفته صدایت؟

دوتا دسته گل هدیه دارم برایت

دوتا شاخ شمشاد رعنا و زیبا

دو حیدر نصب دو مرید ولایت

خودم که نشد جان دهم در رکابت

برادر! جگرگوشه هایم فدایت

همه هستی ام، پاره های تنم را

خودم با دو دستم بریزم به پایت

سر بچه هایم فدای سر تو

سر من فدای سر بچه هایت

من و بچه هایم فدای رقیه

بمیریم الهی برای رقیه

چگونه تو را غرق در غم ببینند؟

چگونه بمانند و ماتم ببینند؟

پسرهای باغیرت من چگونه

بمانند و قد مرا خم ببینند؟

چگونه سرت را روی نیزه ها و

تنت را به گودال درهم ببینند؟

چگونه به دستان طفلان طناب و

به رخسار، سیلی محکم ببینند؟

چگونه مرا در لباس اسارت

گرفتار و بی یار و محرم ببینند؟

چگونه بمانند در مجلس شام

و بزم شرابی فراهم ببینند؟

چگونه رباب و من و حرمله را

به هرکوی و بازار باهم ببینند؟

اجازه بده که برایت بمیرند

نباشند بعدازتو ماتم بگیرند

داوود رحیمی
این دل شده هیئت اباعبدالله/
گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست

باشد محل نده قسم مرتضی که هست

وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست

چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم

بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات

زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

قربانیان خواهر خود را قبول کن

گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست

گفتی که زن جهاد ندارد برو برو

لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست

خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش

تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم

از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی‌کنم

بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست
محمد سهرابی
این دل شده هیئت اباعبدالله/

در حرم ماندم که مهمانم شوی

تحفه آوردم سلیمانم شوی

گسترم از چادر خود سفره ای

تا میان خیمه مهمانم شوی

عشق آموز محبت زینبم

هدیه ای دارم که حیرانم شوند

غربت بی انتهایی وای اگر

شعله بخش قلب سوزانم شوی

دوست دارم بهره مند عطر گل

از شقایق های بستانم شوی

گلشنی پروردم از اشکم ، خوشم

مالک کل گلستانم شوی

دوست دارم در حریم میکده

ساقی بزم دو طفلانم شوی

دوست دارم با قبول تحفه ام

مایه ی تصدیق ایمانم شوی

رخصت میدان به طفلانم بده

قبل از آنکه قاتل جانم شوی

دوست دارم شاهد جانبازی

این دو سردار رجز خوانم شوی

در نبردی نابرابر ، خیره بر

این دو رعنا مرد میدانم شوی

مصحف صبرم ز حق دارم طلب

قاری آیات قرآنم شوی

دوست دارم بر فراز نیزه هم

مقتدای این دو جانانم شوی

حق نخواهد هم نگاه این دو گل

ناظر موی پریشانم شوی

معجر من پرچم عشق خداست

حنجر زینب حریف دشنه هاست

سید محمد میرهاشمی

این دل شده هیئت اباعبدالله/

به نام نامی زینب که آیت العظمی است

قسم به نام عقیله که علم الاسماست

بلند مرتبه بانوی فاطمی علی

تمامی وجناتش تمامی مولاست

غلامزادۀ ایلش قبیلۀ مجنون

کنیزه خادمه هایش عشیرۀ لیلاست

نفس نفس نفهاتش چکامه ای شیوا

وحرف حرف کلامش قصیدۀ غراست

قلم چگونه نویسد که خامی محض است

کلام پخته ی عمان بخوان که روح افزاست

زنی که دست خدا را در آستین دارد

زنی که یک تنه مرد آفرین کرببلاست

برای آل عبا بوده واجب التعظیم

حسین فاطمه احمد حسن علی زهراست

عقیله ای که عقول از مقام او حیران

فهیمه ای که فقاهت ز فهم او رسواست

ندیده سایۀ او را نگاه همسایه

اگرچه مدت سی سال پیش این دریاست

ندیده سایۀ او را مدینه یا مکه

که شهر در قرق چند حضرت سقاست

نسیم هم نوزد سمت چادرش حتی

که این حریم حریم فرشته های خداست

نه خاک بر دهنم رخصتی فرشته نداشت

مقام چادر خاتون فاطمه بالاست

هزار مرتبه شوید دهان به مشک جبریل

هنوز بردن نامش برای او رویاست

ز مادحین بزرگی این سرا مریم

ز واصفین بلندی این حرم عیسی ست

رکاب ناقه که سر قفلی علمدار است

ستون خیمه که قلب خیام عاشوراست

پناهگاه تپش های خستۀ سجاد

امام هاشمیان و شفیعه فرداست

اگر حسین در اعماق سینه ها جاریست

اگر حسینیه ای در تمامی دلهاست

حسن لطفی

این دل شده هیئت اباعبدالله/

نه به اندازۀ علی اکبر

ولی آن قدرها جگر داریم

تو به روی خودت نیاوردی

ما که از قلب تو خبر داریم

 

به همین ذکر یا علی، مادر

که نوشتیم روی پیشانی

همۀ آرزوی مان این است

بر تن ما کفن بپوشانی

 

تو به خیمه بمان مراقب باش

داییِ ما غم تو را نخورد

آن قدر غُصه خورده، حداقل

غُصۀ ماتم تو را نخورد

 

دو برادر کنار هم بهتر

می توانند یاورش باشند

می توانند در مقابل سنگ

روی نی حامیِ سرش باشند

 

آن قدر تیر و نیزه می بارد

خم به ابرویمان نیاوردیم

مادرم! تو دعا کن آخر کار

 

لا اقل تکه تکه برگردیم

محسن ناصحی
این دل شده هیئت اباعبدالله/

دودمه / ویژه شب چهارم محرم


ما عقابان حرم فرزند پاک جعفریم ، خاک پای اکبریم

رد مکن ما را که نور چشم بنت الحیدریم(ع) ، خاک پای اکبریم

 

 دودمه شب چهارم  محرم

 

کودکانم نذر چشمان علی اصغرت(ع) ، ای فدایت خواهرت

رد مکن این هدیه ام را جان زهرا(س) مادرت ، ای فدایت خواهرت

 

دودمه شب چهارم  محرم 

 

جان زهرا(س) مادرت بنما قبول از من اخا ، این دو قربان مرا

ای همه هستی زینب(س) بهر اصغر(ع) کن فدا ، این دو قربان مرا

 

 دودمه شب چهارم  محرم

 

تو سلیمان تر از آنی که نگاهم نکنی ، یابن الزهرا(س) یا حسین(ع)

فرق بگذاری و میلی به سپاهم نکنی ، یابن الزهرا(س) یا حسین(ع)

 

 دودمه شب چهارم  محرم

افتاده دو جانباز حسین(ع) در دل صحرا ، حسین(ع) عزیر زهرا(س)

از بهر تماشا تو بیا زینب کبری(س) ، حسین(ع) عزیز زهرا(س)

 دودمه شب چهارم  محرم

من حرم و شرمنده ام بر درگه تو بنده ام    از در مرانم یا حسین

افتادم از چشم ترت اما به جان مادرت       از در مرانم یا حسین

 

دودمه شب چهارم  محرم 

کودکانم نـذر چشمان علی اصـغرت        ای فدایت خواهرت

ردمکن این هدیه ام را جان زهرا مادرت    ای فدایت خواهرت

 دودمه شب چهارم  محرم

به جان خواهرت بنما عنایت          دو طفل من فدایت

ندارم هدیه ای بهتر  برایـت           دو طفل من فدایت

 دودمه شب چهارم  محرم

فدای تار موی اصغر تو        دو طفل خواهر تو

بـلاگـردان جان اکبر تو         دو طفل خواهر تو

 

 

اذن میدان بدهی ما پسرت می گردیم

 

من و فرزندانم دور سرت می گردیم

وارث

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 
5 stars

هر کسی در این جهان از عفتش دم می زند
یا به زهرا اقتدا کرده ست یا بر دخترش…

1395/07/14 @ 18:54


فرم در حال بارگذاری ...

کربلایی جواد مقدم شب سوم محرم ۹۵

نوشته شده توسطرحیمی 14ام مهر, 1395


فرم در حال بارگذاری ...