« دانلود مقتل خوانی امام خامنه ای + دانلود صوت و تصویر | چهارمین نشست اندیشههای راهبردی با موضوع آزادی با حضور رهبر معظم انقلاب برگزار شد. » |
سجده گاهی به روی چشمه(گزارشی از یک مسجد عجیب)
نوشته شده توسطرحیمی 24ام آبان, 1391در یک روز بارانی و خیس که هوا پر از تازگی و طراوت است ، به سمت روستای ونایی یکی از سرسبزترین و با صفاترین روستاهای شهرستان بروجرد راه می افتیم. این روستا در12 کیلومتری شهر بروجرد واقع شده است و نسبتاً باید مسیر زیادی را پیمود. راه آسفالته و صاف و هموار است و تماشای مناظر زیبای پاییزی جاده ، بُعد مسافت را از یاد آدمی می برد.
به روستا که می رسیم دیدن خانه های روستایی و گلهای پیچکی که از روی خیلی از دیوارها به پایین آویخته شده اند ، روحیّه انسان را به کلّی عوض می کند. بسیاری از مردم این روستا ، علاوه بر دامداری و کشاورزی ، برای کسب درآمد بیشتر به تهیّه ترشیجات مختلف و خیار شور می پردازند. به همین خاطر ویترین مغازه های آنها پر از شیشه های ترشی است که هر کدام به رنگی جذّاب صف کشیده اند و در تحریک اشتهای مشتری بسی موفق اند. عمده ترین محصول کشاورزی این روستا که اقبال خوبی در شهر بروجرد به آنها می شود، خیار و لوبیا سبز است.
مقصد ما مسجد “امام جعفر صادق علیه السلام “است. برای رسیدن به این مسجد باید از دل روستا گذشت. غیر از آنچه گفتم رودی که از میان روستا می گذرد ، روحبخشی خاصّی دارد. مسجد در کنار این رود ساخته شده است و برای ورود به آن باید از روی رود گذشت.آب رود به قدری سرد است که برای سه چهار دقیقه هم نمی توان دست را در آن نگه داشت.این رود که به خارج از روستا روانه گشته و موجب سرسبزی بسیاری شده است، درجذب مسافران و گردشگران اهمیّت بسزایی دارد ، ضمناً بخشی از آب آشامیدنی شهر بروجرد از چشمه های جوشان روستای ونایی تأمین می شود .
خلاصه… از مسجد می گفتم. مسجدی عجیب که دیدن آن حسرت زندگی در روستا و همسایه مسجد بودن را در دل زنده می کند. خیلی تماشایی و با صفا است.
برای عبور از در مسجد و ورود به حیاط آن باید از پلی که بر روی رود نصب شده است ،گذر کرد . این آب و صدای روحبخش آن و تماشای این پل و عبور از آن باعث دگرگون شدن روح آدمی و دور شدن از دغدغه ها و دل مشغولی های روزانه و آمادگی برای خلوت یافتن با معشوق حقیقی است. پس از عبور از در مسجد وارد حیاطی می شویم که یک حوض مستطیل شکل بزرگ و چند درخت در باغچه آن جلب توجّه می کنند. دیوار روبروی در، دیواری است که از سنگ، چینه سازی شده است و حالت سنّتی زیبایی به حیاط بخشیده است. در سمت راست ، در ورودی مسجد است. بر روی دیوار مسجد و در میان کاشی هایی از طرح های اسلیمی با رنگ های آبی فیروزه ای و لاجوردی نوشته شده است:
«احداث این مسجد از ثلث مرحوم حاج نامدار ترابی در سال 1347 ه.ش ،تجدید بنا و توسعه با همت حاج شیخ علی ستّاری و کمک مالی برادران و خواهران با ایمان و همکاری اهالی روستا در سال 1372 ه.ش پایان یافت.»
حوض میان حیاط و درختان باغچه آدم را محو تماشای خود می کند .نمی دانم در این سنگها، درختان و این آب زلال ، چه چیزی وجود دارد که اینقدر حس زنده بودن انسان را به او یاد آور می شود.گویی اینجا و در کنار این طبیعت معنوی از همه جا زنده تری.حس زندگی خوبی به انسان دست می دهد…
صدای ریزش نم نم قطرات باران بر روی درخت های باغچه و تماشای این چینه سنگی هوس خواندن یک نماز پر از آرامش و عرفان را به انسان می دهد. دلم می خواهد در این مسجد سر بر سجده بگذارم و ساعتها به خاطر این همه نعمتی که به ما ارزانی داشته است شکر او را کنم. اما افسوس که در مسجد بسته است…
همچنان به حوض و درختان کنار آن خیره شده ام که امواج جوشنده کوچکی از آبِ درون حوض توجّهم را به خود جلب می کند.نزدیک تر که می شوم منظره غیر منتظره ای می بینم. عجب!…
این یک چشمه زلال و مصفّا است که دارد از زیر مسجد می جوشد و به بیرون روان می شود!… می نشینم، چند لحظه دستم را در آب فرو می برم… به این هم قانع نمی شوم، چند جرعه خنک از آن می نوشم… عجب طعم خوشی دارد… جای شما خالی… آب چشمه ای زلال و خنک با طعم عرفان نماز… تا به حال چنین آبی ننوشیده ام… این آب با این عرفان خاصّش مرا به یاد آب زمزم می اندازد.
در اندیشه این شگفتی چند لحظه ای را سپری می کنم. سرم را به سمت چپ می چرخانم، پلکانی را می بینم؛ ولی مقصد آن را به درستی نمی بینم.گویا ساختمان نیمه کاره ای است. در کنار این ساختمان نیمه کاره چند خانه روستایی صف کشیده اند.از خانمی که وارد حیاط شده و قصد عبور از پلکان را دارد می پرسم: این پله ها به کجا می رسند؟
با مهربانی ساده ای می گوید:«قرار است آنجا یک حسینیه ساخته شود.» و با اصرار مرا به خانه اش دعوت می کند.
کمی آن طرف تر پله ها، خانه دو طبقه ای است که جلوی پنجره های آن گلدانهایی گذاشته اند.گلهای رنگارنگ آنها زیبایی حیاط مسجد را مضاعف کرده اند.
آرزو کردم خانه ما در کنار این مسجد بود.
خاطرتان نرود…..دیدن این مسجد و خواندن یک نماز عاشقانه را در آن از دست ندهید.
گزارشگر:رقیه رحیمی(طلبه دانش آموخته)
سلام. مطالب را بعد از منتخب شدن ويرايش نکنيد. يا اگر ويرايش کرديد اطلاع بدهيد تا دوباره منتخب شود. پس از ويرايش توسط شما از حالت منتخب خارج مي شود. ياعلي
عطری که از حوالی پرچم وزیده است
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است
از صحن هر حسینیه تا صحن کربلا
صد کوچه بازکنید محرم رسیده است . . .
فرا رسيدن ماه محرم را به عزادارن راستينش تسليت عرض ميكنم
فرم در حال بارگذاری ...