« چه کنیم که زورمان برسد و گناه نکنیم؟چرا در نماز خانم ها پشت سر آقایان می ایستند؟ »

راز تکرار داستان ابلیس در قرآن

نوشته شده توسطرحیمی 17ام فروردین, 1396
آیت الله العظمی مظاهری مطرح کردند؛
 
چرا قرآن در چند جا داستان ابليس را نقل کرده است؟!
برای اينکه به ما بفهماند که ما بايد خودسازی کنيم.
بايد لجوج نباشيم.

راز تکرار داستان ابلیس در قرآن

حضرت آیت الله مظاهری در درس اخلاق خود دربارۀ «رابطۀ انسان با قرآن» به بررسی اصول دین در قرآن و اخلاق در قرآن پرداخته اند.

در بحث ارتباط با قرآن، مطالبی همچون؛ «ارتباط از نظر خواندن و حفظ کردن»، «تدبّر در قرآن (ارتباط با قرآن)» و «عمل به قرآن» بیان شد.

موضوع این جلسه اصول دين قرآن، يعنی اعتقادات است. بايد اعتقادات ما عالی و در سرحد اجتهاد باشد. استدلال ‌های قرآن برای اصول دين، همه فهم امّا پرمحتواست. قرآن از حیث اثبات وجود خدا، وحدانيت با مراتب آن، فضائل،‌ نبوت، امامت و معاد، خيلی خوب بحث کرده است؛ مسلمان بايد از نظر عمل به اصول دين و اعتقاد به آن از قرآن برداشت داشته باشد.

مجتهد در اعتقادات باشیم

اگر به ما بگويند به چه دليل معاد جسمانی وجود دارد؟ فوراً‌ آيه ‌ای را نشان دهيم. اگر به ما بگويند به چه دليل اميرالمؤمنين علیه السلام خليفۀ اوّل و برتر از همه است و اهل ‌بيت سلام‌ الله‌ عليهم امامان ما هستند؟ فوراً‌ بايد از قرآن نشان دهيم و بالاخره بايد در اعتقادات مجتهد باشيم.

اين (اصول دین) واجب ‌تر از صورت اوّل (فروع دین) است. البته صورت اوّل واجب است و معلوم است کسی که متّقی نباشد، جهنّمی است. کسی که آشنا به رسالۀ مرجع تقليد خود نباشد،‌ نمی ‌تواند سعادتمند شود؛ امّا پايه، اصول دين است و اين قسم دوّم از قسم اول خيلی بالاتر است.

قسم اول (فروع دین) تعبّدی بود، امّا قسم دوّم (اصول دین) اجتهادی است و تعبّدی نيست. در اصول دين اجتهاد وجود دارد. اين که شخصی بگويد: پدرم یا جامعه می‌گويند: ائمه دوازده نفرند و اينها اوصيای رسول الله هستند،‌ اين فايده ندارد. بايد با استدلال بگويد: نبوّت و ولایت داريم، اين هم دليلش است. قرآن در اين باره خيلی رسا صحبت کرده و ما بايد ضمن تبعیت از قرآن، آشنايی و تدبر در قرآن دربارۀ اصول دين داشته باشيم.

اخلاق در قرآن

اما مهم ‌تر از اين دو اخلاق در قرآن است ما بايد از نظر اخلاق در قرآن کار کرده باشيم. ما بايد دربارۀ اخلاق شبانه ‌روز لاأقل يک ساعت يا دو ساعت جداً کار کنيم. قرآن ضمن مشکل دانستن این امر می ‌فرمايد: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»[1]

و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود، هرگز احدى از شما پاك نمى ‏شد؛ ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى ‏كند و خدا شنوا و داناست!.

فضل خدا و رحمت خدا را می ‌خواهد و الاّ هيچ‌ کس نمی ‌تواند مهذّب شود؛ درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضيلت به جای آن بکارد و بارور کند و از ميوۀ آن هم خود و هم دیگران استفاده کنند.

قرآن می‌ فرمايد: «ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» نمی ‌شود مگر اينکه خدا کمک کند.  لذا کار و دعا و تضرّع و زاری می ‌خواهد: «أَبَى اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُجْرِيَ‏ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ»[2] خداوند اِبا دارد از اين كه چيزها (امور) را جز از طريق اسباب فراهم آورد.

از خدا کمک بگيريد، خدا گفته است من پاکت می‌ کنم، امّا کار از توست. انسان بايد کار کند و درخت رذالت را از دل بکَند، بايد کار کند و درخت فضيلت را به جای آن بکارد، بايد کار کند و درخت فضيلت و شجرۀ طيبه قرآن را بارور کرده و از ميوه ‌اش هم خود و هم ديگران استفاده کنند. کار از انسان و کمک از خداوند است.

* چرایی نقل داستان ابلیس در چند جای قرآن/ وای به مرد و زنی که لجوج باشند!

قرآن می ‌فرمايد: شيطان در زمرۀ ملائکه قرار داشت اما لجوج و متکبر بوده است. اين تکبّر و لجاجتش به آنجا رسید که در مقابل خدا عرض اندام کرد. چرا قرآن در چند جا داستان ابليس را نقل کرده است؟! برای اينکه به ما بفهماند که ما بايد خودسازی کنيم. بايد لجوج نباشيم. وای به خانمی که لجوج باشد، چون با لجاجت زندگی را به هم می‌ ريزد. وای به مردی که لجوج باشد چون با لجاجت محبت خود را در خانه از بين می ‌برد و در نتیجه خود و خانواده ‌اش را از بين می ‌برد.

پروردگار عالم امری به ملائکه و ابلیس کرده که می ‌داند اين امر، مصلحت تامۀ ملزمه دارد. لذا فرمود به اين آدم سجده کنيد: «فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ‌، إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِينَ»‌؛[3] خدا به او گفت: چرا سجده نکردي؟ گفت من بهتر از اين هستم و چون بهتر هستم، تو که گفتی سجده کن، بيخود گفتي! لجاجت و تکبّر به اينجا می ‌رسد. بعد هم اگر توبه کرده بود خدا حتماً ‌توبه ‌اش را قبول می ‌کرد؛ امّا به جای اينکه توبه کند، چندين مرتبه در مقابل خدا درشتی کرد؛ به خدا تشرّ‌ زده و قسم خورده است: «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ‌، إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ‌».[4]

ابلیس می گوید: دسترسی به هرکه پيدا کنم او را جهنّمی می ‌کنم؛ چون به افراد مخلَص دسترسی ندارم، ‌بنابراين نمی ‌توانم روی آنها کار کنم. پس مخلص را کنار بگذار، چون نمی ‌توانم، امّا مابقی را بدبخت می ‌کنم.

اگر به راستی به خدا می گفت؛ غلط کردم، پروردگار عالم توبۀ او را قبول می ‌کرد. از گناه سجده نکردن، عذرخواهی می‌ کرد، پروردگار عالم قبول می ‌کرد، امّا لجاجت و تکبّر و خودخواهی او نگذاشت.

اين آياتی که در قرآن وجود دارد، می‌خواهد به ما بگويد ابليس به واسطۀ صفت رذيله بدبخت شد، ‌پس مواظب باش تو هم مثل ابليس با صفات رذيله بدبخت و بيچاره نشوي!.

* احتجاج خداوند با ابلیس

روايتی داريم که چند اشکال به خدا کرد و خدا يک حرف به او زد و فرمود: مرا حکيم می ‌دانی يا نه؟ گفت بله تو را حکيم می ‌دانم. فرمود: پس اگر مرا حکيم می ‌داني: «لاَ يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ»؛[5] هرکاری کرده‌ ام، صددرصد درست کرده ‌ام. شيطان در اين ماند و امّا استغفار نکرد، بلکه بدتر کرد و به دنبال گمراه کردن بندگان خدا رفت.

* خدا بايد از من عذرخواهی کند!!

مرحوم آیت الله العظمی بهجت (ره) روایتی برای من نقل کرده و می‌ گفتند:

حضرت عيسی علیه ‌السّلام يک دفعه به خدا التماس کرد و گفت: خدايا تو ارحم الراحمينی، بيا و اين شيطان را قبول کن و با او آشتی کن. خطاب شد توبه کند و وقتی توبه کرد من او را قبول می ‌کنم. حضرت عيسی خيلی خوشحال شد و با شادی نزد شيطان آمد و فرمود: چه قدر عالی شد. من به پروردگار عالم گفتم تو را قبول کند و بنا شد تو را قبول کند. شيطان عصبانی شد و گفت: بدکاری کرده ‌اي. خدا بايد از من عذرخواهی کند که مرا راندۀ درگاه خودش کرده است![6]

اين روايت ‌ها و آيات می ‌خواهند بگويند اگر صفت رذيله ‌ای در ما باشد، رستگارشدن ما مشکل است.

مرحوم علامه مجلسی (ره) روايتی را نقل می ‌کنند که وقتی حساب و کتاب ‌ها تمام شد و جهنّميان به جهنّم و بهشتيان به بهشت رفتند و‌ اگر مجبور شدند شيعه را به جهنّم ببرند تا پاک شود، او را به جهنّم می ‌برند تا اينکه پاک شود. لذا استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) می ‌فرمود: از الطاف خفيۀ خدا جهنّم است.

* لطف پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به شیعیان گنهکار

پيغمبر اکرم صلی الله علیه وآله گاهی سری به جهنّم می ‌زنند. مثل مرغی که دانه برچيند، می ‌‌بينند که می ‌توانند شيعۀ گناهکاری که لياقت شفاعت پيدا کرده شفاعتش کنند و او را در آب کوثر بيندازند و او را بهشتی کنند و به بهشت ببرند.

وقتی پيغمبر اکرم صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله‌ وسلّم وارد جهنّم می ‌شوند، نسيم خنک و دلنشينی در جهنّم پيدا می ‌شود. معلوم است جهنّميان خوشحال می ‌شوند. بعضی از لجوج ‌ها می ‌گويند چه خبر است؟ می‌ گويند پيغمبر آمده است. اين می ‌رود در سلول خود و در سلول را می ‌بندد برای اينکه چشمش به پيغمبر اکرم صلی ‌الله‌ علیه ‌وآله‌ وسلّم نيفتد!.

قرآن کریم اين قصه ‌ها را می ‌گويد برای اينکه فرعون را به ما بشناساند که خدا را قبول داشت و در بن ‌بست‌ ها خدا خدا می ‌کرد، امّا رياست ‌طلبی کار را رساند به آنجا که نه تنها منکر خدا شد و در صدد کشتن حضرت موسی شد، بلکه ادعای خدايی کرد: «فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى»؛[7] يعنی مواظب باش متکبّر و خودخواه نباشي، مواظب باش استکبار جهانی الان فرعون زمان ماست.

قرآن می ‌فرمايد: وقتی آقا امام زمان (ارواحنافداه) بيايد به دست شيعه و به رهبری امام زمان (عج)، ‌هامان زمان و فرعون زمان نابود می ‌شوند: «وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا يَحْذَرُونَ»[8].

يعنی الان هم، فرعون و هامان مثل آن زمان وجود دارند؛ از صفت رذيله مثل هم هستند.

اگر آن هامان و فرعون، صفت رذيله را کنار گذاشته بودند و به حضرت موسی علیه السلام گرويده بودند، چقدر عالی می شد؛ اگر هامان و فرعون زمان ما دست از استکبار بردارند، چقدر عالی می شد؛ همۀ اين جنگ ‌ها، کُشت و کشتارها و همۀ تبعيض ‌ها از بين می رفت؛ امّا به قول قرآن: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ»[9] دانسته اين کار را می‌ کنند.

قرآن می ‌فرمايد: وعده می ‌دهم که روزی به دست شيعه و به رهبری امام زمان پرچم اسلام روی کرۀ زمين افراشته می ‌شود و فرعون زمان و هامان زمان با خرق عادت نابود می ‌شوند. همۀ اين روايات و همۀ اين آيات قرآن به ما می‌ گويد: صفت رذيله خيلی بد است.

آدم حسود به کجا می ‌رسد؟! برادران يوسف پسران پيغمبر هستند، امّا حسد آنها گل کرد که چرا حضرت يعقوب، يوسف را بيشتر دوست دارد؟ بالاخره برادرها يوسف را در بيابان بردند و در چاه انداختند که او را بکُشند. بعد که خدا او را حفظ کرد، ‌باز دست برنداشتند، بلکه او را فروختند، برای اينکه غلامی بشود تا از دست حضرت يعقوب گرفته شود. با این که برادر او و پسر پيغمبر بودند، حسادت آن ها گل کرد. بايد حسادت را رفع کرد و ريشۀ آن را سوزاند.

* اختلاف عروس و مادرشوهرها

 اختلاف بين عروس و مادرشوهرها وجود دارد؛ ما خيال می ‌کرديم در جمهوری اسلامی اختلاف بين زن و شوهر و عروس و مادرشوهر تمام شده، اما می ‌بينيم بدتر شده است. حسادت، تکبّر و خودخواهی وجود دارد و تا اينها رفع نشود، ‌انسان سالم نمی ‌ماند.

خداوند در سوره شمس يازده قسم می‌ خورد و بعد از يازده قسم با چهار پنج تأکيد می ‌فرمايد: رستگاری فقط و فقط از کسی است که صفت رذيله نداشته باشد و الاّ ‌بدبخت و شقاوتمند است؛ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها، وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[10] متأسفانه عموم مردم روی اخلاق کار نمی ‌کنند. اين از اوجب واجبات است و همۀ مراجع تقليد می‌ گويند: از اوجب واجبات، تهذيب نفس و خودسازی است.

پاورقی:

[1]. النور، 21.

[2]. الکافی، ج 1، ص 183.

[3]. ص‏، 73 و 74: پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند، مگر ابليس [كه‏] تكبّر نمود و از كافران شد.

[4]. ص‏، 82 و 83: [شيطان‏] گفت: پس به عزّت تو سوگند كه همگى را جدّاً از راه به در مى ‏برم، مگر آن بندگان پاكدل تو را.

[5]. الأنبياء، 23: در آنچه [خدا] انجام مى‏ دهد چون و چرا راه ندارد، و[لى‏] آنان [-انسان ‌ها] سؤال خواهند شد.

[6]. انجیل برنابا، ص 103.

[7]. النازعات‏، 24: «و گفت: پروردگار بزرگتر شما مَنَم!»

[8]. القصص‏، 6: و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى‏] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند، بنمايانيم.

[9]. الجاثیه، 23: و خدا او را دانسته گمراه گردانيده‏.

[10]. الشمس، 9و10: كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده، رستگار شده؛ و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است!.

  خبرگزاری حوزه

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: ط.جمالی [عضو] 
5 stars

احسنت
عالی بود

1396/01/18 @ 01:36
نظر از: ط.جمالی [عضو] 
5 stars

احسنت
عالی بود

1396/01/18 @ 01:35
نظر از: ط.جمالی [عضو] 
5 stars

احسنت
عالی بود

1396/01/18 @ 01:33


فرم در حال بارگذاری ...