« خیمه های سوختهنقش عاشورا در بقای اسلام »

« روز واقعه »

نوشته شده توسطرحیمی 5ام آذر, 1391

final.jpg (550×100)

      بامداد روز عاشورا، سید الشهدا (عليه السلام( ياران خويش را كه سى و دو سواره و چهل تن پياده بودند، سازمان داد. “زهير” را بر جناح راست سپاه گماشت و سمت چپ آن را به “حبيب” سپرد و پرچم را به دست برادرش “عباس (عليه السلام)” داد. آن حضرت خيمه‏ها را پشت سر سپاه قرار داد و پشت خيمه‏ ها، خندقى حفر نمود و آن را پر از نى و هيزم كرد و سپس به‏ آتش كشيد تا دشمن از پشت خيمه ‏ها حمله ‏ور نشود.

      عمر سعد نيز سپاه خود را كه در آن روز تعدادشان به سى هزار تن مى ‏رسيد، آراست. جناح راست آن را به “عمرو بن حجّاج” و جناح چپ را به “شمر بن ذى الجوشن” سپرد و “عروة بن قيس” را به فرماندهى سواره نظام و “شبث بن ربعى” را بر پيادگان گمارد و پرچم را به غلام خويش سپرد.(1)

      وقتى امام حسین (عليه السلام) به سپاه دشمن نگريست، دست‏هايش را به دعا برداشت و عرضه داشت:

      «خدايا! تو در هر غم و اندوه، پناهگاه و در هر پيش آمد ناگوارى مايه اميد من، و در هر حادثه‏اى سلاح و ملجأ من هستى. آن‏گاه كه غم‏هاى كمرشكن بر من فرو مى‏ ريخت و دل‏ها در برابرش آب و راه هر چاره‏اى در برابر آن مسدود مى‏ گشت، از غم‏هاى جانكاهى كه با ديدن آن‏ها، دوستان دورى جسته و دشمنان، زبان به شماتت مى‏ گشودند، به پيشگاه تو شكايت آورده و از ديگران قطع اميد نموده‏ ام. تو بودى كه غم و اندوهم را برطرف ساخته و از ميان بردى. تو صاحب هر نعمت و آخرين مقصد و مقصود من هستى.»

      پس از آن امام (عليه السلام) مركب خويش را خواست و سوار بر آن شد و با صداى بلند در حالی که همگان صدای آن حضرت را می شنیدند، فرمود:

      «اى عراقيان! سخنم را بشنويد و شتابزده عمل نكنيد تا وظيفه خود را كه پند و نصيحت شماست، انجام دهم و انگيزه سفر خويش را به اين ديار بيان كنم. اگر دليلم را پذيرفتيد و سخنم را تصديق كرديد و با من از در انصاف در آمديد، راه سعادت را دريافته ‏ايد و اگر دليل مرا نپذيرفتيد و منصفانه عمل نكرديد، همه شما دست به دست هم دهيد و هر تصميمى را كه درباره من داريد، به اجرا بگذاريد و به من مهلت ندهيد. يار و پشتيبان من خدايى است كه قرآن را فرو فرستاد و او يار و ياور نيك‏ سرشتان است.»

      حاضران اندكى سكوت كردند، سپس حضرت حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) و فرشتگان و پيامبران او درود فرستاد. آنگاه فرمود:

      «مردم! بگوييد:

     من چه كسى هستم؟! سپس به خود آييد و خويشتن را نكوهش نماييد و ببينيد آيا كشتن و در هم شكستن حريم من براى شما رواست؟!

      آيا من فرزند دخت پيامبر شما نيستم؟!

     آيا من فرزند [على‏] وصىّ و پسر عموى پيامبر شما نيستم؟!

     مگر من فرزند كسى نيستم كه پيش از همه مسلمانان به خدا ايمان آورد و قبل از همه، رسالت پيامبر را تصديق نمود؟!

     آيا حمزه سيد الشهداء عموى پدر من نيست؟!

     آيا جعفر طيّار كه با دو بال در بهشت پرواز مى‏كند، عموى من نيست؟!

     آيا شما سخن پيامبر را در حق من و برادرم نشنيده‏ايد كه فرمود:

«اين دو، سروران جوانان بهشت‏اند»؟!

      اگر مرا در گفتارم تصديق كنيد، مواردى كه يادآور شدم حقايقى است كه كوچك‏ترين خلافى در آن وجود ندارد؛ زيرا من از آن روز كه دريافته‏ام خداوند، ضرر و زيان دروغ را به گوينده آن برمى‏گرداند، هيچ‏گاه دروغ نگفته‏ام و اگر مرا تكذيب نماييد، اكنون ميان شما افرادى وجود دارند كه اگر در اين زمينه از آن‏ها بپرسيد، به شما پاسخ خواهند داد. از جابر بن عبد اللّه انصارى، ابو سعيد خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زيد بن ارقم و مالك بن انس بپرسيد، به شما خواهند گفت كه: اين سخن را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) شنيده‏اند. آيا موارد ياد شده، مانع ريختن خون من نمى‏شود؟!»

      سپس آن حضرت فرمود:«اگر در گفتار پيامبر درباره من و برادرم ترديد داريد، آيا در اين واقعيّت كه من پسر دختر پيامبر شما هستم نيز شك داريد؟ به خدا سوگند! در همه دنيا و در ميان شما و ديگران، پسر دختر پيامبرى جز من وجود ندارد. واى بر شما! آيا كسى از شما را كشته‏ام كه در مقابل خون وى مرا به قتل برسانيد؟ آيا مال كسى را گرفته‏ام و يا جراحتى بر شما وارد ساخته‏ام تا مرا سزاوار كيفر بدانيد؟»

      هيچ يك از آنان بدان حضرت پاسخى نداد. پس امام حسین (عليه السلام) آن‏ها را مخاطب ساخت و فرمود:

      «اى شبث بن ربعى و اى حجّار بن ابجر و اى قيس بن اشعث و اى يزيد بن حرث! آيا شما به من نامه ننوشتيد كه ميوه‏ هايمان رسيده و درختانمان سرسبز و خرّم است و در انتظار تو دقيقه شمارى مى‏ كنيم و در كوفه لشكريانى مجهز و آماده در اختيار تو است؟»

      قيس بن اشعث در پاسخ آن حضرت گفت: “ما نمى‏ دانيم چه مى‏ گويى؟ ولى [اگر از ما مى ‏شنوى‏] به اطاعت یزید گردن بنه؛ چرا كه آنان جز رضايت تو چيزى در نظر ندارند."…

      امام حسین (عليه السّلام) فرمود: «به خدا سوگند! نه دست ذلّت در دست آنان مى‏ نهم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار مى ‏كنم. من به پروردگار خويش و پروردگار شما پناه مى ‏برم كه گفتارم را دور مى‏افكنيد، به پروردگار خويش و پروردگار شما پناه مى‏ برم از شرّ هر انسان متكبّرى كه ايمان به روز جزا ندارد.»

      سپس شتر خود را خوابانيد. در این هنگام سپاهیان، پيشروى خود را به سمت آن حضرت آغاز نمودند و اسبانشان به حركت در آمد. امام حسین (عليه السلام) اسب رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلّم) و عمّامه و زره و شمشير آن حضرت را خواست و لباس رزم ایشان را بر تن كرد و سوار بر اسب، در برابر سپاهيان قرار گرفت.

      آن‏گاه حرّ بن يزيد به آن حضرت پيوست و عمر سعد به سپاه خویش فرمان جنگ داد. دو تن به نامهای “سالم” و “يسار” وارد ميدان شدند و جنگ درگرفت.

      شمر و عمرو بن حجّاج بر سپاهيان بانگ زدند و گفتند: “اين‏ها مردانى‏ هستند كه تا پاى جان مقاومت مى ‏كنند؛ كسى به تنهايى با آنان نجنگد.” در پى اين سخنان، سپاهيان عمر سعد از هر سو سپاه امام (علیه السلام) را در برگرفته و در حلقه محاصره قرار دادند. شمر، بر جناح چپ سپاه سید الشهدا (عليه السّلام) و عمرو، بر جناح راست آن يورش بردند. اما ياران آن حضرت همچنان ثابت قدم و استوار بر زانو نشستند و با تيراندازى، آنان را دور ساختند. در اين حمله كه آن را نخستين يورش دشمن ناميده‏اند، كمى تعداد سپاه حسين (عليه السلام) نمودار شد. از سواره نظام، جز اندكى باقى نمانده بود و از پياده نظام تعدادى نزديك به پنجاه تن، شربت شهادت نوشيده بودند.

      امام حسین (عليه السلام) نماز ظهر را اوّل وقت به جا آورد و قبل از نماز و در اثناى آن میان دشمن و افرادى كه خود را سپر حمايت آن حضرت كرده بودند، درگيريهايى رخ داد و پس از نماز ظهر نيز ادامه يافت؛ به گونه‏اى كه سر انجام، كسى از ياران حسين(علیه السلام) باقى نماند. از اين رو، اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، وارد كارزار شدند. آنان نيز همگى به شهادت رسيدند.

      سپس امام حسین (عليه السّلام) صدا زد: «آيا كسى وجود دارد تا از حرم رسول خدا دفاع نمايد؟ آيا فريادرسى كه براى خدا به فرياد ما برسد، نيست؟ آيا يار و ياورى كه به اميد پاداش الهى ما را يارى نمايد وجود دارد؟»

      صداى ناله و فغان زنان بلند شد، حضرت به سوى خيمه ‏ها رفت تا زنان را ساكت كند و كودك خويش را از خواهرش زينب گرفت؛ ولى طفل شیر خوار آن حضرت هدف تير حرمله قرار گرفت و تير بر گلويش نشست. آن حضرت، خون گلوى او را با دست‏هايش گرفت و به آسمان پاشيد و عرضه داشت:

     «اين مصيبت نيز بر من آسان است؛ زيرا خدا ناظر بر آن است»….

 (برگرفته از کتاب “ابصار العین فی انصار الحسین"، تألیف: “شیخ محمد سماوی")

 منبع:پایگاه اسلامی شیعی رشد


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم